آن چه همه چیز را می شناسد و به وسیله ی هیچ چیز شناخته نمی شود ذهن است. بنابراین اوست نگه دارنده ی جهان، شرط جهان شمولِ هر آن چه نمود می یابد، و تمامی اعیان؛ و این همواره برقرار است؛ زیرا هر آن چه وجود دارد، تنها برای ذهن موجود است. هر کسی خود را به عنوان این ذهن [شناسنده] در می یابد، اما تنها مادامی که خود بشناسد، نه آن جا که عین [متعلقِ] شناخت باشد. اما کالبد وی همچنان عین است، و لذا از این نقطه نظر آن را تصور به حساب می آوریم. زیرا کالبد عینی است در میانِ اعیان و تابعِ قوانینِ اعیان، هر چند عینی است بی واسطه. کالبد، همچون تمامیِ اعیان ادارک، در همه ی صورت های شناخت جای می گیرد، یعنی در زمان و مکان که کثرت به واسطه ی آن ها به وجود می آید. اما ذهن، شناسنده ی همواره ناشناخته، در این صورت ها نمی گنجد؛ برعکس، این صورت ها خود مستلزمِ آن هستند، و بنابراین نه کثرت و نه نقطه ی مقابل آن یعنی وحدت، به آن تعلق نمی گیرد. هرگز آن را نمی شناسیم، بلکه آن است که هرکجا شناخت باشد می شناسد.
بنابراین، جهان همچون تصور که اکنون تنها از این منظر به آن می نگریم، دو بخش اصلی، ضروری، و جدایی ناپذیر دارد. بخش نخست عین است، که صورت های آن زمان و مکان هستند، و به واسطه ی این دو نیز، کثرت. اما بخش دیگر، یعنی ذهن در زمان و مکان واقع نمی شود، و در هر وجودِ تصورپردازی یکه و یکه تاز است. بنابراین، تنها یک تن از این موجودات به همراه عین، به همان خوبی جهان همچون تصور را کامل می کند که میلیون ها تن از آن ها. و اگر بنا بود آن یک [ذهن] ناپدید شود، پس از آن جهان همچون تصور دیگر وجود نمی داشت. پس این دو بخش حتی در خیال نیز جدایی ناپذیراند، چرا که هر یک از آن ها تنها برای و به واسطه ی دیگری هستی و معنا دارد؛ و هر یک با دیگری موجود و به همراه او نابود می شود. عین و ذهن بی درنگ یکدیگر را محدود می کنند؛ آن جا که عین آغاز می کند، ذهن باز می ایستد. ماهیتِ مشترک یا متقابل این محدودیت در این حقیقت مشهود است که صورت های اصلی و بنابراین عمومیِ هر عین، یعنی مکان، زمان، و علیت، حتی بدونِ شناختِ خود عین، از مبداء ذهن به کمال شناخته و درک می شوند، یعنی به زبانِ کانت آن ها به شکل پیشینی در آگاهی ما حضور دارند.
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
#عین_و_ذهن
#آرتور_شوپنهاور
@philosophibisansoor
بنابراین، جهان همچون تصور که اکنون تنها از این منظر به آن می نگریم، دو بخش اصلی، ضروری، و جدایی ناپذیر دارد. بخش نخست عین است، که صورت های آن زمان و مکان هستند، و به واسطه ی این دو نیز، کثرت. اما بخش دیگر، یعنی ذهن در زمان و مکان واقع نمی شود، و در هر وجودِ تصورپردازی یکه و یکه تاز است. بنابراین، تنها یک تن از این موجودات به همراه عین، به همان خوبی جهان همچون تصور را کامل می کند که میلیون ها تن از آن ها. و اگر بنا بود آن یک [ذهن] ناپدید شود، پس از آن جهان همچون تصور دیگر وجود نمی داشت. پس این دو بخش حتی در خیال نیز جدایی ناپذیراند، چرا که هر یک از آن ها تنها برای و به واسطه ی دیگری هستی و معنا دارد؛ و هر یک با دیگری موجود و به همراه او نابود می شود. عین و ذهن بی درنگ یکدیگر را محدود می کنند؛ آن جا که عین آغاز می کند، ذهن باز می ایستد. ماهیتِ مشترک یا متقابل این محدودیت در این حقیقت مشهود است که صورت های اصلی و بنابراین عمومیِ هر عین، یعنی مکان، زمان، و علیت، حتی بدونِ شناختِ خود عین، از مبداء ذهن به کمال شناخته و درک می شوند، یعنی به زبانِ کانت آن ها به شکل پیشینی در آگاهی ما حضور دارند.
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
#عین_و_ذهن
#آرتور_شوپنهاور
@philosophibisansoor