فلسفه بدون سانسور
1.42K subscribers
162 photos
119 videos
124 files
30 links
هر آنچه که یک ذهن اندیشمند نیاز دارد

کتاب

کلیپ فلسفی

مطالب ناب فلسفی و علمی




جهان با نگرش درونت تغییر خواهد کرد
Download Telegram
هزار سال حکما ادعا می‌کردند که می‌توان وجودِ #خدا، #روح و #جاودانی را صرفاً با استدلال‌های #عقلانی و بدون توسل به #مرجعیت اثبات کرد؛ و حتی پس از اینکه #کانت ثابت کرد چنین کاری هرگز امکان ندارد، باز به طرح برهان‌هایشان ادامه می‌دادند. کلیسا هرگاه موقعیتش را داشته، از فلاسفه خواسته است که استنتاجاتشان را با عقاید کلیسا #تطبیق دهند.

#شوپنهاور به طرز جالبی این را موردِ استهزا قرار می‌دهد:

"چرا دینی باید رای #فلسفه ای را بخواهد؟ دین عملاً همه چیز را در کنارِ خودش دارد، از وحی و شواهد و معجزات و رسالت گرفته تا حمایت حکومتی و بالاترین شأن و مقام، رضایت و احترامِ عموم، هزاران عبادتگاهی که در آنها وعظ و عبادت می‌شود، لشکرِ روحانیونِ قسم خورده و، بیش از همه‌ی اینها، امتیازِ ارزشمندِ #تلقینِ عقاید خود به ذهن افراد در دوران حساسِ #طفولیت، که سبب می‌گردد این #عقاید تقریبا به آرای #فطری بدل شوند. با وجود این تعددِ وسایل، باز هم تلاش برای جلبِ حمایتِ فیلسوفانِ مفلوک، رویکردی طمعکارانه‌تر - یا با توجه به مخالف‌خوانیِ آنها، واکنشی وحشت‌زده‌تر، از آن است که با حسن نیت سازگاری داشته باشد."*


* #جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۶۵۵

#فلسفه_ی_شوپنهاور
#برایان_مگی

📖 @philosophibisansoor
اگر آن‌چه موجب می‌شود که مرگ برای ما این‌قدر هولناک بنظررسد اندیشه‌ی نیستی بود، فکر کردن به زمانی که هنوز به وجود نیامده بودیم نیز باید همان میزان وحشت را در ما موجب می‌شد.

زیرا به‌طرز انکارناپذیری مشخص است که نیستی پس از مرگ نمی‌تواند تفاوتی با نیستی پیش از تولد داشته باشد، و ازاین رو نمی‌تواند اسفبار تراز آن باشد.

هنگامی که ما هنوز به‌وجود نیامده بودیم یک ابدیتِ کامل سپری شده بود، اما این به‌هیچ رو ما را آزار نمی‌دهد. درمقابل، این که پس از میان پرده‌ی یک هستی بی‌دوام، ابدیت دومی باید به دنبال بیاید که در آن ما دیگر وجود نخواهیم داشت، برای مان دشوار و حتی غیرقابل تحمل است. حال، آیا این عطش هستی احتمالأ می‌تواند ناشی از این باشد که ما مزه‌ی آن را چشیده‌ایم و آن‌را بسیار مطبوع یافته ایم؟ چنان که درفوق به اختصار گفتیم، یقیناً نه؛ تجربه‌ای که به دست آمده بیشتر می‌تواند شوقی بی‌پایان به بهشت گم‌شده‌ی نیستی را موجب شود.
همواره امید به (( عالمی بهتر )) به امید جاودانگی علاوه می‌شود؛ که خود اشاره‌ای است به این‌که دنیای فعلی چندان زیبا و ارزش‌مند نیست. باهمه‌ی این‌ها، واضح است که مسئله‌ی وضعیت ما پس از مرگ هزاران بار بیشتر از مسئله‌ی وضعیت‌مان پیش از تولد در محاورات و کتاب‌ها مورد بحث واقع شده.
اما، به‌لحاظ نظری، هردوی این مسائل به یک اندازه مسئله و صحیح اند؛ به‌علاوه، کسی که برای یکی از آن‌ها پاسخی بیابد در خصوص دیگری نیز به‌طور کامل آگاه می‌شود.

#آرتور_شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
( جلد دوم / دفتر چهارم)
صفحه ۹۱۸ / ۹۱۹

@philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱

به زبان طبیعت، #مرگ یعنی نابودی؛ و چون، چنان که همه می دانیم، #زندگی شوخی نیست، می توان فهمید که مرگ ‌موضوعی جدی است. در واقع ما هرگز شایسته ی چیزی بهتر از این دو نیستیم. #هراس مرگ، در واقع، مستقل از هرگونه #شناخت است، زیرا حیوان، گرچه مرگ را نمی شناسد، از آن هراس بهره دارد. هر چیزی که زاده می شود این هراس را با خود به جهان می آورد. اما این هراس از مرگ، این هراس پیشینی، صرفا وجه مقابل #اراده ی زندگی است، که در واقع، همه ی ما همین اراده ایم. از این رو، در هر جانداری ترس از نابودی خود نیز همچون نگرانی برای بقایش امری فطری است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور

@philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۲

پس نه صرفا اجتناب از #درد، که این ترس از #مرگ است که خود را در نگرانی و احتیاط تشویش آمیز جاندار برای حفظ خود، و همچنین فرزندان خود، در برابر هر چیزی که ممکن است خطرناک باشد، نشان می دهد. چرا حیوان می گریزد و می لرزد و می کوشد تا خود را پنهان کند؟ چون در واقع #اراده ی زندگی است، اما به این نحو اسیر مرگ است و می خواهد #زمان بخرد. انسان نیز بر حسب طبیعتش این گونه است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۳

بزرگترین مصیبت و بدترین چیزی که می تواند همه چیز را تهدید کند، #مرگ است؛ و بزرگترین #اضطراب ، اضطراب مرگ. هیچ چیز به اندازه ی در خطر افتادن زندگی دیگران ما را این طور مقاومت ناپذیر به سوی بزرگترین دلبستگی ها تحریک نمی کند؛ هیچ چیز هولناک تر از #اعدام نیست. حال این #دلبستگی بی پایان به زندگی که در این جا ظاهر می شود نمی تواند از #شناخت و تامل نشات گرفته باشد. برعکس دلبستگی به این ها احمقانه به نظر می رسد، زیرا ارزش #عینی زندگی بسیار ناچیز است، و دست کم این سوال می ماند که آیا باید #هستی را به #نیستی ترجیح داد یا نه؛ در واقع اگر #تجربه و تامل را ملاک قضاوت بگیریم، قطعا برد با نیستی است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۴

...اگر روی قبرها می زدیم و از مردگان سوال می کردیم آیا دوست دارند باز هم #زنده شوند، سرهای خود را به نشان نفی تکان می دادند. در ضیافت #افلاطون عقیده ی #سقراط نیز همین است، و حتی #ولتر شاد و خوش مشرب نیز اعتراف می کند که " ما زندگی را دوست داریم، اما در کل #نیستی هم نکات مثبت خود را دارد... من نمی دانم زندگی ابدی چیست، اما این زندگی فعلی شوخی ناجوری است." ...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷

📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۵

...گذشته از این ها، به هر حال زندگی به سرعت پایان می یابد، و چند سالی که ممکن است از زندگی مان مانده باشد در برابر #زمان بی پایانی که دیگر وجود نخواهیم داشت ناپدید می شود. از این رو، به هنگام تامل، نگرانی شدید ما برای این مقطع زمان و ترس مان از به خطر افتادن زندگی خودمان یا دیگران، و نوشتن تراژدی هایی که موضوع اصلی چشم انداز هولناک شان صرفا هراس #مرگ است، حتی مضحک به نظر می رسند. در نتیجه، این دلبستگی شدید به #زندگی غیر منطقی و کورکورانه است؛ و تنها می تواند از طریق این واقعیت توضیح داده شود که سرتاسر وجود فی نفسه ی ما #اراده ی زندگی است، و از این رو زندگی با وجود تلخی و کوتاهی و تزلزل اش، باید برای آن همچون #خیر_اعلی به نظر رسد؛ و آن اراده اصلا و فی نفسه فاقد #شناخت و کور است. در عوض، شناخت، که خاستگاهش به هیچ رو دلبستگی به زندگی نیست، حتی با آن مخالفت هم می کند، زیرا بی ارزشی زندگی را آشکار می سازد، و به این ترتیب هراس مرگ را به مبارزه می طلبد...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷ و ۹۱۸
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۶

...هنگامی که #شناخت پیروز می گردد، و به این ترتیب انسان با شجاعت و آرامش با #مرگ رو به رو می شود، این حالت به عنوان حالتی عالی و شکوهمند ارج نهاده می شود. لذا آن گاه ما پیروزی شناخت بر #اراده ی کور زندگی را که با این حال هسته ی وجود درونی خود ما است تحسین می کنیم. به همین ترتیب، کسی را که در وی شناخت در آن نبرد شکست می خورد، و لذا کسی را که مطلقا به زندگی می چسبد و تا آخرین نفس با مرگ مبارزه می کند و با نومیدی تسلیم آن می شود تحقیر می کنیم؛ اما این صرفا وجود درونی اصلی خود ما و #طبیعت است که در او متجلی می شود. ضمنا، در این جا ممکن است این سوال پیش آید که اگر زندگی هدیه ی خدایان نیکویی باشد که باید شکر آن را به جا آورد، چگونه می شود عشق بی پایان به آن و تلاش برای حفظ آن به هر طریق و تا حد ممکن را پست و قابل تحقیر دانست، و چگونه می شود که پیروان همه ی ادیان آن را برای خود نازیبا و بی ارزش بدانند. آن گاه چطور می شود که خوارداشت آن عالی و باشکوه به نظر رسد؟ تا این جا، این ملاحظات به ما نشان می دهند:
۱) که اراده ی زندگی #ذات درونی آدمی است.
۲) اراده فی نفسه فاقد شناخت و کور است.
۳) شناخت، اصلی تصادفی و اصلا بیگانه با اراده است.
۴) شناخت با اراده می جنگد، و قوه ی #حکم ما پیروزی شناخت بر اراده را تحسین می کند...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۸
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۷

...اگر آن چه موجب می شود که #مرگ برای ما این قدر هولناک به نظر رسد اندیشه ی #نیستی بود، فکر کردن به زمانی که هنوز به وجود نیامده بودیم نیز باید همان میزان وحشت را در ما موجب می شد. زیرا به طرز انکار ناپذیری مشخص است که نیستی پس از مرگ نمی تواند تفاوتی با نیستی پیش از #تولد داشته باشد، و از این رو نمی تواند اسفبارتر از آن باشد. هنگامی که ما هنوز به وجود نیامده بودیم یک #ابدیت کامل سپری شده بود، اما این به هیچ رو ما را آزار نمی دهد. در مقابل، این که پس از یک میان پرده ی #هستی بی دوام، ابدیت دومی باید به دنبال بیاید که در آن ما دیگر وجود نخواهیم داشت، برای مان دشوار و حتی غیر قابل تحمل است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۸
Join us📖💯 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۸

...حال آیا این عطشِ #هستی احتمالا می تواند ناشی از این باشد که ما مزه ی آن را چشیده ایم و آن را بسیار مطبوع یافته ایم؟ چنان که در فوق به اختصار گفتیم، یقینا نه. تجربه ای که به دست آمده بیشتر می تواند شوقی بی پایان به بهشتِ گم شده ی #نیستی را موجب شود. همواره امید به #عالمی_بهتر به امیدِ به #جاودانگی علاوه می شود؛ که خود اشاره ای است به این که دنیای فعلی چندان زیبا و ارزشمند نیست. با همه ی این ها، واضح است که مسئله ی وضعیتِ ما پس از #مرگ هزاران بار بیشتر از مسئله ی وضعیت مان پیش از #تولد در محاورات و کتاب ها مورد بحث ‌واقع شده. اما به لحاظِ نظری، هر دوی این مسائل به یک اندازه مسئله و صحیح اند؛ به علاوه کسی که برای یکی از آن ها پاسخی بیابد در خصوص دیگری نیز به طور کامل آگاه می شود...

#شوپنهاور #جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۸ و ۹۱۹
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۹

... جملات زیبای زیادی هست در این باره که فکر کردن به این که #ذهنِ انسان، که جهان را در برمی گیرد و بسیاری ایده های عالی دارد، باید همراه با او در گور فرو رود، چه قدر تکان دهنده است؛ اما درباره ی این که پیش از ظهورِ این ذهن و ویژگی هایش، بی نهایت #زمان سپری شده، و در چنان زمانی #جهان بدون این ذهن چگونه باید اداره می شده، چیزی گفته نشده است. اما برای شناختی که با #اراده گمراه نشده هیچ مسئله ای طبیعی تر از این نیست که: زمانی بی انتها پیش از تولد من سپری شده؛ در طول سرتاسر آن زمان من چه بودم؟ به لحاظِ متافیزیکی می توان پاسخ داد: " من همیشه من بوده ام، یعنی همه ی کسانی که طی آن زمان می گفتند من، دقیقا من بودند." اما بیایید برگردیم به منظر کاملا تجربی فعلی مان، و بپذیریم که من اصلا وجود نداشتم. در آن حالت، من می توانم با زمان بی پایانی که هنوز به وجود نیامده بودم، به عنوان وضعیتی کاملا #عادی و در واقع بسیار مطبوع، خود را برای زمان بی انتهای پس از مرگم که در آن وجود نخواهم داشت، تسلی دهم...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۰

... زیرا #ابدیت a parte post (پس از حیات) بدون من نمی تواند هولناک تر از ابدیت a parte ante (پیش از حیات) بدون من باشد، چون این دو صرفا با مداخله ی یک زندگیِ رویاگونِ بی دوام متمایز می شوند. تمامیِ براهین هستیِ مدامِ پس از #مرگ دقیقا به همان شکل می توانند in parten ante نیز به کار روند، و آن گاه هستیِ پیش از حیات، که هندوان و بودائیان در تصدیق و تایید آن بسیار مصمم نشان می دهند، را نیز به اثبات رسانند. تنها ایدئالیته ی زمانِ #کانت همه ی این مسائل را حل می کند؛ اما در حال حاضر بحث ما به آن مربوط نمی شود. با این حال، از آن چه تا اینجا گفتیم نتیجه می شود که افسوس خوردن برای زمانی که دیگر وجود نخواهیم داشت دقیقا به اندازه ی تاسف بر زمانی که هنوز به وجود نیامده بودیم مهمل است؛ زیرا هیچ فرقی نمی کند که زمانی که هستیِ ما آن را اشغال نمی کند، گذشته ی زمانی باشد که هستی ما آن را اشغال می کند یا آینده ی آن...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۱

... اما حتی کاملا صرفنظر از این ملاحظات در خصوص #زمان، به خودی خود بی معنی است که نیستی را یک #شر بدانیم؛ زیرا هر شری، همچون هر خیری، مستلزمِ #هستی، و در واقع حتی مستلزمِ #آگاهی است. اما آگاهی همراه با زندگی، و نیز در خواب و در حالت بیهوشی، متوقف می شود؛ بنابراین فقدانِ آگاهی به عنوان وضعیتی که ابدا حاوی هیچ شری نیست برای ما معلوم و آشناست؛ و به هر حال وقوعِ آن کارِ یک #لحظه است. #اپیکور از این منظر به مرگ نگاه می کرد، و از این رو به درستی می گفت: مرگ‌به ما مربوط نمی شود، با این توضیح که وقتی ما هستیم مرگ‌نیست، و وقتی که مرگ‌هست ما نیستیم.

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۲

... واضح است که از دست دادنِ چیزی که فقدانش احساس نمی شود نمی تواند شر باشد؛ لذا این که وجود نخواهیم داشت باید به اندازه ی این که وجود نداشته ایم موجبِ آزردگی و ناراحتی ما شود. بنابراین، از منظر #شناخت، مطلقا به نظر نمی رسد پایه و اساسی برای ترس از #مرگ وجود داشته باشد؛ بلکه #آگاهی عبارت است از شناسایی، و از این رو برای آگاهی، مرگ هیچ شری نیست. به علاوه واقعیت این است که این بخشِ شناسنده ی خودِ ما نیست که از مرگ می ترسد، بلکه fuga mortis (گریز از مرگ) فقط و فقط از #اراده ی کوری ناشی می شود که هر چیز زنده ای سرشار از آن است. اما همان طور که پیش از این اشاره کردیم، این fuga mortis ذاتیِ هر چیز #زنده است، چرا که این اراده ی زندگی است و کل ماهیت درونی اش عبارتست از شوق به زندگی و هستی. #شناخت اصلا ذاتیِ آن نیست، بلکه صرفا در نتیجه ی عینیت یابیِ #اراده در افرادِ جانوری ظاهر می شود. حال اگر اراده به واسطه ی شناخت، مرگ را به عنوانِ پایان #پدیدار ی که خود را با آن یکی کرده، و لذا خود را محدود به آن دیده، مشاهده کند، کلِ ماهیتِ آن با تمام توانش به مبارزه با مرگ بر خواهد خواست...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹ و ۹۲۰
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۳

... در ادامه تحقیق خواهیم کرد که آیا #اراده واقعا باید از #مرگ بترسد یا نه، و بعد با تمایزی مناسب میانِ بخشِ اراده ورز و شناسای ماهیتِ حقیقی ما، منشا واقعی هراس مرگ ‌را که در این جا مورد اشاره قرار گرفته به یاد خواهیم آورد.

بنابراین آن چه مرگ را این قدر برای ما هولناک می کند، خیلی هم پایانِ زندگی نیست - زیرا این امر نمی تواند برای هیچ کس چندان درخور تاسف به نظر رسد - و بیشتر، استهلاکِ #اندامگان است، در واقع چون این اندامگان، خود اراده ی زندگی است که به شکلِ جسم نمود پیدا کرده. اما ما این استهلاک ‌را تنها در بلایای #بیماری یا #پیری احساس می کنیم؛ ازسوی دیگر، برای #ذهن، خودِ مرگ‌ صرفا عبارت است از لحظه ای که آگاهی در آن از میان می رود، زیرا فعالیتِ #مغز متوقف می شود. گسترشِ این وقفه به دیگر اجزای اندامگان که در ادامه حادث می شود، در واقع عملا رویدادی پس از مرگ ‌است. لذا از منظر ذهنی، مرگ تنها به آگاهی مربوط می شود...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۲۰
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor


#در_باب_مرگ ۱۴

... حال، هر کسی می تواند تا حدی، با توجه به حالتِ #خواب قضاوت کند که حذفِ #آگاهی چه چیزی می تواند باشد؛ و کسی که یکبار #بیهوش شده باشد آن را حتی بهتر می شناسد. در این جا گذار نه خیلی تدریجی است، و نه به واسطه ی رویاها رقم می خورد؛ بلکه پیش از هر چیز، و در حالی که هنوز آگاهیم، قوه ی #بینایی ناپدید می شود، و بعد بلافاصله و ناگهان عمیق ترین ناآگاهی رخ می دهد. تا جایی که همراهیِ حس ادامه داشته باشد، این حالت هر چیزی هست مگر ناخوشایند؛ و بی شک همان طور که خواب برادر مرگ است، بیهوشی نیز برادر دوقلوی آن است.
مرگِ خشونت بار نیز نمی تواند دردناک باشدچون، معمولا حتی زخم های شدید هم تا مدتِ کوتاهی ابداً احساس نمی شوند، و اغلب تنها از طریق نشانه های ظاهری شان دیده می شوند. اگر این زخم ها به سرعت منجر به مرگ شوند، #آگاهی پیش از دیده شدنِ آن ها از میان می رود؛ و اگر بعدا منجر به مرگ شوند، فرقی با دیگر بیماری ها ندارند...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۲۰
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۵

... همه ی کسانی که #آگاهی خود را به دلیلِ غرق شدن، یا دودِ ذغال، و یا با حلق آویز شدن از دست داده اند نیز می گویند این امر بدون #درد رخ داده است. و سرانجام، حتی #مرگ به دلیل عوامل طبیعی، یعنی مرگ به دلیل پیری، یا مرگ از سر ترحم (اوتانازی) نیز حذف و از میان رفتنِ تدریجی هستی به نحوی غیر قابل درک‌است. در دوران پیری شهوات و امیال، همراه با حساسیت به اعیان آن ها، به تدریج خاموش می شوند؛ احساسات، دیگر تحریک نمی شوند، چرا که قدرتِ ایجاد تصورات یا تصاویر ذهنی ضعیف و ضعیف تر و تصاویر آن نیز کم رنگ تر می شوند. دیگر تاثرات هیچ تاثیری بر ما ندارند، و بی هیچ ردی از میان می روند، روزها هرچه سریع تر سپری می شوند؛ و حوادث معنا و ارزش خود را از دست می دهند؛ همه چیز بی فروغ می شود. انسانِ پیر سالخورده دور خود می چرخد یا یک گوشه کز می کند، و اکنون تنها یک سایه و شبحی از خودِ قبلی اش است. دیگر چه مانده که مرگ نابودش کند؟ یک روز خوابی واپسین خوابش خواهد شد، و رویاهای آن خواب نیز واپسین رویاهای اش خواهند بود...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۲۰ و ۹۲۱

📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۶

... باز هم باید اشاره کنم که گرچه حفظِ روندِ زندگی بنیانی متافیزیکی دارد، با این حال بدون استقامت و لذا بدون تلاش رخ نمی دهد. این آن چیزی است که #اندامگان هر شب تسلیم اش می شود، و سپس به دلیل آن، کارکرد #مغز را به حال تعلیق در می آورد، و تنفس و ضربان و انبساط #قلب و ترشحات خاصی را کاهش می دهد. از این جا می توان نتیجه گرفت که توقفِ کاملِ روند زندگی باید رهایی و تسکینِ شگرفی برای نیروی راننده ی آن باشد. شاید همین امر تا حدی علت حالتِ آرامش خوشایند بر چهره ی اکثر مردگان است. به طور کلی می توان لحظه ی مردن را به لحظه ی بیدار شدن از کابوسی سنگین تشبیه کرد...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۲۱
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۷

... تا اینجا نتیجه ای که می گیریم این است که، گرچه #ترس از #مرگ زیاد است، مرگ واقعا نمی تواند #شر باشد، بلکه اغلب حتی به عنوان چیزی پسندیده و مطلوب، و به شکلِ یک #دوست ظاهر می شود. همه ی کسانی که در زندگی یا تلاش های خود با موانعِ رفع ناشدنی روبرو شده اند، یا از بیماریِ لاعلاج یا اندوهِ تسکین ناپذیری رنج می برند،#بازگشت به زهدانِ #طبیعت را به عنوان آخرین راهِ گریزی که آشکارا به روی شان گشوده است می یابند. آن ها نیز، همچون هر چیز دیگری، برای مدتی کوتاه از این زهدان سر برآورده اند، و #امید به شرایطی مطلوب تر از شرایطی که قرعه اش به نامِ #هستیِ آن ها افتاده، ایشان را فریفته و برای بیرون آمدن از این فریب نیز همواره همان مسیر به رویشان باز است. این #واگشت یا تسلیمِ تواناییِ زیستن است...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۲۱
#شوپنهاور
📖 @Philosophibisansoor
▪️کم نبوده اند کسانی که کوشیده اند تا از طریق نیاز آدمی به متافیزیک به امرار معیشت، و حداکثر بهره برداری ممکن از این نیاز، بپردازند. از این رو در میان تمامی اقوام، صاحب امتیازات انحصاری و باج بگیرانی برای متافیزیک وجود دارند یعنی روحانیون. اما تضمین کسب و کار روحانیون، داشتن حق القای عقاید متافیزیکی خود به مردم، و آن هم در کودکی بوده است.

یعنی پیش از آن که قوه ی حکم از خواب ناز بیدار شده باشد؛ و از این رو در خردسالی، زیرا هر باوری، هر چند مهمل و بی معنی، اگر خوب در مغز فرو شده باشد برای همیشه در آنجا می ماند. اگر قرار بود روحانیون صبر کنند تا قوه ی حکم مردم بالغ گردد، حقوق و مزایای شان از میان می رفت.

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور.

@philosophibisansoor