از شما چه پنهان، در آن عهد و زمانه،
با وجودیکه بانکهای جفت و طاق وجود نداشت، خزانه دولت پر و پیمان بود و زهره شیر می خواست داشته باشد کسی که بتواند به جواهرات سلطنتی چپ نگاه بکند. بدون عایدی سرشار نفت که در تاریخ ایران سابقه نداشته و معلوم نیست کدام دولت فخیمه سگ
خور میکند دولت افلاس نامه صادر نکرده بود. اگرچه مشتری آهن پاره و اسلحه قراضه نبود، اما اسم خودش را ملت پست عقب
افتاده نگذاشته بود و از خارجی وام و اجاره نمیخواست. بدون سرتیپ ها و امیر لشگرهای شکم گنده مرزپنا گریزپا، کسی جرأت
نمیکرد به سرحداتش دست درازی بکند، بدون متخصصین تبلیغ وطن پرستی که در اثر مرض فشار پول در خارجه معلق بزنند، مردم به مرز و بوم خودشان بیشتر علاقه داشتند. بدون سوز و بریز رادیو
های خاج پرست که: آهای مردم دین از دست رفت!
که گویا آخوند باسواد و ملای با عقیده بیشتر پیدامیشد. بی آنکه شب شش بگیرند
و اسم میهنشان را عوض بکنند، انگار که شهرت و آبروی این آب و خاک در نظر خارجیها خیلی بیشتر از حالا بود. برای تعلیمات عمومی
پستان به تنور نمی چسباندند، اما هم مردم با سواد بیشتر از حالا
پیدا میشد و هم خیلی بیشتر کتاب حسابی چاپ میکردند. ظاهرن چوب تکفیر برای تریاک بلند نمیکردند، اما وافوری خیلی کمتر از حالا بود. باری هنوز جزیره بحرین را به ارباب واگذار نکرده بودند. هنوز
بخشش کوه آرارات فتح الفتوح بشمار نمیرفت، هنوز شاه بابا حق کشتیرانی در دجله و فرات را از دست نداده بود و یک تکه خاکش را
هم به افغانها حاتم بخشی نکرده بود و برای تمدید قرارداد نفت جنوب هم مردم را دور کوچه نرقصانیده بود، اما اسم خودش را هم كبير و نابغه عظیم الشان نگذاشته بود. خلاصه آنکه حساب و کتابی
در کار بود، هنوز همه چیز مبتذل نشده بود، مردم به خاک سیاه ننشسته بودند و از صبح تا شام هم مجبور نبودند که افتخار غرغره
بکنند و به رجاله بازیهای رجال محترمشان هي تفاخر و تخرخر بنمایند و از شما چه پنهان، مثل این بود که آبادی و آزادی و انسانیت
هم یک رده بیشتر از حالا پیدا میشد
#صادق_هدایت
#توپ_مرواری
(منظور #رضاخان)
@philosophibisansoor
با وجودیکه بانکهای جفت و طاق وجود نداشت، خزانه دولت پر و پیمان بود و زهره شیر می خواست داشته باشد کسی که بتواند به جواهرات سلطنتی چپ نگاه بکند. بدون عایدی سرشار نفت که در تاریخ ایران سابقه نداشته و معلوم نیست کدام دولت فخیمه سگ
خور میکند دولت افلاس نامه صادر نکرده بود. اگرچه مشتری آهن پاره و اسلحه قراضه نبود، اما اسم خودش را ملت پست عقب
افتاده نگذاشته بود و از خارجی وام و اجاره نمیخواست. بدون سرتیپ ها و امیر لشگرهای شکم گنده مرزپنا گریزپا، کسی جرأت
نمیکرد به سرحداتش دست درازی بکند، بدون متخصصین تبلیغ وطن پرستی که در اثر مرض فشار پول در خارجه معلق بزنند، مردم به مرز و بوم خودشان بیشتر علاقه داشتند. بدون سوز و بریز رادیو
های خاج پرست که: آهای مردم دین از دست رفت!
که گویا آخوند باسواد و ملای با عقیده بیشتر پیدامیشد. بی آنکه شب شش بگیرند
و اسم میهنشان را عوض بکنند، انگار که شهرت و آبروی این آب و خاک در نظر خارجیها خیلی بیشتر از حالا بود. برای تعلیمات عمومی
پستان به تنور نمی چسباندند، اما هم مردم با سواد بیشتر از حالا
پیدا میشد و هم خیلی بیشتر کتاب حسابی چاپ میکردند. ظاهرن چوب تکفیر برای تریاک بلند نمیکردند، اما وافوری خیلی کمتر از حالا بود. باری هنوز جزیره بحرین را به ارباب واگذار نکرده بودند. هنوز
بخشش کوه آرارات فتح الفتوح بشمار نمیرفت، هنوز شاه بابا حق کشتیرانی در دجله و فرات را از دست نداده بود و یک تکه خاکش را
هم به افغانها حاتم بخشی نکرده بود و برای تمدید قرارداد نفت جنوب هم مردم را دور کوچه نرقصانیده بود، اما اسم خودش را هم كبير و نابغه عظیم الشان نگذاشته بود. خلاصه آنکه حساب و کتابی
در کار بود، هنوز همه چیز مبتذل نشده بود، مردم به خاک سیاه ننشسته بودند و از صبح تا شام هم مجبور نبودند که افتخار غرغره
بکنند و به رجاله بازیهای رجال محترمشان هي تفاخر و تخرخر بنمایند و از شما چه پنهان، مثل این بود که آبادی و آزادی و انسانیت
هم یک رده بیشتر از حالا پیدا میشد
#صادق_هدایت
#توپ_مرواری
(منظور #رضاخان)
@philosophibisansoor