آن ۶٠ درصد چه میشوند؟
سهم ناهمگون زنان از آموزش عالی
✍ روح الله طالبی توتی
پژوهشگر مطالعات جنسیت و زنان
١. بنا بر آمارها، سهم زنان ایرانی از آموزش و بهویژه آموزش عالی در دهههای اخیر رشد فزایندهای داشته است. برآوردها نشان میدهد بیش از ۶٠ درصد از دانشجویان ایرانی را زنان تشکیل میدهند. الگوهای رفتاری نوجوانان نیز نشان میدهد اقبال دختران به دانشگاه رو به افزایش است و در برابر، ورود به دانشگاه برای پسران کماهمیتتر شده است. تداوم این روند ممکن است در آینده به زنانه شدن آموزش عالی بینجامد.
٢. بنابر همان آمارها که افزایش ورود زنان به دانشگاه را نشان میدهند، سهم زنان از کرسیهای هیئت علمی دانشگاهها حدود ٢۵ درصد است. توزیع کمّی دانشجویان زن نسبت به مرد در آموزش عالی نیز منحصر به سطوح مقدماتی است و برای نمونه، غالب دانشجویان دکتری تخصصی مردان هستند و آمارها از کاهش حضور زنان در مقاطع تحصیلات تکمیلی حکایت دارند. این ناهمگونی آماری برای پژوهشگران جنسیت قطعا جالب توجه است.
٣. اما چرا؟ آن ۶٠ درصد چه میشوند؟
میتوان تحلیلهای گوناگونی از این مسئله ارائه داد. نخستین مواجهه، تاکید بر محروم بودن زنان از سطوح فراتر ساختارهای موجود است. براساس نظریهی بسیار شنیدهشدهی سقف شیشهای، کلیشههای ریشهدار جنسیتی مانع از رشد طولی زنان در ساختارهای اجتماعی میشوند. اما ابهام دیگری همچنان پابرجاست. شاید مردانه بودن ساختار قدرت سیاسی و بازار کار توجیه بیشتری داشته باشد، چون زنان معمولاً در سطوح دونتر آن نیز نقش اندکی ایفا میکنند؛ اما چرا در ساختار آموزش عالی که زنان سطوح مقدماتی آن را به دست گرفتهاند، دگربار بنا بر همان رویهی عمومی، از تداوم و بقا در ساختار باز میمانند؟
۴. دیگرانی ممکن است بر درگیری زنان با نقشهای خانوادگی و تعارض آن با طی مدارج تحصیلی تمرکز کنند. برخی تجربهنگاریها توجه میدهند که زنان بسیاری با همسران خود در مورد ادامهی تحصیل دچار چالش میشوند و در تعارض میان خانواده و آموزش عالی، عطای دانشگاه را به لقایش میبخشند. از سوی دیگر، ساختارهای دانشگاهی در ایران، با وجود تبلیغات و شعارهای بسیار پیرامون اهمیت مادری، همچنان امکانات مناسبی را برای مادران دانشجو فراهم نساخته است.
۵. گزاف نیست اگر دلیل این ناهمگونی آماری را در هدف از ورود به دانشگاه و کارکرد آموزش عالی برای زنان واکاویم. دهههاست که دانشگاه برای دختران ایرانی بیش از آنکه ابزاری برای تحصیل و آموزش باشد، فرصتی برای استقلال، دستیابی به منزلت اجتماعی و امکان ورود به مرحلهی دیگری از زندگی بوده است. تعبیر عامیانه و جنسیتزدهی «رفتن به دانشگاه برای یافتن شوهر» هرچند مستند به آمار پژوهشی نیست، اما تلویحاً حاکی از یک نگرهی عمومی است که میتواند خالی از واقعیت نباشد.
۶. با وجود کاهش میزان ازدواج در ایران، آمارها از تمایل غالب افراد مجرد به تشکیل خانواده حکایت دارد. از اینرو منطقی است که انتخابهای افراد در راستای فراهم ساختن موقعیت مناسبی جهت یک ازدواج بهتر باشد. شاید عدم اقبال پسران به ورود به دانشگاه را نیز بتوان به این دلیل دانست که دانشگاهِ ایرانی نتوانسته سهم موثری در ارتقای اقتصادی و شغلی دانشآموختگانش داشته باشد و مردان که طبق عرفهای اجتماعی در مورد تامین اقتصادی خانواده موظف به شمار میآیند، از این مسیر ناامید شدهاند. به عکس در مورد دختران، دانشگاه همچنان کارکرد خود در این راستا را حفظ کرده است.
٧. برای تعمیق و به ثمر رساندن ادعای این تحلیل، انجام دستکم سه پژوهش لازم مینماید. نخست بررسی موانع قانونی و ساختاری ارتقای زنان در آموزش عالی همچون ممنوعیت پذیرش زنان در رشتههای خاص. دوم نسبتسنجی میان ازدواج دانشجویان و ورود به مقطع تحصیلی بالاتر و سوم - که از باقی دشوارتر است - اجرای یک پژوهش جامع کیفی پیرامون دلایل و انگیزههای دانشجویان دختر از ورود به دانشگاه و انتظار آنان از کارکرد یک دانشگاه مطلوب. پس از آن میتوان در اینباره محتاطانهتر گفتوگو کرد. البته تا آن زمان، میتوان همچنان پرسید که حقیقتاً آن ۶٠ درصد چه میشوند؟!
#آموزش_عالی #دانشگاه #ایران #زنان
@kherad_jensi
@tadaeeat
سهم ناهمگون زنان از آموزش عالی
✍ روح الله طالبی توتی
پژوهشگر مطالعات جنسیت و زنان
١. بنا بر آمارها، سهم زنان ایرانی از آموزش و بهویژه آموزش عالی در دهههای اخیر رشد فزایندهای داشته است. برآوردها نشان میدهد بیش از ۶٠ درصد از دانشجویان ایرانی را زنان تشکیل میدهند. الگوهای رفتاری نوجوانان نیز نشان میدهد اقبال دختران به دانشگاه رو به افزایش است و در برابر، ورود به دانشگاه برای پسران کماهمیتتر شده است. تداوم این روند ممکن است در آینده به زنانه شدن آموزش عالی بینجامد.
٢. بنابر همان آمارها که افزایش ورود زنان به دانشگاه را نشان میدهند، سهم زنان از کرسیهای هیئت علمی دانشگاهها حدود ٢۵ درصد است. توزیع کمّی دانشجویان زن نسبت به مرد در آموزش عالی نیز منحصر به سطوح مقدماتی است و برای نمونه، غالب دانشجویان دکتری تخصصی مردان هستند و آمارها از کاهش حضور زنان در مقاطع تحصیلات تکمیلی حکایت دارند. این ناهمگونی آماری برای پژوهشگران جنسیت قطعا جالب توجه است.
٣. اما چرا؟ آن ۶٠ درصد چه میشوند؟
میتوان تحلیلهای گوناگونی از این مسئله ارائه داد. نخستین مواجهه، تاکید بر محروم بودن زنان از سطوح فراتر ساختارهای موجود است. براساس نظریهی بسیار شنیدهشدهی سقف شیشهای، کلیشههای ریشهدار جنسیتی مانع از رشد طولی زنان در ساختارهای اجتماعی میشوند. اما ابهام دیگری همچنان پابرجاست. شاید مردانه بودن ساختار قدرت سیاسی و بازار کار توجیه بیشتری داشته باشد، چون زنان معمولاً در سطوح دونتر آن نیز نقش اندکی ایفا میکنند؛ اما چرا در ساختار آموزش عالی که زنان سطوح مقدماتی آن را به دست گرفتهاند، دگربار بنا بر همان رویهی عمومی، از تداوم و بقا در ساختار باز میمانند؟
۴. دیگرانی ممکن است بر درگیری زنان با نقشهای خانوادگی و تعارض آن با طی مدارج تحصیلی تمرکز کنند. برخی تجربهنگاریها توجه میدهند که زنان بسیاری با همسران خود در مورد ادامهی تحصیل دچار چالش میشوند و در تعارض میان خانواده و آموزش عالی، عطای دانشگاه را به لقایش میبخشند. از سوی دیگر، ساختارهای دانشگاهی در ایران، با وجود تبلیغات و شعارهای بسیار پیرامون اهمیت مادری، همچنان امکانات مناسبی را برای مادران دانشجو فراهم نساخته است.
۵. گزاف نیست اگر دلیل این ناهمگونی آماری را در هدف از ورود به دانشگاه و کارکرد آموزش عالی برای زنان واکاویم. دهههاست که دانشگاه برای دختران ایرانی بیش از آنکه ابزاری برای تحصیل و آموزش باشد، فرصتی برای استقلال، دستیابی به منزلت اجتماعی و امکان ورود به مرحلهی دیگری از زندگی بوده است. تعبیر عامیانه و جنسیتزدهی «رفتن به دانشگاه برای یافتن شوهر» هرچند مستند به آمار پژوهشی نیست، اما تلویحاً حاکی از یک نگرهی عمومی است که میتواند خالی از واقعیت نباشد.
۶. با وجود کاهش میزان ازدواج در ایران، آمارها از تمایل غالب افراد مجرد به تشکیل خانواده حکایت دارد. از اینرو منطقی است که انتخابهای افراد در راستای فراهم ساختن موقعیت مناسبی جهت یک ازدواج بهتر باشد. شاید عدم اقبال پسران به ورود به دانشگاه را نیز بتوان به این دلیل دانست که دانشگاهِ ایرانی نتوانسته سهم موثری در ارتقای اقتصادی و شغلی دانشآموختگانش داشته باشد و مردان که طبق عرفهای اجتماعی در مورد تامین اقتصادی خانواده موظف به شمار میآیند، از این مسیر ناامید شدهاند. به عکس در مورد دختران، دانشگاه همچنان کارکرد خود در این راستا را حفظ کرده است.
٧. برای تعمیق و به ثمر رساندن ادعای این تحلیل، انجام دستکم سه پژوهش لازم مینماید. نخست بررسی موانع قانونی و ساختاری ارتقای زنان در آموزش عالی همچون ممنوعیت پذیرش زنان در رشتههای خاص. دوم نسبتسنجی میان ازدواج دانشجویان و ورود به مقطع تحصیلی بالاتر و سوم - که از باقی دشوارتر است - اجرای یک پژوهش جامع کیفی پیرامون دلایل و انگیزههای دانشجویان دختر از ورود به دانشگاه و انتظار آنان از کارکرد یک دانشگاه مطلوب. پس از آن میتوان در اینباره محتاطانهتر گفتوگو کرد. البته تا آن زمان، میتوان همچنان پرسید که حقیقتاً آن ۶٠ درصد چه میشوند؟!
#آموزش_عالی #دانشگاه #ایران #زنان
@kherad_jensi
@tadaeeat