خبرگر
2.24K subscribers
25K photos
19K videos
165 files
36.1K links
#خبرگرصدای_بیصدایان_وستمدیدگان_دادخواه
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999
Download Telegram
برای گلشیفته فراهانی و هم قطاران فکری اش می‌نویسم که این روزها زندان های مخوف رژیم جمهوری اسلامی را اتو کرده و شیک به جامعه بین الملل معرفی میکنند تا عمق جنایت در زندان های رژیم آخوندی برملا نشود.خانم فراهانی ، من مسعود علیزاده هستم ، بازداشتی سابق بازداشتگاه کهریزک ، در آن جهنمی که انسانیت مرده بود تا دم مرگ شکنجه شدم و بعد از گذشت چهارده سال همچنان جای شکنجه های ضحاکان روی بدنم نمایان است ، همچنین از نزدیک شاهد شکنجه های وحشیانه هم رزمانم و کشته شدن جانباختگان مظلوم کهریزک بودم که متاسفانه چندین ساله به طور کامل سانسور خبری شدند.

خانم فراهانی ، اگر شخص خود شما فقط یک ساعت! نه یک ساعت برای آن هم درد و رنج زیاد است ، فقط پنج دقیقه در بازداشتگاهی به نام کهریزک اسیر شده بودید هرگز در اهدای جایزه صلح نوبل بیان نمی‌کردید در زندان های رژیم سرکوبگر و جنایکار جمهوری اسلامی زندانیان سیاسی شاد و هستند و می‌رقصند ، البته شاید بازجوهای یاران همفکر شما در زندان مراسم رقص و شادی را برایشان فراهم میکنند ، زیرا آنها برای رژیم دیکتاتور آخوندی زندانی خاص هستند ، ولی ما زندانی خاص و سفارشی نبودیم و از ما با لوله پی وی سی ، دسته بیل ، چهار دست پا روی آسفالت داغ و شکنجه‌های ترسناک دیگری پذیرایی کردند که روزی صد بار آرزوی مرگ میکردیم.

در طول این چند روز خیلی سعی کردم در مورد اظهارات شما سکوت کنم ولی نشد که نشد ، زیرا چهره شکنجه شده #امیر_جوادی_فر #محسن_روح_الامینی و #محمد_کامرانی هر لحظه جلوی چشم هاییم هست ، مخصوصا آخرین لحظه وداع امیر جوادی فر با چشم هایی که دیگر نمی‌دید، امیر با لب های خشک و تشنه در حسرت یک قطره آب مرتب خون بالا آورد و در آخر به سوی مادرش پر کشید. به شما و آن دسته از فعالین سیاسی ، فعالین حقوق بشری جعلی و مافیایی و رسانه های سانسورچی که در طول این سالها همیشه صدای امثال من و جنایت کهریزک را سانسور کردند توصیه میکنم برای یک بار هم که شده در صفحه من جنایت های پنج روز جهنم بازداشتگاه کهریزک و همچنین شکنجه خودم را به دقت بخوانید که چه بر سرمان آوردند ، شاید نظرتون در مورد شاد بودن زندانیان سیاسی و رقصیدن آنها در زندان های مخوف رژیم جمهوری اسلامی عوض بشود و باری دیگر از درد و رنج زندانی های سیاسی سخن بگویید. #رامین_پوراندرجانی بخاطر شرافتش کشته شد و دستش را به جنایات کهریزک آلوده نکرد ....
من ماه تیر را دوست ندارم، آخر یاد دستهای بسته ی محمد می‌افتم ، از آنجا که می‌آمدیم، در اوین، از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دست‌های زنجیر شده بر تخت، در آنجا جهنم کهریزک را می‌گویم! او مدام نگران بود و بی‌قرار، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود. بعداً خبر قبولیش را شنیدم، البته نه در کنکور، شنیدم در آزمون دیگری پذیرفته شد.

از تمام آن روزهای سرد و سیاه ، از آن روزی که دوباره در روزنگارمان، یادآور تلخی و سیاهی شد. از آن هجده تیر ده سال گذشته بود و هنوز چیزی تمام نشده بود که دوباره روز بد دیگری آغاز شد، هجده تیری دیگر خون‌های ریخته و پایمال شده‌ی هجده تیر ۷۸ و مادری که از آن سال تا به امروز سعیدش ( #سعید_زینالی ) را هنوز جستجو می‌کند! و دوباره هجده تیری دیگر و زخم های من همه از این روز است از این روز ! هر ماه تیری که از راه می‌رسد، دوباره باز تنم می لرزد از یادِ آن همه، از دیدن زخم‌های مانده بر تنم پانزده سال گذشت ! و هنوز مانده بر تنم، مانده بر قلبم، زخم‌های آن ماه تیرگی.»
.

✍️ مسعود علیزاده

#محسن_روح_الامینی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_پوراندرجانی
#سعید_زینالی
#رای_بی_رای
دوباره تنم از تب آن کابوس تیره می‌سوزد ، محسن عزیزم؛ هنوز تنم می‌سوزد، هنوز! زخم‌هایت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و تو استوارتر از همیشه می‌ایستادی. حیرانم از آن همه ایستادگی! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن، تو می‌توانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، اما هرگز این را بر زبان نیاوردی. خواستی که بزرگی آدمی را نشان دهی، خواستی بگویی که اعتقاد داشتن به چیزی، حد و مرز نمی‌شناسد.

در تنگاتنگ بدن‌های کوفته و زخمی‌مان، رفیقی دارد جان می‌دهد. اینجا سکوتِ مرگ است،  اینجا دیوارها خون می‌گیرند و از درون میله‌های قطور جهنم کهریزک، صدای شکستن استخوان یارانمان به گوش می‌رسد. گویا اینجا آخر دنیاست! جایی که خدا هم آنتن نمی‌دهد.

و در آخر، دست‌های بسته‌ی محمد کامرانی را به یاد می‌آورم. از همان‌جا که می‌آمدیم، در اوین از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی، با دست‌های زنجیرشده بر تخت. آنجا، در کهریزک، مدام نگران بود و بی‌قرار، انگار چند روزی بیشتر تا آزمون کنکورش نمانده بود.

از صفحه مسعود علیزاده

#بازداشتگاه_کهریزک
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی