#امیرعلی_فولادی ۱۶ ساله روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در اعتراضات شهر اسلام آباد غرب در تجمع مقابل فرمانداری با ۵ گلوله جنگی توسط ماموران امنیتی کشته شد.
۳۰ و ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در اسلام آباد یکی از خونین ترین روزهای اعتراضات سال گذشته بود که در آن بیش از ۱۵ معترض به ضرب گلولههای نظامی و عمدتا در دم کشته شدهاند.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
۳۰ و ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در اسلام آباد یکی از خونین ترین روزهای اعتراضات سال گذشته بود که در آن بیش از ۱۵ معترض به ضرب گلولههای نظامی و عمدتا در دم کشته شدهاند.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥2🤬1🕊1
روایتهایی که از محل و زمان وقوع حادثه کشته شدن او ارائه شده، با گزارشهایی که از ناآرامیهای مهرشهر مخابره شده همخوانی دارد.
خانواده #حدیث_نجفی تصویری از گواهی فوت، برگه دادگستری، مدرک پزشکی قانونی، اومنتشر کردهاند که علت فوت وی را بر اثر اصابت گلوله ثابت میکند.
از حدیثویدیوهای بسیاری در شبکههای اجتماعی منتشر شده که وی از خودش منتشر کرده ، او نوجوانی شاد و سرزنده بود که جز آزادی و زندگی بهتر در طلب چیز دیگری نبود.
او در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شده است.
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤2🔥2
علیرضا عظیمی فرمانده اطلاعات عملیات گردان امنیتی امام حسن مجتبی از یگان امنیتی امام رضا سپاه تهران هفته پیش یک درجه تشویقی بهش دادند و شده سرگرد، تصاویر نشون میده خامنه ای هم به خانه شان رفته ،بچه نازی آباد هست اما الان در محدوده خیابان قلعه مرغی و فلاح سکونت داره .
چند شاهد وجود دارد که وی کسی است که در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ گلوله گاز اشک آور را به سمت #ابوالفضل_امیرعطایی نشانه رفته و شلیک کرده.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
چند شاهد وجود دارد که وی کسی است که در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ گلوله گاز اشک آور را به سمت #ابوالفضل_امیرعطایی نشانه رفته و شلیک کرده.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬5🔥1
مهدی ببرنژاد، متورد ۲۴ مرداد ۱۳۷۹ بود، تازه از سربازی برگشته بود، در کنکور شرکت کرده و در دانشگاه قبول شده بود، و اگر در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در قوچان کشته نمیشد، اکنون دانشجو بود.
مهدی ۲۲ ساله بود که در اعتراض به کشته شدن مهسا امینی به خیابان رفته بود.
در شب ۲۹ شهریور، عدهای در اعتراضهای قوچان کشته شده بودند و بسیاری هم مجروح شده بودند.
#مهدی_ببرنژاد در تنها پست اینستاگرامش نوشته بود: «ما در رنج هستیم و بودن رنج آور است.»
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «مهدی باشگاه میرفت. از بچگی کشتی کار میکرد. سه چهار سال آخر هم هر روز بدنسازی میکرد. موزیک رپ گوش میداد. طرفدار پوتک بود. در پیجش هم این خواننده رو تگ کرده بود. یه مدت توی کارواش کار میکرد. یه مدت توی یه تالار کار کرد. حتی کارگری میکرد.»
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «مهدی تا آخرین لحظهها درحال اعتراض بود. ساعت ۹ شب تیر خورد. اولش با موتور میبرنش توی یه خیابونی که دکتر و کلینیک بوده ولی خب متاسفانه کسی کمک نمیکنه. بعدش یه ماشین پیدا میشه چندتا از دوستاش میرسونندش اورژانس. دوستش میگفت مهدی رو که رسوندیم اورژانس زنده بود.»
خانواده مهدی ببرنژاد بعدتر تلاش کردند تا درباره آن شب اطلاعات بیشتری به دست بیاورند.
منبع مطلع میگوید: «بعدتر معلوم شد همون شب نذاشتن ببرنش اتاق عمل. دکترها با مامورهای اطلاعات درگیر شده بودن. ولی متاسفانه نتونستن عملش کنند. یعنی نذاشتن عملش کنند.»
در این ساعات، تلاشهای خانواده برای تماس با مهدی به نتیجهای نرسید. آنها هنوز خبر نداشتند که او تیر خورده و در بیمارستان بستری است: «صبح ساعت ۷ونیم بود که به خانواده مهدی ببرنژاد از بیمارستان زنگ زدن و گفتن مهدی تیر خورده.»
پیکر مهدی ببرنژاد هم مانند خیلی از معترضانی که کشته شدند، بلافاصله به خانواده تحویل داده نشد. در گواهی فوت او، علت مرگ اصابت گلوله به سمت چپ لگن و خونریزی داخلی نوشته شده است. اما حکومت زیر بار کشتن او نرفت.
«درباره محل دفن خانواده رو تحت فشار نذاشتن. خود خانواده ترجیح داد به جای قوچان ببرنش روستاشون دفنش کنن. توی مراسم خاکسپاری فقط جمع کوچیکی از خانواده تونستن شرکت کنن. دوستان و آشنایان رو راه ندادن. حتی اجازه ندادن یک دونه عکس مهدی رو روی ماشین بزنن. فشار خیلی زیاد بود. از چند نفر از خانواده تعهد گرفتن که مراسم بزرگ نگیرن.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
مهدی ۲۲ ساله بود که در اعتراض به کشته شدن مهسا امینی به خیابان رفته بود.
در شب ۲۹ شهریور، عدهای در اعتراضهای قوچان کشته شده بودند و بسیاری هم مجروح شده بودند.
#مهدی_ببرنژاد در تنها پست اینستاگرامش نوشته بود: «ما در رنج هستیم و بودن رنج آور است.»
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «مهدی باشگاه میرفت. از بچگی کشتی کار میکرد. سه چهار سال آخر هم هر روز بدنسازی میکرد. موزیک رپ گوش میداد. طرفدار پوتک بود. در پیجش هم این خواننده رو تگ کرده بود. یه مدت توی کارواش کار میکرد. یه مدت توی یه تالار کار کرد. حتی کارگری میکرد.»
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «مهدی تا آخرین لحظهها درحال اعتراض بود. ساعت ۹ شب تیر خورد. اولش با موتور میبرنش توی یه خیابونی که دکتر و کلینیک بوده ولی خب متاسفانه کسی کمک نمیکنه. بعدش یه ماشین پیدا میشه چندتا از دوستاش میرسونندش اورژانس. دوستش میگفت مهدی رو که رسوندیم اورژانس زنده بود.»
خانواده مهدی ببرنژاد بعدتر تلاش کردند تا درباره آن شب اطلاعات بیشتری به دست بیاورند.
منبع مطلع میگوید: «بعدتر معلوم شد همون شب نذاشتن ببرنش اتاق عمل. دکترها با مامورهای اطلاعات درگیر شده بودن. ولی متاسفانه نتونستن عملش کنند. یعنی نذاشتن عملش کنند.»
در این ساعات، تلاشهای خانواده برای تماس با مهدی به نتیجهای نرسید. آنها هنوز خبر نداشتند که او تیر خورده و در بیمارستان بستری است: «صبح ساعت ۷ونیم بود که به خانواده مهدی ببرنژاد از بیمارستان زنگ زدن و گفتن مهدی تیر خورده.»
پیکر مهدی ببرنژاد هم مانند خیلی از معترضانی که کشته شدند، بلافاصله به خانواده تحویل داده نشد. در گواهی فوت او، علت مرگ اصابت گلوله به سمت چپ لگن و خونریزی داخلی نوشته شده است. اما حکومت زیر بار کشتن او نرفت.
«درباره محل دفن خانواده رو تحت فشار نذاشتن. خود خانواده ترجیح داد به جای قوچان ببرنش روستاشون دفنش کنن. توی مراسم خاکسپاری فقط جمع کوچیکی از خانواده تونستن شرکت کنن. دوستان و آشنایان رو راه ندادن. حتی اجازه ندادن یک دونه عکس مهدی رو روی ماشین بزنن. فشار خیلی زیاد بود. از چند نفر از خانواده تعهد گرفتن که مراسم بزرگ نگیرن.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤2🔥2
ابوالفضل مهدی پور روشن متولد ۲۸ مرداد ۱۳۸۳ – و اهل بابل بود.
او در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ به دست مأموران حکومتی جمهوری اسلامی بر اثر شلیک مستقیم گلوله به پشت سرش به قتل رسید.
به خانواده گفتند اگه نگن تو اعتراضات کشته شده به عنوان بسیجی شهید محسوب میشه اما خانواده مخالفت میکنند، از خانواده پنجاه میلیون طلب میکنند اما خانواده واقعا این پول را نداشتند، حکومت هم پیکر #ابوالفضل_مهدی_پور را تحویل خانواده نمیدهند و شبانه دفن میکنند و به خانواده محل دفن را اطلاع میدهند.
ابوالفضل کارگر یک کارگاه سنگتراشی بود.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ به دست مأموران حکومتی جمهوری اسلامی بر اثر شلیک مستقیم گلوله به پشت سرش به قتل رسید.
به خانواده گفتند اگه نگن تو اعتراضات کشته شده به عنوان بسیجی شهید محسوب میشه اما خانواده مخالفت میکنند، از خانواده پنجاه میلیون طلب میکنند اما خانواده واقعا این پول را نداشتند، حکومت هم پیکر #ابوالفضل_مهدی_پور را تحویل خانواده نمیدهند و شبانه دفن میکنند و به خانواده محل دفن را اطلاع میدهند.
ابوالفضل کارگر یک کارگاه سنگتراشی بود.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥2🤬1🕊1
جاویدنام #رضا_شهپرنیا تا ساعتی قبل از کشته شدنش در کنار خواهرش بوده، او حوالی ساعت ۱۹ ،۲۹ شهریور ۱۴۰۱ از خواهرش جدا میشود و با جمعیت معترض همراه میشود، ساعتی بعد در حالیکه بر روی یک سطل زباله ایستاده بود و شعار میداد،از فاصله نزدیک مورد اصابت بیش از صد گلوله ساچمهای قرار گرفتهاست. آثار گلوله در اعضای مختلف بدن او از جمله چشم، دندانها، قفسه سینه دیده شدهاست.
خانواده او تا مدتی از وضعیت او بیخبر بودند. آنها برای پیگیری وضعیت او به بیمارستان و مراکز نظامی مراجعه میکنند اما موفق نمیشوند در غروب ۳۰ شهریور با دایی او تماس میگیرند تا برای شناسایی پیکر او مراجعه کند. ابتهاج عزیزی مادر رضا میگوید :«اول به من گفته بودند ۷۰، ۸۰ عدد ساچمه خورده بود اما برادرم که جسد را دیدهاست، بعداً گفت شاید ۲۰۰ عدد ساچمه توی بدن بچه خالی کرده بودند. با اجازه خودشان هم کالبد شکافی کرده، سرش را باز کرده و سینهاش را شکافته بودند.»
روز بعد نیروهای امنیتی جنازه را به آنها تحویل دادند اما از آنان خواستند که مراسم خاکسپاری را سریع انجام دهند.
در گواهی فوت رضا، علت مرگ «برخورد اجسام سخت یا تیز» ذکر شده اما در جواز دفن که پزشکی قانونی آن را صادر کرده، سه علت برای مرگ او نوشته شدهاست: «شوک خونریزی، آسیب احشای داخل قفسه سینه و شکم (ریه، قلب، کبد)، اصابت جسم پرتابهای مدور (ساچمه).»
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔥2🤬1🕊1
حالا ما #حنانه_کیا عروس ایران را رو توی قلبمون داریم.
سال گذشته و همزمان با تولد حنانه، معصومه آذری، مادر #حنانه_کیا_کجوری ، تصویری از پیکر غرق در خون فرزندش را در اینستاگرامش [که اکنون با تهدید نهادهای امنیتی مسدود شده است] منتشر کرد.
وی در توضیح این تصویر نوشت؛ «حنانه، سینه سرخ خنیاگری بود که آواز ملکوتیش را با خود به سردی گور برد،ما رهروان راه آزادی با این خیال خوش، که با هر نفس گامی به حنانه ها، نزدیکتر میشویم و این زندگی ما خواهد بود. امید آنکه در دنیایی دیگر، دیدار با عاشقان راه آزادی را به انتظار نشسته باشد.»
حنانه کیا ۲۲ ساله در جریان اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ هدف سه گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و در نوشهر کشته شد.
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤4🔥2🕊2
بیش از ۷۰ کودک در جریان خیزش سراسری جان شیرینشان را از دست دادند که یکی از آنها امیرحسین بساطی است.
امیر حسین در ۱۵ سالگی، در اوج تنهایی در خیابان جان داد.
او روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، برای خرید دفتر نقاشی و مداد رنگی از خانه بیرون زد و در خیابان سپهر کرمانشاه به معترضان پیوست، اما با شلیک مستقیم مأموران امنیتی به سینهاش، دیگر هیچگاه به خانه بازنگشت.
خانواده #امیر_حسین_بساطی ، یک هفته در بیمارستانها، پرشکی قانونی و حتی در زندانها در پی او بودند، اما پیکر او را نیروهای امنیتی مطابق معمول دزدیده بودند، تا اینکه فیلمی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که امیر حسین را غرق در خون نشان میداد.
در آنجا بود که بالاخره امیرحسین پیدا شد، اما پیکرش در زندان نهادهای امنیتی محبوس بود و برای تحویل جنازه او ۹۰ میلیون تومان پول گلوله طلب کرده بودند، در روزی که خانواده با فروش خودرویشان پول گلولههایی که فرزندشان را به قتل رسانده بود تامین کردند ، باز نیروهای امنیتی شرط کردند حق ندارید او را در کرمانشاه دفن کنید و باید او در روستای حسنآباد شاهآباد در شصت کیلومتری زادگاهش دفن شود، پول را گرفتند و فردایش پیکر با سه مامور مسلح در آمبولانس نیروی انتظامی با ادعای غسل داده شده ونماز خوانده شده به قبرستان روستای شاه آباد آورده شد و بدون آنکه خانواده اجازه داشته باشند برای آخرین بار عزیزشان را ببینند به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
امیر حسین در ۱۵ سالگی، در اوج تنهایی در خیابان جان داد.
او روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، برای خرید دفتر نقاشی و مداد رنگی از خانه بیرون زد و در خیابان سپهر کرمانشاه به معترضان پیوست، اما با شلیک مستقیم مأموران امنیتی به سینهاش، دیگر هیچگاه به خانه بازنگشت.
خانواده #امیر_حسین_بساطی ، یک هفته در بیمارستانها، پرشکی قانونی و حتی در زندانها در پی او بودند، اما پیکر او را نیروهای امنیتی مطابق معمول دزدیده بودند، تا اینکه فیلمی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که امیر حسین را غرق در خون نشان میداد.
در آنجا بود که بالاخره امیرحسین پیدا شد، اما پیکرش در زندان نهادهای امنیتی محبوس بود و برای تحویل جنازه او ۹۰ میلیون تومان پول گلوله طلب کرده بودند، در روزی که خانواده با فروش خودرویشان پول گلولههایی که فرزندشان را به قتل رسانده بود تامین کردند ، باز نیروهای امنیتی شرط کردند حق ندارید او را در کرمانشاه دفن کنید و باید او در روستای حسنآباد شاهآباد در شصت کیلومتری زادگاهش دفن شود، پول را گرفتند و فردایش پیکر با سه مامور مسلح در آمبولانس نیروی انتظامی با ادعای غسل داده شده ونماز خوانده شده به قبرستان روستای شاه آباد آورده شد و بدون آنکه خانواده اجازه داشته باشند برای آخرین بار عزیزشان را ببینند به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥2🤬2🕊1
روایتهایی که از محل و زمان وقوع حادثه کشته شدن او ارائه شده، با گزارشهایی که از ناآرامیهای مهرشهر مخابره شده همخوانی دارد.
خانواده #حدیث_نجفی تصویری از گواهی فوت، برگه دادگستری، مدرک پزشکی قانونی، اومنتشر کردهاند که علت فوت وی را بر اثر اصابت گلوله ثابت میکند.
از حدیثویدیوهای بسیاری در شبکههای اجتماعی منتشر شده که وی از خودش منتشر کرده ، او نوجوانی شاد و سرزنده بود که جز آزادی و زندگی بهتر در طلب چیز دیگری نبود.
او در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شده است.
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤7🔥2🤬2
دختر داد میزد بیغیرتها و غیرت ندارید و از این چیزها. یک پسر جوان که خیلی قد بلند بود، دو متر بیشتر بود، برای کمک به آن دختر جلو رفت، با مأمورها درگیر شد. چند نفری ریختند سرش اما حریفش نبودند. یکباره عقب رفتند و شلیک کردند. به سینهاش شلیک کردند، افتاد.
شاهدان عینی کشته شدن #پدرام_آذرنوش، نوجوان ۱۷ ساله، در نزدیکی فرمانداری دهدشت میگویند که مأمورهای حکومتی ابتدا با گلولههای ساچمهای به او شلیک کردند، او همچنان ایستاده بود اما از بالای پشت بام با گلوله جنگی بر سینهاش زدند و قلبش را نشانه گرفتند.
به گفته شاهدان عینی، پدرام آذرنوش همانجا بعد از اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
پدرام آذرنوش، متولد ۲۷ خرداد ۱۳۸۳ و قهرمان کاراته بود. نوجوان ۱۷ سالهای که غروب پنجشنبه، ۳۱ شهریور بر اثر اصابت گلوله در دهدشت کشته شد و در روستای درهلبک در استان کهگیلویه و بویراحمد به خاک سپرده شده است.
نزدیکان او گفتهاند که چند گلوله ساچمهای به او اصابت کرده بود اما گلوله جنگی تکتیرانداز از بالای پشت بام، حالت بالا به پایین به قلبش خورده. قلب و کلیه و سینه را ترکانده و جان او را گرفته است.
یکی از نزدیکان پدرام آذرنوش میگوید که پیکر او را در بیمارستان یک جایی مانند انباری انداخته بودند. داییها و عموهای پدرام در بیمارستان را شکاندند و از آنجا بیرون آوردند. روی دستهای آنها بود که پدرش رسید و همانجا سکته کرد و به آیسییو منتقل شد.
او میگوید: «دهدشت، شهر کوچک عشیرهای است همه همدیگر را میشناسند. صدای تیراندازی که بلند میشود و خبر تیراندازی همه جا میپیچد پدر پدرام سراغ مأموران میرود و میپرسید چی شده؟ میگویند هیچی. یک پسری زخمی شده. به او میگویند که گلوله به زانویش خورده».
فیضالله آذرنوش، پدر پدرام آذرنوش، به گفته نزدیکانش از نیروهای تکاور ارتش هوابرد بوده است،او جانباز جنگ ایران و عراق است و در ۱۴ سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفته بود.
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤7🔥3🤬2
محسن پازوکی ۲۲ساله، از لیدرهای خیابانی اعتراضات محلات در ورامین است.
نیروهای امنیتی در ده روز منتهی به قتل #محسن_پازوکی به دنبال اوبودند، محسن در ایام خانه به خانه دوستانش بود تا اینکه نهایتا در اعتراضات ۳۱ شهریور ورامین با شلیک تک تیراندازان به قلب وی در دم کشته شد.
پیکر محسن توسط اطلاعات سپاه به سرقت میرود و با گذشت پنج روز پیکرش در قبال ۳۰ میلیون تومان پول گلوله تحویل خانواده شد و تحت تدابیر امنیتی و تنها با حضور خانواده به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
نیروهای امنیتی در ده روز منتهی به قتل #محسن_پازوکی به دنبال اوبودند، محسن در ایام خانه به خانه دوستانش بود تا اینکه نهایتا در اعتراضات ۳۱ شهریور ورامین با شلیک تک تیراندازان به قلب وی در دم کشته شد.
پیکر محسن توسط اطلاعات سپاه به سرقت میرود و با گذشت پنج روز پیکرش در قبال ۳۰ میلیون تومان پول گلوله تحویل خانواده شد و تحت تدابیر امنیتی و تنها با حضور خانواده به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤6🔥2🤬1
با فرارسیدن سال نو عبری، برای یکایک شما سالی سرشار از صلح و آزادی آرزو داریم.
به امید بازگشت همه ربودهشدگان به خانه🎗
به امید پیروزی نور بر تاریکی ✌️
شانا تووا💙
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
به امید بازگشت همه ربودهشدگان به خانه🎗
به امید پیروزی نور بر تاریکی ✌️
شانا تووا💙
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤12🤔1
عاشق کمک کردن به بچههای کار بود و برایشان غذا درست میکرد. اهل تفریح بود و همزمان با وجود سن کمش سخت کار میکرد. روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ جمهوری اسلامی جانش را با چهار گلوله گرفت پیکرش را از بیمارستان دزدیدند و به اطلاعات #ساری مرکز استان مازندران بردند ، خانواده را تحت فشار قرار دادند که بپذیرند او بسیجی بوده و توسط «منافقین» کشته شده تا او را «شهید» اعلام کنند.
«وقتی خانوادهاش نپذیرفتند، در ازای تحویل دادن جنازه از آنها تعهد «سکوت» گرفتند.
#محمد_جواد_زاهدی ، متولد ششم شهریور ۱۳۸۱ بود. یک منبع مطلع، به بخش فارسی ایران بریفینگ گفت که او تنها چند روز پس از تولد ۲۰ سالگیاش، شامگاه ۳۰ شهریور سال جاری وقتی برای رفتن به آرایشگاه از خانه بیرون رفته بود، هدف شلیک نیروهای حکومتی قرار گرفت و جان باخت.
به گفته شاهدان عینی، محمدجواد زاهدی در خیابان انقلاب ساری روبهروی چهارراه برق، جایی که «اصلا محل برگزاری تجمع نبوده» مورد هدف قرار گرفته است.
شاهدان گفتهاند: «مأموران به مردمی که توی کوچه خیابان بودند، حمله میکردند و محمدجواد سر همین کوچه ایستاده بود که دو مأمور از ون سفید یگان ویژه پیاده شدند و به سمت مردم شلیک کردند. محمد تیر خورد و بر زمین افتاد و همه فرار کردند. محمد نتوانست خودش را داخل کوچه بکشاند. یکی از دوستانش او را به زور داخل کوچهای کشید که سرش یک پاساژ کوچک بود.»
بنا بر این گزارش، حاضران «به اورژانس زنگ زدند»، اما اورژانس «تیم نفرستاد»؛ «چند بار افراد مختلف که دور محمد جمع شده بودند، از داخل پاساژ زنگ زدند، اما آمبولانسی فرستاده نشد و گفتند اجازه نداریم. مأموران هم کوچه را بستند و کاملا سر بازار توسط نیروهای امنیتی بسته شد و مردم نتوانستند با ماشین خودشان هم محمد را ببرند.»
به گفته یک شاهد عینی، «بعد از نیم ساعت مأموران رفتند و محمد خیلی خونریزی داشت. آقایی با ماشین شخصی خودش بعد رفتن مأموران محمد را توی ماشینش گذاشت و او را به بیمارستان برد، اما در بیمارستان متأسفانه اصلا رسیدگی نکردند، فقط بالای سرش ایستادند و گفتند تمام کرده» است.
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🤬5❤2🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۳۱ شهریور سالگرد جاویدنام #مهسا_موگویی از فولادشهر اصفهان است.
مهسا متولد ۲۵ تیر ۱۳۸۲ بود
چه کسی هست که مهسای قهرمان را نشناسد
مهسا سمبل نسلی شجاع و عصیانگر از زنان فولادشهر و اصفهان بود و این چیزی بود که جیره خوران شب پرست دیکتاتور تاب و تحمل دیدنش را نداشتند.
قاتلان بزدل حتی توان پذیرش مسئولیت جنایتی که کرده بودند را هم نداشتند و با تهدید وفشار به پدر و خانواده مهسا میخواستند چنین بنمایند که ج ا مهسا موگویی را نکشته است.
اما نهایتا این خانواده از زیر فشار ماموران امنیتی خارج و نام مهسا را بر آسمان فولادشهر و اصفهان بالا برد و جنایت ج ا را هم به ثبت داد.
یادت گرامی شیر دختر فولادشهر🌹
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
مهسا متولد ۲۵ تیر ۱۳۸۲ بود
چه کسی هست که مهسای قهرمان را نشناسد
مهسا سمبل نسلی شجاع و عصیانگر از زنان فولادشهر و اصفهان بود و این چیزی بود که جیره خوران شب پرست دیکتاتور تاب و تحمل دیدنش را نداشتند.
قاتلان بزدل حتی توان پذیرش مسئولیت جنایتی که کرده بودند را هم نداشتند و با تهدید وفشار به پدر و خانواده مهسا میخواستند چنین بنمایند که ج ا مهسا موگویی را نکشته است.
اما نهایتا این خانواده از زیر فشار ماموران امنیتی خارج و نام مهسا را بر آسمان فولادشهر و اصفهان بالا برد و جنایت ج ا را هم به ثبت داد.
یادت گرامی شیر دختر فولادشهر🌹
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤11🔥2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گزارش سازمان پزشکی قانونی، اظهارات پدر #مهسا_موگویی مبنی بر «تیرباران» شدن دخترش در جریان اعتراضات #زن_زندگی_آزادی را تأیید میکند.
مهسا موگویی ۱۸ ساله، ۳۱ شهریور یعنی چند روز پس از اعتراضات گستردهای که در پی کشته شدن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد در شهرهای مختلف آغاز شده بود، در فولادشهر اصفهان کشته شد.
در گزارش سازمان پزشکی قانونی که عکس آن را حساب کاربری «۱۵۰۰ تصویر» منتشر کرده، آمده است که بررسی پیکر مهسا نشان میدهد که «در قسمتی از ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور و در بازوی چپ ۳۱ عدد و در ساعد چپ ۹ عدد سوراخ مدور با حاشیه سوختگی مشهود است.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
مهسا موگویی ۱۸ ساله، ۳۱ شهریور یعنی چند روز پس از اعتراضات گستردهای که در پی کشته شدن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد در شهرهای مختلف آغاز شده بود، در فولادشهر اصفهان کشته شد.
در گزارش سازمان پزشکی قانونی که عکس آن را حساب کاربری «۱۵۰۰ تصویر» منتشر کرده، آمده است که بررسی پیکر مهسا نشان میدهد که «در قسمتی از ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور و در بازوی چپ ۳۱ عدد و در ساعد چپ ۹ عدد سوراخ مدور با حاشیه سوختگی مشهود است.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤10🔥2🤬1
حمید پورحاجی زاده ، شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» بود که از قربانیان سلسله قتلهای سیاسی موسوم به قتلهای زنجیرهای بود. وی در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۷۷ به همراه پسر ۹ سالهاش «کارون» با ۴۳ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند.
پزشک قانونی تعداد ضربههای دشنه فرورفته در سینه حمید را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربهٔ وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آ ثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست، بنا به نظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد حمید تیغه چاقو را میگرفته و قاتل میکشیده و برای باری دیگر فرو میکرده است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت! …کسانی که در غسالخانه حضور داشتهاند یا جسد کارون را دیدهاند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفتهاند که باید این آثار قبل از پارهپاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نیز که به دقت به صورت کارون نگاه کردهاند به قول روستاییهای ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیدهاند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار میرود، در این حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود میبیند چشمهایش از حدقه میزند بیرون و هرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب میشود، در برابر گرگ میایستد و گرگ راحت او را میدرد»
ارس حاجیزاده قتل #حمید_حاجی_زاده را شرح میدهد: «دندونای بابامُ شکستهبودن، فکر کنم با چوب. استخونای انگشتاش معلوم بود، انگشتای دست راستشُ قطع کرده بودن، بدنش سوراخ سوراخ بود. طناب انداخته بودن دور گردنش، از طناب رخت خونهٔ خودمان بریده بودن. غیر استکان بابام سه تا استکان نعلبکی توی سینی بود.» فرخنده حاجیزاده دربارهٔ پرونده برادر و برادرزادهاش میگوید: «تمام این سالها پیگیریهای ما ادامه داشت، همه جا رفتیم، هر کاری هم توانستیم کردیم، از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجوئی میشدیم در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده؛ یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزادهام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده. چند سال پیش هم در آستانهٔ بازنشستگی من، مرا مجبور کردند بنویسم که در قتل برادرم آنها مقصر نبودهاند».
#قتلهای_زنجیره_ای #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
پزشک قانونی تعداد ضربههای دشنه فرورفته در سینه حمید را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربهٔ وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آ ثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست، بنا به نظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد حمید تیغه چاقو را میگرفته و قاتل میکشیده و برای باری دیگر فرو میکرده است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت! …کسانی که در غسالخانه حضور داشتهاند یا جسد کارون را دیدهاند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفتهاند که باید این آثار قبل از پارهپاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نیز که به دقت به صورت کارون نگاه کردهاند به قول روستاییهای ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیدهاند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار میرود، در این حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود میبیند چشمهایش از حدقه میزند بیرون و هرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب میشود، در برابر گرگ میایستد و گرگ راحت او را میدرد»
ارس حاجیزاده قتل #حمید_حاجی_زاده را شرح میدهد: «دندونای بابامُ شکستهبودن، فکر کنم با چوب. استخونای انگشتاش معلوم بود، انگشتای دست راستشُ قطع کرده بودن، بدنش سوراخ سوراخ بود. طناب انداخته بودن دور گردنش، از طناب رخت خونهٔ خودمان بریده بودن. غیر استکان بابام سه تا استکان نعلبکی توی سینی بود.» فرخنده حاجیزاده دربارهٔ پرونده برادر و برادرزادهاش میگوید: «تمام این سالها پیگیریهای ما ادامه داشت، همه جا رفتیم، هر کاری هم توانستیم کردیم، از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجوئی میشدیم در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده؛ یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزادهام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده. چند سال پیش هم در آستانهٔ بازنشستگی من، مرا مجبور کردند بنویسم که در قتل برادرم آنها مقصر نبودهاند».
#قتلهای_زنجیره_ای #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬7🔥2🕊2
کارون نیمهشب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار پدرش با ضربات چاقو در خانهاش در کرمان به قتل رسید. نصیب پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه بود و نصیب پسر ۱۰ ضربه. وزارت اطلاعات مسئولیت قتل آنها را که در پروژهٔ قتلهای زنجیرهای انجام شد بهصورت رسمی نپذیرفت، همچنانکه قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت که در آن دوره به قتل رسیدند.
مادر #کارون_حاجی_زاده از آن شب میگوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبهرو که سه متر با اتاق آقای حاجیزاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجیزاده عادت داشت تا بچهها برگردند، نمیخوابید و تا ساعت سه، سهونیم هم مطالعه میکرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در میزنند، کسی باز نمیکند. اروند میگوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور میافتاد.
ارس فکر میکند من هم مردهام، کشتهاند. رختخواب را کنار میزند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد،
گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجیزاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.
یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم.
وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمیدانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمیدانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه میکند. فکر کردم قاتل است و او را گرفتهاند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمیشناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
#قتلهای_زنجیره_ای #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
مادر #کارون_حاجی_زاده از آن شب میگوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبهرو که سه متر با اتاق آقای حاجیزاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجیزاده عادت داشت تا بچهها برگردند، نمیخوابید و تا ساعت سه، سهونیم هم مطالعه میکرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در میزنند، کسی باز نمیکند. اروند میگوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور میافتاد.
ارس فکر میکند من هم مردهام، کشتهاند. رختخواب را کنار میزند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد،
گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجیزاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.
یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم.
وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمیدانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمیدانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه میکند. فکر کردم قاتل است و او را گرفتهاند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمیشناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
#قتلهای_زنجیره_ای #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬6🔥2🕊2❤1
مهسا متولد ۲۵ تیر ۱۳۸۲ روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در پی خیزش سراسری پس از کشته شدن مرگ مهسا امینی توسط گشت ارشاد در فولاد شهر اصفهان با شلیک گلوله ماموران جان باخت.
در گواهی فوت او آمده: «در ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور در بازوی چپ ۳۱ و ساعد دست چپ نیز ۹ سوراخ مدور با حاشیه سوختگی دیده شده است.»
به عبارتی دیگر به مهسا بیش از ۷۰ گلوله ساچمهای شلیک شده است.
همچنین در این گواهی فوت نوشته است: «با مانتو مشکی آغشته به خون و دارای سوراخهای متعدد و کوچک» تحویل شده است.
پدر #مهسا_موگویی ، پرسید: «گناه دختر من چه بود که با دست خالی اعتراض کرد و شما او را تیرباران کردید؟»
مهسا ورزشکار بود و مدالهای زیادی کسب کرده بود
#خیزش_سراسری_مردم_ایران #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
در گواهی فوت او آمده: «در ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور در بازوی چپ ۳۱ و ساعد دست چپ نیز ۹ سوراخ مدور با حاشیه سوختگی دیده شده است.»
به عبارتی دیگر به مهسا بیش از ۷۰ گلوله ساچمهای شلیک شده است.
همچنین در این گواهی فوت نوشته است: «با مانتو مشکی آغشته به خون و دارای سوراخهای متعدد و کوچک» تحویل شده است.
پدر #مهسا_موگویی ، پرسید: «گناه دختر من چه بود که با دست خالی اعتراض کرد و شما او را تیرباران کردید؟»
مهسا ورزشکار بود و مدالهای زیادی کسب کرده بود
#خیزش_سراسری_مردم_ایران #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤4🔥2🤬2🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران_بریفینگ / #گفتارروز/ روحانگیز سلطانینژاد، همسر #حمید_حاجی_زاده، شاعر و نویسندهای که نیمهشب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار پسرش #کارون_حاجی_زاده با ضربات چاقو در خانهاش در کرمان به قتل رسید، از جزئیات قتل همسر و پسرش گفته است.
او درباره مواجهه خود با پیکر کاردآجینشده پسر ۹سالهاش گفته: «یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم.»
او اضافه کرده: «خودم را مجرم حساب میکردم که چرا من کارون را به دنیا آوردم. چی از دنیا دیده بود که اینجوری از دنیا برود؟ یا مثلاً هرکسی، خواهری، مادری، میآمد میترسیدم. میگفتم همه انسانها میتوانند قاتل باشند. همه دستها میتوانند آدم بکشند.»
حمید حاجیزاده و پسرش کارون در جریان #قتلهای_حکومتی در ایران کشته شدند که تحت عنوان «قتلهای زنجیرهای» شناخته میشود.
#وزارت_اطلاعات هرگز مسئولیت این دو قتل و قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را که دار آن دوران به قتل رسیدند، برعهده نگرفت.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او درباره مواجهه خود با پیکر کاردآجینشده پسر ۹سالهاش گفته: «یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم.»
او اضافه کرده: «خودم را مجرم حساب میکردم که چرا من کارون را به دنیا آوردم. چی از دنیا دیده بود که اینجوری از دنیا برود؟ یا مثلاً هرکسی، خواهری، مادری، میآمد میترسیدم. میگفتم همه انسانها میتوانند قاتل باشند. همه دستها میتوانند آدم بکشند.»
حمید حاجیزاده و پسرش کارون در جریان #قتلهای_حکومتی در ایران کشته شدند که تحت عنوان «قتلهای زنجیرهای» شناخته میشود.
#وزارت_اطلاعات هرگز مسئولیت این دو قتل و قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را که دار آن دوران به قتل رسیدند، برعهده نگرفت.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬5🔥2🕊1
۴۰ دقیقه تماشا کردن تا نفسهای آخرش رو بکشه.
فقط ۱۷ سال داشت.
#پارسا_رضادوست متولد اول دی ۱۳۸۲ و محصلِ سال آخر هنرستان بود. رشتهٔ نقشهکشی میخواند،خانوادهاش بر روی اعلامیهٔ او نوشتند «شادی کنید ای دوستان، من شادم و آسودهام، بوی جوانی بشنوید از پیکر فرسودهام.»
بیش از یک سال از روزی که پارسا در نزدیکی خانه خودشان کشته شد، میگذرد، اما هنوز نه قاتل پیدا شده، نه نهادی مسئولیت تیراندازی به او را برعهده گرفته است. خانوادهاش همچنان تحت فشار امنیتی هستند. یکی از دوستانش میگوید: «کف رستورانی که پارسا وقتی که زخمی بود آنجا پناه گرفته بود، تا مدتها سرخ بود.»
پارسا ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در هشتگرد و در نزدیکی منزل پدریاش در خیابان شقایق، بر اثر اصابت گلوله به پهلویاش کشته شد. منبعی که با زمانه گفتوگو کرده، روایت میکند پیکر پارسا بیش از ۴۰ دقیقه در یک فستفود که خود او از مشتریانش بود، خونریزی زیاد داشت.
پارسا هنگام مرگ تنها ۱۷ سال داشت.
ماموران نیروی انتظامی به سمت معترضان از جمله پارسا رضادوست تیراندازی کردند. بعد از اینکه پارسا زخمی شد، یکی از افراد حاضر در محل که او را میشناخت با برادر پارسا تماس میگیرد و به آنها خبر میدهد که او زخمی شده است:«وقتی برادر پارسا رسید دیگه اصلا جانی در بدنش نمانده بود. طحال و کبد پارسا پاره شده بود و هیچکس نمیتوانست دیگر به او کمک کند، خیلی دیر شده بود...بعد از گذشت مدت زمانی طولانی پیکر پارسا رضادوست را با یک خودروی شخصی به بیمارستان منتقل میکنند،ولی وقتی در بیمارستان دیدند که تمام کرده جنازهاش را فرستادند به زندان قزلحصار و پس از انجام انگشتنگاری که نمیدانیم به چه دلیل بوده به بهشت سکینه منتقلش کردند. خانوادهاش هم تمام مدت دنبال او میگشتند.
نیروهای امنیتی ابتدا از تحویل پیکر پارسا رضادوست به خانواده ممانعت میکنند و نهایتا با وساطت چند آشنا خانواده موفق میشود پیکر فرزندشان را تحویل بگیرد و یکم مهر در آرامستان بهشت سکینه، و در همان قطعهای که پدرش به دفن شده، به خاک بسپارند.
به گفته این منبع آگاه در روز خاکسپاری #پارسا_رضا_دوست ، نیروهای امنیتی فراوان در میان جمعیت حضور داشتند و مراسم را تحت نظر میگرفتند تا کسی شعار ندهد:«به خانواده پارسا فشار آورده بودند که نباید کسی در مراسم خاکسپاری شرکت کند به جز خانواده و فامیل. مدام آنها را تهدید میکردند،حتی گفته بودند بازداشت میکنیم.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
فقط ۱۷ سال داشت.
#پارسا_رضادوست متولد اول دی ۱۳۸۲ و محصلِ سال آخر هنرستان بود. رشتهٔ نقشهکشی میخواند،خانوادهاش بر روی اعلامیهٔ او نوشتند «شادی کنید ای دوستان، من شادم و آسودهام، بوی جوانی بشنوید از پیکر فرسودهام.»
بیش از یک سال از روزی که پارسا در نزدیکی خانه خودشان کشته شد، میگذرد، اما هنوز نه قاتل پیدا شده، نه نهادی مسئولیت تیراندازی به او را برعهده گرفته است. خانوادهاش همچنان تحت فشار امنیتی هستند. یکی از دوستانش میگوید: «کف رستورانی که پارسا وقتی که زخمی بود آنجا پناه گرفته بود، تا مدتها سرخ بود.»
پارسا ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در هشتگرد و در نزدیکی منزل پدریاش در خیابان شقایق، بر اثر اصابت گلوله به پهلویاش کشته شد. منبعی که با زمانه گفتوگو کرده، روایت میکند پیکر پارسا بیش از ۴۰ دقیقه در یک فستفود که خود او از مشتریانش بود، خونریزی زیاد داشت.
پارسا هنگام مرگ تنها ۱۷ سال داشت.
ماموران نیروی انتظامی به سمت معترضان از جمله پارسا رضادوست تیراندازی کردند. بعد از اینکه پارسا زخمی شد، یکی از افراد حاضر در محل که او را میشناخت با برادر پارسا تماس میگیرد و به آنها خبر میدهد که او زخمی شده است:«وقتی برادر پارسا رسید دیگه اصلا جانی در بدنش نمانده بود. طحال و کبد پارسا پاره شده بود و هیچکس نمیتوانست دیگر به او کمک کند، خیلی دیر شده بود...بعد از گذشت مدت زمانی طولانی پیکر پارسا رضادوست را با یک خودروی شخصی به بیمارستان منتقل میکنند،ولی وقتی در بیمارستان دیدند که تمام کرده جنازهاش را فرستادند به زندان قزلحصار و پس از انجام انگشتنگاری که نمیدانیم به چه دلیل بوده به بهشت سکینه منتقلش کردند. خانوادهاش هم تمام مدت دنبال او میگشتند.
نیروهای امنیتی ابتدا از تحویل پیکر پارسا رضادوست به خانواده ممانعت میکنند و نهایتا با وساطت چند آشنا خانواده موفق میشود پیکر فرزندشان را تحویل بگیرد و یکم مهر در آرامستان بهشت سکینه، و در همان قطعهای که پدرش به دفن شده، به خاک بسپارند.
به گفته این منبع آگاه در روز خاکسپاری #پارسا_رضا_دوست ، نیروهای امنیتی فراوان در میان جمعیت حضور داشتند و مراسم را تحت نظر میگرفتند تا کسی شعار ندهد:«به خانواده پارسا فشار آورده بودند که نباید کسی در مراسم خاکسپاری شرکت کند به جز خانواده و فامیل. مدام آنها را تهدید میکردند،حتی گفته بودند بازداشت میکنیم.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬6🔥2🕊1