فلسفه بدون سانسور
1.42K subscribers
162 photos
119 videos
124 files
30 links
هر آنچه که یک ذهن اندیشمند نیاز دارد

کتاب

کلیپ فلسفی

مطالب ناب فلسفی و علمی




جهان با نگرش درونت تغییر خواهد کرد
Download Telegram
هر انسان خداپرستی، خدای ویژهٔ خود را آفریده است:
و بر زمین هیچ دشمنی پلیدتر از دشمنی میان خدایان نیست.

#فریدریش_نیچه
#اراده_معطوف_به_قدرت
#fm_god
به کانال فلسفه بی سانسور بپیوندید
🆔 @philosophibisansoor
تُف بر اراذل و اوباشِ دانش‌آموخته‌ای که از بیان این شرم دارند که:
((در این باره هیچ در نمی‌یابم! در این باره هیچ نمی‌دانم))

#فریدریش_نیچه
#اراده_معطوف_به_قدرت

به کانال نیچه و فلسفه بپیوندید
🆔 @philosophibisansoor
فلسفه بدون سانسور via @vote
شوپنهاور می گوید: "اگر روی قبرها می زدیم و از مردگان سوال می کردیم آیا دوست دارند باز هم زنده شوند، سرهای خود را به نشانه ی نفی تکان می دادند. anonymous poll 1..موافقم – 74 👍👍👍👍👍👍👍 65% ...نمی دانم – 20 👍👍 18% 2..مخالفم – 19 👍👍 17% 👥 113 people voted so…
#در_باب_مرگ ۱

به زبان طبیعت، #مرگ یعنی نابودی؛ و چون، چنان که همه می دانیم، #زندگی شوخی نیست، می توان فهمید که مرگ ‌موضوعی جدی است. در واقع ما هرگز شایسته ی چیزی بهتر از این دو نیستیم. #هراس مرگ، در واقع، مستقل از هرگونه #شناخت است، زیرا حیوان، گرچه مرگ را نمی شناسد، از آن هراس بهره دارد. هر چیزی که زاده می شود این هراس را با خود به جهان می آورد. اما این هراس از مرگ، این هراس پیشینی، صرفا وجه مقابل #اراده ی زندگی است، که در واقع، همه ی ما همین اراده ایم. از این رو، در هر جانداری ترس از نابودی خود نیز همچون نگرانی برای بقایش امری فطری است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور

@philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۲

پس نه صرفا اجتناب از #درد، که این ترس از #مرگ است که خود را در نگرانی و احتیاط تشویش آمیز جاندار برای حفظ خود، و همچنین فرزندان خود، در برابر هر چیزی که ممکن است خطرناک باشد، نشان می دهد. چرا حیوان می گریزد و می لرزد و می کوشد تا خود را پنهان کند؟ چون در واقع #اراده ی زندگی است، اما به این نحو اسیر مرگ است و می خواهد #زمان بخرد. انسان نیز بر حسب طبیعتش این گونه است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۵

...گذشته از این ها، به هر حال زندگی به سرعت پایان می یابد، و چند سالی که ممکن است از زندگی مان مانده باشد در برابر #زمان بی پایانی که دیگر وجود نخواهیم داشت ناپدید می شود. از این رو، به هنگام تامل، نگرانی شدید ما برای این مقطع زمان و ترس مان از به خطر افتادن زندگی خودمان یا دیگران، و نوشتن تراژدی هایی که موضوع اصلی چشم انداز هولناک شان صرفا هراس #مرگ است، حتی مضحک به نظر می رسند. در نتیجه، این دلبستگی شدید به #زندگی غیر منطقی و کورکورانه است؛ و تنها می تواند از طریق این واقعیت توضیح داده شود که سرتاسر وجود فی نفسه ی ما #اراده ی زندگی است، و از این رو زندگی با وجود تلخی و کوتاهی و تزلزل اش، باید برای آن همچون #خیر_اعلی به نظر رسد؛ و آن اراده اصلا و فی نفسه فاقد #شناخت و کور است. در عوض، شناخت، که خاستگاهش به هیچ رو دلبستگی به زندگی نیست، حتی با آن مخالفت هم می کند، زیرا بی ارزشی زندگی را آشکار می سازد، و به این ترتیب هراس مرگ را به مبارزه می طلبد...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷ و ۹۱۸
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۶

...هنگامی که #شناخت پیروز می گردد، و به این ترتیب انسان با شجاعت و آرامش با #مرگ رو به رو می شود، این حالت به عنوان حالتی عالی و شکوهمند ارج نهاده می شود. لذا آن گاه ما پیروزی شناخت بر #اراده ی کور زندگی را که با این حال هسته ی وجود درونی خود ما است تحسین می کنیم. به همین ترتیب، کسی را که در وی شناخت در آن نبرد شکست می خورد، و لذا کسی را که مطلقا به زندگی می چسبد و تا آخرین نفس با مرگ مبارزه می کند و با نومیدی تسلیم آن می شود تحقیر می کنیم؛ اما این صرفا وجود درونی اصلی خود ما و #طبیعت است که در او متجلی می شود. ضمنا، در این جا ممکن است این سوال پیش آید که اگر زندگی هدیه ی خدایان نیکویی باشد که باید شکر آن را به جا آورد، چگونه می شود عشق بی پایان به آن و تلاش برای حفظ آن به هر طریق و تا حد ممکن را پست و قابل تحقیر دانست، و چگونه می شود که پیروان همه ی ادیان آن را برای خود نازیبا و بی ارزش بدانند. آن گاه چطور می شود که خوارداشت آن عالی و باشکوه به نظر رسد؟ تا این جا، این ملاحظات به ما نشان می دهند:
۱) که اراده ی زندگی #ذات درونی آدمی است.
۲) اراده فی نفسه فاقد شناخت و کور است.
۳) شناخت، اصلی تصادفی و اصلا بیگانه با اراده است.
۴) شناخت با اراده می جنگد، و قوه ی #حکم ما پیروزی شناخت بر اراده را تحسین می کند...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۸
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۹

... جملات زیبای زیادی هست در این باره که فکر کردن به این که #ذهنِ انسان، که جهان را در برمی گیرد و بسیاری ایده های عالی دارد، باید همراه با او در گور فرو رود، چه قدر تکان دهنده است؛ اما درباره ی این که پیش از ظهورِ این ذهن و ویژگی هایش، بی نهایت #زمان سپری شده، و در چنان زمانی #جهان بدون این ذهن چگونه باید اداره می شده، چیزی گفته نشده است. اما برای شناختی که با #اراده گمراه نشده هیچ مسئله ای طبیعی تر از این نیست که: زمانی بی انتها پیش از تولد من سپری شده؛ در طول سرتاسر آن زمان من چه بودم؟ به لحاظِ متافیزیکی می توان پاسخ داد: " من همیشه من بوده ام، یعنی همه ی کسانی که طی آن زمان می گفتند من، دقیقا من بودند." اما بیایید برگردیم به منظر کاملا تجربی فعلی مان، و بپذیریم که من اصلا وجود نداشتم. در آن حالت، من می توانم با زمان بی پایانی که هنوز به وجود نیامده بودم، به عنوان وضعیتی کاملا #عادی و در واقع بسیار مطبوع، خود را برای زمان بی انتهای پس از مرگم که در آن وجود نخواهم داشت، تسلی دهم...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۲

... واضح است که از دست دادنِ چیزی که فقدانش احساس نمی شود نمی تواند شر باشد؛ لذا این که وجود نخواهیم داشت باید به اندازه ی این که وجود نداشته ایم موجبِ آزردگی و ناراحتی ما شود. بنابراین، از منظر #شناخت، مطلقا به نظر نمی رسد پایه و اساسی برای ترس از #مرگ وجود داشته باشد؛ بلکه #آگاهی عبارت است از شناسایی، و از این رو برای آگاهی، مرگ هیچ شری نیست. به علاوه واقعیت این است که این بخشِ شناسنده ی خودِ ما نیست که از مرگ می ترسد، بلکه fuga mortis (گریز از مرگ) فقط و فقط از #اراده ی کوری ناشی می شود که هر چیز زنده ای سرشار از آن است. اما همان طور که پیش از این اشاره کردیم، این fuga mortis ذاتیِ هر چیز #زنده است، چرا که این اراده ی زندگی است و کل ماهیت درونی اش عبارتست از شوق به زندگی و هستی. #شناخت اصلا ذاتیِ آن نیست، بلکه صرفا در نتیجه ی عینیت یابیِ #اراده در افرادِ جانوری ظاهر می شود. حال اگر اراده به واسطه ی شناخت، مرگ را به عنوانِ پایان #پدیدار ی که خود را با آن یکی کرده، و لذا خود را محدود به آن دیده، مشاهده کند، کلِ ماهیتِ آن با تمام توانش به مبارزه با مرگ بر خواهد خواست...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹ و ۹۲۰
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۳

... در ادامه تحقیق خواهیم کرد که آیا #اراده واقعا باید از #مرگ بترسد یا نه، و بعد با تمایزی مناسب میانِ بخشِ اراده ورز و شناسای ماهیتِ حقیقی ما، منشا واقعی هراس مرگ ‌را که در این جا مورد اشاره قرار گرفته به یاد خواهیم آورد.

بنابراین آن چه مرگ را این قدر برای ما هولناک می کند، خیلی هم پایانِ زندگی نیست - زیرا این امر نمی تواند برای هیچ کس چندان درخور تاسف به نظر رسد - و بیشتر، استهلاکِ #اندامگان است، در واقع چون این اندامگان، خود اراده ی زندگی است که به شکلِ جسم نمود پیدا کرده. اما ما این استهلاک ‌را تنها در بلایای #بیماری یا #پیری احساس می کنیم؛ ازسوی دیگر، برای #ذهن، خودِ مرگ‌ صرفا عبارت است از لحظه ای که آگاهی در آن از میان می رود، زیرا فعالیتِ #مغز متوقف می شود. گسترشِ این وقفه به دیگر اجزای اندامگان که در ادامه حادث می شود، در واقع عملا رویدادی پس از مرگ ‌است. لذا از منظر ذهنی، مرگ تنها به آگاهی مربوط می شود...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۲۰
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#شوپنهاور فیلسوفِ صریحی است. پاسخِ او به پرسشِ "زندگی چیست؟" صریح است: زندگی #رنج است، آونگی است میانِ فشارِ #خواستن و دردِ #ملالت. اما در پسِ این پاسخِ ساده اندیشه ای نهفته است که به مانندِ #عمارتی_عظیم ظرافت ها و جزئیاتِ فراوانی دارد تا هر چه محکم تر بر این حکمِ بدبینانه مُهر تایید بزند. البته به اعتقاد شوپنهاور ماجرا به این جا ختم نمی شود؛ بر دوشِ #فلسفه است که در میانِ حضورِ طاقت فرسای رنج و شر تَسلایی فراهم آورد. او در #هنر گریزگاهی هر چند باریک از جهانِ رنج می یابد و سپس در #عشق و سر انجام در آموزه ی #رستگاری گریزی ابدی از #اراده و رنج می بیند. رستگاری چیزی نیست مگر وقوفِ رازناک به این که کلِ جهانِ شناختنی هیچ نیست مگر رویایی ناگوار، رستگاری نوعی #بیداری است از کابوسِ وجودِ زمانی.

#شوپنهاور
#جولیان_یانگ

@philosophibisansoor
#شوپنهاور فیلسوفِ صریحی است. پاسخِ او به پرسشِ "زندگی چیست؟" صریح است: زندگی #رنج است، آونگی است میانِ فشارِ #خواستن و دردِ #ملالت. اما در پسِ این پاسخِ ساده اندیشه ای نهفته است که به مانندِ #عمارتی_عظیم ظرافت ها و جزئیاتِ فراوانی دارد تا هر چه محکم تر بر این حکمِ بدبینانه مُهر تایید بزند. البته به اعتقاد شوپنهاور ماجرا به این جا ختم نمی شود؛ بر دوشِ #فلسفه است که در میانِ حضورِ طاقت فرسای رنج و شر تَسلایی فراهم آورد. او در #هنر گریزگاهی هر چند باریک از جهانِ رنج می یابد و سپس در #عشق و سر انجام در آموزه ی #رستگاری گریزی ابدی از #اراده و رنج می بیند. رستگاری چیزی نیست مگر وقوفِ رازناک به این که کلِ جهانِ شناختنی هیچ نیست مگر رویایی ناگوار، رستگاری نوعی #بیداری است از کابوسِ وجودِ زمانی.

#شوپنهاور
#جولیان_یانگ

@philosophibisansoor

🔹 #زرتشت_نیچه_کیست ؟ ۳
مارتین #هایدگر


در اواخر بخش سوم "چنین گفت زرتشت" قطعه ای آمده است با این عنوان: "شفا یافته". این زرتشت است. اما مقصود از شفا یافته [der Genesende] چیست؟ Genesen به همان معنای کلمات یونانیِ neomai و nostos، یعنی عزمِ خانه کردن است. "نوستالگیا" / "Nostalgia" اشتیاق به رفتن به خانه [وطن] و درد غریبی است.


شفایافته کسی است که آماده ی بازگشتن به سوی خانه می شود، یعنی بازگشتن به سوی آنچه او را تعریف می‌کند. شفا یافته به خویش نقب زده است تا بتواند درباره خودش بگوید که کیست. شفا یافته در قطعه ی مذکور می‌گوید: "من، زرتشت، فراخواننده به #زندگی، فراخواننده به #رنج و فرا خواننده به ُور ...".


#زرتشت از جانب زندگی، رنج و دُور سخن می گوید و این همان چیزی است که در پیشِ رو می گوید. این سه "زندگی رنج، دور" با یکدیگر و در عین همدیگرند. اگر قادر بودیم که این سه را به درستی فقط و فقط یک چیز حساب کنیم در موضعی قرار می‌گرفتیم که حدس بزنیم آن که زرتشت به او فرا می‌خواند و آن که زرتشت در مقام این فراخواننده دوست دارد باشد، کیست.


یقینا اکنون می توانیم با درشتی پا در میان بگذاریم و با درستی ناپذیری توضیح دهیم که کلمه ی #زندگی در استعمال #نیچه به معنای #اراده ی معطوف به قدرت، به منزله ی خاصه ی بنیادیِ همه ی باشندگان و نه فقط #انسان‌هاست. نیچه خود با این کلمات از معنای #رنج می گوید:


"هر چیزی که رنج می کشد می خواهد زندگی کند..." در اینجا مقصود از "هر چیز" هر چیزی است که در راه اراده ی معطوف به قدرت است، راهی که با این کلمات توصیف شده است: "تصادم نیروهای متشکل". "دُور نشانه ی حلقه ای است که راه بازگشت آن به خودش باز می گردد و به این طریق همواره به بازآمدنِ ابدی همان می رسد.
بر این اساس، زرتشت خود را فراخواننده به این قضیه معرفی می کند که هر باشنده ای اراده ی معطوف به قدرت است، اراده ای که از آفریدن و تصادم کردن در رنج است و خود را دقیقا به این طریق در بازآمدن ابدی همان اراده می کند.
با قول فوق، همانطور که در مدرسه می گوییم. ماهیت یا ذات زرتشت را در تعریف آورده ایم. می توانیم این تعریف را بنویسیم، آن را به یاد بسپاریم، و هر وقت اقتضا کرد آن را مطرح کنیم. حتی می توانیم به طور مشخص با استناد به آن جمله هایی که در آثار نیچه با حروف خمیده چاپ شده است و به ما می گوید که زرتشت کیست، آنچه را مطرح می کنیم ابرام کنیم...


join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
نسبت #اراده و #هوش

ببین چگونه مردم بشدت و سختی به خاطر طعام و زن و فرزندِ خویش می‌جنگند. آیا این کار را از روی #فکر و #تعقل انجام می‌دهند؟ محققاً خیر؛ علت این مبارزه آن #اراده ی نیمه معقول برای زندگی و به خاطر زندگیِ کامل است. مردم ظاهراً از جلو کشیده می‌شوند ولی در حقیقت از عقب رانده می‌شوند. آنها خیال می‌کنند که هر آنچه دیده بیند دل کند یاد، در صورتی که برعکس هر آنچه دل یاد می‌کند، شخص به سوی آن می‌رود؛ عملِ #غریزه، اشخاص را هدایت می‌کند و مردم از آن فقط نیمه‌آگاهی دارند.

#هوش فقط به منزله‌ی وزیر امور خارجه است؛ #طبیعت هوش را برای خدمت به اراده‌ی شخصی آفریده ‌است. بنابراین هوش امور را تا آنجا درک می‌کنند که بتواند وسیله‌ای در دستِ #اراده باشد نه اینکه بخواهد به کُنه و عمق آن برسد. اراده تنها عنصر ثابت و لایتغیر #ذهن است؛... اراده است که از راه استمرارِ مقصد به وجدان، وحدت می‌بخشد و اندیشه‌ها و تصورات را به هم جمع می‌کند و مانند یک آهنگ متعادل مستمر با آن همراهی می‌کند. اراده، هسته‌ی اصلی نغمات #اندیشه است.

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
#شوپنهاور

📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱

به زبان طبیعت، #مرگ یعنی نابودی؛ و چون، چنان که همه می دانیم، #زندگی شوخی نیست، می توان فهمید که مرگ ‌موضوعی جدی است. در واقع ما هرگز شایسته ی چیزی بهتر از این دو نیستیم. #هراس مرگ، در واقع، مستقل از هرگونه #شناخت است، زیرا حیوان، گرچه مرگ را نمی شناسد، از آن هراس بهره دارد. هر چیزی که زاده می شود این هراس را با خود به جهان می آورد. اما این هراس از مرگ، این هراس پیشینی، صرفا وجه مقابل #اراده ی زندگی است، که در واقع، همه ی ما همین اراده ایم. از این رو، در هر جانداری ترس از نابودی خود نیز همچون نگرانی برای بقایش امری فطری است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور

@philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۲

پس نه صرفا اجتناب از #درد، که این ترس از #مرگ است که خود را در نگرانی و احتیاط تشویش آمیز جاندار برای حفظ خود، و همچنین فرزندان خود، در برابر هر چیزی که ممکن است خطرناک باشد، نشان می دهد. چرا حیوان می گریزد و می لرزد و می کوشد تا خود را پنهان کند؟ چون در واقع #اراده ی زندگی است، اما به این نحو اسیر مرگ است و می خواهد #زمان بخرد. انسان نیز بر حسب طبیعتش این گونه است...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۵

...گذشته از این ها، به هر حال زندگی به سرعت پایان می یابد، و چند سالی که ممکن است از زندگی مان مانده باشد در برابر #زمان بی پایانی که دیگر وجود نخواهیم داشت ناپدید می شود. از این رو، به هنگام تامل، نگرانی شدید ما برای این مقطع زمان و ترس مان از به خطر افتادن زندگی خودمان یا دیگران، و نوشتن تراژدی هایی که موضوع اصلی چشم انداز هولناک شان صرفا هراس #مرگ است، حتی مضحک به نظر می رسند. در نتیجه، این دلبستگی شدید به #زندگی غیر منطقی و کورکورانه است؛ و تنها می تواند از طریق این واقعیت توضیح داده شود که سرتاسر وجود فی نفسه ی ما #اراده ی زندگی است، و از این رو زندگی با وجود تلخی و کوتاهی و تزلزل اش، باید برای آن همچون #خیر_اعلی به نظر رسد؛ و آن اراده اصلا و فی نفسه فاقد #شناخت و کور است. در عوض، شناخت، که خاستگاهش به هیچ رو دلبستگی به زندگی نیست، حتی با آن مخالفت هم می کند، زیرا بی ارزشی زندگی را آشکار می سازد، و به این ترتیب هراس مرگ را به مبارزه می طلبد...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۷ و ۹۱۸
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۶

...هنگامی که #شناخت پیروز می گردد، و به این ترتیب انسان با شجاعت و آرامش با #مرگ رو به رو می شود، این حالت به عنوان حالتی عالی و شکوهمند ارج نهاده می شود. لذا آن گاه ما پیروزی شناخت بر #اراده ی کور زندگی را که با این حال هسته ی وجود درونی خود ما است تحسین می کنیم. به همین ترتیب، کسی را که در وی شناخت در آن نبرد شکست می خورد، و لذا کسی را که مطلقا به زندگی می چسبد و تا آخرین نفس با مرگ مبارزه می کند و با نومیدی تسلیم آن می شود تحقیر می کنیم؛ اما این صرفا وجود درونی اصلی خود ما و #طبیعت است که در او متجلی می شود. ضمنا، در این جا ممکن است این سوال پیش آید که اگر زندگی هدیه ی خدایان نیکویی باشد که باید شکر آن را به جا آورد، چگونه می شود عشق بی پایان به آن و تلاش برای حفظ آن به هر طریق و تا حد ممکن را پست و قابل تحقیر دانست، و چگونه می شود که پیروان همه ی ادیان آن را برای خود نازیبا و بی ارزش بدانند. آن گاه چطور می شود که خوارداشت آن عالی و باشکوه به نظر رسد؟ تا این جا، این ملاحظات به ما نشان می دهند:
۱) که اراده ی زندگی #ذات درونی آدمی است.
۲) اراده فی نفسه فاقد شناخت و کور است.
۳) شناخت، اصلی تصادفی و اصلا بیگانه با اراده است.
۴) شناخت با اراده می جنگد، و قوه ی #حکم ما پیروزی شناخت بر اراده را تحسین می کند...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۸
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۹

... جملات زیبای زیادی هست در این باره که فکر کردن به این که #ذهنِ انسان، که جهان را در برمی گیرد و بسیاری ایده های عالی دارد، باید همراه با او در گور فرو رود، چه قدر تکان دهنده است؛ اما درباره ی این که پیش از ظهورِ این ذهن و ویژگی هایش، بی نهایت #زمان سپری شده، و در چنان زمانی #جهان بدون این ذهن چگونه باید اداره می شده، چیزی گفته نشده است. اما برای شناختی که با #اراده گمراه نشده هیچ مسئله ای طبیعی تر از این نیست که: زمانی بی انتها پیش از تولد من سپری شده؛ در طول سرتاسر آن زمان من چه بودم؟ به لحاظِ متافیزیکی می توان پاسخ داد: " من همیشه من بوده ام، یعنی همه ی کسانی که طی آن زمان می گفتند من، دقیقا من بودند." اما بیایید برگردیم به منظر کاملا تجربی فعلی مان، و بپذیریم که من اصلا وجود نداشتم. در آن حالت، من می توانم با زمان بی پایانی که هنوز به وجود نیامده بودم، به عنوان وضعیتی کاملا #عادی و در واقع بسیار مطبوع، خود را برای زمان بی انتهای پس از مرگم که در آن وجود نخواهم داشت، تسلی دهم...

#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۲

... واضح است که از دست دادنِ چیزی که فقدانش احساس نمی شود نمی تواند شر باشد؛ لذا این که وجود نخواهیم داشت باید به اندازه ی این که وجود نداشته ایم موجبِ آزردگی و ناراحتی ما شود. بنابراین، از منظر #شناخت، مطلقا به نظر نمی رسد پایه و اساسی برای ترس از #مرگ وجود داشته باشد؛ بلکه #آگاهی عبارت است از شناسایی، و از این رو برای آگاهی، مرگ هیچ شری نیست. به علاوه واقعیت این است که این بخشِ شناسنده ی خودِ ما نیست که از مرگ می ترسد، بلکه fuga mortis (گریز از مرگ) فقط و فقط از #اراده ی کوری ناشی می شود که هر چیز زنده ای سرشار از آن است. اما همان طور که پیش از این اشاره کردیم، این fuga mortis ذاتیِ هر چیز #زنده است، چرا که این اراده ی زندگی است و کل ماهیت درونی اش عبارتست از شوق به زندگی و هستی. #شناخت اصلا ذاتیِ آن نیست، بلکه صرفا در نتیجه ی عینیت یابیِ #اراده در افرادِ جانوری ظاهر می شود. حال اگر اراده به واسطه ی شناخت، مرگ را به عنوانِ پایان #پدیدار ی که خود را با آن یکی کرده، و لذا خود را محدود به آن دیده، مشاهده کند، کلِ ماهیتِ آن با تمام توانش به مبارزه با مرگ بر خواهد خواست...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۱۹ و ۹۲۰
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor
#در_باب_مرگ ۱۳

... در ادامه تحقیق خواهیم کرد که آیا #اراده واقعا باید از #مرگ بترسد یا نه، و بعد با تمایزی مناسب میانِ بخشِ اراده ورز و شناسای ماهیتِ حقیقی ما، منشا واقعی هراس مرگ ‌را که در این جا مورد اشاره قرار گرفته به یاد خواهیم آورد.

بنابراین آن چه مرگ را این قدر برای ما هولناک می کند، خیلی هم پایانِ زندگی نیست - زیرا این امر نمی تواند برای هیچ کس چندان درخور تاسف به نظر رسد - و بیشتر، استهلاکِ #اندامگان است، در واقع چون این اندامگان، خود اراده ی زندگی است که به شکلِ جسم نمود پیدا کرده. اما ما این استهلاک ‌را تنها در بلایای #بیماری یا #پیری احساس می کنیم؛ ازسوی دیگر، برای #ذهن، خودِ مرگ‌ صرفا عبارت است از لحظه ای که آگاهی در آن از میان می رود، زیرا فعالیتِ #مغز متوقف می شود. گسترشِ این وقفه به دیگر اجزای اندامگان که در ادامه حادث می شود، در واقع عملا رویدادی پس از مرگ ‌است. لذا از منظر ذهنی، مرگ تنها به آگاهی مربوط می شود...

#جهان_همچون_اراده_و_تصور
ص۹۲۰
#شوپنهاور
📖 @philosophibisansoor