بله انتقام میگیرید، اما از کِه؟ از امریکا و اسرائیل؟ یا از مردم بیدفاع و بیسلاح ایران؟
نوشتهاید: «حاکمیت ملیِ ایران»! گویا یک لحظه فراموش کردهاید که حاکمیت شما از اول و ذاتاً دینی بود و با ملیت سر ناسازگاری داشت.
گناه نابخشودنیِ اسرائیل؟ مگر شما در جایگاه «بخشش» کسی هستید؟ مگر شما حق بخشیدن یا نبخشیدن هم دارید؟ ظاهراً از یاد بردهاید که شما جنس روی میز هستید نه دست روی میز. شما معامله نمیکنید، معامله میشوید. شما در معاملات بزرگ جهان ابژهاید، شیءاید، و شیء صلاحیت این را ندارد که بخواهد کسی را ببخشد یا نبخشد!
شما آغازگر نبودید چون نه جربزه و عرضه داشتید نه جرأت و همت. اما پا بر دم شیر که گذاشتید برای تحریکش به آغاز این جنگ.
از خدا، هستی، شیطان یا هر نیروی بینا و کور و موجود و معدومی که در این عالم هست میخواهم که آخرین جملهیتان حقیقت داشته باشد و آخر این داستان را «ایران» بنویسد و نه جمهوریِ اسلامی. از یاد نبرید که شما ایران نیستید، نام تاریخیِ ایران برای شانههای ضعیف و فرسودهی شما خیلی خیلی سنگینی میکند. بیانیه همخانوادهی تبیین است و این بیانیههای شما هم عضوی از خانوادهی جهاد تبیین!
@islie
نوشتهاید: «حاکمیت ملیِ ایران»! گویا یک لحظه فراموش کردهاید که حاکمیت شما از اول و ذاتاً دینی بود و با ملیت سر ناسازگاری داشت.
گناه نابخشودنیِ اسرائیل؟ مگر شما در جایگاه «بخشش» کسی هستید؟ مگر شما حق بخشیدن یا نبخشیدن هم دارید؟ ظاهراً از یاد بردهاید که شما جنس روی میز هستید نه دست روی میز. شما معامله نمیکنید، معامله میشوید. شما در معاملات بزرگ جهان ابژهاید، شیءاید، و شیء صلاحیت این را ندارد که بخواهد کسی را ببخشد یا نبخشد!
شما آغازگر نبودید چون نه جربزه و عرضه داشتید نه جرأت و همت. اما پا بر دم شیر که گذاشتید برای تحریکش به آغاز این جنگ.
از خدا، هستی، شیطان یا هر نیروی بینا و کور و موجود و معدومی که در این عالم هست میخواهم که آخرین جملهیتان حقیقت داشته باشد و آخر این داستان را «ایران» بنویسد و نه جمهوریِ اسلامی. از یاد نبرید که شما ایران نیستید، نام تاریخیِ ایران برای شانههای ضعیف و فرسودهی شما خیلی خیلی سنگینی میکند. بیانیه همخانوادهی تبیین است و این بیانیههای شما هم عضوی از خانوادهی جهاد تبیین!
@islie
در گذشته مدتی در محضر آقای دکتر #بیژن_عبدالکریمی شاگردی و خدمت کردهام و با ایشان بلاواسطه و از نزدیک آشنایی دارم. هم به واسطهی اینکه حق استادی بر گردنم دارند و هم چون شخصاً برای متفکران و فلاسفه جایگاه ویژهای قائلم، بدون آنکه کوچکترین جسارتی به ساحت ایشان داشته باشم میخواهم اعتراض جدی و عمیق خودم را نسبت به مواضع سیاسیِ مغلوط و مغروض ایشان اعلام کنم و نیک میدانم که این پیام من را ایشان و اطرافیانشان خواهند خواند.
#Martin_Heidegger: “He who thinks great thoughts, often makes great errors!”
هایدگر میگفت: «کسی که اندیشههای قوی و بزرگ در سر دارد خیلی اوقات دچار خطاهای بزرگی هم میشود».
نزدیکترین مصداق این قول، خود هایدگر و بعد پیروانشاند. هایدگر به قدرت #نازیسم پیوست و نظراً و عملاً از آن حمایت کرد، این بزرگترین خطای هایدگر و شاید بزرگترین خطای یک فیلسوف در تمام تاریخ فلسفه بود. بسیاری از نزدیکان و دوستان هایدگر - مثلاً کارل یاسپرس و هانا آرنت - بارها اذعان داشتند که هایدگر نابغهای نظری در فلسفه بود اما در عمل و تشخیص سیاسی دچار خطاهای بزرگی شد. او از فلسفه به نفع قدرت نازیسم سوءاستفاده کرد. هایدگر به گفتهی نزدیکترین دوستانش، فیلسوف نابغهای بود که در عمل مبتلا به خطاهای کودکانه شد.
از مشهورترین پیروان هایدگر در ایران، آقای بیژن عبدالکریمی، نه فقط در نظر، بلکه در عمل هم تصمیم گرفتهاند از استاد خطاکارشان پیروی کنند. شاید در اینکه ایشان یک نابغهی فلسفی است، شکی نداشته باشیم، اما درست مانند پدر فکریشان، با سوءاستفاده از فلسفه و مقام فیلسوف، از قدرت جاا حمایت میکنند و این حمایت دائم خطرناکتر و خامتر میشود.
این را نوشتم که بگویم همهی کسانی که با مواضع سیاسیِ آقای عبدالکریمی مخالفت دارند، ایشان را بیسواد یا کندهوش یا حتی #مزدور نمیدانند! میشود هم فیلسوف و باسواد باشی هم دچار مرگبارترین و زشتترین خطاهای سیاسی و اخلاقی بشوی. آقای عبدالکریمی بیش از اندازه در هایدگر ذوب شدهاند، طوری که گاهی نادانسته و ناخواسته حتی از خطاهای فاحش او نیز تقلید میکنند!
#هایدگر و #عبدالکریمی دو مصداق روشن از ابتلای نخبگان به خطاهای کودکانه و سوءاستفاده از فلسفه و تفکر به نفع قدرت جانیِ حاکماند! از شمار ارادتمندان دکتر عبدالکریمی بهطور دائم کاسته میشود و شکی نیست ارادت ما هم ظرفیت محدودی دارد و اگر ایشان در این مواضع مغلوط و مغروض خود تجدید نظر نکنند، دیر نیست که ما هم در نبوغ و سواد عمیق ایشان جداً شک کنیم! استاد معظم باید حواس خود را به نحو تام معطوف آن کنند که خود تبدیل نشوند به یکی از آن کوتولههای سیاسیای که همیشه نقش ضدقهرمان را در داستانهایشان دارند. ارادت!
@islie
#Martin_Heidegger: “He who thinks great thoughts, often makes great errors!”
هایدگر میگفت: «کسی که اندیشههای قوی و بزرگ در سر دارد خیلی اوقات دچار خطاهای بزرگی هم میشود».
نزدیکترین مصداق این قول، خود هایدگر و بعد پیروانشاند. هایدگر به قدرت #نازیسم پیوست و نظراً و عملاً از آن حمایت کرد، این بزرگترین خطای هایدگر و شاید بزرگترین خطای یک فیلسوف در تمام تاریخ فلسفه بود. بسیاری از نزدیکان و دوستان هایدگر - مثلاً کارل یاسپرس و هانا آرنت - بارها اذعان داشتند که هایدگر نابغهای نظری در فلسفه بود اما در عمل و تشخیص سیاسی دچار خطاهای بزرگی شد. او از فلسفه به نفع قدرت نازیسم سوءاستفاده کرد. هایدگر به گفتهی نزدیکترین دوستانش، فیلسوف نابغهای بود که در عمل مبتلا به خطاهای کودکانه شد.
از مشهورترین پیروان هایدگر در ایران، آقای بیژن عبدالکریمی، نه فقط در نظر، بلکه در عمل هم تصمیم گرفتهاند از استاد خطاکارشان پیروی کنند. شاید در اینکه ایشان یک نابغهی فلسفی است، شکی نداشته باشیم، اما درست مانند پدر فکریشان، با سوءاستفاده از فلسفه و مقام فیلسوف، از قدرت جاا حمایت میکنند و این حمایت دائم خطرناکتر و خامتر میشود.
این را نوشتم که بگویم همهی کسانی که با مواضع سیاسیِ آقای عبدالکریمی مخالفت دارند، ایشان را بیسواد یا کندهوش یا حتی #مزدور نمیدانند! میشود هم فیلسوف و باسواد باشی هم دچار مرگبارترین و زشتترین خطاهای سیاسی و اخلاقی بشوی. آقای عبدالکریمی بیش از اندازه در هایدگر ذوب شدهاند، طوری که گاهی نادانسته و ناخواسته حتی از خطاهای فاحش او نیز تقلید میکنند!
#هایدگر و #عبدالکریمی دو مصداق روشن از ابتلای نخبگان به خطاهای کودکانه و سوءاستفاده از فلسفه و تفکر به نفع قدرت جانیِ حاکماند! از شمار ارادتمندان دکتر عبدالکریمی بهطور دائم کاسته میشود و شکی نیست ارادت ما هم ظرفیت محدودی دارد و اگر ایشان در این مواضع مغلوط و مغروض خود تجدید نظر نکنند، دیر نیست که ما هم در نبوغ و سواد عمیق ایشان جداً شک کنیم! استاد معظم باید حواس خود را به نحو تام معطوف آن کنند که خود تبدیل نشوند به یکی از آن کوتولههای سیاسیای که همیشه نقش ضدقهرمان را در داستانهایشان دارند. ارادت!
@islie
فلسفه مُرده است؟
فلاسفه کتبها و مقالات فراوان و بعضاً بسیار تخصصی و عمیق در این باب نوشتهاند که فقط لیست این کتب و مقالات خودش یک کتابخانه را پر میکند. تا آنجا که در یک پست میگنجد دقت کنید که رنج، همواره به زخمهای جسمانی و دردهای فیزیکی محدود نمیشود.
رنج، در بسیاری از اوقات، نه از بیرون، بلکه از درون انسان میجوشد. رنج فقط درد دندان و سر است؟ نه... رنجهای ذهنی و روانی خیلی فراگیرتر و عمیقترند.
رنج روانی، همان زخمهایی است که نه در آیینهها پیداست و نه در آزمایشهای پزشکی، اما میتواند انسان را تا مرز فروپاشی و خودکشی پیش ببرد.
رنج کمالگراییِ شدید، که همواره رضایت را از تو میدزدد، حتی زمانی که در چشم دیگران بسیار موفق و قابل تحسینی. تجربهاش کردی؟
رنج وسواس فکری، مرور مکرر خطاهای گذشته، ترس از تصمیمگیری و اسارت در دایرهی بیپایان تردید و بازبینی.
رنج بیگانگی با خود، نفرت از ریشهها، از زبانی که با آن میندیشی، از فرهنگی که در آن پرورش یافتهای.
رنج احساس حقارت در برابر جهان غرب و حس همیشه ناکافیبودن تنها به سبب تولد در خاورمیانه.
رنج از آنجاست که میبینی در دیگر کشورها، آزادی، اینترنت، رفاه، آموزش و امنیت، نه امتیاز بلکه بدیهیترین حقوق شهروندی است، که نقضش شبیه داستانهای تخیلی میماند. اما در سرزمین تو، همین حقوق پایه، کالایی لوکس است، آپشنی گران که باید برایش هزینهای گزاف پرداخت. اینجا شاید تو از اینکه پراید سوار شوی و با یک نامحرم دوستیِ معمولی داشته باشی احساس فخر کنی، اما در خارج از اینجا، این احساس فخر تو به مثابه نوعی جنون است. یک اروپایی اگر پدرش به رایگان به او ۲۰۶ بدهد، با گلایهی شدید آن را پس میزند، اما تو جوانترین سالهای عمرت را مثل «خر» حمالی کردی تا بتوانی همان ماشین را بخری و حتی از کندن پلاستیک صندلیهایش هم هراس داری. این اختلاف، رنج نیست؟
رنج آنجاست که میفهمی تو، بیآنکه نقشی در انتخاب سرنوشتت داشته باشی، در کشوری متولد شدهای که از بسیاری جهات، از جهان پیشرفته فاصلهای بعید دارد.
رنج، دیدن تضاد امکانات است؛ دیدن تفاوت زندگیِ یک کودک در شمال اروپا با کودکی در جنوب تهران یا قلب کابل.
رنج، فرسایش تدریجی امید است، زیر آوار تبعیض ساختاری، سانسور، فقر و فساد.
رنج، فهم این واقعیت است که در رقابتی نابرابر زاده شدهای، جایی که نقطهی اوج تو، آغاز دیگران بوده است.
رنج، احساس بیارزشی و بیکفایتی است، حتی در اوج تلاش و کوشش بیوقفه.
رنج، بار رازهای ناگفتهای است که جسم و جانت را سالها فرسودهاند... کودکآزاری، تجاوز، زخمهایی که در تاریکی مدفون ماندهاند چون گفتنشان، خطرناکتر از سکوت بوده است.
رنج، آن حس دائم شرم است؛ شرم از فقری که داشتهای، از لهجهای که پنهانش کردهای، از خانوادهای که در شأن جامعهی موفقیتزدهی امروز نبوده.
رنج روانی، فقدان معنا، پوچی، تهیشدن از امید و تماشای پرپرشدن آرزوهایی است که قرار بود تو را از این جغرافیا عبور دهند.
رنج یعنی درامد نصف عمرت را خرج جراحیِ بینی کنی تا شاید تازه بینیات شبیه بینی خوشفرم ژنتیکیِ دوستت شود. بقیهی صفات ظاهری بماند!
❗درمان این رنجها فقط کوشش تو نیست! من شاید بکوشم و روزی به ثروت فراوانی برسم، اما هر چقدر هم پولدار باشم نمیتوانم آن تبعیض و شکاف بسیار گل و گشاد اولیه را ترمیم کنم. من از رنج همان شکاف اولیه میگویم، شکافی که شاید هرگز هم پر نشود.
بیشتر که فکر و تحقیق کنی، میفهمی این رنجها مختص به توی شرقیِ خاورمیانهای نیست. اینها بیماریهایی عالمگیرند. وسط سوئد و سوئیس و آلمان و ژاپن و بقیهی کشورها هم به مراتب مختلف وجود دارد. اینجاست که باید درمانی باشد نه از جنس پزشکی و تجربه. داروهای روانپزشکی هم صرف نظر از عوارض شدیدی که دارند، درمان نیستند، مسکناند. آنها کمکت میکنند تا با بیماریهایت مقابله کنی، به محض اینکه قطعشان کنی، همهی هیولاها برمیگردند. پس درمان این دردها اگر در پزشکی و علوم تجربی و ثروت و ملیت و سیاست و... نیست، در چیست؟ آن چیست که ثروتمندترین فرد جهان و حتی یک روانپزشک حاذق هم در هنگام ابتلاء نیازمندش میشود؟ درمان قطعی و عمیق و پایدار این رنجها چیست؟ درمانش همان چیزی است که من قصد داشتم در این پست بگویم هنوز نمُرده و زندگیِ ما به زندگیاش گره خورده است. فلسفه یک نیاز است نه یک تجمل! تجمل را وسط جنگ و فقر و بیماری رها میکنیم ولی نیاز را نه. پس فلسفه حتی وسط جنگ و فقر و بیماری هم نباید ترک شود. ویتگنشتاین فیلسوف بسیار برجستهی معاصر از نوابغ و نوادر تاریخ فلسفه بشریت، یکی از مهمترین آثارش را در حین جنگ جهانی اول تألیف کرد وقتی که در ارتش خدمت میکرد و حتی به اسارت دشمن درآمده بود! اما مگر فلسفه آرامش را از انسان نمیگیرد؟ نه...
فلاسفه کتبها و مقالات فراوان و بعضاً بسیار تخصصی و عمیق در این باب نوشتهاند که فقط لیست این کتب و مقالات خودش یک کتابخانه را پر میکند. تا آنجا که در یک پست میگنجد دقت کنید که رنج، همواره به زخمهای جسمانی و دردهای فیزیکی محدود نمیشود.
رنج، در بسیاری از اوقات، نه از بیرون، بلکه از درون انسان میجوشد. رنج فقط درد دندان و سر است؟ نه... رنجهای ذهنی و روانی خیلی فراگیرتر و عمیقترند.
رنج روانی، همان زخمهایی است که نه در آیینهها پیداست و نه در آزمایشهای پزشکی، اما میتواند انسان را تا مرز فروپاشی و خودکشی پیش ببرد.
رنج کمالگراییِ شدید، که همواره رضایت را از تو میدزدد، حتی زمانی که در چشم دیگران بسیار موفق و قابل تحسینی. تجربهاش کردی؟
رنج وسواس فکری، مرور مکرر خطاهای گذشته، ترس از تصمیمگیری و اسارت در دایرهی بیپایان تردید و بازبینی.
رنج بیگانگی با خود، نفرت از ریشهها، از زبانی که با آن میندیشی، از فرهنگی که در آن پرورش یافتهای.
رنج احساس حقارت در برابر جهان غرب و حس همیشه ناکافیبودن تنها به سبب تولد در خاورمیانه.
رنج از آنجاست که میبینی در دیگر کشورها، آزادی، اینترنت، رفاه، آموزش و امنیت، نه امتیاز بلکه بدیهیترین حقوق شهروندی است، که نقضش شبیه داستانهای تخیلی میماند. اما در سرزمین تو، همین حقوق پایه، کالایی لوکس است، آپشنی گران که باید برایش هزینهای گزاف پرداخت. اینجا شاید تو از اینکه پراید سوار شوی و با یک نامحرم دوستیِ معمولی داشته باشی احساس فخر کنی، اما در خارج از اینجا، این احساس فخر تو به مثابه نوعی جنون است. یک اروپایی اگر پدرش به رایگان به او ۲۰۶ بدهد، با گلایهی شدید آن را پس میزند، اما تو جوانترین سالهای عمرت را مثل «خر» حمالی کردی تا بتوانی همان ماشین را بخری و حتی از کندن پلاستیک صندلیهایش هم هراس داری. این اختلاف، رنج نیست؟
رنج آنجاست که میفهمی تو، بیآنکه نقشی در انتخاب سرنوشتت داشته باشی، در کشوری متولد شدهای که از بسیاری جهات، از جهان پیشرفته فاصلهای بعید دارد.
رنج، دیدن تضاد امکانات است؛ دیدن تفاوت زندگیِ یک کودک در شمال اروپا با کودکی در جنوب تهران یا قلب کابل.
رنج، فرسایش تدریجی امید است، زیر آوار تبعیض ساختاری، سانسور، فقر و فساد.
رنج، فهم این واقعیت است که در رقابتی نابرابر زاده شدهای، جایی که نقطهی اوج تو، آغاز دیگران بوده است.
رنج، احساس بیارزشی و بیکفایتی است، حتی در اوج تلاش و کوشش بیوقفه.
رنج، بار رازهای ناگفتهای است که جسم و جانت را سالها فرسودهاند... کودکآزاری، تجاوز، زخمهایی که در تاریکی مدفون ماندهاند چون گفتنشان، خطرناکتر از سکوت بوده است.
رنج، آن حس دائم شرم است؛ شرم از فقری که داشتهای، از لهجهای که پنهانش کردهای، از خانوادهای که در شأن جامعهی موفقیتزدهی امروز نبوده.
رنج روانی، فقدان معنا، پوچی، تهیشدن از امید و تماشای پرپرشدن آرزوهایی است که قرار بود تو را از این جغرافیا عبور دهند.
رنج یعنی درامد نصف عمرت را خرج جراحیِ بینی کنی تا شاید تازه بینیات شبیه بینی خوشفرم ژنتیکیِ دوستت شود. بقیهی صفات ظاهری بماند!
❗درمان این رنجها فقط کوشش تو نیست! من شاید بکوشم و روزی به ثروت فراوانی برسم، اما هر چقدر هم پولدار باشم نمیتوانم آن تبعیض و شکاف بسیار گل و گشاد اولیه را ترمیم کنم. من از رنج همان شکاف اولیه میگویم، شکافی که شاید هرگز هم پر نشود.
بیشتر که فکر و تحقیق کنی، میفهمی این رنجها مختص به توی شرقیِ خاورمیانهای نیست. اینها بیماریهایی عالمگیرند. وسط سوئد و سوئیس و آلمان و ژاپن و بقیهی کشورها هم به مراتب مختلف وجود دارد. اینجاست که باید درمانی باشد نه از جنس پزشکی و تجربه. داروهای روانپزشکی هم صرف نظر از عوارض شدیدی که دارند، درمان نیستند، مسکناند. آنها کمکت میکنند تا با بیماریهایت مقابله کنی، به محض اینکه قطعشان کنی، همهی هیولاها برمیگردند. پس درمان این دردها اگر در پزشکی و علوم تجربی و ثروت و ملیت و سیاست و... نیست، در چیست؟ آن چیست که ثروتمندترین فرد جهان و حتی یک روانپزشک حاذق هم در هنگام ابتلاء نیازمندش میشود؟ درمان قطعی و عمیق و پایدار این رنجها چیست؟ درمانش همان چیزی است که من قصد داشتم در این پست بگویم هنوز نمُرده و زندگیِ ما به زندگیاش گره خورده است. فلسفه یک نیاز است نه یک تجمل! تجمل را وسط جنگ و فقر و بیماری رها میکنیم ولی نیاز را نه. پس فلسفه حتی وسط جنگ و فقر و بیماری هم نباید ترک شود. ویتگنشتاین فیلسوف بسیار برجستهی معاصر از نوابغ و نوادر تاریخ فلسفه بشریت، یکی از مهمترین آثارش را در حین جنگ جهانی اول تألیف کرد وقتی که در ارتش خدمت میکرد و حتی به اسارت دشمن درآمده بود! اما مگر فلسفه آرامش را از انسان نمیگیرد؟ نه...
فلسفه آرامش کاذب و صوری را که زیرش آشفتگیهای بسیار ریشهدار خوابیده را میکشد تا بتوانی آن آشفتگیها را لخت و بیحجاب ببینی و کمکم شکستشان دهی. شاید در مسیر این مبارزه، آرامشت سلب شود، اما انتهای این راه ثبات بسیار عمیقی از جنس بیثباتی است. این ثبات و این آرامش عمیق شاید تنها چیز در جهان است که با پول یکشبه خریده نمیشود و به ارث هم نمیرسد، هر کس آن را میطلبد، باید خودش جورش را بکشد. اینها خودفریبی نیست، فلسفه نجات انسان از خودفریبی و جهلهای مرکب است. برای پاسخ به سؤال بالای این پست، قبلش از خودتان بپرسید: «من خودم چقدر زندهام؟».
@islie
@islie
اینها را ببین
هر دو نقاشی هستند
اگر کسی مونالیزا و سابقهی تاریخیاش را نشناسد، بلافاصله به برتریِ نقاشی دیگر رأی میدهد
ولی کسی که استعداد و تخصص عمیق در نقاشی دارد، فوراً تشخیص میدهد که مونالیزا یک نقاشی بینظیر و غیرقابل قیاس با آن نقاشیِ دیگر است
این میدانی یعنی چه؟ یعنی تخصص در علم یا هنری خاص، پردههایی را از جلوی چشمان تو برمیدارد
پردههایی که نمیگذارد جزئیات و ظرافتها و خاصیتها را ببینی
همان استعدادی که در مسابقات آشپزی، میتواند دستپختها را درجهبندی کند، کاری که ما نمیتوانیم!
همان استعدادی که موسیقیِ مبتذل و بیارزش را از موسیقیِ اصیل تشخیص میدهد
در بحثها و مناظرات عقیدتی و سیاسی هم، برای ما، بدون داشتن آن تسلط لازم، تشخیص مونالیزا از یک نقاشیِ بینامونشان بسیار دشوار است
ما فقط دو انسان را میبینیم که در حال بحث هستند
معمولاً قضاوتهای ما بر اساس لحن و قاطعیت طرفین است
هر کس بلندتر داد بزند
بیشتر تحقیر کند
و کمتر محتاط باشد
به نظر ما برتر است
چون ذهن وقتی ملاکهای واقعی را نمیشناسد ملاکهای کاذب جعل میکند تا بتواند یک گزینه را انتخاب کند!
و این یکی از ترسناکترین ویژگیهای ذهن است.
هر دو نقاشی هستند
اگر کسی مونالیزا و سابقهی تاریخیاش را نشناسد، بلافاصله به برتریِ نقاشی دیگر رأی میدهد
ولی کسی که استعداد و تخصص عمیق در نقاشی دارد، فوراً تشخیص میدهد که مونالیزا یک نقاشی بینظیر و غیرقابل قیاس با آن نقاشیِ دیگر است
این میدانی یعنی چه؟ یعنی تخصص در علم یا هنری خاص، پردههایی را از جلوی چشمان تو برمیدارد
پردههایی که نمیگذارد جزئیات و ظرافتها و خاصیتها را ببینی
همان استعدادی که در مسابقات آشپزی، میتواند دستپختها را درجهبندی کند، کاری که ما نمیتوانیم!
همان استعدادی که موسیقیِ مبتذل و بیارزش را از موسیقیِ اصیل تشخیص میدهد
در بحثها و مناظرات عقیدتی و سیاسی هم، برای ما، بدون داشتن آن تسلط لازم، تشخیص مونالیزا از یک نقاشیِ بینامونشان بسیار دشوار است
ما فقط دو انسان را میبینیم که در حال بحث هستند
معمولاً قضاوتهای ما بر اساس لحن و قاطعیت طرفین است
هر کس بلندتر داد بزند
بیشتر تحقیر کند
و کمتر محتاط باشد
به نظر ما برتر است
چون ذهن وقتی ملاکهای واقعی را نمیشناسد ملاکهای کاذب جعل میکند تا بتواند یک گزینه را انتخاب کند!
و این یکی از ترسناکترین ویژگیهای ذهن است.
این روزها، دوباره جامعهی ما درگیر دودستگی و شکافی بسیار عظیم شده است. دوباره ما ایرانیان در مقابل هم جبهه تشکیل دادهایم، البته طبق معمول نه چون دشمنی داریم، بلکه چون دردهای مشترکمان را از زوایای متفاوتی میبینیم. حملهی اخیر اسرائیل به ایران نهتنها تلفات و خسارات جانی و مادی داشت، بلکه شکافهای فکری و معنوی میان ما را هم عمیقتر کرد.
یک نکتهی واضح را ایضاح کنیم: هیچ انسانی از جنگ، خونریزی و کشتهشدن هموطنانش، ولو یک نفر باشد، دلشاد و راضی نمیشود. ما هم که نقدی جدی به حکومت داریم و این حمله را تا حدی واکنشی طبیعی به رفتارهای بسیار تحریکآمیز و لجوجانهی جاا میدانیم، از مرگ مردم بیدفاع، متأسفیم و قطعاً آن را محکوم میدانیم. اما از آن طرف، نمیتوانیم مانند یک ناسیونالیست کودک و خام چشم ببندیم بر اینکه خود این حکومت، با سیاستهای بیجای توسعهطلبانه، سرکوبگرانه، لجوجانه و بیفکر در منطقه، زمینهساز این تقابلها شده است.
آیا واقعاً راه دیگری جز این باقی مانده بود؟ آیا دههها سیاست بیپاسخگویی، هزینهتراشی برای ملت، و بهخطرانداختن منافع ملی و منطقهای و جهانی، نباید بالاخره با تبعاتی مواجه میشد؟ متأسفانه بله، مردمی هم این وسط قربانیاند، اما عامل اصلی این رنج، ساختاری است که سالهاست کشور را به لبهی پرتگاه کشانده.
قطع به یقین ما حامی خونریزی نیستیم و هر انسان عاقلی این را میفهمد. ما فقط خواهان پایان چرخهای هستیم که ایران را گروگان سیاستهای غیرپاسخگو و لجوجانه و کور و هیجانی کرده است. خواستهی ما صلح، زندگی، آزادی و آیندهای روشن برای ایران است که با تداوم وضع موجود هرگز بهدست نخواهد آمد.
بهتر آن است که بهجای حمله به هم و دشمنی، درد را بشناسیم و عاملش را درست تشخیص داده و آسیبشناسی کنیم. عزاداری و غصه برای مردم قربانی و نقد و نفی حکومت و سیاستهای آن، میتوانند هر دو همزمان در دل یک انسان موجود باشند و هیچ تضاد و تنافری با هم ندارند.
پارادوکس صلح همین است، درگیری با جنگ، برای رسیدن به صلح. همهی صلحطلبان عاقل جهان میدانند که از جنگ گزیری نیست چون جنگ لازمه و پیششرط صلح عمیق و پایدار است. نفی هر جنگی به نحو مطلق میشود اتوپیانیسم! یعنی آرمانشهرگرایی خام.
کشتهشدن مردم عادی شر است و رنج. اما عامل آن کیست؟ لجاجت حکومت بر حماقت. حقش بود یک ایران بهخاطر یک نوارک غزه به گند کشیده شود؟ شما یک ایران را قربانی یک نوار مسموم و بیمارتر از خودتان کردید؟! زور ما که نرسید شما را متوقف کنیم، خودتان هم که توقف ندارید. پس یک نیروی خارجی آن هم در دفاع از موجودیت خود باید اقدام به توقیف شما کند.
متخصصان گفتند، نشنیدید، مردم و عوام خواهش کردند، اعتناء نکردید، قدرتها آماده مذاکره شدند، خواستید فقط برای خود وقت بخرید، خب آیا چارهای مانده بود غیر از اینکه با پتک بر سرتان بکوبند و مثل مگس تحقیرتان کنند؟ انتظار دارید بگذارند شمایی بمب هستهای داشته باشید که جنبه موشک هم ندارید و هواپیمای مسافربری خودی را میزنید و بعد از چند روز انکار میگویید خطای انسانی بود؟ آنهایی که الان از شما دفاع میکنند آیا عقل و قدرت تشخیصی دارند؟!
@islie
یک نکتهی واضح را ایضاح کنیم: هیچ انسانی از جنگ، خونریزی و کشتهشدن هموطنانش، ولو یک نفر باشد، دلشاد و راضی نمیشود. ما هم که نقدی جدی به حکومت داریم و این حمله را تا حدی واکنشی طبیعی به رفتارهای بسیار تحریکآمیز و لجوجانهی جاا میدانیم، از مرگ مردم بیدفاع، متأسفیم و قطعاً آن را محکوم میدانیم. اما از آن طرف، نمیتوانیم مانند یک ناسیونالیست کودک و خام چشم ببندیم بر اینکه خود این حکومت، با سیاستهای بیجای توسعهطلبانه، سرکوبگرانه، لجوجانه و بیفکر در منطقه، زمینهساز این تقابلها شده است.
آیا واقعاً راه دیگری جز این باقی مانده بود؟ آیا دههها سیاست بیپاسخگویی، هزینهتراشی برای ملت، و بهخطرانداختن منافع ملی و منطقهای و جهانی، نباید بالاخره با تبعاتی مواجه میشد؟ متأسفانه بله، مردمی هم این وسط قربانیاند، اما عامل اصلی این رنج، ساختاری است که سالهاست کشور را به لبهی پرتگاه کشانده.
قطع به یقین ما حامی خونریزی نیستیم و هر انسان عاقلی این را میفهمد. ما فقط خواهان پایان چرخهای هستیم که ایران را گروگان سیاستهای غیرپاسخگو و لجوجانه و کور و هیجانی کرده است. خواستهی ما صلح، زندگی، آزادی و آیندهای روشن برای ایران است که با تداوم وضع موجود هرگز بهدست نخواهد آمد.
بهتر آن است که بهجای حمله به هم و دشمنی، درد را بشناسیم و عاملش را درست تشخیص داده و آسیبشناسی کنیم. عزاداری و غصه برای مردم قربانی و نقد و نفی حکومت و سیاستهای آن، میتوانند هر دو همزمان در دل یک انسان موجود باشند و هیچ تضاد و تنافری با هم ندارند.
پارادوکس صلح همین است، درگیری با جنگ، برای رسیدن به صلح. همهی صلحطلبان عاقل جهان میدانند که از جنگ گزیری نیست چون جنگ لازمه و پیششرط صلح عمیق و پایدار است. نفی هر جنگی به نحو مطلق میشود اتوپیانیسم! یعنی آرمانشهرگرایی خام.
کشتهشدن مردم عادی شر است و رنج. اما عامل آن کیست؟ لجاجت حکومت بر حماقت. حقش بود یک ایران بهخاطر یک نوارک غزه به گند کشیده شود؟ شما یک ایران را قربانی یک نوار مسموم و بیمارتر از خودتان کردید؟! زور ما که نرسید شما را متوقف کنیم، خودتان هم که توقف ندارید. پس یک نیروی خارجی آن هم در دفاع از موجودیت خود باید اقدام به توقیف شما کند.
متخصصان گفتند، نشنیدید، مردم و عوام خواهش کردند، اعتناء نکردید، قدرتها آماده مذاکره شدند، خواستید فقط برای خود وقت بخرید، خب آیا چارهای مانده بود غیر از اینکه با پتک بر سرتان بکوبند و مثل مگس تحقیرتان کنند؟ انتظار دارید بگذارند شمایی بمب هستهای داشته باشید که جنبه موشک هم ندارید و هواپیمای مسافربری خودی را میزنید و بعد از چند روز انکار میگویید خطای انسانی بود؟ آنهایی که الان از شما دفاع میکنند آیا عقل و قدرت تشخیصی دارند؟!
@islie
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد ❌
این عوعو شما سگان نیز بگذرد ✅
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد ❌
گرد سم شما خران نیز بگذرد ✅
شما سگ و خر ندارید، شما خودتان سگ هار و خر بیعار هستید. یک قرن، طول یک پلکزدن مادر تاریخ است، عمر عاریتی شما از نصف یک پلکزدنش هم کمتر است. نه دیر است و نه به احتمال قوی دور، که این عوعو شما سگان و گرد سم شما خران نیز بگذرد.
@islie
این عوعو سگان شما نیز بگذرد ❌
این عوعو شما سگان نیز بگذرد ✅
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد ❌
گرد سم شما خران نیز بگذرد ✅
شما سگ و خر ندارید، شما خودتان سگ هار و خر بیعار هستید. یک قرن، طول یک پلکزدن مادر تاریخ است، عمر عاریتی شما از نصف یک پلکزدنش هم کمتر است. نه دیر است و نه به احتمال قوی دور، که این عوعو شما سگان و گرد سم شما خران نیز بگذرد.
@islie
تلافی «ساختمون» نارمک، در قلب تلآویو!
یه ساختمون مسکونی شهروندان عادی رو زدن، این یارو میگه تلافی ساختمون نارمک!
یعنی الان مسئله تو خود ساختموناست؟ سران سپاه و دانشمندان هستهای از چهارتا شیشه و آجر کمترن؟ خاک بر سرت! 😂🤦♂
@islie
یه ساختمون مسکونی شهروندان عادی رو زدن، این یارو میگه تلافی ساختمون نارمک!
یعنی الان مسئله تو خود ساختموناست؟ سران سپاه و دانشمندان هستهای از چهارتا شیشه و آجر کمترن؟ خاک بر سرت! 😂🤦♂
@islie
دوستان عزیزم لطفاً دقت کنید تکلیف یه موضوع گندیدهای رو خیلی صریح روشن کنیم
ما تا میاییم دفاع میکنیم از حقوق زنان، اقلیتهای جنسی و جنسیتی، سایر قومیتها، جمهوریت و بقیه موارد مشابه، یه عده احمق فوراً انگ چپگرایی میزنند و منظورشون چیه؟ معمولاً کمونیسم و مارکسیسم!
چرا اینقدر صفر و صدی هستید؟ چرا نمیفهمید ما با یک طیف بسیار وسیع و دقیق مواجهیم؟ مگه دفاع از حقوق و کرامت انسانها، اصلاً تحزب و جناحبندی سیاسی داره؟ نمیخواهید بفهمید که موضوع همیشه سیاسی نیست؟ گاهی فلسفی و حقوقی و انسانی است!
عیب اول شما سیاستزدگی عمیقه و عیب دومتون اینه که در همین سیاست هم توجه به طیفهای التقاطی و متکثر ندارید و همهچیز رو صفر - صد و سیاه - سفید میبینید!
از اون طرف هم یه عده حب وطن رو فوراً به راستگرایی و فاشیسم ربط میدهند
موردی نیست، به همین روال ادامه بدید، اما این رو بدونید که شما به معنای واقعی کلمه یک #احمق هستید
@islie
@khod2
ما تا میاییم دفاع میکنیم از حقوق زنان، اقلیتهای جنسی و جنسیتی، سایر قومیتها، جمهوریت و بقیه موارد مشابه، یه عده احمق فوراً انگ چپگرایی میزنند و منظورشون چیه؟ معمولاً کمونیسم و مارکسیسم!
چرا اینقدر صفر و صدی هستید؟ چرا نمیفهمید ما با یک طیف بسیار وسیع و دقیق مواجهیم؟ مگه دفاع از حقوق و کرامت انسانها، اصلاً تحزب و جناحبندی سیاسی داره؟ نمیخواهید بفهمید که موضوع همیشه سیاسی نیست؟ گاهی فلسفی و حقوقی و انسانی است!
عیب اول شما سیاستزدگی عمیقه و عیب دومتون اینه که در همین سیاست هم توجه به طیفهای التقاطی و متکثر ندارید و همهچیز رو صفر - صد و سیاه - سفید میبینید!
از اون طرف هم یه عده حب وطن رو فوراً به راستگرایی و فاشیسم ربط میدهند
موردی نیست، به همین روال ادامه بدید، اما این رو بدونید که شما به معنای واقعی کلمه یک #احمق هستید
@islie
@khod2
دروغها و خرافات اسلام
تلافی «ساختمون» نارمک، در قلب تلآویو! یه ساختمون مسکونی شهروندان عادی رو زدن، این یارو میگه تلافی ساختمون نارمک! یعنی الان مسئله تو خود ساختموناست؟ سران سپاه و دانشمندان هستهای از چهارتا شیشه و آجر کمترن؟ خاک بر سرت! 😂🤦♂ @islie
We have never heard the devil's side of the story, God wrote all the book! - Anatole France
@islie
@islie
تقریباً همگی میدانیم که بهطور عام در شبکههای تلویزیونی جهان و بهطور خاص آنها که پخش زنده دارند و بهطور اخص آنها که شبکههای ملی و رسمی اخبارند، برای مجریان مجموعهای از آموزشها و آزمونها در نظر گرفته میشود، از جمله تمرینهای مربوط به مدیریت استرس، کنترل ترس و واکنش در برابر بحرانهای ناگهانی مانند قطع صدا / برق، حملات نظامی / طبیعی، اختلالات شدید فنی و...
در نتیجه، واکنش خونسردانه آن خانم مجری در مواجهه با انفجار در استودیوی صداوسیمای جاا، ولو برای بینندگان عادی ممکن است «قابل تحسین و حماسی» بهنظر برسد، اما در واقع علت آن نه شجاعت استعدادی و ذاتی، بلکه آموزشها و تمرینات دقیق و علمی و مکرر و البته انضباطی پادگانی است که بر صداوسیما حاکم است.
او راهی جز ماندن و درسپسدادن نداشت. حتی برای خروج اضطراری هم باید منتظر دستور میماند، چون همهچیز در این ساختار، سلسله مراتب دارد و دستوری و نظامی است، حتی نجات جان خود!
اما قبل از همه اینها، مردم ایران کم ندیدهاند از این صحنهها.
بارها در طول سالیان گذشته، چهرههایی از روحانیون، مجریان یا سایر شخصیتهای رسانهای بهظاهر آرام، دلسوز و معقول را دیدهایم که پس از مدتی، پردهها کنار رفته و روشن شده که از استادان بازیگری و نمایشهای حکومتی بودهاند.
در واقع آنها شجاع نیستند، عاقل نیستند، عالم نیستند، قوی نیستند، اخلاقی نیستند، حتی گاهی متدین هم نیستند، آنها فقط استاد بازیگری و نمایش و فریباند.
بنابراین، نه آن آرامش و تسلط تمرینشده نشانه دلاوری است و نه آن صحنه، سندی از مشروعیت.
ما آموختهایم که در این رژیم فریبکار، سکوت، لبخند، اشک، خطابه و هر چیز دیگر همه بخشهایی از روایتهای ساختگی و از پیش تنظیمشده هستند. نمایشی که در ظاهر خودجوش و طبیعی و روزمره است اما به اندازه فیلمهای هالیوودی هزینه و تمرین و سناریو و فیلمبردار دارد و کارگردانان آن در پشت صحنه بهدقت در حال کنترل این نمایشاند.
فکر میکنم شجاعت بینمایش را همه آن کسانی به یادگیر گذاشتند که نیازی به ذکر نامشان نیست. چون اگر بخواهم نام بیاورم باید هزاران کاراکتر به این پست اضافه کنم و البته نمیتوانم ترجیح بلامرجح کنم و فقط اسامی بعضی از آن قهرمانان را فهرست کنم.
من متأسفم برای همه کسانی که در این چند ساعت دوباره فریب نمایشهای از پیش تعیین و تمرینشده این رژیم را خوردند و از یاد بردند که قهرمانان بینمایش و شجاع این ملت چه کسانی بودند.
@islie
در نتیجه، واکنش خونسردانه آن خانم مجری در مواجهه با انفجار در استودیوی صداوسیمای جاا، ولو برای بینندگان عادی ممکن است «قابل تحسین و حماسی» بهنظر برسد، اما در واقع علت آن نه شجاعت استعدادی و ذاتی، بلکه آموزشها و تمرینات دقیق و علمی و مکرر و البته انضباطی پادگانی است که بر صداوسیما حاکم است.
او راهی جز ماندن و درسپسدادن نداشت. حتی برای خروج اضطراری هم باید منتظر دستور میماند، چون همهچیز در این ساختار، سلسله مراتب دارد و دستوری و نظامی است، حتی نجات جان خود!
اما قبل از همه اینها، مردم ایران کم ندیدهاند از این صحنهها.
بارها در طول سالیان گذشته، چهرههایی از روحانیون، مجریان یا سایر شخصیتهای رسانهای بهظاهر آرام، دلسوز و معقول را دیدهایم که پس از مدتی، پردهها کنار رفته و روشن شده که از استادان بازیگری و نمایشهای حکومتی بودهاند.
در واقع آنها شجاع نیستند، عاقل نیستند، عالم نیستند، قوی نیستند، اخلاقی نیستند، حتی گاهی متدین هم نیستند، آنها فقط استاد بازیگری و نمایش و فریباند.
بنابراین، نه آن آرامش و تسلط تمرینشده نشانه دلاوری است و نه آن صحنه، سندی از مشروعیت.
ما آموختهایم که در این رژیم فریبکار، سکوت، لبخند، اشک، خطابه و هر چیز دیگر همه بخشهایی از روایتهای ساختگی و از پیش تنظیمشده هستند. نمایشی که در ظاهر خودجوش و طبیعی و روزمره است اما به اندازه فیلمهای هالیوودی هزینه و تمرین و سناریو و فیلمبردار دارد و کارگردانان آن در پشت صحنه بهدقت در حال کنترل این نمایشاند.
فکر میکنم شجاعت بینمایش را همه آن کسانی به یادگیر گذاشتند که نیازی به ذکر نامشان نیست. چون اگر بخواهم نام بیاورم باید هزاران کاراکتر به این پست اضافه کنم و البته نمیتوانم ترجیح بلامرجح کنم و فقط اسامی بعضی از آن قهرمانان را فهرست کنم.
من متأسفم برای همه کسانی که در این چند ساعت دوباره فریب نمایشهای از پیش تعیین و تمرینشده این رژیم را خوردند و از یاد بردند که قهرمانان بینمایش و شجاع این ملت چه کسانی بودند.
@islie
مسلمانان محترم کانال
ضمن عرض سلام، میدانیم و میدانید که اکثر عوام و تودههای شما، به نحو بسیار تقلیدی متدیناند. فعلاً کاری با آنهایی که عمرشان را مصروف علوم دینی کردهاند ندارم، اما بقیه:
قواعد و تعاریف نماز را از کجا گرفتهاید؟ پدر و مادر؟ آخوند محله؟ کتب درسی؟ چند سؤال بسیار ساده میپرسم، سعی کنید به آنها پاسخ قطعی بدهید و نمره مسلمانی خودتان را محاسبه کنید!
در نماز «تلفظ صحیح» چیست؟ آیا شامل تجوید هم میشود یا فقط صحت مخارج؟ یا هیچکدام یا چه؟ رعایت قواعد تجوید (مثل مدّ، ادغام، اخفاء...) در نماز واجب است یا مستحب؟ کدام واجب است و کدام نیست؟
اگر شخصی نتواند حرفی مانند «عین» یا «قاف» را از مخرج عربی ادا کند، حکم نماز او چیست؟
کسی که به خاطر لهجه غیرفصیح (مثلاً فارسی) تلفظ اشتباهی دارد، نماز او صحیح است؟
در موارد شک در تلفظ، اصل بر صحت است یا بطلان؟
آیا امکان دارد «احتیاط» در تلفظ باعث وسواس شرعی و گناه شود؟
اصلاً ملاک تشخیص «تلفظ صحیح» در نماز چیست؟ معیار کدام دوره یا لهجه است؟
آیا تفاوت لهجههای عربی (مثلاً مصری، لبنانی، خلیجی) میتواند بر معیار «تلفظ صحیح» تأثیر بگذارد؟
آیا رعایت دقیق قواعد صرفی - نحوی واجب است؟
توجه به امر تلفظ و ساحت الفاظ، روح و معنا و توجه نمازگزار را تضعیف نمیکند؟ اگر بکند چه حکمی دارد؟
آیا آموزش تلفظ دقیق عربی، بر همه مسلمانان واجب است؟ اگر بله، چه نهادی مسئول آن است؟
نتیجه:
اکثر شما پاسخ این سؤالات را نمیدانید، مگر نه؟ حال بگویید توجیهتان چیست؟
خدا کسی را به بیش از وسعش تکلیف نمیکند؟ مگر تحقیق در باب این سوالات واقعاً خارج از وسع شماست؟ وسع شما را چه کسی تعیین میکند؟ چقدر تلاش کردهاید و موفق نبودهاید؟ و کجاست که دیگر میتوان تلاشی نکرد؟
از مرجع تقلیدتان شنیدهاید؟ کجا؟ در کدام رساله؟ دقیقاً چه نوشته بود؟ مرجع تقلید شما واقعاً اعلم است در این امور؟ لازم نیست در مورد مرجع تقلید خود تجدید نظر کنید؟ نماز شمایی که پاسخ این سؤالات بسیار ساده را نمیدانید، باطل نیست؟ کجا خواندهاید؟ آنچه خواندهاید اعتبار دینی و شرعی و علمی داشته؟ از کجا میدانید؟ باز همان دانسته را از کجا میدانید؟ آیا دنیا محل آرامش و کسب درامد مادی است؟ اگر نه، چرا نمیروید در باب این سؤالات جستوجو کنید؟ معلم دینی، یا آخوند مسجد، آیا فلان سایت، یا بهمان فامیل، اینها اعتبار علمی و شرعی دارند؟ اگر بله، از کجا میدانید؟ و اگر نه، چرا اعتماد و تقلید میکنید؟
آیا همین که بگویید جاهل و ناتوان بودیم، شما را تبرئه میکند؟ مگر وسع تعلم و تحقیق نداشتید؟ مگر عقبمانده ذهنی بودید که نتوانید بیاموزید؟ وسع شما را چه کسی تعیین میکند؟ خودتان؟! فکر نمیکنید دین خدا و احکامش را بازیچه گرفتهاید؟ شاید بگویید این همه دقت در فروع دین لازم نیست. این را بر چه اساس میگویید؟ ملاک دقت معتدل و دقت مفرط چیست؟ چه کسی اینها را تعیین میکند؟ فروع دین را از کجا میشناسید؟ جایی خواندهاید؟ آنجا که خواندهاید واقعاً اعتبار داشته است؟ از کجا میدانید؟
@islie
ضمن عرض سلام، میدانیم و میدانید که اکثر عوام و تودههای شما، به نحو بسیار تقلیدی متدیناند. فعلاً کاری با آنهایی که عمرشان را مصروف علوم دینی کردهاند ندارم، اما بقیه:
قواعد و تعاریف نماز را از کجا گرفتهاید؟ پدر و مادر؟ آخوند محله؟ کتب درسی؟ چند سؤال بسیار ساده میپرسم، سعی کنید به آنها پاسخ قطعی بدهید و نمره مسلمانی خودتان را محاسبه کنید!
در نماز «تلفظ صحیح» چیست؟ آیا شامل تجوید هم میشود یا فقط صحت مخارج؟ یا هیچکدام یا چه؟ رعایت قواعد تجوید (مثل مدّ، ادغام، اخفاء...) در نماز واجب است یا مستحب؟ کدام واجب است و کدام نیست؟
اگر شخصی نتواند حرفی مانند «عین» یا «قاف» را از مخرج عربی ادا کند، حکم نماز او چیست؟
کسی که به خاطر لهجه غیرفصیح (مثلاً فارسی) تلفظ اشتباهی دارد، نماز او صحیح است؟
در موارد شک در تلفظ، اصل بر صحت است یا بطلان؟
آیا امکان دارد «احتیاط» در تلفظ باعث وسواس شرعی و گناه شود؟
اصلاً ملاک تشخیص «تلفظ صحیح» در نماز چیست؟ معیار کدام دوره یا لهجه است؟
آیا تفاوت لهجههای عربی (مثلاً مصری، لبنانی، خلیجی) میتواند بر معیار «تلفظ صحیح» تأثیر بگذارد؟
آیا رعایت دقیق قواعد صرفی - نحوی واجب است؟
توجه به امر تلفظ و ساحت الفاظ، روح و معنا و توجه نمازگزار را تضعیف نمیکند؟ اگر بکند چه حکمی دارد؟
آیا آموزش تلفظ دقیق عربی، بر همه مسلمانان واجب است؟ اگر بله، چه نهادی مسئول آن است؟
نتیجه:
اکثر شما پاسخ این سؤالات را نمیدانید، مگر نه؟ حال بگویید توجیهتان چیست؟
خدا کسی را به بیش از وسعش تکلیف نمیکند؟ مگر تحقیق در باب این سوالات واقعاً خارج از وسع شماست؟ وسع شما را چه کسی تعیین میکند؟ چقدر تلاش کردهاید و موفق نبودهاید؟ و کجاست که دیگر میتوان تلاشی نکرد؟
از مرجع تقلیدتان شنیدهاید؟ کجا؟ در کدام رساله؟ دقیقاً چه نوشته بود؟ مرجع تقلید شما واقعاً اعلم است در این امور؟ لازم نیست در مورد مرجع تقلید خود تجدید نظر کنید؟ نماز شمایی که پاسخ این سؤالات بسیار ساده را نمیدانید، باطل نیست؟ کجا خواندهاید؟ آنچه خواندهاید اعتبار دینی و شرعی و علمی داشته؟ از کجا میدانید؟ باز همان دانسته را از کجا میدانید؟ آیا دنیا محل آرامش و کسب درامد مادی است؟ اگر نه، چرا نمیروید در باب این سؤالات جستوجو کنید؟ معلم دینی، یا آخوند مسجد، آیا فلان سایت، یا بهمان فامیل، اینها اعتبار علمی و شرعی دارند؟ اگر بله، از کجا میدانید؟ و اگر نه، چرا اعتماد و تقلید میکنید؟
آیا همین که بگویید جاهل و ناتوان بودیم، شما را تبرئه میکند؟ مگر وسع تعلم و تحقیق نداشتید؟ مگر عقبمانده ذهنی بودید که نتوانید بیاموزید؟ وسع شما را چه کسی تعیین میکند؟ خودتان؟! فکر نمیکنید دین خدا و احکامش را بازیچه گرفتهاید؟ شاید بگویید این همه دقت در فروع دین لازم نیست. این را بر چه اساس میگویید؟ ملاک دقت معتدل و دقت مفرط چیست؟ چه کسی اینها را تعیین میکند؟ فروع دین را از کجا میشناسید؟ جایی خواندهاید؟ آنجا که خواندهاید واقعاً اعتبار داشته است؟ از کجا میدانید؟
@islie
دروغها و خرافات اسلام pinned «مسلمانان محترم کانال ضمن عرض سلام، میدانیم و میدانید که اکثر عوام و تودههای شما، به نحو بسیار تقلیدی متدیناند. فعلاً کاری با آنهایی که عمرشان را مصروف علوم دینی کردهاند ندارم، اما بقیه: قواعد و تعاریف نماز را از کجا گرفتهاید؟ پدر و مادر؟ آخوند محله؟…»
دروغها و خرافات اسلام
مسلمانان محترم کانال ضمن عرض سلام، میدانیم و میدانید که اکثر عوام و تودههای شما، به نحو بسیار تقلیدی متدیناند. فعلاً کاری با آنهایی که عمرشان را مصروف علوم دینی کردهاند ندارم، اما بقیه: قواعد و تعاریف نماز را از کجا گرفتهاید؟ پدر و مادر؟ آخوند محله؟…
شاید بگویید همانطور که در فیزیک و شیمی و پزشکی به متخصصان رجوع و اعتماد میکنیم، اینجا هم همین کار را میکنیم.
سؤال:
وقتی در مورد یک مدعای پزشکی یا فیزیکی، دو یا چند پزشک یا دو یا چند فیزیکدان نظر متضادی دارند، شما کدام را انتخاب میکنید و چرا؟ در متخصصان و عالمان دینی هم اختلاف نظر فراوان است، خیلی بیشتر از علوم پزشکی و فیزیکی. از بین آنها کدام را ترجیح میدهید؟ ملاکتان تعداد بیشتر است؟ مگر توسل به تعداد بیشتر در منطق مغالطه نیست؟ تعداد که به تنهایی قدرت علمی ندارد. پس ملاکتان چیست؟ همین سؤالات من را درباره آن ملاکها از خودتان بپرسید و سعی کنید به آنها جواب دهید.
فیزیک و پزشکی مگر دین خدا هستند؟ مگر سرنوشت ابدی و اخروی ما وابسته به آنهاست؟ اصلاً از کجا میدانید همین رجوع به متخصصان فیزیک و پزشکی درست است؟ در چه شرایطی درست است و در چه شرایطی غلط است؟ چگونه تخصص را تشخیص دهیم؟ همین که دانشگاه تهران یا حوزه قم بگوید شخص متخصص است، کافی و درست است؟ اعتبار خود دانشگاه تهران یا حوزه قم از کجا آمده است؟ چطور میتوانید از سوءنیت و فریب متخصصان مطلع بشوید؟ همیشه که جلوه بیرونی و ظاهری ندارد!
جواب اینها را که پیدا کردید و مسلط شدید، بیایید صدها سؤال دیگر مطرح کنم.
همین سؤالات را میشود درباره اصول دین هم پرسید.
اگر به سؤالات من بیاعتنائی کنید در آن دنیا مسئول یا گناهکار یا حتی جهنمی نمیشوید؟ از کجا میدانید؟
@islie
سؤال:
وقتی در مورد یک مدعای پزشکی یا فیزیکی، دو یا چند پزشک یا دو یا چند فیزیکدان نظر متضادی دارند، شما کدام را انتخاب میکنید و چرا؟ در متخصصان و عالمان دینی هم اختلاف نظر فراوان است، خیلی بیشتر از علوم پزشکی و فیزیکی. از بین آنها کدام را ترجیح میدهید؟ ملاکتان تعداد بیشتر است؟ مگر توسل به تعداد بیشتر در منطق مغالطه نیست؟ تعداد که به تنهایی قدرت علمی ندارد. پس ملاکتان چیست؟ همین سؤالات من را درباره آن ملاکها از خودتان بپرسید و سعی کنید به آنها جواب دهید.
فیزیک و پزشکی مگر دین خدا هستند؟ مگر سرنوشت ابدی و اخروی ما وابسته به آنهاست؟ اصلاً از کجا میدانید همین رجوع به متخصصان فیزیک و پزشکی درست است؟ در چه شرایطی درست است و در چه شرایطی غلط است؟ چگونه تخصص را تشخیص دهیم؟ همین که دانشگاه تهران یا حوزه قم بگوید شخص متخصص است، کافی و درست است؟ اعتبار خود دانشگاه تهران یا حوزه قم از کجا آمده است؟ چطور میتوانید از سوءنیت و فریب متخصصان مطلع بشوید؟ همیشه که جلوه بیرونی و ظاهری ندارد!
جواب اینها را که پیدا کردید و مسلط شدید، بیایید صدها سؤال دیگر مطرح کنم.
همین سؤالات را میشود درباره اصول دین هم پرسید.
اگر به سؤالات من بیاعتنائی کنید در آن دنیا مسئول یا گناهکار یا حتی جهنمی نمیشوید؟ از کجا میدانید؟
@islie