Forwarded from خبرهای شعر خراسان (محمدکاظم کاظمی)
✳️ جلسۀ نقد کتاب «بریلهای ناگزیر» از موسی عصمتی
🔻 یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱
🔺 ساعت ۱۷ تا ۱۹
🔸 مشهد، بولوار هاشمیه، بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲
حوزۀ هنری خراسان رضوی
🔻 یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱
🔺 ساعت ۱۷ تا ۱۹
🔸 مشهد، بولوار هاشمیه، بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲
حوزۀ هنری خراسان رضوی
https://www.isna.ir/news/1401090603210/
✳️ گفتگو با ایسنا، دربارۀ شادروان دکتر اسدالله حبیب.
با سپاس از خانم ولیپور گرامی
✳️ گفتگو با ایسنا، دربارۀ شادروان دکتر اسدالله حبیب.
با سپاس از خانم ولیپور گرامی
Forwarded from خبرهای شعر خراسان (محمدکاظم کاظمی)
✳️ جلسۀ نقد کتاب «بریلهای ناگزیر»
🔻 یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱
🔺 ساعت ۱۷ تا ۱۹
🔸 مشهد، بولوار هاشمیه، بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲
حوزۀ هنری خراسان رضوی
✳️ دربارهٔ موسی عصمتی
🔻 متولد سرخس، شاعر و معلم ادبیات دبیرستان امید نابینایان مشهد.
🔻 صاحب مجموعه شعرهای «قدمی مانده به تو»، «بیچشمداشت» و «بریلهای ناگزیر».
🔻 برگزیدهٔ چندین جشنوارهٔ شعر در سطح استان و کشور.
🔻 مجموعهٔ «بیچشمداشت» او نامزد جایزهٔ کتاب سال جشنوارهٔ قلم زرین و همچنین برگزیدهٔ کتاب سال نابینایان ایران در بیست سال اخیر شد.
🔻 وی اخیراً به عنوان چهرهٔ سال نابینایان ایران معرفی شد.
🔻 یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱
🔺 ساعت ۱۷ تا ۱۹
🔸 مشهد، بولوار هاشمیه، بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲
حوزۀ هنری خراسان رضوی
✳️ دربارهٔ موسی عصمتی
🔻 متولد سرخس، شاعر و معلم ادبیات دبیرستان امید نابینایان مشهد.
🔻 صاحب مجموعه شعرهای «قدمی مانده به تو»، «بیچشمداشت» و «بریلهای ناگزیر».
🔻 برگزیدهٔ چندین جشنوارهٔ شعر در سطح استان و کشور.
🔻 مجموعهٔ «بیچشمداشت» او نامزد جایزهٔ کتاب سال جشنوارهٔ قلم زرین و همچنین برگزیدهٔ کتاب سال نابینایان ایران در بیست سال اخیر شد.
🔻 وی اخیراً به عنوان چهرهٔ سال نابینایان ایران معرفی شد.
✳️ غزلی از صوفی غلامنبی عشقری
🔻 دیوان صوفی عشقری را صفحهآرایی میکنم. و چه کار خوبی انجام شده است، یک دیوان جامع، کامل و با تصحیح و ویرایش خوب، بهکوشش محمدداوود نظام و ویراستاری عنایتالله باور بامیک.
🔻 چیزی که نگاهم را جلب میکند، غزلی است با ردیف «کجاستی» که مرا خیلی به یاد جملهٔ معروف «جان پدر کجاستی» میاندازد. ببینید که این غزل چقدر با فضای حادثهٔ تروریستی دانشگاه کابل نزدیک است. گویا صوفی مرحوم، آن را نیم قرن پیش برای امروز سروده است. بیتهایی از این غزل را میخوانیم.
🔻🔻🔻
ای رفته از نظر چه شدی، در کجاستی؟
بی خط و بی خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی صفای دیده و هم راحت دلم
ای جان و ای جگر! چه شدی، در کجاستی؟
با قد و قامتی که خدا بر تو داده بود
مانند نیشکر چه شدی، در کجاستی؟
چون بر سرت هوای سفر بود، جان من!
میکردیام خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی تو آرزوی دل و نور دیدهام
ای نخل پرثمر! چه شدی، درکجاستی؟
سودای تو مرا سر آتش نشانده است
دنیاست پرخطر، چه شدی، در کجاستی؟
یادم نمانده حرف دگر، غیر این سخن
گویم به بام و در چه شدی، در کجاستی؟
بودی مگر تو یوسف کنعانی، ماه من!
گم گشتی از پدر چه شدی، در کجاستی؟
جانا، تو احتیاج نبودی به هیچ چیز
با علم و با هنر چه شدی، در کجاستی؟
از غصه مادر و پدرت جان به حق سپرد
یکپای پیشتر چه شدی، در کجاستی؟
دزد و دغل به راه تو بسیار برخورد
بی تیغ و بی سپر چه شدی، در کجاستی؟
درکوچههای شهر، جوانبازی، عشقری!
گردیدی دربهدر چه شدی، در کجاستی
🔻
چیز دیگری که در حین صفحهآرایی دیوان به نظرم رسید، شعرهای بسیاری از صوفی عشقری است که به صورت آهنگ در افغانستان خوانده شده است. به نظر نمیرسد که از میان شاعران متأخر افغانستان کسی بیش از عشقری مورد توجه اهل موسیقی ما بوده باشد. اینها چند نمونه از شعرهای عشقری است که آوازخوانان افغانستان بارها آنها را خواندهاند.
🔸 عمری خیال بستم من آشناییات را
🔸 گر بهشتم میسزد وصل نکویانم بس است
🔸 همسر سرو قدت نی در نیستان نشکند
🔸 کس نشد پیدا که در بزمت مرا یاد آورد
🔸 از یاد رخت گشتم بتخانه به بتخانه
🔸 عرض مرا به خدمت آن سیمبر کنید
🔸 دنیاست خوب دنیا، لیکن وفا ندارد
🔸 ساز من ساز مستآهنگ است
عکس: صوفی غلامنبی عشقری، چهارباغ روضهٔ مبارک، سال ۱۳۴۶ هجری خورشیدی. عکاس: نثاراحمد نثاری.
#عشقری
#شعر_افغانستان
https://t.me/mkazemkazemi/4761
🔻 دیوان صوفی عشقری را صفحهآرایی میکنم. و چه کار خوبی انجام شده است، یک دیوان جامع، کامل و با تصحیح و ویرایش خوب، بهکوشش محمدداوود نظام و ویراستاری عنایتالله باور بامیک.
🔻 چیزی که نگاهم را جلب میکند، غزلی است با ردیف «کجاستی» که مرا خیلی به یاد جملهٔ معروف «جان پدر کجاستی» میاندازد. ببینید که این غزل چقدر با فضای حادثهٔ تروریستی دانشگاه کابل نزدیک است. گویا صوفی مرحوم، آن را نیم قرن پیش برای امروز سروده است. بیتهایی از این غزل را میخوانیم.
🔻🔻🔻
ای رفته از نظر چه شدی، در کجاستی؟
بی خط و بی خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی صفای دیده و هم راحت دلم
ای جان و ای جگر! چه شدی، در کجاستی؟
با قد و قامتی که خدا بر تو داده بود
مانند نیشکر چه شدی، در کجاستی؟
چون بر سرت هوای سفر بود، جان من!
میکردیام خبر چه شدی، در کجاستی؟
بودی تو آرزوی دل و نور دیدهام
ای نخل پرثمر! چه شدی، درکجاستی؟
سودای تو مرا سر آتش نشانده است
دنیاست پرخطر، چه شدی، در کجاستی؟
یادم نمانده حرف دگر، غیر این سخن
گویم به بام و در چه شدی، در کجاستی؟
بودی مگر تو یوسف کنعانی، ماه من!
گم گشتی از پدر چه شدی، در کجاستی؟
جانا، تو احتیاج نبودی به هیچ چیز
با علم و با هنر چه شدی، در کجاستی؟
از غصه مادر و پدرت جان به حق سپرد
یکپای پیشتر چه شدی، در کجاستی؟
دزد و دغل به راه تو بسیار برخورد
بی تیغ و بی سپر چه شدی، در کجاستی؟
درکوچههای شهر، جوانبازی، عشقری!
گردیدی دربهدر چه شدی، در کجاستی
🔻
چیز دیگری که در حین صفحهآرایی دیوان به نظرم رسید، شعرهای بسیاری از صوفی عشقری است که به صورت آهنگ در افغانستان خوانده شده است. به نظر نمیرسد که از میان شاعران متأخر افغانستان کسی بیش از عشقری مورد توجه اهل موسیقی ما بوده باشد. اینها چند نمونه از شعرهای عشقری است که آوازخوانان افغانستان بارها آنها را خواندهاند.
🔸 عمری خیال بستم من آشناییات را
🔸 گر بهشتم میسزد وصل نکویانم بس است
🔸 همسر سرو قدت نی در نیستان نشکند
🔸 کس نشد پیدا که در بزمت مرا یاد آورد
🔸 از یاد رخت گشتم بتخانه به بتخانه
🔸 عرض مرا به خدمت آن سیمبر کنید
🔸 دنیاست خوب دنیا، لیکن وفا ندارد
🔸 ساز من ساز مستآهنگ است
عکس: صوفی غلامنبی عشقری، چهارباغ روضهٔ مبارک، سال ۱۳۴۶ هجری خورشیدی. عکاس: نثاراحمد نثاری.
#عشقری
#شعر_افغانستان
https://t.me/mkazemkazemi/4761
Forwarded from خردسرای فردوسی
انجمن پایندان با همکاری قطب علمی فردوسی و شاهنامه و مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی برگزار میکند:
«حبیب ادب فارسی»
(محفل یادبود دکتر اسدالله حبیب، محقق و نویسندهٔ نامدار و تازه گذشتهٔ افغانستان)
#سخنرانان:
🔹محمدجعفر یاحقی
🔹شمسالحق آریانفر
🔹محمدکاظم کاظمی
🔹ابوطالب مظفری
🔹یامان حکمت تقیآبادی
🔸#زمان: شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱ صبح
🔸#مکان: دانشگاه فردوسی، دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی، کتابخانهٔ قطب علمی فردوسی و شاهنامه
🔹(ورود برای عموم آزاد و رایگان است)
#اسدالله_حبیب
#محمدجعفر_یاحقی
#شمس_الحق_آریانفر
#محمدکاظم_کاظمی
#ابوطالب_مظفری
#یامان_حکمت_تقی_آبادی
#خردسرای_فردوسی
@kheradsarayeferdowsi
«حبیب ادب فارسی»
(محفل یادبود دکتر اسدالله حبیب، محقق و نویسندهٔ نامدار و تازه گذشتهٔ افغانستان)
#سخنرانان:
🔹محمدجعفر یاحقی
🔹شمسالحق آریانفر
🔹محمدکاظم کاظمی
🔹ابوطالب مظفری
🔹یامان حکمت تقیآبادی
🔸#زمان: شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱ صبح
🔸#مکان: دانشگاه فردوسی، دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی، کتابخانهٔ قطب علمی فردوسی و شاهنامه
🔹(ورود برای عموم آزاد و رایگان است)
#اسدالله_حبیب
#محمدجعفر_یاحقی
#شمس_الحق_آریانفر
#محمدکاظم_کاظمی
#ابوطالب_مظفری
#یامان_حکمت_تقی_آبادی
#خردسرای_فردوسی
@kheradsarayeferdowsi
اگر اشتیاق
محمدحسین سرآهنگ
آهنگ دوم: اگر اشتیاق گامت به دری چمیده آید
شعر: اسدالله حبیب
متن شعر:
اگر اشتیاق زحمت به دری چمیده آید
شب تیره رخت بندد، سحری دمیده آید
چه خوش آن دیار، کانجا نه سپید و نی سیاه است
همه موج محو طوفان، علمی کشیده آید
چه نهی ز ابلهی دل به حدیث ترک و تاجیک
که به دیدهٔ محبت همه نور دیده آید
ز حریم مهرورزان پی بُلهوس برون به
مگر از جبین خجلت عرقی چکیده آید
من و تو ز سر برون کن، نه من و نه توست اینجا
نرسیده «من» بدان جای «ما» رسیده آید
پی زندگی راحت تو بنای جنگ بر کن
نه که صلح چون کبوتر ز هوا پریده آید
ز حبیب اگر بجویی، به زمانه کس ندیده
که ز باغ خودپرستی گل عیش چیده آید
(البته خواندن استاد سرآهنگ در بعضی بیتها، مختصری با اصل شعر تفاوت دارد.)
@ostad_sarahang
شعر: اسدالله حبیب
متن شعر:
اگر اشتیاق زحمت به دری چمیده آید
شب تیره رخت بندد، سحری دمیده آید
چه خوش آن دیار، کانجا نه سپید و نی سیاه است
همه موج محو طوفان، علمی کشیده آید
چه نهی ز ابلهی دل به حدیث ترک و تاجیک
که به دیدهٔ محبت همه نور دیده آید
ز حریم مهرورزان پی بُلهوس برون به
مگر از جبین خجلت عرقی چکیده آید
من و تو ز سر برون کن، نه من و نه توست اینجا
نرسیده «من» بدان جای «ما» رسیده آید
پی زندگی راحت تو بنای جنگ بر کن
نه که صلح چون کبوتر ز هوا پریده آید
ز حبیب اگر بجویی، به زمانه کس ندیده
که ز باغ خودپرستی گل عیش چیده آید
(البته خواندن استاد سرآهنگ در بعضی بیتها، مختصری با اصل شعر تفاوت دارد.)
@ostad_sarahang
کانال محمدکاظم کاظمی
محمدحسین سرآهنگ – اگر اشتیاق
✳️ آهنگی از استاد محمدحسین سرآهنگ که شعر آن اثر مرحوم دکتر اسدالله حبیب بوده است.
دکتر اسدالله حبیب ادیب، پژوهشگر و استاد دانشگاه کابل، در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۱ در سن ۸۱ سالگی در شهر هامبورگ آلمان درگذشت. روحش شاد.
#اسدالله_حبیب
#استاد_سرآهنگ
@mkazemkazemi
دکتر اسدالله حبیب ادیب، پژوهشگر و استاد دانشگاه کابل، در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۱ در سن ۸۱ سالگی در شهر هامبورگ آلمان درگذشت. روحش شاد.
#اسدالله_حبیب
#استاد_سرآهنگ
@mkazemkazemi
✳️ معرّفی یک کتاب
🔻 سومین رابعه
کتاب «سومین رابعه»، اثر زهرا ملکنیا، بهتازگی توسّط «انتشارات شهنا»، در یزد منتشر شد. آمادهسازی این کتاب را «خدمات نشر شهرزاد پردیس کویر» برعهده داشته است. کتابِ سومین رابعه 105 صفحه دارد و نویسنده کوشیده است در قالب داستان و بر مبنای پژوهش با نثری روان از دو بانوی تأثیرگذار بنویسد. این کتاب با نگاهی به آثار عطّار نیشابوری، شخصیّت دو زن به نام «رابعه» را که نقش مؤثّری در اعتلای فرهنگ وادب فارسی و عرفان داشتهاند معرّفی میکند؛ بانو رابعۀ عدویه، از عارفان بزرگ مطرح در تاریخ عرفان، و رابعۀ بلخی، مادر شعر فارسی. در داستان سومین رابعه شخصیّت این دو زن به زمان معاصر پیوند میخورد.
در مقدّمۀ این اثر میخوانیم: «شیخعطّار نیشابوری از شاعران بسیار ارزشمند ایرانزمین است. او با شناخت جسم و روح انسان توانست کاستیهای آن را بیابد و با هوشیاری تمام دردهای جسم و روح او را التیام بخشد. آثار شیخ عطّار هنوز بعد از نه قرن؛ نهتنها ارزش ادبی بینظیری دارد، بلکه راهنمای سالکان و داروی خستهدلان است. وی از نقش مؤثّر زنان در اعتلای فرهنگ و ادب فارسی و عرفان آگاه بوده است و در آثارش به دو بانو به نام «رابعه» اشاره دارد: نخستین بانو «رابعه عدویه»، صوفی و شاعر معروف عرب است که او را آغازگر عرفان عاشقانه میدانند. رابعۀ عدویه به «تاجالرّجال» ملقّب و با کنیۀ «امّالخیر» معروف بوده است.
بانوی دیگر «رابعۀ بلخی» است که «مادر شعر فارسی» نام گرفته و همدورۀ رودکی بوده است. او در سدۀ چهارم و در افغانستان کنونی زندگی میکرد. داستان عشق رابعۀ بلخی و مرگش از غمانگیزترین داستانهای عاشقانۀ سراسر جهان است. متأسّفانه فارسیزبانان و بهخصوص نسل جوان کمتر او و اشعارش را میشناسند.
این داستان قصد دارد شما را با شیخ عطّار و این دو بانو بیشتر آشنا کند».
🔻 شمارهٔ تماس یا پیام در ایتا، برای سفارش کتاب
+989939195046
(متن معرفی را یکی از دوستان گرامی نوشته است و من برای معرفی بیشتر این کتاب، آن را خدمت شما تقدیم میکنم. محمدکاظم کاظمی)
🔻 سومین رابعه
کتاب «سومین رابعه»، اثر زهرا ملکنیا، بهتازگی توسّط «انتشارات شهنا»، در یزد منتشر شد. آمادهسازی این کتاب را «خدمات نشر شهرزاد پردیس کویر» برعهده داشته است. کتابِ سومین رابعه 105 صفحه دارد و نویسنده کوشیده است در قالب داستان و بر مبنای پژوهش با نثری روان از دو بانوی تأثیرگذار بنویسد. این کتاب با نگاهی به آثار عطّار نیشابوری، شخصیّت دو زن به نام «رابعه» را که نقش مؤثّری در اعتلای فرهنگ وادب فارسی و عرفان داشتهاند معرّفی میکند؛ بانو رابعۀ عدویه، از عارفان بزرگ مطرح در تاریخ عرفان، و رابعۀ بلخی، مادر شعر فارسی. در داستان سومین رابعه شخصیّت این دو زن به زمان معاصر پیوند میخورد.
در مقدّمۀ این اثر میخوانیم: «شیخعطّار نیشابوری از شاعران بسیار ارزشمند ایرانزمین است. او با شناخت جسم و روح انسان توانست کاستیهای آن را بیابد و با هوشیاری تمام دردهای جسم و روح او را التیام بخشد. آثار شیخ عطّار هنوز بعد از نه قرن؛ نهتنها ارزش ادبی بینظیری دارد، بلکه راهنمای سالکان و داروی خستهدلان است. وی از نقش مؤثّر زنان در اعتلای فرهنگ و ادب فارسی و عرفان آگاه بوده است و در آثارش به دو بانو به نام «رابعه» اشاره دارد: نخستین بانو «رابعه عدویه»، صوفی و شاعر معروف عرب است که او را آغازگر عرفان عاشقانه میدانند. رابعۀ عدویه به «تاجالرّجال» ملقّب و با کنیۀ «امّالخیر» معروف بوده است.
بانوی دیگر «رابعۀ بلخی» است که «مادر شعر فارسی» نام گرفته و همدورۀ رودکی بوده است. او در سدۀ چهارم و در افغانستان کنونی زندگی میکرد. داستان عشق رابعۀ بلخی و مرگش از غمانگیزترین داستانهای عاشقانۀ سراسر جهان است. متأسّفانه فارسیزبانان و بهخصوص نسل جوان کمتر او و اشعارش را میشناسند.
این داستان قصد دارد شما را با شیخ عطّار و این دو بانو بیشتر آشنا کند».
🔻 شمارهٔ تماس یا پیام در ایتا، برای سفارش کتاب
+989939195046
(متن معرفی را یکی از دوستان گرامی نوشته است و من برای معرفی بیشتر این کتاب، آن را خدمت شما تقدیم میکنم. محمدکاظم کاظمی)
کانال محمدکاظم کاظمی
✳️ معرّفی یک کتاب 🔻 سومین رابعه کتاب «سومین رابعه»، اثر زهرا ملکنیا، بهتازگی توسّط «انتشارات شهنا»، در یزد منتشر شد. آمادهسازی این کتاب را «خدمات نشر شهرزاد پردیس کویر» برعهده داشته است. کتابِ سومین رابعه 105 صفحه دارد و نویسنده کوشیده است در قالب داستان…
تصویر مربوط به معرفی کتاب «سومین رابعه»
Forwarded from Toos Bookshop کتابفروشی توس
از شاهنامه تا رمان / فراخوانی شخصیتهای شاهنامه به رمان فارسی به مثابه کنش اجتماعی (۱۳۹۰-۱۳۷۰)
اعظم نیکخواه فاردقی
چاپ اول ۱۴۰۱، نگاه معاصر
قطع رقعی، ۲۷۲صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۱۳۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/شاهنامه-رمان
اعظم نیکخواه فاردقی
چاپ اول ۱۴۰۱، نگاه معاصر
قطع رقعی، ۲۷۲صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۱۳۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/شاهنامه-رمان
کانال محمدکاظم کاظمی
از شاهنامه تا رمان / فراخوانی شخصیتهای شاهنامه به رمان فارسی به مثابه کنش اجتماعی (۱۳۹۰-۱۳۷۰) اعظم نیکخواه فاردقی چاپ اول ۱۴۰۱، نگاه معاصر قطع رقعی، ۲۷۲صفحه، جلد شومیز قیمت: ۱۳۰۰۰۰تومان خرید اینترنتی: toosbook.ir/p/شاهنامه-رمان
کتاب «از شاهنامه تا رمان» از دکتر اعظم نیکخواه فاردقی. صفحهآرایی این کتاب برعهدۀ من بود و در حین کار، از مطالب آن نیز بهرهمند شدم.
📝 نقدماه
♦️ چهارشنبه های آخر ماه نشست صمیمی همراه با نقد و بررسی کتاب
💢 در آذر ماه با حضور استاد ابوطالب مظفری به بررسی کتاب وطن دار می پردازد
📚 کتاب وطن دار روایت تعدادی افغانستانی عزیز ست از مهاجرت به ایران
📍مشهد شهید مدرس ۴ پلاک ۱۰ حسینیه هنر
🕒 چهارشنبه ۳۰ آذر ساعت ۱۵
⭐ برای تهیه کتاب پیام بدهید
https://ble.ir/ketaabyaar
0933 867 9572
♦️ چهارشنبه های آخر ماه نشست صمیمی همراه با نقد و بررسی کتاب
💢 در آذر ماه با حضور استاد ابوطالب مظفری به بررسی کتاب وطن دار می پردازد
📚 کتاب وطن دار روایت تعدادی افغانستانی عزیز ست از مهاجرت به ایران
📍مشهد شهید مدرس ۴ پلاک ۱۰ حسینیه هنر
🕒 چهارشنبه ۳۰ آذر ساعت ۱۵
⭐ برای تهیه کتاب پیام بدهید
https://ble.ir/ketaabyaar
0933 867 9572
✳️ تعطیلی تحصیلات عالی دختران در دانشگاههای افغانستان، تا اطلاع ثانی.
🔻 این نامه امروز صادر شده است، به امضای شیخ مولوی ندامحمد ندیم، سرپرست وزارت تحصیلات عالی افغانستان و از یک منبع موثق به من رسیده است.
🔻 متن آن به پشتو است و فحوای دستور این که همه دانشگاههای دولتی و خصوصی افغانستان، به صورت عاجل به دستور تعطیلی تحصیلات دختران عمل کنند و از اجرائات خود به وزارت اطمینان دهند.
🔻
درست پارسال و در آستانهٔ سقوط دولت جمهوری و برآمدن امارت، در شعری گفته بودم که
جهان در قرن نو بر صفحهٔ تقویم میرقصد
وطن آمادهٔ برگشتن تقویم خواهد شد
🔻 این نامه امروز صادر شده است، به امضای شیخ مولوی ندامحمد ندیم، سرپرست وزارت تحصیلات عالی افغانستان و از یک منبع موثق به من رسیده است.
🔻 متن آن به پشتو است و فحوای دستور این که همه دانشگاههای دولتی و خصوصی افغانستان، به صورت عاجل به دستور تعطیلی تحصیلات دختران عمل کنند و از اجرائات خود به وزارت اطمینان دهند.
🔻
درست پارسال و در آستانهٔ سقوط دولت جمهوری و برآمدن امارت، در شعری گفته بودم که
جهان در قرن نو بر صفحهٔ تقویم میرقصد
وطن آمادهٔ برگشتن تقویم خواهد شد
Forwarded from کانال محمدکاظم کاظمی
🔴 شب یلدا
🔹محمدکاظم کاظمی
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آب این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
🔸
یلدا حریف اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجب عطای بخیلان شوی شبی
منظور وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صد و سی سال اول است
دیگر کلید بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراک برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شب دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
🔸
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هر چه نزد خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدۀ نان میخوریم ما،
سال دگر خوراک شبان میخوریم ما
فروردین 1385
#شب_یلدا
#محمدکاظم_کاظمی
@mkazemkazemi
🔹محمدکاظم کاظمی
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آب این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
🔸
یلدا حریف اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجب عطای بخیلان شوی شبی
منظور وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صد و سی سال اول است
دیگر کلید بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراک برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شب دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
🔸
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هر چه نزد خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدۀ نان میخوریم ما،
سال دگر خوراک شبان میخوریم ما
فروردین 1385
#شب_یلدا
#محمدکاظم_کاظمی
@mkazemkazemi
◼️ آن با ما
اگر بخواهم مهمترین خصوصیت حاجی محمدعلی کاظمی را برشمارم، احساس مسئولیت بسیار در هر کاری است، به خصوص در امور اجتماعی. به همین دلیل از قدیم، او مرجع حل اختلافها و رفع مشکلات خانواده، اقوام و آشنایان و مردم در سطح جامعه بود. فلان قوم ما، از همسرش قهر میکرد، به خانهٔ پدرش نمیرفت و به خانهٔ ما میآمد. و پدرم با حوصلهٔ تمام، مسئلهٔ اختلاف ایشان را پیگیری میکرد و آنها را آشتی میداد.
مغازهٔ ما در کابل محل رفت و آمد آدمهایی بود که یا مشکلی داشتند، یا با هم دعوای خانوادگی و مالی داشتند. البته یک بار سر همین دعواهای مالی دردسری بزرگ برایش خلق شد که قصهاش را به اختصار مینویسم.
چند تن از تاجران قندهار، با جمعی از تاجران هراتی معاملهای سنگین داشتند و بین آنها کار به اختلاف کشیده بود. اتفاقاً این جریان مقارن بود با ظهور طالبان در نوبت اول یعنی اواسط دههٔ هفتاد. طبق معمول، پدرم را برای حل و فصل این دعوا دعوت کردند. در این جلسه بعضی از سران محلی طالبان هم حضور داشتند و طبیعتاً طرفدار تاجران قندهاری بودند.
پدرم بالاخره با مذاکرات و چانهزنیها، ماجرا را حل کرد. حق به جانب تاجران قندهاری بود و در نهایت قرار شد که تاجران هراتی، مبلغ کلانی به آنها بپردازند. ولی آنها در آن زمان در ایران بودند و دسترسی به آنها نبود. قندهاریها و حکومتیها گفتند که «اگر آن تاجران این دین را نپذیرفتند و پول را نپرداختند چه؟» پدرم هم گفت «آن با ما.» و منظورش این بود که «راضیساختنشان با من.»
ولی طرف دعوی از آن «با ما» پرداخت پول را برداشت کرد، نه راضی ساختن تاجران را. و وقتی که به خواستهشان نرسیدند، پدرم را به محکمه کشاندند که حالا تو پول را بپرداز. او توضیح داد که «با ما» به این معنی نبوده است. ولی خوب آب زور سربالا میرود و سال زور سیزده ماه دارد.
دردسرتان ندهم. سر این جریان، اموال شرکتی که پدر با آن کار میکرد توقیف شد و حتی منزل برادرم برای پرداخت خسارت آن تاجران قندهاری توقیف شد. برادرم ناچار به مشهد آمد و مدتی این جریان طول کشید، تا بالاخره آن تاجران بدهی خود را پرداختند و این اموال آزاد شد.
این هم قصهای از احساس مسئولیتها و حل دعواهایی که او در سن هفتاد سالگی درگیر آن شد.
تصویر: هرات، محمدعلی کاظمی، علی شیخزاده و عبدالله کاظمی. مقارن سالهای رخدادن این ماجرا.
◼️ روحش شاد باشد. امروز چهارم دی ۱۴۰۱، چهاردهمین سالگرد درگذشت اوست.
اگر بخواهم مهمترین خصوصیت حاجی محمدعلی کاظمی را برشمارم، احساس مسئولیت بسیار در هر کاری است، به خصوص در امور اجتماعی. به همین دلیل از قدیم، او مرجع حل اختلافها و رفع مشکلات خانواده، اقوام و آشنایان و مردم در سطح جامعه بود. فلان قوم ما، از همسرش قهر میکرد، به خانهٔ پدرش نمیرفت و به خانهٔ ما میآمد. و پدرم با حوصلهٔ تمام، مسئلهٔ اختلاف ایشان را پیگیری میکرد و آنها را آشتی میداد.
مغازهٔ ما در کابل محل رفت و آمد آدمهایی بود که یا مشکلی داشتند، یا با هم دعوای خانوادگی و مالی داشتند. البته یک بار سر همین دعواهای مالی دردسری بزرگ برایش خلق شد که قصهاش را به اختصار مینویسم.
چند تن از تاجران قندهار، با جمعی از تاجران هراتی معاملهای سنگین داشتند و بین آنها کار به اختلاف کشیده بود. اتفاقاً این جریان مقارن بود با ظهور طالبان در نوبت اول یعنی اواسط دههٔ هفتاد. طبق معمول، پدرم را برای حل و فصل این دعوا دعوت کردند. در این جلسه بعضی از سران محلی طالبان هم حضور داشتند و طبیعتاً طرفدار تاجران قندهاری بودند.
پدرم بالاخره با مذاکرات و چانهزنیها، ماجرا را حل کرد. حق به جانب تاجران قندهاری بود و در نهایت قرار شد که تاجران هراتی، مبلغ کلانی به آنها بپردازند. ولی آنها در آن زمان در ایران بودند و دسترسی به آنها نبود. قندهاریها و حکومتیها گفتند که «اگر آن تاجران این دین را نپذیرفتند و پول را نپرداختند چه؟» پدرم هم گفت «آن با ما.» و منظورش این بود که «راضیساختنشان با من.»
ولی طرف دعوی از آن «با ما» پرداخت پول را برداشت کرد، نه راضی ساختن تاجران را. و وقتی که به خواستهشان نرسیدند، پدرم را به محکمه کشاندند که حالا تو پول را بپرداز. او توضیح داد که «با ما» به این معنی نبوده است. ولی خوب آب زور سربالا میرود و سال زور سیزده ماه دارد.
دردسرتان ندهم. سر این جریان، اموال شرکتی که پدر با آن کار میکرد توقیف شد و حتی منزل برادرم برای پرداخت خسارت آن تاجران قندهاری توقیف شد. برادرم ناچار به مشهد آمد و مدتی این جریان طول کشید، تا بالاخره آن تاجران بدهی خود را پرداختند و این اموال آزاد شد.
این هم قصهای از احساس مسئولیتها و حل دعواهایی که او در سن هفتاد سالگی درگیر آن شد.
تصویر: هرات، محمدعلی کاظمی، علی شیخزاده و عبدالله کاظمی. مقارن سالهای رخدادن این ماجرا.
◼️ روحش شاد باشد. امروز چهارم دی ۱۴۰۱، چهاردهمین سالگرد درگذشت اوست.
کانال محمدکاظم کاظمی
◼️ آن با ما اگر بخواهم مهمترین خصوصیت حاجی محمدعلی کاظمی را برشمارم، احساس مسئولیت بسیار در هر کاری است، به خصوص در امور اجتماعی. به همین دلیل از قدیم، او مرجع حل اختلافها و رفع مشکلات خانواده، اقوام و آشنایان و مردم در سطح جامعه بود. فلان قوم ما، از همسرش…
تصویر مرتبط با یادداشت «آن با ما»
هرات، حوالی ۱۳۷۵
محمدعلی کاظمی، علی شیخزاده، عبدالله کاظمی
هرات، حوالی ۱۳۷۵
محمدعلی کاظمی، علی شیخزاده، عبدالله کاظمی
Forwarded from 🇬🇧آموزش زبان انگلیسی دانا
ℹ️از بابت شنیدن خبرها در مورد محرومیت دختران افغان از تحصیل توی کشور خودشون خیلی ناراحت شدیم، اما به جای ابراز تاسف و نگرانی مثل سازمان ملل، تصمیم گرفتیم یه کار مفید انجام بدیم
❇️تمام دختران و زنان ساکن افغانستان (محدودیت سنی نداره)، به طور کاملا رایگان، توی کلاس های ما ثبت نام میشن. این هدیه محدودیت زمانی هم نداره و تا آخرین سطح زبان انگلیسی رو مهمان ما هستن. خواهش ما از شما اینه که این فراخوان رو به گوش اونها برسونین
🚺کلاس ها در سه سطح مختلف دایر هستن و تعیین سطح هم رایگان انجام میده. به آی دی زیر پیام بدین:
@BT_Academy
❇️تمام دختران و زنان ساکن افغانستان (محدودیت سنی نداره)، به طور کاملا رایگان، توی کلاس های ما ثبت نام میشن. این هدیه محدودیت زمانی هم نداره و تا آخرین سطح زبان انگلیسی رو مهمان ما هستن. خواهش ما از شما اینه که این فراخوان رو به گوش اونها برسونین
🚺کلاس ها در سه سطح مختلف دایر هستن و تعیین سطح هم رایگان انجام میده. به آی دی زیر پیام بدین:
@BT_Academy
✳️ کتابی دربارهٔ بلخاب و حوادث آن
🔻 از قلههای بلخاب تا جلگههای تکزار منتشر شد، کتابی حاوی وقایع و حوادث منطقهٔ بلخاب افغانستان در این سالهای پرآشوب. نویسندهٔ کتاب، عبدالرحیم فهیمی دوست دیرین ما و از فعالان دین و دانش و سیاست در این منطقه است. کتاب را انتشارات صبح امید منتشر کرده است، در ۳۶۶ صفحه با قطع رقعی و طرح جلدی از وحید عباسی. من افتخار این را داشتم که مقدمهای بر این کتاب بنویسم. اینک خلاصهای از مقدمه را با طرح جلد کتاب پیشکش شما میکنم و پیشنهاد میکنم که کسانی که به تحولات تاریخی این منطقه علاقه دارند، این روایتهای دست اول و خواندنی را از دست ندهند.
🔻🔻🔻
بلخاب منطقهای ممتاز در افغانستان است، درهای طولانی در دل کوههای بابا که هزارهجات را به مناطق شمال کشور وصل میکند. وجود موقعیت کلیدی از نظر ارتباط میان مرکز و شمال افغانستان از سویی، امتیاز طبیعی از نظر کوهستانی بودن از سویی و حضور عالمان و دانشمندان از سویی دیگر، بلخاب را مستعد این ساخته است که در هر زمانهای از کانونهای مقاومت باشد. هم مجاهدتهای مردم و علمای بلخاب در عصر عبدالرحمان خان یادکردنی است، هم مبارزات مردم در دوران حکومت حزب دموکراتیک خلق، هم پایداری این مردم در برابر حاکمیتهای جهل و تحجری که بر کشور مستولی شده است.
اما گفتهاند امری که روایت نشود، گویا وجود ندارد. و باید پذیرفت که ما روایتهای جامعی از مبارزات مردمی افغانستان در هیچ دورهٔ تاریخی نداشتهایم. اینجاست که نقش روایتهای مستقیم و بیواسطهٔ نویسندگان ما برجسته میشود، به خصوص آنانی که دستی در کار نوشتن داشتهاند و پایی در میدان مبارزه و مقاومت. عبدالرحیم فهیمی از این گروه است، مردی در کسوت علمای دین و در عین حال دارای سابقهٔ فعالیتهای انقلابی و اجتماعی.
کتاب حاوی یک مقدمهٔ جامع دربارهٔ بلخاب و مردم آن است و اطلاعاتی فشرده ولی جامع از این منطقهٔ مهم و حادثهخیز به دست میدهد. پس از آن نویسنده در شش فصل، روایت مبارزه و جهاد در این منطقه را پی میگیرد و با لحنی روایی به بازگوکردن تاریخ مبارزات میپردازد. روایتها از روزهای اول قیام مردم شروع میشود و بعد از تداوم و گسترش قیام به چهار سوی سخن میرود و بعد از بیان گوشهای از حوادث آن سالها، به پسزدن طالبان از بلخاب میرسد...
امیدوارم که قلمبهدستان ما در جای جای کشور به همین شکل احساس وظیفه و مسئولیت کنند و خاطرات و وقایعی را که غبار ایام و دست تحریف آنها را تهدید میکند، در قالب آثاری از این دست، ماندگار بسازند.
محمدکاظم کاظمی
مشهد، ۹ تیر ۱۴۰۱
@mkazemkazemi
🔻 از قلههای بلخاب تا جلگههای تکزار منتشر شد، کتابی حاوی وقایع و حوادث منطقهٔ بلخاب افغانستان در این سالهای پرآشوب. نویسندهٔ کتاب، عبدالرحیم فهیمی دوست دیرین ما و از فعالان دین و دانش و سیاست در این منطقه است. کتاب را انتشارات صبح امید منتشر کرده است، در ۳۶۶ صفحه با قطع رقعی و طرح جلدی از وحید عباسی. من افتخار این را داشتم که مقدمهای بر این کتاب بنویسم. اینک خلاصهای از مقدمه را با طرح جلد کتاب پیشکش شما میکنم و پیشنهاد میکنم که کسانی که به تحولات تاریخی این منطقه علاقه دارند، این روایتهای دست اول و خواندنی را از دست ندهند.
🔻🔻🔻
بلخاب منطقهای ممتاز در افغانستان است، درهای طولانی در دل کوههای بابا که هزارهجات را به مناطق شمال کشور وصل میکند. وجود موقعیت کلیدی از نظر ارتباط میان مرکز و شمال افغانستان از سویی، امتیاز طبیعی از نظر کوهستانی بودن از سویی و حضور عالمان و دانشمندان از سویی دیگر، بلخاب را مستعد این ساخته است که در هر زمانهای از کانونهای مقاومت باشد. هم مجاهدتهای مردم و علمای بلخاب در عصر عبدالرحمان خان یادکردنی است، هم مبارزات مردم در دوران حکومت حزب دموکراتیک خلق، هم پایداری این مردم در برابر حاکمیتهای جهل و تحجری که بر کشور مستولی شده است.
اما گفتهاند امری که روایت نشود، گویا وجود ندارد. و باید پذیرفت که ما روایتهای جامعی از مبارزات مردمی افغانستان در هیچ دورهٔ تاریخی نداشتهایم. اینجاست که نقش روایتهای مستقیم و بیواسطهٔ نویسندگان ما برجسته میشود، به خصوص آنانی که دستی در کار نوشتن داشتهاند و پایی در میدان مبارزه و مقاومت. عبدالرحیم فهیمی از این گروه است، مردی در کسوت علمای دین و در عین حال دارای سابقهٔ فعالیتهای انقلابی و اجتماعی.
کتاب حاوی یک مقدمهٔ جامع دربارهٔ بلخاب و مردم آن است و اطلاعاتی فشرده ولی جامع از این منطقهٔ مهم و حادثهخیز به دست میدهد. پس از آن نویسنده در شش فصل، روایت مبارزه و جهاد در این منطقه را پی میگیرد و با لحنی روایی به بازگوکردن تاریخ مبارزات میپردازد. روایتها از روزهای اول قیام مردم شروع میشود و بعد از تداوم و گسترش قیام به چهار سوی سخن میرود و بعد از بیان گوشهای از حوادث آن سالها، به پسزدن طالبان از بلخاب میرسد...
امیدوارم که قلمبهدستان ما در جای جای کشور به همین شکل احساس وظیفه و مسئولیت کنند و خاطرات و وقایعی را که غبار ایام و دست تحریف آنها را تهدید میکند، در قالب آثاری از این دست، ماندگار بسازند.
محمدکاظم کاظمی
مشهد، ۹ تیر ۱۴۰۱
@mkazemkazemi