🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
كاش خواب به سراغم ميامد، اما آن هم در جاي ديگري سكني گزيده، پس خودم را به افكار سياه ميسپارم تا مرا ببلعند.
دلتنگي شب هنگام از راه ميرسد...
#كاش_چيزی_نمیماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژينی_گريمالدی
#فرزانه_مهری
#تازههای_کتاب_ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
كاش خواب به سراغم ميامد، اما آن هم در جاي ديگري سكني گزيده، پس خودم را به افكار سياه ميسپارم تا مرا ببلعند.
دلتنگي شب هنگام از راه ميرسد...
#كاش_چيزی_نمیماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژينی_گريمالدی
#فرزانه_مهری
#تازههای_کتاب_ققنوس
@qoqnoospub
نقد و بررسي
بعد از هفت قدم بلند
•نویسنده: راضیه مهدیزاده •تحلیل و نقد: نازنین فروغی
پن۱: مولفههایی که یک نویسنده و آثارش را ماندگار و جاودان میکند برای شخص ِ شما، نه صرفا جامعهی ادبی چیست؟ میگویم "شخص ِ شما" به این دلیل که نویسندههای خوب و قویای هستند که عملا از طرف ناشر نادیده گرفته میشوند و حتی اگر قوی هم باشند، دیده نمیشوند و بعبارتی محکوم هستند به ماندن پشت ِ پرده!
"راضیه مهدیزاده" یکی از نویسندههایی است که به قلمش و نوع پردازش داستانی مخصوص خودش ایمان دارم.
"نویسنده" در یک قارهی دور زندگی میکند ولی با بندبند وجودش وصل است به این قارهای که ما درش زندگی میکنیم و به راحتی از روی داستانهای کوتاه بکر و قوی و خاصش میشود این ادعا را ثابت کرد.
.
پن۲: دومین مجموعهداستان ِ راضیه مهدیزاده "بعد از هفتقدم ِ بلند" مشتمل بر ۱۰داستان کوتاه و گاه نیمهبلند تکیه کرده است به خوی فراموشناشدنی انسان و آن "خاطره". خواه خاطرههایی که برایشان روایت شده است و خواه آنهایی که خودشان تجربه کردهاند.
انسان اگر هرچیزی را فراموش کند محال ِ ممکن است آن زندگیای را که دوست داشته، از یاد ببرد.
"راضیه مهدیزاده" چینش این ۱۰داستان را با درایت انجام داده و از دید من دو داستان "هجدهم مهرماه"(داستان اول) و "چسب زخم" (داستان آخر) با سیاست تمام و اشراف کامل از سوی نویسنده بر پیامی که میخواسته انتقال دهد، درست سر جای خودشان نشستهاند. یعنی باید این مجموعه با این دو داستان شروع میشد و پایان مییافت.
پن۳: بُن و مایه و شالودهی این مجموعه وامگرفته از کتاب قبلی راضیه مهدیزاده است ولی روی عمق مفهومی داستانها وقت بیشتری گذاشته شده است و بهاصطلاح مفهومیتر نوشته شدهاند و بیشتر بر هدف تکیه زدهاند تا صرفا روایت داستانی و از این جهت این مجموعهداستان پختهتر از "قم را بیشتر دوست داری یا نیویورک" است.
درخشانترین داستان از دید من داستان پایانی "چسب زخم" است چراکه مادری کرده است برای نُه داستان دیگر و تکتک آنها را در بطن خودش پرورش داده و خواننده اگر دقیق خوانده باشد متوجه میشود تمام شخصیتهای داستانهای دیگر از زهدان "چسب زخم" جدا شدهاند و تولدی شگرف را تجربه کردهاند؛ تولدی اینبار کاملتر.
پن۴: "مهاجرت" همیشه یکی از دغدغههای تمامناشدنی من است و "بعد از هفتقدم ِ بلند" اگرچه نه به طور مستقیم ولی در حاشیه به آن اشاره کرده و اینبار از تاثیرات گاه مثبت و گاه منفیاش گفته تا اینکه به خود کلمهی "مهاجرت" اشاره کند.
مهاجرت همیشه به معنای ترک وطن نیست و "راضیه مهدیزاده" با مهارت گفته جداشدن از چیزی که وصلهی تو نیست خواه شغل، علاقهی به زور تحمیلشده، درس و و و نوعی مهاجرت به حساب میآید و زمانی که لبیک بگویی به خود ِ واقعیات یک مهاجر موفق بیرونآمده از طوفان/توفان به حساب میآیی و من این تحلیل را از روی داستان "ساز شکسته، قلب شکسته خریداریم" به دست آوردم.
دیگر داستانها با تکیه بر مسئلهی تولد دوباره، مرگی در پی زندهشدن به نوعی دیگر و حتی پردازشی متفاوت از زبان انسانهایی متفاوتتر، از پی هم میروند و این مورد آخری در داستان "سهقطرهخون بعد از هفتقدم بلند" مشهود است. میمانی انسانهایی از جنس فرشتهها صحبت میکنند یا نیرویی خاص دارند که اینطور زبان پرندهها را واکاوی میکنند.
و آن خونهای ریختهشده که نویسنده تاکید بر قطرهقطره بودنشان دارد نشان از ذرهذرهگرفتن ِ جان دارد.
"هفت"! در جایجای داستانها اشارهای غیرمستقیم به عدد "هفت" شده است و خواننده بعد از خواندن با خود میگوید مقدس است؟!
پنآخر: ویرایش کتاب بینقص و روان و عالی. ادوات دستوری درست سر جای خود باعث شد بعد از مدتها لبخند رضایت روی لبهایم نقش ببندد.
امیدوارم ناشرهای عزیز به نویسندههای خوبشان هم توجه کنند که به ولله حق است و حق...
.
#نازنین_فروغی
https://telegra.ph/%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%82%D8%AF%D9%85-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF-08-06
بعد از هفت قدم بلند
•نویسنده: راضیه مهدیزاده •تحلیل و نقد: نازنین فروغی
پن۱: مولفههایی که یک نویسنده و آثارش را ماندگار و جاودان میکند برای شخص ِ شما، نه صرفا جامعهی ادبی چیست؟ میگویم "شخص ِ شما" به این دلیل که نویسندههای خوب و قویای هستند که عملا از طرف ناشر نادیده گرفته میشوند و حتی اگر قوی هم باشند، دیده نمیشوند و بعبارتی محکوم هستند به ماندن پشت ِ پرده!
"راضیه مهدیزاده" یکی از نویسندههایی است که به قلمش و نوع پردازش داستانی مخصوص خودش ایمان دارم.
"نویسنده" در یک قارهی دور زندگی میکند ولی با بندبند وجودش وصل است به این قارهای که ما درش زندگی میکنیم و به راحتی از روی داستانهای کوتاه بکر و قوی و خاصش میشود این ادعا را ثابت کرد.
.
پن۲: دومین مجموعهداستان ِ راضیه مهدیزاده "بعد از هفتقدم ِ بلند" مشتمل بر ۱۰داستان کوتاه و گاه نیمهبلند تکیه کرده است به خوی فراموشناشدنی انسان و آن "خاطره". خواه خاطرههایی که برایشان روایت شده است و خواه آنهایی که خودشان تجربه کردهاند.
انسان اگر هرچیزی را فراموش کند محال ِ ممکن است آن زندگیای را که دوست داشته، از یاد ببرد.
"راضیه مهدیزاده" چینش این ۱۰داستان را با درایت انجام داده و از دید من دو داستان "هجدهم مهرماه"(داستان اول) و "چسب زخم" (داستان آخر) با سیاست تمام و اشراف کامل از سوی نویسنده بر پیامی که میخواسته انتقال دهد، درست سر جای خودشان نشستهاند. یعنی باید این مجموعه با این دو داستان شروع میشد و پایان مییافت.
پن۳: بُن و مایه و شالودهی این مجموعه وامگرفته از کتاب قبلی راضیه مهدیزاده است ولی روی عمق مفهومی داستانها وقت بیشتری گذاشته شده است و بهاصطلاح مفهومیتر نوشته شدهاند و بیشتر بر هدف تکیه زدهاند تا صرفا روایت داستانی و از این جهت این مجموعهداستان پختهتر از "قم را بیشتر دوست داری یا نیویورک" است.
درخشانترین داستان از دید من داستان پایانی "چسب زخم" است چراکه مادری کرده است برای نُه داستان دیگر و تکتک آنها را در بطن خودش پرورش داده و خواننده اگر دقیق خوانده باشد متوجه میشود تمام شخصیتهای داستانهای دیگر از زهدان "چسب زخم" جدا شدهاند و تولدی شگرف را تجربه کردهاند؛ تولدی اینبار کاملتر.
پن۴: "مهاجرت" همیشه یکی از دغدغههای تمامناشدنی من است و "بعد از هفتقدم ِ بلند" اگرچه نه به طور مستقیم ولی در حاشیه به آن اشاره کرده و اینبار از تاثیرات گاه مثبت و گاه منفیاش گفته تا اینکه به خود کلمهی "مهاجرت" اشاره کند.
مهاجرت همیشه به معنای ترک وطن نیست و "راضیه مهدیزاده" با مهارت گفته جداشدن از چیزی که وصلهی تو نیست خواه شغل، علاقهی به زور تحمیلشده، درس و و و نوعی مهاجرت به حساب میآید و زمانی که لبیک بگویی به خود ِ واقعیات یک مهاجر موفق بیرونآمده از طوفان/توفان به حساب میآیی و من این تحلیل را از روی داستان "ساز شکسته، قلب شکسته خریداریم" به دست آوردم.
دیگر داستانها با تکیه بر مسئلهی تولد دوباره، مرگی در پی زندهشدن به نوعی دیگر و حتی پردازشی متفاوت از زبان انسانهایی متفاوتتر، از پی هم میروند و این مورد آخری در داستان "سهقطرهخون بعد از هفتقدم بلند" مشهود است. میمانی انسانهایی از جنس فرشتهها صحبت میکنند یا نیرویی خاص دارند که اینطور زبان پرندهها را واکاوی میکنند.
و آن خونهای ریختهشده که نویسنده تاکید بر قطرهقطره بودنشان دارد نشان از ذرهذرهگرفتن ِ جان دارد.
"هفت"! در جایجای داستانها اشارهای غیرمستقیم به عدد "هفت" شده است و خواننده بعد از خواندن با خود میگوید مقدس است؟!
پنآخر: ویرایش کتاب بینقص و روان و عالی. ادوات دستوری درست سر جای خود باعث شد بعد از مدتها لبخند رضایت روی لبهایم نقش ببندد.
امیدوارم ناشرهای عزیز به نویسندههای خوبشان هم توجه کنند که به ولله حق است و حق...
.
#نازنین_فروغی
https://telegra.ph/%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%82%D8%AF%D9%85-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF-08-06
Telegraph
بعد از هفت قدم بلند
پن۱: مولفههایی که یک نویسنده و آثارش را ماندگار و جاودان میکند برای شخص ِ شما، نه صرفا جامعهی ادبی چیست؟ میگویم "شخص ِ شما" به این دلیل که نویسندههای خوب و قویای هستند که عملا از طرف ناشر نادیده گرفته میشوند و حتی اگر قوی هم باشند، دیده نمیشوند و…
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
دریای سیاه، موج بر می داشت سمت ساحل . تاریکی از جایی به بعد کل جهان را گرفته بود توی بغل خودش. دریا از تاریکی شناخته نمی شد. همه چیز آنقدر سیاه بود که نگاه کردن بهش وهم می انداخت توی دل آدم. بالای سرت را نگاه می کردی، ستاره ها را در دوردست آسمان می دیدی، اما سمت دریا که برمی گشتی، قفل می شدی به تاریکی بی انتها....
#رقصيدن_نهنگها_در_مينيبوس
#پروانه_سراواني
#ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
دریای سیاه، موج بر می داشت سمت ساحل . تاریکی از جایی به بعد کل جهان را گرفته بود توی بغل خودش. دریا از تاریکی شناخته نمی شد. همه چیز آنقدر سیاه بود که نگاه کردن بهش وهم می انداخت توی دل آدم. بالای سرت را نگاه می کردی، ستاره ها را در دوردست آسمان می دیدی، اما سمت دریا که برمی گشتی، قفل می شدی به تاریکی بی انتها....
#رقصيدن_نهنگها_در_مينيبوس
#پروانه_سراواني
#ققنوس
@qoqnoospub
📌گفتوگو با قباد آذرآيين به مناسبت انتشار رمان تازهاش: «تولههای تلخ»
نفس هنر متعهد، اعتراض است
🗞روزنامه اعتماد، یکشنبه 17 مرداد 1400
@qoqnoospub
نفس هنر متعهد، اعتراض است
🗞روزنامه اعتماد، یکشنبه 17 مرداد 1400
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
📌گفتوگو با قباد آذرآيين به مناسبت انتشار رمان تازهاش: «تولههای تلخ» نفس هنر متعهد، اعتراض است 🗞روزنامه اعتماد، یکشنبه 17 مرداد 1400 @qoqnoospub
pdf.pdf
1.6 MB
📌گفتوگو با قباد آذرآيين به مناسبت انتشار رمان تازهاش: «تولههای تلخ»
نفس هنر متعهد، اعتراض است
🗞روزنامه اعتماد، یکشنبه 17 مرداد 1400
@qoqnoospub
نفس هنر متعهد، اعتراض است
🗞روزنامه اعتماد، یکشنبه 17 مرداد 1400
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
📌گفتوگو با قباد آذرآيين به مناسبت انتشار رمان تازهاش: «تولههای تلخ» نفس هنر متعهد، اعتراض است 🗞روزنامه اعتماد، یکشنبه 17 مرداد 1400 @qoqnoospub
📌گفتوگو با قباد آذرآيين به مناسبت انتشار رمان تازهاش: «تولههاي تلخ»
نفس هنر متعهد، اعتراض است
✍🏻اسماعيل مسيحگل
قباد آذرآيين، نويسنده رمان و داستان كوتاه در سال ١٣٢٧ در مسجد سليمان به دنيا آمد. اولين اثرش به نام «باران» در سال ١٣٤٥در نشريه «بازار» رشت كه به همت زندهياد محمدتقي صالحپور در رشت درميآمد و در زمان خود نشريه ادبي معتبر در ايران بود، منتشر شد. آذرآيين چاپ آن اثر را نقطه عطفي در نويسندگي خود ميداند. او كه آثاري در حوزه ادبيات كودك و نوجوان هم دارد، بعدها آثاري چون «پسري آن سوي پل»، «راه كه بيفتيم ترسمان ميريزد»، «حضور»، «شراره بلند»، «هجوم آفتاب»، «چه سينما رفتني داشتي يدو»، «عقربها را زنده بگير»، «من.... مهتاب صبوري»، «از باران تا قافلهسالار»، «روزگار شاد و ناشاد محله نفتآباد»، «فوران»، «روز كارنامه» و ... را منتشر كرد. او به خاطر تك داستان «ظهر تابستان» از مجموعه «شراره بلند» برنده جايزه گلشيري شد. تقديرها و جوايز ديگري را هم در كارنامه دارد. آذرآيين دو بار كانديداي جايزه جلال آلاحمد شد كه هر دو بار انصراف داد و در گفتوگو با «اعتماد» از دلايل خود براي اين انصرافها گفته است. گروه انتشاراتي ققنوس به تازگي كتاب رمان «تولههاي تلخ» آذرآيين را راهي بازار كتاب كرده است. به اين بهانه
با او گفتوگويي انجام دادهايم كه ميخوانيد.
در رمان آخرتان «تولههاي تلخ» به نظر ميآيد انگار بيش از آثار قبلي دغدغه فرم داريد. آيا اين نظر را ميپذيريد؟ و اينكه آيا فرم براي شما موضوعيت تازهاي پيدا كرده؟
به نظرم، تمامي عناصر داستان در خدمت محتواي كارند؛ اگر داستان، قصه جاندار و درگيركنندهاي نداشته باشد، جان كندن نويسنده ....
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/fmkhp
لینک تهیه و بازدید صفحۀ کتاب 👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/jc7ac
@qoqnoospub
نفس هنر متعهد، اعتراض است
✍🏻اسماعيل مسيحگل
قباد آذرآيين، نويسنده رمان و داستان كوتاه در سال ١٣٢٧ در مسجد سليمان به دنيا آمد. اولين اثرش به نام «باران» در سال ١٣٤٥در نشريه «بازار» رشت كه به همت زندهياد محمدتقي صالحپور در رشت درميآمد و در زمان خود نشريه ادبي معتبر در ايران بود، منتشر شد. آذرآيين چاپ آن اثر را نقطه عطفي در نويسندگي خود ميداند. او كه آثاري در حوزه ادبيات كودك و نوجوان هم دارد، بعدها آثاري چون «پسري آن سوي پل»، «راه كه بيفتيم ترسمان ميريزد»، «حضور»، «شراره بلند»، «هجوم آفتاب»، «چه سينما رفتني داشتي يدو»، «عقربها را زنده بگير»، «من.... مهتاب صبوري»، «از باران تا قافلهسالار»، «روزگار شاد و ناشاد محله نفتآباد»، «فوران»، «روز كارنامه» و ... را منتشر كرد. او به خاطر تك داستان «ظهر تابستان» از مجموعه «شراره بلند» برنده جايزه گلشيري شد. تقديرها و جوايز ديگري را هم در كارنامه دارد. آذرآيين دو بار كانديداي جايزه جلال آلاحمد شد كه هر دو بار انصراف داد و در گفتوگو با «اعتماد» از دلايل خود براي اين انصرافها گفته است. گروه انتشاراتي ققنوس به تازگي كتاب رمان «تولههاي تلخ» آذرآيين را راهي بازار كتاب كرده است. به اين بهانه
با او گفتوگويي انجام دادهايم كه ميخوانيد.
در رمان آخرتان «تولههاي تلخ» به نظر ميآيد انگار بيش از آثار قبلي دغدغه فرم داريد. آيا اين نظر را ميپذيريد؟ و اينكه آيا فرم براي شما موضوعيت تازهاي پيدا كرده؟
به نظرم، تمامي عناصر داستان در خدمت محتواي كارند؛ اگر داستان، قصه جاندار و درگيركنندهاي نداشته باشد، جان كندن نويسنده ....
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/fmkhp
لینک تهیه و بازدید صفحۀ کتاب 👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/jc7ac
@qoqnoospub
qoqnoos.ir
گروه انتشاراتی ققنوس | نفس هنر متعهد، اعتراض است
انتشارات ققنوس ، ناشر بیش از هزار عنوان کتاب در حوزههای گوناگونی چون ادبیات، داستان، تاریخ، فلسفه، روانشناسی و... ناشر برگزیده دوازدهمین، چهاردهمین و سی امین نمایشگاه کتاب ، ناشر برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1380
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
انقلاب فرانسه وعده داده بود كه حياتي حقيقتا مدرن را به جاي سلطنت موروثی بنشاند تا آزادی را براي همگان تثبيت و تضمين كند؛ كانت نيز وعده داده بود كه فلسفهای حقيقتا مدرن را جايگزين جزمگرایی موروثی كند تا محدوديتهای عمل و شناخت عقلانی را تثبيت و تضمين كند....
در گفت و گوی روز چهارشنبه ققنوس با #مسعود_آذرفام درباره تحقق يا عدم تحقق اين وعدهها به صحبت مینشينيم
"مسعود آذرفام مترجم اثر #درآمدی_بر_فهم_ايدئاليسم اثر #ويل_دادلی و نامزد جايزه سال كتاب 1400"
#گفتگوی_زنده_ققنوس
روز چهارشنه بيستم مرداد ماه ساعت 21
در #صفحه_اينستاگرام_انتشارات_ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
انقلاب فرانسه وعده داده بود كه حياتي حقيقتا مدرن را به جاي سلطنت موروثی بنشاند تا آزادی را براي همگان تثبيت و تضمين كند؛ كانت نيز وعده داده بود كه فلسفهای حقيقتا مدرن را جايگزين جزمگرایی موروثی كند تا محدوديتهای عمل و شناخت عقلانی را تثبيت و تضمين كند....
در گفت و گوی روز چهارشنبه ققنوس با #مسعود_آذرفام درباره تحقق يا عدم تحقق اين وعدهها به صحبت مینشينيم
"مسعود آذرفام مترجم اثر #درآمدی_بر_فهم_ايدئاليسم اثر #ويل_دادلی و نامزد جايزه سال كتاب 1400"
#گفتگوی_زنده_ققنوس
روز چهارشنه بيستم مرداد ماه ساعت 21
در #صفحه_اينستاگرام_انتشارات_ققنوس
@qoqnoospub
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
كانت شعار روشنگري را «جرئت دانستن داشته باش!» اعلام ميكند
و اين شعار را با جرئت داشتن برا تحقق سرشت انسان خردمند برابر ميداند...
#درآمدی_بر_فهم_ايدئاليسم
#ويل_دادلی
#مسعود_آذرفام
#ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
كانت شعار روشنگري را «جرئت دانستن داشته باش!» اعلام ميكند
و اين شعار را با جرئت داشتن برا تحقق سرشت انسان خردمند برابر ميداند...
#درآمدی_بر_فهم_ايدئاليسم
#ويل_دادلی
#مسعود_آذرفام
#ققنوس
@qoqnoospub
«سایهات را دنبال میکنم» چاپ شد
قصههای متصل گذشته خانوادهها
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «سایهات را دنبال میکنم» نوشته نسرین سالاری بهتازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینکتاب مجموعهداستان یا مجموعهخردهروایتهای متصل به هم است. هر یک از داستانهای کتاب، درباره خانوادهای است که با گذشته خود درگیر است. به اینترتیب داستانها درباره آنگذشته و اتفاقاتی است که برای هر خانواده رخ دادهاند. برخی از راویان داستانها هم، از اعضای خانوادهها هستند.
عناوین داستانها یا قطعات اینکتاب بهترتیب عبارتاند از:
«دیوار خالی روبهرو»، «معصومیت احساس»، «مترسک»، «به وقت بغداد»، «غلیظ مثل غین»، «ساک قرمزِ سایهخانم»، «سیاه، سفید، خاکستری»، «خانم دانازول»، «زنجیر»، «جوراب استارلایت»، «طعم گس آرامش»، «نزدیکتر از همیشه» و «چادرشب».
در قسمتی از داستان «ساک قرمز سایهخانم» میخوانیم:
باربی را از روی طاقچه برمیدارم و فشارش میدهم روی سینهام: «زنیکه دروغگو! "باربیش اصله!" ......
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/x600x
لینک تهیۀ کتاب 👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/158su
@qoqnoospub
قصههای متصل گذشته خانوادهها
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «سایهات را دنبال میکنم» نوشته نسرین سالاری بهتازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینکتاب مجموعهداستان یا مجموعهخردهروایتهای متصل به هم است. هر یک از داستانهای کتاب، درباره خانوادهای است که با گذشته خود درگیر است. به اینترتیب داستانها درباره آنگذشته و اتفاقاتی است که برای هر خانواده رخ دادهاند. برخی از راویان داستانها هم، از اعضای خانوادهها هستند.
عناوین داستانها یا قطعات اینکتاب بهترتیب عبارتاند از:
«دیوار خالی روبهرو»، «معصومیت احساس»، «مترسک»، «به وقت بغداد»، «غلیظ مثل غین»، «ساک قرمزِ سایهخانم»، «سیاه، سفید، خاکستری»، «خانم دانازول»، «زنجیر»، «جوراب استارلایت»، «طعم گس آرامش»، «نزدیکتر از همیشه» و «چادرشب».
در قسمتی از داستان «ساک قرمز سایهخانم» میخوانیم:
باربی را از روی طاقچه برمیدارم و فشارش میدهم روی سینهام: «زنیکه دروغگو! "باربیش اصله!" ......
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/x600x
لینک تهیۀ کتاب 👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/158su
@qoqnoospub
qoqnoos.ir
گروه انتشاراتی ققنوس | «سایهات را دنبال میکنم» چاپ شد/قصههای متصل گذشته خانوادهها
انتشارات ققنوس ، ناشر بیش از هزار عنوان کتاب در حوزههای گوناگونی چون ادبیات، داستان، تاریخ، فلسفه، روانشناسی و... ناشر برگزیده دوازدهمین، چهاردهمین و سی امین نمایشگاه کتاب ، ناشر برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1380
انتشارات ققنوس
روزنامۀ همشهری دوشنبه 18 مرداد 1400 @qoqnoospub
تازههای نشر/ تولههای تلخ
«تولههای تلخ» رمانی است نوشته قباد آذرآیین، نویسنده پیشکسوت اهل جنوب ایران که بهتازگی توسط انتشارات هیلا منتشر شده است. این رمان خواندنی، روایت پدربزرگی است که هربار به خواب میرود و در کودکیاش بیدار میشود.
آذرآیین خالق این اثر، نویسندهای است که به بیان مشکلات و مسائل زادگاهش و بازگو کردن ویژگیهای فرهنگ بومی جنوب ایران (مسجد سلیمان) در آثارش معروف است. رمان تولههای تلخ در منطقهای به اسم برزخآباد در جنوب ایران روی میدهد و راوی آن یک نوجوان پسر است. داستان از زمان حال و زمانی که راوی داستان، یک پدربزرگ است شروع میشود و مقاطع مختلف زندگی او را از کودکی تا بزرگسالی شامل میشود. پدربزرگ راوی قصه، بیماری است که دکترها از روند درمانیاش ناامید شدهاند و فرصت چندانی برای زندگی ندارد؛ هر بار که به خواب میرود در کودکیاش بیدار میشود. خاطرات و خیالپردازیهای کودکی تا جوانی پدربزرگ راوی، قصه محتوای اصلی این کتاب را در بر میگیرد. «تولههای تلخ» در 2 بخش اصلی نوشته شده که بخش اول بیستویک فصل و بخش دوم، 9فصل دارد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «عمو مرتضی و زن عمو نافبر هم بودهاند. بدون اینکه خودشان خبر داشته باشند، با هم نامزد شده بودند، اما بابای منیژه، وقتی دخترش پا گذاشته بود توی 16 سالگی، زده بود زیر حرفش. گفته بود: دختر 16 ساله وقت شوهرکردنش است، از وقت شوهر کردنش هم گذشته، اما یک پسر 16 ساله هنوز بچه است...»
انتشارات هیلا، «تولههای تلخ» را در ۱۸۴صفحه با شمارگان ۷۷۰نسخه، به بهای 35هزارتومان منتشر کرده است.
https://zaya.io/0c7im
@qoqnoospub
«تولههای تلخ» رمانی است نوشته قباد آذرآیین، نویسنده پیشکسوت اهل جنوب ایران که بهتازگی توسط انتشارات هیلا منتشر شده است. این رمان خواندنی، روایت پدربزرگی است که هربار به خواب میرود و در کودکیاش بیدار میشود.
آذرآیین خالق این اثر، نویسندهای است که به بیان مشکلات و مسائل زادگاهش و بازگو کردن ویژگیهای فرهنگ بومی جنوب ایران (مسجد سلیمان) در آثارش معروف است. رمان تولههای تلخ در منطقهای به اسم برزخآباد در جنوب ایران روی میدهد و راوی آن یک نوجوان پسر است. داستان از زمان حال و زمانی که راوی داستان، یک پدربزرگ است شروع میشود و مقاطع مختلف زندگی او را از کودکی تا بزرگسالی شامل میشود. پدربزرگ راوی قصه، بیماری است که دکترها از روند درمانیاش ناامید شدهاند و فرصت چندانی برای زندگی ندارد؛ هر بار که به خواب میرود در کودکیاش بیدار میشود. خاطرات و خیالپردازیهای کودکی تا جوانی پدربزرگ راوی، قصه محتوای اصلی این کتاب را در بر میگیرد. «تولههای تلخ» در 2 بخش اصلی نوشته شده که بخش اول بیستویک فصل و بخش دوم، 9فصل دارد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «عمو مرتضی و زن عمو نافبر هم بودهاند. بدون اینکه خودشان خبر داشته باشند، با هم نامزد شده بودند، اما بابای منیژه، وقتی دخترش پا گذاشته بود توی 16 سالگی، زده بود زیر حرفش. گفته بود: دختر 16 ساله وقت شوهرکردنش است، از وقت شوهر کردنش هم گذشته، اما یک پسر 16 ساله هنوز بچه است...»
انتشارات هیلا، «تولههای تلخ» را در ۱۸۴صفحه با شمارگان ۷۷۰نسخه، به بهای 35هزارتومان منتشر کرده است.
https://zaya.io/0c7im
@qoqnoospub
qoqnoos.ir
گروه انتشاراتی ققنوس | تولههای تلخ/ آذر برزین نامه
انتشارات ققنوس ، ناشر بیش از هزار عنوان کتاب در حوزههای گوناگونی چون ادبیات، داستان، تاریخ، فلسفه، روانشناسی و... ناشر برگزیده دوازدهمین، چهاردهمین و سی امین نمایشگاه کتاب ، ناشر برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1380
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
مربيميگويد: «سن مثل زندانه.
نميذارم توش اسير بشم.
پيرهاي بيست ساله هم داريم.
من خودم يه جوون شصت سالهام
تصميم با خودته»
#كاش_چيزي_نميماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژيني_گريمالدي
#فرزانه_مهري
#ققنوس
@qo9qnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
مربيميگويد: «سن مثل زندانه.
نميذارم توش اسير بشم.
پيرهاي بيست ساله هم داريم.
من خودم يه جوون شصت سالهام
تصميم با خودته»
#كاش_چيزي_نميماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژيني_گريمالدي
#فرزانه_مهري
#ققنوس
@qo9qnoospub
Forwarded from نشر و پخش آفرینگان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پلک نزن
هرکاری میکنی بکن
ولی پلک نزن
این یه قانونه
از تازههای #انتشارات_آفرینگان
ناشر تخصصی کتاب کودک و نوجوان
@afarinegan
هرکاری میکنی بکن
ولی پلک نزن
این یه قانونه
از تازههای #انتشارات_آفرینگان
ناشر تخصصی کتاب کودک و نوجوان
@afarinegan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎤گفتگوی ویژه با مسعود آذرفام، مترجم کتاب "درآمدی بر فهم ایدئالیسم آلمانی"
ایدئالیسم آلمانی درآمدی آسان و قابل فهم بر جنبشی فلسفی به مخاطب میدهد که با انتشار نقد کانت در سال ۱۷۸۱ آغاز شد و پنجاه سال بعد، با مرگ هگل به پایان رسید. این جنبش انقلابی در متافیزیک، معرفتشناسی، منطق، فلسفه طبیعت، اخلاق و سیاست زمانه خود به پا کرد که هنوز هم تأثیرش در فلسفه دیده میشود.📖
این کتاب شرحی است که نشان میدهد ایدئالیسم استعلایی کانت چگونه شکل گرفت و فیلسوفان پس از او، چطور پروژه کانت را حتی خودآگاهانه تر از خودش بسط دادند.
ترجمه کتاب "درآمدی بر فهم ایدئالیسم آلمانی" اخیرا به دور دوم داوری کتاب سال جوانان ۱۴۰۰ راه یافته است و سید مسعود آذرفام، مترجم کتاب، این اثر را یکی از مهمترین پژوهشها در شناخت غرب مدرن معرفی کرد.
این کتاب به قلم "ویل دادلی" در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است و روز چهارشنبه ساعت ٢١، زهره حسینزادگان گفتگوی ویژهای با مسعود آذرفام خواهد داشت که از صفحه اینستاگرام ایشان تقدیم شما عزیزان میشود.💐
@qoqnoospub
ایدئالیسم آلمانی درآمدی آسان و قابل فهم بر جنبشی فلسفی به مخاطب میدهد که با انتشار نقد کانت در سال ۱۷۸۱ آغاز شد و پنجاه سال بعد، با مرگ هگل به پایان رسید. این جنبش انقلابی در متافیزیک، معرفتشناسی، منطق، فلسفه طبیعت، اخلاق و سیاست زمانه خود به پا کرد که هنوز هم تأثیرش در فلسفه دیده میشود.📖
این کتاب شرحی است که نشان میدهد ایدئالیسم استعلایی کانت چگونه شکل گرفت و فیلسوفان پس از او، چطور پروژه کانت را حتی خودآگاهانه تر از خودش بسط دادند.
ترجمه کتاب "درآمدی بر فهم ایدئالیسم آلمانی" اخیرا به دور دوم داوری کتاب سال جوانان ۱۴۰۰ راه یافته است و سید مسعود آذرفام، مترجم کتاب، این اثر را یکی از مهمترین پژوهشها در شناخت غرب مدرن معرفی کرد.
این کتاب به قلم "ویل دادلی" در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است و روز چهارشنبه ساعت ٢١، زهره حسینزادگان گفتگوی ویژهای با مسعود آذرفام خواهد داشت که از صفحه اینستاگرام ایشان تقدیم شما عزیزان میشود.💐
@qoqnoospub
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
«عشق زيادي براي نثار كردن دارم
اما ديگه كسي رو ندارم كه بهش محبت كنم
هر شب، خاطراتم رو نوازش ميكنم»
#كاش_چيزي_نميماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژيني_گريمالدي
#فرزانه_مهري
#ققنوس
@qo9qnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
«عشق زيادي براي نثار كردن دارم
اما ديگه كسي رو ندارم كه بهش محبت كنم
هر شب، خاطراتم رو نوازش ميكنم»
#كاش_چيزي_نميماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژيني_گريمالدي
#فرزانه_مهري
#ققنوس
@qo9qnoospub
زیرسیگاری در کتابفروشیها عرضه شد/حمله استاد به شاگرد با زیرسیگاری
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «زیرسیگاری؛ تامس کوهن مردی که واقعیت را انکار کرد» نوشته اِرول موریس بهتازگی با ترجمه رضا صادقی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی اینکتاب سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو منتشر شده است.
ارول موریس نویسنده اینکتاب، مستندساز آمریکایی در سال ۱۹۷۲ با یکتوصیهنامه به دانشگاه پرینستون رفت تا زیرنظر تامس کوهن در مقطع کارشناسی ارشد رشته فلسفه تحصیل کند. کوهن امیدوار بود ایندانشجوی با استعداد، عضو حلقه نسبیگرایانی شود که آنزمان اندیشهشان را با ادبیات و زبان کوهن ترویج میکردند. اما موریس با نسبیگرایی کنار نیامد. او بهطور مرتب نقدهایی را به نسبیگرایی وارد میکرد که کوهن پاسخی برای آنها نداشت. سرپیچیهای موریس از دستورات کوهن برای بازگشت به جایگاه یک دانشجوی خوب، باعث شد رابطه این دو به تیرگی بگراید. در نتیجه یکبار که موریس اشکال مهمی به نسبیگرایی وارد کرد، کوهن با زیرسیگاری با او حمله کرد. این استاد فلسفه در نهایت باعث اخراج موریس از دانشگاه شد.
موریس فلسفه را رها نکرد و بهعنوان یک کارگردان فیلسوف به شهرت رسید. او کتاب «زیرسیگاری» را سال ۲۰۱۸ یعنی زمانی که استاد سابقش سالها پیش از آن از دنیا رفته بود، چاپ کرد و ...
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/2jrhl
لینک صفحۀ کتاب در سایت انتشارات👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/rvbdx
@qoqnoospub
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «زیرسیگاری؛ تامس کوهن مردی که واقعیت را انکار کرد» نوشته اِرول موریس بهتازگی با ترجمه رضا صادقی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی اینکتاب سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو منتشر شده است.
ارول موریس نویسنده اینکتاب، مستندساز آمریکایی در سال ۱۹۷۲ با یکتوصیهنامه به دانشگاه پرینستون رفت تا زیرنظر تامس کوهن در مقطع کارشناسی ارشد رشته فلسفه تحصیل کند. کوهن امیدوار بود ایندانشجوی با استعداد، عضو حلقه نسبیگرایانی شود که آنزمان اندیشهشان را با ادبیات و زبان کوهن ترویج میکردند. اما موریس با نسبیگرایی کنار نیامد. او بهطور مرتب نقدهایی را به نسبیگرایی وارد میکرد که کوهن پاسخی برای آنها نداشت. سرپیچیهای موریس از دستورات کوهن برای بازگشت به جایگاه یک دانشجوی خوب، باعث شد رابطه این دو به تیرگی بگراید. در نتیجه یکبار که موریس اشکال مهمی به نسبیگرایی وارد کرد، کوهن با زیرسیگاری با او حمله کرد. این استاد فلسفه در نهایت باعث اخراج موریس از دانشگاه شد.
موریس فلسفه را رها نکرد و بهعنوان یک کارگردان فیلسوف به شهرت رسید. او کتاب «زیرسیگاری» را سال ۲۰۱۸ یعنی زمانی که استاد سابقش سالها پیش از آن از دنیا رفته بود، چاپ کرد و ...
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/2jrhl
لینک صفحۀ کتاب در سایت انتشارات👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/rvbdx
@qoqnoospub
qoqnoos.ir
گروه انتشاراتی ققنوس | زیرسیگاری در کتابفروشیها عرضه شد/حمله استاد به شاگرد با زیرسیگاری
انتشارات ققنوس ، ناشر بیش از هزار عنوان کتاب در حوزههای گوناگونی چون ادبیات، داستان، تاریخ، فلسفه، روانشناسی و... ناشر برگزیده دوازدهمین، چهاردهمین و سی امین نمایشگاه کتاب ، ناشر برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1380
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
یک چیزی بهت گفتم، باور نکردی. من هیچوقت به کار بهعنوان کار نگاه نکردهام.
برایم یکجور سرگرمی و بازیست.
مثل بچهای که کنار ساحل نشسته با شن خانه میسازد.
کار دنیا هم برای من همیشه همین بوده..
سرگرمی من است..
دارم بازی میکنم...
#از_فرانکلین_تا_لالهزار
#زندگینامه #همایون_صنعتیزاده
#سیروس_علینژاد
#ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
یک چیزی بهت گفتم، باور نکردی. من هیچوقت به کار بهعنوان کار نگاه نکردهام.
برایم یکجور سرگرمی و بازیست.
مثل بچهای که کنار ساحل نشسته با شن خانه میسازد.
کار دنیا هم برای من همیشه همین بوده..
سرگرمی من است..
دارم بازی میکنم...
#از_فرانکلین_تا_لالهزار
#زندگینامه #همایون_صنعتیزاده
#سیروس_علینژاد
#ققنوس
@qoqnoospub
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم،
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند، اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه ی درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم،
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند، اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه ی درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@qoqnoospub
کتاب تاملات متداولترین و پرخوانندهترین متن فلسفی در دوران جدید بوده و فیلسوفان با هر مشرب فلسفی آن را در مد نظر قرار دادهاند. این اثر هسته اصلی برنامههای درسی فلسفه را تشکیل داده است و نه تنها اهل فلسفه بلکه بیشتر فرهیختگان نیز با آن کمابیش آشنایی دارند.هیچ کتابی در تاریخ فلسفه به اندازه این کتاب کوچک به نسبت حجمی که دارد، مهم و موثر نبوده است.
#تاملات
#مارکوس_اورلیوس
ترجمهٔ #عرفان_ثابتی
@qoqnoospub
#تاملات
#مارکوس_اورلیوس
ترجمهٔ #عرفان_ثابتی
@qoqnoospub
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
رایانه روشن است، مینشینم و دست بر ماوس میگذارم. پسرم، قبل از رفتن، یک صفحه فیسبوک برایم باز کرد. تا به حال نیازش را حس نکرده بودم، اما راه خوبی است تا بدون اینکه بپرسم، از حال فرزندانم جویا شوم. با خبر میشوم که دخترم به دیدن مادربزرگ و پدربزرگش در خانۀ ییلاقیشان رفته و پسرم در یک کافه چیزی مینوشد. کامنت میگذارم: «کسی که رانندگی میکند چیزی نمینوشد.»
چندین ایموجی چشمک برایش میفرستم و بر پدر و مادر آن کسی که این علایم را اختراع کرده دعای خیر میفرستم، چرا که با این کار میتوانم حرفم را شوخی جلوه میدهم، در حالی که مادر حوصله سربری پیش نیستم.
در همان لحظه، پیامی ظاهر میشود: «به نظر میآد با زندگی پاریسی خوب اخت شدهای! کیفش رو ببر پسرم. میبوسمت. بابا.»
نمیدانستم همسر سابقم در فیسبوک است. کامنت او درست زیر نوشتۀ من قرار دارد، از وقتی که از هم جدا شدهایم، اینقدر به هم نزدیک نبودیم، ده سالی میشود. بغضی که گلویم را میفشارد فرو میدهم.
بایست قطع میکردم و شبم را آنطور که پیشبینی کرده بودم میگذراندم، اما طاقت نمیآورم. روی عکس او کلیک میکنم، پروفایلش ظاهر میشود، و خوشبختیاش صفحۀ نمایش رایانهام را پر میکند. در لندن بادخترم و هری، در سیشل با ماتیلد، اسکی با دوستان، روی کاناپه با دو قلوهای شش سالهاش. با تبوتاب عکسها را باز میکنم و کامنتهای نزدیکانش را، که قبلاً نزدیکان من بودند، میخوانم و هر چه بیشتر در زندگی او کندوکاو میکنم، زندگی خودم بیمعنیتر به نظرم میرسد.
دارم چیزی را که همیشه از آن وحشت داشتهام تجربه میکنم. تنها بودن را. بچههایم رفتهاند، مادر و پدرم مردهاند و موریِل عزیزترین دوستم در لسآنجلس زندگی میکند. بقیه هم حتی به تعداد انگشتان دست نیستند؛ .... فکر میکردم دوستان بیشتری داشته باشم، اما هنگام جدایی، بعضیها احساس کردند که مجبورند طرف یک نفر را بگیرند. و طرف مرا نگرفتند.
هرگز از تنهایی رنج نبرده بودم. دختر و پسرم وقتم را پر میکردند. حاضر نبودم حرف کسانی را بپذیرم که استدلال میکردند بچهها فقط بخشی از زندگی ما هستند، که نباید تنها برای آنها زندگی کنیم، زیرا لانه که خالی شود تنها خواهیم شد. فکر میکردم هرگز چنین چیزی برای من رخ نمیدهد. شارلین و توماس بیش از حد به من وابسته بودند که بخواهند به جای دوری پرواز کنند. ...
صدایی مسخره، پلیپ، از رایانهام بلند شد. روی صفحۀ نمایش دنبال منبع آن میگردم و وقتی متوجه میشوم، خون در رگهایم منجمد میشود. زیر یکی از عکسهای همسر سابقم، روی «لایک» کلیک کردهام. میخواهم اشتباهم را جبران کنم، اما اینبار به جای لایک یک قلب میفرستم. بعد یک مرد عصبانی. پس از سه بار تلاش، عاقبت موفق میشوم آثار کنجکاویام را حذف کنم. یک ثانیۀ بعد، برایم پیام میآید که میخواهد مرا به فهرست دوستانش اضافه کند. بلافاصله رایانه را خاموش میکنم، با نبضی که در شقیقههایم میکوبد.
چقدر احمقم. در حال وارسی کردن صندوق خانههای همسر سابقم لو رفتهام. حتماً خیال میکند زندگیاش برایم مهم است.
صدای آهی عمیق مرا از خودآزاری بیرون میآورد. ادوارد با تحقیر براندازم میکند. مطمئنم دارد قضاوتم میکند. در این لحظه، صحنۀ رقتباری را به نمایش گذاشتهام و حیف است از دستش بدهد. زندگیام سیاه و سفید شده و من بیحرکت روی کاناپه منتظرم رنگها به آن بازگردند......
#كاش_چيزي_نميماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژيني_گريمالدي
#فرزانه_مهري
#ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
رایانه روشن است، مینشینم و دست بر ماوس میگذارم. پسرم، قبل از رفتن، یک صفحه فیسبوک برایم باز کرد. تا به حال نیازش را حس نکرده بودم، اما راه خوبی است تا بدون اینکه بپرسم، از حال فرزندانم جویا شوم. با خبر میشوم که دخترم به دیدن مادربزرگ و پدربزرگش در خانۀ ییلاقیشان رفته و پسرم در یک کافه چیزی مینوشد. کامنت میگذارم: «کسی که رانندگی میکند چیزی نمینوشد.»
چندین ایموجی چشمک برایش میفرستم و بر پدر و مادر آن کسی که این علایم را اختراع کرده دعای خیر میفرستم، چرا که با این کار میتوانم حرفم را شوخی جلوه میدهم، در حالی که مادر حوصله سربری پیش نیستم.
در همان لحظه، پیامی ظاهر میشود: «به نظر میآد با زندگی پاریسی خوب اخت شدهای! کیفش رو ببر پسرم. میبوسمت. بابا.»
نمیدانستم همسر سابقم در فیسبوک است. کامنت او درست زیر نوشتۀ من قرار دارد، از وقتی که از هم جدا شدهایم، اینقدر به هم نزدیک نبودیم، ده سالی میشود. بغضی که گلویم را میفشارد فرو میدهم.
بایست قطع میکردم و شبم را آنطور که پیشبینی کرده بودم میگذراندم، اما طاقت نمیآورم. روی عکس او کلیک میکنم، پروفایلش ظاهر میشود، و خوشبختیاش صفحۀ نمایش رایانهام را پر میکند. در لندن بادخترم و هری، در سیشل با ماتیلد، اسکی با دوستان، روی کاناپه با دو قلوهای شش سالهاش. با تبوتاب عکسها را باز میکنم و کامنتهای نزدیکانش را، که قبلاً نزدیکان من بودند، میخوانم و هر چه بیشتر در زندگی او کندوکاو میکنم، زندگی خودم بیمعنیتر به نظرم میرسد.
دارم چیزی را که همیشه از آن وحشت داشتهام تجربه میکنم. تنها بودن را. بچههایم رفتهاند، مادر و پدرم مردهاند و موریِل عزیزترین دوستم در لسآنجلس زندگی میکند. بقیه هم حتی به تعداد انگشتان دست نیستند؛ .... فکر میکردم دوستان بیشتری داشته باشم، اما هنگام جدایی، بعضیها احساس کردند که مجبورند طرف یک نفر را بگیرند. و طرف مرا نگرفتند.
هرگز از تنهایی رنج نبرده بودم. دختر و پسرم وقتم را پر میکردند. حاضر نبودم حرف کسانی را بپذیرم که استدلال میکردند بچهها فقط بخشی از زندگی ما هستند، که نباید تنها برای آنها زندگی کنیم، زیرا لانه که خالی شود تنها خواهیم شد. فکر میکردم هرگز چنین چیزی برای من رخ نمیدهد. شارلین و توماس بیش از حد به من وابسته بودند که بخواهند به جای دوری پرواز کنند. ...
صدایی مسخره، پلیپ، از رایانهام بلند شد. روی صفحۀ نمایش دنبال منبع آن میگردم و وقتی متوجه میشوم، خون در رگهایم منجمد میشود. زیر یکی از عکسهای همسر سابقم، روی «لایک» کلیک کردهام. میخواهم اشتباهم را جبران کنم، اما اینبار به جای لایک یک قلب میفرستم. بعد یک مرد عصبانی. پس از سه بار تلاش، عاقبت موفق میشوم آثار کنجکاویام را حذف کنم. یک ثانیۀ بعد، برایم پیام میآید که میخواهد مرا به فهرست دوستانش اضافه کند. بلافاصله رایانه را خاموش میکنم، با نبضی که در شقیقههایم میکوبد.
چقدر احمقم. در حال وارسی کردن صندوق خانههای همسر سابقم لو رفتهام. حتماً خیال میکند زندگیاش برایم مهم است.
صدای آهی عمیق مرا از خودآزاری بیرون میآورد. ادوارد با تحقیر براندازم میکند. مطمئنم دارد قضاوتم میکند. در این لحظه، صحنۀ رقتباری را به نمایش گذاشتهام و حیف است از دستش بدهد. زندگیام سیاه و سفید شده و من بیحرکت روی کاناپه منتظرم رنگها به آن بازگردند......
#كاش_چيزي_نميماند_جز_لحظات_شيرين
#ويرژيني_گريمالدي
#فرزانه_مهري
#ققنوس
@qoqnoospub