[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
19.9K subscribers
3.68K photos
1.08K videos
71 files
1.72K links
️انسان هر اندازه کمتر از حقایق آگاهی داشته باشد، بیشتر پذیرای خرافات خواهد بود!



دروغ‌ها و خرافاتِ اسلام:
https://t.me/Islie_Group

گروه سیاسی:
t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg

Channels:
@KHOD2 | @KTYAB | @Womens_Mag | @ARKIV
Download Telegram
#موانع_پیشرفت_و_توسعه_در_اسلام
🔗 #بخش 【➊➊】
✔️ @ISLIE

🎼حرام بودن موسیقی وشعر در اسلام

💠تعدد احاديث تحريم موسيقی در منابع شيعه و سنی بر حرمت قطعی موسيقی از هر نوعی دلالت دارد. و در طول تاريخ ، اقليت كمی از علما مثل خمينی آنرا جائز دانسته اند. تازه اينها هم گفته اند كه اگر موسيقی متناسب با مجالس لهو لعب باشد حرام است. بنظر من خمينی هم بدليل سياسی اين جواز نسبی را بعد از به قدرت رسيدن صادر كرد. آوازخوانی، كه همان غناء است، نيز در اسلام تحريم شده است كه همگان می دانند. شعر هم بشدت تحقير شده است. چنانچه در قرآن آمده است:

وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷ شعرا﴾
ترجمه: شاعران را گمراهان پيروی میكنند (به بيان ديگر: شاعران رهبر گمراهانند) آيا نديدهاى كه آنان در هر واديى سرگردانند (225) و آنانند كه چيزهايى میگويند كه انجام نمی دهند (226) مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفتهاند يارى خواستهاند و كسانى که ستم كرده اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت(227)

🔅🔺بنابر آيات فوق تنها شعری مجاز است که در باب دين و عمل صالح باشد و بدين صورت اكثر شعرا مثل فردوسی و عنصری و رودكی و..وارد حيطه ی غير مجاز می شوند. اينكه می بينيد متدينين و علما ی اسلام ، بهایی به بزرگترين شاعر پارسي گوی ايران يعنی فردوسی نمی دهند، بدليل شرعی است.

نتيجه گيری:🎯
🔅بديهی است كه حرمت موارد فوق موجب دوری مسلمانان از آنها و عقب افتادگی شديد هنری در جهان اسلام شده و می شود. برای مثال در ايران كه در هنر سنگ و مجسمه سازی سرآمد روزگار بود (تخت جمشيد را نگاه كنيد) پس از آمدن اسلام به ايران، اين هنر بكلی نابود شد. همين وضع در مورد موسيقی و آواز وجود داشته است. در تمام تاريخ بعد از اسلام ، خوانندگان و نوازندگان ، قومی مطرود، بی دين وبی ارزش بحساب می آمده اند. و اگر چيز كمی هم باقی مانده است به همت مردان ستریي بوده كه اين تحقيرها و راندنها را بجان خريده اند و از جان خويش برای موسيقی و هنر مايه گذاشته اند و واقعا هم اكثرا ضعيف اليمان بوده اند.
🔜 @ISLIE
⋆مجموعه دروغ ها و خرافات⋆‌‌↜
Forwarded from نقدى بر اسلام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️اثبات تحريف قرآن با بررسى مصحف ابن عباس و نسخه هاى كنونى
#بخش_چهارم
در اين ويديو با بررسى مصحف ابن عباس(كه يكى از معتبرترين محدثين اسلام ميباشد) و نسخه هاى كنونى قرآن، به تحريفات و تغييرات فراوانى در آيات قرآن برميخوريم و اين به خودى خود اثبات تحريف قرآن و رد ادعاى نويسندگان آن ميباشد.
آيات قرآن در طول چند قرن و توسط افراد مخالف دچار تغييرات فراوانى شده است كه بسته به زمان و شرايط دچار تغيير شده است.
اين موضوع از سوئى، ادعاى معجزه بودن قرآن را به كلى از بين برده و از سوى ديگر اثبات ميكند كه آيات و نوشته هاى اين كتاب دستخوش تغييرات فراوانى شده است و اين يعنى اين كتاب دست نوشته انسانها در طول قرنها بوده است و داستان وحى و جبرئيل دروغى بيش نيست كه به خورد مسلمانان داده شده است.
▪️ترجمه و زيرنويس اين ويديو توسط مجموعه نقد اسلام انجام شده است.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_اول

◾️عده‌ای گفته‌اند ملاک بداهت یک گزاره «مقبولیت آن عندالجمیع» است؛ یعنی بدیهی، هر گزاره‌ای‌ست که همه‌ی انسان‌ها بدون استثناء آن را پذيرفته باشند. مثلاً اصل امتناع تناقض بدیهی‌ست به این دلیل که هیچ انسانی وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت که آن را نپذیرد! این قول چندین مشکل دارد:

1⃣ اِشکال اول:
شما درباره‌ی كدام يک از اين گزاره‌ها استقراءِ تام كرده‌اید که طبق این معیار آن‌ها را بدیهی می‌دانید؟!

شما از کجا می‌دانید که جوامع گذشته این بدیهیات شما (اصل امتناع تناقض، اصل این‌همانی و...) را پذيرفته بودند؟! این ادعا را چگونه اثبات می‌کنید؟

امیل دورکیم در کتاب «صور بنیانی حیات دینی» می‌آورد: "معقولات فکر کاملاً امور برساخته‌ی اجتماعی هستند یعنی در جامعه ساخته می‌شوند و در جوامع بدوی به این شکل به کار نمی‌رفتند و مردم به این ابزار مسلح و مجهز نبودند. این منطق نه تنها از روز اول در ساختمان ذهن بشر وجود نداشته بلکه تا حدی تابع عوامل تاریخی و اجتماعی بوده است. تصورات جمعی فرآورده‌ی همکاریِ عظیمی‌ست که دامنه‌ی آن نه تنها در مکان بلکه در زمان گسترده است، برای اینکه چنین تصوراتی ساخته شوند انبوهی از اذهان فردی باید گردهم آیند و بهم بیامیزند و فکرها و احساسات خود را با هم ترکیب کنند."

لویی برول در کتاب «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب‌افتاده» نشان می‌دهد چگونه آنچه ذهنیت عرفانی پیشامنطقی می‌‌داند در جوامع بدوی یک تفاوت ماهوی دارد به آنچه ذهنیت منطقی و علمی آن را ذهنیت مدرن می‌داند و یکی از موارد اصلی که این تفاوت را می‌سازد اصل امتناع تناقض است که با مثال‌هایی که از انسان‌شناسان نقل می‌کند نشان می‌دهد چگونه انسان بدوی قائل به اصل امتناع تناقض نبوده است!

حتی در تاریخ فلسفه هم مخالفت‌های فراوانی با اصل امتناع تناقض (و سایر بدیهیات) به چشم می‌خورد؛ نیکولاس کوسانوس، اکهارت، هگل و مارکس از برجسته‌ترینِ این مخالفان‌اند!

نیچه بر این باور بود که تنها با تکامل بسیار تدریجیِ قوای حسی و ادراکیِ گونه‌ی انسان طی میلیون‌ها سال بوده است که اصل این‌همانی (A=A) به عنوان اصلی «بدیهی» در بازنمود زبانی انسان از محیط خویش (به تدریج) تصلب یافته است. از این منظر، اصل این‌همانی نه حاصل اکتشاف عقلی انسان، که پیامد طبیعیِ سازگاریِ تدریجیِ او با طبیعتی متخاصم در جریان تنازع برای بقا بوده است. وی در کتاب «حکمت شادان» می‌گوید: "منطق چگونه [و از کجا] در سرِ انسان پدید آمد؟ مسلماً از امر غیر منطقی‌ای که چه بسا خود در آغاز گستره‌ای بس فراخ داشته است. چه بسیار موجوداتی که به طریقی متفاوت از ما استنتاج می کرده‌اند و [در نتیجه] تباه شده‌اند؛ و با این همه، چه بسا که آن‌ها نسبت به ما به حقیقت نزدیک‌تر بوده‌اند! او [انسان پیشاتاریخی‌ای] که، به عنوان مثال، نمی‌دانست چگونه غالباً میان خوراک‌ها و یا حیوانات وحشی «اینهمانی» را دریابد، در مقایسه با انسانی که در مواجهه با تمامی موارد شباهت بلافاصله این‌همانی آن‌ها را استنتاج می‌کرد، اقبال کمتری برای بقا داشت. با این همه، [این] گرایشِ غالب به پنداشتن [امور] مشابه همچون [امور] این‌همان - گرایشی غیر منطقی‌ست از آن روی که هیچ چیزی چنین این‌همان وجود ندارد - تمامیِ آن چیزی‌ست که در آغاز بنیاد منطق را پی افکنده است"

بر چه اساس می‌گویید همه‌ی انسان‌های هم عصرمان این بدیهیاتی که شما قبول دارید را قبول کرده‌اند؟! مگر از تک به تک انسان‌ها نظرخواهی کرده‌اید؟ تناقض‌باوران مشتاقانه منتظرند که نظرشان را جویا شوید!

از کجا متوجه شده‌اید که همه‌ی نسل‌های بعدی در قرن‌های پیش رو هم، همه‌ی این بدیهیات شما را خواهند پذیرفت؟

کانال دروغ‌ها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_اول ◾️عده‌ای گفته‌اند ملاک بداهت یک گزاره «مقبولیت آن عندالجمیع» است؛ یعنی بدیهی، هر گزاره‌ای‌ست که همه‌ی انسان‌ها بدون استثناء آن را پذيرفته باشند. مثلاً اصل امتناع تناقض بدیهی‌ست به این دلیل که هیچ انسانی وجود نداشته، ندارد و نخواهد…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_دوم

◾️در بخش اول یکی از ملاک‌هایی که برای بداهت گزاره‌ها آورده‌اند را معرفی و نقد کردیم؛ در این بخش به مشکلات این ملاک از نگاه ملکیان اشاره می‌کنیم.

2⃣ اِشکال دوم:
اگر بر فرض، قضیه‌ای توسط همه‌ی انسان‌ها پذيرفته شود، چرا می‌تواند سنگ زيرين معرفت بشری باشد؟! به تعبير ديگر، قضيه‌ی «اگر "p" پذيرفته‌شده (مقبول) همه‌ی انسان‌هاست، پس مبنای استواری برای معرفت بشری‌ست.» چرا صادق است؟ صدق خود اين قضيه را از كجا آورده‌اید؟ چه دليلی بر صدق آن داريد؟ اگر بگوييد: "خود اين قضيه از قضايای زيربنایی‌ست." خواهم گفت قابل قبول نيست؛ زيرا شما ملاک بداهت را «مقبول عندالجميع» می‌دانید و اين قضيه مورد قبول همگان نيست؛ لااقل من منكرم! پس سنگ زيربنا نيست و چون از قضايای زيربنایی نيست، بايد ابتناء داشته باشد بر قضيه‌ی يا قضايای ديگر، تا آن‌ها اين قضيه را توجيه كنند. حال مشكل اين است خود اين قضيه می‌خواهد زيربنایی‌بودن چند قضيه‌ی دیگر را توجیه بكند با اينكه خودش مبتنی بر آن چند قضيه‌ی دیگر است! و در اينجا یک «دور معرفت‌شناختی» لازم می‌آید.

3⃣ اِشکال سوم:
اصلاً یک قضيه بايد دارای چه ويژگی یا ویژگی‌هایی باشد تا پذيرفته‌ی همه‌ی انسان‌ها شود؟! همان ویژگی، ملاک بداهت است نه پذيرفته‌شدگی عندالجميع. به تعبير ديگر، اين قضايا (بديهيات) مقبوليت عامشان را از كجا آورده‌اند؟ معلوم می‌شود كه در خود اين قضيه‌ها ویژگی یا ویژگی‌هایی هست كه آن‌ها را مقبول عندالجميع می‌كند (که البته آن ويژگی‌ها در ساير قضايا نيست تا مقبول عندالجميع شوند). انسان‌ها كه از سر گزاف اجماع بر اين چند قضيه نكرده‌اند! مسلماً این اجماع دليلی دارد. به تعبير ديگر، کسانی كه ملاک بداهت را پذيرفته‌شدن می‌دانند، كار را از وسط شروع كرده‌اند. پذيرفته‌شدن علتی دارد و آن علت، در دلِ خودِ قضيه‌ی مقبوله است!

کانال دروغ‌ها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_دوم ◾️در بخش اول یکی از ملاک‌هایی که برای بداهت گزاره‌ها آورده‌اند را معرفی و نقد کردیم؛ در این بخش به مشکلات این ملاک از نگاه ملکیان اشاره می‌کنیم. 2⃣ اِشکال دوم: اگر بر فرض، قضیه‌ای توسط همه‌ی انسان‌ها پذيرفته شود، چرا می‌تواند…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_سوم

◾️عده‌ی دیگری گفته‌اند ملاک بداهت «وضوح عندالشخص» است؛ یعنی وضوح در نزد من یا شما یا او... .

اِشکال:
این ملاک هم مشکلی را حل نمی‌کند؛ آیا وضوح عندالشخص را به تنهایی كافی می‌دانید؟ آیا همين كه قضيه‌ای نزد «من» واضح است كفايت می‌كند كه آن را بدیهی بدانم؟ اگر بگوييد: "بله كفايت می‌كند!" در اين صورت هر كدام از ما قضايای متعددی خواهيم داشت كه همگی بديهی‌اند! چون برای هر كدام از ما، خيلی قضايا وجود دارد كه واضح است. در اين صورت تعداد قضايای بديهی خيلی زياد می‌شود! مضافاً به اينكه لزومی هم برای اجماع بر سر آن‌ها وجود ندارد! يعنی می‌شود قضايای بديهیِ من با قضايای بديهیِ شما، عضو مشتركی نداشته باشد؛ لزومی ندارد كه عناصر و اعضای مشتركی داشته باشند.

ضمناً اگر هم عنصر مشتركی بين فهرست قضايای بديهیِ انسان‌ها پيدا شد - مثلاً ۵ قضيه باشد كه در فهرست قضايای بديهیِ همه‌ی انسان‌ها وجود داشته باشد - باز هم نمی‌توانيم فقط اين ۵ قضيه را بديهی بدانيم؛ بايد همه‌ی قضايای بديهیِ همه‌ی افراد را بديهی بدانيم! زيرا همه‌ی آن‌ها واضح عندالشخص‌اند. اما اگر بگوييد: "وضوح عندالشخص كفايت نمی‌كند! بلکه بايد برای اشخاص ديگری هم واضح باشد" در این صورت ملاک بداهت می‌شود همان ملاک قبلی یعنی پذيرفته‌بودن نزد همه‌ی انسان‌ها! ملاک همان است و فقط آمده‌اید به جای «پذیرش»، «وضوح» را گذاشته‌اید و شده است: واضح‌بودن نزد همه‌ی انسان‌ها؛ و اين قول، همه‌ی مشکلات قول قبلی را خواهد داشت!

کانال دروغ‌ها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_سوم ◾️عده‌ی دیگری گفته‌اند ملاک بداهت «وضوح عندالشخص» است؛ یعنی وضوح در نزد من یا شما یا او... . اِشکال: این ملاک هم مشکلی را حل نمی‌کند؛ آیا وضوح عندالشخص را به تنهایی كافی می‌دانید؟ آیا همين كه قضيه‌ای نزد «من» واضح است كفايت می‌كند…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_چهارم

بعضی گفته‌اند بداهت اصلاً ملاک ندارد؛ ما چند قضيه داريم كه بر مجموع آن‌ها نام «بديهيات» را گذاشته‌ایم؛ و بداهت بديهيات به اين است كه در اين گروه گِرد آمده‌اند!

مانند اينكه بپرسیم: چرا افراد اين كلاس را می‌گويند كلاس و همکلاسی؟ جواب می‌دهند: كلاس ملاکی ندارد! همين كه گِرد هم نشسته‌اند، خودِ اين گردهمایی سبب می‌شود همکلاسی پيدا كنند؛ هیچ ملاکی در كار نيست. ويژگیِ مشترکی در كار نيست كه به سبب آن بگوييم اين‌ها همکلاسی‌اند!

بديهيات هم يک مجموعه از قضايایی هستند كه به جای اينکه هر بار اسم همه‌ی آن‌ها را بیاوریم و اين اسم‌ها را پشت سر هم رديف كنيم، اسم مشترکی روی مجموع اين‌ها گذاشته‌ايم كه هر وقت آن اسم را آوردیم، اين مجموعه به ذهن شما بياید. برای اختصار در زبان این کار را می‌کنیم؛ مثل «DNA» كه علامت اختصاریِ يک عده از كلمات و جملات در شيمیِ آلی‌ست. پس خلاصه‌ی اين نظريه این است که: گاهی می‌خواهیم درباره‌ی قضيه‌های «اجتماع نقيضين محال‌ست» و «ارتفاع نقيضين محال‌ست» و «اجتماع ضدين محال‌ست» و «هر چيزی خودش است» و «كل بزرگتر از جزءِ خودش است» و... حكمی كنیم، و اگر هر بار كه می‌خواهیم حكمی برای اين‌ها كنیم، مجبور شویم كه از تک به تک اين‌ها اسم ببریم، طولانی می‌شود؛ لذا آمده‌ایم به اين ۷-۸ قضيه اسم مشترکی داده‌ایم و آن «بديهيات» است! پس نبايد فکر كنيم که در تک به تک اين قضايا ويژگی یا ویژگی‌هایی وجود دارد كه در همه‌ی آن‌ها مشترک است و به سبب همان ویژگی یا ویژگی‌ها به این‌ها بديهيات گفته‌اند؛ خیر! این کار فقط برای اقتصاد در زبان است.

اِشکال:

اين نظریه هم هیچ مشكلی را حل نمی‌كند! شما می‌خواهید هر بار روی این چند قضيه حکم واحدی صادر کنید، بعد به جای اینکه تک به تک نام آن‌ها بیاورید به اختصار می‌گویید: «بدیهیات»؛ تا اینجای کار را - هر چند نکته‌ی خاصی نگفته‌اید، اما - می‌پذیریم.

منتها روی این چند قضيه (یا به اختصار بدیهیات) چه حکم‌هایی صادر می‌کنید؟ شما حکم می‌کنید که این بدیهیات سنگ زيرين معرفت بشری‌اند! حکم می‌کنید که بلاواسطه‌اند و احدی نباید در درستیِ‌شان تشکیک کند! حکم می‌کنید که نیازی هم به اثبات ندارند و باید مستقیم پذيرفتشان و... .

حال می‌پرسیم كه: "اصلاً چه چيزی شما را ملزم كرده است كه يک حكم كلی روی این ۷-۸ قضیه بكنيد؟ چرا اين حكم كلی به سایر قضايا تسری پيدا نمی‌كند؟!" اين عدم تسری نشان می‌دهد كه ويژگیِ مشتركی در اين چند قضيه وجود دارد و همان ويژگیِ مشترک سبب شده است كه اين‌ها را يک گروه بدانيد و این احکام را برای آن‌ها صادر کنید! اقتصاد و اختصار در زبان را می‌پذيريم اما پرسش ما اين است كه چه چيزی سبب شده است كه گاهی شما روی اين ۷-۸ قضیه حكم واحدی را می‌كنيد؟ به اين دلیل است كه این‌ها توسط ويژگیِ مشتركی، هم‌سرشت شده‌اند و از روی اين هم‌سرشتی حكم واحدی برای آن‌ها صادر كرده‌ايد؛ پس حتماً ملاک و ویژگیِ مشترکی دارند! ملاک بداهت هم، همان ویژگیِ مشترک است! پس آن ویژگیِ مشترک چیست؟!

کانال دروغ‌ها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_چهارم بعضی گفته‌اند بداهت اصلاً ملاک ندارد؛ ما چند قضيه داريم كه بر مجموع آن‌ها نام «بديهيات» را گذاشته‌ایم؛ و بداهت بديهيات به اين است كه در اين گروه گِرد آمده‌اند! مانند اينكه بپرسیم: چرا افراد اين كلاس را می‌گويند كلاس و همکلاسی؟…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_پایانی

دیدیم برخلاف آنچه ادعا می‌کردند، بداهت دارای ملاک و تعریف جامع و مانعی نیست؛ مصادیق واحدی ندارد؛ مقبولیت همگانی و تاریخی ندارد؛ خاستگاه زیستی، فرگشتی و اجتماعی دارد؛ مثال‌های نقض دارد؛ بلاواسطه، بی‌نیاز از اثبات و زیربنای تمام معرفت بشری نیست؛ از وضوح یک گزاره هم، نمی‌شود به صدق آن نقب زد! بنابراین بدیهیات و متعاقباً نظام‌های مبناگرایانه و بديهی‌گرایانه، اعتبار و حجیت معرفت‌شناختی ندارند و قابل دفاع نیستند؛ در نتیجه: هر گزاره‌ای که از این مسیر اثبات شود هم، بی‌اعتبار است!

حال بعضی گفته‌اند بياييم و از بديهيات دست برداريم؛ ولی اگر می‌خواهيم نظامی داشته باشيم، اين نظام بالأخره یکسری قضايای مبنایی می‌خواهد! همان قضايای مبنایی را به‌عنوان «اصل موضوع یا Axiom» قبول كنیم و فقط "فرض" بگیریم و اصلاً هم برای آن‌ها ادعای بداهت (بدیهی‌بودن و یقینی‌بودن)، وضوح عندالشخص و مقبول عندالجميع نكنيم؛ چون هر نظام بالأخره بايد معلوماتی بی‌واسطه (Immediate) داشته باشد كه بقيه‌ی معلومات روی آن تكيه کنند!

اِشکال:

1⃣ اولاً دوباره می‌پرسیم: "چه ويژگی یا ویژگی‌هایی در اين گزاره‌ها وجود داشته است که این‌ها را به‌عنوان اصل موضوع آورده‌ايد؟"

این اصول موضوعه هم، بالأخره سنگ زيربناست! آن‌ها اسمش را می‌گذاشتند بديهی، شما می‌گذارید اصل موضوع! اما اصلاً چرا اين‌ها سنگ زيربنا شده‌اند؟ چرا اصل موضوع شده‌اند؟ چه ويژگی‌هایی در اين‌ها وجود دارد که در سایر قضايا وجود ندارد؟ چرا می‌توان این‌ها را فرض گرفت ولی بقیه را نه؟!

2⃣ ثانياً نظامی كه مبتنی بر اصول موضوعه باشد (یعنی نظام اصل موضوعی یا Axiomatic) نظامی‌ست كه با فرض‌گرفتنِ چند اصل و چند تعریف ساخته می‌شود و شما می‌توانید در پستوی خانه بنشینید و آن را تا بی‌نهایت گسترش بدهید! چنين نظامی، فقط برای منطق و رياضيات به درد می‌خورد؛ برای شناخت جهان و عالَم واقع، نمی‌توان با فرض‌گرفتن چند اصل موضوع و چند تعریف نظامی بنا کرد! چنين نظام‌هایی فقط اختصاص به منطق و رياضيات دارد.

3⃣ ثالثاً ارزش این نظام و دستاوردهای آن صرفاً می‌تواند پراگماتیک باشد؛ یعنی درباره‌ی واقعیت جهان، حرفی برای گفتن ندارد و چیزی را هم اثبات نمی‌کند! نهایتاً می‌تواند در ساحت عمل، برای ما سودمند باشد.

کانال دروغ‌ها و خرافات اسلام
@ISLIE
📌 مغایرت روش‌های رجالی و اسلامیِ تحقيق تاریخی با متدولوژیِ علم تاریخ! #بخش_اول

امروزه متدولوژیِ تحقيق تاریخی - مخصوصاً از زمان دیوید هیوم به بعد - متفاوت با قبل است. دیوید هیوم را بيشتر ما به‌عنوان یک فيلسوف می‌شناسیم ولی در زمان خودش بيشتر به‌عنوان «مورخ و فيلسوف تاریخ» مطرح بود. هیوم چندین جلد کتاب درباره‌ی تاریخ انگلستان‌ نوشته و در زمره‌ی بزرگترین مورخان تاریخ انگلستان و جهان است.

همان‌گونه که ابن خلدون کتابی با عنوان «مقدمه‌ی ابن خلدون» برای کتاب تاریخ خود یعنی کتاب «تاریخ ابن خلدون» نوشت و این مقدمه از خود کتاب تاریخ وی معروف‌تر شد، هيوم هم در «مقدمه‌ی تاریخ انگلستان» مطالب مهمی را در باب روش تاریخ‌نگاری بيان کرد که موجب تحولات عظیمی در روش تحقيق تاریخی و تاریخ‌نگاری شد!

برای مثال، هیوم چالشی مطرح می‌کند و می‌پرسد: اگر گزاره‌ای را هزار نفر نقل کنند، در کدام صورت یقين و اعتماد بیشتری پیدا می‌کنید؟ اگر:

۱) همه‌ی هزار نفر ناقل گزاره مرد باشند؟
۲) یا اینکه با حفظ همان هزار نفر، پانصد نفرشان مرد باشند و پانصد نفرشان زن؟

در کدام صورت یقين بیشتری پیدا می‌کنید؟ قطعاً در صورت دوم! حال یقين بیشتری پیدا می‌کنید اگر این هزار نفر که پانصد نفرشان مرد هستند و پانصد نفرشان زن هستند:

۱) جمیعاً مسیحی باشند؟
۲) یا صد نفرشان مسيحی و صد نفرشان یهودی و صد نفرشان زرتشتی و صد نفرشان بودایی و صد نفرشان هم بی‌دین باشند؟

کدامش را بيشتر قبول می‌کنید؟ قطعاً صورت دوم را! حال دو صورت دیگر را در نظر بگيرید:

۱) هزار نفر راویِ مزبور همگی آسیایی باشند.
۲) یا یک تعدادشان آسيايی باشند و یک تعدادشان آمریکایی باشند و یک تعدادشان آفریقایی باشند و یک تعدادشان استرالیایی باشند.

حال در کدام صورت بيشتر قبول می‌کنید؟ قطعاً در صورت دوم! باز دو صورت دیگر را در نظر بگيرید:

۱) همه‌ی هزار ناقل گزاره ثروتمند باشند.
۲) یا بعضی ثروتمند باشند و بعضی خيلی ثروتمند باشند و بعضی فقیر باشند و بعضی خیلی فقير باشند.

حال در کدام صورت بيشتر یقين پيدا می‌کنید؟ دو صورت دیگر را فرض کنید:

۱) همه‌ی هزار راوی شیمی خوانده باشند.
۲) یا بعضی شیمی خوانده باشند و بعضی فیزیک خوانده باشند و بعضی فلسفه خوانده باشند و بعضی رشته‌های دیگری خوانده باشند.

باز هم در اینجا شق دوم را بيشتر قبول می‌کنید! بعد هیوم اضافه می‌کرد که: منطق و ساختار روان انسان چنان است که تنوع (گوناگونیِ) راویان از تکثر (فراوانیِ) راویان برای ما اطمینان‌آورتر و ایمان‌آورتر است؛ بنابراین خیلی بیشتر از تکثر راویان، تنوع راویان مهم و ملاک است! چرا؟ چرا تنوع ملاک است؟ چون هر چه تنوع بيشتر می‌شود، احتمال توطئه کمتر می‌شود؛ چرا؟ چون منافع مشترک و سوگیری‌ها و جانبداری‌ها کمتر می‌شود!

برای مثال: اگر همه‌ی هزار ناقل کمونیست باشند، چون منافع مشترک زیادی دارند ممکن است دروغی بگویند یا یک جریان تاریخی را به نفع خودشان تحریف کنند! اما اگر پانصد نفرشان کمونیست باشند و پانصد نفرشان لیبرال باشند احتمال توطئه و جانبداری کمتر می‌شود؛ چون اشتراک منافع کمونیست‌ها و لیبرال‌ها کمتر است.

همین‌طور اگر هر هزار نفر مسیحی باشند، احتمال توطئه و تبانی بالا می‌رود؛ اما اگر تعدادی از آنان مسيحی باشند و تعدادی یهودی و تعدادی مسلمان و تعدادی بی‌دین و تعدادی زرتشتی، احتمال تبانی و همدستی کمتر می‌شود! ولی اگر همه مسلمان باشند احتمال سوگیری، جانبداری، تفسیر به رأی، تقطیع، تحریف، دروغ و تبانی به سود اسلام بيشتر می‌شود.

پس هر چه تنوع بيشتر می‌شود، کیفیت و کمیت منافع مشترک کمتر می‌شود؛ و هر چه منافع مشترک کمتر می‌شود، احتمال توطئه و به گفته‌ی قُدما «تواطی بر کذب» هم، کمتر می‌شود. بنابراین اگر در تاریخ یک قولی را نقل کردند و یک قولی هم برخلافش نقل شد، یکی از راه‌هایی که برای ترجیح این قول بر آن قول قائل می‌شوند، توجه به «تنوع» راویان است! اگر یک گروهی می‌گویند: "الف، ب است" و گروه دیگری می‌گویند: "الف، ب نیست" یکی از راه‌هایی که برای ترجيح یک قول بر قول دیگر قائل می‌شویم این است که ببینیم تنوع راویان "الف، ب نیست" بیشتر است یا تنوع راویان "الف، ب است" البته تنوع، نه تکثر! دلیل آن هم خیلی واضح است: چون هر چه تنوع بيشتر می‌شود، احتمال تواطی بر کذب کمتر می‌شود!
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 مغایرت روش‌های رجالی و اسلامیِ تحقيق تاریخی با متدولوژیِ علم تاریخ! #بخش_اول امروزه متدولوژیِ تحقيق تاریخی - مخصوصاً از زمان دیوید هیوم به بعد - متفاوت با قبل است. دیوید هیوم را بيشتر ما به‌عنوان یک فيلسوف می‌شناسیم ولی در زمان خودش بيشتر به‌عنوان «مورخ…
📌 مغایرت روش‌های رجالی و اسلامیِ تحقيق تاریخی با متدولوژیِ علم تاریخ! #بخش_دوم

همان‌طور که در بخش اول گفته شد، در متدولوژیِ علم تاریخ یکی از روش‌های اعتبارسنجیِ اقوال و اخبار مختلف، توجه به «گوناگونی و تنوع راویان» است؛ هر چه تنوع راویان کمتر باشد، احتمال تواطی بر کذب بيشتر است!

حال به متدولوژیِ تحقيق تاریخی در علم رجال توجه کنید: در علم رجال اگر بخواهند حدیثی را بر حدیث دیگر رجحان بدهند، با چه روشی رجحان می‌دهند؟ می‌گویند: "آن حدیثی رجحان دارد که همه‌ی راویانش مسلمان و شیعه و امامیه باشند؛ حتی شیعه‌ی کیسانیه و زیدیه هم مفيد نيستند!"

در حالی که این روش (Method) فقط احتمال تواطی بر کذب را بالا می‌برد؛ امروزه روش‌های تاریخ‌نگاریِ علمی و آکادمیک در جهان با روش‌های مرسوم مسلمانان از زمین تا آسمان فرق دارد! کدام روش درست‌تر است؟ روش هیوم‌ها یا روش مُلاها؟ وقتی که همه‌ی راویان مسلمان باشند و همه شیعه باشند و همه امامیه باشند، حتماً تصدیق می‌کنند که فلان کس به فلان کس فحش داد یا فلان ظلم را کرد و قس علی هذا!

عدالتی که در اسلام در مورد راوی شرط است، خیلی متفاوت است با آن چیزی که امروزه در متدولوژیِ تحقيق تاریخی گفته می‌شود؛ برای مثال، اگر کسی «تارک الصلاة» باشد، «عادل» محسوب می‌شود؟ خير! اما در روش کنونیِ تحقيق تاریخی ذره‌ای اهمیت ندارد که راوی تارک الصلاة باشد/نباشد! آنچه اهمیت دارد «راستگویی و صداقت» راوی‌ست؛ چه بسيار نمازخوان‌هایی که دروغ می‌گویند، و چه بسیار راستگویانی که نماز نمی‌خوانند! در مسئله‌ی وثاقت تاریخی آنچه اهمیت دارد این است که راوی دروغگو نباشد نه تارک الصلاة! پس باید توجه داشت که روش اسلامی و سنتیِ تحقيق تاریخی کاملاً مغایر با روش علمی و جهانیِ تحقيق است.
@ISLIE
📌فرق میان عقاید دینی و عقاید غیر دینی! #بخش_اول

هر انسانی بطور معمول در ذهنش به میلیاردها گزاره عقیده و باور دارد، یا طوری زندگی می‌کند که گویی این گزاره‌ها صادق اند؛ این انسان آیا می‌تواند تمام این گزاره‌ها را اثبات کند؟ به سود هر کدام از آنها چند استدلال می‌توان آورد؟ مثلاً چه کسی می‌تواند وجود جهان خارج را اثبات کند؟ اگر چنین وضعی بر ساحت عقیدتی بشر حاکم است، چرا عده‌ای بطور دائم برای عقاید و گزاره‌های دینی و مذهبی استدلال و اثبات می‌طلبند؟ چه اشکالی دارد اگر عقاید دینی هم نامدلل باشند؟

جواب:
- انسجام و سازگاریِ درونی، شرط لازم صدق یا پذیرش یک مدعاست. اگر شرط لازم نباشد، مشروط هم نخواهد بود. همه ادیان و مذاهب با هم ناسازگار اند، هر دین با خودش هم ناسازگار است. مثلاً بعضی آیات قرآن با سنت، یا حتی با سایر آیات ناسازگاری دارند. پس ادیان و مذاهب شرط لازم صدق یا پذیرش را ندارند.

- بعضی عقایدِ نامدلل و غیر دینی، به لحاظ فردی و اجتماعی بسیار سودمند و مفید اند؛ اما عقاید دینی و مذهبی نه تنها سودمند نیستند و کارکرد مثبتی ندارند، بلکه من حیث‌المجموع تأثیرشان منفی و آسیب‌زاست.

- نباید به هیچ گزاره‌ای عقیده داشت الا اینکه به سودش دلیل یا ادله کافی موجود باشد؛ اما می‌توان چنان زندگی کرد که گویی آن گزاره صادق است (یا کاذب است). فرض کنید ما هیچ دلیلی نداریم بر اینکه «پولها در گاوصندوق بدون علت از بین نمی‌روند»، در این صورت نباید به این گزاره عقیده پیدا کنیم اما می‌توانیم چنان زندگی کنیم که گویی پولها بی‌علت از بین نمی‌روند و بعد پولهای خود را پس‌انداز کنیم. اما آیا می‌توان به گزاره‌های غیر دینی عقیده نداشت؟ یا در مطابقتش با واقعیت تشکیک کرد؟ آیا می‌توان بدون اعتقاد به اصول و ارکان دین، مؤمن بود و ماند؟ کسی که اعتقادی به الله یا توحید یا نبوت یا معاد ندارد اما چنان زندگی می‌کند که گویی همه اینها واقعیت اند، مسلمان شناخته می‌شود؟ در دین اصل با اعمال جوانحی است و اعمال و احکام جوارحی فروع آن اند. اعمال جوارحی مهم اند ولی اعمال جوانحی بسیار اهم اند. عمل جوانحی آنست که منشأ آن روان و ذهن و قلب آدمی است؛ مانند نیت، عقیده، حب، بغض و... . لذا بقول اصولیون، قیاس بین این دو موضوع - یعنی گزاره‌های دینی و گزاره‌های غیر دینی - مع الفارق است.

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌فرق میان عقاید دینی و عقاید غیر دینی! #بخش_اول هر انسانی بطور معمول در ذهنش به میلیاردها گزاره عقیده و باور دارد، یا طوری زندگی می‌کند که گویی این گزاره‌ها صادق اند؛ این انسان آیا می‌تواند تمام این گزاره‌ها را اثبات کند؟ به سود هر کدام از آنها چند استدلال…
📌فرق میان عقاید دینی و عقاید غیر دینی! #بخش_دوم

اگر خدایی وجود داشته و برای انسانها پیامی فرستاده باشد، انسانها باید به پیامش توجه و عمل کنند و نباید از احکامش سرپیچی کنند. اما چرا؟

فقط به این دلیل که این خدا علی الفرض و بطور مطلق، دانا، توانا، خیرخواه و عادل است؛ چون چنین است هر چه بفرستد عین حقیقت و مصلحت و حکمت است بطوری که از آن بالاتر نداریم. به این دلیل است که امر الهی مطاع و اجراء احکامش اوجب از هر واجبی است و حتی «لایسأل عما یفعل».

❗️اما اگر خدا فقط یکی از آن صفات را نداشته باشد، این دلیل بطور کامل باطل می‌شود. اگر بطور یقینی اثبات نتوان کرد که خدا آن صفات را دارد، دیگر اجراء احکام منتسب به او، واجب که نیست، جایز هم نخواهد بود. وقتی که عدل یا خیرخواهیِ مطلق خدا مشکَک باشد این احتمال وجود دارد که خدا گاهی شرارت و شیطنت و ظلم هم می‌کند. اگر در علمش شکی باشد، وجود خطاء و اشتباه در پیامش محتمل است. شاید خیر ما را بخواهد اما در محاسبه‌اش دچار جهل و خطاء شود؛ شاید شما در حسن نیت مادربزرگ خود هیچ شکی نداشته باشید اما چون در علمش شک دارید به راهی که نشان می‌دهد نخواهید رفت. اگر در قادریت مطلق خدا هم شک رخنه کند، محتملات فراوان دیگری وارد استدلال می‌شود و آن را باطل می‌کند.

❗️لطفاً به این توجه کنید که اگر علم و قدرت و خیرخواهی و عدل خدا بسیار بسیار بیشتر از انسانها باشد هم، فرقی نمی‌کند. برای استدلال ما، خدا این صفات را باید فقط بنحو لایتناهی و مطلق داشته باشد وگرنه هر چه از علم و عدل و قدرت که داشته باشد هنوز یک موجود محدودی است و از هیچ موجود محدودی، شرارت، ظلم، جهل، خطاء و... بعید نیست. بین خدای بسیار بسیار دانا با خدای دانای مطلق، «بی‌نهایت» فرق است. پس چنانچه بنحو یقینی (آن هم یقین منطقی) وجود چنین خدایی اثبات نشود، سرپیچی از پیامهای منتسب به او، جایز و در مواردی حتی واجب است. لذا بقول اصولیون، قیاس بین این دو موضوع - یعنی گزاره‌های دینی و گزاره‌های غیر دینی - مع الفارق است.
@islie
🔘آیا قرآن الله را فریبکار و مکار میداند؟
#بخش_اول

💢 در واقع ،قرآن الله را به عنوان بهترین فریب‌کار توصیف می‌کند، دروغ‌گویی که از استفاده از همان نقشه‌های شیطانی و شرورانه مخالفانش ابایی ندارد.
به عنوان مثال، قرآن الله را «مَکر» می‌نامد، در واقع بهترین مَکر:

1️⃣{وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ} (آل عمران آیه 54)؛ «و آنان [یهودیان] نیرنگ زدند و الله [نیز] نیرنگ زد و الله بهترین نیرنگ‌بازان است.

💢متون دیگری که الله را به عنوان مَکر معرفی می‌کنند شامل این آیات هستند:
2️⃣{أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ} (اعراف آیه 99)؛ «آیا آنان از نیرنگ الله در امانند؟ پس تنها گروه زیانکاران از نیرنگ الله در امانند.»

3️⃣{وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ} (نمل آیه 50)؛ «و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند.

💢کلمه‌ای که برای فریب/فریب‌کار/نیرنگ استفاده شده است، «مَکر» است. منابع لغوی این اصطلاح را این‌گونه تعریف می‌کنند:
میم-کاف-را = به معنای فریب یا حیله یا دور زدن، عمل به سیاست، استفاده از حیله یا نیرنگ، عمل با سیاست یا تدبیر.

💢 از مفسر مشهور مسلمان، رازی، نقل شده که نوشته است:
«نیرنگ (مَکر) در واقع عملی است که با هدف ایجاد شر انجام می‌شود. نسبت دادن فریب به خدا ممکن نیست.
💢و اینجا نیز نحوه تفسیر یکی از قدیمی‌ترین منابع درباره زندگی محمد آمده است:
«زمانی که مردم علیه رسول نقشه کشیدند تا او را بکشند، یا زخمی کنند، یا او را بیرون کنند؛ و آنان نیرنگ زدند و الله نیرنگ زد، و او بهترین نیرنگ‌بازان است.»
یعنی من آنان را با حیله محکم خود فریب دادم تا تو را از آنان نجات دهم. (زندگی محمد: ترجمه سیره رسول الله ابن اسحاق، با مقدمه و یادداشت‌های آلفرد گیوم [انتشارات دانشگاه آکسفورد، کراچی، چاپ دهم ۱۹۹۵]، ص. ۳۲۳)

💢بنابراین، قرآن بدون شرم، خدای محمد را بهترین دروغ‌گو و فریب‌کار معرفی می‌کند! حتی جرات می‌کند بگوید که تمام فریب‌کاری‌ها کاملاً متعلق به الله است:

4️⃣{وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا ۖ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ ۗ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ} (رعد آیه 42)
«كسانى كه پيش از اينان بودند مكرها كردند، ولى همه مكرها نزد خداوند است. مى‌داند كه هر كسى چه مى‌كند. و كافران به زودى خواهند دانست كه سراى آخرت از آن كيست..»

در واقع، قرآن بیان می‌کند که الله در واقع افراد شرور را برمی‌انگیزد تا فریب دهند و نیرنگ بزنند:

5️⃣{وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا ۖ وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ} (انعام آیه 123)
«و این‌گونه در هر شهری بزرگان مجرمانش را قرار دادیم تا در آن نیرنگ کنند، ولی آنان جز به خود نیرنگ نمی‌زنند و نمی‌فهمند.»

💢و حتی فرمان می‌دهد که مردم کارهای شریرانه انجام دهند تا او بتواند دلیلی برای نابودی آنان داشته باشد!

6️⃣{وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا} (اسراء آیه16)
«و هنگامی که بخواهیم شهری را هلاک کنیم، به ثروتمندانش فرمان می‌دهیم و آنان در آن فسق می‌کنند، پس فرمان [عذاب] بر آن واجب می‌شود و آن را کاملاً نابود می‌کنیم.»

@islie
🔘فریبکاری و حیله گر بودن الله، در قرآن.
#بخش_دوم

💢قرآن از کلمه دیگری به نام «کَید» استفاده می‌کند تا نشان دهد که الله یک دروغ‌گو و نیرنگ‌باز است که از استفاده از حیله و فریب ابایی ندارد. به عنوان مثال:

1️⃣{وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ * وَأُمْلِي لَهُمْ ۚ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ} (اعراف آیه ۱۸۲و ۱۸۳)؛ «و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج آنان را از جایی که نمی‌دانند به سوی عذاب می‌کشانیم * و به آنان مهلت می‌دهم، زیرا نیرنگ من استوار است.»

2️⃣*{وَأُمْلِي لَهُمْ ۚ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ} (قلم ۶۸:۴۵)؛ «و به آنان مهلت می‌دهم، زیرا نیرنگ من استوار است.»

لغت‌نامه‌ها تعاریف زیر را برای این کلمه ارائه می‌دهند:

کاف-یا-دال = به معنای قصد کردن، نزدیک بودن به انجام کاری، آرزو کردن، طراحی کردن، نقشه کشیدن، کار کردن بر روی چیزی، انجام کاری به صورت پنهانی، فریب دادن/حیله کردن/دور زدن، وسیله‌ای برای فرار/گریز، استفراغ کردن، آتش افروختن، قاعدگی داشتن، جان دادن.

💢قرآن نمونه‌های زیادی ارائه می‌دهد که جنبه منفی و طبیعت این اصطلاح را نشان می‌دهد، به عنوان مثال کسانی که از کَید استفاده می‌کنند، قصد انجام کاری شریرانه را دارند که منجر به مجازات آنان برای استفاده از چنین نقشه‌های شیطانی می‌شود:

3️⃣أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا ۖ أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا ۖ أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا ۖ أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۗ قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ} (اعراف آیه ۱۹۵)؛ «آیا برای آنان پاهایی است که با آن راه می‌روند، یا دست‌هایی که با آن می‌گیرند، یا چشمانی که با آن می‌بینند، یا گوش‌هایی که با آن می‌شنوند؟ بگو: شریکان خود را بخوانید، سپس بر من نیرنگ بزنید و به من مهلت ندهید
ندهید] تا برای شما ثابت شود که هیچ کاری در هیچ زمینه ای از غیر خدا بر نمی آید.]


4️⃣{فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا ۚ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَىٰ} (طه آیه ۶۴)؛ «پس نیرنگ خود را گرد آورید، سپس به صف‌آرایی بیایید. امروز هر کس برتری یابد، رستگار شده است.»

5️⃣{يَوْمَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ} (طور آیه ۴۶)؛ «روزی که نیرنگ آنان هیچ سودی به حالشان نخواهد داشت و یاری نخواهند شد.»

الله حتی به سطح فریبکاران و دروغ‌گویان تنزل می‌کند و مانند آنان از حیله استفاده می‌کند:

6️⃣{إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا * وَأَكِيدُ كَيْدًا} (طارق آیات ۱۵،۱۶)؛ «آنان نیرنگی می‌چینند * و من [نیز] نیرنگی می‌چینم.»

💢این آیات نشان می‌دهند که قرآن الله را به عنوان موجودی توصیف می‌کند که از فریب و نیرنگ برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کند، حتی اگر این به معنای تقلید از روش‌های شریرانه مخالفانش باشد
بله، داستان بیشتر از این هم ادامه دارد. قرآن از کلمه دیگری به نام «خِداع» یا «خَدَع» برای توصیف فریب‌کاری الله استفاده می‌کند. به عنوان مثال:

7️⃣{إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ ۖ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا} (نساء آیه ۱۴۲)؛ «به راستی منافقان می‌خواهند الله را فریب دهند، ولی اوست که آنان را فریب می‌دهد. و هنگامی که به نماز می‌ایستند، با تنبلی می‌ایستند و برای نمایش به مردم نماز می‌خوانند و الله را جز اندکی یاد نمی‌کنند.»

در اینجا نیز معنای لغوی این کلمه خاص آورده شده است:
خ-د-ع = به معنای پنهان کردن/مخفی کردن، دو برابر کردن یا تا کردن، فریب دادن یا زیرکانه عمل کردن، تظاهر کردن، وارد شدن، تغییر حالت/شرایط، خودداری کردن یا امتناع کردن، رها کردن، کم تقاضا بودن، از مسیر درست منحرف شدن، مقاومت کردن/سرسخت بودن/ناسازگاری، روی گرداندن و با تکبر رفتار کردن.

💢برای اینکه هیچ شکی باقی نماند که این کلمه به معنای فریب‌کاری الله است، توجه کنید که این اصطلاح در آیات زیر چگونه استفاده شده است:

8️⃣{يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ} (بقره،آیه ۹)؛ «آنان [منافقان] می‌خواهند الله و مؤمنان را فریب دهند، ولی تنها خود را فریب می‌دهند و نمی‌فهمند.»

9️⃣{وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ ۚ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ} (انفال آیه ۶۲)؛ «و اگر بخواهند تو را فریب دهند، پس الله برای تو کافی است. اوست که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت می‌کند.»

💢آیا شکی وجود دارد که کافران از فریب استفاده می‌کردند تا محمد و همراهانش را فریب دهند؟ همان‌طور که هیچ شکی نیست که الله نیز از فریب استفاده می‌کند تا آنان را فریب دهد!

@islie
🔘اسلام، دین خشونت و ترور.

#بخش_اول
💢پس از ترور سلوان مومیکا، موضوع خشونت در اسلام بار دیگر به بحث‌های شدید و مناظره‌های داغ تبدیل شده است.
ما بر این باوریم که اگرچه عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی به طور قابل توجهی به افزایش خشونت و تروریسم در اسلام بنیادگرای معاصر کمک کرده‌اند، اما نمی‌توانیم بعد مذهبی این خشونت را که به قلب و ریشه اسلام بازمی‌گردد، نادیده بگیریم.
نکته‌ای که می‌خواهیم به آن اشاره کنیم بسیار ساده است. مسلمانانی که اعمال خشونت و تروریسم را به نام خدا انجام می‌دهند، می‌توانند توجیهات فراوانی برای اقدامات خود بر اساس آموزه‌های قرآن و گفته‌ها و نمونه‌های پیامبر اسلام، محمد، بیابند! از سوی دیگر، مسلمانانی که به نام خدا دشمنان ادعایی خود را نابود می‌کنند، می‌توانند ادعا کنند که از دستورات خدا در قرآن پیروی می‌کنند و پیامبرشان را به عنوان الگوی خود تقلید می‌کنند.

💢البته نباید این نکته را به این معنا بگیریم که همه مسلمانان، باید خشونت‌گرا باشند تا به آموزه اسلام وفادار بمانند.
ما تردید نمی‌کنیم که اکثریت قاطع جهان اسلام اعمال ترور و خشونت را محکوم می‌کنند، چرا که دین خودشان را نمیشناسند!
در اسلام مکاتب فکری مختلفی وجود دارد که تفسیرهای گوناگون و اغلب متضادی از قرآن ارائه می‌دهند.
با این حال، تمایز مهمی که ما قائل می‌شویم این است: گروه‌های اقلیت در اسلام که به خشونت متوسل می‌شوند، انحرافی از اسلام نیستند، بلکه در واقع می‌توانند ادعا کنند که در چارچوب پارامترهای اساسی جهاد اسلامی عمل می‌کنند. اکنون به شواهدی که از ادعای ما پشتیبانی می‌کنند، می‌پردازیم.

💢در زیر تنها برخی از آیات قرآن آورده شده‌اند که در تاریخ اسلام برای توجیه خشونت به نام خدا و افتخار شهادت در جنگ مقدس استفاده شده‌اند:

1️⃣( بقره آیه ۱۹۰)

«و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید... و آن‌ها را هر کجا یافتید، بکشید... و با آن‌ها بجنگید تا فتنه و ستم باقی نماند و دین یکسره از آن خدا شود...»

2️⃣( آیه ۲۱۶ سوره بقره)

«جنگ بر شما مقرر شده است، در حالی که آن را ناخوشایند می‌دانید. اما ممکن است چیزی را ناخوشایند بدانید که برای شما خوب است، و چیزی را دوست داشته باشید که برای شما بد است. خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.»

3️⃣( سوره آل عمران آیه ۱۵۷،۱۵۸)

«و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحمت خدا بهتر از همه چیزهایی است که جمع می‌کنید. و اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوی خدا بازگردانده می‌شوید.»

4️⃣(آل عمران آیه۱۶۹)

«کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند را مرده نپندارید. بلکه آن‌ها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌گیرند.»

5️⃣(آل عمران آیه ۱۹۵)

«... کسانی که جهاد کرده‌اند یا کشته شده‌اند، گناهانشان را محو می‌کنم و آن‌ها را به بهشت‌هایی که از زیر آن‌ها نهرها جاری است، وارد می‌کنم...»

6️⃣(نساء آیه ۱۰۱)
«... کافران دشمنان آشکار شما هستند.»

7️⃣(نساء آیه ۷۴،۷۵)
«کسانی که در راه خدا می‌جنگند و زندگی دنیوی خود را برای آخرت می‌فروشند، پاداشی بزرگ دریافت خواهند کرد. کسانی که ایمان آورده‌اند در راه خدا می‌جنگند و کسانی که کفر ورزیده‌اند در راه طاغوت می‌جنگند. پس با دوستان شیطان بجنگید...»

8️⃣(نساء آیه ۸۹)

«آن‌ها دوست دارند که شما نیز مانند آن‌ها کافر شوید و با آن‌ها برابر باشید. پس از میان آن‌ها دوست برمگیرید تا در راه خدا هجرت کنند. اما اگر روی برگرداندند، آن‌ها را بگیرید و هر کجا یافتید، بکشید...»

9️⃣(نساء آیه ۹۵)
«کسانی از مؤمنان که در خانه می‌نشینند و مجروح نمی‌شوند، با کسانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد می‌کنند، برابر نیستند. خداوند به کسانی که جهاد می‌کنند، درجه‌ای بالاتر از کسانی که می‌نشینند، داده است.»

1️⃣0️⃣(مائده آیه ۳۶)

«مجازات کسانی که با خدا و پیامبرش می‌جنگند و در زمین فساد می‌کنند، این است: اعدام شوند، یا به صلیب کشیده شوند، یا دست و پایشان به عکس قطع شود، یا از سرزمین تبعید شوند. این رسوایی آن‌ها در دنیا است و در آخرت عذابی بزرگ دارند.»

1️⃣1️⃣(مائده آیه ۵۴)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یهودیان و مسیحیان را دوست و سرپرست خود قرار ندهید. آن‌ها تنها دوستان و سرپرستان یکدیگرند. و هر کس از شما با آن‌ها دوستی کند، از آن‌هاست. خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند.»

1️⃣2️⃣(انفال آیه۱۲،۱۷)
«به یاد آورید که پروردگار تو به فرشتگان الهام کرد: من با شما هستم. مؤمنان را ثابت قدم نگه دارید. من در دل کافران ترس می‌اندازم. پس گردن‌های آن‌ها را بزنید و سرانگشتان آن‌ها را قطع کنید... زیرا آن‌ها با خدا و پیامبرش به ستیز برخاسته‌اند... ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که با کافران در میدان جنگ روبرو می‌شوید، پشت به آن‌ها نکنید...»

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
🔘اسلام، دین خشونت و ترور. #بخش_اول 💢پس از ترور سلوان مومیکا، موضوع خشونت در اسلام بار دیگر به بحث‌های شدید و مناظره‌های داغ تبدیل شده است. ما بر این باوریم که اگرچه عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی به طور قابل توجهی به افزایش خشونت و تروریسم…
🔘اسلام، دین خشونت و ترور.
#بخش_دوم

(انفال آیه ۶۵
)
«ای پیامبر، مؤمنان را به جنگ برانگیز. اگر بیست نفر صبور و استوار باشند، بر دویست نفر پیروز می‌شوند. و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کافران پیروز می‌شوند...»

(توبه آیه ۵)

«... با مشرکان بجنگید و آن‌ها را هر کجا یافتید، بکشید و به محاصره بگیرید...»

(توبه آیه۱۴)

«با آن‌ها بجنگید، خداوند آن‌ها را به دست شما مجازات می‌کند...»

(توبه آیه ۲۹)

«با کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده‌اند، حرام نمی‌دانند و به دین حق گردن نمی‌نهند، بجنگید تا با خضوع جزیه بپردازند.»

(محمد آیه ۴)

«هنگامی که با کافران روبرو می‌شوید، گردن‌های آن‌ها را بزنید... و اگر خدا می‌خواست، خودش از آن‌ها انتقام می‌گرفت، اما می‌خواهد شما را با یکدیگر بیازماید...»

(صف آیه ۴)

«خداوند کسانی را که در راه او صف‌بسته می‌جنگند، دوست دارد، گویی آن‌ها بنایی محکم هستند.»

💢خواندن ساده این آیات قرآنی نشان می‌دهد که چرا بسیاری از مسلمانان ممکن است احساس نفرت و دشمنی نسبت به یهودیان، مسیحیان و دیگر غیرمسلمانان داشته باشند.
و نمی‌توان تأثیر این آیات را بر یک مسلمان متدین که می‌خواهد اراده خدا را در قرآن بیابد و اطاعت کند، نادیده گرفت.
پیش از آنکه به نمونه‌های دیگری از اقدامات و گفته‌های پیامبر اسلام بپردازیم، باید به دو مسئله‌ای که برخی مسلمانان در اینجا مطرح می‌کنند، پاسخ دهیم.

💢بسیاری ادعا کرده‌اند که آیات قرآنی که از جنگ حمایت می‌کنند، مربوط به شرایط خاص تاریخی در آغاز اسلام بوده‌اند. آن‌ها استدلال می‌کنند که از آنجا که پیامبر اسلام در مکه تحت آزار و اذیت قرار گرفت، در ده سال آخر زندگی خود در مدینه برای حمایت از جنبش نوپای اسلام، اقدامات نظامی انجام داد.
مشکل این استدلال این است که در خود قرآن هیچ‌جا این دستورات به جنگ محدود به زمان یا گروه خاصی نشده‌اند.
برخلاف دستورات الهی در کتاب یوشع در عهد عتیق که مختص به زمان، مکان و گروه خاصی بودند، مسلمانان ارتدوکس معتقدند که دستورات قرآنی جهانی هستند و بنابراین برای همه زمان‌ها و مکان‌ها قابل اجرا هستند.

💢اعتراض دوم این است که اسلام دین صلح است و جنگ در اسلام تنها برای دفاع از خود است.
جمال بداوی، یک مدافع مشهور اسلام، ادعا می‌کند: «جهاد مسلحانه تنها تحت دو شرایط مجاز است: یکی دفاع از خود، و دیگری مبارزه با ستم.» (نقل شده در دیانا اِک، «یک آمریکای جدید مذهبی»، هارپر سان فرانسیسکو، ۲۰۰۱، ص ۲۳۸).
اگرچه بداوی در توصیف شرایط جهاد مسلحانه در اسلام دقیق است، اما نمی‌گوید که تعاریف «دفاع از خود» و «مبارزه با ستم» بسیار گسترده‌تر از آن چیزی است که معمولاً درک می‌شود. بسیاری از مسلمانان معتقدند که اگر رهبران یک کشور حکومت اسلام را نپذیرند، آن‌ها «ستمگر» هستند و بنابراین هدف مشروع جنگ هستند. بسیاری از مسلمانان استدلال می‌کنند که آمریکا با صدور ارزش‌های هالیوودی خود به سراسر جهان، یک متجاوز فرهنگی است و بنابراین هر مبارزه‌ای علیه آمریکایی‌ها در دفاع از خود انجام می‌شود.
بنابراین، هیچ پایانی برای تعریف «دفاع از خود» و «ستم» توسط گروه‌های مسلمان وجود ندارد و آن‌ها می‌توانند توجیه اسلامی برای خشونت بیابند.

💢اکنون به چند نمونه از اقدامات و گفته‌های پیامبر اسلام می‌پردازیم تا ببینیم آیا مسلمانان می‌توانند مشروعیتی برای استفاده از خشونت در جهان معاصر بیابند.
ما به خواننده یادآوری می‌کنیم که تنها از معتبرترین و قدیمی‌ترین منابع اسلامی برای اثبات ادعای خود استفاده می‌کنیم.
قدیمی‌ترین زندگینامه پیامبر اسلام توسط ابن اسحاق در قرن دوم هجری نوشته شده و بعدها توسط ابن هشام در قرن سوم ویرایش شده است. این اثر تحت عنوان «زندگی محمد» توسط آ. گیوم به انگلیسی ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال ۱۹۵۵ منتشر شده است.
در زیر برخی از گفته‌ها و اقدامات پیامبر اسلام و همراهان نزدیک او که در این زندگینامه آمده است، آورده شده‌اند.

در قانون اساسی مدینه که پیامبر هنگام هجرت از مکه در سال ۶۲۲ نوشت، آمده است: «هیچ مؤمنی نباید مؤمن دیگری را به خاطر یک کافر بکشد، و نباید به کافری علیه مؤمن کمک کند... مؤمنان دوستان یکدیگرند و از غیر خود دوری می‌کنند... مؤمنان باید خون یکدیگر را که در راه خدا ریخته شده است، انتقام بگیرند.» (ص ۲۳۲).

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
🔘اسلام، دین خشونت و ترور. #بخش_دوم (انفال آیه ۶۵) «ای پیامبر، مؤمنان را به جنگ برانگیز. اگر بیست نفر صبور و استوار باشند، بر دویست نفر پیروز می‌شوند. و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کافران پیروز می‌شوند...» (توبه آیه ۵) «... با مشرکان بجنگید و آن‌ها را…
🔘اولین ترورهایی که محمد دستور داد، مربوط به یک مرد یهودی سال‌خورده به نام ابن اشرف بود. جرم او نوشتن شعر علیه مسلمانان بود.
#بخش_سوم
«محمد گفت: چه کسی مرا از شر ابن اشرف خلاص می‌کند؟» یکی از پیروانش داوطلب شد و گفت: «من این کار را برای تو انجام می‌دهم، ای پیامبر خدا، من او را می‌کشم.» و پیامبر پاسخ داد: «اگر می‌توانی، این کار را انجام بده.»
پیامبر همچنین به قاتلانش اجازه داد که برای انجام مأموریت خود دروغ بگویند و از فریب استفاده کنند. گزارش ادامه می‌دهد که چگونه پیروان پیامبر این مرد سال‌خورده را از خانه‌اش در نیمه شب فریب دادند و با شمشیر و خنجر به او حمله کردند و او را به طرز وحشیانه‌ای به قتل رساندند. پس از انجام مأموریت، پیروان به پیامبر گزارش دادند که «دشمن خدا را کشته‌اند.»
نویسنده این حادثه را با این جمله به پایان می‌رساند: «حمله ما به دشمن خدا ترس را در دل یهودیان انداخت و هیچ یهودی در مدینه نبود که از جان خود نترسد.» (ص ۳۶۷-۳۶۸).

💢در حادثه بعدی در این زندگینامه می‌خوانیم: «پیامبر گفت: هر یهودی که به دست شما افتاد، بکشید.» نویسنده سپس داستان دو برادر را نقل می‌کند که یکی از آن‌ها مسلمان بود. پس از شنیدن این دستور، برادر مسلمان یک تاجر یهودی را کشت. برادر بزرگتر از اقدام برادر کوچکترش بسیار انتقاد کرد. برادر کوچکتر در پاسخ گفت: «اگر کسی که به من دستور داد او را بکشم، به من دستور می‌داد تو را بکشم، سرت را از تن جدا می‌کردم.» برادر بزرگتر فریاد زد: «به خدا سوگند، دینی که تو را به اینجا رسانده، شگفت‌انگیز است!» و او مسلمان شد. (ص ۳۶۹).

💢در یکی از نبردها، پس از اینکه یکی از عموهای پیامبر اسلام به طرز وحشیانه‌ای کشته شد، محمد چنان خشمگین شد که گفت: «اگر خدا در آینده مرا بر قریش پیروز کند، سی نفر از مردان آن‌ها را مثله خواهم کرد.»
با دیدن اندوه پیامبر، پیروانش گفتند: «به خدا سوگند، اگر در آینده بر آن‌ها پیروز شویم، آن‌ها را به شکلی مثله خواهیم کرد که هیچ عربی تا به حال چنین کاری نکرده است.»
خوشبختانه، محمد نظر خود را تغییر داد و بعداً مثله کردن را ممنوع کرد. (ص ۳۸۷).

💢در یک حادثه معروف دیگر با یهودیان، پس از اخراج دو قبیله یهودی از شهر مدینه، محمد دستور اعدام تمام مردان بالغ آخرین قبیله یهودی شهر را صادر کرد و تمام اموال و زنان و کودکان آن‌ها را تصرف کرد.
منابع مسلمان تعداد مردان یهودی که در یک روز سر بریده شدند را بین ۶۰۰ تا ۹۰۰ نفر ذکر کرده‌اند. (ص ۴۶۴).

💢در یک مورد دیگر، پیامبر و همراهانش به دنبال گنجینه پنهان یک قبیله مغلوب بودند. فردی نزد محمد آورده شد که گمان می‌رفت محل گنجینه را می‌داند. پیامبر تهدید کرد که اگر محل گنجینه را فاش نکند، او را خواهد کشت. پس از امتناع از همکاری، «پیامبر به زبیر بن عوام دستور داد: او را شکنجه کن تا آنچه را که دارد، بیرون بیاوری.»
زبیر آتش‌زنه‌ای روی سینه او روشن کرد تا نزدیک به مرگ شد. سپس پیامبر او را به محمد بن مسلمه سپرد و او سرش را از تن جدا کرد. (ص ۵۱۵).

💢پس از فتح مکه، محمد دستور داد چند نفر بدون هیچ مصونیتی کشته شوند.
جرم اکثر این افراد «سرودن شعرهای هجوآمیز» علیه محمد یا توهین به او در دوران مأموریتش در مکه بود. (ص ۵۵۱).
یکی از افرادی که خوش‌شانس بود و بخشیده شد، عبدالله بن سعد بود. «دلیل دستور پیامبر برای کشتن او این بود که او مسلمان شده بود و وحی را می‌نوشت، اما سپس مرتد شد و به قریش بازگشت.» از آنجا که عبدالله برادر رضاعی یکی از نزدیکان محمد بود، توانست نزد پیامبر برود و درخواست مصونیت کند. پیامبر با اکراه مصونیت را به او اعطا کرد. پس از خروج فرد بخشوده شده، محمد به همراهانش گفت: «سکوت کردم تا یکی از شما برخیزد و سرش را از تن جدا کند!» یکی از انصار گفت: «پس چرا به من اشاره نکردی، ای پیامبر خدا؟» او پاسخ داد: «پیامبر با اشاره کسی را نمی‌کشد.» (ص ۵۵۰).

💢به یکی از فرماندهانی که پیامبر او را به یک «ماموریت» می‌فرستاد، این توصیه را کرد: «با همه در راه خدا بجنگید و کسانی را که به خدا کفر می‌ورزند، بکشید. در غنیمت خیانت نکنید، خیانت نکنید، مثله نکنید و کودکان را نکشید. این فرمان خدا و سنت پیامبر او در میان شماست.» (ص ۶۷۲).

💢ترور دیگری که پیامبر دستور داد، مربوط به عمویش ابوسفیان، رهبر مخالفان مشرک در مکه بود. داوطلبان مسلمان برای انجام این مأموریت به مکه سفر کردند. اما ترور ناموفق بود. در راه بازگشت به مدینه، یکی از پیروان پیامبر با یک چوپان یک‌چشم روبرو شد که با اطمینان ادعا کرد که هرگز اسلام را نخواهد پذیرفت. گزارش از زبان قاتل مسلمان ادامه می‌یابد: «به محض اینکه او خوابید و خروپف کرد، بلند شدم و او را به شکلی وحشتناک‌تر از هر کسی که تا به حال کشته شده بود، کشتم. نوک کمانم را در چشم سالم او گذاشتم، سپس فشار دادم تا از پشت گردنش بیرون آمد...
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
🔘اولین ترورهایی که محمد دستور داد، مربوط به یک مرد یهودی سال‌خورده به نام ابن اشرف بود. جرم او نوشتن شعر علیه مسلمانان بود. #بخش_سوم «محمد گفت: چه کسی مرا از شر ابن اشرف خلاص می‌کند؟» یکی از پیروانش داوطلب شد و گفت: «من این کار را برای تو انجام می‌دهم، ای…
🔘اسلام، دین خشونت و ترور.
ادامه…
#بخش_چهارم

💢به محض اینکه او خوابید و خروپف کرد، بلند شدم و او را به شکلی وحشتناک‌تر از هر کسی که تا به حال کشته شده بود، کشتم. نوک کمانم را در چشم سالم او گذاشتم، سپس فشار دادم تا از پشت گردنش بیرون آمد... وقتی به مدینه بازگشتم... پیامبر از من پرسید چه خبر است و وقتی ماجرا را گفتم، به من دعای خیر کرد.» (ص ۶۷۴-۶۷۵).

💢زندگینامه پیامبر این گزارش را با دو گزارش دیگر از ترورهای موفق دستور داده شده توسط پیامبر ادامه می‌دهد. ابوعفک «نارضایتی خود را از پیامبر نشان داد» و شعری سرود. «پیامبر گفت: چه کسی این شرور را برای من رسیدگی می‌کند؟» سپس سالم بن عمیر... رفت و او را کشت. (ص ۶۷۵). پس از این ترور، زنی به نام اسماء بنت مروان «نارضایتی نشان داد» و شعری علیه پیامبر سرود. «وقتی پیامبر شنید که او چه گفته است، گفت: چه کسی مرا از شر دختر مروان خلاص می‌کند؟» عمیر... که نزد او بود، این را شنید و همان شب به خانه او رفت و او را کشت. صبح روز بعد نزد پیامبر آمد و به او گفت که چه کرده است و پیامبر گفت: «تو به خدا و پیامبرش کمک کردی، ای عمیر.» (ص ۶۷۵-۶۷۶).

💢باز هم تأکید می‌کنیم که نمونه‌های فوق (که به هیچ وجه فهرست کاملی از خشونت‌های موجود در قدیمی‌ترین زندگینامه پیامبر نیست) برای توجیه کشتار و نابودی هر کسی که با ایدئولوژی اسلام و درخواست تسلیم مطلق آن مخالفت می‌کند، کافی است. با این حال، آنچه حتی مهم‌تر از این گزارش‌ها برای شکل‌دهی به نگرش و رفتار مسلمانان است، مجموعه‌ای از گفته‌ها و اقدامات محمد در احادیث است.
اکنون به چند نمونه از احادیث می‌پردازیم. در زیر چند نمونه از مجموعه احادیث بخاری، معتبرترین کتاب در اسلام سنی پس از قرآن، آورده شده است (صحیح بخاری، ۹ جلد، ترجمه دکتر محمد محسن خان، دار احیاء السنة، بی‌تا).

«پیامبر خدا گفت: بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهاست.» (جلد ۴، ص ۵۵)

«پیامبر خدا گفت: من مأمور شده‌ام که با مردم بجنگم تا بگویند: هیچ معبودی جز الله نیست، و هر کس بگوید: هیچ معبودی جز الله نیست، جان و مالش توسط من در امان خواهد بود...» (جلد ۴، ص ۱۲۴)

«شایسته پیامبر نیست که اسیران جنگی داشته باشد (و آن‌ها را با فدیه آزاد کند) تا اینکه در زمین کشتار بزرگی (در میان دشمنانش) انجام دهد...» (جلد ۴، ص ۱۶۱)

«هر کس دین اسلام را تغییر دهد، او را بکشید.» (جلد ۹، ص ۴۵)

«یک جاسوس کافر نزد پیامبر آمد در حالی که او در سفر بود. جاسوس با همراهان پیامبر نشست و شروع به صحبت کرد و سپس رفت. پیامبر به همراهانش گفت: او را تعقیب کنید و بکشید. پس من او را کشتم. سپس پیامبر اموال جاسوس کشته شده را به او داد.» (جلد ۴، ص ۱۸۱-۱۸۲)

«برخی از افراد قبیله عکل نزد پیامبر آمدند و اسلام آوردند. آب و هوای مدینه با آن‌ها سازگار نبود، بنابراین پیامبر به آن‌ها دستور داد به شتران شیرده صدقه بروند و از شیر و ادرار آن‌ها (به عنوان دارو) بنوشند. آن‌ها این کار را کردند و پس از بهبودی از بیماری‌شان (سلامتی خود را به دست آوردند)، مرتد شدند (از اسلام برگشتند) و چوپان شتران را کشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر (افرادی را) به تعقیب آن‌ها فرستاد و آن‌ها را (دستگیر کردند و) آوردند، و پیامبر دستور داد که دست‌ها و پاهای آن‌ها را قطع کنند و چشم‌های آن‌ها را با قطعات آهن داغ داغ کنند، و دست‌ها و پاهای قطع شده آن‌ها را نبندند، تا بمیرند.» (جلد ۸، ص ۵۱۹-۵۲۰)

«پیامبر از کنار من در مکانی به نام ابواء یا ودان گذشت و از او پرسیده شد که آیا حمله شبانه به جنگجویان مشرک با احتمال به خطر افتادن زنان و کودکان آن‌ها جایز است یا نه. پیامبر پاسخ داد: آن‌ها (یعنی زنان و کودکان) از آن‌ها (یعنی مشرکان) هستند.» (جلد ۴، ص ۱۵۸-۱۵۹)

در دومین مجموعه معتبر احادیث، صحیح مسلم، فصل مربوط به این حدیث با عنوان «جواز کشتن زنان و کودکان در حملات شبانه، به شرطی که عمدی نباشد» آمده است. نویسنده سپس می‌نویسد: «از سعد بن جثامه نقل شده است که پیامبر خدا هنگامی که درباره کشتن زنان و کودکان مشرکان در حمله شبانه پرسیده شد، گفت: آن‌ها از آن‌ها هستند.» (جلد ۳، ص ۹۴۶-۹۴۷، صحیح مسلم، ترجمه عبدالحمید صدیقی، ۴ جلد)

در فصلی با عنوان «فضیلت کشتن یک کافر» می‌خوانیم: «ابوهریره نقل کرد که پیامبر خدا فرمود: یک کافر و کسی که او را کشته است، هرگز در جهنم جمع نخواهند شد.» مترجم مسلمان این اثر به این حدیث این پاورقی را اضافه کرده است: «این بدان معناست که کسی که در راه خدا (یعنی جهاد) کافری را بکشد، گناهانش بخشیده می‌شود و بنابراین به بهشت می‌رود. کافر حتماً به جهنم می‌رود. بنابراین کسی که کافری را کشته است، در جهنم با او جمع نخواهد شد.» (جلد ۲، ص ۶۹۰ از سنن ابوداوود، ترجمه احمد حسن، ۳ جلد، دهلی نو: کتب بهوان، ۱۹۹۰).

@islie
🔘«محمد و زنان اسیر»
#بخش_اول
محمد و پیروانش در جنگ‌های متعددی شرکت کردند، برخی تهاجمی و برخی دفاعی. پس از پیروزی، مسلمانان اسیرانی را به‌عنوان غنایم جنگی می‌گرفتند. محمد معمولاً این اسرا، اعم از مرد و زن، را به‌عنوان برده بین سربازانش تقسیم می‌کرد. اسلام حقوقی محدود برای بردگان در نظر گرفته است، اما حقوق یا خواسته‌های صاحب برده همیشه بر حقوق بردگان مقدم بود.
زنان برده عمدتاً برای کار استفاده می‌شدند، اما خدمت دیگری نیز به اربابان مرد خود ارائه می‌دادند…
این مقاله با جزئیات و استناد به منابع اسلامی نوشته شده است.

💢منابع مورد استفاده
1. قرآن
2. حدیث‌های بخاری (دومین مجموعه مهم در اسلام پس از قرآن)
3. حدیث‌های مسلم (سومین مجموعه مهم)
4. حدیث‌های ابوداود
5. سیره رسول‌الله نوشته ابن اسحاق (معتبرترین سیره محمد)
6. کتاب الطبقات الکبیر نوشته ابن سعد، ترجمه اس. موین‌الحق
7. تاریخ طبری، مجموعه‌ای 39 جلدی که توسط گروهی از محققان مسلمان و غیرمسلمان ترجمه شده است.

از قرآن - سوره معارج (70:22-30)
«…کسانی که شهوت خود را کنترل می‌کنند، جز با همسرانشان یا کنیزانشان، که برایشان حلال هستند. هرکس جز این‌ها را طلب کند، گناهکار است…»
این آیه نشان می‌دهد که مردان مسلمان مجاز بودند با همسران و کنیزان خود رابطه جنسی داشته باشند.
از قرآن - سوره مؤمنون (23:5-6)
«…کسانی که شهوت خود را کنترل می‌کنند، جز با همسرانشان یا کنیزانشان، که برایشان حلال هستند…»
بار دیگر، تأیید می‌شود که مردان مسلمان می‌توانستند با همسران و کنیزان خود رابطه جنسی داشته باشند.
از قرآن - سوره نساء (4:24)
«و زنان شوهردار برای شما حرام هستند، مگر آن‌هایی که دست راست شما مالک آن‌هاست. این فرمان خداست.»
این آیه به مردان مسلمان اجازه می‌دهد با کنیزان خود رابطه جنسی داشته باشند، حتی اگر شوهردار باشند. زمینه این آیه در حدیث مسلم (جلد 2، شماره 3432) به جنگ اوطاس اشاره دارد.
از قرآن - سوره احزاب (33:50)
«ای پیامبر، ما همسرانی که به آن‌ها مهریه داده‌ای و کنیزان غنیمتی که خدا به تو داده است را برایت حلال کردیم…»
این آیه برای محمد است و به او اجازه می‌دهد با کنیزان غنیمتی خود رابطه جنسی داشته باشد.
این آیات تأیید می‌کنند که مردان مسلمان مجاز بودند با کنیزان خود رابطه جنسی داشته باشند.

💢نمونه‌های اسلامی از رابطه جنسی مردان مسلمان با کنیزان

محمد با کنیز مسیحی به نام ماریه رابطه جنسی داشت و احتمالاً با کنیز دیگری به نام ریحانه نیز چنین کرد.
ماریه توسط حاکم مصر به محمد هدیه داده شد. او از محمد باردار شد و پسری به دنیا آورد که 18 ماه بعد درگذشت. سپس محمد با او ازدواج کرد.
نقل‌قول از کتاب الطبقات الکبیر (ص 151):
«حاکم اسکندریه به پیامبر ماریه، خواهرش سیرین، یک الاغ و یک قاطر سفید هدیه داد… پیامبر ماریه را که پوستی سفید و موهایی مجعد و زیبا داشت، دوست داشت… سپس با او به‌عنوان کنیز همبستر شد و او را به ملک خود در بنی‌النضیر فرستاد.»
توضیح: کنیزانی که فرزندی به دنیا می‌آوردند، به‌عنوان «ام‌ولد» شناخته شده و آزاد می‌شدند.
نقل‌قول از تاریخ طبری (جلد 39، ص 194):
«محمد به دیدار ماریه می‌رفت و به او دستور داد خود را بپوشاند، اما با او همبستر شد زیرا او ملک او بود.»
توضیح: محمد بدون ازدواج با ماریه با او رابطه داشت، که در اسلام مجاز بود زیرا کنیز «مال» صاحبش محسوب می‌شد.

💢شواهد از احادیث
از صحیح بخاری - جلد 3، شماره 432:
ابوسعید خدری نقل کرد که در حضور پیامبر گفتند: «ما زنانی را به‌عنوان غنیمت گرفتیم و به قیمت آن‌ها علاقه‌مندیم. نظرتان درباره الازل (خروج منی در خارج برای جلوگیری از بارداری) چیست؟» پیامبر گفت: «آیا این کار را می‌کنید؟ بهتر است نکنید، زیرا هر نفسی که خدا مقدر کرده وجود یابد، به وجود خواهد آمد.»

💢از صحیح بخاری - جلد 9، شماره 506:
ابوسعید خدری نقل کرد که در جنگ با بنی‌المصطلق، زنانی اسیر شدند و ما می‌خواستیم با آن‌ها رابطه داشته باشیم بدون باردار کردنشان. از پیامبر درباره الازل پرسیدیم. او گفت: «بهتر است این کار را نکنید، زیرا خدا هر که را بخواهد تا روز قیامت خلق می‌کند.»
از صحیح بخاری - جلد 5، شماره 637:
بریده نقل کرد: پیامبر، علی را برای آوردن خمس (یک‌پنجم غنایم) فرستاد. من از علی متنفر بودم چون او پس از رابطه با کنیزی از خمس حمام کرد. این را به پیامبر گفتم. او گفت: «ای بریده، آیا از علی متنفر هستی؟ او از خمس بیشتر از این شایسته است.»
توضیح: علی پیش از تقسیم خمس با کنیزی رابطه داشت و محمد او را سرزنش نکرد.
💢از صحیح مسلم - جلد 2، شماره 3371:
ابوسرمه از ابوسعید پرسید: «آیا از پیامبر درباره الازل شنیدی؟» او گفت: «بله. در جنگ با بنی‌المصطلق، زنان عربی را اسیر کردیم. از دوری همسرانمان رنج می‌بردیم و می‌خواستیم برایشان باج بگیریم.

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
🔘«محمد و زنان اسیر» #بخش_اول محمد و پیروانش در جنگ‌های متعددی شرکت کردند، برخی تهاجمی و برخی دفاعی. پس از پیروزی، مسلمانان اسیرانی را به‌عنوان غنایم جنگی می‌گرفتند. محمد معمولاً این اسرا، اعم از مرد و زن، را به‌عنوان برده بین سربازانش تقسیم می‌کرد. اسلام…
🔘ادامه….
#بخش_دوم
تصمیم گرفتیم با الازل با آن‌ها رابطه داشته باشیم. از پیامبر پرسیدیم و او گفت: مهم نیست اگر این کار را نکنید، زیرا هر نفسی که تا قیامت مقدر شده، به وجود خواهد آمد.»
💢از صحیح مسلم - جلد 2، شماره 3432:
ابوسعید خدری نقل کرد که در جنگ حنین، پیامبر ارتشی به اوطاس فرستاد. پس از پیروزی، یاران پیامبر از رابطه با زنان اسیر به دلیل شوهردار بودنشان خودداری کردند. سپس آیه‌ای نازل شد: «زنان شوهردار جز آن‌هایی که دست راست شما مالک آن‌هاست برای شما حرام هستند» (قرآن 4:24).
از سنن ابوداود - جلد 2، شماره 2150:
ابوسعید خدری گفت: در جنگ حنین، پیامبر ارتشی به اوطاس فرستاد. پس از پیروزی، برخی یاران از رابطه با زنان اسیر به دلیل شوهردار بودنشان امتناع کردند. سپس آیه 4:24 نازل شد که آن‌ها را برایشان حلال کرد پس از پایان دوره عده.
💢از سنن ابوداود - جلد 2، شماره 2167:
محریرز نقل کرد که از ابوسعید درباره الازل پرسیدم. او گفت: در جنگ بنی‌المصطلق، زنان عربی را اسیر کردیم. از دوری همسرانمان رنج می‌بردیم و می‌خواستیم باج بگیریم. تصمیم گرفتیم با الازل با آن‌ها رابطه داشته باشیم. از پیامبر پرسیدیم و او گفت: «مهم نیست اگر این کار را نکنید، زیرا هر نفسی که تا قیامت مقدر شده، به وجود خواهد آمد.»

تحلیل احادیث
این احادیث نشان می‌دهند:
1. مردان مسلمان پس از جنگ، زنان اسیر را بین خود تقسیم می‌کردند.
2. آن‌ها به دلیل دوری از همسرانشان، تمایل به رابطه با این زنان داشتند.
3. از پیامبر درباره الازل پرسیدند تا زنان را باردار نکنند و بتوانند آن‌ها را بفروشند.
4. ازدواج با این زنان لازم نبود و هدفشان فروش آن‌ها بود.
5. علی پیش از تقسیم خمس با کنیزی رابطه داشت و محمد این را تأیید کرد
مردان مسلمان می‌توانستند پس از یک دوره عده، با کنیزان خود رابطه داشته باشند، حتی اگر شوهردار بودند. ازدواج یا رضایت کنیز لازم نبود، زیرا کنیز «مال» صاحبش بود.

شواهد از سیره
سیره ابن اسحاق (ص 490 و 493) جنگ بنی‌المصطلق و (ص 574-576) جنگ اوطاس را تأیید می‌کند.
ابن سعد (ص 187-188) گزارش می‌دهد که در اوطاس 6000 اسیر گرفته شد.

مردان مسلمان پس از جنگ، زنان اسیر را به‌عنوان غنیمت می‌گرفتند.
آن‌ها به دلیل دوری از همسرانشان، تمایل به رابطه با این زنان داشتند.
برای جلوگیری از بارداری (و امکان فروش زنان)، از الازل استفاده می‌کردند.
ازدواج لازم نبود و زنان به‌عنوان «مال» محسوب می‌شدند.
حتی اگر شوهران زنان اسیر زنده بودند، رابطه با آن‌ها مجاز بود و ازدواجشان به‌طور خودکار باطل می‌شد.
و همچنین رضایت زنان اسیر اهمیتی نداشت.

@islie