آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
83%
آری
13%
نه
3%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار هشتم : چه بهانههایی میآورند؟.. (یک از دو)
گاهی هم کسانی این را (این را که مردمان گردن براهنمایی خرد نگزارند) بهانه میآورند. این را میگویند ، ولی خواستشان نه گفتگو کردن و فهمیدن ، بلکه بهانه آوردنست. اینان کسانیند که دوست میدارند آزاد باشند و هوسهای خود را از زیانمند و بیزیان بکار اندازند و کسی از آنان جلو نگیرد.
فلان شاعر دوست میدارد با سخن بازی کند و قصیده و غزل و قطعه بافته بیرون ریزد و با این کار بیهوده زندگی بسر برد ، بهمان رماننویس میخواهد آزاد باشد و افسانههای پوچ و ننگینی بافته از فروش آنها روزی خورد. فلان دیهدار میخواهد در شهر نشیند و دست بکار نزند و از دسترنج روستاییان بدبخت مفتخواری و خوشگذرانی کند. بهمان بازرگان دوست میدارد که چنانکه تاکنون بوده است کالا را دست بدست گرداند و از اینجا خریده بآنجا فروشد و درمیانه سود سرشاری بدست آورد.
اینان و مانندگان اینان چون سخن از خرد و داوریهای آن بشنوند و از این گفتگو که ما میگوییم باید زندگانی براهنمایی خرد و از روی یک آیین خردمندانه باشد آگاه گردند ، چون این سخنان را بسود خود نمییابند ، ناچار بهانه آورده خواهد گفت : «این نشود ، این پیش نرود ، مردمان گردن براهنمایی خرد نگزارند».
این چیزیست که بارها رخ داده و ما این سخن یا مانندهی آن را شنیدهایم. این شیوهی همیشگی بدکاران است که هرچه را که خود نخواهند در برابرش این بهانه را آورند. فراموش نکردهایم در جنبش مشروطهخواهی در ایران یک دسته از کسانی که مشروطه را بسود خود نمیدیدند و دشمنی مینمودند ، بهانهشان این میبود : «ایران نظم بر نمیدارد ، ملتی که ششهزار سال با استبداد زیسته مشروطه نمیپذیرد ...» بدینسان خود را به فیلسوفی زده بهانه میآوردند. خودشان نمیخواستند مشروطه را بپذیرند و کارشکنی میکردند و چنین میگفتند که مردم نپذیرند.
دربارهی خرد و زندگانی بخردانه نیز همین رفتار را میکنند. روزی به یکی گفتم : تو را چه کار با دیگرانست؟!. آیا خودت میپذیری؟!. آیا خودت میخواهی گردن براهنمایی خرد بگزاری؟!. گفتم : شما کسان بسیار شگفتید. تو اگر از اینجا بیرون میروی یکی جلوت را بگیرد و چند سیلی به رویت بزند فریادت بلند خواهد شد : «ای داد! بیایید این مرا میزند!» پیاپی خواهی پرسید : «چرا مرا زدی؟! چه کاری با تو داشتم؟!» و اگر بدانی انگیزهای درمیان نبوده و او تنها از راه دلخواه و هوسبازی ، یا از روی مستی آن سیلیها را زده ، در همه جا نشسته داستان را باز خواهی گفت ، و از ناامنی کشور خواهی نالید. من از تو میپرسم : اگر در جهان نیک و بدی هست و یک نیرویی برای شناختن نیک و بد درمیان میباشد ، پس تو چرا گردن نمیگزاری؟!. چرا هر زمان که سخنش بمیان میآید بهانه میآوری؟! اگر نیک و بدی نیست و یک چنان نیرویی درمیان نمیباشد پس آن دادخواهی و فریادت بهر چه بوده؟!. اگر راه زندگی اینست که هر کسی هرچه خواست کند و دربند سود و زیان دیگران نباشد ، پس تو چه ایرادی بآن سیلیزن خواهی داشت؟!. چرا تو خودت را آزاد میدانی که دربند راهنمایی خرد نباشی و پروای سود و زیان دیگران نکنی ، ولی آن سیلیزن خود را آزاد نداند؟! من نمیدانم بشما چه بگویم. شما میگویید : دزدی بد است و باید دزدان را بزندان انداخت ، و راهزنی در سر گردنه بد است و باید راهزنان را گرفت و دار کشید ، ولی در شهر بیکار نشستن و از دسترنج روستاییان مفت خوردن بد نیست و کسی نباید سخنی گوید ، در بازار در حجره نشستن و با یک چرتکه و یک صندوق و یک تلفن بازرگانی کردن و کالاها را دست بدست گردانیدن بد نیست و کسی نباید ایرادی گیرد. شما میگویید : آنچه بسود ماست نیکست و آنچه بسود ما نیست ، بد میباشد. اینست راز درون شما ، اینست حال شما.
آنچه نارسایی فهمهای این کسان را میرساند همینست که آنچه را خود میکنند ، میخواهند دیگران نکنند. میخواهند خود ایشان آزاد باشند و پروای سود و زیان دیگران نکرده هرچه از روی هوس یا خشم یا کینه یا رشک خواستند بکنند ، ولی دیگران نکنند. و این نمیاندیشند که آن دیگران نیز همین حال را دارند ، آنها نیز همین را میخواهند. این یکی از جاهاییست که ناتوانی نیروهای مغزی آن کسان نیک روشن میگردد.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار هشتم : چه بهانههایی میآورند؟.. (یک از دو)
گاهی هم کسانی این را (این را که مردمان گردن براهنمایی خرد نگزارند) بهانه میآورند. این را میگویند ، ولی خواستشان نه گفتگو کردن و فهمیدن ، بلکه بهانه آوردنست. اینان کسانیند که دوست میدارند آزاد باشند و هوسهای خود را از زیانمند و بیزیان بکار اندازند و کسی از آنان جلو نگیرد.
فلان شاعر دوست میدارد با سخن بازی کند و قصیده و غزل و قطعه بافته بیرون ریزد و با این کار بیهوده زندگی بسر برد ، بهمان رماننویس میخواهد آزاد باشد و افسانههای پوچ و ننگینی بافته از فروش آنها روزی خورد. فلان دیهدار میخواهد در شهر نشیند و دست بکار نزند و از دسترنج روستاییان بدبخت مفتخواری و خوشگذرانی کند. بهمان بازرگان دوست میدارد که چنانکه تاکنون بوده است کالا را دست بدست گرداند و از اینجا خریده بآنجا فروشد و درمیانه سود سرشاری بدست آورد.
اینان و مانندگان اینان چون سخن از خرد و داوریهای آن بشنوند و از این گفتگو که ما میگوییم باید زندگانی براهنمایی خرد و از روی یک آیین خردمندانه باشد آگاه گردند ، چون این سخنان را بسود خود نمییابند ، ناچار بهانه آورده خواهد گفت : «این نشود ، این پیش نرود ، مردمان گردن براهنمایی خرد نگزارند».
این چیزیست که بارها رخ داده و ما این سخن یا مانندهی آن را شنیدهایم. این شیوهی همیشگی بدکاران است که هرچه را که خود نخواهند در برابرش این بهانه را آورند. فراموش نکردهایم در جنبش مشروطهخواهی در ایران یک دسته از کسانی که مشروطه را بسود خود نمیدیدند و دشمنی مینمودند ، بهانهشان این میبود : «ایران نظم بر نمیدارد ، ملتی که ششهزار سال با استبداد زیسته مشروطه نمیپذیرد ...» بدینسان خود را به فیلسوفی زده بهانه میآوردند. خودشان نمیخواستند مشروطه را بپذیرند و کارشکنی میکردند و چنین میگفتند که مردم نپذیرند.
دربارهی خرد و زندگانی بخردانه نیز همین رفتار را میکنند. روزی به یکی گفتم : تو را چه کار با دیگرانست؟!. آیا خودت میپذیری؟!. آیا خودت میخواهی گردن براهنمایی خرد بگزاری؟!. گفتم : شما کسان بسیار شگفتید. تو اگر از اینجا بیرون میروی یکی جلوت را بگیرد و چند سیلی به رویت بزند فریادت بلند خواهد شد : «ای داد! بیایید این مرا میزند!» پیاپی خواهی پرسید : «چرا مرا زدی؟! چه کاری با تو داشتم؟!» و اگر بدانی انگیزهای درمیان نبوده و او تنها از راه دلخواه و هوسبازی ، یا از روی مستی آن سیلیها را زده ، در همه جا نشسته داستان را باز خواهی گفت ، و از ناامنی کشور خواهی نالید. من از تو میپرسم : اگر در جهان نیک و بدی هست و یک نیرویی برای شناختن نیک و بد درمیان میباشد ، پس تو چرا گردن نمیگزاری؟!. چرا هر زمان که سخنش بمیان میآید بهانه میآوری؟! اگر نیک و بدی نیست و یک چنان نیرویی درمیان نمیباشد پس آن دادخواهی و فریادت بهر چه بوده؟!. اگر راه زندگی اینست که هر کسی هرچه خواست کند و دربند سود و زیان دیگران نباشد ، پس تو چه ایرادی بآن سیلیزن خواهی داشت؟!. چرا تو خودت را آزاد میدانی که دربند راهنمایی خرد نباشی و پروای سود و زیان دیگران نکنی ، ولی آن سیلیزن خود را آزاد نداند؟! من نمیدانم بشما چه بگویم. شما میگویید : دزدی بد است و باید دزدان را بزندان انداخت ، و راهزنی در سر گردنه بد است و باید راهزنان را گرفت و دار کشید ، ولی در شهر بیکار نشستن و از دسترنج روستاییان مفت خوردن بد نیست و کسی نباید سخنی گوید ، در بازار در حجره نشستن و با یک چرتکه و یک صندوق و یک تلفن بازرگانی کردن و کالاها را دست بدست گردانیدن بد نیست و کسی نباید ایرادی گیرد. شما میگویید : آنچه بسود ماست نیکست و آنچه بسود ما نیست ، بد میباشد. اینست راز درون شما ، اینست حال شما.
آنچه نارسایی فهمهای این کسان را میرساند همینست که آنچه را خود میکنند ، میخواهند دیگران نکنند. میخواهند خود ایشان آزاد باشند و پروای سود و زیان دیگران نکرده هرچه از روی هوس یا خشم یا کینه یا رشک خواستند بکنند ، ولی دیگران نکنند. و این نمیاندیشند که آن دیگران نیز همین حال را دارند ، آنها نیز همین را میخواهند. این یکی از جاهاییست که ناتوانی نیروهای مغزی آن کسان نیک روشن میگردد.
👇
یکی از شاعران در تهران هجوگو بود و از جمله شهاب نامی را هجو زشتی کرده بود. شاعر دیگری پیدا شد و خود او را هجو زشتتری کرد.
شاعرک آتش گرفته بود و با من گله میکرد. گفتم : تو نیز شهاب را هجو کردهای. این سخن باو برخورد و چنین گفت : «من با شهاب یکی هستم؟!. اگر من شهاب را هجو کردهام بایستی او هم مرا هجو کند؟» من دیگر پاسخی نداده پیش خود گفتم : «تو اگر خرد داشتی میدانستی که هیچ جدایی میانهی تو و شهاب نیست. اگر هجو کردن بد است و نباید بود باید هیچ کسی ، هیچ کسی را هجو نکند و اگر بد نیست پس تو چه گله داری؟!.»
مثلی هم بتازگی در روزنامهها خواندهام. داستانیست که از روسی ترجمه شده. گرگی خود را به گله زد و گوسفندی را ربود و برد در بالای کوهی تا توانست خورد ، و بازمانده را گزارد در پهلوی آن بخواب رفت. در آن میان بزمجهای آهسته خود را بآنجا رسانیده کمی از گوشت و استخوان گوسفند را ربوده گریخت. گرگ بآواز پای او بیدار شده فریاد برداشت : «ای مردم این مال مرا میبرد».
———————————-
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
شاعرک آتش گرفته بود و با من گله میکرد. گفتم : تو نیز شهاب را هجو کردهای. این سخن باو برخورد و چنین گفت : «من با شهاب یکی هستم؟!. اگر من شهاب را هجو کردهام بایستی او هم مرا هجو کند؟» من دیگر پاسخی نداده پیش خود گفتم : «تو اگر خرد داشتی میدانستی که هیچ جدایی میانهی تو و شهاب نیست. اگر هجو کردن بد است و نباید بود باید هیچ کسی ، هیچ کسی را هجو نکند و اگر بد نیست پس تو چه گله داری؟!.»
مثلی هم بتازگی در روزنامهها خواندهام. داستانیست که از روسی ترجمه شده. گرگی خود را به گله زد و گوسفندی را ربود و برد در بالای کوهی تا توانست خورد ، و بازمانده را گزارد در پهلوی آن بخواب رفت. در آن میان بزمجهای آهسته خود را بآنجا رسانیده کمی از گوشت و استخوان گوسفند را ربوده گریخت. گرگ بآواز پای او بیدار شده فریاد برداشت : «ای مردم این مال مرا میبرد».
———————————-
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
0%
نه
7%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر (دو از دو)
دربارهی خیام که در شمارهی پیش نوشتیم نباید رباعیها از او باشد دوباره این نکته را یادآوری میکنم که ما هرچه بیشتر جستیم بیشتر دریافتیم که رباعیات که بنام خیام شهرت یافته بیشتر آنها یادگار زمان مغول میباشد. در آن زمان اینگونه اندیشهها رواج بسیار داشت کسانی هم برباعیسرایی برخاستهاند وگرنه از خیام نیشابوری که در زمان ملکشاه سلجوقی میزیسته و در فن ریاضی و علم نجوم از استادان بشمار میرفته هرگز باور کردنی نیست که این شعرها سر بزند. نیز زمان او چنین سخنانی را برنمیتافته. ولی در زمان مغول چون هر گونه دشمنی با اسلام آزاد بوده هر کس هرچه میخواست میگفت اینست که این شعرها پدید آمده تا آنجا که گفته شود :
ای سید هاشمی چرا دوغ ترش
در شرع حلالست و می ناب حرام؟
سپس از زبان پیغمبر بزرگوار پاسخ سروده شود :
من کی گفتم شراب حرام است ولی
بر پخته حلالست و بر خام حرام
کسانی که جستجو از تاریخچهی خیام دانشمند نیشابوری میکنند بر ایشانست که این نکته را فراموش نکرده بکوشند و دامن آن دانشمند اسلامی را از لکهی این نسبت ننگین پاک سازند.
* * *
نکتهی دیگر که در اینجا میخواهیم یادآوری کنیم آنکه در تاریخ ایران پیشامدهایی هست که هر یکی به تنهایی مایهی سرفرازی ایرانیان میباشد و اینگونه پیشامدها درخور آنست که نویسندگان شیواقلم آنها را با زبان ساده و شیرینی بنویسند یا سخنوران شیرینزبان برشتهی نظم بکشند و درمیان توده پراکنده گردانند.
داستان رستم که فردوسی آن را سروده اگر پارهای گزافههای ناطبیعی آن را کنار بگزاریم در تاریخ پس از اسلام پیشامدهایی داریم که پای کم از آن داستان ندارد و بایستی تاکنون بیش از داستان رستم شهرت یافته باشد. از جمله در همان پیشامد دلگداز مغول که نام ایرانیان بزبونی دررفت جوینی شیردلیهایی از تیمور ملک نامی مینگارد که هرکس از خواندن آنها در شگفت بماند. همچنین دلیریهایی که جلالالدین خوارزمشاه در برابر مغول نموده خود درخور آنست که زبانزد هر خودی و بیگانه بوده باشد. همان حال را دارد مردانگی بیمانند شاهمنصور در برابر تیمور لنگ و گردنفرازیهای لطفعلیخان زند در پیشاپیش آقامحمدخان قاجار. ما بارها این یادآوریها را کردهایم و اینک در اینجا بتکرار میپردازیم و مقصود از این یادآوریها آنکه آقایان شعرا باین داستانها نیز بپردازند و هر کس که از اینگونه داستانها بسراید ما در پیمان چاپ میکنیم و اگر درخور چاپ جداگانه باشد میتوانیم عهدهدار خرج آن باشیم. برای یک مردمی بهترین سرفرازی در تاریخ خود نگاهداری این دلاوریها و شیردلیهاست. دریغا که ایرانیان پشت پا باین سرفرازیها میزنند و از چنان نیکنامیها چشم میپوشند!
پارسال یادآوری کردیم که در آخرهای پادشاهی صفوی که افغانان به ایران تاختند و آشوب در سراسر ایران پدید آمد و از جمله لشکرهای عثمانی غرب ایران را فراگرفتند در آن هنگام دلیریهایی از مردم غرب بویژه از همدانیان و تبریزیان سر زده و جانبازیهایی کردهاند که شاید در تاریخ کمتر مانند آنها پیدا شود. ولی این جانبازیها که خود سند سرفرازی یک مردمی میتوان شمرد از تاریخ ایران بیرون افتاده که کسی آنها را برشتهی نگارش نکشیده و تنها در سفرنامهی شیخ محمدعلی حزین است که یادی از آن حوادث کرده شده. ما نگارشهای حزین را دربارهی همدان در شمارههای پارسال یاد کردیم. آیا درخور افسوس نیست که با همهی شعرایی که همدان دارد کسی باندیشهی نظم کردن آن داستان نمیافتد؟!
دلیریهایی که در هنگام جنگ بزرگ اروپا در جنوب ایران از تنگستانیان [1] پدید آمد من آن زمان در قفقاز بودم و خوب یاد دارم که روزنامههای روسی خبرهای آنها را مینگاشتند و زبانزد هر دور و نزدیک گردیده بود ولی از زمانی که به ایران بازگشتهام هرچه خواستهام داستان آن حوادث سرفرازانه را از زبان کسی بشنوم یا در نگارشها و روزنامهها بخوانم افسوس که بچنین آرزویی دست نیافتهام در حالی که فارس جایگاه نویسندگان و شعراست.
اینها همه از آن برخاسته که در ایران شعر یا نویسندگی راه خود را از دست داده و بزمینههایی افتاده که جز زیان نتیجهی دیگری ندارد و دوباره میگویم که ما امیدواریم شعرای پاکدلی که در این باره با ما همراهند بجبران این زیانها خواهند برخاست.
🔹 پانوشت :
1ـ داستان قهرمانیهای رئیسعلی دلواری و پیرامونیانش.
———————————-
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر (دو از دو)
دربارهی خیام که در شمارهی پیش نوشتیم نباید رباعیها از او باشد دوباره این نکته را یادآوری میکنم که ما هرچه بیشتر جستیم بیشتر دریافتیم که رباعیات که بنام خیام شهرت یافته بیشتر آنها یادگار زمان مغول میباشد. در آن زمان اینگونه اندیشهها رواج بسیار داشت کسانی هم برباعیسرایی برخاستهاند وگرنه از خیام نیشابوری که در زمان ملکشاه سلجوقی میزیسته و در فن ریاضی و علم نجوم از استادان بشمار میرفته هرگز باور کردنی نیست که این شعرها سر بزند. نیز زمان او چنین سخنانی را برنمیتافته. ولی در زمان مغول چون هر گونه دشمنی با اسلام آزاد بوده هر کس هرچه میخواست میگفت اینست که این شعرها پدید آمده تا آنجا که گفته شود :
ای سید هاشمی چرا دوغ ترش
در شرع حلالست و می ناب حرام؟
سپس از زبان پیغمبر بزرگوار پاسخ سروده شود :
من کی گفتم شراب حرام است ولی
بر پخته حلالست و بر خام حرام
کسانی که جستجو از تاریخچهی خیام دانشمند نیشابوری میکنند بر ایشانست که این نکته را فراموش نکرده بکوشند و دامن آن دانشمند اسلامی را از لکهی این نسبت ننگین پاک سازند.
* * *
نکتهی دیگر که در اینجا میخواهیم یادآوری کنیم آنکه در تاریخ ایران پیشامدهایی هست که هر یکی به تنهایی مایهی سرفرازی ایرانیان میباشد و اینگونه پیشامدها درخور آنست که نویسندگان شیواقلم آنها را با زبان ساده و شیرینی بنویسند یا سخنوران شیرینزبان برشتهی نظم بکشند و درمیان توده پراکنده گردانند.
داستان رستم که فردوسی آن را سروده اگر پارهای گزافههای ناطبیعی آن را کنار بگزاریم در تاریخ پس از اسلام پیشامدهایی داریم که پای کم از آن داستان ندارد و بایستی تاکنون بیش از داستان رستم شهرت یافته باشد. از جمله در همان پیشامد دلگداز مغول که نام ایرانیان بزبونی دررفت جوینی شیردلیهایی از تیمور ملک نامی مینگارد که هرکس از خواندن آنها در شگفت بماند. همچنین دلیریهایی که جلالالدین خوارزمشاه در برابر مغول نموده خود درخور آنست که زبانزد هر خودی و بیگانه بوده باشد. همان حال را دارد مردانگی بیمانند شاهمنصور در برابر تیمور لنگ و گردنفرازیهای لطفعلیخان زند در پیشاپیش آقامحمدخان قاجار. ما بارها این یادآوریها را کردهایم و اینک در اینجا بتکرار میپردازیم و مقصود از این یادآوریها آنکه آقایان شعرا باین داستانها نیز بپردازند و هر کس که از اینگونه داستانها بسراید ما در پیمان چاپ میکنیم و اگر درخور چاپ جداگانه باشد میتوانیم عهدهدار خرج آن باشیم. برای یک مردمی بهترین سرفرازی در تاریخ خود نگاهداری این دلاوریها و شیردلیهاست. دریغا که ایرانیان پشت پا باین سرفرازیها میزنند و از چنان نیکنامیها چشم میپوشند!
پارسال یادآوری کردیم که در آخرهای پادشاهی صفوی که افغانان به ایران تاختند و آشوب در سراسر ایران پدید آمد و از جمله لشکرهای عثمانی غرب ایران را فراگرفتند در آن هنگام دلیریهایی از مردم غرب بویژه از همدانیان و تبریزیان سر زده و جانبازیهایی کردهاند که شاید در تاریخ کمتر مانند آنها پیدا شود. ولی این جانبازیها که خود سند سرفرازی یک مردمی میتوان شمرد از تاریخ ایران بیرون افتاده که کسی آنها را برشتهی نگارش نکشیده و تنها در سفرنامهی شیخ محمدعلی حزین است که یادی از آن حوادث کرده شده. ما نگارشهای حزین را دربارهی همدان در شمارههای پارسال یاد کردیم. آیا درخور افسوس نیست که با همهی شعرایی که همدان دارد کسی باندیشهی نظم کردن آن داستان نمیافتد؟!
دلیریهایی که در هنگام جنگ بزرگ اروپا در جنوب ایران از تنگستانیان [1] پدید آمد من آن زمان در قفقاز بودم و خوب یاد دارم که روزنامههای روسی خبرهای آنها را مینگاشتند و زبانزد هر دور و نزدیک گردیده بود ولی از زمانی که به ایران بازگشتهام هرچه خواستهام داستان آن حوادث سرفرازانه را از زبان کسی بشنوم یا در نگارشها و روزنامهها بخوانم افسوس که بچنین آرزویی دست نیافتهام در حالی که فارس جایگاه نویسندگان و شعراست.
اینها همه از آن برخاسته که در ایران شعر یا نویسندگی راه خود را از دست داده و بزمینههایی افتاده که جز زیان نتیجهی دیگری ندارد و دوباره میگویم که ما امیدواریم شعرای پاکدلی که در این باره با ما همراهند بجبران این زیانها خواهند برخاست.
🔹 پانوشت :
1ـ داستان قهرمانیهای رئیسعلی دلواری و پیرامونیانش.
———————————-
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
3%
نه
3%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار هشتم : چه بهانههایی میآورند؟.. (دو از دو)
اینها را برای مثل یاد کردم. داستان گرگ و بزمجه میرساند که این رفتار ، رفتار جانورانه است. خود بدی کردن و از دیگران چشم نیکی داشتن جز بجانوران بیخرد ـ جانورانی که اسیر خودخواهی و آزند ـ شاینده[=لایق] نیست. یک آدمی چنان نباید بود.
باین کسان باید گفت : شما اگر میخواهید در جهان نیکی باشد ، راه آن جز این نیست که هر کسی به نوبت خود نیک باشد. هر کسی به نوبت خود خرد را به آز و هوس و خشم و کینه فرمانروا گردانیده ، در هر کاری پیروی از راهنماییهای او کند. کسانی که میخواهند خرد را کنار گزارند و بهانهها آورند و با اینحال چشم نیکی از جهان میدارند ، آرزوی خام میپرورند.
این سخن را با زبان دیگری هم توان گفت : آدمیان اگر میخواهند باهم در یک جا زیند ، از همدستی با یکدیگر سود برند ، چاره ندارند جز آنکه جلو خودخواهیها و هوسها و آزها را گیرند و پیروی از راهنماییهای خرد کنند. این خرد است که خواهد توانست زندگانی باهمی آنان را با آسایش و خرسندی توأم گرداند. اگر خرد را راهنما نخواهند گردانید ، در آنحال چه بهتر که همچون پلنگان و گرگان بکوهها و بیابانها پراکنده شوند و جدا از هم زندگی بسر برند. یا آن را پذیرند یا این را. اینکه در یک جا زیند ولی پیروی از خرد ننموده رشته را بدست آزها و خشمها و کینهها دهند ، نتیجهاش جز این نتواند بود که امروز هست. امروز بیگمان بهرهی آدمیان از آسایش و خرسندی از بیشتر جانوران کمتر میباشد.
چنانکه گفتیم یک دسته از این بهانهجویان در ایران شاعران و رُماننویسانند. ببینید در این کشور کار بکجا رسیده و گستاخی و نادانی تا بکجا انجامیده که کسانی برای شعر و رُمان با خرد دشمنی میکنند ، برای شعر و رُمان با سامان جهان و پیشرفت جهانیان به نبرد میپردازند.
این داستان بتازگی رخ داده که در اینجا یاد میکنم. یکی از آنان به نزد من آمده و بسخن پرداخته چنین میگوید : «شما میگویید باید با عقل زندگانی کرد در حالی که نمیشود ، زندگانی با عقل بسیار خشکست. ما اگر بخواهیم با عقل زندگی کنیم دیگر نباید موسیقی نوازیم ، نباید به گردش رویم ...»
گفتم پس شما معنی خرد را ندانستهاید ، وگرنه زیستن با خرد خوشترین زندگانیهاست. اینکه میگویی : «دیگر نباید موسیقی نوازیم ، نباید به گردش رویم». بیمعنیست. خرد جلوگیر موسیقی نواختن و به گردش رفتن نیست. از دیدهی خرد باید از همهی خوشیهای زندگانی بهره جست. باید موسیقی نواخت ، بگردش رفت ، بزمهای شادی آراست ، رختهای نیک پوشید ، خوراکهای بامزه خورد ، از میوهها لذت برد. این خوشیها بهر ماست. اگر بهره نجوییم پس که بهره خواهد جست؟!. خرد میگوید : باید کاری کرد که این خوشیها همگانی باشد. باید آن روستاییان بدبخت نیز از اینها بهره جویند. خاندانهای بینوا نیز بهره جویند.
از آنسوی باید بهرهمندی از خوشیها چنان باشد که زیانی برنخیزد. همان موسیقی را باید باندازه نواخت و هنگامی نواخت که مردم در خواب نباشند. در گردش باید پا بکشتزارها نگزاشت و بجاهایی که آزاد نیست نرفت. هرچه هست خرد از اینها جلوگیر نمیباشد. اگر مردمان خرد را بشناسند و پیروی از راهنماییهای او کنند ، روزی بیش از دو ساعت بکار و کوشش نیاز نیست و بازمانده را توانند همه با گردش و موسیقی و خوشی بسر برند.
گفت : «شما میگویید هیچ کس شعر نگوید ، ادبیات نباشد ...». گفتم میدانستم که سخن شما بیش از همه دربارهی شعر است. میدانستم که شما بآسانی نمیتوانید از یاوهبافیهای شاعرانه که نامش را «ادبیات» نهادهاید دست بردارید. این اندازهی کوتاهاندیشی شماست ، همه چیز را بیکبار کنار گزاردهاید ، از همهی سرفرازیها چشم پوشیدهاید ، و تنها به قافیه جفت کردن خرسند میباشید.
ما دربارهی شعر سخن بسیار رانده ، جای تاریکی نگزاردهایم. ما شعر را بد نمیشماریم. بیهودهگویی را بد میشماریم. اینگونه شعرگویی که شما میدارید یک هوس بسیار بیخردانهایست و از خوشیهای زندگانی نیست ، و اگر آن نباشد زندگانی خشک نخواهد بود.
پایان
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار هشتم : چه بهانههایی میآورند؟.. (دو از دو)
اینها را برای مثل یاد کردم. داستان گرگ و بزمجه میرساند که این رفتار ، رفتار جانورانه است. خود بدی کردن و از دیگران چشم نیکی داشتن جز بجانوران بیخرد ـ جانورانی که اسیر خودخواهی و آزند ـ شاینده[=لایق] نیست. یک آدمی چنان نباید بود.
باین کسان باید گفت : شما اگر میخواهید در جهان نیکی باشد ، راه آن جز این نیست که هر کسی به نوبت خود نیک باشد. هر کسی به نوبت خود خرد را به آز و هوس و خشم و کینه فرمانروا گردانیده ، در هر کاری پیروی از راهنماییهای او کند. کسانی که میخواهند خرد را کنار گزارند و بهانهها آورند و با اینحال چشم نیکی از جهان میدارند ، آرزوی خام میپرورند.
این سخن را با زبان دیگری هم توان گفت : آدمیان اگر میخواهند باهم در یک جا زیند ، از همدستی با یکدیگر سود برند ، چاره ندارند جز آنکه جلو خودخواهیها و هوسها و آزها را گیرند و پیروی از راهنماییهای خرد کنند. این خرد است که خواهد توانست زندگانی باهمی آنان را با آسایش و خرسندی توأم گرداند. اگر خرد را راهنما نخواهند گردانید ، در آنحال چه بهتر که همچون پلنگان و گرگان بکوهها و بیابانها پراکنده شوند و جدا از هم زندگی بسر برند. یا آن را پذیرند یا این را. اینکه در یک جا زیند ولی پیروی از خرد ننموده رشته را بدست آزها و خشمها و کینهها دهند ، نتیجهاش جز این نتواند بود که امروز هست. امروز بیگمان بهرهی آدمیان از آسایش و خرسندی از بیشتر جانوران کمتر میباشد.
چنانکه گفتیم یک دسته از این بهانهجویان در ایران شاعران و رُماننویسانند. ببینید در این کشور کار بکجا رسیده و گستاخی و نادانی تا بکجا انجامیده که کسانی برای شعر و رُمان با خرد دشمنی میکنند ، برای شعر و رُمان با سامان جهان و پیشرفت جهانیان به نبرد میپردازند.
این داستان بتازگی رخ داده که در اینجا یاد میکنم. یکی از آنان به نزد من آمده و بسخن پرداخته چنین میگوید : «شما میگویید باید با عقل زندگانی کرد در حالی که نمیشود ، زندگانی با عقل بسیار خشکست. ما اگر بخواهیم با عقل زندگی کنیم دیگر نباید موسیقی نوازیم ، نباید به گردش رویم ...»
گفتم پس شما معنی خرد را ندانستهاید ، وگرنه زیستن با خرد خوشترین زندگانیهاست. اینکه میگویی : «دیگر نباید موسیقی نوازیم ، نباید به گردش رویم». بیمعنیست. خرد جلوگیر موسیقی نواختن و به گردش رفتن نیست. از دیدهی خرد باید از همهی خوشیهای زندگانی بهره جست. باید موسیقی نواخت ، بگردش رفت ، بزمهای شادی آراست ، رختهای نیک پوشید ، خوراکهای بامزه خورد ، از میوهها لذت برد. این خوشیها بهر ماست. اگر بهره نجوییم پس که بهره خواهد جست؟!. خرد میگوید : باید کاری کرد که این خوشیها همگانی باشد. باید آن روستاییان بدبخت نیز از اینها بهره جویند. خاندانهای بینوا نیز بهره جویند.
از آنسوی باید بهرهمندی از خوشیها چنان باشد که زیانی برنخیزد. همان موسیقی را باید باندازه نواخت و هنگامی نواخت که مردم در خواب نباشند. در گردش باید پا بکشتزارها نگزاشت و بجاهایی که آزاد نیست نرفت. هرچه هست خرد از اینها جلوگیر نمیباشد. اگر مردمان خرد را بشناسند و پیروی از راهنماییهای او کنند ، روزی بیش از دو ساعت بکار و کوشش نیاز نیست و بازمانده را توانند همه با گردش و موسیقی و خوشی بسر برند.
گفت : «شما میگویید هیچ کس شعر نگوید ، ادبیات نباشد ...». گفتم میدانستم که سخن شما بیش از همه دربارهی شعر است. میدانستم که شما بآسانی نمیتوانید از یاوهبافیهای شاعرانه که نامش را «ادبیات» نهادهاید دست بردارید. این اندازهی کوتاهاندیشی شماست ، همه چیز را بیکبار کنار گزاردهاید ، از همهی سرفرازیها چشم پوشیدهاید ، و تنها به قافیه جفت کردن خرسند میباشید.
ما دربارهی شعر سخن بسیار رانده ، جای تاریکی نگزاردهایم. ما شعر را بد نمیشماریم. بیهودهگویی را بد میشماریم. اینگونه شعرگویی که شما میدارید یک هوس بسیار بیخردانهایست و از خوشیهای زندگانی نیست ، و اگر آن نباشد زندگانی خشک نخواهد بود.
پایان
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 حسین جعفرزاده و احمد کسروی
🔸 گفتارهای بیجا (یک از یک)
با آب و تاب زیاد میگویند : «مدیر مجلهی پیمان مخالف شعر و شاعری است و نزدیک است افتخارات ما را پایمال کند. به بزرگان ما که مورد احترام تمام دنیا است بیاحترامی کرده و آن اشعاری را که باید زیب و زیور سالونها و سر درب عمارات دانشگاهها قرار داد بیارج دانسته است». آن بیچاره که وقتی ورق پارهای باسم نامهی ادبی انتشار میداد میگوید : فلانی طالب شهرت است و برای کسب شهرت چنین بیانی را نموده است. این بیکاره که با نوشتن شرح احوال چند تن از شعراء خود را ادیب میخواند آن مدیر محترم را افراطی قلمداد کرده برای ادبیات ایران نوحهسرایی و روضهخوانی میکند. آن یکی مقاله نوشته آقای کسروی را مخالف شعر و ادبیات و موافق جهانی که تنها سر درپی مادیات و علوم گذاشته باشد میداند. همینطور عدهای دیگر از ادباء دروغی که عمری را با غزلسرایی تمام کردهاند در هر کوی و برزن که میرسند آه و ناله و زاری میکنند که فلان کس از شعرا بدگویی میکند غافل از اینکه دوستداران شعر و شاعری زیادند و این بازار رونق و رواجی بسزا دارد! مثل اینکه این مطالب را ازبر نموده باشند در هر جا آنها را پیش کشیده و تکرار مینمایند. از آنسوی عدهای از جوانان مملکت و محصلین دانشکدهها در مقابل این اشخاص ایستاده و در همه جا حق را بآقای کسروی داده از طرفداران جدی و ناشر افکار ایشان میباشند.
من قبل از آنکه در مطالب و گفتگوهای طرفین قضاوت نمایم لازم دانستم که مجلهی پیمان را بدست آورده مطالعه نمایم تا بعد از آن بحقیقت جزو یکی از دو طرف شوم. در 12 شمارهی ششماههی سال اول هرچه نگاه کردم چیزی راجع بشعر و شاعری ندیدم ولی در شمارههای بعد و مخصوصاً در چند شمارهی امسال مقالاتی تحت عنوان «در پیرامون شعر و صوفیگری» و عناوین دیگر ملاحظه نمودم با دقت هرچه تمامتر آنها را خوانده و دانستم این آقایان نوحهسرایان بیانصافی کرده بجای اینکه نوشتههای پیمان را فهمیده و دانسته و عین آن را در جاهای دیگر نقل کنند آن گفتهها را بدلخواه خود تحریف مینمایند و آن وقت هر جا که مینشینند بحث از آنها کرده و با کمال بیانصافی بدگویی مینمایند.
راستی باید این مردمان را غرضران و نادان دانست که آقای کسروی را مخالف شعر و شاعری میدانند در صورتی که ایشان با اشعار خوب موافقند و طبع اشعار گزین فردوسی و اشعار دیگر در مجلهی پیمان بهترین دلیل بر این مدعا است.
نویسندهی محترم پیمان اشعار مخالف اخلاق را بد میدانند و معتقدند که این عده اشعار تعلقش به هر گوینده باشد باید از دواوین بیرون آورده و از بین برد و این موضوعی است که هر علاقهمند بمملکت و وطن و مذهب باید بصحت آن ایمان آورده و خود در پیش بردن این مقصود کمک کند. باید امثال اشعار :
سحر آمدم بکویت بشکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی
که گفت دیدن روی نکو خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
یا فلسفهی عرفی «آب زمزم و آتش» و هزاران اشعار دیگر را که متأسفانه در دواوین شعراء فارسیزبان بسیار است بیرون کرده و آتش زد. ملت ما در نتیجهی اشعار قلندرانه و غزلهای عاشقانه بروزی افتاد که ملاحظه نمودید. بس است دیگر دورهی کار است و باید افکار قلندرانه را از شعر بیرون کرد و غزلسرایی و بیهودهگویی را ترک گفت. باید اشعاری ساخت و طبع نمود که موافق روحیات جامعهی امروزی باشد.
آقای کسروی ، ما انتظار داریم بدانسان که در زمینهی رُمان ایستادگی کردید و آن بساط را برچیدید در این زمینه نیز ایستادگی نمایید تا نیک از بد و مفید از مضر تشخیص داده شود و البته عقلا و بزرگان همه با شما موافق خواهند بود.
حسین جعفرزاده ، محصل دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی
پیمان : این خود نشان آزادگیست که کسی تا سخن یکی را درست نفهمیده زبان به نکوهش و ستایش باز نکند. کسانی که در برابر هر سخنی نافهمیده بهیاهو برمیخیزند آنان ارج آدمیگری خود را از دست دادهاند بلکه باید گفت ننگ آدمیگری میباشند. ما از جوان آزادهی خردمند سپاسگزاریم و بایشان امیدواری میدهیم که ایران سرزمین هوش و دانش است و بزودی حقیقت فیروز درآمده بر غوغاییان جز شرمندگی بازنخواهد ماند.
———————
🔸 شعرهایی که باید چند بار چاپ شود
ای که سرمایهی خرد داری
مکن از یاوهگو هواداری
یاوهگو ننگ تودهی بشر است
یاوهگویی ز هر بدی بتر است
ش
——————-
🔸 شاعر هجوگو
دو صد بار از شاعر هجوگوی
سگ ناگهانگیر بهتر بود
رضائیه ، گشتاسبی
🌸
🖌 حسین جعفرزاده و احمد کسروی
🔸 گفتارهای بیجا (یک از یک)
با آب و تاب زیاد میگویند : «مدیر مجلهی پیمان مخالف شعر و شاعری است و نزدیک است افتخارات ما را پایمال کند. به بزرگان ما که مورد احترام تمام دنیا است بیاحترامی کرده و آن اشعاری را که باید زیب و زیور سالونها و سر درب عمارات دانشگاهها قرار داد بیارج دانسته است». آن بیچاره که وقتی ورق پارهای باسم نامهی ادبی انتشار میداد میگوید : فلانی طالب شهرت است و برای کسب شهرت چنین بیانی را نموده است. این بیکاره که با نوشتن شرح احوال چند تن از شعراء خود را ادیب میخواند آن مدیر محترم را افراطی قلمداد کرده برای ادبیات ایران نوحهسرایی و روضهخوانی میکند. آن یکی مقاله نوشته آقای کسروی را مخالف شعر و ادبیات و موافق جهانی که تنها سر درپی مادیات و علوم گذاشته باشد میداند. همینطور عدهای دیگر از ادباء دروغی که عمری را با غزلسرایی تمام کردهاند در هر کوی و برزن که میرسند آه و ناله و زاری میکنند که فلان کس از شعرا بدگویی میکند غافل از اینکه دوستداران شعر و شاعری زیادند و این بازار رونق و رواجی بسزا دارد! مثل اینکه این مطالب را ازبر نموده باشند در هر جا آنها را پیش کشیده و تکرار مینمایند. از آنسوی عدهای از جوانان مملکت و محصلین دانشکدهها در مقابل این اشخاص ایستاده و در همه جا حق را بآقای کسروی داده از طرفداران جدی و ناشر افکار ایشان میباشند.
من قبل از آنکه در مطالب و گفتگوهای طرفین قضاوت نمایم لازم دانستم که مجلهی پیمان را بدست آورده مطالعه نمایم تا بعد از آن بحقیقت جزو یکی از دو طرف شوم. در 12 شمارهی ششماههی سال اول هرچه نگاه کردم چیزی راجع بشعر و شاعری ندیدم ولی در شمارههای بعد و مخصوصاً در چند شمارهی امسال مقالاتی تحت عنوان «در پیرامون شعر و صوفیگری» و عناوین دیگر ملاحظه نمودم با دقت هرچه تمامتر آنها را خوانده و دانستم این آقایان نوحهسرایان بیانصافی کرده بجای اینکه نوشتههای پیمان را فهمیده و دانسته و عین آن را در جاهای دیگر نقل کنند آن گفتهها را بدلخواه خود تحریف مینمایند و آن وقت هر جا که مینشینند بحث از آنها کرده و با کمال بیانصافی بدگویی مینمایند.
راستی باید این مردمان را غرضران و نادان دانست که آقای کسروی را مخالف شعر و شاعری میدانند در صورتی که ایشان با اشعار خوب موافقند و طبع اشعار گزین فردوسی و اشعار دیگر در مجلهی پیمان بهترین دلیل بر این مدعا است.
نویسندهی محترم پیمان اشعار مخالف اخلاق را بد میدانند و معتقدند که این عده اشعار تعلقش به هر گوینده باشد باید از دواوین بیرون آورده و از بین برد و این موضوعی است که هر علاقهمند بمملکت و وطن و مذهب باید بصحت آن ایمان آورده و خود در پیش بردن این مقصود کمک کند. باید امثال اشعار :
سحر آمدم بکویت بشکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی
که گفت دیدن روی نکو خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
یا فلسفهی عرفی «آب زمزم و آتش» و هزاران اشعار دیگر را که متأسفانه در دواوین شعراء فارسیزبان بسیار است بیرون کرده و آتش زد. ملت ما در نتیجهی اشعار قلندرانه و غزلهای عاشقانه بروزی افتاد که ملاحظه نمودید. بس است دیگر دورهی کار است و باید افکار قلندرانه را از شعر بیرون کرد و غزلسرایی و بیهودهگویی را ترک گفت. باید اشعاری ساخت و طبع نمود که موافق روحیات جامعهی امروزی باشد.
آقای کسروی ، ما انتظار داریم بدانسان که در زمینهی رُمان ایستادگی کردید و آن بساط را برچیدید در این زمینه نیز ایستادگی نمایید تا نیک از بد و مفید از مضر تشخیص داده شود و البته عقلا و بزرگان همه با شما موافق خواهند بود.
حسین جعفرزاده ، محصل دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی
پیمان : این خود نشان آزادگیست که کسی تا سخن یکی را درست نفهمیده زبان به نکوهش و ستایش باز نکند. کسانی که در برابر هر سخنی نافهمیده بهیاهو برمیخیزند آنان ارج آدمیگری خود را از دست دادهاند بلکه باید گفت ننگ آدمیگری میباشند. ما از جوان آزادهی خردمند سپاسگزاریم و بایشان امیدواری میدهیم که ایران سرزمین هوش و دانش است و بزودی حقیقت فیروز درآمده بر غوغاییان جز شرمندگی بازنخواهد ماند.
———————
🔸 شعرهایی که باید چند بار چاپ شود
ای که سرمایهی خرد داری
مکن از یاوهگو هواداری
یاوهگو ننگ تودهی بشر است
یاوهگویی ز هر بدی بتر است
ش
——————-
🔸 شاعر هجوگو
دو صد بار از شاعر هجوگوی
سگ ناگهانگیر بهتر بود
رضائیه ، گشتاسبی
🌸
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
.
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
.
📘 «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔹 از یادداشت چاپ یکم این دفتر : اینجا
🔹 گفتار یکم : چرا خرد را خوار میدارند؟.. : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار دوم : خرد چیست؟ : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار سوم : خردههایی که به خرد میگیرند : تکهی یک ، تکهی دو ، تکهی سه
🔹 گفتار چهارم : کشاکش کیشها از بکار نبردن خرد است : اینجا
🔹 گفتار پنجم : خردها را نیز آموزگاری باید بود : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار ششم : نتیجهای که میخواهیم : تکهی یک ، تکهی دو ، تکهی سه ، تکهی چهار
🔹 گفتار هفتم : روزهای بسیار بهتری که جهان را تواند بود : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار هشتم : چه بهانههایی میآورند؟ : تکهی یک ، تکهی دو
💐
🖌 احمد کسروی
🔹 از یادداشت چاپ یکم این دفتر : اینجا
🔹 گفتار یکم : چرا خرد را خوار میدارند؟.. : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار دوم : خرد چیست؟ : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار سوم : خردههایی که به خرد میگیرند : تکهی یک ، تکهی دو ، تکهی سه
🔹 گفتار چهارم : کشاکش کیشها از بکار نبردن خرد است : اینجا
🔹 گفتار پنجم : خردها را نیز آموزگاری باید بود : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار ششم : نتیجهای که میخواهیم : تکهی یک ، تکهی دو ، تکهی سه ، تکهی چهار
🔹 گفتار هفتم : روزهای بسیار بهتری که جهان را تواند بود : تکهی یک ، تکهی دو
🔹 گفتار هشتم : چه بهانههایی میآورند؟ : تکهی یک ، تکهی دو
💐
Telegram
پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 کتاب «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔸 از یادداشت چاپ یکم این دفتر (یک از یک)
چنانکه خوانندگان میدانند گفتگو از «خرد» یکی از جُستارهای (مبحث) بسیار ارجداریست که از یکسو با دانشها ، و از سوی دیگر با زندگانی مردمان بهمبستگی میدارد. از اینسو در پاکدینی…
🖌 احمد کسروی
🔸 از یادداشت چاپ یکم این دفتر (یک از یک)
چنانکه خوانندگان میدانند گفتگو از «خرد» یکی از جُستارهای (مبحث) بسیار ارجداریست که از یکسو با دانشها ، و از سوی دیگر با زندگانی مردمان بهمبستگی میدارد. از اینسو در پاکدینی…
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان» (ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»)
🖌 احمد کسروی
🔸آیا اختلاف جز از تعصب و لجاجت برخیزد؟ (یک از یک)
بسیاری گمان میکنند که مردم بر اختلاف باورها و آراء سرشته شدهاند و پایان دادن به اختلاف میانشان ممکن نیست. اما این از گمانهای باطل است.
زیرا بیگمان ، حقایق روشنتر و آشکارتر از آنند که کسی آنها را درک نکند. اگر مردم تعصب و لجاجت را کنار بگذارند و به طلب حقایق گرد هم آیند و از دلایل پیروی کنند ، هرگز اختلافی دربارهی حقایق در میانشان نخواهد بود.
آنچه باید دانست اینست که مباحث دینی جز مانند مباحث علمی نیست. یعنی در هر دوی آنها بر هر کس که نظری ابراز میکند واجب است که دلایل خود را یاد کند و ابراز نظر بییاد کردن دلیل ، جز از روی نادانی و نافهمی نیست.
اما بر شنونده یا خواننده واجب است که در آنچه میشنود یا میخواند ، بیندیشد و هیچ نظری مبنی بر پذیرش یا رد ، جز پس از تأمل و روشنبینی ابراز نکند. این از نادانی است که کسی مخالفت [دیگری] با عقیدهاش را دلیلی بر بطلان آن نظر یا سخن بشمارد و پیش از تأمل یا بدون داشتن دلیل ، به مخالفت برخیزد.
آنچه مایهی تأسف است اینکه پیروان کیشها با هر آنچه مخالف عقیدهشان میبینند ، مخالفت میکنند و لجاجت به طبیعت دومی در آنان تبدیل شده است و این همان چیزی است که موجب تداوم اختلاف میانشان میشود ، وگرنه حق روشنتر و آشکارتر [از اینها] است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸آیا اختلاف جز از تعصب و لجاجت برخیزد؟ (یک از یک)
بسیاری گمان میکنند که مردم بر اختلاف باورها و آراء سرشته شدهاند و پایان دادن به اختلاف میانشان ممکن نیست. اما این از گمانهای باطل است.
زیرا بیگمان ، حقایق روشنتر و آشکارتر از آنند که کسی آنها را درک نکند. اگر مردم تعصب و لجاجت را کنار بگذارند و به طلب حقایق گرد هم آیند و از دلایل پیروی کنند ، هرگز اختلافی دربارهی حقایق در میانشان نخواهد بود.
آنچه باید دانست اینست که مباحث دینی جز مانند مباحث علمی نیست. یعنی در هر دوی آنها بر هر کس که نظری ابراز میکند واجب است که دلایل خود را یاد کند و ابراز نظر بییاد کردن دلیل ، جز از روی نادانی و نافهمی نیست.
اما بر شنونده یا خواننده واجب است که در آنچه میشنود یا میخواند ، بیندیشد و هیچ نظری مبنی بر پذیرش یا رد ، جز پس از تأمل و روشنبینی ابراز نکند. این از نادانی است که کسی مخالفت [دیگری] با عقیدهاش را دلیلی بر بطلان آن نظر یا سخن بشمارد و پیش از تأمل یا بدون داشتن دلیل ، به مخالفت برخیزد.
آنچه مایهی تأسف است اینکه پیروان کیشها با هر آنچه مخالف عقیدهشان میبینند ، مخالفت میکنند و لجاجت به طبیعت دومی در آنان تبدیل شده است و این همان چیزی است که موجب تداوم اختلاف میانشان میشود ، وگرنه حق روشنتر و آشکارتر [از اینها] است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 بلوکی
🔸 از خوانندگان پیمان (یک از یک)
برخی از شمارههای مهنامهی پیمان را از آقای صادقی گرفته و پس از مطالعه بر خامهی توانای شما آفرین گفتم آری گرچه من در تمام چامهسرایی خود بیش از ده الی دوازده غزل نگفتهام آن هم در اوان صباوت و در سن یازده و دوازده سالگی بوده است و از این معدود بیش از دو یا سه غزل از آن را با اینکه اشعار زیادی به جرائد و مجلات دادهام نفرستادهام برای درج ، ولی انصافاً از غزل خوشی نداشته اما تا این پایه هم که امروز نگارشهای شما مرا به عیوب آن آشنا کرده بدی آن را نمیپنداشتهام. بلی ـ از حقیقت نباید گذشت غزلسرایی کار خوبی نبوده و نیست و علت شیوع آن در ایران همانا جلوگیری نکردن بلکه تشویق صاحبقلمان بوده. جای بسی مسرت است که در پرتو راهنمایی شما این عادت از بین شعراء ایران مرتفع شده و میشود لیکن نمیشود تقصیر را یکجا بار شعرا نمود و نه میتوان آنها را نیز بیتقصیر خواند زیرا کاری را که قرنها در توده شیوع پیدا کرده و کسی بمضرت آن برنخورده و اگرهم برخورده است ساکت نشسته بدیهی است چنین بار میدهد. نظیر این امر روزی با یکی از دانشمندان سترگ از یکی از کوچهها میگذشتم جمعی از کودکان گرد هم نشسته و در کار قمار سرگرم بودند دانشمند تا بکودکان رسید نهیبی داده آنها را متفرق ساخته و ضمناً بآنها از مضرت قمار میگفت. غرض آن اطفال متفرق شدند و ما گذشتیم یکی از همراهان سئوال کرد که چه اثری بر این تهدید مترتب است و حال آنکه حتم میدانید پس از رفتن شما باز گرد هم آیند و مشغول شوند؟! فرمودند اولاً شاید نشوند و ثانیاً اگر کسی باینها چیزی نگفته و ازین عمل زشت لساناً و عملاً جلوگیری نکنند این کودکان هیچگاه به قبح آن برنخورده و بدون اینکه بدانند کار زشتی است و به دین و دنیا مضر است بکار خود ادامه داده و بدیهی است بزرگ هم که شدند ترک نخواهند کرد ـ پس از اندکتفکری هر کسی تصدیق میکند که غزلسرایی و همچنین سایر کارهای زشت سبب شیوع و ازدیادش همین بوده و بس.
سبزوار ، بلوکی
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
🖌 بلوکی
🔸 از خوانندگان پیمان (یک از یک)
برخی از شمارههای مهنامهی پیمان را از آقای صادقی گرفته و پس از مطالعه بر خامهی توانای شما آفرین گفتم آری گرچه من در تمام چامهسرایی خود بیش از ده الی دوازده غزل نگفتهام آن هم در اوان صباوت و در سن یازده و دوازده سالگی بوده است و از این معدود بیش از دو یا سه غزل از آن را با اینکه اشعار زیادی به جرائد و مجلات دادهام نفرستادهام برای درج ، ولی انصافاً از غزل خوشی نداشته اما تا این پایه هم که امروز نگارشهای شما مرا به عیوب آن آشنا کرده بدی آن را نمیپنداشتهام. بلی ـ از حقیقت نباید گذشت غزلسرایی کار خوبی نبوده و نیست و علت شیوع آن در ایران همانا جلوگیری نکردن بلکه تشویق صاحبقلمان بوده. جای بسی مسرت است که در پرتو راهنمایی شما این عادت از بین شعراء ایران مرتفع شده و میشود لیکن نمیشود تقصیر را یکجا بار شعرا نمود و نه میتوان آنها را نیز بیتقصیر خواند زیرا کاری را که قرنها در توده شیوع پیدا کرده و کسی بمضرت آن برنخورده و اگرهم برخورده است ساکت نشسته بدیهی است چنین بار میدهد. نظیر این امر روزی با یکی از دانشمندان سترگ از یکی از کوچهها میگذشتم جمعی از کودکان گرد هم نشسته و در کار قمار سرگرم بودند دانشمند تا بکودکان رسید نهیبی داده آنها را متفرق ساخته و ضمناً بآنها از مضرت قمار میگفت. غرض آن اطفال متفرق شدند و ما گذشتیم یکی از همراهان سئوال کرد که چه اثری بر این تهدید مترتب است و حال آنکه حتم میدانید پس از رفتن شما باز گرد هم آیند و مشغول شوند؟! فرمودند اولاً شاید نشوند و ثانیاً اگر کسی باینها چیزی نگفته و ازین عمل زشت لساناً و عملاً جلوگیری نکنند این کودکان هیچگاه به قبح آن برنخورده و بدون اینکه بدانند کار زشتی است و به دین و دنیا مضر است بکار خود ادامه داده و بدیهی است بزرگ هم که شدند ترک نخواهند کرد ـ پس از اندکتفکری هر کسی تصدیق میکند که غزلسرایی و همچنین سایر کارهای زشت سبب شیوع و ازدیادش همین بوده و بس.
سبزوار ، بلوکی
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
✴️ آیا چارهای به گرفتاریهای کنونی هست؟ ✴️
🔸(بخش یکم)
🖌 کوشاد تلگرام
چند روز پیش آقای دکتر قمیشی نوشتاری در دو بخش دربارهی تهدیدهای آمریکا نوشتند که ما آن سخنان را درخور پروا و اندیشه یافتیم. و چون ما را در آن باره سخنانی هست ، اینست نخست آن نوشتار را با برجستهترین سخنانش میآوریم تا در اندیشهها تازه گردد و سپس در روزهای آینده سخنان خود را در آن باره خواهیم نوشت.
👇
🔸(بخش یکم)
🖌 کوشاد تلگرام
چند روز پیش آقای دکتر قمیشی نوشتاری در دو بخش دربارهی تهدیدهای آمریکا نوشتند که ما آن سخنان را درخور پروا و اندیشه یافتیم. و چون ما را در آن باره سخنانی هست ، اینست نخست آن نوشتار را با برجستهترین سخنانش میآوریم تا در اندیشهها تازه گردد و سپس در روزهای آینده سخنان خود را در آن باره خواهیم نوشت.
👇
Forwarded from دلنوشته ها - رحیم قمیشی (Rahim Ghomeishi)
تهدیدهای آمریکا
و پیشگیری از تکرار یک اشتباه تاریخی
✍️ رحیم قمیشی
تابستان ۱۳۵۹ محمدعلی برادرم، مسئولیت جمعآوری اطلاعات تهدیدهای مرزی عراق را برعهده داشت.
هفتگی به مقامات گزارش میداد برابر شواهد، صدام در حال تقویت مواضع خود و آمادگی برای یکحمله بزرگ است، اما آن مقامات همه چیز را شوخی میگرفتند؛ صدام جرئت حمله به ایران را ندارد!
برادرم باور نمیکرد آن همه شواهد نادیده گرفته میشوند و وقتی صدام حملهاش را شروع کرد، هیچ آمادگیای در کشور وجود ندارد، نه بین مقامات نه برای مردم!
او پنج ماه پس از شروع جنگ، با دل رنجیده و خونیناش بیشتر نماند، و ۸ سال حرص نخورد برای جنگی که میشد در نطفه آن را خفه کرد، او شانس آورد و ندید چندصد هزار نفر کشته شدند و چقدر خانههای پر از وسایل به تصرف نظامیان عراق درآمدند و بر سر مردم ایران چه آمد.
هنوز پس از چهل و پنج سال حسرت میخوریم کاش جلوی جنگ را توانسته بودیم بگیریم.!
در محاصره سوسنگرد مجبور شدم چند شبی را در بعضی از خانههای خالی از سکنه مردم جنگزده سوسنگرد به صبح برسانم،. آن شبها خواب به چشمهایم نمیآمد، نه که عراقیها هر لحظه ممکن بود دوباره شهر را تصرف کنند، از عکسهایی که در پذیرایی آن خانهها، از صاحبان خانههای هموطنان عربم به دیوارهایشان نصب بود و آن نگاه نافذشان. میدانستم آنها اگر کشته نشدهاند، در شهری غریب آوارهاند و در دلهایشان میگویند چکار باید میکردند!؟
وسایل کامل خانه نشان میداد آنها حتی نتوانسته بودند اموال شخصی و ضروری خانه را هم با خود ببرند.
تهدید هر جنگی را باید جدی گرفت. ولو احتمال آن به چند درصد ناچیز هم نرسد!
ما در سال ۱۳۵۹ اشتباه کردیم، نادان بودیم و نمیدانستیم جنگ یعنی چه، و چقدر برای پیشگیری از جنگ همه مسئولیت داریم.
با بیان اینکه احتمال حمله صدام یا ترامپ ضعیف است، نباید به عواقب آن، و احتمالش فکر نکرد.
دست ما به حاکمیت هنوز هم پس از پنج دهه نمیرسد و نمیتوانیم نقش اصلی را در جلوگیری از جنگ داشته باشیم. قبول!
اما آیا همچنان، مردم تنها باید نظارهگر باشند؟
عوارض جنگ ۸ ساله را چه کسی تحمل کرد؟ مردم بیپناه شهرهایی که با خاک یکسان شدند. با این استدلال بچگانه که دشمن غلط میکند دست از پا خطا کند!
کاپیتان یک کشتی، اگر یک درصد هم احتمال سانحه را بدهد، حق حرکت را ندارد. کاپیتان با جان مسافران حق بازی کردن ندارد، هر چقدر هم شجاع باشد، چه رسد به وقتی که برای خودش جلیقه نجات کنار گذاشته باشد!
و یا آن وقتی که این احتمال جدی شده باشد.
امروز احتمال حمله به ایران کمتر از سی چهل درصد نیست. ترامپ در هفته گذشته سه بار از احتمال حمله به ایران سخن گفته. نباید خوش خیال بود و بر اساس آمال و آرزوها برنامهریزی کرد..
درصد مهمی از مردم ممکن است تصور کنند حمله آمریکا و اسرائیل میتواند برای بیرون رفتن از شرایط بدِ فعلی در کشور کارساز باشد، اما نباید دچار توهم و تحلیل اشتباه شویم.
هیچ کشور خارجی به مردم ایران کمک نمیکند. و متاسفانه سقوط نظام در شرایط جنگی هم، تنها به بدتر شدن وضعیت میانجامد.
خدا کند جنگی نشود.
اما آیا بیخیالی نظام حاکم، مسئولیت تکتک مردم را توجیه میکند؟
برخلاف سال ۱۳۵۹، امروز مردم نقش مهمی در تصمیمگیریها میتوانند ایفا کنند.
اگر این نقش را نخواهند ایفا کنند در تاریخ بخشیده نخواهند شد.
تاریخ از ما نمیپذیرد بگوییم نظام اشتباه کرد و ما هیچ راه چارهای نداشتیم!
ضمن تقدیر از دوست روشنفکر، شجاع و ایراندوستم، آقای دکتر مصطفی مهرآیین که با وجود خطرات زیاد، این شجاعت را داشت به حاکمیت نهیبش را بزند، که ادامه این وضعیت ممکن است به انهدام ایران بینجامد، هر یک از ما نیز وظیفه داریم نقش خود را ایفا نماییم.
ما حق نداریم اجازه دهیم مهرآیینها تنها بمانند.
خطر جنگ جدی است. خطر انهدام زیرساختهای ایران جدی است.
جنگ هرگز راه حل نبوده است.
تهدید به مقابله، تهدید به ساخت بمب اتم، تهدید به ناامن کردن خلیج فارس، راه حل نیست، ریختن بنزین بر آتش جنگ است. این تهدیدها از افکاری ناقص صادر میشوند، افکاری که اصلا نمیدانند جنگ چیست.
ولی ما چه میتوانیم بکنیم؟!
در نوشته بعد سعی خواهم کرد دقیقتر بنویسم، چطور مردم میتوانند به برداشته شدن سایه شوم جنگ از سر کشور کمک کنند.
اگر ما خواهان تغییرات بنیادینی در کشور هستیم، راه آن از جنگ نمیگذرد!
هیچ جنگی مقدس نیست.
هیچ جنگی که قابل پیشگیری باشد، توجیه ندارد.
تصور اینکه حتما باید در برابر قدرتها کرنش کنیم تا جنگ نشود یک تصور اشتباه است.
و مسئولیت عموم مردم در پیشگیری از جنگ نباید نادیده گرفته شود.
در این رابطه بیشتر خواهم نوشت.
@ghomeishi3
و پیشگیری از تکرار یک اشتباه تاریخی
تابستان ۱۳۵۹ محمدعلی برادرم، مسئولیت جمعآوری اطلاعات تهدیدهای مرزی عراق را برعهده داشت.
هفتگی به مقامات گزارش میداد برابر شواهد، صدام در حال تقویت مواضع خود و آمادگی برای یکحمله بزرگ است، اما آن مقامات همه چیز را شوخی میگرفتند؛ صدام جرئت حمله به ایران را ندارد!
برادرم باور نمیکرد آن همه شواهد نادیده گرفته میشوند و وقتی صدام حملهاش را شروع کرد، هیچ آمادگیای در کشور وجود ندارد، نه بین مقامات نه برای مردم!
او پنج ماه پس از شروع جنگ، با دل رنجیده و خونیناش بیشتر نماند، و ۸ سال حرص نخورد برای جنگی که میشد در نطفه آن را خفه کرد، او شانس آورد و ندید چندصد هزار نفر کشته شدند و چقدر خانههای پر از وسایل به تصرف نظامیان عراق درآمدند و بر سر مردم ایران چه آمد.
هنوز پس از چهل و پنج سال حسرت میخوریم کاش جلوی جنگ را توانسته بودیم بگیریم.!
در محاصره سوسنگرد مجبور شدم چند شبی را در بعضی از خانههای خالی از سکنه مردم جنگزده سوسنگرد به صبح برسانم،. آن شبها خواب به چشمهایم نمیآمد، نه که عراقیها هر لحظه ممکن بود دوباره شهر را تصرف کنند، از عکسهایی که در پذیرایی آن خانهها، از صاحبان خانههای هموطنان عربم به دیوارهایشان نصب بود و آن نگاه نافذشان. میدانستم آنها اگر کشته نشدهاند، در شهری غریب آوارهاند و در دلهایشان میگویند چکار باید میکردند!؟
وسایل کامل خانه نشان میداد آنها حتی نتوانسته بودند اموال شخصی و ضروری خانه را هم با خود ببرند.
تهدید هر جنگی را باید جدی گرفت. ولو احتمال آن به چند درصد ناچیز هم نرسد!
ما در سال ۱۳۵۹ اشتباه کردیم، نادان بودیم و نمیدانستیم جنگ یعنی چه، و چقدر برای پیشگیری از جنگ همه مسئولیت داریم.
با بیان اینکه احتمال حمله صدام یا ترامپ ضعیف است، نباید به عواقب آن، و احتمالش فکر نکرد.
دست ما به حاکمیت هنوز هم پس از پنج دهه نمیرسد و نمیتوانیم نقش اصلی را در جلوگیری از جنگ داشته باشیم. قبول!
اما آیا همچنان، مردم تنها باید نظارهگر باشند؟
عوارض جنگ ۸ ساله را چه کسی تحمل کرد؟ مردم بیپناه شهرهایی که با خاک یکسان شدند. با این استدلال بچگانه که دشمن غلط میکند دست از پا خطا کند!
کاپیتان یک کشتی، اگر یک درصد هم احتمال سانحه را بدهد، حق حرکت را ندارد. کاپیتان با جان مسافران حق بازی کردن ندارد، هر چقدر هم شجاع باشد، چه رسد به وقتی که برای خودش جلیقه نجات کنار گذاشته باشد!
و یا آن وقتی که این احتمال جدی شده باشد.
امروز احتمال حمله به ایران کمتر از سی چهل درصد نیست. ترامپ در هفته گذشته سه بار از احتمال حمله به ایران سخن گفته. نباید خوش خیال بود و بر اساس آمال و آرزوها برنامهریزی کرد..
درصد مهمی از مردم ممکن است تصور کنند حمله آمریکا و اسرائیل میتواند برای بیرون رفتن از شرایط بدِ فعلی در کشور کارساز باشد، اما نباید دچار توهم و تحلیل اشتباه شویم.
هیچ کشور خارجی به مردم ایران کمک نمیکند. و متاسفانه سقوط نظام در شرایط جنگی هم، تنها به بدتر شدن وضعیت میانجامد.
خدا کند جنگی نشود.
اما آیا بیخیالی نظام حاکم، مسئولیت تکتک مردم را توجیه میکند؟
برخلاف سال ۱۳۵۹، امروز مردم نقش مهمی در تصمیمگیریها میتوانند ایفا کنند.
اگر این نقش را نخواهند ایفا کنند در تاریخ بخشیده نخواهند شد.
تاریخ از ما نمیپذیرد بگوییم نظام اشتباه کرد و ما هیچ راه چارهای نداشتیم!
ضمن تقدیر از دوست روشنفکر، شجاع و ایراندوستم، آقای دکتر مصطفی مهرآیین که با وجود خطرات زیاد، این شجاعت را داشت به حاکمیت نهیبش را بزند، که ادامه این وضعیت ممکن است به انهدام ایران بینجامد، هر یک از ما نیز وظیفه داریم نقش خود را ایفا نماییم.
ما حق نداریم اجازه دهیم مهرآیینها تنها بمانند.
خطر جنگ جدی است. خطر انهدام زیرساختهای ایران جدی است.
جنگ هرگز راه حل نبوده است.
تهدید به مقابله، تهدید به ساخت بمب اتم، تهدید به ناامن کردن خلیج فارس، راه حل نیست، ریختن بنزین بر آتش جنگ است. این تهدیدها از افکاری ناقص صادر میشوند، افکاری که اصلا نمیدانند جنگ چیست.
ولی ما چه میتوانیم بکنیم؟!
در نوشته بعد سعی خواهم کرد دقیقتر بنویسم، چطور مردم میتوانند به برداشته شدن سایه شوم جنگ از سر کشور کمک کنند.
اگر ما خواهان تغییرات بنیادینی در کشور هستیم، راه آن از جنگ نمیگذرد!
هیچ جنگی مقدس نیست.
هیچ جنگی که قابل پیشگیری باشد، توجیه ندارد.
تصور اینکه حتما باید در برابر قدرتها کرنش کنیم تا جنگ نشود یک تصور اشتباه است.
و مسئولیت عموم مردم در پیشگیری از جنگ نباید نادیده گرفته شود.
در این رابطه بیشتر خواهم نوشت.
@ghomeishi3
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from دلنوشته ها - رحیم قمیشی (Rahim Ghomeishi)
تهدیدهای آمریکا
و پیشگیری از تکرار یک اشتباه تاریخی
(قسمت پایانی)
✍️ رحیم قمیشی
گفتیم جنگ راهحل هیچ مشکلی نیست.
گفتیم خطر حمله آمریکا ولو ناچیز انگاشته شود، باید بسیار جدی گرفته شود.
پذیرفتیم حمله خارجی اگر به سرنگونی نظام هم منتهی شود، دمکراسی و آبادانی را برای کشور به ارمغان نخواهد آورد.
و نهایتا ادعا کردیم مردم نباید نقش خود را به عنوان صاحبان اصلی کشور، فراموش کنند.
متاسفانه نه فقط گروهی از مخالفان نظام، که ردههایی در متن حاکمیت نیز، منتظرند تا جنگ میان امریکا و ایران، شکل واقعی به خود بگیرد! بدلایلی که ذکرش طولانی است.
اما مهم "ایران" و "مردم" این سرزمین هستند که فارغ از تمایلات اشخاص و گروههای اقلیت، اگر نخواهند، نباید درگیر جنگی ویرانگر شوند که انتهای آن ناپیداست. پایان خوب برای چنین جنگی یک توهم بیش نیست!
حال پاسخ به پرسش اصلی؛
آیا مردم میتوانند کار مهمی بکنند؟
گفتن اینکه مردم توان کاری را ندارند، یعنی سپردن سرنوشت کشور به حاکمیت، و قرار گرفتن همه مردم در نقش تماشاچی است.
بله مردم توان دخالت در سرنوشت خود را دارند. اما چگونه!؟
در ساختمان مسکونی ما، سالهاست ابتداییترین رسیدگیها در تقویت بنیه و تجهیزات ساختمان صورت نمیگیرد، با این بهانه که این ساختمان باید کوبیده شده و از نو ساخته شود!
و پاسخ جدی من به مالکان، یک جمله بیشتر نبوده: "وقتی شما از عهده رفع مشکلات جاری مجتمع برنمیآیید، هرگز قادر به بنای ساختمانی جدید و بهتر نخواهید بود."
ساختن اساسی کشور، وقتی مردم از عهده دخالت در مسائل معمولی و جاری ناتوانند، یک شوخی بیشتر نیست!
اگر قرار است ۲۰ نفر برای ما تعیین کنند شبه قانون حجاب، با همه آن مشکلاتش باید لازمالاجرا شود، اگر قرار است عدهای راهحل جنگ را تجویز کرده و بقیه تماشاچی باشند.
اگر گفته شود دخالت در کار حاکمیت ناممکن است. بهتر است از ایده بنای یک کشور متمدن، مبتنی بر علم روز و دمکراسی دست بکشیم. هیچ تحول مثبتی بدون مسئولیت پذیری و حضور مردم در صحنه اتفاق نمیافتد.
طرفداران جنگ معتقدند اکثریت مردم موافق ایدهی آنها هستند تا پوزه آمریکا و اسرائیل را به خاک بمالند!
غالب اپوزیسیون خارجی معتقدند اکثر مردم موافق جنگ هستند تا بواسطه آن از شر این نظام ناکارآمد رها شوند.
ما معتقدیم اکثر مردم مخالف جنگ هستند و توان انجام تغییرات در کشور را دارا هستند.
اما کدام "اکثریت" واقعی است؟!
معمایی که حاکمان نهایت سوءاستفاده را از آن میکند.
رفراندوم ممنوع است، نظرسنجی علمی مجرمانه است، حضور خیابانی سرکوب میشود. نویسندگان مقالات به اتهامهای واهی و امنیتی به دادگاه فراخوانده میشوند.
اما آیا این یک "پایان" است؟
خیر!
"ذهنهای فعال راههای جدید میآفرینند" و تسلیم شرایط نمیشوند.
این همان نکتهای است که مغفول مانده.
بیاقدامی یعنی تسلیم.
یعنی پذیرش شکست قبل از درگیری.
و باید پذیرفت زندگی صحنه نبرد است.
و تولید راهحلهای نو
با حضور همگانی در صحنه.
ما نمیتوانیم ادعا کنیم، مخالفان جنگ حتما اکثریت مردم کشور هستند. اما حاکمیت چنان نمایش میدهد که اکثریت مردم موافق جنگ و مقابله با آمریکا هستند!
رسانههای خارجی با آب و تاب از فواید حمله میگویند.
ولی صاحبان کشور و مردم چه نظری دارند؟
فعلا هیچ!
آقایان مهرآیین و تاجزاده، راه انذار و هشدار شجاعانه به حاکمیت را در پیش گرفتهاند، با پذیرش همهی عواقب سخت آن.
دوست اندیشمند دیگرم ، آقای رضا رضایی، نهضت نامهنگاری به رهبری را پیشنهاد داده.
هر دو راه بسیار موثرند.
اما پیشنهاد من؛
پیدا کردن راههایی جدید و کم خطر برای انعکاس نظر صریح مردم به حاکمان است.
وقتی ما معتقدیم خطر ده درصدی حمله را نباید نادیده گرفت، این احتمال را که حکومت با دریافت نظرات مردم ناگزیر از تصمیم عاقلانه خواهد شد را نباید نادیده انگاشت.
ما اگر در بیان نظرات خود کوتاهی کنیم، یا بترسیم، هرگز شایسته کشوری پیشرفته نیستیم.
سکوت یعنی استقبال از جنگ.
همانطور که سالهاست با سکوتمان عوارض پیشینی جنگ را که همان سقوط اقتصاد و فقر گسترده را تحمل کردهایم.
"نه به جنگ" معنایش تسلیم نیست.
مذاکره جدی برای پیشگیری از جنگ یک ضرورت است.
سپردن امور مهم کشور به عدهای اندک و جنگطلب، یعنی اجازهی تخریب کشور.
بدخواهان از حضور مردم میترسند!
ما راهی جز آمدن به صحنه
و ایفای نقش، به هر طریقی نداریم.
بینهایت راه وجود دارد، وقتی اراده کنیم!
هیچ اقلیتی، ولو در حاکمیت نمیتواند جنگ را به ما تحمیل کند، مگر خودمان هم بخواهیم!
تاجزادهها، مهرآیینها، مدنیها، و دلسوزان بسیاری وجود دارند.
اما تا وقتی ما تصمیم خود را نگرفته و نشستهایم
جای همه آنها زندان است!
تداوم مشکلات اقتصادی
سقوط ارزش پول ملی
ادامه فقر
و این بار جنگ
وجود خواهند داشت
تا ما مردم در صحنه حضور نیافتهایم.
@ghomeishi3
و پیشگیری از تکرار یک اشتباه تاریخی
(قسمت پایانی)
✍️ رحیم قمیشی
گفتیم جنگ راهحل هیچ مشکلی نیست.
گفتیم خطر حمله آمریکا ولو ناچیز انگاشته شود، باید بسیار جدی گرفته شود.
پذیرفتیم حمله خارجی اگر به سرنگونی نظام هم منتهی شود، دمکراسی و آبادانی را برای کشور به ارمغان نخواهد آورد.
و نهایتا ادعا کردیم مردم نباید نقش خود را به عنوان صاحبان اصلی کشور، فراموش کنند.
متاسفانه نه فقط گروهی از مخالفان نظام، که ردههایی در متن حاکمیت نیز، منتظرند تا جنگ میان امریکا و ایران، شکل واقعی به خود بگیرد! بدلایلی که ذکرش طولانی است.
اما مهم "ایران" و "مردم" این سرزمین هستند که فارغ از تمایلات اشخاص و گروههای اقلیت، اگر نخواهند، نباید درگیر جنگی ویرانگر شوند که انتهای آن ناپیداست. پایان خوب برای چنین جنگی یک توهم بیش نیست!
حال پاسخ به پرسش اصلی؛
آیا مردم میتوانند کار مهمی بکنند؟
گفتن اینکه مردم توان کاری را ندارند، یعنی سپردن سرنوشت کشور به حاکمیت، و قرار گرفتن همه مردم در نقش تماشاچی است.
بله مردم توان دخالت در سرنوشت خود را دارند. اما چگونه!؟
در ساختمان مسکونی ما، سالهاست ابتداییترین رسیدگیها در تقویت بنیه و تجهیزات ساختمان صورت نمیگیرد، با این بهانه که این ساختمان باید کوبیده شده و از نو ساخته شود!
و پاسخ جدی من به مالکان، یک جمله بیشتر نبوده: "وقتی شما از عهده رفع مشکلات جاری مجتمع برنمیآیید، هرگز قادر به بنای ساختمانی جدید و بهتر نخواهید بود."
ساختن اساسی کشور، وقتی مردم از عهده دخالت در مسائل معمولی و جاری ناتوانند، یک شوخی بیشتر نیست!
اگر قرار است ۲۰ نفر برای ما تعیین کنند شبه قانون حجاب، با همه آن مشکلاتش باید لازمالاجرا شود، اگر قرار است عدهای راهحل جنگ را تجویز کرده و بقیه تماشاچی باشند.
اگر گفته شود دخالت در کار حاکمیت ناممکن است. بهتر است از ایده بنای یک کشور متمدن، مبتنی بر علم روز و دمکراسی دست بکشیم. هیچ تحول مثبتی بدون مسئولیت پذیری و حضور مردم در صحنه اتفاق نمیافتد.
طرفداران جنگ معتقدند اکثریت مردم موافق ایدهی آنها هستند تا پوزه آمریکا و اسرائیل را به خاک بمالند!
غالب اپوزیسیون خارجی معتقدند اکثر مردم موافق جنگ هستند تا بواسطه آن از شر این نظام ناکارآمد رها شوند.
ما معتقدیم اکثر مردم مخالف جنگ هستند و توان انجام تغییرات در کشور را دارا هستند.
اما کدام "اکثریت" واقعی است؟!
معمایی که حاکمان نهایت سوءاستفاده را از آن میکند.
رفراندوم ممنوع است، نظرسنجی علمی مجرمانه است، حضور خیابانی سرکوب میشود. نویسندگان مقالات به اتهامهای واهی و امنیتی به دادگاه فراخوانده میشوند.
اما آیا این یک "پایان" است؟
خیر!
"ذهنهای فعال راههای جدید میآفرینند" و تسلیم شرایط نمیشوند.
این همان نکتهای است که مغفول مانده.
بیاقدامی یعنی تسلیم.
یعنی پذیرش شکست قبل از درگیری.
و باید پذیرفت زندگی صحنه نبرد است.
و تولید راهحلهای نو
با حضور همگانی در صحنه.
ما نمیتوانیم ادعا کنیم، مخالفان جنگ حتما اکثریت مردم کشور هستند. اما حاکمیت چنان نمایش میدهد که اکثریت مردم موافق جنگ و مقابله با آمریکا هستند!
رسانههای خارجی با آب و تاب از فواید حمله میگویند.
ولی صاحبان کشور و مردم چه نظری دارند؟
فعلا هیچ!
آقایان مهرآیین و تاجزاده، راه انذار و هشدار شجاعانه به حاکمیت را در پیش گرفتهاند، با پذیرش همهی عواقب سخت آن.
دوست اندیشمند دیگرم ، آقای رضا رضایی، نهضت نامهنگاری به رهبری را پیشنهاد داده.
هر دو راه بسیار موثرند.
اما پیشنهاد من؛
پیدا کردن راههایی جدید و کم خطر برای انعکاس نظر صریح مردم به حاکمان است.
وقتی ما معتقدیم خطر ده درصدی حمله را نباید نادیده گرفت، این احتمال را که حکومت با دریافت نظرات مردم ناگزیر از تصمیم عاقلانه خواهد شد را نباید نادیده انگاشت.
ما اگر در بیان نظرات خود کوتاهی کنیم، یا بترسیم، هرگز شایسته کشوری پیشرفته نیستیم.
سکوت یعنی استقبال از جنگ.
همانطور که سالهاست با سکوتمان عوارض پیشینی جنگ را که همان سقوط اقتصاد و فقر گسترده را تحمل کردهایم.
"نه به جنگ" معنایش تسلیم نیست.
مذاکره جدی برای پیشگیری از جنگ یک ضرورت است.
سپردن امور مهم کشور به عدهای اندک و جنگطلب، یعنی اجازهی تخریب کشور.
بدخواهان از حضور مردم میترسند!
ما راهی جز آمدن به صحنه
و ایفای نقش، به هر طریقی نداریم.
بینهایت راه وجود دارد، وقتی اراده کنیم!
هیچ اقلیتی، ولو در حاکمیت نمیتواند جنگ را به ما تحمیل کند، مگر خودمان هم بخواهیم!
تاجزادهها، مهرآیینها، مدنیها، و دلسوزان بسیاری وجود دارند.
اما تا وقتی ما تصمیم خود را نگرفته و نشستهایم
جای همه آنها زندان است!
تداوم مشکلات اقتصادی
سقوط ارزش پول ملی
ادامه فقر
و این بار جنگ
وجود خواهند داشت
تا ما مردم در صحنه حضور نیافتهایم.
@ghomeishi3
👆
تهدید هر جنگی را باید جدی گرفت. ولو احتمال آن به چند درصد ناچیز هم نرسد!
ما در سال ۱۳۵۹ اشتباه کردیم، نادان بودیم و نمیدانستیم جنگ یعنی چه، و چقدر برای پیشگیری از جنگ همه مسئولیت داریم.
آیا همچنان، مردم تنها باید نظارهگر باشند؟
ترامپ در هفته گذشته سه بار از احتمال حمله به ایران سخن گفته. نباید خوش خیال بود و بر اساس آمال و آرزوها برنامهریزی کرد..
هیچ کشور خارجی به مردم ایران کمک نمیکند.
آیا بیخیالی نظام حاکم، مسئولیت تکتک مردم را توجیه میکند؟
تاریخ از ما نمیپذیرد بگوییم نظام اشتباه کرد و ما هیچ راه چارهای نداشتیم!
ما حق نداریم اجازه دهیم مهرآیینها تنها بمانند.
جنگ هرگز راه حل نبوده است.
اگر ما خواهان تغییرات بنیادینی در کشور هستیم، راه آن از جنگ نمیگذرد!
هیچ جنگی که قابل پیشگیری باشد، توجیه ندارد.
حمله خارجی اگر به سرنگونی نظام هم منتهی شود، دمکراسی و آبادانی را برای کشور به ارمغان نخواهد آورد.
مردم نباید نقش خود را به عنوان صاحبان اصلی کشور، فراموش کنند.
پایان خوب برای چنین جنگی یک توهم بیش نیست!
گفتن اینکه مردم توان کاری را ندارند، یعنی سپردن سرنوشت کشور به حاکمیت، و قرار گرفتن همه مردم در نقش تماشاچی است.
بله مردم توان دخالت در سرنوشت خود را دارند.
وقتی شما از عهدهی رفع مشکلات جاری مجتمع برنمیآیید، هرگز قادر به بنای ساختمانی جدید و بهتر نخواهید بود.
ساختن اساسی کشور، وقتی مردم از عهدهی دخالت در مسائل معمولی و جاری ناتوانند، یک شوخی بیشتر نیست!
اگر گفته شود دخالت در کار حاکمیت ناممکن است. بهتر است از ایدهی بنای یک کشور متمدن، مبتنی بر علم روز و دمکراسی دست بکشیم. هیچ تحول مثبتی بدون مسئولیت پذیری و حضور مردم در صحنه اتفاق نمیافتد.
بیاقدامی یعنی تسلیم. یعنی پذیرش شکست قبل از درگیری.
پیشنهاد من؛
پیدا کردن راههایی جدید و کم خطر برای انعکاس نظر صریح مردم به حاکمان است.
این احتمال را که حکومت با دریافت نظرات مردم ناگزیر از تصمیم عاقلانه خواهد شد را نباید نادیده انگاشت.
ما اگر در بیان نظرات خود کوتاهی کنیم، یا بترسیم، هرگز شایستهی کشوری پیشرفته نیستیم.
سکوت یعنی استقبال از جنگ. همانطور که سالهاست با سکوتمان عوارض پیشینی جنگ را که همان سقوط اقتصاد و فقر گسترده را تحمل کردهایم.
بدخواهان از حضور مردم میترسند!
ما راهی جز آمدن به صحنه و ایفای نقش، به هر طریقی نداریم.
دلسوزان بسیاری وجود دارند. اما تا وقتی ما تصمیم خود را نگرفته و نشستهایم جای همهی آنها زندان است!
تداوم مشکلات اقتصادی ، سقوط ارزش پول ملی ، ادامهی فقر ، و این بار جنگ وجود خواهند داشت تا ما مردم در صحنه حضور نیافتهایم.
تهدید هر جنگی را باید جدی گرفت. ولو احتمال آن به چند درصد ناچیز هم نرسد!
ما در سال ۱۳۵۹ اشتباه کردیم، نادان بودیم و نمیدانستیم جنگ یعنی چه، و چقدر برای پیشگیری از جنگ همه مسئولیت داریم.
آیا همچنان، مردم تنها باید نظارهگر باشند؟
ترامپ در هفته گذشته سه بار از احتمال حمله به ایران سخن گفته. نباید خوش خیال بود و بر اساس آمال و آرزوها برنامهریزی کرد..
هیچ کشور خارجی به مردم ایران کمک نمیکند.
آیا بیخیالی نظام حاکم، مسئولیت تکتک مردم را توجیه میکند؟
تاریخ از ما نمیپذیرد بگوییم نظام اشتباه کرد و ما هیچ راه چارهای نداشتیم!
ما حق نداریم اجازه دهیم مهرآیینها تنها بمانند.
جنگ هرگز راه حل نبوده است.
اگر ما خواهان تغییرات بنیادینی در کشور هستیم، راه آن از جنگ نمیگذرد!
هیچ جنگی که قابل پیشگیری باشد، توجیه ندارد.
حمله خارجی اگر به سرنگونی نظام هم منتهی شود، دمکراسی و آبادانی را برای کشور به ارمغان نخواهد آورد.
مردم نباید نقش خود را به عنوان صاحبان اصلی کشور، فراموش کنند.
پایان خوب برای چنین جنگی یک توهم بیش نیست!
گفتن اینکه مردم توان کاری را ندارند، یعنی سپردن سرنوشت کشور به حاکمیت، و قرار گرفتن همه مردم در نقش تماشاچی است.
بله مردم توان دخالت در سرنوشت خود را دارند.
وقتی شما از عهدهی رفع مشکلات جاری مجتمع برنمیآیید، هرگز قادر به بنای ساختمانی جدید و بهتر نخواهید بود.
ساختن اساسی کشور، وقتی مردم از عهدهی دخالت در مسائل معمولی و جاری ناتوانند، یک شوخی بیشتر نیست!
اگر گفته شود دخالت در کار حاکمیت ناممکن است. بهتر است از ایدهی بنای یک کشور متمدن، مبتنی بر علم روز و دمکراسی دست بکشیم. هیچ تحول مثبتی بدون مسئولیت پذیری و حضور مردم در صحنه اتفاق نمیافتد.
بیاقدامی یعنی تسلیم. یعنی پذیرش شکست قبل از درگیری.
پیشنهاد من؛
پیدا کردن راههایی جدید و کم خطر برای انعکاس نظر صریح مردم به حاکمان است.
این احتمال را که حکومت با دریافت نظرات مردم ناگزیر از تصمیم عاقلانه خواهد شد را نباید نادیده انگاشت.
ما اگر در بیان نظرات خود کوتاهی کنیم، یا بترسیم، هرگز شایستهی کشوری پیشرفته نیستیم.
سکوت یعنی استقبال از جنگ. همانطور که سالهاست با سکوتمان عوارض پیشینی جنگ را که همان سقوط اقتصاد و فقر گسترده را تحمل کردهایم.
بدخواهان از حضور مردم میترسند!
ما راهی جز آمدن به صحنه و ایفای نقش، به هر طریقی نداریم.
دلسوزان بسیاری وجود دارند. اما تا وقتی ما تصمیم خود را نگرفته و نشستهایم جای همهی آنها زندان است!
تداوم مشکلات اقتصادی ، سقوط ارزش پول ملی ، ادامهی فقر ، و این بار جنگ وجود خواهند داشت تا ما مردم در صحنه حضور نیافتهایم.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان» (ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»)
🖌 احمد کسروی
🔸۱ـ پوزش (یک از چهار)
این کتاب داستانی دارد که باید برای خوانندگان بازگو کنیم :
از دوازده سال پیش ، مردی در ایران برخاست (مؤلف این کتاب) که از دین دفاع میکند و با کسانی که آن را خوار میشمارند ، از پیروان فلسفهی مادی و دیگران ، مجادله میکند و چنانکه شایسته است از آن دفاع مینماید. با این تفاوت که او راهی را پیمود که دیگران نپیمودهاند. او دین را به معنایی بدیع تفسیر کرد و گفت :
«دین عبارت است از شناخت جهان تا حدی که ممکن است و شناخت حقایق زندگی و پیروی از عقل در همهی امور».
و این بیان خود را چنین شرح داد :
«زندگی مردم میتواند بر یکی از [این] دو وجه باشد :
۱) اینکه مردم به شناخت جهان و شناخت حقایق اهمیتی ندهند و هر گروهی دنبالهرو رشتهای دیگر از پندارها باشد و مردم با هوا و هوس خود زندگی کنند ، اینست هر مردی آنچه را به سود اوست طلب کند و به دیگران اعتنایی نکند و زندگی به نبردی میانشان تبدیل شود. و این همان زندگی جانوری است.
۲) اینکه هر کسی در شناخت جهان و در دانستن حقایق بکوشد و مردم هوا و هوس خود را رها کنند و در کارها و امورشان از خرد پیروی نمایند و از نیک و بد آگاه باشند و از هر آنچه در آن زیان است دوری کنند و هر کسی به سودهای دیگران همانگونه اهمیت دهد که به سودهای خود اهمیت میدهد ، و میان تودهها همبستگی برقرار باشد و هر تودهای به سود تودههای دیگر توجه کند. اینست این زندگی آدمیانه است ، و این همان دین است».
گفت : «در جهان حقایقی وجود دارد که اگر مردم آنها را بشناسند و زندگی خود را بر آنها بنا کنند ، سعادت و رفاه جهان را فرامیگیرد».
گفت : «پیروان فلسفهی مادی گمراه شدهاند ، آنجا که زندگی را نبرد میان مردم و جهان را آوردگاهی برای آنان پنداشتند. زیرا آدمیزادگان ناچار از نبرد نیستند. بلکه میتوانند به جای نبرد ، با یاری و همدستی متقابل زندگی کنند».
گفت : «آدمی دارای دو سرشت است : سرشت جان و سرشت روان. یکمی میان او و جانوران مشترک است و دومی ویژهی اوست. (یعنی آدمی جانوری است که سرشت روانی بر آن افزوده شده است). سپس هر یک از این دو سرشت ، خصلتها و خواهشهای جداگانهای دارد. از خصلتهای سرشت یکم ، خوددوستی ، تکبر ، رشک ، خشم و پیروی از هوا و هوس است و از خصلتهای سرشت دوم ، مهربانی به دیگران ، اهمیت دادن به سودهاشان ، غمخواری در غمهاشان ، دادگریدوستی ، دستگیری (احسان) و آبادانی و بیزاری از ستم ، بدی ، ویرانگری و مانند اینهاست».
گفت : «این دو سرشت با یکدیگر در تضاد و تعارضاند و مانند دو کفهی ترازو هستند که اگر یکی بالا رود ، دیگری پایین میآید».
معنای این سخن آن است که هر انسانی اگر سرشت روانیاش قوی شود ، بر سرشت جانیش چیره میگردد و آن را زیر فرمان خود درمیآورد ، اینست ستودگیهایش افزون گشته و خویهایش (اخلاق) نیکو میشود ، وگرنه کار برعکس میشود. نتیجهی مطلوب اینست که هر انسانی به نیرومند گردانیدن سرشت روانی خود نیازمند است و پایهی این نیرومندی ، شناخت حقایق است و اگر خواستی بگو : همان دین است.
همچنین از کارهای او این بود که بر هستی خدای پاک و بزرگ با دلایل دانشی استوار استدلال کرد و با مادّیان بشدت مخالفت نمود. کوتاهِ سخنانش این است که ما در این جهان نظم و حکمتی میبینیم که خردْ ما را بازمیدارد از اینکه آن را به خود جهان نسبت دهیم و نمیتوانیم جهان را مستقل و بدون چیزی بیرون آن بپنداریم.
او در معنای روان و خرد و استدلال بر هستی خدا و رد بر پیروان فلسفهی مادی ، گفتارهای بسیار و دفترهای پرشماری دارد.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸۱ـ پوزش (یک از چهار)
این کتاب داستانی دارد که باید برای خوانندگان بازگو کنیم :
از دوازده سال پیش ، مردی در ایران برخاست (مؤلف این کتاب) که از دین دفاع میکند و با کسانی که آن را خوار میشمارند ، از پیروان فلسفهی مادی و دیگران ، مجادله میکند و چنانکه شایسته است از آن دفاع مینماید. با این تفاوت که او راهی را پیمود که دیگران نپیمودهاند. او دین را به معنایی بدیع تفسیر کرد و گفت :
«دین عبارت است از شناخت جهان تا حدی که ممکن است و شناخت حقایق زندگی و پیروی از عقل در همهی امور».
و این بیان خود را چنین شرح داد :
«زندگی مردم میتواند بر یکی از [این] دو وجه باشد :
۱) اینکه مردم به شناخت جهان و شناخت حقایق اهمیتی ندهند و هر گروهی دنبالهرو رشتهای دیگر از پندارها باشد و مردم با هوا و هوس خود زندگی کنند ، اینست هر مردی آنچه را به سود اوست طلب کند و به دیگران اعتنایی نکند و زندگی به نبردی میانشان تبدیل شود. و این همان زندگی جانوری است.
۲) اینکه هر کسی در شناخت جهان و در دانستن حقایق بکوشد و مردم هوا و هوس خود را رها کنند و در کارها و امورشان از خرد پیروی نمایند و از نیک و بد آگاه باشند و از هر آنچه در آن زیان است دوری کنند و هر کسی به سودهای دیگران همانگونه اهمیت دهد که به سودهای خود اهمیت میدهد ، و میان تودهها همبستگی برقرار باشد و هر تودهای به سود تودههای دیگر توجه کند. اینست این زندگی آدمیانه است ، و این همان دین است».
گفت : «در جهان حقایقی وجود دارد که اگر مردم آنها را بشناسند و زندگی خود را بر آنها بنا کنند ، سعادت و رفاه جهان را فرامیگیرد».
گفت : «پیروان فلسفهی مادی گمراه شدهاند ، آنجا که زندگی را نبرد میان مردم و جهان را آوردگاهی برای آنان پنداشتند. زیرا آدمیزادگان ناچار از نبرد نیستند. بلکه میتوانند به جای نبرد ، با یاری و همدستی متقابل زندگی کنند».
گفت : «آدمی دارای دو سرشت است : سرشت جان و سرشت روان. یکمی میان او و جانوران مشترک است و دومی ویژهی اوست. (یعنی آدمی جانوری است که سرشت روانی بر آن افزوده شده است). سپس هر یک از این دو سرشت ، خصلتها و خواهشهای جداگانهای دارد. از خصلتهای سرشت یکم ، خوددوستی ، تکبر ، رشک ، خشم و پیروی از هوا و هوس است و از خصلتهای سرشت دوم ، مهربانی به دیگران ، اهمیت دادن به سودهاشان ، غمخواری در غمهاشان ، دادگریدوستی ، دستگیری (احسان) و آبادانی و بیزاری از ستم ، بدی ، ویرانگری و مانند اینهاست».
گفت : «این دو سرشت با یکدیگر در تضاد و تعارضاند و مانند دو کفهی ترازو هستند که اگر یکی بالا رود ، دیگری پایین میآید».
معنای این سخن آن است که هر انسانی اگر سرشت روانیاش قوی شود ، بر سرشت جانیش چیره میگردد و آن را زیر فرمان خود درمیآورد ، اینست ستودگیهایش افزون گشته و خویهایش (اخلاق) نیکو میشود ، وگرنه کار برعکس میشود. نتیجهی مطلوب اینست که هر انسانی به نیرومند گردانیدن سرشت روانی خود نیازمند است و پایهی این نیرومندی ، شناخت حقایق است و اگر خواستی بگو : همان دین است.
همچنین از کارهای او این بود که بر هستی خدای پاک و بزرگ با دلایل دانشی استوار استدلال کرد و با مادّیان بشدت مخالفت نمود. کوتاهِ سخنانش این است که ما در این جهان نظم و حکمتی میبینیم که خردْ ما را بازمیدارد از اینکه آن را به خود جهان نسبت دهیم و نمیتوانیم جهان را مستقل و بدون چیزی بیرون آن بپنداریم.
او در معنای روان و خرد و استدلال بر هستی خدا و رد بر پیروان فلسفهی مادی ، گفتارهای بسیار و دفترهای پرشماری دارد.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 انصاری ، احمد کسروی
🔸 شعر بخردانه (یک از یک)
الا ای چامهگوی نغزگفتار
که گردیده است نطق تو شکربار
سخن از بهر معنی گو چو گوئی
ز بهر بخردان اینست معیار
نخستین باید اندیشه بسر داشت
سپس فرسود تن از بهر اشعار
بدا آن بیخرد کو در همه عمر
کند وصف بتان چین و فرخار
خُنُک آن کس که بهر سرخرویان
نسازد خویشتن را زردرخسار
ز سروقد دلا کمتر سخن گوی
که نارد این شجر جز بیبری بار
مزن از خط و خال گلرخان دم
مکن عمر گران را صرف این کار
بهل از کف رخ چون قرص مه را
برو یک قرصه نانی بدست آر
لب چاه زنخ لبتشنه تا چند
چو نبود آبی اندر وی پدیدار
کمان منمای سرو قامت خویش
بپای سرو قد و قامت یار
گهی در سایهی زلفش نشینی
گه از هجر رخش گردی تو بیمار
مخاطب گه کنی باد صبا را
که مشک آرد ز موی وی بخروار
گه از لعل لب یاقوترنگش
گهی از در دندان دُرَربار
سخن گویی گه از خال سیاهش
گهی از نرگس چشمان خمار
گهی تشبیه زلفش را بعقرب
مقابل موی وی را گاه با مار
گهی ناخورده می مستی و گاهی
اناالحقگو چو منصوری سر دار
نسازد دفع صفرا از مزاجت
ترنج غبغب و پستان چون نار
در این ره هرچه باید گفت گفتند
ادیبان جهان با طبع سرشار
بقدری گشته این کالا فراوان
که نبود بهر وی دیگر خریدار
در این بیهودهگویی عمر خود را
مکن مصرف که ان العمر سیار
بیا زین حرفهای زشت موهوم
برای خاطر حق دست بردار
بگیر از من فرا این نکتهی نغز
که زود این نکته را دریافت انصار
قم ، انصاری
پیمان : آفرین بر آزادهمرد پاکدل! امروز ایران باینگونه شعرهای خردمندانه نیاز دارد وگرنه شعرهای بیهوده از خروارهای آن چه سود؟!
دریغ که آنهمه عمرهای گرانبها هدر گردیده و ما امروز جز سرشکستگی و شرمندگی نتیجهی دیگری از آنها نمییابیم. مگر این سخنوران پاکدل خردمند جبران آن بیخردیها را بکنند!
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
🖌 انصاری ، احمد کسروی
🔸 شعر بخردانه (یک از یک)
الا ای چامهگوی نغزگفتار
که گردیده است نطق تو شکربار
سخن از بهر معنی گو چو گوئی
ز بهر بخردان اینست معیار
نخستین باید اندیشه بسر داشت
سپس فرسود تن از بهر اشعار
بدا آن بیخرد کو در همه عمر
کند وصف بتان چین و فرخار
خُنُک آن کس که بهر سرخرویان
نسازد خویشتن را زردرخسار
ز سروقد دلا کمتر سخن گوی
که نارد این شجر جز بیبری بار
مزن از خط و خال گلرخان دم
مکن عمر گران را صرف این کار
بهل از کف رخ چون قرص مه را
برو یک قرصه نانی بدست آر
لب چاه زنخ لبتشنه تا چند
چو نبود آبی اندر وی پدیدار
کمان منمای سرو قامت خویش
بپای سرو قد و قامت یار
گهی در سایهی زلفش نشینی
گه از هجر رخش گردی تو بیمار
مخاطب گه کنی باد صبا را
که مشک آرد ز موی وی بخروار
گه از لعل لب یاقوترنگش
گهی از در دندان دُرَربار
سخن گویی گه از خال سیاهش
گهی از نرگس چشمان خمار
گهی تشبیه زلفش را بعقرب
مقابل موی وی را گاه با مار
گهی ناخورده می مستی و گاهی
اناالحقگو چو منصوری سر دار
نسازد دفع صفرا از مزاجت
ترنج غبغب و پستان چون نار
در این ره هرچه باید گفت گفتند
ادیبان جهان با طبع سرشار
بقدری گشته این کالا فراوان
که نبود بهر وی دیگر خریدار
در این بیهودهگویی عمر خود را
مکن مصرف که ان العمر سیار
بیا زین حرفهای زشت موهوم
برای خاطر حق دست بردار
بگیر از من فرا این نکتهی نغز
که زود این نکته را دریافت انصار
قم ، انصاری
پیمان : آفرین بر آزادهمرد پاکدل! امروز ایران باینگونه شعرهای خردمندانه نیاز دارد وگرنه شعرهای بیهوده از خروارهای آن چه سود؟!
دریغ که آنهمه عمرهای گرانبها هدر گردیده و ما امروز جز سرشکستگی و شرمندگی نتیجهی دیگری از آنها نمییابیم. مگر این سخنوران پاکدل خردمند جبران آن بیخردیها را بکنند!
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
7ـ یک دسته نیز برای سودمندیِ حملهی آمریکا دلیل از تاریخ آوردهاند. برای مثال یکی آن را با اشغال ایران از سوی انگلیس و روس در شهریور 1320 به سنجش کشیده و در پرده ، ایرانِ پس از شهریور 20 را بهتر از زمان رضاشاه وانموده. دیگری با حملهی درندهخویانهی آمریکا به ژاپن سنجیده و نتیجه گرفته که بسود ژاپنیها شده ، آن دیگری گرفتاری کنونی ما را با حملهی متفقین به فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم که در اشغال آلمانها بوده و به آزادی فرانسه انجامیده به سنجش کشیده و مخالفت با حملهی بیگانه به ایران را به ریشخند گرفته.
ما پیشتر نیز از هواداران حملهی آمریکا دلیلهای دیگری از تاریخ شنیده بودیم ـ دلیلهایی برای سودمندیِ حملهی بیگانگان که به آزادی مردم از دست حکومت خودکامهشان انجامیده. هیچگاه گمان نداشتیم تاریخ در دست اینان افزاری برای نتیجهگیریهایی خواهد بود که مسئولیت ناپذیری خود را در پس آن پنهان کنند.
اینان هیچ نمیاندیشند کشورها ، مردمان و شیوهی زندگی و فرهنگشان با هم یکسان نیست. یک راه چاره در کشوری ممکنست برای دیگری هیچ بکار نیاید. آخر مگر مردم فرانسه در زمان اشغال آلمان نازی را تنها حملهی متفقین به نُرماندی رهانید که چنین مثالی میآورند؟! آیا از کوششهای پارتیزانهای فرانسوی بضد نازیها و کوششهای «فرانسهی آزاد» آگاهی نداشتند یا فراموش کرده یا نمیخواهند از آنها نیز یاد کنند؟!. در زیر یک ویدئوی تاریخی از گرفتاریهای فرانسه در زمان جنگ آمده است.
ویدئوی ارزشمند زیر به ایستادگی فرانسه در برابر آلمانها می پردازد :
از شکست تا فیروزی فرانسه در برابر آلمان
ما پیشتر نیز از هواداران حملهی آمریکا دلیلهای دیگری از تاریخ شنیده بودیم ـ دلیلهایی برای سودمندیِ حملهی بیگانگان که به آزادی مردم از دست حکومت خودکامهشان انجامیده. هیچگاه گمان نداشتیم تاریخ در دست اینان افزاری برای نتیجهگیریهایی خواهد بود که مسئولیت ناپذیری خود را در پس آن پنهان کنند.
اینان هیچ نمیاندیشند کشورها ، مردمان و شیوهی زندگی و فرهنگشان با هم یکسان نیست. یک راه چاره در کشوری ممکنست برای دیگری هیچ بکار نیاید. آخر مگر مردم فرانسه در زمان اشغال آلمان نازی را تنها حملهی متفقین به نُرماندی رهانید که چنین مثالی میآورند؟! آیا از کوششهای پارتیزانهای فرانسوی بضد نازیها و کوششهای «فرانسهی آزاد» آگاهی نداشتند یا فراموش کرده یا نمیخواهند از آنها نیز یاد کنند؟!. در زیر یک ویدئوی تاریخی از گرفتاریهای فرانسه در زمان جنگ آمده است.
ویدئوی ارزشمند زیر به ایستادگی فرانسه در برابر آلمانها می پردازد :
از شکست تا فیروزی فرانسه در برابر آلمان
YouTube
از شکست تا آزادی | فرانسه در جنگ جهانی دوم
🔻 " می خواهم در بین مردم فرانسه بمانم تا در غم و اندوه آن ها شریک باشم" این جمله آخرین نخست وزیر جمهوری سوم فرانسه بود؛ کسی که سال ها ازش بعنوان قهرمان ملی فرانسه یاد می شد اما افراد زیادی هم بهش اتهام خیانت زدن! وقتی که آلمانی ها برای اشغال فرانسه اومدن،…