📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 خوانندگان پیمان
🔸 سخن نابجا چه دارد سود؟ (یک از یک)
سخن را پایه از مایه است بیمایه فطیر آید
سخنگو گر بود نادان سخنها ناخجیر [1] آید
سخن در کفهی نادان ز کم باری است سر بالا
ولی در کفهی دانا همیشه سر بزیر آید
چو طفلی خردسال و پیرمردی سالخوردش دان
سخنهایی که زود آید سخنهایی که دیر آید
سخنرانی درین دوره ز هر کاری است آسانتر
بمیل خویشتن هر کس سخنران و دبیر آید
کسی پابند معنی نیست در گفتارهای خود
براند همچنان سیلی هر آنش در مسیر آید
از این نادانکان کی گفتگوی باثمر خیزد
وزین جولاهکان کی کار دیبا و حریر آید؟!
چرا داننده نسراید سخنهای پر و ساده
که نزد عالی و دانی پسند و دلپذیر آید؟!
چرا بایستی بسرودن سخنهای تهیمغزی
که از هرباره بتواند کس آن را خردهگیر آید؟!
به پیش نیری خاموش بنشستن از آن بهتر
که حرفی ناسزا خیزد که گفتی ناخجیر آید
سمنان ـ نیری
🔹 پانوشت :
1ـ خجیر (به پیش یا به زیر خا) = پسندیده. (فرهنگ دهخدا)
🌸
🖌 خوانندگان پیمان
🔸 سخن نابجا چه دارد سود؟ (یک از یک)
سخن را پایه از مایه است بیمایه فطیر آید
سخنگو گر بود نادان سخنها ناخجیر [1] آید
سخن در کفهی نادان ز کم باری است سر بالا
ولی در کفهی دانا همیشه سر بزیر آید
چو طفلی خردسال و پیرمردی سالخوردش دان
سخنهایی که زود آید سخنهایی که دیر آید
سخنرانی درین دوره ز هر کاری است آسانتر
بمیل خویشتن هر کس سخنران و دبیر آید
کسی پابند معنی نیست در گفتارهای خود
براند همچنان سیلی هر آنش در مسیر آید
از این نادانکان کی گفتگوی باثمر خیزد
وزین جولاهکان کی کار دیبا و حریر آید؟!
چرا داننده نسراید سخنهای پر و ساده
که نزد عالی و دانی پسند و دلپذیر آید؟!
چرا بایستی بسرودن سخنهای تهیمغزی
که از هرباره بتواند کس آن را خردهگیر آید؟!
به پیش نیری خاموش بنشستن از آن بهتر
که حرفی ناسزا خیزد که گفتی ناخجیر آید
سمنان ـ نیری
🔹 پانوشت :
1ـ خجیر (به پیش یا به زیر خا) = پسندیده. (فرهنگ دهخدا)
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
8%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ نوروز سال 1404 ✴️
🖌 نویساد تلگرام
(بخش پنجم)
پیشتر گفتیم همهی تودههای جهان تسلیم حکومتهاشان نیستند و یک دسته از آنان حکومتهاشان را وادار به پذیرفتن خواستهای خود کردهاند. پیداست سخن ما از کشورهایی نیست که به روش دمکراسی راه برده میشوند. چه ، در آنها توده میتواند از راه پارلمان و دمکراسی خواست خود را به قانون تبدیل کرده به اجرا بگزارد. سخن از تودههاییست که شایندهی نگاهداری از کشورشان گردیده توانستهاند حکومتهای خودکامهشان را وادار به پذیرفتن خواست خود کنند.
مثالی که آوردیم از کشور هندوستان بود که دویست سال زیر حکومت انگلیس بسر میبرد. لیکن رفتهرفته یک دسته از میهنپرستانِ ایشان توانستند از راه کوششهای حزبی و روزنامهها مردم را به گمراهیهای خود آگاه کنند و با یاد دادن معنی درست دمکراسی ، همدستی ، یکسان بودن مردم در پیشگاه قانون ، اهمیت قانون و الزام به رعایت آن ، معنی میهن و اینگونه آموزشها ، ایشان را در برابر انگلیسیها یگانه و همدست گردانند. بدینسان توانستند در مدت چند دهه کوشش ، استقلال کشورشان را بدست آورند.
در ایران نیز جنبش مشروطه وادار کردن حکومت به پذیرش خواست مردم بود. لیکن جای افسوس فراوانست که آن جنبش ناانجام ماند که یکی از مهمترین علتهایش را ناآمادگی مردم به دمکراسی باید شمارد. از اینرو بخردانه نیست با یک روایت یا مَثَل ناروشنی همچون «الناس علی دین ملوکهم» دست و بال خود را ببندیم و تسلیم سرنوشت شویم. باید بدانیم چنانکه شاینده گردیم (1) ، میتوانیم حکومت را وادار به پذیرش خواستهای خود گردانیم.
چنانکه در آغاز پیام نوروزی گفتیم آقای رحیم قمیشی و یارانشان روز 25 بهمن 1403 را روزی برای یک دادخواهی آرام و خاموش برگزیده و از پیش آگاهی داده بودند. موضوع دادخواهی ، آزادی یا محاکمهی آشکار سه زندانی سال 88 بود. سپس آزادی زندانیان سیاسی بیگناه و پاسخگو بودن حکومت را نیز به این افزودند. ما هوادار این دادخواهی درآمده و نوشتاری در هفت بخش (2) در کانال آوردیم و در آنجا به فراخی دلیلهای خود را بازنمودیم.
لیکن پیش از روز فراهم آمدن ، سران دادخواه را دستگیر و زندانی کردند و از گردآمدن دیگران نیز جلو گرفتند. در آن زمان ما نوشتیم که این خود یک گام به پیش است و یک فیروزی برای مردم بشمار میآید. زیرا لشکری از پلیس و خودیها با رخت عادی (لباس شخصیها) را بسیج کرده به میدان آورده بودند. این خود نشان داد که آمادگی یک دستهی کمابیش هزار تَنی برای اعتراض چه اندازه میتواند حکومت را به هراس اندازد. همین دادخواهیِ خُرد نیروی توده را که از همدستی برآمده بود به مردم و حکومت نشان داد. به آنانی که در برابر هر کوششی جز ناامیدی نمینمایند ، نشان داد که با هماندیشی و یگانگی و در نتیجه همدستی ، میتوان دریچههایی به آزادی گشاد و سپس گامهای بزرگتری نیز برداشت.
خوانندگانی این هواداری را بما ایراد گرفته میپرسیدند : «آخر مرام شما چگونه با آزادی آن سه تن که یکی از آنها نیز ملایی میباشد سازگارست؟!». ناگزیر در پاسخ ایشان نوشتار دیگری در چهار بخش (3) در کانال نوشتیم.
کوتاهشدهی سخنان ما در آن دو نوشتار اینهاست :
1ـ غیرتمندان و میهندوستان کشور باید در هر جنب و جوشی که نتیجهاش باز شدن روزنهای به آزادی و کاستن از خودکامگی و بیقانونیست مشارکت کنند. این گذشته از تلاشی است که باید برای آگاهی از حقایق زندگی و معنی دمکراسی و اهمیت قانون و کوششهای حزبی و اینگونه زمینهها انجام گیرد.
2ـ هیچ رفتار غیرقانونی نباید عادی گردد. یکجا که قانونشکنیِ خُردی رخ میدهد و مردم آن را کماهمیت شمارده از بار مسئولیت اجتماعی شانه خالی میکنند و یا بخاموشی میگرایند ، همین خاموشی و پشتیبانی نکردن از قانون و دادگری ، خود چراغ سبزی به خودکامگان است که گام دیگری در راه پایمال کردن قانونها و کاستن از آزادی مردم بردارند. چنانکه پیشامدهای چهلوشش سال گذشته گواه راستی این سخن است.
برای رسیدن به آزادی و شکستن سدِ خودکامگی ، این رفتار را باید بدانسان که پیش آمده بازپس گردانید. بدینسان که مردم باید در هر فرصتی و در برابر هر رفتاری که خودکامگی و قانونشکنی بشمار میآید ایستادگی کنند و این را وظیفهی غیرت و میهندوستی خود بدانند. به همان سان که کشور به چنین وضعیتی رسیده ، ما ایرانیان میتوانیم این را با ایستادگیهایی (هرچند خُرد) وارونه کرده راه پیموده شده را بازگردیم.
(بخش پایانی این نوشتار فردا خواهد آمد).
(1) : شایندگی چند جنبه دارد. در دفتر «سرمایهی اجتماعی ایرانیان ، (شایندگی در چیست؟)» به این جستار پرداخته شده.
(2) : https://t.me/pakdini/24780
(3) : https://t.me/pakdini/24994
🖌 نویساد تلگرام
(بخش پنجم)
پیشتر گفتیم همهی تودههای جهان تسلیم حکومتهاشان نیستند و یک دسته از آنان حکومتهاشان را وادار به پذیرفتن خواستهای خود کردهاند. پیداست سخن ما از کشورهایی نیست که به روش دمکراسی راه برده میشوند. چه ، در آنها توده میتواند از راه پارلمان و دمکراسی خواست خود را به قانون تبدیل کرده به اجرا بگزارد. سخن از تودههاییست که شایندهی نگاهداری از کشورشان گردیده توانستهاند حکومتهای خودکامهشان را وادار به پذیرفتن خواست خود کنند.
مثالی که آوردیم از کشور هندوستان بود که دویست سال زیر حکومت انگلیس بسر میبرد. لیکن رفتهرفته یک دسته از میهنپرستانِ ایشان توانستند از راه کوششهای حزبی و روزنامهها مردم را به گمراهیهای خود آگاه کنند و با یاد دادن معنی درست دمکراسی ، همدستی ، یکسان بودن مردم در پیشگاه قانون ، اهمیت قانون و الزام به رعایت آن ، معنی میهن و اینگونه آموزشها ، ایشان را در برابر انگلیسیها یگانه و همدست گردانند. بدینسان توانستند در مدت چند دهه کوشش ، استقلال کشورشان را بدست آورند.
در ایران نیز جنبش مشروطه وادار کردن حکومت به پذیرش خواست مردم بود. لیکن جای افسوس فراوانست که آن جنبش ناانجام ماند که یکی از مهمترین علتهایش را ناآمادگی مردم به دمکراسی باید شمارد. از اینرو بخردانه نیست با یک روایت یا مَثَل ناروشنی همچون «الناس علی دین ملوکهم» دست و بال خود را ببندیم و تسلیم سرنوشت شویم. باید بدانیم چنانکه شاینده گردیم (1) ، میتوانیم حکومت را وادار به پذیرش خواستهای خود گردانیم.
چنانکه در آغاز پیام نوروزی گفتیم آقای رحیم قمیشی و یارانشان روز 25 بهمن 1403 را روزی برای یک دادخواهی آرام و خاموش برگزیده و از پیش آگاهی داده بودند. موضوع دادخواهی ، آزادی یا محاکمهی آشکار سه زندانی سال 88 بود. سپس آزادی زندانیان سیاسی بیگناه و پاسخگو بودن حکومت را نیز به این افزودند. ما هوادار این دادخواهی درآمده و نوشتاری در هفت بخش (2) در کانال آوردیم و در آنجا به فراخی دلیلهای خود را بازنمودیم.
لیکن پیش از روز فراهم آمدن ، سران دادخواه را دستگیر و زندانی کردند و از گردآمدن دیگران نیز جلو گرفتند. در آن زمان ما نوشتیم که این خود یک گام به پیش است و یک فیروزی برای مردم بشمار میآید. زیرا لشکری از پلیس و خودیها با رخت عادی (لباس شخصیها) را بسیج کرده به میدان آورده بودند. این خود نشان داد که آمادگی یک دستهی کمابیش هزار تَنی برای اعتراض چه اندازه میتواند حکومت را به هراس اندازد. همین دادخواهیِ خُرد نیروی توده را که از همدستی برآمده بود به مردم و حکومت نشان داد. به آنانی که در برابر هر کوششی جز ناامیدی نمینمایند ، نشان داد که با هماندیشی و یگانگی و در نتیجه همدستی ، میتوان دریچههایی به آزادی گشاد و سپس گامهای بزرگتری نیز برداشت.
خوانندگانی این هواداری را بما ایراد گرفته میپرسیدند : «آخر مرام شما چگونه با آزادی آن سه تن که یکی از آنها نیز ملایی میباشد سازگارست؟!». ناگزیر در پاسخ ایشان نوشتار دیگری در چهار بخش (3) در کانال نوشتیم.
کوتاهشدهی سخنان ما در آن دو نوشتار اینهاست :
1ـ غیرتمندان و میهندوستان کشور باید در هر جنب و جوشی که نتیجهاش باز شدن روزنهای به آزادی و کاستن از خودکامگی و بیقانونیست مشارکت کنند. این گذشته از تلاشی است که باید برای آگاهی از حقایق زندگی و معنی دمکراسی و اهمیت قانون و کوششهای حزبی و اینگونه زمینهها انجام گیرد.
2ـ هیچ رفتار غیرقانونی نباید عادی گردد. یکجا که قانونشکنیِ خُردی رخ میدهد و مردم آن را کماهمیت شمارده از بار مسئولیت اجتماعی شانه خالی میکنند و یا بخاموشی میگرایند ، همین خاموشی و پشتیبانی نکردن از قانون و دادگری ، خود چراغ سبزی به خودکامگان است که گام دیگری در راه پایمال کردن قانونها و کاستن از آزادی مردم بردارند. چنانکه پیشامدهای چهلوشش سال گذشته گواه راستی این سخن است.
برای رسیدن به آزادی و شکستن سدِ خودکامگی ، این رفتار را باید بدانسان که پیش آمده بازپس گردانید. بدینسان که مردم باید در هر فرصتی و در برابر هر رفتاری که خودکامگی و قانونشکنی بشمار میآید ایستادگی کنند و این را وظیفهی غیرت و میهندوستی خود بدانند. به همان سان که کشور به چنین وضعیتی رسیده ، ما ایرانیان میتوانیم این را با ایستادگیهایی (هرچند خُرد) وارونه کرده راه پیموده شده را بازگردیم.
(بخش پایانی این نوشتار فردا خواهد آمد).
(1) : شایندگی چند جنبه دارد. در دفتر «سرمایهی اجتماعی ایرانیان ، (شایندگی در چیست؟)» به این جستار پرداخته شده.
(2) : https://t.me/pakdini/24780
(3) : https://t.me/pakdini/24994
Telegram
پاکدینی ـ احمد کسروی
✴️ خجسته کوششی که به آن امیدهای بسیاری هست ـ 1
🖌 کوشاد تلگرام
چنانکه میدانیم در پیشامدهای سال 88 ، سه تن از کسانی که در انتخابات دست داشتند بیآنکه در دادگاهی محاکمه شوند ، زندان خانگی شدند. در این کشور ، در سالهای آخر صد گرفتاری بما رو آورد که ریشهی…
🖌 کوشاد تلگرام
چنانکه میدانیم در پیشامدهای سال 88 ، سه تن از کسانی که در انتخابات دست داشتند بیآنکه در دادگاهی محاکمه شوند ، زندان خانگی شدند. در این کشور ، در سالهای آخر صد گرفتاری بما رو آورد که ریشهی…
📖 کتاب «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خرد چیست؟ (یک از دو)
ما باید در اینجا معنی خرد را روشن گردانیم. چیزی که هست باید نخست معنی روان روشن گردد و گوهر آدمیگری دانسته شود. اینست نخست باید از این یکی سخن گوییم. ما دربارهی روان در بسیار جاها سخن راندهایم و باید در اینجا نیز بسخنانی پردازیم. [1] انبوه مردمان که خرد را نمیشناسند از گوهر آدمی نیز ناآگاهند.
فیلسوفان مادی گفتهاند : جانوران و آدمیان که هستند ، سرچشمهی همهی کارها و جنبشهای آنها «خودخواهی» است. هر یکی از آنها تنها خود را میخواهد و همه چیز را بهر خود میخواهد. هر یکی جز دربند خود نیست. شما اگر زیست یک گوسفندی را بسنجید خواهید دید هر کاری که میکند جز بسود خود نمیکند. اگر میچرد بهر آنست که سیر شود ، اگر میخوابد بهر آنست که بیاساید ، اگر بگوسفندی شاخ میزند بهر آنست که چیرگی و برتری نشان دهد ، و اگر مادهگوسفندی را دوست میدارد و با او همچرانی میکند بهر آنست که کام گزارد. یک کاری که بسود خودش نباشد نمیکند میگویند : از اینجاست که همیشه میان زندگان «نبرد» است. چون هر یکی از آنها تنها خود را میخواهد و همه چیز را بهر خود میخواهد ، ناچار درمیانه کشاکش پدید میآید و زندگانی جز «نبرد زندگان با یکدیگر» نیست.
ما میگوییم : این سخن دربارهی چهارپایان و دیگر جانوران راستست. سرچشمهی کارها و خواهشهای آنها جز «خودخواهی» نیست و زندگانی آنها جز نبرد و کشاکش نمیباشد. چیزی که هست ما از آدمی یک رشته کارهایی میبینیم که نه تنها از روی «خودخواهی» نیست ، به آخشیج [=ضد] آن نیز هست. مثلاً شما از راهی میگذرید و در سرمای زمستان برهنهای را میبینید که لرزان و چایان ایستاده ، دلتان بحالش میسوزد ، و روپوش خود را درآورده باو میدهید ، و چون پوشیده و کمی بیاسود خرسند و دلشاد میگردید. در این یک داستان که هزاران بار رخ دهد ، سه چیز به آخشیج «خودخواهی» است : از لرزیدن و چاییدن او شما دلتان سوخت ، روپوش خود را درآورده باو دادید ، از آسایش او خرسند شدید. اینها با خودخواهی چه میسازد؟! اگر خودخواهی بودی ، بایستی از لرزیدن و چاییدن او کمترین دلسوزی در شما نباشد (چنانکه در جانوران نیست و گوسفندی را که سر میبرند ، گوسفندان دیگر در پهلوی آن آسوده میچرند) ، و بجای دادن روپوش خود باو ، اگر کلاهی بسر او بوده ، بربایید.
از این رشته کارها در آدمی بسیار است و ما از اینجا درمییابیم که میان آدمیان و جانوران جدایی هست ، و آن گفتهی فیلسوفان دربارهی جانوران از هر باره راستست. ولی دربارهی آدمی راست نیست.
در این باره راستی آنست که چهارپایان و جانوران دارای تن و جان میباشند. تن ـ همان پوست و گوشت و رگ و پی و استخوان ، و جان آن نیروی زندگیست که با گردش خون پایدار میباشد ، این داشتهی جانوران است. لیکن آدمی گذشته از تن و جان ، دارای روان نیز میباشد که گوهر جداییست.
پس آدمی از دو گوهر سرشته شده : گوهر تن و جان که در آن با جانوران همباز [=شریک] است ، گوهر روان که ویژهی خود اوست.
گوهر تن و جان ، چه در جانوران و چه در آدمی ، سرچشمهی کارها و خواهشهایش خودخواهیست. گفتهی فیلسوفان دربارهی این گوهر راست میباشد. اما گوهر روان سرچشمهی کارهایش دلسوزی و نیکخواهی و آمیغپژوهی [=حقیقتپژوهی] و آبادیدوستی و دادگریست و اینها بیکبار آخشیج [=ضد] خودخواهیست. فیلسوفان از این گوهر ناآگاه مانده و این را نشناختهاند.
🔹 پانوشت :
1ـ بنگرید بکتاب «در پیرامون روان» ـ و
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خرد چیست؟ (یک از دو)
ما باید در اینجا معنی خرد را روشن گردانیم. چیزی که هست باید نخست معنی روان روشن گردد و گوهر آدمیگری دانسته شود. اینست نخست باید از این یکی سخن گوییم. ما دربارهی روان در بسیار جاها سخن راندهایم و باید در اینجا نیز بسخنانی پردازیم. [1] انبوه مردمان که خرد را نمیشناسند از گوهر آدمی نیز ناآگاهند.
فیلسوفان مادی گفتهاند : جانوران و آدمیان که هستند ، سرچشمهی همهی کارها و جنبشهای آنها «خودخواهی» است. هر یکی از آنها تنها خود را میخواهد و همه چیز را بهر خود میخواهد. هر یکی جز دربند خود نیست. شما اگر زیست یک گوسفندی را بسنجید خواهید دید هر کاری که میکند جز بسود خود نمیکند. اگر میچرد بهر آنست که سیر شود ، اگر میخوابد بهر آنست که بیاساید ، اگر بگوسفندی شاخ میزند بهر آنست که چیرگی و برتری نشان دهد ، و اگر مادهگوسفندی را دوست میدارد و با او همچرانی میکند بهر آنست که کام گزارد. یک کاری که بسود خودش نباشد نمیکند میگویند : از اینجاست که همیشه میان زندگان «نبرد» است. چون هر یکی از آنها تنها خود را میخواهد و همه چیز را بهر خود میخواهد ، ناچار درمیانه کشاکش پدید میآید و زندگانی جز «نبرد زندگان با یکدیگر» نیست.
ما میگوییم : این سخن دربارهی چهارپایان و دیگر جانوران راستست. سرچشمهی کارها و خواهشهای آنها جز «خودخواهی» نیست و زندگانی آنها جز نبرد و کشاکش نمیباشد. چیزی که هست ما از آدمی یک رشته کارهایی میبینیم که نه تنها از روی «خودخواهی» نیست ، به آخشیج [=ضد] آن نیز هست. مثلاً شما از راهی میگذرید و در سرمای زمستان برهنهای را میبینید که لرزان و چایان ایستاده ، دلتان بحالش میسوزد ، و روپوش خود را درآورده باو میدهید ، و چون پوشیده و کمی بیاسود خرسند و دلشاد میگردید. در این یک داستان که هزاران بار رخ دهد ، سه چیز به آخشیج «خودخواهی» است : از لرزیدن و چاییدن او شما دلتان سوخت ، روپوش خود را درآورده باو دادید ، از آسایش او خرسند شدید. اینها با خودخواهی چه میسازد؟! اگر خودخواهی بودی ، بایستی از لرزیدن و چاییدن او کمترین دلسوزی در شما نباشد (چنانکه در جانوران نیست و گوسفندی را که سر میبرند ، گوسفندان دیگر در پهلوی آن آسوده میچرند) ، و بجای دادن روپوش خود باو ، اگر کلاهی بسر او بوده ، بربایید.
از این رشته کارها در آدمی بسیار است و ما از اینجا درمییابیم که میان آدمیان و جانوران جدایی هست ، و آن گفتهی فیلسوفان دربارهی جانوران از هر باره راستست. ولی دربارهی آدمی راست نیست.
در این باره راستی آنست که چهارپایان و جانوران دارای تن و جان میباشند. تن ـ همان پوست و گوشت و رگ و پی و استخوان ، و جان آن نیروی زندگیست که با گردش خون پایدار میباشد ، این داشتهی جانوران است. لیکن آدمی گذشته از تن و جان ، دارای روان نیز میباشد که گوهر جداییست.
پس آدمی از دو گوهر سرشته شده : گوهر تن و جان که در آن با جانوران همباز [=شریک] است ، گوهر روان که ویژهی خود اوست.
گوهر تن و جان ، چه در جانوران و چه در آدمی ، سرچشمهی کارها و خواهشهایش خودخواهیست. گفتهی فیلسوفان دربارهی این گوهر راست میباشد. اما گوهر روان سرچشمهی کارهایش دلسوزی و نیکخواهی و آمیغپژوهی [=حقیقتپژوهی] و آبادیدوستی و دادگریست و اینها بیکبار آخشیج [=ضد] خودخواهیست. فیلسوفان از این گوهر ناآگاه مانده و این را نشناختهاند.
🔹 پانوشت :
1ـ بنگرید بکتاب «در پیرامون روان» ـ و
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
84%
آری
5%
نه
11%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 3 (یک از چهار)
اینکه در شمارهی دوم گفتگو از شعر را بانجام رسانیدیم چون از نگارشها و نامهها که میرسد چنین پیداست که خوانندگان خواستار دنبال کردن این موضوع میباشند و از آنسوی پوشیده نباید داشت که شعر امروز آلودگی و گرفتاری بزرگی برای ایرانیان شده و همچون تب مالاریا که چون در جایی پیدا گردید انبوه مردم را گرفتار میسازد و چارهی آن بآسانی دست نمیدهد و ریشهی همت و مردانگی را برمیاندازد شعر نیز در ایران ریشه دوانیده و انبوه مردم را گرفتار ساخته و چون براه بدی افتاده از این جهت ریشهی هوش و خرد را برمیاندازد و زیان آن بیاندازه گردیده از این جهت بهتر میشماریم که رشتهی این گفتگو را از دست ندهیم و هر آنچه نگارش از دیگران در این زمینه میرسد بچاپ برسانیم تا چارهی کار کرده شود و شعر در ایران زبان حکمت و خرد گردد.
اینک نگارشهایی که رسیده یکایک میآوریم :
1ـ در پیرامون شعر ...
آنچه بنظر کوتاه نگارنده میرسد شعر و سخنوری ناشی از ملکاتی است که در انسان موجود است و شعرها باختلاف ملکات مختلف میشود کسی که ملکهی خداشناسی را دارد در آن زمینه سخنوری مینماید :
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
کسی که طینت ساده و بادهپرستی دارد درپی سرودن شعرهای شرمانگیز که جز از مایهی رسوایی برای ایرانیان نیست برمیخیزد. کسانی که مقصود ایشان سود باشد زبان بتملق از این و آن باز میکنند و این دو رشته شعر بیاندازه زیانخیز و وظیفهی راهنمایان (نویسندگان) است که این زیانها را از میان مردمان بردارند.
لیکن باید دانسته شود که برداشتن این زیانها با برداشتن و کندن بنیاد شر است که در نهاد کسانی هست و آن را طینت ناپاک یا ملکهی خبیثه خوانند زیرا که اشعار زیانخیز زمانی از میان میرود که طینتها پاک شود وگرنه این کوشش و جدیت مانند نقش بر آب است. گیرم که شعر برداشته شود اگر طینتها پاک نشود سودی ندارد زیرا که طینتهای ناپاک این زمان خود را بعنوان مقاله در ستونهای روزنامه ابراز میدارند. ...
قم ، حائری
پیمان : گفتار آقای حایری دربارهی شعر بسیار بجاست. شعر که سخنی است سنجیده نمیتوان آن را گناهکار گرفت. ما هم این دشمنیها را با خود شعر نمینماییم. بلکه آشکار میگوییم : چهبسا شعر که از بهترین سخنانش باید شمرد و چهبسا نثر که زبان گویندهاش را باید برید.
چیزی که هست شعر در ایران راه بدی پیدا کرده که جز در زمینههای پست و ناستوده کمتر بکار میرود. شعر در ایران در قرنهای زبونی ایرانیان پیشرفت کرده و زمانی بوده که خردها روی بپایین آمدن داشته و اینست که چاپلوسی و بیهودهگویی و بادهپرستی و عشقبازی و اینگونه نارواییها رایج بوده و شعرا نود و نه درصد جربزهی خود را در این راههای پست بکار بردهاند. ولی در نثر چنین پیشامدی روی نداده.
امروز هم با آنکه نثرنویسی رواج بیشتر دارد باز زیان شعر کمتر نیست. هنوز هم بیشتر شعرا چون زبان باز میکنند تو گویی جز چاپلوسی و یاوهبافی و ستایش یار پنداری و پستی و نادانی راه دیگری برای سخنرانی نمیشناسند. این از روی عادتی است که دارند و چهبسا کسان پاکطینت که آلودهی این نادانی هستند و چون کسی زبان بعیب کار ایشان نگشوده آن را عیب نمیشمارند. بعبارت دیگر کسانی میپندارند شاعر باید یاوه ببافد و هر روز غزل نوینی بیرون بدهد و ستایش این و آن بکند و همیشه دم از رندی و دیوانگی و تردامنی بزند و اینگونه کارها عیب او نیست. این بیچارگان افتادهی نادانی خود هستند وگرنه کمتر یکی از ایشان طینت ناپاکی دارد. ...
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 3 (یک از چهار)
اینکه در شمارهی دوم گفتگو از شعر را بانجام رسانیدیم چون از نگارشها و نامهها که میرسد چنین پیداست که خوانندگان خواستار دنبال کردن این موضوع میباشند و از آنسوی پوشیده نباید داشت که شعر امروز آلودگی و گرفتاری بزرگی برای ایرانیان شده و همچون تب مالاریا که چون در جایی پیدا گردید انبوه مردم را گرفتار میسازد و چارهی آن بآسانی دست نمیدهد و ریشهی همت و مردانگی را برمیاندازد شعر نیز در ایران ریشه دوانیده و انبوه مردم را گرفتار ساخته و چون براه بدی افتاده از این جهت ریشهی هوش و خرد را برمیاندازد و زیان آن بیاندازه گردیده از این جهت بهتر میشماریم که رشتهی این گفتگو را از دست ندهیم و هر آنچه نگارش از دیگران در این زمینه میرسد بچاپ برسانیم تا چارهی کار کرده شود و شعر در ایران زبان حکمت و خرد گردد.
اینک نگارشهایی که رسیده یکایک میآوریم :
1ـ در پیرامون شعر ...
آنچه بنظر کوتاه نگارنده میرسد شعر و سخنوری ناشی از ملکاتی است که در انسان موجود است و شعرها باختلاف ملکات مختلف میشود کسی که ملکهی خداشناسی را دارد در آن زمینه سخنوری مینماید :
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
کسی که طینت ساده و بادهپرستی دارد درپی سرودن شعرهای شرمانگیز که جز از مایهی رسوایی برای ایرانیان نیست برمیخیزد. کسانی که مقصود ایشان سود باشد زبان بتملق از این و آن باز میکنند و این دو رشته شعر بیاندازه زیانخیز و وظیفهی راهنمایان (نویسندگان) است که این زیانها را از میان مردمان بردارند.
لیکن باید دانسته شود که برداشتن این زیانها با برداشتن و کندن بنیاد شر است که در نهاد کسانی هست و آن را طینت ناپاک یا ملکهی خبیثه خوانند زیرا که اشعار زیانخیز زمانی از میان میرود که طینتها پاک شود وگرنه این کوشش و جدیت مانند نقش بر آب است. گیرم که شعر برداشته شود اگر طینتها پاک نشود سودی ندارد زیرا که طینتهای ناپاک این زمان خود را بعنوان مقاله در ستونهای روزنامه ابراز میدارند. ...
قم ، حائری
پیمان : گفتار آقای حایری دربارهی شعر بسیار بجاست. شعر که سخنی است سنجیده نمیتوان آن را گناهکار گرفت. ما هم این دشمنیها را با خود شعر نمینماییم. بلکه آشکار میگوییم : چهبسا شعر که از بهترین سخنانش باید شمرد و چهبسا نثر که زبان گویندهاش را باید برید.
چیزی که هست شعر در ایران راه بدی پیدا کرده که جز در زمینههای پست و ناستوده کمتر بکار میرود. شعر در ایران در قرنهای زبونی ایرانیان پیشرفت کرده و زمانی بوده که خردها روی بپایین آمدن داشته و اینست که چاپلوسی و بیهودهگویی و بادهپرستی و عشقبازی و اینگونه نارواییها رایج بوده و شعرا نود و نه درصد جربزهی خود را در این راههای پست بکار بردهاند. ولی در نثر چنین پیشامدی روی نداده.
امروز هم با آنکه نثرنویسی رواج بیشتر دارد باز زیان شعر کمتر نیست. هنوز هم بیشتر شعرا چون زبان باز میکنند تو گویی جز چاپلوسی و یاوهبافی و ستایش یار پنداری و پستی و نادانی راه دیگری برای سخنرانی نمیشناسند. این از روی عادتی است که دارند و چهبسا کسان پاکطینت که آلودهی این نادانی هستند و چون کسی زبان بعیب کار ایشان نگشوده آن را عیب نمیشمارند. بعبارت دیگر کسانی میپندارند شاعر باید یاوه ببافد و هر روز غزل نوینی بیرون بدهد و ستایش این و آن بکند و همیشه دم از رندی و دیوانگی و تردامنی بزند و اینگونه کارها عیب او نیست. این بیچارگان افتادهی نادانی خود هستند وگرنه کمتر یکی از ایشان طینت ناپاکی دارد. ...
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
86%
آری
14%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
امروز نه تنها آن اندیشههای خام دههی 20 ، بلکه کوششهای بیراه سال 57 بطلانش دانسته شده. باید از ایشان پرسید : «شما مگر به پشتیبانی این مردم نمیخواهید به خواست خود برسید؟!» اگر چنین است بگویید : «چه تفاوتی میان این مردم با مردم دههی 20 و کوشندگان سال 57 هست؟!». «مگر نه آنست که هیچ کوششی برای تربیت مردم و بیرون آوردن ایشان از گمراهیها نشده است؟!». «همینکه یک دسته از مردم از هرچه نام دین و خدا بر آنهاست بیزار و روگردان شدهاند ، گمان دارید این مردم شایندهی دمکراسی و نگاهداری میهن گردیدهاند؟!».
همان کوشش بظاهر خُردی که برای روز 25 بهمن بکار رفت ، کنون این اندازه نتیجه داده که یکی از سه زندانی خانگی آزاد گردیده و اگر ایرانیان غیرت کرده این راه را ادامه دهند بیگمان به فیروزیهای بیشتری نیز دست خواهند یافت.
لیکن باید دانست اینگونه کوششها جای نبرد با گمراهیها و آلودگیهای مردم و کوشش به آشنا گردانیدن ایشان با حقایق زندگی و معنی درست دمکراسی و میهنپرستی و دیگر موضوعات از اینگونه را نمیگیرد. این کوشش باید همیشگی بوده و هیچگاه بازنایستد.
پایان
.
همان کوشش بظاهر خُردی که برای روز 25 بهمن بکار رفت ، کنون این اندازه نتیجه داده که یکی از سه زندانی خانگی آزاد گردیده و اگر ایرانیان غیرت کرده این راه را ادامه دهند بیگمان به فیروزیهای بیشتری نیز دست خواهند یافت.
لیکن باید دانست اینگونه کوششها جای نبرد با گمراهیها و آلودگیهای مردم و کوشش به آشنا گردانیدن ایشان با حقایق زندگی و معنی درست دمکراسی و میهنپرستی و دیگر موضوعات از اینگونه را نمیگیرد. این کوشش باید همیشگی بوده و هیچگاه بازنایستد.
پایان
.
📖 کتاب «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خرد چیست؟ (دو از دو)
نتیجهای که از این سخن میخواهیم آنست که آدمی دارای دو دستگاه هست :
1) دستگاه تن و جان با هوسهای بسیار و خویهای پست رشک و کینه و خشم و ستم و آز و خودنمایی و گردنکشی و دروغگویی و چاپلوسی و مانند اینها.
2) دستگاه روان با نیروهای فهم و اندیشه و خرد و شرم و آزرم و فرجاد[=وجدان] و مانند اینها.
چنانکه دیده میشود «خرد» از بستگان روان میباشد ، و اینست تنها در آدمیان است و جانوران بیبهره از آنند ، و برای آنکه معنی خرد نیک شناخته شود و جداییای که میان آن با اندیشه و دیگر نیروهاست دانسته گردد ، مثلی میآوریم :
چنین انگارید که یک مرد سادهای معنی مشروطه را نمیداند و شما با او بسخن پرداخته میگویید : «مشروطه آنست که مردمی که در یک کشوری میزیند ، آن کشور را خانهی خود شناسند و دست بهم داده بآبادی آنجا کوشند و در راه نگهداریش جانفشانی دریغ ندارند و کارهای کشور را خود بدست گرفته ، مردان کاردان و نیکی را از میان خود برگزینند که رشتهی کارها را بدست ایشان سپرده ، خود در پشت سر نگهبان و دیدهبان باشند ، بدینسان با خوشی و آسودگی زندگی بسر برند». سپس بتاریخ پرداخته میگویید : «در زمانهای باستان در هر کشوری یک پادشاه خودکامه بودی که بدلخواه و هوس فرمان راندی و مردم در زیر دست او مانده ، سخن یا ایرادی نیارَستندی [1] . سپس در هر کشوری مردان آزاده بجانفشانی برخاسته با پادشاهان خودکامه به نبرد پرداختهاند و با ریختن خونها بنیاد خودکامگی را برانداخته ، دستگاه مشروطه (یا سررشتهداری توده) را برپا گردانیدهاند.
اینها را که بگویید ، آن مرد ساده خواهد شنید ، و فراگرفت ، و نیک فهمید ، و این دریافت که چنین سررشتهداریای بسیار بهتر از فرمانروایی پادشاهان خودکامه است ، و نیز این خواهد دریافت که ملایان که با مشروطه دشمنی میکنند و زبان به نکوهش باز میکنند ، یا از نادانیست که معنی مشروطه را نمیدانند ، و یا از بدنهادی است که بدبختی مردم را میخواهند.
در اینجا آن مرد چند کار را پی هم بانجام رسانیده : شنیدن ، فراگرفتن ، فهمیدن ، بداوری خرد سپردن ، اندیشیدن و از چیزی بچیزی پی بردن. اینها هر کدام نیروی دیگریست و ما «خرد» آن نیرویی را که داوری میانهی نیک و بد کرده ، و نیکی مشروطه و بدی خودکامگی را بازنموده
است ، میگوییم.
این نیرو بیگمان در همه هست ، و بیگمان در همه یکسان داوری میکند ، باینمعنی چیزی که بد است همهی خردها آن را بد دانند ، و چیزی که نیکست همه آن را نیک شناسند. مثلاً دزدی بد است و همه کس آن را بد داند ، راستی نیک است و همه کس آن را نیک داند.
از همینجا پاسخ گفتههای دکتر ارانی پیداست. زیرا چنانکه گفتیم معنی آن گفتهها اینست که در جهان نیک و بد پایداری نیست. یک چیز که ما در اینجا و در اینحال نیک میدانیم چهبسا که در جای دیگری و در حال دیگری آن را بد شماریم. در حالی که چنین نیست و چنانکه در همینجا روشن گردانیدیم چیزی که بد است همیشه و در همه جا بد است و چیزی که نیک است همیشه و در همه جا نیک است. مثلاً همان مشروطه که آن را نیک میدانیم ، هر حالی بما رخ میدهد بدهد و هر دیگرگونی در پیرامون ما پدید میآید بیاید ، در داوری ما نخواهد هنایید. باور ما دربارهی مشروطه همان خواهد بود که بوده ، او را نیک خواهیم دانست.
آری این تواند بود که کسی از ما چون زیان از مشروطه دیده (مثلاً از یک خانوادهی درباری بوده است و مشروطه آن خانواده را از ارج انداخته) خواه ناخواه با آن دشمن گردیده. چیزی که هست همین کس در همان حالِ دشمنی اگر خرد خود را داور گرداند ، باز مشروطه را بهتر از دستگاه خودکامگی خواهد شناخت و آن دشمنی و زیاندیدگی هنایشی در داوری خرد او نخواهد داشت.
این خود دانستنیست که خرد در داوریهای خود آزاد و جداسر است و پابستگی بسود یا زیان کسی ندارد. شما اگر به یک کار بد برخیزید و سود از آن بردارید ، با این سودبرداری خردتان آن را کار بد ، و شما را بدکار خواهد شمرد و فرجادتان (وجدان) از نکوهش بازنخواهد ایستاد. همچنین اگر به یک کار نیکی برخیزید و زیان از آن ببینید ، با آن زیاندیدگی خردتان شما را خواهد ستود و از شما خشنود خواهد بود.
🔹 پانوشت :
1ـ یارَستن = جرئت داشتن ـ و
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خرد چیست؟ (دو از دو)
نتیجهای که از این سخن میخواهیم آنست که آدمی دارای دو دستگاه هست :
1) دستگاه تن و جان با هوسهای بسیار و خویهای پست رشک و کینه و خشم و ستم و آز و خودنمایی و گردنکشی و دروغگویی و چاپلوسی و مانند اینها.
2) دستگاه روان با نیروهای فهم و اندیشه و خرد و شرم و آزرم و فرجاد[=وجدان] و مانند اینها.
چنانکه دیده میشود «خرد» از بستگان روان میباشد ، و اینست تنها در آدمیان است و جانوران بیبهره از آنند ، و برای آنکه معنی خرد نیک شناخته شود و جداییای که میان آن با اندیشه و دیگر نیروهاست دانسته گردد ، مثلی میآوریم :
چنین انگارید که یک مرد سادهای معنی مشروطه را نمیداند و شما با او بسخن پرداخته میگویید : «مشروطه آنست که مردمی که در یک کشوری میزیند ، آن کشور را خانهی خود شناسند و دست بهم داده بآبادی آنجا کوشند و در راه نگهداریش جانفشانی دریغ ندارند و کارهای کشور را خود بدست گرفته ، مردان کاردان و نیکی را از میان خود برگزینند که رشتهی کارها را بدست ایشان سپرده ، خود در پشت سر نگهبان و دیدهبان باشند ، بدینسان با خوشی و آسودگی زندگی بسر برند». سپس بتاریخ پرداخته میگویید : «در زمانهای باستان در هر کشوری یک پادشاه خودکامه بودی که بدلخواه و هوس فرمان راندی و مردم در زیر دست او مانده ، سخن یا ایرادی نیارَستندی [1] . سپس در هر کشوری مردان آزاده بجانفشانی برخاسته با پادشاهان خودکامه به نبرد پرداختهاند و با ریختن خونها بنیاد خودکامگی را برانداخته ، دستگاه مشروطه (یا سررشتهداری توده) را برپا گردانیدهاند.
اینها را که بگویید ، آن مرد ساده خواهد شنید ، و فراگرفت ، و نیک فهمید ، و این دریافت که چنین سررشتهداریای بسیار بهتر از فرمانروایی پادشاهان خودکامه است ، و نیز این خواهد دریافت که ملایان که با مشروطه دشمنی میکنند و زبان به نکوهش باز میکنند ، یا از نادانیست که معنی مشروطه را نمیدانند ، و یا از بدنهادی است که بدبختی مردم را میخواهند.
در اینجا آن مرد چند کار را پی هم بانجام رسانیده : شنیدن ، فراگرفتن ، فهمیدن ، بداوری خرد سپردن ، اندیشیدن و از چیزی بچیزی پی بردن. اینها هر کدام نیروی دیگریست و ما «خرد» آن نیرویی را که داوری میانهی نیک و بد کرده ، و نیکی مشروطه و بدی خودکامگی را بازنموده
است ، میگوییم.
این نیرو بیگمان در همه هست ، و بیگمان در همه یکسان داوری میکند ، باینمعنی چیزی که بد است همهی خردها آن را بد دانند ، و چیزی که نیکست همه آن را نیک شناسند. مثلاً دزدی بد است و همه کس آن را بد داند ، راستی نیک است و همه کس آن را نیک داند.
از همینجا پاسخ گفتههای دکتر ارانی پیداست. زیرا چنانکه گفتیم معنی آن گفتهها اینست که در جهان نیک و بد پایداری نیست. یک چیز که ما در اینجا و در اینحال نیک میدانیم چهبسا که در جای دیگری و در حال دیگری آن را بد شماریم. در حالی که چنین نیست و چنانکه در همینجا روشن گردانیدیم چیزی که بد است همیشه و در همه جا بد است و چیزی که نیک است همیشه و در همه جا نیک است. مثلاً همان مشروطه که آن را نیک میدانیم ، هر حالی بما رخ میدهد بدهد و هر دیگرگونی در پیرامون ما پدید میآید بیاید ، در داوری ما نخواهد هنایید. باور ما دربارهی مشروطه همان خواهد بود که بوده ، او را نیک خواهیم دانست.
آری این تواند بود که کسی از ما چون زیان از مشروطه دیده (مثلاً از یک خانوادهی درباری بوده است و مشروطه آن خانواده را از ارج انداخته) خواه ناخواه با آن دشمن گردیده. چیزی که هست همین کس در همان حالِ دشمنی اگر خرد خود را داور گرداند ، باز مشروطه را بهتر از دستگاه خودکامگی خواهد شناخت و آن دشمنی و زیاندیدگی هنایشی در داوری خرد او نخواهد داشت.
این خود دانستنیست که خرد در داوریهای خود آزاد و جداسر است و پابستگی بسود یا زیان کسی ندارد. شما اگر به یک کار بد برخیزید و سود از آن بردارید ، با این سودبرداری خردتان آن را کار بد ، و شما را بدکار خواهد شمرد و فرجادتان (وجدان) از نکوهش بازنخواهد ایستاد. همچنین اگر به یک کار نیکی برخیزید و زیان از آن ببینید ، با آن زیاندیدگی خردتان شما را خواهد ستود و از شما خشنود خواهد بود.
🔹 پانوشت :
1ـ یارَستن = جرئت داشتن ـ و
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
9%
نه
3%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 3 (دو از چهار)
2ـ آخرین یادآوری من
دیگر بار ناچارم سطری بنگارم : مگر خود داوری فرمایی و بانصاف گرایی. گیرم سرایندگان همگان راه پستی پیمایند و همه بنادرستی گرایند. دانشمند نباید آنگونه درشتگوییها روا دارد و سخن خویشتن بتندی گزارد! در حالتی که مجادله بالتی هی احسن [1] زیباتر است و سخن حق را با همدستی او اثر دیگر است ، مگر ندانی انسان سخن درستی را هم چون بدرشتی شنود بر انکار و اصرار خود خواهد افزود و سخن بجا هم بیسود خواهد بود؟ من نیز تا اندازهای اندیشهی شما را پسندیدهام و رستگاری اندر آن دیدهام!! آری عمر عزیر خویش را نباید تنها بژاژخایی و یاوهسرایی گذراند و همه اندر اهاجی و فکاهی سخن راند. ...
سید محمدعلی مرتضوی (صفیر)
[پیمان :] این نگارش آقای صفیر را از آن جهت چاپ کردیم که ایشان که از نگارش پیمان دربارهی شعر دلآزرده بودند اینک اعتراف مینمایند که آن نگارشها بیجا نبوده و آدمی نباید عمر عزیز خویش را بژاژخایی [و] یاوهسرایی بگذراند.
و اینکه مینویسند که چرا پیمان درشتی میکند و پند را بزبان نرم نمیگوید ما پاسخ ایشان را بشعر آقای واقف حواله میکنیم :
ز پند دوست مرنج ار چه تند باشد و سخت
که دشمنی است ز اندرز دوست رنجیدن
این ایراد را دوستان همیشه بر ما دارند که چرا تندی میکنیم. باید دانست که نگارندهی پیمان یک مرد آلمانی یا انگلیسی نیست که در برابر پیشامدهای ایران خونسردی نماید. این نگارشها از یک ایرانی است و یک ایرانی چگونه میتواند در برابر این ناسزاییها خونسردی کند و خروش از دل برنیاورد یا زبان بنفرین و نکوهش باز نکند؟
شعر در ایران با حالی که داشته مایهی بدبختی بوده و شعرا بمردم جز درس چاپلوسی و هرزهگردی و هرزهگویی و بادهپرستی و بیعاری ندادهاند. این پیش ما روشنتر از آفتاب است که آن داستان ننگین مغول که در ایران روی داد یکی از جهتهای آن رواج شعر در این سرزمین بوده. با اینحال چگونه ما میتوانیم با شعرای یاوهگو خونسردی کنیم و تندی ننماییم؟! اگر کسی خانهاش را در برابر چشمش ویران کنند آیا میتواند نرمی نموده و تنها به پند و اندرز بسنده کند و خروش و فریاد از دل برنیارد؟!
[1] : اشاره به آیهی 34 از سورهی فصلت است : نیکی و بدی یکسان نیست. [بدی را] با بهترین شیوه دفع کن ...
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 3 (دو از چهار)
2ـ آخرین یادآوری من
دیگر بار ناچارم سطری بنگارم : مگر خود داوری فرمایی و بانصاف گرایی. گیرم سرایندگان همگان راه پستی پیمایند و همه بنادرستی گرایند. دانشمند نباید آنگونه درشتگوییها روا دارد و سخن خویشتن بتندی گزارد! در حالتی که مجادله بالتی هی احسن [1] زیباتر است و سخن حق را با همدستی او اثر دیگر است ، مگر ندانی انسان سخن درستی را هم چون بدرشتی شنود بر انکار و اصرار خود خواهد افزود و سخن بجا هم بیسود خواهد بود؟ من نیز تا اندازهای اندیشهی شما را پسندیدهام و رستگاری اندر آن دیدهام!! آری عمر عزیر خویش را نباید تنها بژاژخایی و یاوهسرایی گذراند و همه اندر اهاجی و فکاهی سخن راند. ...
سید محمدعلی مرتضوی (صفیر)
[پیمان :] این نگارش آقای صفیر را از آن جهت چاپ کردیم که ایشان که از نگارش پیمان دربارهی شعر دلآزرده بودند اینک اعتراف مینمایند که آن نگارشها بیجا نبوده و آدمی نباید عمر عزیز خویش را بژاژخایی [و] یاوهسرایی بگذراند.
و اینکه مینویسند که چرا پیمان درشتی میکند و پند را بزبان نرم نمیگوید ما پاسخ ایشان را بشعر آقای واقف حواله میکنیم :
ز پند دوست مرنج ار چه تند باشد و سخت
که دشمنی است ز اندرز دوست رنجیدن
این ایراد را دوستان همیشه بر ما دارند که چرا تندی میکنیم. باید دانست که نگارندهی پیمان یک مرد آلمانی یا انگلیسی نیست که در برابر پیشامدهای ایران خونسردی نماید. این نگارشها از یک ایرانی است و یک ایرانی چگونه میتواند در برابر این ناسزاییها خونسردی کند و خروش از دل برنیاورد یا زبان بنفرین و نکوهش باز نکند؟
شعر در ایران با حالی که داشته مایهی بدبختی بوده و شعرا بمردم جز درس چاپلوسی و هرزهگردی و هرزهگویی و بادهپرستی و بیعاری ندادهاند. این پیش ما روشنتر از آفتاب است که آن داستان ننگین مغول که در ایران روی داد یکی از جهتهای آن رواج شعر در این سرزمین بوده. با اینحال چگونه ما میتوانیم با شعرای یاوهگو خونسردی کنیم و تندی ننماییم؟! اگر کسی خانهاش را در برابر چشمش ویران کنند آیا میتواند نرمی نموده و تنها به پند و اندرز بسنده کند و خروش و فریاد از دل برنیارد؟!
[1] : اشاره به آیهی 34 از سورهی فصلت است : نیکی و بدی یکسان نیست. [بدی را] با بهترین شیوه دفع کن ...
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
80%
آری
13%
نه
7%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : خردههایی که به خرد میگیرند (یک از سه)
چنانکه گفتیم در این ده سال که ما بکوشش برخاستهایم یکی از کشاکشهایی که دچار بودیم ، در پیرامون خرد بوده. چون ما همیشه نام «خرد» برده و در هر زمینهای داوری آن را پیش کشیدهایم کسان بسیاری بخردهگیری برخاستهاند و گفتگوهایی رفته که چون آن گفتگوها معنی خرد را روشنتر میگرداند در اینجا آنها را خواهیم آورد :
رویهمرفته این خردهگیران جدایی میانهی خرد و پندار و دیگری نیروهای آدمی نمیگزارند و راستی آنست که خرد را در معنی راستش نمیشناسند ، اینست میبینید میگویند : «عقلها هم که اختلاف دارد» ، یا میگویند : «هر کسی عقلش بطور دیگری حکم میکند» ، یا میگویند : «طرز تفکر هر کسی جداست.»
اینها را که میگوید؟ فلان ملایی که سالها در نجف درس خوانده و خود را مجتهد میشمارد ، و بَهمان مردی که در اروپا درس خوانده با لقب «دکتر» به ایران بازگشته است.
اینان چون معنی خرد را نمیدانند ، آن پندارهای پراکنده و سَمَردهای [وهم] پریشان و باورهای سست و بیپایی را که از راه کیشها یا از راههای کج دیگر در مغزهای مردمان آکنده شده و مایهی پراکندگی آنان گردیده میوهی خرد میپندارند. اینان هیچ نمیدانند که در آدمی جز از خرد ، نیروهای دیگری از پندار و گمان و هوس و گردنکشی و خودفروشی[=خودنمایی فزون] و مانند اینها هست ، و این چیزهای پراکنده و بیپا که در مغزهای مردمانست و پراکندگی بمیان آنان انداخته است ، نه از خرد ، بلکه از آن نیروهای دیگر میباشد.
نمیدانند که این نادانیها و پراکندگیها درمیان مردمان نتیجهی آنست که خردها را بکار نینداختهاند. اگر خرد را بکار اندازند ، این پراکندگیها از میان خواهد برخاست.
دانستنیست این نافهمی دربارهی خرد و معنی آن از دیر زمان درمیان بوده است. حسن صباح که از پیشوایان بنام باطنیگیری و خود بنیادگزار دستگاه اَلَموت بوده است ، چون او نیز از خرد و داوری آن گریزان و روگردان میبوده ، چنین میگفته که مردم باید چشم بسته پیرو یک امامی باشند ، باین اندیشهی بسیار پست بیخردانهی خود دلیل آورده چنین میگوید :
«اکثر خلق عالم عقلاءاند و هر کس را در راه دین نظر است. اگر در خداشناسی نظر عقل کافی بودی اهل هیچ مذهب را بر غیر خود اعتراض نرسیدی و همگان متساوی بودندی چه هر کس به نظر عقل متدینند».
این شاهکار او بوده و با همین دو سه جمله ، زبان همه را میبسته است. از این گفته پیداست که زادهی صباح معنی خرد را نمیدانسته است و جدایی میانهی گزیر[=تصمیم] و فرمان خرد با پندارهای بیپا و باورهای سست و بدآموزیهای سودجویانهی بنیادگزاران کیشها نمیگزارده است. پیداست که هر آنچه را که در مغزهای مردمست از سوی خرد میشمارده است.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : خردههایی که به خرد میگیرند (یک از سه)
چنانکه گفتیم در این ده سال که ما بکوشش برخاستهایم یکی از کشاکشهایی که دچار بودیم ، در پیرامون خرد بوده. چون ما همیشه نام «خرد» برده و در هر زمینهای داوری آن را پیش کشیدهایم کسان بسیاری بخردهگیری برخاستهاند و گفتگوهایی رفته که چون آن گفتگوها معنی خرد را روشنتر میگرداند در اینجا آنها را خواهیم آورد :
رویهمرفته این خردهگیران جدایی میانهی خرد و پندار و دیگری نیروهای آدمی نمیگزارند و راستی آنست که خرد را در معنی راستش نمیشناسند ، اینست میبینید میگویند : «عقلها هم که اختلاف دارد» ، یا میگویند : «هر کسی عقلش بطور دیگری حکم میکند» ، یا میگویند : «طرز تفکر هر کسی جداست.»
اینها را که میگوید؟ فلان ملایی که سالها در نجف درس خوانده و خود را مجتهد میشمارد ، و بَهمان مردی که در اروپا درس خوانده با لقب «دکتر» به ایران بازگشته است.
اینان چون معنی خرد را نمیدانند ، آن پندارهای پراکنده و سَمَردهای [وهم] پریشان و باورهای سست و بیپایی را که از راه کیشها یا از راههای کج دیگر در مغزهای مردمان آکنده شده و مایهی پراکندگی آنان گردیده میوهی خرد میپندارند. اینان هیچ نمیدانند که در آدمی جز از خرد ، نیروهای دیگری از پندار و گمان و هوس و گردنکشی و خودفروشی[=خودنمایی فزون] و مانند اینها هست ، و این چیزهای پراکنده و بیپا که در مغزهای مردمانست و پراکندگی بمیان آنان انداخته است ، نه از خرد ، بلکه از آن نیروهای دیگر میباشد.
نمیدانند که این نادانیها و پراکندگیها درمیان مردمان نتیجهی آنست که خردها را بکار نینداختهاند. اگر خرد را بکار اندازند ، این پراکندگیها از میان خواهد برخاست.
دانستنیست این نافهمی دربارهی خرد و معنی آن از دیر زمان درمیان بوده است. حسن صباح که از پیشوایان بنام باطنیگیری و خود بنیادگزار دستگاه اَلَموت بوده است ، چون او نیز از خرد و داوری آن گریزان و روگردان میبوده ، چنین میگفته که مردم باید چشم بسته پیرو یک امامی باشند ، باین اندیشهی بسیار پست بیخردانهی خود دلیل آورده چنین میگوید :
«اکثر خلق عالم عقلاءاند و هر کس را در راه دین نظر است. اگر در خداشناسی نظر عقل کافی بودی اهل هیچ مذهب را بر غیر خود اعتراض نرسیدی و همگان متساوی بودندی چه هر کس به نظر عقل متدینند».
این شاهکار او بوده و با همین دو سه جمله ، زبان همه را میبسته است. از این گفته پیداست که زادهی صباح معنی خرد را نمیدانسته است و جدایی میانهی گزیر[=تصمیم] و فرمان خرد با پندارهای بیپا و باورهای سست و بدآموزیهای سودجویانهی بنیادگزاران کیشها نمیگزارده است. پیداست که هر آنچه را که در مغزهای مردمست از سوی خرد میشمارده است.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
85%
آری
15%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 3 (سه از چهار)
3ـ خیام و مولوی و عطار
من اگر طرفدار پیمان نباشم در دوستی با شما پایدارم و بنام این دوستی است که مجبورم پارهای اعتراضات بر شما بنویسم : خیام با شهرت عالمگیر خود یکی از بزرگان ایران محسوب است و البته روا نیست که شما بدگویی از او بکنید یا شعر شهاب را که ندانستم کدام شهاب است در رد او چاپ کنید. در موضوع مولوی و شیخ عطار و صوفیه هم من رفتار شما را نمیپسندم. هر ملتی باید قدر بزرگان خود را بدانند.
نبوی
[پیمان :] میگویم : چون نویسنده عنوان دوستی را پیش آورده ما هم دوستانه با ایشان گفتگو میداریم. ولی این حال بر ما ناگوار است که برادران ایرانی ما پشت پا بمنطق زدهاند و تو گویی ناگزیر میباشند که همیشه دور از منطق گفتگو نمایند.
ما را با خیام و مولوی و مانند ایشان چه دشمنی درمیان است که بیجهت تعرضی بایشان بنماییم؟! ما همیشه یک رشته سخنان روشن و منطقی مینگاریم و به هر گفتهی خود چندین گواه و مثال یاد میکنیم. ولی کسانی که با ما بگفتگو برمیخیزند بهمین یک جمله بسنده میکنند که فلان و بهمان از بزرگان است و نباید تعرضی بایشان نمود.
خدا خرد را بآدمیان بخشیده که بدستیاری آن نیک را از بد بازشناسند. بزرگا زیانکاری کسانی که خرد را پامال هوس و تعصب میسازند.
خب دوست گرامی! ما از شما میپرسیم : میزانی که شما برای شناختن بزرگی کسانی دارید چیست؟.. بعبارت دیگر مایهی بزرگی چیست و آیا چگونه کسانی بزرگ شمرده میشوند؟..
آنچه ما میدانیم بزرگ آن کسی را میتوان گفت که نیکیهایی بتودهی مردم کرده و سودهایی رسانیده باشد : مثلاً اگر کشوری آشفته و نابسامان است دست مردی از آستین برآورده چارهی آن آشفتگی را نماید. یا اگر دشمن بیگانهای رو نموده خواب و آسایش بر خود حرام ساخته جلوگیری از دشمن بکند. یا اگر ستمگری بر یک توده چیره گردیده قد مردانگی برافراشته سر آن ستمگر را بکوبد. یا اگر مردم بگمراهی افتادهاند براهنمایی برخاسته گمراهان را براه رستگاری بیاورد. یکایک چه بشمارم اینگونه کارهاست که کسی را ببزرگی میرساند.
ولی آن کسانی که شما نام میبرید از هیچ یکی چنین کارهایی سر نزده. بلکه هر یکی از آنان چندان درمانده و بیچاره بودهاند که نان از دست دیگران میخوردهاند.
در گوشهای تنها نشستن و پیاپی شعر سرودن یا چیزهایی نوشتن چه سودی بمردم دارد تا کسی از این راه ببزرگی برسد؟!..
اگر بگویید : اینان راه بمردم نشان دادهاند و پند و اندرز سرودهاند ، میگوییم از پندها و اندرزهای آنان ایرانیان جز زیان نتیجهی دیگری نبردهاند.
وانگاه شیخ عطار و مولوی چنانکه خود دوست ما هم مینویسند از پیشوایان صوفیان میباشند. پس ما حق داریم از ایشان بپرسیم که از کی صوفی شدهاند؟! یا اگر صوفی نیستند پس چگونه از پیشوایان صوفیگری هواداری مینمایند؟! نیز حق داریم بپرسیم که چگونه هم خیام را میپسندند و هم از مولوی و شیخ عطار هواداری میکنند؟! آری «بیرنگی و همهرنگی» [1] در ایران شیوع یافته است. شاید دوست ما نیز از پیروان این راه باشند ولی آیا ما میتوانیم ایشان را معذور داشته زبان از نکوهش بازداریم؟!
به هر حال از این دو تن پند و اندرزی که سود بمردم داشته باشد بازنمانده. گفتگوی وحدت وجود و دم از عشق خدا زدن و آسمان و ریسمان بهم بافتن چیزهایی نیست که مردم بهرهای از آنها دریابند.
مولوی و شیخ عطار هر دو راه زندگیشان این بود که در کنج خانقاهی بنشینند و جز مثنویبافی و غزلسرایی کاری نداشته باشند و روزی را از دست مردم بخورند و چهبسا که پیروان را بدریوزهگردی و گدایی بمحلهها و بازارها میفرستادند.
ما اگر اینان را از بزرگان بشماریم و مردم را به پیروی ایشان برانگیزیم نتیجه جز آن نخواهد بود که سراسر ایران پر از گدا و دریوزهگرد بشود چنانکه تا چند سال پیش بود!
آن درویشها و گلِمولاها و قلندرها که بازارهای ایران را پر ساخته و مایهی ننگ و عار برای ایرانیان بود جز نتیجهی پندها و اندرزهای مولوی و شیخ عطار و مانندگان ایشان نبود و این شگفت که دولت که ایران را از این ننگها رها گردانیده تو گویی کسانی خرسندی از آن ندارند و اینست که پیاپی کتابهای شیخ عطار و مولوی و دیگران را چاپ کرده بدست مردم میدهند که دوباره از آن گدایان گردنکلفت پدیدار شود! در اینجاست که باید نفرین و نکوهش از این پستنهادان دریغ نداشت. اما خیام : اگر مقصود خیام ریاضیدان و ستارهشناس معروفست ما او را از دانشمندان ایران میشناسیم و هرگز نامش را ببدی نبردهایم. و اگر مقصود آن خیام پنداری است که صدها رباعی بنام وی شهرت یافته شگفت از شما که از یکسوی نام مسلمانی بروی خود دارید و از سوی دیگر او را از بزرگان میشمارید.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 3 (سه از چهار)
3ـ خیام و مولوی و عطار
من اگر طرفدار پیمان نباشم در دوستی با شما پایدارم و بنام این دوستی است که مجبورم پارهای اعتراضات بر شما بنویسم : خیام با شهرت عالمگیر خود یکی از بزرگان ایران محسوب است و البته روا نیست که شما بدگویی از او بکنید یا شعر شهاب را که ندانستم کدام شهاب است در رد او چاپ کنید. در موضوع مولوی و شیخ عطار و صوفیه هم من رفتار شما را نمیپسندم. هر ملتی باید قدر بزرگان خود را بدانند.
نبوی
[پیمان :] میگویم : چون نویسنده عنوان دوستی را پیش آورده ما هم دوستانه با ایشان گفتگو میداریم. ولی این حال بر ما ناگوار است که برادران ایرانی ما پشت پا بمنطق زدهاند و تو گویی ناگزیر میباشند که همیشه دور از منطق گفتگو نمایند.
ما را با خیام و مولوی و مانند ایشان چه دشمنی درمیان است که بیجهت تعرضی بایشان بنماییم؟! ما همیشه یک رشته سخنان روشن و منطقی مینگاریم و به هر گفتهی خود چندین گواه و مثال یاد میکنیم. ولی کسانی که با ما بگفتگو برمیخیزند بهمین یک جمله بسنده میکنند که فلان و بهمان از بزرگان است و نباید تعرضی بایشان نمود.
خدا خرد را بآدمیان بخشیده که بدستیاری آن نیک را از بد بازشناسند. بزرگا زیانکاری کسانی که خرد را پامال هوس و تعصب میسازند.
خب دوست گرامی! ما از شما میپرسیم : میزانی که شما برای شناختن بزرگی کسانی دارید چیست؟.. بعبارت دیگر مایهی بزرگی چیست و آیا چگونه کسانی بزرگ شمرده میشوند؟..
آنچه ما میدانیم بزرگ آن کسی را میتوان گفت که نیکیهایی بتودهی مردم کرده و سودهایی رسانیده باشد : مثلاً اگر کشوری آشفته و نابسامان است دست مردی از آستین برآورده چارهی آن آشفتگی را نماید. یا اگر دشمن بیگانهای رو نموده خواب و آسایش بر خود حرام ساخته جلوگیری از دشمن بکند. یا اگر ستمگری بر یک توده چیره گردیده قد مردانگی برافراشته سر آن ستمگر را بکوبد. یا اگر مردم بگمراهی افتادهاند براهنمایی برخاسته گمراهان را براه رستگاری بیاورد. یکایک چه بشمارم اینگونه کارهاست که کسی را ببزرگی میرساند.
ولی آن کسانی که شما نام میبرید از هیچ یکی چنین کارهایی سر نزده. بلکه هر یکی از آنان چندان درمانده و بیچاره بودهاند که نان از دست دیگران میخوردهاند.
در گوشهای تنها نشستن و پیاپی شعر سرودن یا چیزهایی نوشتن چه سودی بمردم دارد تا کسی از این راه ببزرگی برسد؟!..
اگر بگویید : اینان راه بمردم نشان دادهاند و پند و اندرز سرودهاند ، میگوییم از پندها و اندرزهای آنان ایرانیان جز زیان نتیجهی دیگری نبردهاند.
وانگاه شیخ عطار و مولوی چنانکه خود دوست ما هم مینویسند از پیشوایان صوفیان میباشند. پس ما حق داریم از ایشان بپرسیم که از کی صوفی شدهاند؟! یا اگر صوفی نیستند پس چگونه از پیشوایان صوفیگری هواداری مینمایند؟! نیز حق داریم بپرسیم که چگونه هم خیام را میپسندند و هم از مولوی و شیخ عطار هواداری میکنند؟! آری «بیرنگی و همهرنگی» [1] در ایران شیوع یافته است. شاید دوست ما نیز از پیروان این راه باشند ولی آیا ما میتوانیم ایشان را معذور داشته زبان از نکوهش بازداریم؟!
به هر حال از این دو تن پند و اندرزی که سود بمردم داشته باشد بازنمانده. گفتگوی وحدت وجود و دم از عشق خدا زدن و آسمان و ریسمان بهم بافتن چیزهایی نیست که مردم بهرهای از آنها دریابند.
مولوی و شیخ عطار هر دو راه زندگیشان این بود که در کنج خانقاهی بنشینند و جز مثنویبافی و غزلسرایی کاری نداشته باشند و روزی را از دست مردم بخورند و چهبسا که پیروان را بدریوزهگردی و گدایی بمحلهها و بازارها میفرستادند.
ما اگر اینان را از بزرگان بشماریم و مردم را به پیروی ایشان برانگیزیم نتیجه جز آن نخواهد بود که سراسر ایران پر از گدا و دریوزهگرد بشود چنانکه تا چند سال پیش بود!
آن درویشها و گلِمولاها و قلندرها که بازارهای ایران را پر ساخته و مایهی ننگ و عار برای ایرانیان بود جز نتیجهی پندها و اندرزهای مولوی و شیخ عطار و مانندگان ایشان نبود و این شگفت که دولت که ایران را از این ننگها رها گردانیده تو گویی کسانی خرسندی از آن ندارند و اینست که پیاپی کتابهای شیخ عطار و مولوی و دیگران را چاپ کرده بدست مردم میدهند که دوباره از آن گدایان گردنکلفت پدیدار شود! در اینجاست که باید نفرین و نکوهش از این پستنهادان دریغ نداشت. اما خیام : اگر مقصود خیام ریاضیدان و ستارهشناس معروفست ما او را از دانشمندان ایران میشناسیم و هرگز نامش را ببدی نبردهایم. و اگر مقصود آن خیام پنداری است که صدها رباعی بنام وی شهرت یافته شگفت از شما که از یکسوی نام مسلمانی بروی خود دارید و از سوی دیگر او را از بزرگان میشمارید.
👇
من از مسلمانی میگذرم : آیا با راهی که این مرد برای زندگی نشان میدهد مردمان میتوانند زندگی نمود؟.. شب و روز مست بودن و دم غنیمت شمرده اندیشهی آینده و گذشته را نکردن ، از خدا بیخبر و بهمه چیز بیباور بودن ـ با چنین آیینی چگونه میتوان راه زندگی پیمود؟!
اگر مرد یک خاندانی این راه را پیش بگیرد جز نابودی آن خاندان چه نتیجهی دیگری بدست میآید؟! اگر یک مردمی پیروی از این آیین شوم بکنند جز بدبختی و سیاهروزی چه بهره میتوانند یافت؟! با اینحال چگونه میتوانیم گویندهی این رباعیها را از بزرگان ایران بشماریم؟! اینکه کسانی از اروپاییان هیاهو دربارهی این شاعر و رباعیهای او بلند کردهاند من چنین میپندارم که آن کسان مقصد سیاسی داشتهاند و مقصودشان از پا انداختن ایرانیان بوده است. وگرنه هیچ خردمندی آن سرسامها را فلسفه نخواهد نامید.
🔹 پانوشت :
1ـ «بیرنگی و همهرنگی» ، هر زمان رنگ دیگری بخود دادن و در راه سودجویی پابند هیچ چیز نبودن است.
🌸
اگر مرد یک خاندانی این راه را پیش بگیرد جز نابودی آن خاندان چه نتیجهی دیگری بدست میآید؟! اگر یک مردمی پیروی از این آیین شوم بکنند جز بدبختی و سیاهروزی چه بهره میتوانند یافت؟! با اینحال چگونه میتوانیم گویندهی این رباعیها را از بزرگان ایران بشماریم؟! اینکه کسانی از اروپاییان هیاهو دربارهی این شاعر و رباعیهای او بلند کردهاند من چنین میپندارم که آن کسان مقصد سیاسی داشتهاند و مقصودشان از پا انداختن ایرانیان بوده است. وگرنه هیچ خردمندی آن سرسامها را فلسفه نخواهد نامید.
🔹 پانوشت :
1ـ «بیرنگی و همهرنگی» ، هر زمان رنگ دیگری بخود دادن و در راه سودجویی پابند هیچ چیز نبودن است.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
81%
آری
19%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون خرد»
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : خردههایی که به خرد میگیرند (دو از سه)
به هر حال کسانی که در برابر ما ایستادگی مینمایند دربارهی خرد خردههایی میدارند که ما نیز به یکایک آنها پاسخ دادهایم و اینک برخی از آنها را در اینجا یاد میکنیم :
در سال دوم پیمان که ما از یاوهبافیهای شاعران نکوهش مینوشتیم و هایهوی بزرگی درمیان میبود ، روزی من بدیوان کشور رفتم. یکی از کارکنان آنجا که مردی ناپاک و از هواداران باب پنجم گلستان میباشد ، چنین آغاز سخن کرد : «شما چرا از شاعران بد مینویسید؟!.. شما از شعر بدتان میآید ، ما خوشمان میآید ...» گفتم در جایی که من از یک چیزی بدم میآید و شما خوشتان ، باید بداوری خرد بازگردیم و آن داوری هرچه باشد بپذیریم. گفت : «تازه عقل هم کاری نمیتواند کرد. شما عقلتان آنطور میفهمد ، من عقلم اینطور». گفتم شما جدایی میانهی هوس با خرد نمیگزارید. اینکه کسی بنشیند و بیآنکه چیزی برای گفتن در دلش باشد ، تنها برای آنکه با سخن بازی کند و قافیه جفت گرداند ، شعر سازد جز هوس نتواند بود ، و هیچ خردی آن را نخواهد پسندید. شما اگر خرد خود را بکار اندازید ، بدی آن را خواهید دریافت.
چون دیدم سخن باین استواری و روشنی را درنیافت ، بدلیل دیگری پرداخته گفتم : «این دزدها را که میآورند و شما رسیدگی کرده حکم زندان میدهید ، اگر یکی از آن دزدان بزبان آید و چنین گوید : «چرا مرا بزندان میفرستید؟!.. اگر شما از دزدی بدتان میآید ، ما خوشمان میآید ...» آیا باو چه پاسخی خواهید داد؟!.. اگر بگویید قانون چنین دستور داده و او بگوید : «تازه قانون نیز کاری نمیتواند کرد ، شما قانونتان دزدی را بد میشمارد و ما قانونمان دزدی از دارایی توانگران و پولداران را نیک میشناسد» در برابر این ایراد چه خواهید کرد؟!.. اگر در جهان نیک و بدی نیست و یک نیرویی برای شناختن نیک از بد درمیان نمیباشد ، پس چگونه شما دزدی را بد میشناسید؟! با چه دلیل دزدان را بزندان میفرستید؟! از پاسخ اینها درمانده و بخاموشی گرایید.
این داستان که مانندههایش بسیار رخ داده ، نیک نشان میدهد که چنانکه گفتیم آنان جدایی میانهی هوس و پندار و مانند اینها که از بستگان گوهر جانست با خرد نمیگزارند ، و دانستههای پراکندهی خود را که از این راههاست از خرد میشمارند. باید بآنها گفت : این پراکندهاندیشیها (یا بگفتهی شما اختلافها) که درمیان مردمانست و شما آنها را از خرد میشمارید ، نه تنها از خرد نیست ، از نبودن خرد است ، از اینست که خردها را بکار نینداختهاید. اگر خردها را بکار اندازید ، این اندیشههای پراکنده بیکبار از میان خواهد رفت.
مثلاً در همان زمینهی شعر که ما مینکوهیم و دیگران هیاهو میکنند داستان اینست که از قرنها پیش از این ، کسانی به هوس سخنبافی و قافیهسازی بشعرگویی آغاز کردهاند ، و چون کسانی نیز هوس خواندن آنها را میداشتهاند بدلگرمیشان افزودهاند. سپس چون برخی از شاعران بستایشگری پادشاهان میپرداختند و پادشاهان پولهای گزاف میدادند ، رواجشان دیگر بیشتر شده و هزاران شاعر برخاسته و هزار هزاران شعر از خود بیادگار گزاردهاند. سپس در زمان ما شرقشناسان اروپا که بیشترشان افزارهای سیاستند و همیشه به بدبختی شرق میکوشند ، بدخواهانه بستایش از شعر و شاعری برخاستهاند و جایگاهی در دلها برای شاعران باز گردانیدهاند ، و بآن شعرها نام «ادبیات» نهاده ، اندوختههای ارجداری نشان دادهاند.
پس از همهی اینها چون به خرد بازگشت میشود ، با یک زبان روشنی بداوری پرداخته چنین میگوید : «شعر سخنست ، سخن آراسته (با وزن و قافیه) ، سخن نیز باید از روی نیاز باشد. سخنی که از روی نیاز نباشد ، یاوهگوییست. پس شعر اگر از روی نیاز گفته شده و خواست گوینده فهمانیدن سخن بوده ، ایرادی بآن نیست و اگر بینیاز و تنها برای قافیهبافی گفته شده یاوهگوییست و گویندهاش درخور نکوهش میباشد».
ما بارها این داوری را با زبان بسیار روشنی نوشته و گفتهایم : «کسی اگر گفتنیها در دل میدارد و بر آنست که آنها را بفهماند ، میخواهد با نثر بگوید یا با شعر سراید ، ما را بآن ایرادی نیست. ولی اگر گفتنیای نمیدارد ، چه با نثر بگوید و چه با شعر ، یاوهگویی کرده و خرد از کار او بیزار است» و نیز گفتهایم : «اگر کسی براستی دلباختهی زنی یا دختری گردیده و از سوز دل میخواهد غزلی سراید بسراید و دل خود را آرامش دهد ولی کسی که با دل بیدرد و تهی مینشیند و تنها برای قافیه جفت کردن غزلها میسراید ، کار بیخردانه کرده است».
👇
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : خردههایی که به خرد میگیرند (دو از سه)
به هر حال کسانی که در برابر ما ایستادگی مینمایند دربارهی خرد خردههایی میدارند که ما نیز به یکایک آنها پاسخ دادهایم و اینک برخی از آنها را در اینجا یاد میکنیم :
در سال دوم پیمان که ما از یاوهبافیهای شاعران نکوهش مینوشتیم و هایهوی بزرگی درمیان میبود ، روزی من بدیوان کشور رفتم. یکی از کارکنان آنجا که مردی ناپاک و از هواداران باب پنجم گلستان میباشد ، چنین آغاز سخن کرد : «شما چرا از شاعران بد مینویسید؟!.. شما از شعر بدتان میآید ، ما خوشمان میآید ...» گفتم در جایی که من از یک چیزی بدم میآید و شما خوشتان ، باید بداوری خرد بازگردیم و آن داوری هرچه باشد بپذیریم. گفت : «تازه عقل هم کاری نمیتواند کرد. شما عقلتان آنطور میفهمد ، من عقلم اینطور». گفتم شما جدایی میانهی هوس با خرد نمیگزارید. اینکه کسی بنشیند و بیآنکه چیزی برای گفتن در دلش باشد ، تنها برای آنکه با سخن بازی کند و قافیه جفت گرداند ، شعر سازد جز هوس نتواند بود ، و هیچ خردی آن را نخواهد پسندید. شما اگر خرد خود را بکار اندازید ، بدی آن را خواهید دریافت.
چون دیدم سخن باین استواری و روشنی را درنیافت ، بدلیل دیگری پرداخته گفتم : «این دزدها را که میآورند و شما رسیدگی کرده حکم زندان میدهید ، اگر یکی از آن دزدان بزبان آید و چنین گوید : «چرا مرا بزندان میفرستید؟!.. اگر شما از دزدی بدتان میآید ، ما خوشمان میآید ...» آیا باو چه پاسخی خواهید داد؟!.. اگر بگویید قانون چنین دستور داده و او بگوید : «تازه قانون نیز کاری نمیتواند کرد ، شما قانونتان دزدی را بد میشمارد و ما قانونمان دزدی از دارایی توانگران و پولداران را نیک میشناسد» در برابر این ایراد چه خواهید کرد؟!.. اگر در جهان نیک و بدی نیست و یک نیرویی برای شناختن نیک از بد درمیان نمیباشد ، پس چگونه شما دزدی را بد میشناسید؟! با چه دلیل دزدان را بزندان میفرستید؟! از پاسخ اینها درمانده و بخاموشی گرایید.
این داستان که مانندههایش بسیار رخ داده ، نیک نشان میدهد که چنانکه گفتیم آنان جدایی میانهی هوس و پندار و مانند اینها که از بستگان گوهر جانست با خرد نمیگزارند ، و دانستههای پراکندهی خود را که از این راههاست از خرد میشمارند. باید بآنها گفت : این پراکندهاندیشیها (یا بگفتهی شما اختلافها) که درمیان مردمانست و شما آنها را از خرد میشمارید ، نه تنها از خرد نیست ، از نبودن خرد است ، از اینست که خردها را بکار نینداختهاید. اگر خردها را بکار اندازید ، این اندیشههای پراکنده بیکبار از میان خواهد رفت.
مثلاً در همان زمینهی شعر که ما مینکوهیم و دیگران هیاهو میکنند داستان اینست که از قرنها پیش از این ، کسانی به هوس سخنبافی و قافیهسازی بشعرگویی آغاز کردهاند ، و چون کسانی نیز هوس خواندن آنها را میداشتهاند بدلگرمیشان افزودهاند. سپس چون برخی از شاعران بستایشگری پادشاهان میپرداختند و پادشاهان پولهای گزاف میدادند ، رواجشان دیگر بیشتر شده و هزاران شاعر برخاسته و هزار هزاران شعر از خود بیادگار گزاردهاند. سپس در زمان ما شرقشناسان اروپا که بیشترشان افزارهای سیاستند و همیشه به بدبختی شرق میکوشند ، بدخواهانه بستایش از شعر و شاعری برخاستهاند و جایگاهی در دلها برای شاعران باز گردانیدهاند ، و بآن شعرها نام «ادبیات» نهاده ، اندوختههای ارجداری نشان دادهاند.
پس از همهی اینها چون به خرد بازگشت میشود ، با یک زبان روشنی بداوری پرداخته چنین میگوید : «شعر سخنست ، سخن آراسته (با وزن و قافیه) ، سخن نیز باید از روی نیاز باشد. سخنی که از روی نیاز نباشد ، یاوهگوییست. پس شعر اگر از روی نیاز گفته شده و خواست گوینده فهمانیدن سخن بوده ، ایرادی بآن نیست و اگر بینیاز و تنها برای قافیهبافی گفته شده یاوهگوییست و گویندهاش درخور نکوهش میباشد».
ما بارها این داوری را با زبان بسیار روشنی نوشته و گفتهایم : «کسی اگر گفتنیها در دل میدارد و بر آنست که آنها را بفهماند ، میخواهد با نثر بگوید یا با شعر سراید ، ما را بآن ایرادی نیست. ولی اگر گفتنیای نمیدارد ، چه با نثر بگوید و چه با شعر ، یاوهگویی کرده و خرد از کار او بیزار است» و نیز گفتهایم : «اگر کسی براستی دلباختهی زنی یا دختری گردیده و از سوز دل میخواهد غزلی سراید بسراید و دل خود را آرامش دهد ولی کسی که با دل بیدرد و تهی مینشیند و تنها برای قافیه جفت کردن غزلها میسراید ، کار بیخردانه کرده است».
👇