خیام‌نامه، رسانه محلی نیشابور
5.07K subscribers
14.6K photos
1.74K videos
234 files
19.9K links
" تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران"

ارسال پیام‌های مردمی (صدای مردم، شهروند خبرنگار)

🆔 @khayyam_nameh

آگهی و تبلیغات در خیام‌نامه:

🆔 @ehsan_s1982

دارای مجوزرسمی:
🌐https://b2n.ir/382381
Download Telegram
سخن از درد می گویم...
#خیام_نامه ، #سعید_رضادوست
میانه ی دهه ی هفتاد، انگشت همه ی اتهام فسادهای اقتصادی به سمت هاشمی رفسنجانی و نگاه متعصبانه ی معتقد به تهاجم فرهنگی، سوی سیّد محمّد خاتمی نشانه رفته بود. نوجوان بودم و فارغ از اینکه دل در گرو خاتمی و اندیشه و کلمات نافذش داشتم، با دسته ی اوّل همدل بودم. بی هیچ جستجویی و متعبّدانه پذیرفته بودم که هاشمی رفسنجانی و خانواده اش خورده، برده و غارت کرده اند. این گمانه ی چپاول، از سهام تمام کارخانجات تا شهریه ی دانشجویان دانشگاه آزاد را شامل می شد. در ذهن آن روزهای من، ایران، کلبه ای محسوب می شد در املاک وسیع هاشمی رفسنجانی!
زمان گذشت و به اقتضای کسب یکی از رتبه های برتر کنکور، راهی دانشکده ی حقوق دانشگاه شهید بهشتی تهران شدم. دریچه ی تنگ آشنایی با «دیگری» ها روز به روز گشوده تر میشد و واقعیّت ها روشن تر. آشنایی نزدیک تر با فائزه هاشمی در پی فعالیت های مطبوعاتی ام اوّلین خط بطلانی بود که بر آموزه های پروپاگاندایی پیشین کشیده شد. فائزه ای که من دیده بودم نمی توانست همان دزد و فاسد و غارتگری باشد که دست راست پدرش بوده. نشست و خاست های بعدی نیز بسیاری از خطاهای پیشین که ناشی از دریافت «خبر واحد» بود را تصحیح کرد. حتّی بسیاری از اصولگرایانی که با ایشان مواجه شدم نیز نه تمامیّت خواه بودند و نه مستبد. افسانه ی «امپراتوری غارت» هاشمی در ذهن من برای همیشه به خاک سپرده شد بی آنکه او را مبرّا از خطاها و تقصیرات پرشمارش بدانم. و سیّد محمّد خاتمی که نجیب و شریف بوده و هست و خواهد بود إنشاءالله.
امّا سرّ تخریب سازمان یافته ی هاشمی و خاتمی و همسانان ایشان چه بود ؟
پاسخ بی گمان، تک عاملی نیست امّا ریشه ی مهم ترین علّت تخریب ایشان را به گمان من باید در موضوع اندیشه ی توسعه گرای آن ها جست. توسعه گرایی در راستای تأمین منفعت عمومی از جزمیّت و تمامیّت طلبی گریزان بوده و رو در رواداری و بهره گیری از تمام پتانسیل ها بدون هرگونه سوگیری ایدئولوژیک دارد. در اعمال حکمرانی، شخص را کنار نهاده و سیستم را جایگزین آن می کند و در نهایت این قانون است که حاکم خواهد بود و معیار تشخیص درستی/نادرستی تصمیم ها.
حال؛
ریشه ی بسیاری از عناد و تخریب ها در مواجهه با فرماندار وقت نیشابور؛ غلامحسین مظفری، را می توان در همین موضوع یافت. آنانی که «حاکمیّت قانون» را تاب نیاورده و در پی اعمال سلیقه ی شخصی خویش بوده و حتّی مجموعه ی دولت را تهدید به چماق می کنند. همان هایی که قدرت، وسوسه شان است نه مسأله شان.
مظفری، با وجود برخی کاستی ها که ویژگی جداناپذیر هر فردِ انسانی به ویژه در ساحت سیاسی است، مدیری توانمند و بهره مند از سطحی فراتر از تمام مدیران وقت شهرستان است که برابر عموم لوازم توسعه، تمکین کرده و می تواند در همنفسی با دیگر شایستگان، کشتی شکست خورده ی طوفان روزگارِ نیشابور را به ساحل آرامش برساند.
هر قدر حجم تخریب ها نسبت به شخصیّت های توسعه گرای شهرستان افزون شود، باید دانست که منافع افزون تری از تمامیّت خواهان و اقتدارگرایان به خطر افتاده است.
رؤیای توسعه نیشابور، جز از مسیر اندیشه توسعه گرایان نمی گذرد.
خواب در چشمان ما به شهادت رسیده است

به انگیزه #روز_خبرنگار
#خیام_نامه/ #سعید_رضادوست
حکمرانیِ خوب (Good Governance)
که در اعلامیه‌ی هزاره‌ی سازمان ملل متّحد و توسط کوفی عنان؛ دبیر کل وقت آن در سپتامبر 2000 میلادی ابلاغ شد، دستورالعملی بود برای بهینه‌سازی وضعیّت حکمرانی دولت‌ها نسبت به شهروندان. گامی بود بلند و استوار برای فاصله‌گیری بیش از پیش، از ایده‌ی مطلق ‌انگاری خواستِ زمامداران جامعه. راهنمایی بود برای زیست در سده‌ی جدید به منظور دست‌یابی به زندگی کامیاب، عادلانه و خوش‌تر.
از میان 6 مؤلفه‌ی شکل دهنده‌ی الگویِ حکمرانیِ خوب،
عنصرِ شفّافیّت (Glassiness)
ارتباطی استوار با رسانه و خبرنگار دارد.
دموکراسی در روزگارِ مدرن بر چهار ستون بنا گردید :
1- قانون اساسی
2- نظام مبتنی بر نمایندگی
3- احزاب سیاسی
4- مطبوعات آزاد
لزومِ وجودِ چهارمین رکن دموکراسی، پس از آن به رسمیّت شناخته شد که زمامدارانِ جوامع
و دولت-ملّت‌های (Nation-State)
های جدید، خویش را مبرّا از نقد دانسته و تصمیمات اداره‌ی جامعه را دور از نگاهِ شهروندان اتّخاذ کرده و بیش از آن که منفعت عمومی را پیش رو داشته باشند، جانب منافعِ شخصی را گرفتند. مطبوعات، به میدان آمدند تا دریچه‌ای باشند به هوایی تازه. مؤلفه‌ی "شفّافیّت" که از عناصر سازنده‌ی حکمرانیِ مطلوب است جز با وجود رسانه‌های آزاد محقّق نمی‌شود. باید جریانِ آزاد اطّلاعات و خبرنگارانی بدونِ مرز باشند تا بتوان زمامداران را از دست اندازی به منافع و اموال عمومی بازداشت و به تدوین و رعایت قانونِ عادلانه امید بست.
خبرنگار از سویی زمامدار را بند می‌زند و از دیگر سو، شهروند را بیدار می‌سازد. آتش به خرمنِ گندمِ ممنوعه‌یِ افراد و نهادها انداخته و آب در خوابگهِ مورچگانِ بی‌خبری روانه می‌سازد.
خبرنگار؛ وجدانِ بیدارِ جامعه است. جامعه‌ای که غمش، خواب را در چشمِ ترِ خبرنگار می‌شکند. خبرنگار، نمودِ بیداری است و بیداری، آغازِ فرو ریختنِ بنایِ خودرائی. روزِ خبرنگار را می‌توان روزِ بیداری نیز نامید.
ناقوسِ بیداری را می‌نوازیم. خواب در چشمانِ ما به شهادت رسیده است.
17 مرداد
روزِ شریفِ خبرنگار، گرامی باد.

با آرزوی روزهایی روشن‌تر
17 مرداد 1395
رسانه، زبان و قدرت
#خیام_نامه: رسانه، یکی از بهترین عرصه های کشف رابطه «زبان» و «قدرت» است. تاثیر قدرت سیاسی و اجتماعی بر فرم و محتوای زبان متداول، در همه جای دنیا خود را در گزاره های روزنامه ها، رادیو و تلویزیون و... نشان داده و به گمان من یکی از عرصه های «قابل پژوهش» برای کشف درجه برخورداری جامعه از دموکراسی، همین متون و گزاره های نشریات ها و سایر رسانه¬های کشورهاست.
هفته ای پیش تر در جلسه هفتگی «خیام نامه» بحث آفت های زبانی و تاثیر آن در نقض «بی طرفی» رسانه ای بود. در آن نشست یکی از آفات زبانِ رایجِ روزمره، که می تواند بی طرفی رسانه را به شکل ظریفی نقض کند، موضوع به کارگیری القاب در متون خبری بود. ماحصل بحث ما در این نشست آن شد که اصولا به کارگیری القاب غیررسمی و فاقد سندیت ممنوع و کاری ناپسند است و علاوه بر آن که موجب فراهم آوری احترام بیش تری برای فردِ سوژه می شود که این خود نقض بی طرفی رسانه ای است، موجب تضییع حقوق دارندگان واقعی و رسمی آن القاب و عناوین هم می شود.
این در مورد القاب غیر رسمی است، اما در مورد القاب رسمی هم ترجیح مان استفاده از «عناوین» و سمت های اداری، قانونی و مستند به جای «القاب» است. آن هم به شرطی که آن عنوان ربطی به موضوع گزارش و متن خبری داشته باشد. به این معنا که سعی خواهیم کرد مثلا اگر یک نماینده مجلس با مدرک دکترای مکانیک در باره لایحه بودجه اظهارنظر کرده است، در متن خبر به جای «دکتر .... اظهار داشت:» تنها به نام و نام خانوادگی آن نماینده اشاره کنیم و بنویسیم: «زید زیدآبادی اظهار داشت:»
این هفته دوست نویسنده و خوش قلم و همکارمان در خیام نامه، یادداشتی برایم ارسال کرده که هم پوشانی زیادی با آن مبحث دارد و البته لایه عمیق تری از یک مشکل زبانی و فرهنگی را باز می نمایاند.
یادداشت ارجمند آقای #سعید_رضادوست را در پی می آورم. خواندن آن برای خود من بسیار مفید و ارزنده بود.
#سردبیر_خیام_نامه
#احسان_اسحاقی
خود گفتن و خود خندیدن
#سعید_رضادوست
#خیام_نامه:
شناور شدنِ کلمات مفهومی است ابداعی از سوی دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی. استادِ بزرگوارِ ما در مقدّمه‌ی کتاب دانش‌کارانه‌ی "در اقلیم روشنایی" به بررسی توصیفات شاعران از معشوق و ممدوح خویش پرداخته و به این نتیجه می‌رسد که هرچه به پیش می‌آییم و وارد حکومت‌هایی با اراده‌ای تمامیّت‌خواهانه می‌شویم، شاعران با بیانی اغراق‌آمیزتر به وصف معشوق و ممدوح‌شان می‌پردازند. مثلاً تشبیه صورت از گُل شروع شده و به آفتاب و سپس خداوارگی ختم می‌شود. ایده‌ی شناور شدنِ کلمات بیان می‌کند که هرچه از محدودیّت اراده‌ی حاکمان به سمتِ مطلق شدن دست ایشان سِیر می‌کنیم این اغراق بیشتر می‌شود. در حقیقت چارچوب، یک مفهوم است که در تمام ساختارهای جامعه نمود می‌یابد. ممکن نیست در میان و بلند مدّتِ جامعه‌ای یک بخش، ضابطه‌مند و دقیق پیش رود و بخش‌های دیگر آشفته باشند. امروزه در زیستِ اجتماعی مهم‌ترین مؤلفه‌ی حاکمیّت عمومی، حکومتِ قانون است. از قانون می‌توان به عنوان مهم‌ترین چارچوب و به بیانی دیگر "چارچوبِ چارچوب‌ها" نام برد. اگر این بُعد سست شود، بی‌گمان دیگر ابعاد جامعه نیز دستخوشِ تضعیف و بی‌چارچوبی خواهد شد.
پیشینیان به ما آموخته‌اند که "شرف المکانِ بالمکین" و عزّت و شرافت هر مکان را به اعتبارِ فرد و محتوایی می‌دانند که در آن قرار گرفته باشد. این مناصب نیست که به افراد ارزش می‌دهد بلکه افرادند که اعتبار و به ویژه شرافتِ آن مناصب را در پی خواهند آورد. البتّه این نکته نافیِ ارزشِ فرمالیسمِ جاری در اندیشه‌ی مدرن حکمرانی نبوده و باید برای تدقیق در آن مجالی دیگر را تدارک دید. به هر روی، افراد در ساحتِ عمومی، مشتاق‌اند که خویش را موصوف به القابی کنند که کارویژه‌ای برایشان داشته باشد. فردی که به کسب و کار مشغول است القاب "صنعتگر و کارآفرین" را می‌پسندد و اویی که در معبرِ پی‌جویانِ دانش قرار می‌گیرد سودای "استادی" در سر دارد و ردایِ دانشمندی را خواهان است. امّا ضرورت حفظ نظمِ عمومی، استفاده از برخی القاب را ضابطه‌مند ساخته و گاه استفاده‌ی نابجا از آن‌ها را جرم تلقّی کرده و برایش مجازات نیز مقرّر ساخته است. مثلاً اگر کسی واجد مدرکِ دکتریِ مورد پذیرش سیستم رسمی کشور نباشد نمی‌تواند از این لقب بهره ببرد ولو اینکه نماینده‌ی مجلس یا اشغال کننده‌ی هر منصبی دیگر باشد. امّا برخی عناوین کارکردِ دو گانه دارند. از سویی عرف این لقب را برای برخی افراد شناسایی می‌کند و گاه طی سلسله مراتب و پیمودن پلّه‌های ضوابط با هر کیفیّتی (ولو ضعیف) اجازه‌ی استفاده از آن را به شخص می‌دهد. عنوان استاد از این مقوله است. در دورانِ سنّت، استاد به فردی گفته می‌شد که علاوه بر تخصّص و تبحّر در حرفه و فنّی خاص، بهره‌مند از بینشی عمیق نسبت به زندگی نیز می‌بود. استاد، پیشرو بود و پیروانی فراوان را دستگیری می‌کرد و گلیم‌شان را از آب می‌کشید. در دوره‌ی مدرن نیز عنوان استاد به فردی اعطا می‌شود که عضو هیأت علمی دانشگاه‌های رسمی و مورد پذیرش وزارت علوم شده و مراحل مرّبی، استادیاری، دانشیاری را طی کرده و به جایگاه استادی ترقّی کرده باشد.
شناور شدنِ کلمات که پیش از این به آن اشاره شد، از جمله در بهره‌گیری از عنوان استاد نیز کاراست. عدم وجودِ کاربستِ کاملِ حاکمیّت قانون موجب آن شده تا دیگر چارچوب‌ها و ساختارها نیز در هم ریخته و همه چیز به حالت شناور درآید. بدین صورت که فردی فاقد شرایط برای به کارگیری عنوان استاد چه به صورت آکادمیک و چه به صورت عرفی، از این صفت بهره برده و به گونه‌ای خودخوانده، خویش را استاد می‌انگارد و می‌نامد. بی‌گمان مهم‌ترین ضمانت اجرا در این‌باره، طعن و تلخندِ مردمان است که به رویِ این دسته افراد زده می‌شود.

می‌گویند شخصی در پیِ خرید پرنده بود و پرنده فروش، قیمت هر کدام را می‌گفت : بلبل 40 هزار تومان، قناری 60 هزار تومان، طوطیِ سخنگو 200 هزار تومان و کلاغی که بیمارگونه بود و کنجی خزیده بود 400 هزار تومان. خریدار معترض شد که این کلاغ چرا به این قیمت گزاف عرضه شده؟ و فروشنده پاسخ داد که من خود نیز دلیلی برای آن ندارم امّا همین بس که دیگر پرنده‌ها به او می‌گویند استاد!
تهران – 24 مرداد 1395
سعید رضادوست
Telegram.me/khayyamnameh
#نقدحال
رنجِ ما و گنجِ دیگران
#خیام_نامه / #سعید_رضادوست
«تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظ حیثیت وحقوق با هم برابرند. همه داراي عقل و وجدان می‌باشند وباید نسبت به یکدیگر با روح برادري رفتار کنند.»
(ماده‌ی یکم اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر)
چنان‌که در ماده‌ی یکم از اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر خواندیم، همگان در داشتن "کرامتِ ذاتی" برابرند و هیچ‌کس نمی‌تواند به کرامتِ دیگری خدشه وارد کند. در نتیجه هر آن‌کس که چنین نماید گامی در راهِ "نقضِ حقوقِ بشر" برداشته است.
جامعه‌ی انسانی هرچه پیش می‌رود، حقوق بیشتری نیز برای یکایک افراد متصور گردیده و مورد شناسایی قرار می‌دهد. اگر روزی دسترسی به "اینترنت" امری لوکس به شمار می‌آمد، امروز این امر در زمره‌ی "حقوقِ بشر" به شمار آمده و دولت‌ها موظف‌اند دسترسی شهروندان‌شان را به شبکه‌ی اینترنت میسر کنند. به همین نسبت دقّت در رعایت کرامتِ افراد با جزئی‌نگری‌های بیشتر پیگیری می‌شود.
در خبرها آمده بود که دیروز (پنجشنبه) و در جلسه‌ی شورای اداری شهرستان، برنامه‌ی تجلیل از کارمندان نمونه به انجام رسیده. سپاس‌‌مند بودن مسوولان نسبت به کارمندان بسیار خوشحال‌کننده است و نشان می‌دهد ایشان به نخستین وظیفه‌ی خویش بینا شده‌اند امّا هنگامی که تصویری از نشست مزبور (که به پیوست نشان داده شده) را دیدم، متوجّه شدم که هنوز فرسنگ‌ها با رعایت کرامت افراد فاصله داریم و آن‌چنانی که باید، این نکته در وجود مسوولان نهادینه نشده است. مسوولان امر حتّی زحمت قاب گرفتن لوح تقدیر سپاس‌گزاری را بر خویش هموار نکرده و آن را داخل پوششی پلاستیکی قرار داده و به کارمندان اهدا کرده بودند. رعایتِ تشریفاتی که در برنامه‌های رسمی و به ویژه دولتی انجام می‌پذیرد نشان‌دهنده‌ی سطح احترام و ارجی است که به مخاطب گذارده می‌شود. چنان‌که برای رعایت تشریفات در سطوح مختلف بین‌المللی و ملّی و محلّی، پروتکل و آیین‌نامه‌هایی ویژه و رسمی داریم. چنین وضعیّتی نمایان کننده‌ی آن است که مسوولان، بیش از "تجلیل از کارمندانِ نمونه" در اندیشه‌ی "رفع تکلیف" و پربار سازی صفحاتِ تلگرام و دیگر شبکه‌های مجازی خویش‌اند و البتّه چنان‌که خواجه‌ی شیراز فرمود :
"شرمنده رهروی که عمل بر مَجاز کرد"
http://Telegram.me/khayyamnameh
همه از خداییم و به سوی او بازگردندگان"

کیانایِ وجدانِ شهر
#خیام_نامه، #سعید_رضادوست

🅾 #کیانا؛ دختری هفت ساله به دست یکی از خویشاوندانش به قتل رسید.

امّا بعد...
در سکانسی از فیلم فروشنده که این روزها پرچمِ سینمایِ ایران است، عماد (شهاب حسینی) سیلی محکمی به گوش مردی در آستانه‌ی کهنسالی می‌نوازد که چند روز پیش، حریم خصوصیِ او و همسرش را نقض کرده بود. پیرمرد، ساکت و آرام در جای خویش می‌ماند پس از این ضربه. هنگامِ این سیلیِ ناگهانی، دیده‌ام که تماشاگرانِ فیلم یکّه می‌خوردند و در بهت فرو می‌رفتند. امّا پیرمردِ فیلم در خویشتنِ خویش فرو رفته بود. در نهانی‌ترین لایه‌ی وجودیِ خویش.

کم نبوده‌اند افرادی که از هنگامه‌ی درج خبرِ هولناکِ فاجعه، از من پرسیده‌اند که آیا با توجّه به دختر و خردسال بودنِ مقتول، قاتلِ مرد قصاص می‌شود؟ کیفیّت اعدامش چگونه خواهد بود؟ نمی‌توان آیا به فجیع‌ترین شکل ممکن، نابودش کرد؟ سنگسار چطور؟

قاتل؛ پیشینه‌ای کیفری دارد و خصومتی نیز با پدر مقتول. بویِ انتقام در پرونده پیچیده است.

اکنون سخنی دارم با شمایان که آیینه‌ای هستید برایِ صداها :

همان‌گونه که سوگمندانه به همدردی با مصیبتِ کیانا، اشک می‌ریزیم، به دستگاهِ قضایی اعتماد کرده و برای اتّخاذ تصمیمی که هر چه بیشتر به عدالت نزدیک باشد، به هر شیوه‌ای که می‌توانیم یاری رسانیم. گاهی سکوت و عدم دمیدن در شیپورِ انتقام، بیشترین کمک است. تردیدی ندارم که به سخن مولانا : "خون به خون شستن محال آمد محال".

همواره باید ناقوسِ هشدار در گوش‌مان بنوازد. همچنان که سیلیِ عماد، پیرمردِ فیلمِ "فروشنده" را به خویش آورد. جامعه‌ی خویش را از هیچ ناقوسی محروم نکنیم. نه از ناقوسِ هشدارِ غرّشِ سرفرازانه‌ی پلیس و نه از ناقوسِ هشدارِ مشفقانه‌ی موسیقی. نه از آتشفشانِ قانونمندِ نظامیان و نه از شیپورِ صلح و رواداریِ نویسندگان.

ممکن است حکمِ دادگاه، همانا حذفِ فیزیکیِ مرتکبِ این فاجعه باشد امّا این نتیجه‌ای نیست که کامِ تشنه‌یِ عدالت را سیراب نماید چرا که باید دیواری بلند کشید میانِ میلِ جنایت‌پیشگی و اراده‌ای معطوف به صلح. باید در اندیشه‌ی محو ساختنِ خشونت بود در هر لباس و هر قامتی.
بیایید خشونت را از وجودمان بتکانیم.
27 شهریور 1395
بزرگداشت #مولانا در نیشابور
#خیام_نامه: همزمان با روز بزرگداشت #مولانا_جلال الدین_محمد_بلخی، نشست هم اندیشی و بزرگداشت این عارف و شاعر ایرانی روز چهارشنبه در نیشابور برگزار می شود.
در این نشست، که در محل سالن تربیت اداره آموزش و پرورش نیشابور (خیابان شریعتی، نبش رازی) برگزار می شود، مولوی پژوه همشهری #سعید_رضادوست به ایراد سخن در خصوص زیست اخلاقی بر مبنای آموزه های مولانا خواهد پرداخت.
نشست مزبور با همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و خانه تاریخ و ادبیات اداره آموزش و پرورش برگزار خواهد شد و زمان آن ساعت 18 روز چهارشنبه 7 مهرماه اعلام شده است.
گفتنی است 8 مهرماه در تقویم رسمی کشور با عنوان «بزرگداشت مولانا» نامیده شده است.
به بهانه 19 مهرماه، زادروز استاد بی بدیل و فرزند دانشمند #نیشابور:
#دکتر_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
ریشه در خاک؛ سر بر آسمان
#خیام_نامه؛ #سعید_رضادوست

بدیع‌الزّمان فروزانفر، پژوهشگر و دانشمندی بود بلند مرتبه امّا کاش هیچ‌گاه ردای شعر بر تن نمی‌کرد. شاملو (الف. بامداد) شاعری بود ارجمند که ای کاش هیچ‌گاه قلم به تصحیحِ حافظ بر کاغذ نمی‌گذاشت. در گستره‌ی ادبیّات اندک‌اند افرادی که در هر دو ساحتِ پژوهشگری و شاعرانگی خوش درخشیده باشند. #شفیعی_کدکنی؛ آن ستاره‌ی سهیل است که به هر قرنی چون او یک تَن ظهور می‌کند. او پژوهشگری است درجه یک، شاعری خلّاق و نظریه‌پردازی که از کویرِ متن، چشمه‌های بینش را جاری می‌سازد.
دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی چنان که خود نیز بارها تأکید کرده محصولِ مشترکِ سنّتی‌ترین سیستم آموزش و از طرفی مدرن‌ترین آن است. او در عین اینکه تجربه‌ی دبستان و دبیرستان را نداشته، و البتّه که این امر موهبتی برای او بوده تا از خواندن بسیاری علومِ بی‌فایده برکنار بماند، دوران دکتری خویش را در مدرن‌ترین سیستم آموزشی زمانِ خویش و زیر نظر دانشمندترین افراد آن دوران به سر برده است. همین تجربه‌ی ناب، از او مصلحی ساخته در میانه‌ی سنّت و تجدّد. باغبانی که ریشه‌های سنّت را آبیاری می‌کند تا میوه‌های تجدّد بر آن بروید. شفیعی کدکنی، نیک آگاه است که تغییر آینده بدون پیوند با گذشته ممکن نیست و برای لمسِ آسمانِ تجدّد باید بر شانه‌یِ کوهِ سنّت ایستاد. امّا او در عینِ احترام به گذشته دچار نوستالژیِ احساسی نسبت به سنّت نیست. عنصر خردِ انتقادی در نگاه او به گذشته همواره جاری است. شفیعی کدکنی نمی‌پذیرد که برای تذهیبِ نفس در جامعه‌ی امروز باید به بازار رفت و گردو به کودکان داد تا سیلی به گوش بنوازند و نفسِ امّاره رام شود. دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی حکیمِ دورانِ گذار است. گذار از سنّت به تجدّد.

گر درختی از خزان بی برگ شد
یا کرخت از سورت سرمایِ سخت
هست امّیدی که ابر فروَدین
برگ‌ها رویانَدَش از فرّ بخت
بر درختِ زنده، بی‌برگی چه غم؟
وای بر احوالِ برگِ بی درخت!

(هزاره دوم آهوی کوهی، "غزل برای گل آفتابگردان"، شفیعی کدکنی، نشر سخن، چاپ سوم، 1382، ص. 244)

این شعر به گمانِ من، چکیده‌ای است از نظرگاه شفیعی کدکنی به شیوه‌ی حضور و زیست ما در روزگارِ معاصر. اگر درختی در سرمایِ مهیبِ پاییزی، بی برگ و بار شده و به زردی بگراید، همواره این امید وجود دارد که در بهار و بارشِ ابرهای باران‌خیزش، شورِ سبزِ زندگی بر آن جوانه بزند. درخت، تا پای در خاک دارد و سر بر آسمان، امکانِ حیات در او جاری است. در چنین شرایطی همواره احتمالِ نشستنِ پرنده‌ی نغمه‌سرایِ زندگی بر شاخسار او هست. امّا و صد امّا از هنگامه‌ای که وضعیّت معکوس گردد. وضعیّتی که ریشه از خاک بیرون آمده و در ظاهر و برای چند روز، تعدادی برگِ سبز بر شاخه‌ها تکان بخورند. دیر نخواهد پایید که آن برگ‌ها فرو خواهند ریخت. جدایی از ساقه و ریشه‌ی حیات، آغاز زوال است و فنا.
استاد شفیعی کدکنی، در قابِ این شعر، وضعیّت زیست امروزِ جامعه‌ی در حال گذار ایران را به تصویر می‌کشد. جامعه‌ای که ممکن است از ریشه‌های سنّت خویش منقطع شده و چند صباحی نیز سبز از رهاوردهای تجدّد بماند و امّا این وضعیّت چندان پایدار نخواهد ماند و زوال، ظهور خواهد کرد. م. سرشک بر این باور است که راهکارِ نجات و گذرِ به سلامت از وضعیّتِ گذار، ممکن نیست مگر با پیوند و آشتی دادنِ متناسب و منطقیِ دو ساحتِ سنّت و تجدّد.

دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی، مانیفستِ نجاتِ جامعه‌ی در حالِ گذارِ ماست. الگویی برایِ صلح
رونمایی از مجموعه‌ی غزل "بچرخ و قونیه را آفتابگردان کن"، اثری جدید از #سعید_رضادوست

▶️ گاه : پنجشنبه، ۱۱ آذر ۹۵، ساعت ۱۷ تا ۱۹
جایگاه : نیشابور، بلوار بعثت، نبش بعثت ۳۳، فرهنگسرای وکیلی
به مناسبت آغاز #هفته_ملّی_پژوهش
نگاهی به پس، گامی به پیش
#خیام_نامه: #سعید_رضادوست

به نام دانایِ کل
۱. عدم رعایتِ حکومتِ قانون در جوامع، دو گونه تاثیر از خویش به جا می‌گذارد :
الف) در سطح حاکمان، منجر به اعمالِ زور و خشونتِ عریان علیه شهروندان خواهد شد.
ب) در سطح شهروندان منتج به ایجاد هرج و مرج و پیدایش وضعیّت آنارشی می‌گردد.

این دو سطح با یکدیگر رابطه‌ای دوسویه و متقابل داشته و افزایش و کاهش هر دو به هم وابسته است. نمی‌توان جامعه‌ای را یافت که شهروندانی پایبند به تعهّداتِ نوشته و نانوشته‌ی خویش داشته باشد و حاکمانی غیرملتزم به تعهّدات خویش. این وضعیّت به صورتِ معکوس نیز صادق است.

۲. چندی پیش، یکی از معتبرترین نشریات دانشگاه‌های اروپایی اعلام کرد که ده‌ها تن از استادان دانشگاه‌های نام‌دارِ ایران به نحوی متقلّبانه، پژوهش‌های دیگران را به نام خویش با عنوان مقاله‌ی (علمی - پژوهشی) به ثبت رسانده‌اند. ضمانت اجرای چنین جرمی در نخستین گام، محرومیّت همیشگی ایشان از درج مقاله در نشریاتی است که واجد اعتبار و ارج جهانی هستند. فریادِ بلندِ "پایان‌نامه فروشان" در خیابان‌ِ انقلابِ تهران نیز وجهی دیگر از همین حکایت است. افرادی که پول گرفته و به جویندگانِ مدرک، پایان‌نامه و مقاله می‌فروشند.

وضعیّتِ تامّل برانگیزِ دیگری که در این سال‌ها جامعه‌ی ایران به ویژه در سطح مدیرانِ کلان و خرد به آن دچار شده، مدرک‌گرایی است. مدیرانی اعم از مدیرعامل و نماینده‌ی مجلس و معاون شهرداری و فرماندار و ... که به محض تکیه زدن بر منصب، در تکاپوی اخذ مدارک تحصیلات تکمیلی و از جمله مدرک "دکتری" هستند.
دیده و شنیده‌ام اشخاصی در پی کسب وجاهت فرهنگی و هنری نیز اقدام به پرداخت پول به افرادی برای "ساختنِ اثر هنری" به نام خویش کرده‌اند تا روزگاری اگر قرعه‌ی فالِ "اعتبار" به نوازنده و شاعر و ... بودن اصابت کرد نیز از قافله عقب نمانند. و از این "به خویش بستن‌ها" که یادآورِ "در خُم رنگ رفتنِ شغالِ مثنوی و دعوی طاووسی کردن" اوست چندان افزون از شمارش است که به همین میزان بسنده باید کرد.

۳. اندک زمانی پیش از این، دکتر احمد توکّلی سخنی درست و راست را با این مضمون بر زبان آورد : "جمهوری اسلامی ایران را نه جدال‌های سیاسی بلکه فساد از پای درخواهد آورد". و این هشداری است جدّی. فساد، صرفاً در بخش اقتصادی و اخلاقی به معنای خاص، خلاصه نمی‌شود. فسادهای علمی و ادّعاهای ناصوابِ دانشگاهی و انتحال‌هایی از آن دست که گفته شد، بیش از هر اختلاسی به این سرزمین آسیب خواهد زد. در این نقطه هیچ اختلافی بین اصلاح‌طلب و اصول‌گرا وجود نداشته و نخواهد داشت. گرچه که من امروز قائل به مرزِ تفکیکیِ دوگانه‌ی اصلاح‌طلب و اصولگرا نبوده و تنها مرزِ تفکیک را "قانون" می‌دانم. امروز هرکس که در مقابل هرگونه فسادی بایستد باید حمایت شود. چه در اندیشه‌ها و انتخاب‌های سیاسی و فرهنگی‌اش موافق ما باشد و چه مخالفِ ما. اگر سرزمین و سیستمِ یکپارچه‌یِ مبتنی بر قانون وجود نداشته باشد، مجادلاتِ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، بلاموضوع خواهد شد.

۴. امروز باید از مدیرانِ "دکتر" شده‌ای که در این سال‌ها فقط مدیریّت کرده‌ و از مواهبِ پرشمارِ آن برخوردار شده‌اند پرسید که :

مگر استعدادِ شمایان همگام با ارتقایِ مناصب مدیریتی‌تان رشد می‌کرده که در پایان دوره‌ی مدیریّت مفتخر به مدرک دکتری شده‌اید؟

آیا مشاغلِ حسّاسِ مدیریّتیِ شمایان که دستمزدِ سختی کار نیز شاملش می‌شده مانعی برای تحصیلِ همزمان در مقطع دکتری به شمار نمی‌آمده است؟

اگر قرار بر مناظره و اخذ آزمون از درس و مدرک مورد ادّعایتان باشد، حاضرید در محضر عموم در آن شرکت جویید؟
و...
متناسب است اگر در کنار چالش‌هایی نظیر "چالش مانکن" و "چالش آبِ سرد" و ... #چالش_بررسی_مدارک_تحصیلی_مدیران نیز به عنوان یک مطالبه‌ی شهروندی از مدیران و نمایندگان و مسوولان پیشین و حاضر در شهرستان نیشابور رقم خورده و همگان بدانند چه کسانی، چگونه و چه زمانی مدارک تحصیلی‌شان را که اکتسابش برای عمومِ شهروندان با موانع گوناگون رو به روست، اخذ کرده‌اند.

۵. پرسش‌های مذکور نبایستی به مدیران و مجریانِ شاخصِ جامعه محدود شود بلکه باید مدام هر آن‌کس را که مدّعی خلق اثر، اخذ مدرک، کشف حقیقت و قبیله‌ای از این قبیل مدّعیات می‌شود را به پرسش گرفت تا اگر پایی کژ نهاده شده بود، با تیغِ تیزِ نقد، راست گردد.

ظلم؛ صرفاً نواختنِ تازیانه به گرده‌ی محرومان نیست. ظلم؛ ایجادِ تاریکی است برای دیده نشدنِ روشنی و راستی‌ها. ظلم؛ ظلمت است. به هوش باشیم که "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظّلم".
تَکرار می کنیم

امروز، #7اسفند، یادآور حضور مسئولانه مردم نیشابور همراه با دیگر مردم ایران عزیز در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی است، که همزمان با انتخابات پنجمین دوره خبرگان رهبری صحنه هایی به یادماندنی از تعلق خاطر به منافع ملی و مصالح عمومی را خلق کردند.
در این انتخابات، به رغم برخی مضایق و موانع، حامیان اصلاح و تغییر، توفیق قابل توجهی را کسب کردند که در یادداشت ها و مطالب گوناگون به آن پرداخته شده است. غزل زیر از شاعر جوان و خوش قریحه همشهری مان، #سعید_رضادوست، متضمن یکی از فراز های دلنشین انتخابات 7 اسفند 94 است که همزمان با اعلام نتایج انتخابات سروده شده و در کتاب تازه منتشر شده او نیز به چاپ رسیده است:

تَکرار کن...
(با یادِ #هفتم_اسفند ِ تاریخی)

هر شعر در ثنایِ تو خوب است
در نایِ جان، نوایِ تو خوب است
بی‌چون و بی‌چرا شدم امّا
چونِ تو و چرایِ تو خوب است
پر می‌کشم به سبزِ حضورت
پرواز در هوایِ تو خوب است
خیر است هر کجا که تو باشی
دانسته‌ایم جایِ تو خوب است
من کافرم به مذهبِ اینان
فهمیده‌ام خدایِ تو خوب است
ای آسمانِ سبزِ سعادت
آیا زمین برایِ تو خوب است؟
در امتدادِ سایه‌ات هستیم
حرکت در اقتفایِ تو خوب است
دستِ طلب به دستِ تو دادیم
جاری شدن به پایِ تو خوب است
نوشیدنِ شرابِ رهایی
در استکانِ چایِ تو خوب است
تَکرارِ شادی است صدایت
تَکرار کن، صدایِ تو خوب است...

تهران – ۱۰ اسفند 1394
#سعید_رضادوست
#بچرخ_و_قونیه_را_آفتابگردان_کن
#نشر_نگاه_معاصر

https://telegram.me/khayyamnameh
نیمه‌یِ سنگین‌ترِ زمین
(تأمّلی درباره‌ی مفهومِ ناکامی و امرِ جنسی)

💠 #سعید_رضادوست
پژوهشگر و فعّالِ حقوقِ فرهنگی

۱. گاهی برخی واژه‌ها، بدل به استعاره شده و مخاطب با خوانشِ آن، معنایی جز آن‌چه در ظاهرِ واژه است را درمی‌یابد. به عنوان نمونه هنگامی که شاعر از "شیری که در میدانِ نبرد می‌جنگد" سخن می‌گوید، ما می‌فهمیم که او در واقع از فردی شجاع سخن می‌گوید که بی‌هراس به صفِ دشمن زده است. شیر؛ استعاره‌ای شده برای بیانِ شجاعت. حال، اگر ناگهان به ما خبر دهند که "در
تصادفی سهمگین، جوانی ناکام از دنیا رفت" چه برداشت‌هایی از این عبارت خواهیم داشت؟ تحلیل‌هایی که از این جمله استخراج می‌شود به شرحِ زیر خواهد بود:
🔸در تصادفِ روی داده، یک فردِ مذکّر جانش را از دست داده است.
🔸آن فردِ مذکّر، هنوز ازدواج نکرده بوده است.

گمان نمی‌کنم مناقشه‌ای در این دو تحلیلِ به دست آمده از جمله‌ی خبریِ بالا وجود داشته باشد. چرا که در جامعه‌ی ایرانیِ امروزِ ما، در هیچ‌ اعلامیه‌ی ترحیمی برای یک فردِ مؤنّث، به روشن‌سازی وضعیّت او پرداخته نمی‌شود. فردِ مؤنّث حتّی از داشتنِ عکسی دراعلامیه‌ی ترحیمش نیز عموماً محروم است و به جایِ تصویرِ او، عکسی از یک گل که باز هم استعاره‌ای است برای نمایاندنِ جنسیّتِ او، بهره برده می‌شود. همچنین دیده نشده (حدّاقل من ندیده
و نشنیده‌ام) که برایِ یک فردِ مؤنّث که جانش را از دست داده، وصفِ ناکام به کار گرفته شده باشد.
این موضوع، بیان‌گرِ دو تحلیلِ مهم است:

🔸کامرواییِ مردان، در وقوعِ "ازدواجِ دائم" فهمیده شده است. گو اینکه با وقوعِ ازدواجِ دائم، مرد؛ سلطانِ بلامنازعی بر سرزمینی خواهد شد که زن، نام دارد و او مجاز و قادر خواهد بود تا هرگونه که خواست با آن زن، رفتار کند. نهادِ ازدواجِ دائم برایِ مردان، بستری آماده تلقّی شده برایِ ارضایِ کامرانی و کامروایی و حتّی اگر او همه‌گونه بهره‌مندی در زندگی را تجربه کرده
و امّا از این موضوع، متمتّع نشده باشد، همانا ناکام از دنیا رفته است.
🔸فردِ مؤنّثی که جانش را از دست داده، هیچ‌گاه ناکام خوانده نمی‌شود، چرا که او اساساً ابزاری است برای رساندنِ مرد به کامروایی. کامکاریِ او
فاقدِ موضوعیّت است. زن در چنین محملی، طریقیّت داشته و صرفاً به عنوان یک ابزار نگریسته می‌شود. برای یک ابزارِ فاقدِ هویّت نیز چه تفاوتی می‌کند تصویرِ خودش را در اعلامیه‌ی ترحیمش بگذارند یا عکسی از یک گل یا
هر پدیده‌ی دیگر را؟ او "مستوره" است و "محجوب" و "مخفی". بیهوده نبوده که چنین تخلّص‌هایی نیز به جبرِ تاریخی برای خویش برمی‌گزیده‌اند زنانِ نویسنده و شاعرِ قرن‌های گذشته.

۲. رعایتِ اصلِ کرامتِ ذاتی (Dignity) اقتضا می‌کند که حیثیّتِ هر فرد، محترم باشد. نگاهِ ابزاری به فرد، او را در بهره‌مندی از کرامت، دستخوشِ ناملایمت‌های فراوان خواهد ساخت. صدرِ اصل بیست و یکمِ قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامیِ ایران مقرّر داشته که "دولت موظّف است حقوقِ زن را در تمامِ جهات با رعایتِ موازینِ اسلامی تضمین نماید..." نمی‌توان و نباید تفسیری از مفهومِ "موازینِ اسلام" ارائه داد که زن را بدل به ابزار کرده و او را از کرامتِ ذاتی‌اش تهی سازد. از جمله مواردِ مناقشه برانگیز در نظامِ حقوقیِ ایران، موضوعِ "تمکینِ جنسیِ زن" و همبستریِ او با شوهر است. نخست آن‌که باید توجّه داشت، ازدواج؛ قراردادی منعقده و مکانیکی میانِ زن و
مرد نیست که زن را یکباره و برایِ همیشه به تملّکِ مرد درآورد. باید کوشید تا این برداشتِ ارتدوکسیکال و متعصّبانه از نهاد ازدواج در جامعه‌ی ایرانی، تصحیح گردد. در موضوعِ خاصِ همبستریِ زن و مرد، باید این نکته را مورد توجّه قرار داد که وجودِ عنصرِ "رضایتِ طرفین" برای وقوعِ چنین امری، همواره و در هر مرتبه مورد نیاز است. "عدم رضایت"ِ یکی از طرفین، همبستریِ زوجین را بدل به مصداقِ "تجاوز" خواهد کرد. هم‌اکنون در بیش از ۱۰۴ کشورِ
دنیا، نزدیکیِ بدونِ رضایتِ زن توسّط همسر، جرم‌انگاری شده و امکانِ پیگیردِ قانونی دارد.
در حوزه‌ی عمومی؛ آن هنگام که قانون به انتها می‌رسد، اخلاق آغاز می‌شود. اگر هنوز ما در جامعه‌ی ایرانی، به دلایل و علل گوناگون، به محملِ قانونیِ مزبور نرسیده‌ایم، به جا و رواست که درباره‌ی "اخلاقی‌سازیِ نهاد خانواده و ازدواج" تامّل کرده و پاسخی برای موضوعِ مذکور بیابیم. بی‌گمان؛ عاقبت جوینده یابنده بوَد.


#مهم_ترین_ها_را_در_خیام_نامه_دنبال_کنید.
امروز "اول اردیبهشت ماه جلالی" است. در تقویم رسمی کشور یکم اردیبهشت، روز بزرگداشت شاعر شیرین سخن، #سعدی شیرازی است.

#سعید_رضادوست فعال فرهنگی و پژوهشگر حقوق شهروندی و از یاران همیشگی #خیام_نامه، یادداشتی تحلیلی درباره‌یِ نگرشِ اجتماعیِ سعدی نوشته است.

به نوشته این دانش آموخته حقوق عمومی، "سعدی" کارشناسی اجتماعی است که با تدبیر و بهره‌گیری از آموزه‌هایِ گوناگون، آخرالأمرِ سیستم‌هایِ جبّار و تمامیّت خواه را انذار می‌دهد.
اندرزِ سعدی را در پایانِ این فراز، باید به جان خرید. . #سعدی در گوشِ تاریخ زمزمه می‌کند:

ریاست به دستِ کسانی خطاست
که از دست‌شان دست‌ها بر خداست

متن کامل یادداشت سعید رضادوست را در کانال #خیام_نامه بخوانید:
@kHAYYAMNAMEH