پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 « نظام آموزشی ما

🖌 کوشاد تلگرام

📝 10ـ صوفیگری


«چهارمین گرفتاری صوفیگری بود. ما از صوفیان سخن بسیار رانده و آنچه گفتنی است گفته‌ایم [1] و در اینجا از زیان آن باسلام سخن می‌رانیم. صوفیگری نیز چه نیك و چه بد ، بیگمانست كه با اسلام نمی‌ساخت. اسلام مردم را بكوشیدن و رنج بردن و جهاد كردن و شهر گشادن وامی‌داشت و از آنان آبادی جهان را می‌خواست. ولی صوفیگری به یك گوشه‌ای خزیدن و از هر كوشش و تلاش چشم پوشیدن و با آبادی جهان دشمنی نمودن را می‌آموخت و آشكاره بجای جهاد «نبرد با خویشتن» را كه «جهاد اكبر» می‌نامید پیش می‌نهاد».


[1] : نک. به کتاب «صوفیگری».


11ـ خراباتیگری

«اینها در زمانهای نزدیكی ، یكی پس از دیگری پیدا شد و رواج یافت. در قرن پنجم پس از همه خراباتیگری پیدا شد. یك دسته آفرینش را دستگاه بیهوده‌ای می‌شماردند و بر آفریدگار ایرادها می‌گرفتند و چنین می‌گفتند : ما نمی‌دانیم از كجا آمده‌ایم و بكجا خواهیم رفت و ما را جز این نباید كه گذشته را فراموش كرده و آینده را بیاد نیاورده و دمی را كه در آنیم غنیمت شماریم و خود را بدامن خرابات (میخانه) انداخته بخوشی كوشیم و پروای هیچ چیز نكنیم. این سخنی بود كه می‌گفتند و خرد و اندیشه و دانش و مردمی و غیرت همه را ریشخند می‌كردند و همه را فدای یك پندار كج خود می‌ساختند ، و این بدآموزیها را با شعرهای بس شیوایی میان مردم رواج می‌دادند. از سرشناسان اینان یكی خیام و دیگری حافظ بوده».


12ـ مادیگری

این فلسفه برآنست که آدمی هرچه می‌کند از روی خودخواهیست. از اینرو آدمی نیکی‌پذیر نیست. از روی این فلسفه زندگی چیزی جز نبرد نیست. زیرا در جایی که همه‌ی کوششهای آدمی از روی خودخواهیست جایی برای دلسوزی و دادگری و نیکخواهی نمی‌ماند. بدینسان این فلسفه همه‌ی رنجهایی که دینها برای نیکوکار گردیدن آدمیان کشیده‌اند ، تباه می‌سازد. از آنسو جهان را میدان «آکل و مأکول» می‌داند. می‌گوید : ضعیف خوراک قویست (ماهی بزرگ ماهیهای کوچک را می‌خورد) ، باید از هر راهی کوشید و پول درآورد ، نیکخواهی و دلسوزی و دستگیری از افتادگان و میهن‌پرستی و اینگونه سخنان همه آرزو و خیالاتست.

تا اینجا ما 6 رشته از گمراهیهای مهمی که در این توده ریشه‌ها دوانیده شناختیم. با گمراهی «ادبیات»پرستی از نوشته‌های کتاب درسی ادبیات دبیرستان که اینجا آوردیم تا اندازه‌ای آشنا شدیم. باید به اینها گمراهیهای دیگر کیشها را نیز افزود ـ کیشهایی همچون علی‌اللهیگری ، شیخیگری و بهاییگری ، زردشتیگری ، یهودیگری و مسیحیگری.

اکنون از روی این دسته‌بندی می‌توان نیکی یا بدی ، سودمندی یا زیانمندی یک نوشته ، گفته یا سخنرانی را بهتر شناخت. برای مثال سخنان خوشنمای بسیاری بر زبانهاست که پاک و بی‌آلایش می‌نماید ولی چون این دسته‌بندی را بدیده گرفته به تار و پودش نگریم ، آسیبهایی را که چنان سخنانی به بهداشت روانی توده می‌رساند دانسته می‌گردد.

مثلاً امروز سخنان (همچنین شعرها و ترانه‌های) بسیاری در غنیمت شماردن دمی که در آنیم و اندوه گذشته و آینده را نخوردن بر زبانهاست. با دانستن آن دسته‌بندی می‌توان دریافت چنان سخنانی که ما را از بیمهای آینده و اندیشه‌ی کشور دور می‌دارد ریشه در مادیگری و هم در صوفیگری و خراباتیگری دارد. آیا بیاد می‌آورید آن را که گفته شد : «میهن‌پرستی اگر چهار دیوار داشته یکم را کیشها ، دوم را ادبیات ، سوم را مادیگری ... برانداخته»؟!. اکنون دیده می‌شود که این سه بدآموزی مردم را از اندیشه‌ی آینده و سرنوشت کشور دور می‌دارند. مادیگری و خراباتیگری تنها کار مهم آدمی را خوش بودن و لذت بردن از مادیات وامی‌نمایند. یکی نیست بپرسد با بیمهایی که آینده و کشور راست و دورنمایی هم از پیشرفت نمایان نیست ، چگونه می‌توان خوش بود؟! آیا جز آنست که با چنین حالی غرق خوشی بودن تنها هنگامی تواند بود که آدمی راه بیدردی و بیغیرتی بپوید؟!». آنگاه مگر نه آنست که برای خوش بودن نخست باید زمینه فراهم شود تا آسایش بدست آید؟! پس کوششها باید کرد و سختیها کشید و به فیروزیهایی دست یافت تا آدمی آماده‌ی خوشی کردن گردد. اینها فراهم نشده خوشی کردن چه جدایی با بیغیرتی دارد؟!

به سخن خود بازگردیم. چنانکه گفتیم : وزارتخانه‌هایی که از روی قانون باید به بهداشت روانی توده بازرسند و جلو بدآموزیها را گرفته به رواج اندیشه‌های نیک بپردازند خود نادانند زیرا حقایق زندگی را نمی‌دانند و نیز بدخواهند زیرا بوارونه‌ی بایاهاشان به رواج بدآموزیها می‌کوشند. پس چه باید کرد؟!

👇
ما می‌گوییم : به وزارتخانه‌هایی که نامشان رفت و دستگاههای وابسته به آنها نمی‌توان دلگرم و دلخوش بود. باید خود در اندیشه باشیم. نخست حقایق زندگی را بیاموزیم تا گمراهیها را نیک بشناسیم. امروز انبوهی از مردم نادانسته این بدآموزیها را برایگان در پیامرسانها منتشر می‌کنند. چون حقایق زندگی را نمی‌دانند و شناختی از گمراهیها ندارند ، اینست هر سخن خوشنمایی را حقیقتی دانسته خود عامل انتشار آن می‌شوند. یک توده که حقایق زندگی (1) را نداند و راهی و آرمانی در زندگی در پیش ندارد بی‌آنکه بخواهد به زیان خود می‌کوشد.

دوم ، در جاهایی که توانیم هرچه سخنانی بنام پند ، پیام ، کلیپ ، نوشته و کتاب که آلوده به آنهاست از خود و از دسترس جوانان دور گردانیم و هر جا که دستمان نمی‌رسد خود از آنها دوری جوییم و دیگران را به دوری جستن از آنها واداریم. خانه‌های خود را از کتابهای آلوده پاک گردانیم و دیگران را نیز بیاگاهانیم. اینها کمترین کارهاییست که هر کسی که دلش بحال توده‌ی خود می‌سوزد باید بکند.


(1) : برای آگاهی از حقایق زندگی دفتری به این نام که از گفتارهای روزنامه‌ی «پرچم» گرد آورده‌ایم خوانده شود.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 12ـ باید اندیشه‌ها یکرویه گردد (یک از یک)

🖌 احمد کسروی


در گفتارهای گذشته معنی «دارایی» را روشن گردانیدیم. دارایی این خاک و این آبها و این هوا و این تابش آفتابست ، این کانهاست که بفراوانی در سینه‌های کوهها خوابیده ، این جنگلهای انبوه است که از این سر کشور تا بآن سر کشیده ،‌ این چشمه‌هاست ، این رودهاست ، این چمنهاست ، این چراگاههاست ، این چهارپایانست که از هر گونه در دسترس ماست و در کارهای زندگانی بما یاری می‌کنند ، این مرغهای قشنگ است که در خانه‌ها و در باغها با ما همسایگی می‌کنند.

اینهاست اساس دارایی. باید قدر اینها را دانست که از یکسو در اندیشه‌ی نگهداری آن بود و از یکسو بآبادی و نیکیش کوشید.

در شهریور ماه گذشته که آن حوادث اندوه‌انگیز رخ داد در همان روزها یکی از نمایندگان در مجلس گفتگوی جواهرات کرد و این سخن بزبانها افتاد ، و من میدیدم مردم با یک علاقه‌ی بسیاری باین گفتگوها می‌پردازند و از اینکه شاه گذشته آنها را با خود نبرده شادیها می‌نمایند.

این کار آنان بمن بسیار ناگوار می‌افتاد. زیرا می‌دیدم اینان به بیمهایی که از هر سو کشورشان را فراگرفته اهمیت نمی‌دهند ولی درباره‌ی جواهر آنهمه علاقه نشان می‌دهند.

می‌دیدم اینان از حقایق بسیار دورند و چنین می‌دانند که سرمایه‌ی زندگیشان آن جواهرات و مانند آنهاست. می‌دیدم معنی درست دارایی را نمی‌دانند.

از نظر حقیقت ارزش جواهر بسیار کمست. فلان لعل یا زمرد جز یک سنگ سرخ یا سبزی نیست و خود بیش از این سودی ندارد که یک پادشاهی آنها را بتاج خود زند و یک زنی آنها را بخود آویزد. اگر با آب و خاک بسنجیم همه‌ی آن جواهرات بهای یک کیلومتر زمین نمی‌باشد. زیرا این یک کیلومتر زمین سرچشمه‌ی زندگانی گروهی تواند بود ولی آن سنگهای قشنگ در زندگی هیچ اثری نتواند داشت.

اینها با آن اهمیتی که در نظر مردم دارند از دیده‌ی حقیقت همسنگ دیگر سنگها هستند. اینها نه گرسنه‌ای را سیر توانند کرد ، نه بدردی درمان توانند بود. نه به لُختی رخت توانند گردید. اگر روزی پایش افتاد و نیاز پیدا گردید باید در راه نگهداری کشور از اینها چشم پوشیم. نه تنها اینها ، باید از جانها در راه آن درگذریم. این سرزمین سرچشمه‌ی زندگانی ما و فرزندان ماست. اینها خانه و آسایشگاه ماست. باید همه‌ی ارزش را باین دهیم. باید همه‌ی کوشش را در راه نگه داشتن و آباد گردانیدن این بکار بریم. این وظیفه‌ی مردانگی هر کسی است.

در چندی پیش این را نوشتم که بمردم ایران هر سخنی را بگویید خواهند گفت : «می‌دانم». راستی هم آنست اینان از هر مطلبی یک چیزهای ناقص را شنیده‌اند و بی‌آنکه نیک بفهمند و باور کنند به دل سپارده‌اند. مثلاً نام میهن‌پرستی را شنیده و شاید چند گفتاری نیز در پیرامون آن خوانده‌اند. ولی از آنسوی مغزهاشان پر از اندیشه‌هاییست که بضد میهن‌پرستی می‌باشد.

امروز در ایران این یکی از گرفتاریهاست. این یکی از گرفتاریهاست که ‌اندیشه‌های درهم و ضد هم مغزها را پر گردانیده و خود نتیجه‌ی آنهاست که اراده‌ها سست شده ، فهمها از کار افتاده ، مغزها تباه گردیده. یکی از بدبختیهای ایرانیان همین می‌باشد و در این باره در سی سال اخیر بیش از همه روزنامه‌ها باعث بوده‌اند. اینها برای پر کردن ستونهای خود هرچه پیدا کرده بچاپ رسانیده‌اند ، و آنچه امروز گفته‌اند فردا بضدش نوشته‌اند. [1]

امروز شما اگر پیش کسی از میهن‌پرستی گفتگو کنید و این سخنانی را که نوشتیم برایش بگویید همه را گوش دهد و چنین وانماید که خودش هم می‌دانسته ، بلکه چه‌بسا ایراد گرفته می‌گوید : «ما مگر اینها را نمی‌دانستیم؟!..». سپس اگر سخن از مادّیگری برانید و چنین بگویید : «آدم باید زیرک باشد و پول دربیاورد و اعتنا بهیچ چیزی نکند» ، یا اگر از شعرهای خیام و حافظ برایش بخوانید : «اینجهان هیچست و پوچست ، باید دم را غنیمت دانست و در فکر گذشته یا آینده نبود» ، یا اگر گفتگو از صوفیگری کنید که : «آدم باید دنیا را ترک کند و تنها در اندیشه‌ی تصفیه‌ی نفس باشد» ، بهمه‌ی اینها نیز گوش دهد و هیچ نگوید : «اینها کجا و میهن‌پرستی کجا؟!» ، هیچ ایراد نگیرد که اینها با زندگانی سازش ندارد ، هیچ نپرسد : «آخر این سخنان ضد هم برای چیست؟!..» زیرا از بس سخنان درهم و متضاد شنیده که از یکسو عادت گرفته و از سوی دیگر مغزش از کار افتاده و اساساً معنی درست اینها را نمی‌فهمد تا متضاد بودنش را بداند.

👇
از سخن خود دور نیفتم : بسیاری از ایرانیان این سخنانی را که ما درباره‌ی «دارایی» و آب و خاک و میهن‌پرستی نوشتیم خوانده چنین خواهند گفت : «ما اینها را می‌دانستیم». اینان «دانستن» را همان شنیدن و بیاد سپردن می‌شمارند. ولی این دانستن نیست. «دانستن» آنست که یکی یک موضوعی را نیک بفهمد و با دلیل آن را تصدیق کند و بروی آن پافشاری نماید و اگر سخنی را بضد آن شنید با دلیل رد کند و پس از همه آن را بکار بندد و رفتارش از روی آن باشد. دانستن این را می‌گویند ، و ما نیز اینگونه دانستن را می‌خواهیم.

ما می‌خواهیم ایرانیان این سخنان را نیک بفهمند و نیک بیندیشند و باور کنند و هر گونه ‌اندیشه‌های ضد آن که در دل دارند بیرون کنند.

می‌خواهیم این را باور کنند که این سرزمین که خدا بایشان داده سرچشمه‌ی زندگانی خودشان و فرزندانشان می‌باشد و اینست باید آن را گرامی شمارند و قدرش دانند و بنگهداریش کوشند.

می‌خواهیم این را باور کنند که اگر نکوشند این سرزمین از دستشان خواهد رفت و همگی بزیردستی و بندگی خواهند افتاد و پراکنده و خوار و بیچاره خواهند گردید.

می‌خواهیم اینها را نیک بفهمند و باور کنند و بکار بندند ، آن وقت آن سخنان بیهوده‌ای را که از بدآموزیهای مادّیگران یا از گفته‌های بیپای شاعران یا از فریبکاریهای ملایان و دیگران شنیده‌اند و با این اندیشه‌ها نمی‌سازد از دل بیرون کنند.

(پرچم روزانه شماره‌ی 56)

🔹 پانوشت :

1ـ در چهل سال گذشته نیز حکومت ملایان به این آشفته‌اندیشی بسیار افزوده. زیرا اینها که بجای کارِ راست و بنیادی ، بیش از همه کارشان را با «تبلیغ» و «نمایش» پیش برده‌اند ، میکرفن بدست و دوربین بدوش به میان مردم رفته و از ایشان گزارشهای خبری دلخواه خود را فراهم آورده نشان داده‌اند. بدآموزی آن کار این بوده که هر کسی گمان کرده می‌تواند و باید به هر جستاری درآید و دانسته و ندانسته ، اندیشیده و نیندیشیده به سخن بلکه به پندآموزی درآید. در سالهای نخست ، گزارشگران «صدا و سیما»شان همیشه می‌پرسیدند : اکنون چه «پیامی» برای مردم دارید؟ و مردم فریبخوار و ساده‌دل نیز آغاز می‌کردند به سخن‌بافی و «پیام دادن». کم‌کم زشتی این از میان برخاست و اکنون بسیار کسان هر یک خود را پیشوایی می‌پندارد که باید در هر زمینه‌ای به سخن درآید و گفتار نویسد و راه چاره نشان دهد.

نمونه‌ی آن سخنبافیهاییست که امروز بویژه در اینترنت و پیامرسانها بفراوانی دیده می‌شود. امروز ما بجای آنکه از متخصصان توده که تعدادشان هم محدود هست سخنان پرمغز بشنویم ، از کانالها و «گروهها» و «سایتها» صدها سخن کم‌ژرفا و بی‌مایه می‌شنویم که نتیجه‌ای جز آشفته‌اندیشی و بیکارگی مغزها ندارد.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 « نظام آموزشی ما

🖌 کوشاد تلگرام

📝 کدام کتاب یار مهربانست؟!


یک باور غلطی درمیان ایرانیان رواج دارد که کتاب را جدا از نوشته‌هایش گرفته آن را کالایی پربها می‌شمارند. در جایی که بها و ارزش هر کتابی به نوشته‌های آنست و اینها از هم جدا نیست. حال اگر نوشته‌های آن آلوده به گمراهیها و اندیشه‌های بدآموز باشد نه تنها بهایی ندارد بلکه خود در رده‌ی زهر و خوراک فاسد است که باید نگاه نداشته دورش انداخت. این یکی از حقایقیست که باید دانست.

راستی آنست که کسانی که کتاب را هرچه باشد نیک می‌دانند ، از گوهر آدمی و قاعده‌های تربیت ناآگاهند. از دیده‌ی اینان مغز انبانست که با هرچه از راست و ناراست و سازگار و ناسازگار تا توانند بیاکنند. در حالی که اگر کسی با معده‌ی خود چنین رفتاری بکند و چند خوراک ناسازگار را باهم بخورد دچار بدگواری می‌شود و او را نادان خواهند ‌شمارد چه رسد به مغز که اندیشه‌ها و اثر آنها چه بسا تا سالها بلکه تا آخر عمر بازماند. بدتر اینست که اگر آنها ضد یکدیگر باشد نیروی اندیشه و خرد را از کار خواهد انداخت.

اینان نمی‌دانند که «راهبر آدمی مغز است و آن نیز پیرو اندیشه‌هایست که درو می‌باشد». برای مثال کسی که زندگانی را نبرد بداند از روی این باورِ خود ، دستگیری از افتادگان نخواهد کرد. مگر آنکه اندیشه‌ی نیکخواهی کردن به دیگران نیز به مغزش راه یافته باشد. در آن حال نیز دچار دودلی خواهد بود : همچون قطاری که دو لوکوموتیو به هر سرش بسته باشند و هر کدام به سوی دیگری کشد بی‌تکان خواهد ماند ، او نیز درمیان آن دو اندیشه بیتکان و دودل خواهد ماند (مگر آنکه یکی از آن دو اندیشه پرزورتر درآید و او را به کار وادارد). ولی اگر تنها این اندیشه در مغزش جا گرفته باشد که آدمیان ناچار از یاوری به یکدیگرند و این بایای آدمیگریست ، بیگمانست که دچار دودلی نخواهد شد و چون پایش بیفتد یاوری دریغ نخواهد کرد.

نتیجه آنست که اندیشه‌ها‌ی متضاد همدیگر را خنثا می‌کنند. یکی اثر آن دیگری را از میان می‌برد و خود نیز سست شده یا از اثر می‌افتد. دیده می‌شود که اندیشه‌های متضاد مایه‌ی آشفتگی مغز و بیکارگی آن می‌گردد.

قاعده‌ی تربیت یا همان بهداشت روانی که سخنش رفت می‌گوید : اندیشه‌ی راست و سودمند را یاد بگیر و از اندیشه‌های بد دور باش. کسانی این حقیقت ساده و در همان حال ارجدار را نمی‌پذیرند. مثلاً فیلسوفانه می‌گویند : «هر کتابی به یک بار خواندن می‌ارزد». این کسان سخت در اشتباهند و خود نمی‌دانند. از آنان باید پرسید : به همان سان که نیک‌آموزیها (همچون پندها و اندرزها) در رفتارها اثر می‌کند ، بدآموزیها نیز اثر می‌کند. پس چگونه است که از تأثیر بدآموزیها بیگانگی می‌نمایید؟!

شما می‌بینید که بازرسان بهداشت هنگامی که خوراکی را در فروشگاه یا رستورانی ناسالم تشخیص دادند به این دل خوش نمی‌دارند که به دارنده‌ی آنجا بگویند این خوراکی تندرستی مردم را به خطر می‌اندازد. بجای چنین رفتاری بیدرنگ دستور نابودی آن را می‌دهند. اجازه نمی‌دهند چنان کالایی در دستها بماند. اینگونه کارها باید بدینسان ریشه‌کنانه انجام گیرد. زیرا تندرستی مردمان در کارست.

مانند همین را می‌توان در زمینه‌ی گمراهیها دید. مثلاً گفتگوی ما با شیعیگری و بهاییگری و صوفیگری بیش از همه درباره‌ی معنی راست (یا حقیقت) دین است. زیرا چون این کیشها از معنی راستِ دین بکنار رفته‌اند ،‌ از یکسو پیروانشان را دچار گرفتاریها گردانیده‌اند و از سوی دیگر پراکندگی (تفرقه) بمیان توده انداخته‌اند. ما در گفتگو با آنها حقیقت دین را بازمی‌نماییم و می‌فهمانیم که دستگاه ایشان دین نیست بلکه گمراهیست. ولی این بس نیست. این کیشها تنها با معنی کردن درست دین تکان نخواهند خورد. زیرا اینها در همان حال «دکان» نیز هست. صدهزاران کسان از این راهها نان می‌خورند بلکه کاخها می‌افرازند. پس چگونه تواند بود که تنها با گفتن اینکه اینها دین نیست و بیدینی است ، بیایید به دلیلهای ما گوش کنید ، دست از دکان خود بردارند؟!.

اگر صد سال هم همگی یک‌زبان نکوهش ایشان کنیم دست نخواهند برداشت. چاره جز این نیست که کالاهاشان را از دستشان گرفته نابود کنیم تا دکانشان از گرما بیفتد. کالاهای ایشان چیست؟!.. یکی از مهمترین کالاهاشان کتابهاشان است. با همان کتابها پیروانشان را از راه می‌برند. با آنهاست که آداب و رسوم پستی را یادشان می‌دهند و در آن کیشها پایدارتر می‌گردانند. از آنسو آنها افزار تبلیغشان نیز هست. اینهاست که باید نابود گردد. بهترین راه چنین نابودی نیز سوزانیدن است. با سوزانیدن بی‌ارجی و آلودگی آنها نشان داده می‌شود.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 13ـ درباره‌ی استقلال (یک از دو)

🖌 احمد کسروی


در شماره‌ی 57 پرچم گفتاری از آقای دادپرور درباره‌ی آذربایجان بچاپ رسانیدیم که در آن چنین می‌گوید : «در آذربایجان پرچم مانند دسته‌ گلی دست بدست می‌گردد ... هر کس می‌خواهد ببیند نسبت به آذربایجان تازه چه نوشته شده ... اما افسوس ... کمتر در پرچم خبر مسرت‌بخشی نسبت به آذربایجان خوانده می‌شود». [1]

می‌گویم : چه آذربایجان و چه دیگر جاها «خبر شادی‌آور» بسته بکوششهای خود ماست. ما را از این گرفتاریها جز کوششهای خودمان رها نخواهد گردانید. باید بکوشیم و فیروز گردیم و به نتیجه‌های شادی‌آور رسیم.

بدانید ای آقای دادپرور : در جهان هیچ کاری بی‌انگیزه نتواند بود. همان ناموسهایی که در فیزیک و شیمی و دیگر علوم خوانده‌اید در سراسر کارهای جهان حکمفرماست. این گرفتاریها و سختیهای ما بی‌علت نیست. یک کار تصادفی نبوده. نتیجه‌ی اوضاع کواکب نمی‌باشد. اینها نتیجه‌ی آلودگیهای هزارساله است. آلودگیهای هزارساله این توده را ناتوان گردانیده و از پا انداخته و اینست همیشه صدمه می‌خورد ، همیشه گزند می‌بیند.

از اینسوی امروز هم اگر از راهش بکار درآییم و بکوششهای دلسوزانه پردازیم ، این کوششها بی‌نتیجه نخواهد ماند و هرآینه فیروزمند خواهیم گردید.

آذربایجان یک رشته نیازمندیهایی دارد که باید دولت توجه کند. درباره‌ی آنها گفتگو شده است و ما نیز فشار توانیم آورد. ولی اساس چیزهای دیگریست. یک رشته موضوعهای بسیار مهمتری درمیان است که مربوط بخود توده است.

امروز در گام نخست ما نیاز بنگهداری کشور خود داریم. امروز این جنگها و خونریزیها که در جهان برخاسته همه برای آب و خاکست. ما نیز باید در اندیشه باشیم. نباید بی‌پروا نشینیم و چشم براه حوادث دوزیم.

امروز جنگ است و دولتها در برابر یکدیگر میدانها باز کرده‌اند. شاید فردا نیز گفتگوی آشتی و تقسیم غنایم جنگ بمیان آید. در همه‌ی این حالها بکشور ما خطرهایی متوجه است و ما باید خود را برای مقاومت با حوادث آماده گردانیم.

من می‌شنوم کسانی در این مجلس و آن مجلس نشسته چنین می‌گویند : «ایران طلسمی است که هر که در آن افتاد بیرون رفتن نخواهد توانست». بتوده‌ای که بدبختی رو آوَرَد ‌اینگونه پندارهای بیخردانه فراوان می‌گردد. خلفای عباسی در دوره‌های ناتوانی خود عقیده داشتند که هیچ کس با آنان دشمنی نتواند کرد : «ان خلافة آل عباس موصولة بیوم القیمة». [2] با این خرافه‌ی رسوا دلهای خود را شاد می‌ساختند ولی روزی رسید که از دست مغولان مشت سختی را خوردند و خلافت بماند که خاندانشان از میان رفت. بشومی آن خرافه‌ی رسوا بود که چهل روز در بغداد کشتار می‌رفت و مغولان از خون مردان و بچگان جویها روان می‌گردانیدند.

این ننگی برای یک توده است که بجای کوششهای مردانه ، خود را با این خرافه‌ها دلخوش گرداند. ننگ است که چنین اندیشه‌ای از دل کسی گذرد ، چه رسد بآنکه بزبان آورد و در این مجلس و آن مجلس بگوید.

مگر ایرانیان جز از دیگر مردمانند که نکوشند و استقلال داشته باشند؟! چه شده که قانون طبیعت درباره‌ی اینها نقض گردد؟!..

کسان دیگری را می‌شنوم چنین می‌گویند : «این مملکت صاحبی دارد. او خود نگه می‌دارد». بپرسید : آن صاحب کشور کیست؟!.. تا کی می‌توان این سخنان پیره‌زنانه را شنید؟!..

یک دسته هم رنگ سوسیالی به پستیهای خود داده چنین می‌گویند : «چه کشور؟!.. چه میهن؟!.. باید همه‌ی اینها یکی گردد». آنها نیز برای بیدردی و تنبلی خود این بهانه را پیش می‌آورند. [3]

باید گفت : نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه. ای بیخردان سوسیالهای اروپا تفنگ بدوش گرفته بر سر آب و خاک ، خون یکدیگر را می‌ریزند ، و بر سر خاندانهای همدیگر آتش و آهن می‌بارانند. مگر ای بدبختها با این سخن شما را بحال خود خواهند گزاشت؟!

یک دسته‌ی دیگر نومیدی نشان داده چنین می‌گویند : «ما بیست‌ملیون نفر چه کار خواهیم توانست و بکجا خواهیم رسید؟!..» این هم بهانه‌ی آنهاست. اینها نمی‌فهمند که شرط استقلال و سرفرازی تنها فزونی نفوس نمی‌باشد و امروز درمیان دولتها توده‌های سه‌ملیونی و پنج‌ملیونی هست که استقلال دارند و دولتها از آنها حساب می‌برند. گذشته از اینکه ما هم کم نیستیم و اگر از راهش کوشیم بسیار فزونتر از آنیم که پنداشته می‌شود.

به هر حال اینها همه بهانه‌های بیجاییست و ما باید بکشور خود علاقه‌مند باشیم و برای کوشش و جانفشانی آماده گردیم. جهان آینده‌اش بیمناکست و کسی نمی‌داند چه حوادثی در پیش خواهد بود. کسی نمی‌داند چه تاختهایی از زمین و از هوا بکشور ما خواهد بود. کسی نمی‌داند چه طمع‌هایی به آب و خاک ما در دلهای آزمندان خوابیده. به هر حال ما باید بی‌پروایی ننماییم و برای روبرو شدن با حوادث آماده گردیم.

👇
خواهید گفت : از چه راه؟.. می‌گویم از همان راهی که بارها شرح داده‌ایم. باید یک دسته غیرتمندان و آزادگان جدا گردند و دست بهم دهند و اندیشه و سخن یکی گردانند و برای کوشش و جانفشانی آماده باشند.

امروز با این شتابی که درمیانست و حوادث گام بگام بما نزدیک می‌گردد نخواهیم توانست همگیِ مردم کشور را براه آوریم و بکار واداریم. ولی این خواهیم توانست که مردان باخرد و غیرت را بتکان آوریم و با خود همدست و همراه سازیم. چه درباره‌ی آذربایجان و چه درباره‌ی سراسر ایران چاره همینست و باید بهمین بکوشیم.


🔹 پانوشتها :

1ـ اندک‌زمانی پس از پیشامدهای شهریور 1320 در آذربایجان آواز جدایی‌خواهی و آشوبگری برخاست. اینها جز از جدایی‌خواهیِ رسمی‌تر «فرقه‌ی دمکرات آذربایجان» در سال 1324 بود. بیگفتگو آنچه در آن زمان در آذربایجان روی می‌داد جز کار یکمشت بیگانه‌پرست نبود که به شیوه‌ی شاهسونان راه می‌زدند و روستاها را تاراج کرده سراسر آذربایجان را میدان تاخت و تاز خود گردانیده بودند. این سیاهکاریها را در چنان هنگامه‌ی بیمناکی که افتادن رضاشاه و درآمدن سپاهیان روس و انگلیس به ایران پدید آورده بود می‌کردند ـ هنگامه‌ای که کشور در هرج و مرج سراسری بود. دستاویزی که برای جدایی نشان می‌دادند زبان ترکی بود که آن را بهانه‌ی دشمنی با دولت و مردم دیگر استانها گرفته بودند. روزنامه‌ی پرچم از نخستین شماره‌اش به آن آشوبها پرداخت و با گفتارهای خردمندانه‌ی خود ، مردم آذربایجان را از دستهای پشت پرده و بهانه‌جوییهای آشوبگران آگاه ساخت و نقاب از چهره‌شان برکشید. شماره‌های بسیاری از پرچم بیرون نیامده بود که آشوبگران نقشه‌های خود را بر باد رفته یافتند. مردم آنجا آنان را بهتر شناختند و از گِردشان پراکنده شدند. آشوب از آن بیمناکی آغازی بیرون آمد ولی این گوشه و آن گوشه هنوز ادامه داشت زیرا دستهایی در کار بود که دولت ناتوان باشد و همه با نابسامانیها سرگرم باشند. از آنسو هم آرتشی که آن را «درهم شکسته» می‌شماردند هنوز راهبر درستی نداشت تا سرکشان را در کوتاه زمانی سر بکوبد.

مغز سخن در این گفتار «انتظارات و مطالباتِ» مردم برای سامان گرفتن کارها و اینکه «چه باید کرد» می‌باشد. با آنکه نزدیک به هشتاد سال درمیانه می‌گذرد چه مانندگیهایی با حال امروز کشور دارد!

2ـ معنی : خلافت دودمان عباس تا روز قیامت دنباله دارد.

3ـ دسته‌ی دیگری هم که بیشتر شعرپرستان و «ادیبان»اند این معنی را بر زبانها انداخته‌اند که ایران را فرهنگ و ادبیات آن نگه داشته و از مهلکه‌ها رهانیده ، همیشه این عامل بزرگی در «مستحیل» کردن بیگانگان در وطن ما شده بطوری که اگر آنان از نبردگاه پیروز درآمده‌اند لیکن در پهنه‌ی فرهنگی شکست خورده‌اند!


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 « نظام آموزشی ما

🖌 کوشاد تلگرام

📝 جنبش کتابسوزان


چنین جنبشی است که ما پاکدینان کتابسوزانش می‌خوانیم. این جنبش از روی هوس یا تندروی نیست. اساساً ما هیچ کاری را جز برای نتیجه نمی‌خواهیم. کسروی آن یگانه‌مرد دلیر از روز نخست که بکار توده برخاست (1312) این را نیک می‌دانست و بدیده گرفته بود که تنها گفتن زیانهای این گمراهیها و نشان دادن بدآموزیهای آنها بس نیست و باید به نبرد با آنها کمر بست. باید جنبشی نیز در این راه باشد. اینست بی‌پروا به بدگوییها و زخم‌زبانها بارها از نابودی کتابهای زیانمند سخن بمیان آورد.

کسانی دور ایستاده به این کار ما ایرادهای نابجا می‌گیرند. یک دسته تنها رنجیدگی نشان می‌دهند. می‌گوییم : از رنجیدگی چه برخیزد؟! در جایی که ما دلیلها برای این جنبش می‌شماریم آیا سزاست که شما بی‌هیچ دلیلی نکوهش ‌کنید؟!. آیا خرد این را می‌پذیرد؟!

یکی می‌گوید : کار نازیها را می‌کنید. می‌پرسیم : آیا شما دلیلهای ما را برای این کار خوانده‌اید؟! اگر خوانده‌اید چه ایرادی به آن دارید؟! چرا بجای آنکه ایرادتان را بگویید ، نازیها را که بدنامند به رخ می‌کشید؟! یک نیکخواه تا ایرادی به کاری ندیده درباره‌اش سخنان چرک‌آلود نمی‌گوید. پس در جایی که ایرادی نیافته نازیها را بهانه می‌کنید پیداست این سخن از روی نیکخواهی نیست از بدخواهیست. خواستتان آنست که خاک بچشم مردم پاشید.

دیگری می‌گوید : در این روزگار که کتابها بیشتر نه کاغذی بلکه صدها برابر آن دیجیتالی و در فضای مجازی در گردش است این جنبش به چه کار می‌آید؟! مگر می‌توان اینهمه کتابهای زیانمند را نابود کرد؟!

می‌گوییم : گرفتیم که تنها صدیک کتابها کاغذیست. آیا زیانمندهای آنها را نباید نابود کرد؟! شما نخست پاسخ این را بدهید. دوم ،‌ «این سوزاندن دشمنی نشان دادنست ، بیزاری جستنست. یك نتیجه‌ی این آن خواهد بود كه مردم به بدی این كتابها پی برند و آن پرده‌ی ناآگاهی از جلو چشمشان برداشته شود».

چگونه است که شما این کار را بی‌تأثیر می‌شمارید؟!. مگر فضای مجازی بیکبار جدا از زندگانی ماست؟! مگر کسانی که آن کتابها را در سایتها و کانالها گزاشته‌اند همه فهمیده این کار را کرده‌اند؟! مگر همه‌شان چنان کاری را «دکان» خود گرفته‌اند که پنداریم دست نخواهند برداشت؟! آنگاه تنها دکانداران نیستند. شما چرا خریداران و خوانندگان چنان کتابهایی را بدیده نمی‌گیرید که با چنین جنبشی آگاه می‌شوند و پی گمراهیها را نخواهند گرفت.

باید دانست رستگاری یک توده در پاک شدن دلهاشان از آلودگیها و مغزهاشان از بدآموزیهاست. چنانکه در گفتگو از بهداشت روانی گفته شد ، باید کوشید تا زمینه‌ی این بهداشت در توده آماده گردد. اگر کسانی چنین کوششهایی را نمی‌پذیرند باید گفت : پس شما به خائنانی که به آشفتن مغزهای جوانان می‌کوشند هیچ ایرادی نتوانید گرفت. شما با این کنار ایستادنتان به آنها پیام می‌دهید : در کارتان آزاد باشید و کتابهای درسی و دیگر کتابهای بسیار زیانمند را پیاپی چاپ کرده و یا برویه‌ی دیجیتالی در اینترنت بگزارید تا جوانان ما به همان راههایی بیفتند که می‌خواهید! ما نهایت کاری که خواهیم کرد اینست که نکوهش کنیم که این نوشته‌ها و کتابها زیانمند است.

باری بگویید : ما که به گمان شما راه را اشتباه می‌رویم با این سیل بدآموزیها که مغزها را آشفته و پراکندگی بمیان مردم انداخته و جُربُزه‌های خدادادیشان را بیکاره گردانیده چه بکنیم؟! اساساً برای آنکه این توده از درماندگی رهایی یابد چه باید کرد؟! آیا به اینها اندیشیده به ایرادگیری برخاسته‌‌اید؟!

چون برخیها سخنان دیگری پیش می‌کشند که در گفتاری در سال 1322 به آنها پاسخ داده شده ، آن را در دنباله‌ی این نوشته می‌آوریم.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 13ـ درباره‌ی استقلال (دو از دو)

🖌 احمد کسروی


امروز دسته‌های بسیاری بکوشش در راه نگهداری کشور گردن نمی‌گزارند. چنین وظیفه‌ای برای خود نمی‌شناسند و هر دسته‌ای بهانه‌ی دیگری دارند. بارها گله کرده‌ایم که بسیاری از اینان همینکه نام «میهن‌پرستی» می‌شنوند ریشخند می‌کنند. مردک نمی‌داند میهن‌پرستی یعنی نگهداری خانه و خاندان خود ، میهن‌پرستی یعنی غیرت و مردانگی.

کار پستی تا باینجا کشیده که دسته‌های انبوهی زندگانی را جز پول درآوردن و خوش خوردن و خوش خوابیدن و روز گزاردن نمی‌شناسند و پروای غیرت و مردانگی را ندارند. آری کار پستی تا باینجا کشیده.

اینها نتیجه‌ی آن تعلیمات بیهوده و پستیست که از پیشوایان و آموزگاران خود گرفته‌اند. نتیجه‌ی آنست که معنی زندگی را نمی‌دانند.

هرچه هست باید از اینان چشم پوشیم. امروز با این گرفتاری بآنان نتوانیم پرداخت. هستند دسته‌های انبوه دیگری که علاقه بکشور خود دارند و بکوشش و جانفشانی در راه آن آماده‌اند. باید باینان پردازیم. باید از اینان یک دسته‌ای پدید آوریم.

اینان یک نقص بزرگی دارند و آن اینکه پراکنده‌اند و باهم یکی نیستند. هر کس به تنهایی آرزومند کوشش و تلاش است. از آنسوی نمی‌دانند چه کار کنند و از چه راه بکوشند. باید این نقص را از میان برداریم و همه‌ی اینها را تا آنجا که می‌توانیم به یک راه درآوریم و باهم مربوط گردانیم.

باین کار است که باید امروز بکوشیم و از این راهست که خواهیم توانست فیروز گردیم و به «خبرهای شادی‌آور» برسیم. این کار را هم ما باید بکنیم نه دولت. این چیزی نیست که از دست دولت برآید یا وظیفه‌ی او باشد. این وظیفه‌ی خود مردم است. چه در آذربایجان و چه در دیگر جاها باید باین کوشید. باید همه‌ی غیرتمندان را باین راه خواند.

ما نیز باین می‌کوشیم. این روزنامه را هم برای آن بنیاد نهاده‌ایم. این روزنامه زبان «آزادگان» [1] است. دسته‌ای باین نام چه در تهران و چه در تبریز و چه در شهرهای دیگر هستند و می‌کوشند که دیگر غیرتمندان را نیز با خود همدست گردانند و برای کوشش در راه آزادی و استقلال ایران آماده گردانند.

این کار امروز تنها دو مانع در پیش دارد :

1) پراکندگی اندیشه‌ها : چون راهی درمیان نبوده و حقایق زندگانی دانسته نگردیده هر کس چیزهای دیگری اندیشیده ، و چیزهای دیگری از اینجا و آنجا یاد گرفته. این خود علت بزرگ بدبختیست. مردمی که ‌اندیشه‌هاشان پریشان و پراکنده است در هیچ کاری همدست نتوانند گردید. چنین مردمی پراکنده‌اند اگرچه در یکجا باشند.

برای چاره‌ی این درد ما بنشر حقایق زندگانی پرداخته‌ایم. چاره‌ی پراکندگی جز با نشر حقایق نیست. اینکه مشروطه (یا سررشته‌داریِ توده) را معنی می‌کنیم و مزایای آن را شرح می‌دهیم ، اینکه «میهن» و «میهن‌پرستی» را تفسیر می‌کنیم ، اینکه حقیقت «دارایی» را روشن می‌گردانیم ، اینکه از «کارها و پیشه‌ها» بگفتگو می‌پردازیم ـ همه‌ی اینها بنام نشر حقایق و برای چاره‌ی اندیشه‌های پراکنده است.

2) هوسها و خودنماییها : یک دسته‌ای چنان گرفتار هوسبازی و خودنمایی‌اند که در چنین هنگام نیز از آن دست‌برداری نمی‌توانند. ما بارها می‌شنویم فلان آقا یک حزبی درست کرده ، فلان کسان جمعیتی تأسیس کرده‌اند.

اینها برای چیست؟!. آیا جز هوسبازی چه علتی دارد؟!.. از این کارها چه نتیجه تواند بود؟!.. اگر شما در اندیشه‌ی کوششید چرا نمی‌آیید با ما همدست گردید؟!. ما سالهاست می‌کوشیم و کنون هم یک دسته‌ی بزرگی هستیم. چه شده که شما در اندیشه‌ی حزب دیگری می‌باشید؟!.. و آنگاه با کدام مایه بچنان کاری برخاسته‌اید؟!.. کدام همدستانی را دارید؟!.. جز آنکه چند زمانی بیایید و بروید و باهم بنشینید و یک رشته سخنان پوچ و بیهوده‌ای را که از روزنامه‌ها یاد گرفته‌اید بهمدیگر فروشید چه کاری توانید کرد؟!..

در این باره یک داستانی از همان تبریز بنویسم : در چند ماه پیش که نویسنده به تبریز آمدم مقصودی جز این نداشتم که در چنین هنگامی با همشهریان خود از نزدیک دیدار و گفتگو کنم و آنان را بهمدستی و یگانگی وادارم. چون بگفتگوها پرداختم کسانی را دیدم در جهان دیگری هستند و پیشامد را فرصت شمرده‌اند که نهاد بد خود را بیرون آورند. دیگران را دیدم درپی هوسبازیند و مردان چهل‌ساله و پنجاه‌ساله تنها این را می‌خواهند که جلسه‌ها درست کنند و بنشینند و گفتگو کنند و بی‌هیچ نتیجه‌ای از هم جدا گردند ، و همین را آزادیخواهی می‌شمارند و یک قیمتی بآن می‌دهند.

ناگزیر از آنان چشم پوشیدم و با یک دسته‌ی دیگری گفتگوها کردیم و جلسه‌ها برپا ساختیم و در نتیجه یک جمعیتی پدید آمد. جمعیتی که از حال و مقصد آنان همه آگاهند و من نمی‌خواهم در اینجا آن را شرح دهم.

👇
آنچه میخواهم شرح دهم آنست که پس از بازگشت من دو سه تنی خود را کنار کشیده و یک حزبی ساخته‌اند. یک مرامنامه‌ای نوشته و چند کسی را با خود گردانیده و یک نامی نیز نهاده حزبی شده‌اند. در نظر آنان حزب همینست. با همین چند چیز می‌توان یک حزبی پدید آورد.

شما بیندیشید که این کار چه علتی داشته؟! آیا جز خودخواهی علت دیگری برای آن توان پنداشت؟! آن کسان از چه رنجیده‌اند؟!.. آیا چه ایرادی گرفته‌اند؟!..

شنیدم گفته‌اند : چون دیدیم کاری پیش نمی‌رود این ترتیب کردیم. بهانه را تماشا کنید؟! با همدستی کار پیش نمی‌رفته دست بدامن پراکندگی زده‌اند که کاری پیش ببرند. بسیار خوب در این مدت که جدا هستید چه کاری پیش بردید؟! چه نتیجه‌ای را بدست آوردید؟!..

این را برای مَثَل یاد کردم. در تهران نیز از این کارها بسیار است. امروز مانع ما این دو چیز است. این دو چیز جلوگیر همدستی علاقه‌مندان بکشور و توده می‌باشد. ولی باید بکوشیم و باینها نیز چیره درآییم. باید این دو مانع را هم از جلو برداریم. با این کوششها و از این راهست که خود را از گرفتاری رها گردانیده بخبرهای شادی‌آور خواهیم رسید.

(پرچم روزانه شماره‌ی 61 و 62)


🔹 پانوشتها :

1ـ یاران و همباوران کسروی این نام (آزادگان) را از سال 1320 بروی دسته و جمعیت خود داشتند. «آزادگان» (آزاده‌ها) به معنی گردنفرازان و کسانی که از ناستودگیها و خواریها خود را دور می‌گیرند می‌باشد. ولی حکومت ملایان از ناآگاه ماندن مردم از چنین دسته‌ای ، سود جست و این نام را برای بفراموشی کشانیدن آنها به اسیران آزاد شده از بندهای عراق بکار برد.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸