✍ #پس_از_محمد
بخش هجدهم
💠 شکست مسلمیه
🔹سرانجام، با کشته شدن مُسَيلَمه با ذوبين وحشی، غالم نيرومندی که در جنگ احد حمزه عموی محمد را نيز از پای در آورده بود، بنی حنيفيان بطور نهائی به هزيمت رفته و مسلمانان پيروز می شوند.
🔅پس از شکست بنی حنيفه، خالد کسانی را به نزديکی قلعه های بنی حنيفه می فرستد تا از "مال و زن و بچه" آنچه که يافتند بگيرند و بياوردند. آنگاه، قصد خود قلعه ها را ميکنند.
🔅مجاعه، يکی از سران بنی حنيفه که اسير خالد بوده است، باو ميگويد: "بخدا مردم شتابجو به مقابله شما آمده اند و قلعه ها پر از مرد جنگی است بيا تا درباره باقيماندگان با تو صلح کنم".
🔸خالد قبول ميکند و قرار بر اين می شود که خالد همه طلا و نقره ها و نيمی از اسيران و سلاح و مرکب و يک باغ و مزرعه از هر ده و بانتخاب خود، بگيرد و ساکنان قلعه ها مسلمان شده امان بگيرند.
🔅خالد به مجاعه سه روز فرصت ميدهد که بر سر شرايط صلح با اهالی قلع صحبت کند. در قلعه ها که جز زن و فرزند و پيران و واماندگان قوم نبوده اند، سَلَمَة بن عُمَير با مجاعه بشدت مخالفت ميکند و به ساکنين قلعه ميگويد: "ای مردم بنی حنيفه ! برای حفظ کسان خود بجنگيد و صلح نکنيد که قلعه استوار است و آذوقه بسيار و زمستان در پيش". مجاعه در مخالفت با سَلَمَه ميگويد:
"تو مردی شومی و از اينکه من حريف را فريب داده ام و صلح را پذيرفته اند مغرور شده ای، مگر کسی از شما مانده که مايه خير باشد و دفاع تواند کرد؟ من اين کار را کردم تا چنانکه مُسَيلَمه گفته است نابود نشويد". مردم از مجاعه پيروی ميکنند و حاضر به قبول شرايط صلح می شوند.
📎 @ISLIE
🔹آنوقت مجاعه به زنان ميگويد که برای فريب خالد، خود را بشکل مردان در آوريد، و مسلح شويد و بالای قلعه ها برويد و خود نزد خالد بازگشته ميگويد که "صلح مرا نپذيرفتند و بعضی از آنها بخلاف رای من بالای قلعه ها رفته اند و کار انها به من مربوط نيست ... اگر ميخواهی کاری کن که قوم را راضی کنم." خالد به بالی قلعه ها نگاه ميکند و انبوه "مردان" مسلح را می بيند و چون تلفات زيادی داده از جنگ خسته شده است و تازه نميدانسته که اگر جنگ ادامه يابد چه خواهد شد و می خواسته که پيروز بازگردد، قبول ميکند و حاضر می شود از يک چهارم ديگر از اسيران بگذرد و فقط یک چهارم آنان را باسارت بگيرد. واقعا هم تن دادن به جنگی ديگر برای مسلمانان هم دشوار و هم خطرناک بوده است. و تازه بهددشواری بر بنی حنيفه پيروز شده بودند.
🔅باين ترتيب، ناچار می شود دوباره تن به سازش دهد. وقتی ساکنان قلعه ها که زن و کودک و پيرمردان بوده اند بيرون می آيند، خالد به مجاعه ميگويد: "مرا فريب دادی". و مجاعه جواب ميدهد: "قوم منند، جز اين چه می توانستم کرد".٦٢
🔰در اين زمان دستوری از ابوبکر به خالد ميرسد که "اگر خدای عز و وجل وی را بر بنی حنيفه ظفر داد همه ذکور #بالغ را #بکشد." ولی اين پس از قرارداد صلح بود و خالد نميتواند دستور جنايتکارانه ابوبکر را در قتل عام مردان و پسران بنی حنيفه بمرحله عمل در آورد. از اينرو، ۵٠٠نفری را که در اطراف قلعه ها دستگير کرده بود- که مشمول قرارداد صلح نمی شدند، بعنوان اسير و برای بستن دهان ابوبکر به مدينه ميفرستد.
📗مقدسی مطهربن طاهر، آفرينش وتاريخ، جلد 4تا ،6فارسی، ص .845
📘طبری ، جلد چهارم، فارسی، ص 1430.
📕تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران/ ترجمه، ج ۸، ص: ۶۷
➰ @ISLIE ➰
⋆مجموعه دروغ ها و خرافات⋆↜
بخش هجدهم
💠 شکست مسلمیه
🔹سرانجام، با کشته شدن مُسَيلَمه با ذوبين وحشی، غالم نيرومندی که در جنگ احد حمزه عموی محمد را نيز از پای در آورده بود، بنی حنيفيان بطور نهائی به هزيمت رفته و مسلمانان پيروز می شوند.
🔅پس از شکست بنی حنيفه، خالد کسانی را به نزديکی قلعه های بنی حنيفه می فرستد تا از "مال و زن و بچه" آنچه که يافتند بگيرند و بياوردند. آنگاه، قصد خود قلعه ها را ميکنند.
🔅مجاعه، يکی از سران بنی حنيفه که اسير خالد بوده است، باو ميگويد: "بخدا مردم شتابجو به مقابله شما آمده اند و قلعه ها پر از مرد جنگی است بيا تا درباره باقيماندگان با تو صلح کنم".
🔸خالد قبول ميکند و قرار بر اين می شود که خالد همه طلا و نقره ها و نيمی از اسيران و سلاح و مرکب و يک باغ و مزرعه از هر ده و بانتخاب خود، بگيرد و ساکنان قلعه ها مسلمان شده امان بگيرند.
🔅خالد به مجاعه سه روز فرصت ميدهد که بر سر شرايط صلح با اهالی قلع صحبت کند. در قلعه ها که جز زن و فرزند و پيران و واماندگان قوم نبوده اند، سَلَمَة بن عُمَير با مجاعه بشدت مخالفت ميکند و به ساکنين قلعه ميگويد: "ای مردم بنی حنيفه ! برای حفظ کسان خود بجنگيد و صلح نکنيد که قلعه استوار است و آذوقه بسيار و زمستان در پيش". مجاعه در مخالفت با سَلَمَه ميگويد:
"تو مردی شومی و از اينکه من حريف را فريب داده ام و صلح را پذيرفته اند مغرور شده ای، مگر کسی از شما مانده که مايه خير باشد و دفاع تواند کرد؟ من اين کار را کردم تا چنانکه مُسَيلَمه گفته است نابود نشويد". مردم از مجاعه پيروی ميکنند و حاضر به قبول شرايط صلح می شوند.
📎 @ISLIE
🔹آنوقت مجاعه به زنان ميگويد که برای فريب خالد، خود را بشکل مردان در آوريد، و مسلح شويد و بالای قلعه ها برويد و خود نزد خالد بازگشته ميگويد که "صلح مرا نپذيرفتند و بعضی از آنها بخلاف رای من بالای قلعه ها رفته اند و کار انها به من مربوط نيست ... اگر ميخواهی کاری کن که قوم را راضی کنم." خالد به بالی قلعه ها نگاه ميکند و انبوه "مردان" مسلح را می بيند و چون تلفات زيادی داده از جنگ خسته شده است و تازه نميدانسته که اگر جنگ ادامه يابد چه خواهد شد و می خواسته که پيروز بازگردد، قبول ميکند و حاضر می شود از يک چهارم ديگر از اسيران بگذرد و فقط یک چهارم آنان را باسارت بگيرد. واقعا هم تن دادن به جنگی ديگر برای مسلمانان هم دشوار و هم خطرناک بوده است. و تازه بهددشواری بر بنی حنيفه پيروز شده بودند.
🔅باين ترتيب، ناچار می شود دوباره تن به سازش دهد. وقتی ساکنان قلعه ها که زن و کودک و پيرمردان بوده اند بيرون می آيند، خالد به مجاعه ميگويد: "مرا فريب دادی". و مجاعه جواب ميدهد: "قوم منند، جز اين چه می توانستم کرد".٦٢
🔰در اين زمان دستوری از ابوبکر به خالد ميرسد که "اگر خدای عز و وجل وی را بر بنی حنيفه ظفر داد همه ذکور #بالغ را #بکشد." ولی اين پس از قرارداد صلح بود و خالد نميتواند دستور جنايتکارانه ابوبکر را در قتل عام مردان و پسران بنی حنيفه بمرحله عمل در آورد. از اينرو، ۵٠٠نفری را که در اطراف قلعه ها دستگير کرده بود- که مشمول قرارداد صلح نمی شدند، بعنوان اسير و برای بستن دهان ابوبکر به مدينه ميفرستد.
📗مقدسی مطهربن طاهر، آفرينش وتاريخ، جلد 4تا ،6فارسی، ص .845
📘طبری ، جلد چهارم، فارسی، ص 1430.
📕تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران/ ترجمه، ج ۸، ص: ۶۷
➰ @ISLIE ➰
⋆مجموعه دروغ ها و خرافات⋆↜