چشمهای ترکمنی برای آدمبرفیها
یادداشت علیالله سلیمی بر رمان«فصل قحطی کنگر»
نوشته نسرین یوسفی
«نادی» شخصیت اصلی داستان «فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند.
طرد شدگی به واسطه برخی علایم و نشانههای فرو رفتن طولانیمدت در درون خویش و فاصله گرفتن از آدمهای پیرامون که روزی حشر و نشر و گپ و گفت عادی و معمولی با آنها داشتیم اما به دلایل گوناگون رفتار غیرمتعارف، از نظر دیگران، برگزیدهایم، سرنوشت ناخواستهای است که ممکن است هر یک از ما، یا آدمهای اطرافمان به آن دچار شوند و برای رهایی از این شرایط دشوار و غیرمعمول مدتهای طولانی و حتی سالهای متمادی دستوپا بزنیم و چه بسا ممکن است هرگز از این چاه تنهایی رهایی نیابیم. مانند شخصیت اصلی داستان«فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، که در آن، «نادی» شخصیت زن و محوری داستان، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند. هرچند در همه سالهای طردشدگی، به زندگی در کنار سایر اعصای خانواده، به ویژه «نادر» و«اختر»؛ برادر و خواهری که در قید حیات هستند فکر کرده و همواره انتظار آمدن آنها را دارد که بیایند تا او را از بند آسایشگاهی که در آن نگهداری میشود آزاد سازند که بار دیگر طعم زندگی در کنار خانواده را بچشد. داستان از جایی شروع میشود که نادی در آسایشگاهی در کشور ژاپن با خیالها و رویاهایش روزگار میگذراند. دلمشغولیهای ناچیز و چه بسا بیهودهای را دنبال میکند که در شرایط موجود، او را به ادامه زندگی پویند میزند؛ با کلاغهای باغ آسایشگاه مدام درگیر است و با باغبان آسایشگاه رابطه تعریفنشده و سر و سرّی دارد که میکوشد از چشم مسئولان آسایشگاه دور نگهدارد. نادی به این دلمشغولیها به عنوان اسرار زندگی جدیدش در آسایشگاه نگاه میکند و خود را صاحب هویت تازهای میپندارد. با این حال، دغدغهها و دلمشغولیهای دوران حضور در آسایشگاه را مقطعی میداند و آرزوی پیوستن به جمع خانوادهای را دارد که عملاً دیگر وجود خارجی ندارد. نادر در آن سوی دنیا اقامت گزیده و اختر که ظاهراً در نزدیکیهای نادی اقامت دارد، هیچ نشانهای از حضور خود برجا نگذاشته و به نظر میرسد نادی، علاوه بر اینکه از زندگی خواهر و برادرش به شکل تعمدی کنار گذاشته شده، به نوعی بهعمد از سوی خواهر و برادرش فراموش هم شده است. در یادآوریهای ذهنی نادی از گذشته، مخاطب با خانواده بهشدت آشفتهای مواجه میشود که از جریانات سیاسی و اجتماعی لطمه دیده و ازدستدادن مادرِ خانواده در این جریانات، عملاً باعث از هم پاشیدن تاروپود خانواده شده است. پس از مرگ دردناک مادر، فرزندان خانواده؛ نادر، نادی و اختر راه مهاجرت و گریز از زادگاه و سرزمین خود را در پیش گرفته و در این گریز و گذار، تعادل روحی نادی به هم خورده و از برادر و خواهر خود جدا افتاده و سرانجام سر از آسایشگاهی در ژاپن در آورده و روزها و شبهای دلگیر و تنهاییاش شروع شده است. شکل روایی داستان به گونهای که تقریبا همه داستان در قالب نامهای بلند بالا از سوی نادی به برادرش، نادر نوشته و روایت میشود. حتی آن بخشهایی که به گذشته مربوط است و نادر خودش هم در آن حضور داشته است. در مجموع، رمان «فصل قحطی کنگر» قصه زن تنها و طرد شده است که قربانی تب و تاب اجتماع و خانواده شده و در گریز ناخواسته به سرنوشت تلخ و محتومی دچار شده که فصلهای پوسته و سرد زندگیاش را رقم زده و او برای رهایی از این موقعیت دشواری که در آن گرفتار شده، هر چه بیشتر دستوپا میزند، بیشتر در عمق تنهایی فرو میرود و به نوعی در قعر نیستی دفن میشود. سطرهای پایانی داستان به شکل تاثیرگذاری این موقعیت دردناک و بهتآور را روایت میکند: «من در برف حبس میشوم و فردا صبح با کلاغی که روی شانهام زیر چمدان به خواب رفته در خواب میمانم و تو هر سال زمستان به یاد من برای آدمبرفیهایی که درست میکنی چشمهای ترکمنی میگذاری. تو درست میگویی نادر. بگذار اختر گریهاش را بکند و تو برای همیشه خشمگین باشی که نمیتوانی متقاعدمان کنی که من حالم خوب نیست. حق با توست. من خوب نمیشوم، حتی اینجا، بعد از بیست سال، در آسایشگاه. و، برای آنکه اینهمه فکر از سرم بیرون برود و من شبیه تو و اختر به دنیا نگاه کنم، باید به قدر کافی برف بیاید و سرم را منجمد کند تا خیال مثل ساقههای خشکیده کنگر، که از شکافهای قبر مادر بیرون میزدند، از سرم بیرون برود. بلندگو آخرین اخطار را میدهد و بعد آهنگ مردی را پخش میکند که تمام عمر برای رسیدن به ستارهاش جادهها را طی میکرد.»
همشهری آنلاین
#فصل_قحطی_کنگر
#نسرین_یوسفی
#داستان_ایرانی
#منتشرشد
@qoqnoospub
یادداشت علیالله سلیمی بر رمان«فصل قحطی کنگر»
نوشته نسرین یوسفی
«نادی» شخصیت اصلی داستان «فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند.
طرد شدگی به واسطه برخی علایم و نشانههای فرو رفتن طولانیمدت در درون خویش و فاصله گرفتن از آدمهای پیرامون که روزی حشر و نشر و گپ و گفت عادی و معمولی با آنها داشتیم اما به دلایل گوناگون رفتار غیرمتعارف، از نظر دیگران، برگزیدهایم، سرنوشت ناخواستهای است که ممکن است هر یک از ما، یا آدمهای اطرافمان به آن دچار شوند و برای رهایی از این شرایط دشوار و غیرمعمول مدتهای طولانی و حتی سالهای متمادی دستوپا بزنیم و چه بسا ممکن است هرگز از این چاه تنهایی رهایی نیابیم. مانند شخصیت اصلی داستان«فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، که در آن، «نادی» شخصیت زن و محوری داستان، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند. هرچند در همه سالهای طردشدگی، به زندگی در کنار سایر اعصای خانواده، به ویژه «نادر» و«اختر»؛ برادر و خواهری که در قید حیات هستند فکر کرده و همواره انتظار آمدن آنها را دارد که بیایند تا او را از بند آسایشگاهی که در آن نگهداری میشود آزاد سازند که بار دیگر طعم زندگی در کنار خانواده را بچشد. داستان از جایی شروع میشود که نادی در آسایشگاهی در کشور ژاپن با خیالها و رویاهایش روزگار میگذراند. دلمشغولیهای ناچیز و چه بسا بیهودهای را دنبال میکند که در شرایط موجود، او را به ادامه زندگی پویند میزند؛ با کلاغهای باغ آسایشگاه مدام درگیر است و با باغبان آسایشگاه رابطه تعریفنشده و سر و سرّی دارد که میکوشد از چشم مسئولان آسایشگاه دور نگهدارد. نادی به این دلمشغولیها به عنوان اسرار زندگی جدیدش در آسایشگاه نگاه میکند و خود را صاحب هویت تازهای میپندارد. با این حال، دغدغهها و دلمشغولیهای دوران حضور در آسایشگاه را مقطعی میداند و آرزوی پیوستن به جمع خانوادهای را دارد که عملاً دیگر وجود خارجی ندارد. نادر در آن سوی دنیا اقامت گزیده و اختر که ظاهراً در نزدیکیهای نادی اقامت دارد، هیچ نشانهای از حضور خود برجا نگذاشته و به نظر میرسد نادی، علاوه بر اینکه از زندگی خواهر و برادرش به شکل تعمدی کنار گذاشته شده، به نوعی بهعمد از سوی خواهر و برادرش فراموش هم شده است. در یادآوریهای ذهنی نادی از گذشته، مخاطب با خانواده بهشدت آشفتهای مواجه میشود که از جریانات سیاسی و اجتماعی لطمه دیده و ازدستدادن مادرِ خانواده در این جریانات، عملاً باعث از هم پاشیدن تاروپود خانواده شده است. پس از مرگ دردناک مادر، فرزندان خانواده؛ نادر، نادی و اختر راه مهاجرت و گریز از زادگاه و سرزمین خود را در پیش گرفته و در این گریز و گذار، تعادل روحی نادی به هم خورده و از برادر و خواهر خود جدا افتاده و سرانجام سر از آسایشگاهی در ژاپن در آورده و روزها و شبهای دلگیر و تنهاییاش شروع شده است. شکل روایی داستان به گونهای که تقریبا همه داستان در قالب نامهای بلند بالا از سوی نادی به برادرش، نادر نوشته و روایت میشود. حتی آن بخشهایی که به گذشته مربوط است و نادر خودش هم در آن حضور داشته است. در مجموع، رمان «فصل قحطی کنگر» قصه زن تنها و طرد شده است که قربانی تب و تاب اجتماع و خانواده شده و در گریز ناخواسته به سرنوشت تلخ و محتومی دچار شده که فصلهای پوسته و سرد زندگیاش را رقم زده و او برای رهایی از این موقعیت دشواری که در آن گرفتار شده، هر چه بیشتر دستوپا میزند، بیشتر در عمق تنهایی فرو میرود و به نوعی در قعر نیستی دفن میشود. سطرهای پایانی داستان به شکل تاثیرگذاری این موقعیت دردناک و بهتآور را روایت میکند: «من در برف حبس میشوم و فردا صبح با کلاغی که روی شانهام زیر چمدان به خواب رفته در خواب میمانم و تو هر سال زمستان به یاد من برای آدمبرفیهایی که درست میکنی چشمهای ترکمنی میگذاری. تو درست میگویی نادر. بگذار اختر گریهاش را بکند و تو برای همیشه خشمگین باشی که نمیتوانی متقاعدمان کنی که من حالم خوب نیست. حق با توست. من خوب نمیشوم، حتی اینجا، بعد از بیست سال، در آسایشگاه. و، برای آنکه اینهمه فکر از سرم بیرون برود و من شبیه تو و اختر به دنیا نگاه کنم، باید به قدر کافی برف بیاید و سرم را منجمد کند تا خیال مثل ساقههای خشکیده کنگر، که از شکافهای قبر مادر بیرون میزدند، از سرم بیرون برود. بلندگو آخرین اخطار را میدهد و بعد آهنگ مردی را پخش میکند که تمام عمر برای رسیدن به ستارهاش جادهها را طی میکرد.»
همشهری آنلاین
#فصل_قحطی_کنگر
#نسرین_یوسفی
#داستان_ایرانی
#منتشرشد
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸
با فکر کردن به سرشت ناپایدار این جهان، ناگزیر در مییابیم که هربار دست به کاری میزنیم، ممکن است آخرین بارمان باشد. پیبردن به این موضوع، اهمیت و شور و حرارتی به آن کار میدهد که در غیر این صورت هرگز حسش نمی کردیم... .
غذایی که برای آخرین بار در این رستوران میخوریم بهترین غذایی خواهد بود که تا به حال در آنجا خوردهایم و بوسه خداحافظی، یکی از عمیقترین تجربههای تلخ و شیرین زندگی مان را رقم خواهد زد.
#فلسفهای_برای_زندگی
#ویلیام_بي_اروین
#محمد_يوسفی
#ققنوس
@qoqnoospub
با فکر کردن به سرشت ناپایدار این جهان، ناگزیر در مییابیم که هربار دست به کاری میزنیم، ممکن است آخرین بارمان باشد. پیبردن به این موضوع، اهمیت و شور و حرارتی به آن کار میدهد که در غیر این صورت هرگز حسش نمی کردیم... .
غذایی که برای آخرین بار در این رستوران میخوریم بهترین غذایی خواهد بود که تا به حال در آنجا خوردهایم و بوسه خداحافظی، یکی از عمیقترین تجربههای تلخ و شیرین زندگی مان را رقم خواهد زد.
#فلسفهای_برای_زندگی
#ویلیام_بي_اروین
#محمد_يوسفی
#ققنوس
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸
اثر هنری صرفنظر از اینکه چقدر قدیمی و کلاسیک باشد تنها زمانی بالفعل، و نه صرفاً بالقوه، اثر هنری است که در تجربۀ تفردیافتهای حیات داشته باشد. این اثر، از آن حیث که تکهای پوست، تکهای مرمر یا تکهای کرباس است، در سراسر ادوار هویت ذاتیاش را حفظ میکند. اما در مقام اثر هنری هر بار که به نحو زیباییشناختی به تجربه درمیآید بازآفرینی میشود.
نامعقول است که بپرسیم منظور هنرمند از اثرش «واقعاً» چه بوده: خود او در روزها و ساعتهای مختلف و در مراحل گوناگون سیر خویش معانی مختلفی در آن مییابد. اگر زبانآور باشد، خواهد گفت: «منظورم دقیقاً "این" بوده، و این یعنی هر آنچه شما یا هر کسی میتواند صادقانه، یعنی به واسطۀ تجربۀ حیاتی خودتان، از آن بیرون بکشد.»
تکهای از کتاب «هنر به منزلۀ تجربه»،
اثر جان دیویی
ترجمۀ مسعود علیا
@qoqnoospub
اثر هنری صرفنظر از اینکه چقدر قدیمی و کلاسیک باشد تنها زمانی بالفعل، و نه صرفاً بالقوه، اثر هنری است که در تجربۀ تفردیافتهای حیات داشته باشد. این اثر، از آن حیث که تکهای پوست، تکهای مرمر یا تکهای کرباس است، در سراسر ادوار هویت ذاتیاش را حفظ میکند. اما در مقام اثر هنری هر بار که به نحو زیباییشناختی به تجربه درمیآید بازآفرینی میشود.
نامعقول است که بپرسیم منظور هنرمند از اثرش «واقعاً» چه بوده: خود او در روزها و ساعتهای مختلف و در مراحل گوناگون سیر خویش معانی مختلفی در آن مییابد. اگر زبانآور باشد، خواهد گفت: «منظورم دقیقاً "این" بوده، و این یعنی هر آنچه شما یا هر کسی میتواند صادقانه، یعنی به واسطۀ تجربۀ حیاتی خودتان، از آن بیرون بکشد.»
تکهای از کتاب «هنر به منزلۀ تجربه»،
اثر جان دیویی
ترجمۀ مسعود علیا
@qoqnoospub
در اواخر بهار ۲۰۰۹، در کیوکیو و رِنرن، دیگر اپلیکیشن چینی الهام گرفته شده از فیسبوک، عکسها و ویدیوهای کم کیفیت و پیامهای متنی دربارۀ مثله شدن کارگران اویغور دست به دست شد.
حملات به کارگرانی که طی برنامۀ دولتی انتقال نیروی کار به کارخانهای در شرق چین فرستاده شده بودند، جو فراگیر و زودگذری را در اینترنت نوظهور اویغورها به وجود آورد.
اویغورها به کافینتها سرازیر شدند تا این عکسها را ببینند و با هیجان از بیتفاوتی دولت گله کنند. دانشجویان راهپیمایی به راه انداختند، پرچمهای چین را تکان میدادند و از مقامات میخواستند کارگران هانی را که در آن فیلمها چند اویغور را کشته و بسیاری دیگر را کتک زده بودند دستگیر کنند.
سرانجام، پلیس معترضان حاضر در این اعتراضاتِ در سرتاسر شهر را به گلوله بست.
طی دو روز، مهاجران اویغور صدوسی هان را آنقدر زدند تا مردند.
روز بعد، همزمان با رسیدن ارتش و پلیس مسلح، مهاجران هان پیش چشم پلیس و در درگیریهای تن به تن اویغورهای بسیاری را با ساطور آشپزخانه، سنگفرشهای کنده شدۀ پیادهرو و چوبهای تیز شده کشتند.
شب هنگام، شاهدان صدای شلیک مسلسلهای پلیس را شنیدند که در خیابانهای مناطق اویغورنشین میپیچید.
طی هفتههای بعد، پلیس هزاران اویغور را به اتهام شرکت در شورش دستگیر کرد. مقامات محلی همچنین اینترنت تمام منطقه را قطع کردند.
بیش از نه ماه، ارتباطات منطقه شدیداً محدود بود تا اینکه در اواسط سال ۲۰۱۰ اینترنت برگشت.
از کتاب #درون_اردوگاهها نوشتۀ #درن_بایلر ترجمۀ #مسعود_یوسفحصیرچین نشر #ققنوس
@qoqnoospub
حملات به کارگرانی که طی برنامۀ دولتی انتقال نیروی کار به کارخانهای در شرق چین فرستاده شده بودند، جو فراگیر و زودگذری را در اینترنت نوظهور اویغورها به وجود آورد.
اویغورها به کافینتها سرازیر شدند تا این عکسها را ببینند و با هیجان از بیتفاوتی دولت گله کنند. دانشجویان راهپیمایی به راه انداختند، پرچمهای چین را تکان میدادند و از مقامات میخواستند کارگران هانی را که در آن فیلمها چند اویغور را کشته و بسیاری دیگر را کتک زده بودند دستگیر کنند.
سرانجام، پلیس معترضان حاضر در این اعتراضاتِ در سرتاسر شهر را به گلوله بست.
طی دو روز، مهاجران اویغور صدوسی هان را آنقدر زدند تا مردند.
روز بعد، همزمان با رسیدن ارتش و پلیس مسلح، مهاجران هان پیش چشم پلیس و در درگیریهای تن به تن اویغورهای بسیاری را با ساطور آشپزخانه، سنگفرشهای کنده شدۀ پیادهرو و چوبهای تیز شده کشتند.
شب هنگام، شاهدان صدای شلیک مسلسلهای پلیس را شنیدند که در خیابانهای مناطق اویغورنشین میپیچید.
طی هفتههای بعد، پلیس هزاران اویغور را به اتهام شرکت در شورش دستگیر کرد. مقامات محلی همچنین اینترنت تمام منطقه را قطع کردند.
بیش از نه ماه، ارتباطات منطقه شدیداً محدود بود تا اینکه در اواسط سال ۲۰۱۰ اینترنت برگشت.
از کتاب #درون_اردوگاهها نوشتۀ #درن_بایلر ترجمۀ #مسعود_یوسفحصیرچین نشر #ققنوس
@qoqnoospub
کسب دانش بس خطرها دارد و چه خوشتر است او که شهر و دیارش را جهان میپندارد تا او که هوای جاهطلبی بیش از حد طبیعتش دارد!
از متن کتاب
فرانکشتاین
اثر مری شلی
ترجمه ی بی نقص و معرکه :
فرشاد رضایی
نشر ققنوس
از صفحه اینستاگرام booklover@
@qoqnoospub
از متن کتاب
فرانکشتاین
اثر مری شلی
ترجمه ی بی نقص و معرکه :
فرشاد رضایی
نشر ققنوس
از صفحه اینستاگرام booklover@
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
کسب دانش بس خطرها دارد و چه خوشتر است او که شهر و دیارش را جهان میپندارد تا او که هوای جاهطلبی بیش از حد طبیعتش دارد! از متن کتاب فرانکشتاین اثر مری شلی ترجمه ی بی نقص و معرکه : فرشاد رضایی نشر ققنوس از صفحه اینستاگرام booklover@ @qoqnoospub
اگر ازم بپرسی بهترین کتابهایی که خوندی رو نام ببر قطعا نام فرانکشتاین جزو پنج تای اول لیست من خواهد بود.
فرانکشتاین یک شاهکار ادبی است،
کتابی است با داستانی تخیلی در ژانر وحشت و گوتیک و در واقع اعتراضی است به مخاطراتی که پیشرفت علم ممکن است برای بشر به دنبال داشته باشد.
داستان درباره ی پسر جوانی است به نام ویکتور فرانکشتاین که در آزمایشگاه شیمی و زیست شناسی اش به کشفی هولناک دست میدا میکند!
او با کنار هم قرار دادن تکه های از اجساد انسان یا حیوانات هیولایی غول میکند خلق میکند که ناگهان با رد کردن جریان الکتریسیته از جسمش چشم باز کرده و از نیستی به هستی پا میگذارد و سرنوشت خالق خود را دگرگون میکند!!!!
شخصیت هیولا به گونه ای است که همزمان هم دوست داشتنی و هم منفور است!
داستان فرانکشتاین اشاره به انسانهایی دارد که ناخواسته ، با طرد کردن و منزوی ساختن دیگری از او هیولایی میسازن که ممکن است دست به فجیع ترین جرایم بزند!
این قصه پر از جملات زیبای فلسفی است و من از خواندن آنها که به بهترین وجه ترجمه شده اند نهایت لذت را میبردم.
اگر عاشق ژانر گوتیک هستید ،اگر خواهان خواندن بهترین قصه های ادبیات جهان ، اگر عاشق قصه های فلسفی و اگر مثل من دوستدار سفرنامه ها هستید،و اگر کتابی میخواهید که از شدت هیجانش خون در رگهایتان یخ بزند!!!!!
فرانکشتاین را بخوانید بخوانید بخوانید!!!!
از صفحه اینستاگرام booklover@
سپیده حیاتی @sepideh_hayatiii
@qoqnoospub
فرانکشتاین یک شاهکار ادبی است،
کتابی است با داستانی تخیلی در ژانر وحشت و گوتیک و در واقع اعتراضی است به مخاطراتی که پیشرفت علم ممکن است برای بشر به دنبال داشته باشد.
داستان درباره ی پسر جوانی است به نام ویکتور فرانکشتاین که در آزمایشگاه شیمی و زیست شناسی اش به کشفی هولناک دست میدا میکند!
او با کنار هم قرار دادن تکه های از اجساد انسان یا حیوانات هیولایی غول میکند خلق میکند که ناگهان با رد کردن جریان الکتریسیته از جسمش چشم باز کرده و از نیستی به هستی پا میگذارد و سرنوشت خالق خود را دگرگون میکند!!!!
شخصیت هیولا به گونه ای است که همزمان هم دوست داشتنی و هم منفور است!
داستان فرانکشتاین اشاره به انسانهایی دارد که ناخواسته ، با طرد کردن و منزوی ساختن دیگری از او هیولایی میسازن که ممکن است دست به فجیع ترین جرایم بزند!
این قصه پر از جملات زیبای فلسفی است و من از خواندن آنها که به بهترین وجه ترجمه شده اند نهایت لذت را میبردم.
اگر عاشق ژانر گوتیک هستید ،اگر خواهان خواندن بهترین قصه های ادبیات جهان ، اگر عاشق قصه های فلسفی و اگر مثل من دوستدار سفرنامه ها هستید،و اگر کتابی میخواهید که از شدت هیجانش خون در رگهایتان یخ بزند!!!!!
فرانکشتاین را بخوانید بخوانید بخوانید!!!!
از صفحه اینستاگرام booklover@
سپیده حیاتی @sepideh_hayatiii
@qoqnoospub
نگاهی به «گذرِ خان» و تخم نفرتی که علیه حوزههای علمیه پراکنده است
داستان «گذر خان»، پرکشش پیش میرود و مخاطب را با خود همراه میکند، اما اگر طول زمان را از آن بگیریم و پرش زمانی فصل آخر را کنار بگذاریم، با یک داستان بلند سروکار خواهیم داشت که نویسنده تا توانسته علیه هملباسانش تخم نفرت پراکنده است.
March 4, 2023
خبرگزاری فارس ـ گروه کتاب و ادبیات ـ حمید محمدی محمدی: رمان «گذرِ خان» نوشته سیدمحمدعلی ابطحی، روحانی اصلاحطلبی است که رئیسدفتر، معاون حقوقی و مشاور دولت خاتمی بوده است. این کتاب، اولین متنی است که این نویسنده ۶۳ ساله در گونه ادبیات داستانی و مشخصاً رمان منتشر کرده؛ وگرنه قبل از این، کتابهای دیگری هم داشته که به جز یک اثر منتشرنشده هیچ کدام رمان نبودهاند.
من در این نوشته، کاری به سوابق سیاسی آقای ابطحی ندارم و ضرورتی ندارد که به سابقه دستگیری او در خلال رویدادهای سال ۱۳۸۸ بپردازم. به مواضع او در موضوعات مختلف اجتماعی ـ سیاسی هم که عموماً از اردوگاه اصلاحطلبان شنیده میشود، التفاتی نخواهم داشت؛ چرا که «گذرِ خان» را باید به عنوان یک اثر داستانی، مستقل از دیدگاهها و سیمای سیاسی نویسندهاش به بررسی نشست.....
@qoqnoospub
yun.ir/1k6boa
داستان «گذر خان»، پرکشش پیش میرود و مخاطب را با خود همراه میکند، اما اگر طول زمان را از آن بگیریم و پرش زمانی فصل آخر را کنار بگذاریم، با یک داستان بلند سروکار خواهیم داشت که نویسنده تا توانسته علیه هملباسانش تخم نفرت پراکنده است.
March 4, 2023
خبرگزاری فارس ـ گروه کتاب و ادبیات ـ حمید محمدی محمدی: رمان «گذرِ خان» نوشته سیدمحمدعلی ابطحی، روحانی اصلاحطلبی است که رئیسدفتر، معاون حقوقی و مشاور دولت خاتمی بوده است. این کتاب، اولین متنی است که این نویسنده ۶۳ ساله در گونه ادبیات داستانی و مشخصاً رمان منتشر کرده؛ وگرنه قبل از این، کتابهای دیگری هم داشته که به جز یک اثر منتشرنشده هیچ کدام رمان نبودهاند.
من در این نوشته، کاری به سوابق سیاسی آقای ابطحی ندارم و ضرورتی ندارد که به سابقه دستگیری او در خلال رویدادهای سال ۱۳۸۸ بپردازم. به مواضع او در موضوعات مختلف اجتماعی ـ سیاسی هم که عموماً از اردوگاه اصلاحطلبان شنیده میشود، التفاتی نخواهم داشت؛ چرا که «گذرِ خان» را باید به عنوان یک اثر داستانی، مستقل از دیدگاهها و سیمای سیاسی نویسندهاش به بررسی نشست.....
@qoqnoospub
yun.ir/1k6boa
فارس
نگاهی به «گذرِ خان» و تخم نفرتی که علیه حوزههای علمیه پراکنده است
داستان «گذر خان»، پرکشش پیش میرود و مخاطب را با خود همراه میکند، اما اگر طول زمان را از آن بگیریم و پرش زمانی فصل آخر را کنار بگذاریم، با یک داستان بلند سروکار خواهیم داشت که نویسنده تا توانسته علیه هملباسانش تخم نفرت پراکنده است.
واکنش ابطحی به نقد کتابش در فارس: هیچ نفرتی علیه حوزه علمیه در «گذرِ خان» نیست
نویسنده کتاب «گذرِ خان» در واکنش به نقد اثرش در خبرگزاری فارس نوشت: این کتاب، نقل واقعیتهایی از حوزه علمیه است که نه با نگاه شیفتگی به آن پرداخته شده و نه با نگاه نفرت و البته داستان آن مربوط به حوزه قبل از انقلاب است که کمتر نقد تندی درباره آن وجود دارد.
March 4, 2023
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سیدمحمدعلی ابطحی، روحانی اصلاحطلب و نویسنده کتاب «گذرِ خان» در واکنش به نقدی که امروز در حوزه ادبیات و کتاب این رسانه منتشر شد، نوشت: خبرگزاری فارس نقدی بر کتاب رمان گذر خان نوشته است؛ با تیتری کاملاً متفاوت با ماهیت اصلی کتاب. از توجهشان به کتاب متشکرم.
در تیتر آوردهاند که گذر خان و نفرتی که علیه حوزه علمیه پراکنده است. گرچه در نقد آقای حمید محمدی نشانی از نفرتپراکنی نیست، ولی شاید سهمیه مخالفت فارس با ما همان تیتر باشد که در محتوا تقریباً اثری از آن نیست.
گذر خان نقل واقعیتهایی از حوزه علمیه است که نه با نگاه شیفتگی به آن پرداخته شده و نه با نگاه نفرتو البته داستان آن مربوط به حوزه قبل از انقلاب است که کمتر نقد تندی در باره آن وجود دارد. حوزه پس از انقلاب، گذر خان دیگری میخواهد که با اصالت حوزههای قبل از انقلاب متفاوت است و به دلیل اینکه در موارد زیادی بنگاه کاریابی میشود، قابل نقد جدی است.
@qoqnoospub
http://fna.ir/1urcps
نویسنده کتاب «گذرِ خان» در واکنش به نقد اثرش در خبرگزاری فارس نوشت: این کتاب، نقل واقعیتهایی از حوزه علمیه است که نه با نگاه شیفتگی به آن پرداخته شده و نه با نگاه نفرت و البته داستان آن مربوط به حوزه قبل از انقلاب است که کمتر نقد تندی درباره آن وجود دارد.
March 4, 2023
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سیدمحمدعلی ابطحی، روحانی اصلاحطلب و نویسنده کتاب «گذرِ خان» در واکنش به نقدی که امروز در حوزه ادبیات و کتاب این رسانه منتشر شد، نوشت: خبرگزاری فارس نقدی بر کتاب رمان گذر خان نوشته است؛ با تیتری کاملاً متفاوت با ماهیت اصلی کتاب. از توجهشان به کتاب متشکرم.
در تیتر آوردهاند که گذر خان و نفرتی که علیه حوزه علمیه پراکنده است. گرچه در نقد آقای حمید محمدی نشانی از نفرتپراکنی نیست، ولی شاید سهمیه مخالفت فارس با ما همان تیتر باشد که در محتوا تقریباً اثری از آن نیست.
گذر خان نقل واقعیتهایی از حوزه علمیه است که نه با نگاه شیفتگی به آن پرداخته شده و نه با نگاه نفرتو البته داستان آن مربوط به حوزه قبل از انقلاب است که کمتر نقد تندی در باره آن وجود دارد. حوزه پس از انقلاب، گذر خان دیگری میخواهد که با اصالت حوزههای قبل از انقلاب متفاوت است و به دلیل اینکه در موارد زیادی بنگاه کاریابی میشود، قابل نقد جدی است.
@qoqnoospub
http://fna.ir/1urcps
فارس
واکنش ابطحی به نقد کتابش در فارس: هیچ نفرتی علیه حوزه علمیه در «گذرِ خان» نیست
نویسنده کتاب «گذرِ خان» در واکنش به نقد اثرش در خبرگزاری فارس نوشت: این کتاب، نقل واقعیتهایی از حوزه علمیه است که نه با نگاه شیفتگی به آن پرداخته شده و نه با نگاه نفرت و البته داستان آن مربوط به حوزه قبل از انقلاب است که کمتر نقد تندی درباره آن وجود دارد.
تمدن آزتك از مجموعه تاريخ جهان منتشر شد:
شهر سفید درخشانی که دیاز آن را ستوده بود تِنوچتیتلان، کانون تمدنی پرتكاپو اما محکوم به فنا، بود که امروز آن را آزتک میخوانند.
به مدت دویست سال تا آمدن اسپانیاییها آزتکها در درۀ مکزیک و فراتر از آن رشد و پیشرفت داشتند و با جنگ و داد و ستد توانسته بودند امپراتوریای غنی و قدرتمند تشکیل دهند.
آزتكها مردمانی بودند که سریع میآموختند و بسیار از فرهنگهاي دیگر وام میگرفتند. در واقع آزتکها اسفنجوار میتوانستند جنبههای گوناگون تمدن دیگران را جذب کنند. آنها خدایان و رسمها، زبان و فلسفه، تاریخ و نیاکان، صنعت و کشاورزی را از دیگران گرفتند و نیکبختی نیز با آنها همراه بود، زیرا حتی در آن زمان هم مکزیک میراث فرهنگی غنیای داشت که آزتکها توانستند از آن بهره گیرند.
اما اسپانیاییها شهرهای آزتک را با خاک یکسان کردند و با الگو گرفتن از شهرهای اسپانیایی آنها را از نو ساختند و زبان، فرهنگ و دین خود را به آزتکهای در اسارت تحمیل کردند. هدف فاتحان از میان برداشتن همۀ نشانههای تمدن آزتک از سرزمینی بود که آن را «اسپانیای نو» نامیدند.
اما اسپانیاییها موفق نشدند. با وجود سالها خفقان بیرحمانه، آزتکها توانستند از بسیاری از جنبههای آنچنان تاب آورند که سنتهای آنها با فرهنگ و دین مکزیک امروز کاملاً گره خورده است. ..
#تمدن_آزتك
#مجموعه_تاريخ_جهان
#منتشرشد
@qoqnoospub
شهر سفید درخشانی که دیاز آن را ستوده بود تِنوچتیتلان، کانون تمدنی پرتكاپو اما محکوم به فنا، بود که امروز آن را آزتک میخوانند.
به مدت دویست سال تا آمدن اسپانیاییها آزتکها در درۀ مکزیک و فراتر از آن رشد و پیشرفت داشتند و با جنگ و داد و ستد توانسته بودند امپراتوریای غنی و قدرتمند تشکیل دهند.
آزتكها مردمانی بودند که سریع میآموختند و بسیار از فرهنگهاي دیگر وام میگرفتند. در واقع آزتکها اسفنجوار میتوانستند جنبههای گوناگون تمدن دیگران را جذب کنند. آنها خدایان و رسمها، زبان و فلسفه، تاریخ و نیاکان، صنعت و کشاورزی را از دیگران گرفتند و نیکبختی نیز با آنها همراه بود، زیرا حتی در آن زمان هم مکزیک میراث فرهنگی غنیای داشت که آزتکها توانستند از آن بهره گیرند.
اما اسپانیاییها شهرهای آزتک را با خاک یکسان کردند و با الگو گرفتن از شهرهای اسپانیایی آنها را از نو ساختند و زبان، فرهنگ و دین خود را به آزتکهای در اسارت تحمیل کردند. هدف فاتحان از میان برداشتن همۀ نشانههای تمدن آزتک از سرزمینی بود که آن را «اسپانیای نو» نامیدند.
اما اسپانیاییها موفق نشدند. با وجود سالها خفقان بیرحمانه، آزتکها توانستند از بسیاری از جنبههای آنچنان تاب آورند که سنتهای آنها با فرهنگ و دین مکزیک امروز کاملاً گره خورده است. ..
#تمدن_آزتك
#مجموعه_تاريخ_جهان
#منتشرشد
@qoqnoospub
بخشی از کتاب درون اردوگاهها :
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
بخشی از کتاب درون اردوگاهها :
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
میتوان نقشِ مبهمِ عشق در درمانِ روانکاوانه را تعیین کرد:
گرچه روانکاو باید ماهرانه عشقِ ناشی از انتقال را اداره کند، قطعاً نباید تسلیمِ افسونِ آن شود ــ چرا؟
زیرا عشق، در اساسیترین شکلش، شاملِ درونیسازیِ برخورد یا تصادمی پیشایند و بیمعنا است: از طرفی، رخدادِ عشق بهشدت پیشایند است، هرگز نمیتوان وقوعِ آن را پیشبینی کرد؛ از طرف دیگر، وقتی به «عشقِ حقیقیِ» خویش برمیخوریم، به نظر میرسد که گویی در تمامِ زندگیمان منتظرِ چنین لحظهای بودهایم؛ گویی، بهنحوی اسرارآمیز، همۀ زندگیِ پیشینمان ما را بهسوی این برخورد میکشانده است . . .
بنابراین، دستورِ اخلاقیِ اصلیِ روانکاوی تسلیمنشدن به وسوسۀ نمادینسازی/درونیسازی است: در لحظۀ «خروج از انتقال» که مشخصۀ پایانِ درمان است، سوژه میتواند رخدادهایی را که داستانِ زندگیاش پیرامونِ آنها بهشکلِ یک کلِ معنادار تبلور یافته است در پیشایندیِ بیمعنایشان ادراک کند.
#باقیمانده_تقسیم_ناپذیر
درباره شلینگ و موضوعات مرتبط
#اسلاوی_ژیژک
#علی_حسنزاده
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
گرچه روانکاو باید ماهرانه عشقِ ناشی از انتقال را اداره کند، قطعاً نباید تسلیمِ افسونِ آن شود ــ چرا؟
زیرا عشق، در اساسیترین شکلش، شاملِ درونیسازیِ برخورد یا تصادمی پیشایند و بیمعنا است: از طرفی، رخدادِ عشق بهشدت پیشایند است، هرگز نمیتوان وقوعِ آن را پیشبینی کرد؛ از طرف دیگر، وقتی به «عشقِ حقیقیِ» خویش برمیخوریم، به نظر میرسد که گویی در تمامِ زندگیمان منتظرِ چنین لحظهای بودهایم؛ گویی، بهنحوی اسرارآمیز، همۀ زندگیِ پیشینمان ما را بهسوی این برخورد میکشانده است . . .
بنابراین، دستورِ اخلاقیِ اصلیِ روانکاوی تسلیمنشدن به وسوسۀ نمادینسازی/درونیسازی است: در لحظۀ «خروج از انتقال» که مشخصۀ پایانِ درمان است، سوژه میتواند رخدادهایی را که داستانِ زندگیاش پیرامونِ آنها بهشکلِ یک کلِ معنادار تبلور یافته است در پیشایندیِ بیمعنایشان ادراک کند.
#باقیمانده_تقسیم_ناپذیر
درباره شلینگ و موضوعات مرتبط
#اسلاوی_ژیژک
#علی_حسنزاده
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس رمان «صومعه پارما» نوشته استاندال را با ترجمه محمد نجابتی منتشر و راهی بازار نشر کرد.
صادق وفایی
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «صومعه پارما» نوشته استاندال دویستوسیویکمین عنوان «ادبیات جهان» و صدونودوهفتمینرمانی است که اینناشر در قالب اینمجموعه منتشر میکند. ترجمه فارسی پیشرو از اینکتاب براساس نسخهای انجام شده که انتشارات گالیمار سال ۲۰۰۸ در قالب مجموعه «Folioplus calssiques» منتشر کرده است.
ماری آنری بِیل نویسنده فرانسوی معروف به استاندال یکی از مولفان سبک رئالیسم، نگارنده رمان «سرخ و سیاه» است که سال ۱۷۸۳ است و سال ۱۸۴۲ درگذشت. او رمان «صومعه پارما» را سال ۱۸۳۹ یعنی ۹ سال پس از «سرخ و سیاه» منتشر کرد که اتفاقاتش سال ۱۸۳۰ و بیشتر در شهر پادووا در ایتالیا رخ میدهند. استاندال در پیشگفتار کتابش به مخاطب تذکر میدهد شاید ایتالیاییبودن شخصیتهای رمان جاذبهای نداشته باشد چون قلب مردمان اینکشور با قلب فرانسویان تفاوت زیادی دارد. اما ایتالیاییها انسانهای بیریا و درستکاریاند و اگر کسی تهدیدشان نکند، آنچه در دل دارند، به زبان میآورند.
https://www.mehrnews.com/news/5723961
@qoqnoospub
صادق وفایی
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «صومعه پارما» نوشته استاندال دویستوسیویکمین عنوان «ادبیات جهان» و صدونودوهفتمینرمانی است که اینناشر در قالب اینمجموعه منتشر میکند. ترجمه فارسی پیشرو از اینکتاب براساس نسخهای انجام شده که انتشارات گالیمار سال ۲۰۰۸ در قالب مجموعه «Folioplus calssiques» منتشر کرده است.
ماری آنری بِیل نویسنده فرانسوی معروف به استاندال یکی از مولفان سبک رئالیسم، نگارنده رمان «سرخ و سیاه» است که سال ۱۷۸۳ است و سال ۱۸۴۲ درگذشت. او رمان «صومعه پارما» را سال ۱۸۳۹ یعنی ۹ سال پس از «سرخ و سیاه» منتشر کرد که اتفاقاتش سال ۱۸۳۰ و بیشتر در شهر پادووا در ایتالیا رخ میدهند. استاندال در پیشگفتار کتابش به مخاطب تذکر میدهد شاید ایتالیاییبودن شخصیتهای رمان جاذبهای نداشته باشد چون قلب مردمان اینکشور با قلب فرانسویان تفاوت زیادی دارد. اما ایتالیاییها انسانهای بیریا و درستکاریاند و اگر کسی تهدیدشان نکند، آنچه در دل دارند، به زبان میآورند.
https://www.mehrnews.com/news/5723961
@qoqnoospub
«اسب چوبی» به کتابفروشیها آمد/رمانی دیگر از الهام فلاح
صادق وفایی
به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات ققنوس رمان «اسب چوبی» نوشته الهام فلاح را بهتازگی منتشر و راهی بازار نشر کرده است. اینناشر، پیشتر کتابهای داستانی «همه دختران دریا»، «سامار»، «زمستان با طعم آلبالو»، «به من نگاه کن» و «خونخواهی» را از اینداستاننویس چاپ کرده است.
رمان جدید الهام فلاح درباره کسانی است که با وجود همه تلاش و کوششی که برای بهبود زندگی و روابطشان دارند، موفق نمیشوند حتی یکقدم در اینراه پیش بروند. داستان اینکتاب درباره زنانی است که عشقی در دل دارند اما از مطرحکردنش میترسند و با زنجیری بسته و محدود شدهاند که زنان دیگر آن را بافتهاند.
نگارش «اسب چوبی» تابستان ۱۴۰۰ به پایان رسیده و دربردارنده فصول کوتاه و زیادی است که عنوان هرکدام یکمصرع یا سطر از اشعار مختلف است. ....
فلاح رمان «اسب چوبی» را به مادرش و تمام زنانی که دختری در آغوش دارند تقدیم کرده است.
https://www.mehrnews.com/news/5726505
@qoqnoospub
صادق وفایی
به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات ققنوس رمان «اسب چوبی» نوشته الهام فلاح را بهتازگی منتشر و راهی بازار نشر کرده است. اینناشر، پیشتر کتابهای داستانی «همه دختران دریا»، «سامار»، «زمستان با طعم آلبالو»، «به من نگاه کن» و «خونخواهی» را از اینداستاننویس چاپ کرده است.
رمان جدید الهام فلاح درباره کسانی است که با وجود همه تلاش و کوششی که برای بهبود زندگی و روابطشان دارند، موفق نمیشوند حتی یکقدم در اینراه پیش بروند. داستان اینکتاب درباره زنانی است که عشقی در دل دارند اما از مطرحکردنش میترسند و با زنجیری بسته و محدود شدهاند که زنان دیگر آن را بافتهاند.
نگارش «اسب چوبی» تابستان ۱۴۰۰ به پایان رسیده و دربردارنده فصول کوتاه و زیادی است که عنوان هرکدام یکمصرع یا سطر از اشعار مختلف است. ....
فلاح رمان «اسب چوبی» را به مادرش و تمام زنانی که دختری در آغوش دارند تقدیم کرده است.
https://www.mehrnews.com/news/5726505
@qoqnoospub
معرفی کتاب "آن وقتها که ریش پدر هنوز قرمز بود و و وقتی که پدر سبیلش را تراشید"
صفحه آخر شماره یکشنبه ۲۱ اسفند روزنامه سازندگی
@qoqnoospub
صفحه آخر شماره یکشنبه ۲۱ اسفند روزنامه سازندگی
@qoqnoospub
«تمدن آزتک» منتشر شد/شهرهایی که اسپانیاییها با خاک یکسان کردند
کتاب «تمدن آزتک» نوشته لوئیس واربرتون با ترجمه سیما مولایی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «تمدن آزتک» نوشته لوئیس واربرتون بهتازگی با ترجمه سیما مولایی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب هشتادوهفتمینعنوان از مجموعه «تاریخ جهان» است که اینناشر ترجمهاش را چاپ میکند.
کتابهای «مجموعه تاریخ جهان» برای عرضه چشم اندازی گسترده و ژرف از سیر تاریخ منتشر میشوند. اینمجموعه زمینههای فرهنگی رخدادهای تاریخی، اندیشههای سیاسی، فرهنگی و فلسفههای تاثیرگذار را در گذر تمدن بینالنهرین، مصر باستان، یونان، روم، اروپای قرون وسطی و ... معرفی میکند.
درباره تمدن آزتک باید از اینجا شروع کرد که مکزیکِ امروزی، اسپانیایی نیست. بلکه ترکیبی از فرهنگ اسپانیایی و فرهنگ بومی است که پیش از فتوحات اسپانیاییها شکوفا بود. بانفوذترین فرهنگ بومی اینمنطقه ....
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/ho696
@qoqnoospub
کتاب «تمدن آزتک» نوشته لوئیس واربرتون با ترجمه سیما مولایی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «تمدن آزتک» نوشته لوئیس واربرتون بهتازگی با ترجمه سیما مولایی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب هشتادوهفتمینعنوان از مجموعه «تاریخ جهان» است که اینناشر ترجمهاش را چاپ میکند.
کتابهای «مجموعه تاریخ جهان» برای عرضه چشم اندازی گسترده و ژرف از سیر تاریخ منتشر میشوند. اینمجموعه زمینههای فرهنگی رخدادهای تاریخی، اندیشههای سیاسی، فرهنگی و فلسفههای تاثیرگذار را در گذر تمدن بینالنهرین، مصر باستان، یونان، روم، اروپای قرون وسطی و ... معرفی میکند.
درباره تمدن آزتک باید از اینجا شروع کرد که مکزیکِ امروزی، اسپانیایی نیست. بلکه ترکیبی از فرهنگ اسپانیایی و فرهنگ بومی است که پیش از فتوحات اسپانیاییها شکوفا بود. بانفوذترین فرهنگ بومی اینمنطقه ....
ادامۀ مطلب👇🏻👇🏻👇🏻
https://zaya.io/ho696
@qoqnoospub
qoqnoos.ir
گروه انتشاراتی ققنوس | «تمدن آزتک» منتشر شد/شهرهایی که اسپانیاییها با خاک یکسان کردند
انتشارات ققنوس ، ناشر بیش از هزار عنوان کتاب در حوزههای گوناگونی چون ادبیات، داستان، تاریخ، فلسفه، روانشناسی و... ناشر برگزیده دوازدهمین، چهاردهمین و سی امین نمایشگاه کتاب ، ناشر برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1380
ضحاک و دوران سیاهش
همزمان با جمشید، در سرزمینی در همسایگی ایران ضحاک تازی با کشتن پدر خویش به حکومت میرسد، وی آنگاه از آشفتگی اوضاع استفاده میکند و به ایران میتازد و مردم که از جمشید برگشتهاند رو به ضحاک میآورند.
ضحاک دیرزمانی با کشتن جوانان و ایجاد ترس و وحشت در دل مردمان بر ایران حکومت میکند تا شبی که خوابی هولناک میبیند. او از این خواب هراسان و آشفته میشود. خوابگزاران او را آگاه میسازند که به دست فرزندی از تبار شاهان، که هنوز زاده نشده، از میان خواهد رفت. پس ضحاک دستور میدهد تا هر نوزادی که در خانوادهای از تبار شاهان زاده میشود در دم بکشند.
بیدادگری ضحاک سالیان دراز ادامه مییابد تا آنکه روزی آهنگری به نام کاوه، که ضحاک فرزندانش را کشته، سر به شورش مینهد. کاوه پیشبند چرمین خود را بر سر چوبی میکند و مردم را به پیکار با ضحاک فرامیخواند. این تکهچرم بعدها با نام درفش کاویان نماد ملی ایرانیان میشود.
ضحاک اهریمنی در نهایت به دست فریدون در غاری در کوه دماوند به بند کشیده میشود.
در تاریخهای دورۀ اسلامی باب کردن کارهای ناپسندی همچون بتپرستی، قطع اعضا و دار زدن را کار ضحاک دانستهاند.
بخشی از کتاب #تاریخ_اساطیری_ایران ، نوشتۀ عسکر بهرامی
@qoqnoospub
همزمان با جمشید، در سرزمینی در همسایگی ایران ضحاک تازی با کشتن پدر خویش به حکومت میرسد، وی آنگاه از آشفتگی اوضاع استفاده میکند و به ایران میتازد و مردم که از جمشید برگشتهاند رو به ضحاک میآورند.
ضحاک دیرزمانی با کشتن جوانان و ایجاد ترس و وحشت در دل مردمان بر ایران حکومت میکند تا شبی که خوابی هولناک میبیند. او از این خواب هراسان و آشفته میشود. خوابگزاران او را آگاه میسازند که به دست فرزندی از تبار شاهان، که هنوز زاده نشده، از میان خواهد رفت. پس ضحاک دستور میدهد تا هر نوزادی که در خانوادهای از تبار شاهان زاده میشود در دم بکشند.
بیدادگری ضحاک سالیان دراز ادامه مییابد تا آنکه روزی آهنگری به نام کاوه، که ضحاک فرزندانش را کشته، سر به شورش مینهد. کاوه پیشبند چرمین خود را بر سر چوبی میکند و مردم را به پیکار با ضحاک فرامیخواند. این تکهچرم بعدها با نام درفش کاویان نماد ملی ایرانیان میشود.
ضحاک اهریمنی در نهایت به دست فریدون در غاری در کوه دماوند به بند کشیده میشود.
در تاریخهای دورۀ اسلامی باب کردن کارهای ناپسندی همچون بتپرستی، قطع اعضا و دار زدن را کار ضحاک دانستهاند.
بخشی از کتاب #تاریخ_اساطیری_ایران ، نوشتۀ عسکر بهرامی
@qoqnoospub
نگاهي به «بنفش مايل به ليمويي» رمان ياسمن خليليفرد
پيچيدگيهاي روابط در گذر زمان
سميه سيديان
سومين رمان ياسمن خليليفرد، ادامهدهنده آثار پيشين اوست. «بنفش مايل به ليمويي» بر مبناي روابط انساني بنا نهاده شده و تا اندازهاي به مفهوم جديد ارتباطات پيچيدهاي كه ميان افرادي كه روزگاري با هم از يك خانواده بودند، پرداخته است.
«رابطه» در لغتنامه دهخدا به تفصيل معنا شده است. مترادف رابطه، انتساب، انس، بستگي، پيوستگي، پيوند، تماس، ربط، سروكار، نسبت و وابستگي است. اتفاقي در لايههاي زيرين داستان در حال شكلگيري است؛ پيوستگي عجيب ميان شخصيتهايي كه از هم دورند يا به اجبار از هم فاصله گرفتهاند.
به نظر ميرسد خليليفرد به بازي با راويهاي مختلف علاقه بسياري داشته باشد. او به سبب پيچيدگيهاي رواني، شخصيتها را وارد بازي ميكند. تمام روابط با جدايي آغاز ميشوند و با جدايي پايان مييابند. اغلب افراد زندگيشان را در حالي سپري ميكنند كه از يك رابطه از دست رفته با خود متعاليشان رنج ميبرند.
مفاهيم انساني و خانواده و زن از نقاط برجسته و قوت كارهاي ياسمن خليليفرد است. داستان رمان، حول محور زني به نام «شيانه» كه بازيگر تئاتر بوده، ميچرخد. نويسنده با وارد كردن سينما و تئاتر به درونمايه داستان، قدم بزرگي برداشته است.
زني بازيگر كه سالها در زمينه تئاتر فعاليت كرده و پس از جدايي از همسرش «نادر» كه او هم بازيگر بوده، به همراه دخترش«درنا» به پاريس نقل مكان ميكند. داستان از جايي آغاز ميشود كه «نادر» به همراه همسر جديدش «آيدا» و فرزندشان «پويا» مهمان منزل «شيانه» در پاريس ميشوند.
داستان از سه نظرگاه روايت ميشود: «شيانه»، «نادر»، «آيدا». مثلثي كه از روابطي در گذشته شكل گرفته است. «شيانه» كه هنوز از التهابات جدايي و تالمات روحي گذشته رنج ميبرد، درگير مسائل تازهاي هم ميشود. از طرفي مردي به نام «متيو» به او عشقي دارد و از طرفي ذهن خود او درگير هنرمند با استعدادي است به نام «موعظ». «موعظ» فردي است كه سالها قبل استاد «شيانه» بوده و سوءتفاهماتي در زندگي گذشته او و همسرش «نادر» رقم زده است. تا جايي كه به ظاهر با جدايي «نادر» و «شيانه» پايان يافته؛ اما حضور «شيانه» و «درنا» در پاريس سرچشمه اتفاقاتي تازه است.
عشق، در ميانسالي، چهرهاي دگرگون از خود نشان ميدهد. كما اينكه شخصيتهاي اصلي و راوي رمان هم از اين قاعده مستثني نيستند. عشق و آرامش در ميانسالي، همان تكيهگاهي است كه «شيانه» پس از سالها به دنبال آن است. او كه زني درونگراست، به سختي احساسات و اميالش را بروز ميدهد؛ اما بردبارانه در برابر عشقي نافرجام و دستنيافتني به زندگي ادامه ميدهد.
جدايي و مسائل پس از آن، نگرانيهاي مالي و بعدتر سركشيهاي دخترش «درنا» كه همه، تكانهها و پسلرزههاي جدايي او به شمار ميروند و از او زني محكم ساختهاند. بهرغم سرگشتگيهاي فراوان «شيانه»، «نادر» و «موعظ» هر كدام در ميان دردهايي پنهان به سر ميبرند. داستان با گذشتن از شخصيتهاي به ظاهر مدرن و روشنفكر، اشتباهات، سهلانگاريهاي افراد و... را به رخ ميكشد.
در اين ميان، مخاطب است كه با پيشروي داستان، بيقضاوت به تماشاي زندگي در زير پوست آدمهاي اين داستان كه به نوعي نماينده آدمهاي جامعه خودشان (تئاتر) هستند، مينشيند. خواننده از رهگذر روايت زندگي اين آدمها، استعداد، سرخوردگي، عدم اطمينان، حواشي و اتفاقات پشت پرده تئاتر و سينما و تاثير آنها بر زندگي عادي اين سه تن و افراد ديگر را ميبيند.
جدا از طرح جلد و نشانهاي از زمان و انتظار براي رسيدن به يك آرامش نسبي كه فرقي ندارد براي كدام از شخصيتها اتفاق بيفتد. مهم اين است كه اين انتظار نه فقط ميان هر سه نفر آنها، بلكه در مورد «درنا»، «متيو» و «پويا» نيز كه هر كدام به نوعي در ارتباط با سه راوي هستند، مشترك است، چراكه در نهايت مانند حلقههاي محكم زنجيري به هم متصلند. «نادر» به «شيانه» وصل است و هنوز مطمئن نيست كه «شيانه» كاملا از قلب و زندگياش بيرون رفته و آيدا به واسطه نياز «نادر» و «پويا» به شيانه مرتبط است و... به همين ترتيب، ارتباطات انساني شكل پيچيدهاي به خود ميگيرند؛ اما محور و گرداننده اصلي تمام اين ارتباطات «شيانه» است.
,,,,
ادامه در لينك زير
https://b2n.ir/b30462
روزنامه اعتماد سهشنبه 23 اسفندماه
@qoqnoospub
پيچيدگيهاي روابط در گذر زمان
سميه سيديان
سومين رمان ياسمن خليليفرد، ادامهدهنده آثار پيشين اوست. «بنفش مايل به ليمويي» بر مبناي روابط انساني بنا نهاده شده و تا اندازهاي به مفهوم جديد ارتباطات پيچيدهاي كه ميان افرادي كه روزگاري با هم از يك خانواده بودند، پرداخته است.
«رابطه» در لغتنامه دهخدا به تفصيل معنا شده است. مترادف رابطه، انتساب، انس، بستگي، پيوستگي، پيوند، تماس، ربط، سروكار، نسبت و وابستگي است. اتفاقي در لايههاي زيرين داستان در حال شكلگيري است؛ پيوستگي عجيب ميان شخصيتهايي كه از هم دورند يا به اجبار از هم فاصله گرفتهاند.
به نظر ميرسد خليليفرد به بازي با راويهاي مختلف علاقه بسياري داشته باشد. او به سبب پيچيدگيهاي رواني، شخصيتها را وارد بازي ميكند. تمام روابط با جدايي آغاز ميشوند و با جدايي پايان مييابند. اغلب افراد زندگيشان را در حالي سپري ميكنند كه از يك رابطه از دست رفته با خود متعاليشان رنج ميبرند.
مفاهيم انساني و خانواده و زن از نقاط برجسته و قوت كارهاي ياسمن خليليفرد است. داستان رمان، حول محور زني به نام «شيانه» كه بازيگر تئاتر بوده، ميچرخد. نويسنده با وارد كردن سينما و تئاتر به درونمايه داستان، قدم بزرگي برداشته است.
زني بازيگر كه سالها در زمينه تئاتر فعاليت كرده و پس از جدايي از همسرش «نادر» كه او هم بازيگر بوده، به همراه دخترش«درنا» به پاريس نقل مكان ميكند. داستان از جايي آغاز ميشود كه «نادر» به همراه همسر جديدش «آيدا» و فرزندشان «پويا» مهمان منزل «شيانه» در پاريس ميشوند.
داستان از سه نظرگاه روايت ميشود: «شيانه»، «نادر»، «آيدا». مثلثي كه از روابطي در گذشته شكل گرفته است. «شيانه» كه هنوز از التهابات جدايي و تالمات روحي گذشته رنج ميبرد، درگير مسائل تازهاي هم ميشود. از طرفي مردي به نام «متيو» به او عشقي دارد و از طرفي ذهن خود او درگير هنرمند با استعدادي است به نام «موعظ». «موعظ» فردي است كه سالها قبل استاد «شيانه» بوده و سوءتفاهماتي در زندگي گذشته او و همسرش «نادر» رقم زده است. تا جايي كه به ظاهر با جدايي «نادر» و «شيانه» پايان يافته؛ اما حضور «شيانه» و «درنا» در پاريس سرچشمه اتفاقاتي تازه است.
عشق، در ميانسالي، چهرهاي دگرگون از خود نشان ميدهد. كما اينكه شخصيتهاي اصلي و راوي رمان هم از اين قاعده مستثني نيستند. عشق و آرامش در ميانسالي، همان تكيهگاهي است كه «شيانه» پس از سالها به دنبال آن است. او كه زني درونگراست، به سختي احساسات و اميالش را بروز ميدهد؛ اما بردبارانه در برابر عشقي نافرجام و دستنيافتني به زندگي ادامه ميدهد.
جدايي و مسائل پس از آن، نگرانيهاي مالي و بعدتر سركشيهاي دخترش «درنا» كه همه، تكانهها و پسلرزههاي جدايي او به شمار ميروند و از او زني محكم ساختهاند. بهرغم سرگشتگيهاي فراوان «شيانه»، «نادر» و «موعظ» هر كدام در ميان دردهايي پنهان به سر ميبرند. داستان با گذشتن از شخصيتهاي به ظاهر مدرن و روشنفكر، اشتباهات، سهلانگاريهاي افراد و... را به رخ ميكشد.
در اين ميان، مخاطب است كه با پيشروي داستان، بيقضاوت به تماشاي زندگي در زير پوست آدمهاي اين داستان كه به نوعي نماينده آدمهاي جامعه خودشان (تئاتر) هستند، مينشيند. خواننده از رهگذر روايت زندگي اين آدمها، استعداد، سرخوردگي، عدم اطمينان، حواشي و اتفاقات پشت پرده تئاتر و سينما و تاثير آنها بر زندگي عادي اين سه تن و افراد ديگر را ميبيند.
جدا از طرح جلد و نشانهاي از زمان و انتظار براي رسيدن به يك آرامش نسبي كه فرقي ندارد براي كدام از شخصيتها اتفاق بيفتد. مهم اين است كه اين انتظار نه فقط ميان هر سه نفر آنها، بلكه در مورد «درنا»، «متيو» و «پويا» نيز كه هر كدام به نوعي در ارتباط با سه راوي هستند، مشترك است، چراكه در نهايت مانند حلقههاي محكم زنجيري به هم متصلند. «نادر» به «شيانه» وصل است و هنوز مطمئن نيست كه «شيانه» كاملا از قلب و زندگياش بيرون رفته و آيدا به واسطه نياز «نادر» و «پويا» به شيانه مرتبط است و... به همين ترتيب، ارتباطات انساني شكل پيچيدهاي به خود ميگيرند؛ اما محور و گرداننده اصلي تمام اين ارتباطات «شيانه» است.
,,,,
ادامه در لينك زير
https://b2n.ir/b30462
روزنامه اعتماد سهشنبه 23 اسفندماه
@qoqnoospub
روزنامه اعتماد
پيچيدگيهاي روابط در گذر زمان
سميه سيديان
.
📚آدمها هر قدر عمق تنهاییشان بیشتر باشد، هرقدر زمان طولانیتری را در سیاهی چسبناک تنهایی و انزوا سر کرده باشند، بعدش شدیدتر احساس میکنند عاشق شدهاند. عمیقتر و کشندهتر. خیال میکنند طرف یگانه و دردانه است. اما نه. اینطور نیست. هرقدر گرسنهتر باشی غذا در نظرت لذیذتر خواهد بود حتی اگر یک تکه نان خالی باشد با پیاز. آدمها این را نمیدانند. خودم هم نمیدانستم. بعدها فهمیدم. تا وقتی توی زمین مسابقهای حالیت نمیشود مشتهای طرف مقابل چه برسرت آورده. تنت که سرد شد حالات میشود دو تا دندانت نیست و جناق سینهات خرد شده. میدانستم که احساس عجیبی که فکر میکردم لابد عشق است مرا وادار به چنین حماقتی و نوشتن آن جمله کرده بود. نوشته بودم: فکر کنم عاشق شدهام.
#اسب_چوبی
#الهام_فلاح
#ققنوس
@qoqnnospub
📚آدمها هر قدر عمق تنهاییشان بیشتر باشد، هرقدر زمان طولانیتری را در سیاهی چسبناک تنهایی و انزوا سر کرده باشند، بعدش شدیدتر احساس میکنند عاشق شدهاند. عمیقتر و کشندهتر. خیال میکنند طرف یگانه و دردانه است. اما نه. اینطور نیست. هرقدر گرسنهتر باشی غذا در نظرت لذیذتر خواهد بود حتی اگر یک تکه نان خالی باشد با پیاز. آدمها این را نمیدانند. خودم هم نمیدانستم. بعدها فهمیدم. تا وقتی توی زمین مسابقهای حالیت نمیشود مشتهای طرف مقابل چه برسرت آورده. تنت که سرد شد حالات میشود دو تا دندانت نیست و جناق سینهات خرد شده. میدانستم که احساس عجیبی که فکر میکردم لابد عشق است مرا وادار به چنین حماقتی و نوشتن آن جمله کرده بود. نوشته بودم: فکر کنم عاشق شدهام.
#اسب_چوبی
#الهام_فلاح
#ققنوس
@qoqnnospub