رابطهی میان خواننده و داستان خوانده شده درست چون رابطهای عاشقانه است. در هر دو حالت، مسئله وقف بیپروایانهی خویشتن به دیگری است. کتاب جایگرفته در دستان من یا روی قفسه، دستوری بسیار آمرانه صادر میکند:《مرا بخوان!》 اطاعت از این دستور درست چون 《من هم تو را دوست دارم》 گفتن در جواب 《دوستت دارم》 گفتن شخصی دیگر پرمخاطره، نامطمئن یا حتی خطرناک است. هرگز نمیتوان مطمئن بود که با گفتن این جمله کار انسان به کجا میکشد، همانطور که نمیتوان مطمئن بود با خواندن یک کتاب کار آدم به کجا میکشد.
خواندن درست چون عاشق شدن، به هیچ وجه کنشی منفعلانه نیست. این کار مستلزم صرف انرژی ذهنی، عاطفی و حتی فیزیکی بسیاری است. خواندن مستلزم تلاش مثبت است.
#ادبیات
#در_باب_ادبیات
#جوزف_هیلیس_میلر
#سهیل_سمی
@qoqnoospublication
خواندن درست چون عاشق شدن، به هیچ وجه کنشی منفعلانه نیست. این کار مستلزم صرف انرژی ذهنی، عاطفی و حتی فیزیکی بسیاری است. خواندن مستلزم تلاش مثبت است.
#ادبیات
#در_باب_ادبیات
#جوزف_هیلیس_میلر
#سهیل_سمی
@qoqnoospublication
انتشارات ققنوس
@qoqnoospub
کتاب ما هماهنگ شدهایم روایت سرکوب در چین است. نویسندۀ این کتاب با تجربۀ دههها زندگی و پژوهش در چین، توضیح میدهد که چگونه حکومت این کشور جمعیت آنجا را تحت نظارت میگیرد و کنترل و سرکوب میکند. بسیاری این جملۀ مائو را شنیدهاند که «قدرت سیاسی از لولۀ تفنگ بیرون میآید» اما مائو به همان اندازۀ به قدرت «لولۀ خودکار» هم باور داشت و مانند رفیقش استالین، نویسندگان و هنرمندان را «مهندسان روح» میدانست.
اگرچه با ورود اینترنت بسیاری فکر میکردند که بالاخره سلطۀ حزب کمونیست چین بر روایتها و اخبار چین تمام میشود اما کمونیستهای چینی اول پلتفرمهای خارجی را فیلتر کردند، بعد مردم را به سوی پلتفرمهای داخلی هدایت کردند و به مدیران پلتفرمها هم گفتند اگر میخواهند فعال باشند و حمایت هم بشوند، باید به حرف حزب گوش دهند و با استخدام سانسورچی اجازه ندهند چیزی که حزب خوشش نمیآید منتشر شود. چند سالی است که هوش مصنوعی هم به کمک حزب آمده و همۀ مطالب پیش از انتشار توسط هوش مصنوعی بررسی میشوند و اگر بخواهید عکس یک موز جلوی چند سیب را منتشر کنید، هوش مصنوعی تشخیص میدهد که این، همان الگوی مرد مقابل تانکها و یادآور قتل عام تیانآنمن است و نمیتوانید آن را منتشر کنید.
ماجرا به همین هم محدود نیست. بخش دیگری از دستگاه سرکوب، دوربینهایی است که با استفاده از فناوری تشخیص چهره، نه تنها چهره بلکه رفتارهای چینیها را اسکن میکند تا اگر کسی ماسک یا عینک آفتابی زد و حتی جراحی پلاستیک انجام داد، باز هم بتواند او را تشخیص دهد و رفتارهای حزب کمونیست ناپسند را در پروندۀ فرد یادداشت میکند.
کای اشتریتماتر در این کتاب هم این نظام را، هم شیوههای عملکردش را و هم شیوۀ پیروزی بر آن را توضیح میدهد.
#ما_هماهنگ_شدهایم
@qoqnoospub
اگرچه با ورود اینترنت بسیاری فکر میکردند که بالاخره سلطۀ حزب کمونیست چین بر روایتها و اخبار چین تمام میشود اما کمونیستهای چینی اول پلتفرمهای خارجی را فیلتر کردند، بعد مردم را به سوی پلتفرمهای داخلی هدایت کردند و به مدیران پلتفرمها هم گفتند اگر میخواهند فعال باشند و حمایت هم بشوند، باید به حرف حزب گوش دهند و با استخدام سانسورچی اجازه ندهند چیزی که حزب خوشش نمیآید منتشر شود. چند سالی است که هوش مصنوعی هم به کمک حزب آمده و همۀ مطالب پیش از انتشار توسط هوش مصنوعی بررسی میشوند و اگر بخواهید عکس یک موز جلوی چند سیب را منتشر کنید، هوش مصنوعی تشخیص میدهد که این، همان الگوی مرد مقابل تانکها و یادآور قتل عام تیانآنمن است و نمیتوانید آن را منتشر کنید.
ماجرا به همین هم محدود نیست. بخش دیگری از دستگاه سرکوب، دوربینهایی است که با استفاده از فناوری تشخیص چهره، نه تنها چهره بلکه رفتارهای چینیها را اسکن میکند تا اگر کسی ماسک یا عینک آفتابی زد و حتی جراحی پلاستیک انجام داد، باز هم بتواند او را تشخیص دهد و رفتارهای حزب کمونیست ناپسند را در پروندۀ فرد یادداشت میکند.
کای اشتریتماتر در این کتاب هم این نظام را، هم شیوههای عملکردش را و هم شیوۀ پیروزی بر آن را توضیح میدهد.
#ما_هماهنگ_شدهایم
@qoqnoospub
گفتوگو با فرهاد محرابي، مترجم كتاب «وقايعنگاري جنون: شرحي بر زندگي هلدرلين»
فيلسوف - شاعر «امتناع»
زندگي بيكوچكترين حادثه و رخدادي
محسن آزموده
نام فريدريش هلدرلين (۱843-۱770) شاعر برجسته آلماني در ايران ابتدا به واسطه آثار مارتين هايدگر فيلسوف هموطنش مطرح شد. هايدگر در انتهاي رساله مشهور «پرسش از تكنولوژي» دو شعر از او آورده كه ترجمه آنها تا مدتها ورد زبان علاقهمندان به فلسفه او بود: «اما هر جا خطر هست، نيروي منجي نيز ميبالد» و «آدمي شاعرانه بر اين زمين سكني ميگزيند» (مترجم شاپور اعتماد) . البته در سالهاي بعد، آثار ديگري از خود اين شاعر رمانتيك و موثر بر متفكراني چون شلينگ و هگل ترجمه شد، مثل رمان «گوشهنشين يونان، هيپريون» و گزيده اشعار او با نام «آنچه ميماند» و مجموعه شعر «سكونت شاعرانه» هر سه با ترجمه درخشان محمود حدادي و مجموعه شعر «خسروانيها» با ترجمه شاپور احمدي. بيژن الهي شاعر و نويسنده نام آشنا نيز اشعاري از او را ترجمه كرده كه در كتابي با عنوان «نيت خير» منتشر شده است. اكنون شرحي بر زندگي او در فاصله سالهاي ۱۸۰۶ تا ۱۸۴۳ با عنوان «وقايعنگاري جنون» نوشته جورجو آگامبن، فيلسوف نامآور ايتاليايي با ترجمه فرهاد محرابي منتشر شده است. آگامبن اين كتاب را در ايام كرونا به انجام رسانده و كوشيده مضامين و ايدههاي خود را در بازگويي وقايع زندگي هلدرلين به كار گيرد. او تعمدا از اصطلاح زندگينامه بهره نجسته و كار خود را يك «وقايعنگاري» (chronicle) خوانده است. به مناسبت انتشار اين كتاب به همت نشر ققنوس و براي آشنايي مخاطبان با آن با فرهاد محرابي گفتوگويي صورت داديم كه از نظر ميگذرد.
براي آشنايي مخاطباني كه كمتر فريدريش هلدرلين را ميشناسند، به اختصار بفرماييد كه او كيست و چه جايگاهي در فكر و انديشه آلماني دارد؟
نخست بايد تشكر كنم به خاطر فرصتي كه در اختيار من قرار داديد. خب فريدريش هلدرلين از همان زمان مرگ در نيمه نخست قرن نوزدهم به عنوان يكي از بزرگترين شاعران زبان آلماني مورد توجه قرار گرفت. (هرچند نه با آن شهرت و جايگاه رفيعي كه در حال حاضر دارد)؛ رمان سترگش يعني هيپريون در همان زمان به عنوان يكي از شاهكارهاي ادب آلماني مطرح بود. اما جايگاهش در فلسفه آلمان و بهطور كلي تفكر غرب تا دههها چندان شناخته شده نبود و ميتوان گفت از اوايل قرن بيستم و عمدتا به واسطه فلسفه هايدگر مورد توجه ويژه قرار گرفت. هر چند هگل و شلينگ از همان ابتدا بر اهميت تفكر فلسفي هلدرلين اذعان داشتند (هلدرلين دوست و همدوره هر دو بود)، اما حيات فلسفي او در دوره جنونش كه در حوالي سال ۱۸۰۶ و در زماني كه او سيوشش سال بيشتر نداشت آغاز شد و بر ميراث فلسفياش سايه افكند. برخي شارحين متأخر هلدرلين همچون ديتر هنريش در عصر ما به خوبي نشان دادهاند كه فلسفه هلدرلين در تحول ايدهآليسم آلماني و تغيير و تحولات فكري فلسفه آلمان مابين تفكر كانت تا هگل تا چه حد تعيينكننده بوده است. يكي از مهمترين تاثيرات هلدرلين به نقد بنيادين او بر تفكر فيشته مربوط ميشود كه آگامبن نيز در اين كتاب با جزييات به آن اشاره كرده.
چنانكه در مقدمه ذكر شد، نخستين آشناييهاي فارسيزبانان با هلدرلين به واسطه هايدگر صورت گرفته، خود شما هم در مقدمه ذكر كردهايد كه او را نخست از طريق هايدگر شناختهايد. اينك چه شده كه فيلسوفي چپگرا سراغ هلدرلين رفته و اهميت او براي آگامبن چيست؟
سوال خيلي خوب و جالبي است. نخست اينكه خود آگامبن در نخستين سالهاي مطالعات فلسفياش از هايدگر متاثر و شاگرد او بود و از همان زمان با تفكر هلدرلين نيز مشخصا آشنا شده بود. همانطور كه در مقدمه كتاب گفتهام در بسياري از نوشتههاي آگامبن و مشخصا پروژه هوموساكر به هلدرلين اشاره شده. حال اين پژوهش فرصت بكر و ويژهاي براي فيلسوف ايتاليايي بوده كه بيشتر و عميقتر با هلدرلين آشنا شود. در واقع همانطور كه ميدانيد براي سالها به شكل حيرتانگيزي فلسفه و خصوصا شعر هلدرلين به تسخير گرايشهاي راست درآمده بود؛ اسير تفاسيري بود كه ميتوان آنها را «غاصبانه» و در بهترين حالت ناشي از بدفهمي دانست. اگر نگوييم هيچ، دستكم ارتباط به غايت اندكي ميتوان بين آنچه هلدرلين امر ملي (väterlandisch) مينامد و تماما نمودگار تاملات فلسفي در باب ذات يك ملت است و ناسيوناليسم نازيها كه مبتني بر خون و خاك بود، يافت. اساسا لغت Nationelle كه هلدرلين در يكي از معروفترين نامههايش مربوط به اواخر سال ۱۸۰۱ ميآورد در واقع همانگونه كه آگامبن تشريح ميكند مربوط به امري است كه «با آن زاده ميشويم» و ابدا آن معناي به شدت سياسي و انحصارطلبانهاي كه دههها بعد اين لغت به خودش ميگيرد را ندارد.…
ادامه در لینک زیر
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/237912/
فيلسوف - شاعر «امتناع»
زندگي بيكوچكترين حادثه و رخدادي
محسن آزموده
نام فريدريش هلدرلين (۱843-۱770) شاعر برجسته آلماني در ايران ابتدا به واسطه آثار مارتين هايدگر فيلسوف هموطنش مطرح شد. هايدگر در انتهاي رساله مشهور «پرسش از تكنولوژي» دو شعر از او آورده كه ترجمه آنها تا مدتها ورد زبان علاقهمندان به فلسفه او بود: «اما هر جا خطر هست، نيروي منجي نيز ميبالد» و «آدمي شاعرانه بر اين زمين سكني ميگزيند» (مترجم شاپور اعتماد) . البته در سالهاي بعد، آثار ديگري از خود اين شاعر رمانتيك و موثر بر متفكراني چون شلينگ و هگل ترجمه شد، مثل رمان «گوشهنشين يونان، هيپريون» و گزيده اشعار او با نام «آنچه ميماند» و مجموعه شعر «سكونت شاعرانه» هر سه با ترجمه درخشان محمود حدادي و مجموعه شعر «خسروانيها» با ترجمه شاپور احمدي. بيژن الهي شاعر و نويسنده نام آشنا نيز اشعاري از او را ترجمه كرده كه در كتابي با عنوان «نيت خير» منتشر شده است. اكنون شرحي بر زندگي او در فاصله سالهاي ۱۸۰۶ تا ۱۸۴۳ با عنوان «وقايعنگاري جنون» نوشته جورجو آگامبن، فيلسوف نامآور ايتاليايي با ترجمه فرهاد محرابي منتشر شده است. آگامبن اين كتاب را در ايام كرونا به انجام رسانده و كوشيده مضامين و ايدههاي خود را در بازگويي وقايع زندگي هلدرلين به كار گيرد. او تعمدا از اصطلاح زندگينامه بهره نجسته و كار خود را يك «وقايعنگاري» (chronicle) خوانده است. به مناسبت انتشار اين كتاب به همت نشر ققنوس و براي آشنايي مخاطبان با آن با فرهاد محرابي گفتوگويي صورت داديم كه از نظر ميگذرد.
براي آشنايي مخاطباني كه كمتر فريدريش هلدرلين را ميشناسند، به اختصار بفرماييد كه او كيست و چه جايگاهي در فكر و انديشه آلماني دارد؟
نخست بايد تشكر كنم به خاطر فرصتي كه در اختيار من قرار داديد. خب فريدريش هلدرلين از همان زمان مرگ در نيمه نخست قرن نوزدهم به عنوان يكي از بزرگترين شاعران زبان آلماني مورد توجه قرار گرفت. (هرچند نه با آن شهرت و جايگاه رفيعي كه در حال حاضر دارد)؛ رمان سترگش يعني هيپريون در همان زمان به عنوان يكي از شاهكارهاي ادب آلماني مطرح بود. اما جايگاهش در فلسفه آلمان و بهطور كلي تفكر غرب تا دههها چندان شناخته شده نبود و ميتوان گفت از اوايل قرن بيستم و عمدتا به واسطه فلسفه هايدگر مورد توجه ويژه قرار گرفت. هر چند هگل و شلينگ از همان ابتدا بر اهميت تفكر فلسفي هلدرلين اذعان داشتند (هلدرلين دوست و همدوره هر دو بود)، اما حيات فلسفي او در دوره جنونش كه در حوالي سال ۱۸۰۶ و در زماني كه او سيوشش سال بيشتر نداشت آغاز شد و بر ميراث فلسفياش سايه افكند. برخي شارحين متأخر هلدرلين همچون ديتر هنريش در عصر ما به خوبي نشان دادهاند كه فلسفه هلدرلين در تحول ايدهآليسم آلماني و تغيير و تحولات فكري فلسفه آلمان مابين تفكر كانت تا هگل تا چه حد تعيينكننده بوده است. يكي از مهمترين تاثيرات هلدرلين به نقد بنيادين او بر تفكر فيشته مربوط ميشود كه آگامبن نيز در اين كتاب با جزييات به آن اشاره كرده.
چنانكه در مقدمه ذكر شد، نخستين آشناييهاي فارسيزبانان با هلدرلين به واسطه هايدگر صورت گرفته، خود شما هم در مقدمه ذكر كردهايد كه او را نخست از طريق هايدگر شناختهايد. اينك چه شده كه فيلسوفي چپگرا سراغ هلدرلين رفته و اهميت او براي آگامبن چيست؟
سوال خيلي خوب و جالبي است. نخست اينكه خود آگامبن در نخستين سالهاي مطالعات فلسفياش از هايدگر متاثر و شاگرد او بود و از همان زمان با تفكر هلدرلين نيز مشخصا آشنا شده بود. همانطور كه در مقدمه كتاب گفتهام در بسياري از نوشتههاي آگامبن و مشخصا پروژه هوموساكر به هلدرلين اشاره شده. حال اين پژوهش فرصت بكر و ويژهاي براي فيلسوف ايتاليايي بوده كه بيشتر و عميقتر با هلدرلين آشنا شود. در واقع همانطور كه ميدانيد براي سالها به شكل حيرتانگيزي فلسفه و خصوصا شعر هلدرلين به تسخير گرايشهاي راست درآمده بود؛ اسير تفاسيري بود كه ميتوان آنها را «غاصبانه» و در بهترين حالت ناشي از بدفهمي دانست. اگر نگوييم هيچ، دستكم ارتباط به غايت اندكي ميتوان بين آنچه هلدرلين امر ملي (väterlandisch) مينامد و تماما نمودگار تاملات فلسفي در باب ذات يك ملت است و ناسيوناليسم نازيها كه مبتني بر خون و خاك بود، يافت. اساسا لغت Nationelle كه هلدرلين در يكي از معروفترين نامههايش مربوط به اواخر سال ۱۸۰۱ ميآورد در واقع همانگونه كه آگامبن تشريح ميكند مربوط به امري است كه «با آن زاده ميشويم» و ابدا آن معناي به شدت سياسي و انحصارطلبانهاي كه دههها بعد اين لغت به خودش ميگيرد را ندارد.…
ادامه در لینک زیر
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/237912/
روزنامه اعتماد
فيلسوف - شاعر «امتناع»
زندگي بيكوچكترين حادثه و رخدادي
«غزالي فيلسوف» در گفتوگو با سمانه فيضي
فيلسوفي در لباس صوفي
محسن آزموده
فلسفه، پرسشگري و نقد مشهورات و تشكيك در آنهاست. طرفه آنكه برخي از اين مشهورات درباره خود فلسفه و پيرامون برخي فيلسوفان شكل گرفته و به احكامي قطعي و بلكه بديهي تبديل شده است، مثل اين باور رايج كه محمد غزالي دشمن فلسفه است و با تهافت فلاسفه، كمر آن را شكسته و راه فلسفهورزي دستكم در بخشي از تمدن ايراني و اسلامي را مسدود ساخته است. غزاليپژوهان معاصر اما اين ديدگاه را قبول ندارند و آن را به چالش ميكشند. عنوان كتاب الكساندر تريگر يعني «غزالي فيلسوف» نشانگر همين ديدگاه است. اين پژوهشگر غزاليشناس در اين كتاب مدعي ميشود كه غزالي بهرغم اظهارات صريحش در تهافت و در مقاصد الفلاسفه هيچگاه فلسفهورزي را كنار نگذاشته و همواره فيلسوف مانده است. انتشار ترجمه اين كتاب به همت سمانه فيضي و احمد ايزدي توسط نشر ققنوس گام موثري در معرفي رويكرد تازه به غزالي و بازشناسي اوست. به اين مناسبت با خانم فيضي گفتوگويي صورت داديم كه از نظر ميگذرد.
ضمن تشكر از وقتي كه دراختيار ما گذاشتيد، نخست بفرماييد كه اصلا علت و ضرورت پرداختن به غزالي چيست و در روزگار ما چرا بايد به اين چهره برجسته در تاريخ فكر و فرهنگ اسلامي پرداخت؟ با سپاس از شما، پرداختن به غزالي هم از منظر تاريخي هم از منظر فكري اهميت دارد. بدون اغراق غزالي يكي از اثرگذارترين متفكران تاريخ اسلام است كه نه فقط در زمان خودش بلكه امروز هم حرفهاي تازه براي گفتن دارد. او در آثاري مثل «احياءالعلوم»، «كيمياي سعادت» و حتي «تهافت» (برمبناي كتاب جديد غزالي فيلسوف) تلاش كرده عقل و عرفان، فلسفه و شريعت و علم و اخلاق را در چارچوبي منسجم گردهم آورد و سنت فكري مسلمان پس از خود را در جنبههاي بسياري شكل داده است. در روزگار ما بازخواني غزالي اهميتي دوچندان دارد. نخست اينكه، او شخصيتي الهامبخش است، نمونهاي از تفكر انتقادي در دل سنت ديني است كه با شجاعت ايدههاي رايج در زمان خودش را به چالش ميكشد و نشان ميدهد چگونه ميتوان پرسشگري و تعمق فلسفي را با پايبندي به ارزشهاي اخلاقي و معنوي تركيب كرد. دوم، آثار او به ويژه در زمينه معرفتشناسي و اخلاق، پاسخهايي به پرسشهاي بنيادين انسان امروز درباره معناي زندگي، عدالت، معرفت و سعادت ارايه ميدهد. به بيان ساده، مطالعه غزالي، ما را با تجربهاي فكري روبهرو ميكند كه هم عميقا سنتي است و هم به طرز شگفتآوري با مسائل معاصر مرتبط است.
ادامه در لینک زیر
https://B2n.ir/qq5430
فيلسوفي در لباس صوفي
محسن آزموده
فلسفه، پرسشگري و نقد مشهورات و تشكيك در آنهاست. طرفه آنكه برخي از اين مشهورات درباره خود فلسفه و پيرامون برخي فيلسوفان شكل گرفته و به احكامي قطعي و بلكه بديهي تبديل شده است، مثل اين باور رايج كه محمد غزالي دشمن فلسفه است و با تهافت فلاسفه، كمر آن را شكسته و راه فلسفهورزي دستكم در بخشي از تمدن ايراني و اسلامي را مسدود ساخته است. غزاليپژوهان معاصر اما اين ديدگاه را قبول ندارند و آن را به چالش ميكشند. عنوان كتاب الكساندر تريگر يعني «غزالي فيلسوف» نشانگر همين ديدگاه است. اين پژوهشگر غزاليشناس در اين كتاب مدعي ميشود كه غزالي بهرغم اظهارات صريحش در تهافت و در مقاصد الفلاسفه هيچگاه فلسفهورزي را كنار نگذاشته و همواره فيلسوف مانده است. انتشار ترجمه اين كتاب به همت سمانه فيضي و احمد ايزدي توسط نشر ققنوس گام موثري در معرفي رويكرد تازه به غزالي و بازشناسي اوست. به اين مناسبت با خانم فيضي گفتوگويي صورت داديم كه از نظر ميگذرد.
ضمن تشكر از وقتي كه دراختيار ما گذاشتيد، نخست بفرماييد كه اصلا علت و ضرورت پرداختن به غزالي چيست و در روزگار ما چرا بايد به اين چهره برجسته در تاريخ فكر و فرهنگ اسلامي پرداخت؟ با سپاس از شما، پرداختن به غزالي هم از منظر تاريخي هم از منظر فكري اهميت دارد. بدون اغراق غزالي يكي از اثرگذارترين متفكران تاريخ اسلام است كه نه فقط در زمان خودش بلكه امروز هم حرفهاي تازه براي گفتن دارد. او در آثاري مثل «احياءالعلوم»، «كيمياي سعادت» و حتي «تهافت» (برمبناي كتاب جديد غزالي فيلسوف) تلاش كرده عقل و عرفان، فلسفه و شريعت و علم و اخلاق را در چارچوبي منسجم گردهم آورد و سنت فكري مسلمان پس از خود را در جنبههاي بسياري شكل داده است. در روزگار ما بازخواني غزالي اهميتي دوچندان دارد. نخست اينكه، او شخصيتي الهامبخش است، نمونهاي از تفكر انتقادي در دل سنت ديني است كه با شجاعت ايدههاي رايج در زمان خودش را به چالش ميكشد و نشان ميدهد چگونه ميتوان پرسشگري و تعمق فلسفي را با پايبندي به ارزشهاي اخلاقي و معنوي تركيب كرد. دوم، آثار او به ويژه در زمينه معرفتشناسي و اخلاق، پاسخهايي به پرسشهاي بنيادين انسان امروز درباره معناي زندگي، عدالت، معرفت و سعادت ارايه ميدهد. به بيان ساده، مطالعه غزالي، ما را با تجربهاي فكري روبهرو ميكند كه هم عميقا سنتي است و هم به طرز شگفتآوري با مسائل معاصر مرتبط است.
ادامه در لینک زیر
https://B2n.ir/qq5430
روزنامه اعتماد
فيلسوفي در لباس صوفي
محسن آزموده
آیا عرصۀ زندگی سیاسی مهم است؟ اگر مهم است، اهمیت سیاست در چیست؟ سیاست چرا و چگونه بر سرنوشت آدمیان تأثیر میگذارد؟ چرا آدمیان باید به فرازونشیبهای سیاست توجه کنند؟
پرواضح است که حکومت و قدرت سیاسی بر زندگی ما به اشکال مختلف تأثیر میگذارند. بخشی از زندگی مالی و اقتصادی ما به شیوۀ عملکرد حکومت وابسته است. برخورداری ما از امکانات رفاهی و معیشتی نیز به عملکرد دولت وابسته است. اصناف قوانین مدنی، جزایی، مالی و ... مستقیماً بر سرنوشت ما تأثیر میگذارند. مشارکت ما در تعیین خواستهها و اهداف جمعیمان به شکل و ساختار حکومت منوط است. از اینها گذشته، سرنوشت ملی جمعی ما در عرصۀ سیاست بینالملل به تصمیمات سیاسی حاکمانمان وابسته است.
استیون تنسی و نایجل جکسون در کتابِ مبانیِ سیاستحکایتِ سیاست و سرنوشت را روایت میکنند و با بحث دربارۀ دموکراسی، دولت، علم سیاست، نظامها، ایدئولوژیها، مفاهیم و فرایندهای سیاسی خوانندگان را به دنیای پیچیدۀ قدرت سیاسی میبرند.
#مبانی_سیاست
#مجموعه_مطالعات_بنیادین_راتلیج
@qoqnoospublication
پرواضح است که حکومت و قدرت سیاسی بر زندگی ما به اشکال مختلف تأثیر میگذارند. بخشی از زندگی مالی و اقتصادی ما به شیوۀ عملکرد حکومت وابسته است. برخورداری ما از امکانات رفاهی و معیشتی نیز به عملکرد دولت وابسته است. اصناف قوانین مدنی، جزایی، مالی و ... مستقیماً بر سرنوشت ما تأثیر میگذارند. مشارکت ما در تعیین خواستهها و اهداف جمعیمان به شکل و ساختار حکومت منوط است. از اینها گذشته، سرنوشت ملی جمعی ما در عرصۀ سیاست بینالملل به تصمیمات سیاسی حاکمانمان وابسته است.
استیون تنسی و نایجل جکسون در کتابِ مبانیِ سیاستحکایتِ سیاست و سرنوشت را روایت میکنند و با بحث دربارۀ دموکراسی، دولت، علم سیاست، نظامها، ایدئولوژیها، مفاهیم و فرایندهای سیاسی خوانندگان را به دنیای پیچیدۀ قدرت سیاسی میبرند.
#مبانی_سیاست
#مجموعه_مطالعات_بنیادین_راتلیج
@qoqnoospublication
هر یک از ما تجربهای مستقیم یا غیرمستقیم از خودکشی داریم. خودکشی نوعی بحران در حوزهٔ سلامت عمومی است که سالانه میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار میدهد. خودکشی یکی از آخرین تابوهای باقیمانده است. متأسفانه، خودکشی و صحبت کردن از آن با احساس شرمساری، باورهای غلط و کژفهمی همراه است. در این کتاب، مؤلف، با ترکیب کردن تجربیات شخصیاش با تجارب حرفهای، بنا دارد به دلِ این غمانگیزترین فرجام انسانی راه یابد و باورهای غلط و کژفهمیها را به پرسش بکشد؛ هپف او نشان دادن آسیبپذیریهایی است که در همهٔ ما وجود دارند و اینکه چگونه این آسیبپذیریها میتوانند در حکم تسهیلگری برای قویتر کردن ما عمل کنند.
#در_اوج_تاریکی
#روری_اوکانر
@qoqnoospub
#در_اوج_تاریکی
#روری_اوکانر
@qoqnoospub
نگاهی به مجموعه داستان «کتاب زمین» سعید بردستانی
آیا به عهد خود وفادار است!
ملوانی افتاده بر ساحل که زندگیاش را با خیال معنا میدهد. او دوست دارد هرچه را که در ذهنش میگذرد جامه عمل بپوشاند. چون توسط دلفینها نجات یافته و به ساحل آورده شده لاجرم در خیال خود جزیرهای را میبیند که با جزر و مد، پیدا و ناپیدا میشود.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
امین فقیری
شرق: مجموعهداستانِ «کتاب زمینی» نوشته سعید بردستانی، شامل نُه داستان است: «جزیرۀ من»، «جوانشیر»، «نقطه»، «مصاحبه»، «سه ماهیگیر»،«بهترین آتشنشان دنیا»، «در ستایش پنجره»، «بسی عاشقانه» و «کالای فرهنگی». در تمام داستانهای کتاب خبری از موقعیتهای جدی و مبتنی بر واقعیات روز نیست. روایتها و خردهروایتهای بردستانی سرشار از طنز هستند و هر جا که مجالی بوده شخصیتها به بازی و هجو گرفته شدهاند. اما این بار برخلافِ داستانهای دیگر نویسنده، شوخیها بومی شدهاند و تمام بازیها صاحب جغرافیا هستند.
ملوانی افتاده بر ساحل که زندگیاش را با خیال معنا میدهد. او دوست دارد هرچه را که در ذهنش میگذرد جامه عمل بپوشاند. چون توسط دلفینها نجات یافته و به ساحل آورده شده لاجرم در خیال خود جزیرهای را میبیند که با جزر و مد، پیدا و ناپیدا میشود. او چون ملوان است میداند چگونه آتش برپا کند، چگونه آب را در حوضچهای برساند، چگونه ماهیهای حیران حوضچه را بگیرد و چگونه آنها را روی آتش کباب کند. و بعد هوس میکند که کشتی بزرگی را به زیر آب بفرستد، نه اینکه آب از سر کشتی بگذرد، بلکه باید دماغه کشتی به زیر آب فرو رفته باشد و مابقی بیرون باشد. و بدین شکل در «جزیره من» زندگی همه با خیالی که به شعر مانندهتر است به زیبایی ادامه پیدا کند.
«فکر کرد چه زیباست وقت جزر، آب پایین میرود، چیزی رفتهرفته سر از آب بیرون میکشد و جزیره میشود، جزر شد، وقت زیبای جزر شد، آب پایین رفت، چیزی رفتهرفته سر از آب بیرون کشید و جزیره شد» (ص ۷ داستانِ «جزیره من»). «همیشه قرار بود توی زندگی جوانشیر اتفاقی بیفتد، ولی به دلایلی که نمیدانست. آن اتفاق نمیافتاد. تنها چیزی که گاه و بیگاه تو زندگیاش میافتاد سهپایهای بود که همهجا همراهش بود. برای همین داستان زندگیاش هیچ چیز جالبی برای واگو کردن نداشت» (ص ۱۶ داستانِ «جوانشیر»).
این چند سطر همانند یک ترجیعبند در جایجای داستان تکرار میشود. گویی نویسنده میخواهد خوانندهاش فراموش نکند که با چه شخصیتی روبهروست. سعید بردستانی در این داستان موفق شده شخصیت مانایی بیافریند، شخصیتی دارای ابعاد و لایههای مختلف. گاه انسان فکر میکند جوانشیر یک آدم روستایی ساده است، اما خیلی زود پی به اشتباه خود میبرد. او مکار است. میداند از موقعیتهای پیشآمده چگونه بهره کافی را ببرد. خطر میکند. چهار زن را در یک گله جا سرپرستی میکند و... . بر سراسر این داستان طنز عجیبی سایه افکنده که خواننده را هشیار میکند که با چه موجودی روبهروست. مخصوصا زمانی که کلاغها روی آنتن تلویزیون خرابکاری میکنند، حالت سمبولیک هوشیارانهای به کار میدهد. از این نوع جوانشیرها در جامعه ما زیادند. شاید یکی از ما باشد که همین خلقیات را دارد. «هیکل مینو رفتهرفته مرمت شد، گوشتالو و بغلی، یک چیزی حدود 63 کیلو و ۲۵۰ گرم. چه شود! شش ماه بعد مینو خانم از آن عقهای معروفی زد که همواره در جایی نهچندان دور از دستشویی اتفاق میافتد و صاحب یکی از نادرترین ویارهای روی زمین شد، یعنی عاشق بوی شوهرش شد» (ص ۲۷ داستانِ «نقطه»).
از شیطنتهای زیبای نویسنده اختیار کردن نام «آیا» برای قهرمان این داستان است؛ چرا در بعضی از جملات که با آیا شروع میشود مقدار معتنابهی استفهام با خواننده همراه میشود؟ آیا نویسنده قصد سؤالکردن را دارد؟ وقتی که واژهها در ذهن ردیف میشود آنگاه رفتهرفته پی میبریم با شخصیتی به نام «آیا» روبهروییم. از کجا معلوم که قصد و نیت نویسنده هم همین نباشد. «آیا» شخصیتی است که هوش سرشاری دارد. همین که خود را برتر میشمارد، اغلب اوقات باعث جبههگیری دیگران در قبال او میگردد. نویسنده زندگی پر از فراز و نشیبی را برای «آیا» تدارک دیده و در آخر هم با مرگی مفاجات خدمت او میرسد. چون نویسنده تعمدا قصد دارد داستانی پر از امید و آرزو و زن و بچه دلخواه را به ماتم و عزا مبدل کند. داستان «نقطه» داستان یک زندگی است از تولد تا مرگ، و خواننده گاها امیدوار که این زوج با فرزند خود خوشبختترین خانواده دنیا هستند. «آیا» نویسنده این قصد خود را با خواننده در میان میگذارد؟ «آیا» به عهد خود وفادار است؟!
@qoqnoospub
ادامه در لینک زیر
https://B2n.ir/gt3840
آیا به عهد خود وفادار است!
ملوانی افتاده بر ساحل که زندگیاش را با خیال معنا میدهد. او دوست دارد هرچه را که در ذهنش میگذرد جامه عمل بپوشاند. چون توسط دلفینها نجات یافته و به ساحل آورده شده لاجرم در خیال خود جزیرهای را میبیند که با جزر و مد، پیدا و ناپیدا میشود.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
امین فقیری
شرق: مجموعهداستانِ «کتاب زمینی» نوشته سعید بردستانی، شامل نُه داستان است: «جزیرۀ من»، «جوانشیر»، «نقطه»، «مصاحبه»، «سه ماهیگیر»،«بهترین آتشنشان دنیا»، «در ستایش پنجره»، «بسی عاشقانه» و «کالای فرهنگی». در تمام داستانهای کتاب خبری از موقعیتهای جدی و مبتنی بر واقعیات روز نیست. روایتها و خردهروایتهای بردستانی سرشار از طنز هستند و هر جا که مجالی بوده شخصیتها به بازی و هجو گرفته شدهاند. اما این بار برخلافِ داستانهای دیگر نویسنده، شوخیها بومی شدهاند و تمام بازیها صاحب جغرافیا هستند.
ملوانی افتاده بر ساحل که زندگیاش را با خیال معنا میدهد. او دوست دارد هرچه را که در ذهنش میگذرد جامه عمل بپوشاند. چون توسط دلفینها نجات یافته و به ساحل آورده شده لاجرم در خیال خود جزیرهای را میبیند که با جزر و مد، پیدا و ناپیدا میشود. او چون ملوان است میداند چگونه آتش برپا کند، چگونه آب را در حوضچهای برساند، چگونه ماهیهای حیران حوضچه را بگیرد و چگونه آنها را روی آتش کباب کند. و بعد هوس میکند که کشتی بزرگی را به زیر آب بفرستد، نه اینکه آب از سر کشتی بگذرد، بلکه باید دماغه کشتی به زیر آب فرو رفته باشد و مابقی بیرون باشد. و بدین شکل در «جزیره من» زندگی همه با خیالی که به شعر مانندهتر است به زیبایی ادامه پیدا کند.
«فکر کرد چه زیباست وقت جزر، آب پایین میرود، چیزی رفتهرفته سر از آب بیرون میکشد و جزیره میشود، جزر شد، وقت زیبای جزر شد، آب پایین رفت، چیزی رفتهرفته سر از آب بیرون کشید و جزیره شد» (ص ۷ داستانِ «جزیره من»). «همیشه قرار بود توی زندگی جوانشیر اتفاقی بیفتد، ولی به دلایلی که نمیدانست. آن اتفاق نمیافتاد. تنها چیزی که گاه و بیگاه تو زندگیاش میافتاد سهپایهای بود که همهجا همراهش بود. برای همین داستان زندگیاش هیچ چیز جالبی برای واگو کردن نداشت» (ص ۱۶ داستانِ «جوانشیر»).
این چند سطر همانند یک ترجیعبند در جایجای داستان تکرار میشود. گویی نویسنده میخواهد خوانندهاش فراموش نکند که با چه شخصیتی روبهروست. سعید بردستانی در این داستان موفق شده شخصیت مانایی بیافریند، شخصیتی دارای ابعاد و لایههای مختلف. گاه انسان فکر میکند جوانشیر یک آدم روستایی ساده است، اما خیلی زود پی به اشتباه خود میبرد. او مکار است. میداند از موقعیتهای پیشآمده چگونه بهره کافی را ببرد. خطر میکند. چهار زن را در یک گله جا سرپرستی میکند و... . بر سراسر این داستان طنز عجیبی سایه افکنده که خواننده را هشیار میکند که با چه موجودی روبهروست. مخصوصا زمانی که کلاغها روی آنتن تلویزیون خرابکاری میکنند، حالت سمبولیک هوشیارانهای به کار میدهد. از این نوع جوانشیرها در جامعه ما زیادند. شاید یکی از ما باشد که همین خلقیات را دارد. «هیکل مینو رفتهرفته مرمت شد، گوشتالو و بغلی، یک چیزی حدود 63 کیلو و ۲۵۰ گرم. چه شود! شش ماه بعد مینو خانم از آن عقهای معروفی زد که همواره در جایی نهچندان دور از دستشویی اتفاق میافتد و صاحب یکی از نادرترین ویارهای روی زمین شد، یعنی عاشق بوی شوهرش شد» (ص ۲۷ داستانِ «نقطه»).
از شیطنتهای زیبای نویسنده اختیار کردن نام «آیا» برای قهرمان این داستان است؛ چرا در بعضی از جملات که با آیا شروع میشود مقدار معتنابهی استفهام با خواننده همراه میشود؟ آیا نویسنده قصد سؤالکردن را دارد؟ وقتی که واژهها در ذهن ردیف میشود آنگاه رفتهرفته پی میبریم با شخصیتی به نام «آیا» روبهروییم. از کجا معلوم که قصد و نیت نویسنده هم همین نباشد. «آیا» شخصیتی است که هوش سرشاری دارد. همین که خود را برتر میشمارد، اغلب اوقات باعث جبههگیری دیگران در قبال او میگردد. نویسنده زندگی پر از فراز و نشیبی را برای «آیا» تدارک دیده و در آخر هم با مرگی مفاجات خدمت او میرسد. چون نویسنده تعمدا قصد دارد داستانی پر از امید و آرزو و زن و بچه دلخواه را به ماتم و عزا مبدل کند. داستان «نقطه» داستان یک زندگی است از تولد تا مرگ، و خواننده گاها امیدوار که این زوج با فرزند خود خوشبختترین خانواده دنیا هستند. «آیا» نویسنده این قصد خود را با خواننده در میان میگذارد؟ «آیا» به عهد خود وفادار است؟!
@qoqnoospub
ادامه در لینک زیر
https://B2n.ir/gt3840
شرق
آیا به عهد خود وفادار است!
ملوانی افتاده بر ساحل که زندگیاش را با خیال معنا میدهد. او دوست دارد هرچه را که در ذهنش میگذرد جامه عمل بپوشاند. چون توسط دلفینها نجات یافته و به ساحل آورده شده لاجرم در خیال خود جزیرهای را میبیند که با جزر و مد، پیدا و ناپیدا میشود.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
لیلی سازگار مترجم "دموکراسی سنجیده" اثر رابرت گودین از تاریخچه دموکراسی میگوید و دیدگاه افلاطون و ارسطو تا نگاه و راهکارهای گودین برای رسیدن به دموکراسی سنجیده
#دموکراسی_سنجیده
@qoqnoospublication
#دموکراسی_سنجیده
@qoqnoospublication
جهانهای موازی
رنج ندیدن تو حاصل همسخنی و همسرشتی روسا مونترو با ماری کوری است
طهحسین فراهانی
روزنامهنگار
کتاب «رنج ندیدن تو» اثر روسا مونترو، نویسنده و روزنامهنگار برجسته اسپانیایی و برنده جایزه ملی ادبیات اسپانیا، یکی از آثاری است که به شکلی منحصربهفرد میان زندگی شخصی و تاریخ علم پل میزند. این کتاب همزمان هم یک مرثیه است، هم یک جستار درباره عشق، مرگ، زنانگی و رهایی از رنج. آنچه در صفحاتش جریان دارد، تنها شرح حال ماری کوری یا زندگی نویسنده نیست؛ بلکه نوعی روایت چندلایه است که میان گذشته و حال، میان زندگی یک زن دانشمند در قرن نوزدهم و زندگی نویسندهای معاصر در اسپانیا، رفت و برگشت میکند. این کتاب با ترجمه علیاکبر فلاحی و از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. ترجمه روان و وفادار به متن، امکان همذاتپنداری با روایت مونترو را برای خواننده فارسیزبان فراهم میکند.
ماجرای خلق کتاب «رنج ندیدن تو» از زمانی آغاز شد که یک ناشر اسپانیایی از روسا مونترو خواست دفترچه خاطرات ماری کوری، دانشمند برجسته و اولین زنی که موفق به دریافت جایزه نوبل شد و تنها فردی که دو بار این جایزه را در رشتههای متفاوت دریافت کرده (یکی سال ۱۹۰۳ در فیزیک همراه با پیر کوری و دیگری سال ۱۹۱۱ در شیمی)، را مطالعه کرده و متنی درباره آن بنویسد. این دفترچه، یادداشتهایی است که ماری کوری پس از مرگ همسرش، پیر کوری، فیزیکدان و شیمیدان برجسته فرانسوی و همکار علمی او، طی یک سال اول فقدانش نوشته است؛ روزهایی پر از اندوه و در عین حال تلاش برای ادامه دادن و حفظ مسیر علمی و شخصی خود.
روسا مونترو هنگامی که این دفترچه را میخواند، عمیقاً تحتتأثیر قرار میگیرد، زیرا خودش نیز به تازگی همسرش را از دست داده بود و تجربهای مشابه با سوگ و فقدان ماری کوری را تجربه میکرد. این همدردی و همذاتپنداری نقطه آغاز کتاب شد. آنچه در ابتدا قرار بود تنها مقالهای کوتاه درباره زندگی و افکار ماری کوری باشد، با گذر زمان و شدت تأثیری که بر مونترو گذاشت، به اثری مستقل و پرمحتوا بدل شد.
آینهای که رنجها، تلاشها و امیدها را بازتاب میدهد
برخلاف تصور اولیه، «رنج ندیدن تو» یک زندگینامه صرف درباره ماری کوری نیست؛ بلکه مونترو با بهرهگیری از روایت زندگی و خاطرات این دانشمند برجسته، به خود و زندگی شخصیاش نیز میپردازد. او ماری کوری را مانند آینهای میبیند که رنجها، پرسشها، تلاشها و حتی امیدهای او را بازتاب میدهد. در عین حال، این اثر به خواننده نشان میدهد چگونه یک زن و مرد دانشمند، با تمام چالشهای علمی، اجتماعی و شخصی، توانستهاند در مسیر علم و عشق و زندگی استقامت کنند و نام خود را در تاریخ جاودانه سازند. این ترکیب، اثری آفریده که هم مستند است و هم صمیمی؛ هم به تاریخ علم وفادار است و هم به تجربه انسانی نویسنده. به همین دلیل خواننده با کتابی مواجه میشود که ژانرش را نمیتوان بهسادگی در دسته مشخصی قرار داد: نه کاملاً زندگینامه، نه صرفاً خودزندگینامه، نه رمان، بلکه آمیزهای از همه اینها است.
روایتهای موازی
کتاب «رنج ندیدن تو» به موضوعات متعددی میپردازد که هر یک از آنها قابلیت تحلیل و بررسی مستقل دارند و در عین حال در یک بافت منسجم به هم پیوند میخورند. محور اول، فقدان و مرگ است؛ مرگ پیر کوری و فقدان همسر روسا مونترو، دو تجربه تلخ و مشترک هستند که به شکلی شگرف به هم گره خوردهاند. مونترو در مواجهه با این غمهای عمیق، تلاش میکند معنایی برای ادامه دادن زندگی بیابد و نشان دهد چگونه سوگ و فقدان میتواند نقطه آغاز تفکر و بازاندیشی درباره زندگی باشد. همزمان، کتاب به زنان و دردهایشان میپردازد و زندگی زنان در تاریخ و رنجهایی که به دلیل جوامع مردسالار تجربه کردهاند را بررسی میکند. ماری کوری نمونه برجستهای است که در کنار تحمل دردهای شخصی، با تبعیضها و نابرابریهای اجتماعی نیز مواجه بوده است و نشان میدهد چگونه اراده و استقامت میتواند انسان را از دل محدودیتها عبور دهد. جنبه دیگر کتاب به علم و جاهطلبی اختصاص دارد؛ دستاوردهای علمی کوری، از کشف رادیوم تا دریافت دو جایزه نوبل، نمایانگر این است که علم میتواند نیرویی رهاییبخش باشد و در عین حال مسیر دستیابی به آن پُر از رنج و بهای سنگین است. این تجربه علمی، در کتاب مونترو با بُعد انسانی و عاطفی پیوند خورده و نشان میدهد تعالی و موفقیت همواره نیازمند تلاش و پایداری است. نهایتاً، ادبیات و رهایی به عنوان بُعدی دیگر مطرح میشود؛ مونترو خود به قدرت شفابخش نوشتن باور دارد و نشان میدهد ادبیات میتواند همچون درمانی روحی عمل کند. «رنج ندیدن تو» نمونهای از این باور است؛ کتابی که تلاش میکند از دل درد و فقدان، مسیر رهایی و بازسازی خود را ارائه دهد ..
@qoqnoospub
ادامه در لینک زیر
https://irannewspaper.ir/8834/17/133789
رنج ندیدن تو حاصل همسخنی و همسرشتی روسا مونترو با ماری کوری است
طهحسین فراهانی
روزنامهنگار
کتاب «رنج ندیدن تو» اثر روسا مونترو، نویسنده و روزنامهنگار برجسته اسپانیایی و برنده جایزه ملی ادبیات اسپانیا، یکی از آثاری است که به شکلی منحصربهفرد میان زندگی شخصی و تاریخ علم پل میزند. این کتاب همزمان هم یک مرثیه است، هم یک جستار درباره عشق، مرگ، زنانگی و رهایی از رنج. آنچه در صفحاتش جریان دارد، تنها شرح حال ماری کوری یا زندگی نویسنده نیست؛ بلکه نوعی روایت چندلایه است که میان گذشته و حال، میان زندگی یک زن دانشمند در قرن نوزدهم و زندگی نویسندهای معاصر در اسپانیا، رفت و برگشت میکند. این کتاب با ترجمه علیاکبر فلاحی و از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. ترجمه روان و وفادار به متن، امکان همذاتپنداری با روایت مونترو را برای خواننده فارسیزبان فراهم میکند.
ماجرای خلق کتاب «رنج ندیدن تو» از زمانی آغاز شد که یک ناشر اسپانیایی از روسا مونترو خواست دفترچه خاطرات ماری کوری، دانشمند برجسته و اولین زنی که موفق به دریافت جایزه نوبل شد و تنها فردی که دو بار این جایزه را در رشتههای متفاوت دریافت کرده (یکی سال ۱۹۰۳ در فیزیک همراه با پیر کوری و دیگری سال ۱۹۱۱ در شیمی)، را مطالعه کرده و متنی درباره آن بنویسد. این دفترچه، یادداشتهایی است که ماری کوری پس از مرگ همسرش، پیر کوری، فیزیکدان و شیمیدان برجسته فرانسوی و همکار علمی او، طی یک سال اول فقدانش نوشته است؛ روزهایی پر از اندوه و در عین حال تلاش برای ادامه دادن و حفظ مسیر علمی و شخصی خود.
روسا مونترو هنگامی که این دفترچه را میخواند، عمیقاً تحتتأثیر قرار میگیرد، زیرا خودش نیز به تازگی همسرش را از دست داده بود و تجربهای مشابه با سوگ و فقدان ماری کوری را تجربه میکرد. این همدردی و همذاتپنداری نقطه آغاز کتاب شد. آنچه در ابتدا قرار بود تنها مقالهای کوتاه درباره زندگی و افکار ماری کوری باشد، با گذر زمان و شدت تأثیری که بر مونترو گذاشت، به اثری مستقل و پرمحتوا بدل شد.
آینهای که رنجها، تلاشها و امیدها را بازتاب میدهد
برخلاف تصور اولیه، «رنج ندیدن تو» یک زندگینامه صرف درباره ماری کوری نیست؛ بلکه مونترو با بهرهگیری از روایت زندگی و خاطرات این دانشمند برجسته، به خود و زندگی شخصیاش نیز میپردازد. او ماری کوری را مانند آینهای میبیند که رنجها، پرسشها، تلاشها و حتی امیدهای او را بازتاب میدهد. در عین حال، این اثر به خواننده نشان میدهد چگونه یک زن و مرد دانشمند، با تمام چالشهای علمی، اجتماعی و شخصی، توانستهاند در مسیر علم و عشق و زندگی استقامت کنند و نام خود را در تاریخ جاودانه سازند. این ترکیب، اثری آفریده که هم مستند است و هم صمیمی؛ هم به تاریخ علم وفادار است و هم به تجربه انسانی نویسنده. به همین دلیل خواننده با کتابی مواجه میشود که ژانرش را نمیتوان بهسادگی در دسته مشخصی قرار داد: نه کاملاً زندگینامه، نه صرفاً خودزندگینامه، نه رمان، بلکه آمیزهای از همه اینها است.
روایتهای موازی
کتاب «رنج ندیدن تو» به موضوعات متعددی میپردازد که هر یک از آنها قابلیت تحلیل و بررسی مستقل دارند و در عین حال در یک بافت منسجم به هم پیوند میخورند. محور اول، فقدان و مرگ است؛ مرگ پیر کوری و فقدان همسر روسا مونترو، دو تجربه تلخ و مشترک هستند که به شکلی شگرف به هم گره خوردهاند. مونترو در مواجهه با این غمهای عمیق، تلاش میکند معنایی برای ادامه دادن زندگی بیابد و نشان دهد چگونه سوگ و فقدان میتواند نقطه آغاز تفکر و بازاندیشی درباره زندگی باشد. همزمان، کتاب به زنان و دردهایشان میپردازد و زندگی زنان در تاریخ و رنجهایی که به دلیل جوامع مردسالار تجربه کردهاند را بررسی میکند. ماری کوری نمونه برجستهای است که در کنار تحمل دردهای شخصی، با تبعیضها و نابرابریهای اجتماعی نیز مواجه بوده است و نشان میدهد چگونه اراده و استقامت میتواند انسان را از دل محدودیتها عبور دهد. جنبه دیگر کتاب به علم و جاهطلبی اختصاص دارد؛ دستاوردهای علمی کوری، از کشف رادیوم تا دریافت دو جایزه نوبل، نمایانگر این است که علم میتواند نیرویی رهاییبخش باشد و در عین حال مسیر دستیابی به آن پُر از رنج و بهای سنگین است. این تجربه علمی، در کتاب مونترو با بُعد انسانی و عاطفی پیوند خورده و نشان میدهد تعالی و موفقیت همواره نیازمند تلاش و پایداری است. نهایتاً، ادبیات و رهایی به عنوان بُعدی دیگر مطرح میشود؛ مونترو خود به قدرت شفابخش نوشتن باور دارد و نشان میدهد ادبیات میتواند همچون درمانی روحی عمل کند. «رنج ندیدن تو» نمونهای از این باور است؛ کتابی که تلاش میکند از دل درد و فقدان، مسیر رهایی و بازسازی خود را ارائه دهد ..
@qoqnoospub
ادامه در لینک زیر
https://irannewspaper.ir/8834/17/133789
روزنامه ایران
جهانهای موازی
Forwarded from | کشکول |
مشهور است که داستاننویسیِ مدرنِ فارسی با فارسی شکر است، اثرِ محمدعلی جمالزاده، در دیماهِ ۱۳۰۰ آغاز شدهاست؛ اما حقیقت آنکه سعید نفیسی پنج سال پیش از آن، یعنی در شهریورماهِ ۱۲۹۵، داستانِ کوتاهِ «خانۀ پدری» را نوشته و در مجموعهداستانِ ستارگانِ سیاه منتشر کرده. بنابراین، سعید نفیسی را باید نخستین داستاننویسِ مدرنِ ایرانی به شمار آورد. اما او تنها داستاننویس نبود، بلکه محقق، مصحح، تاریخنگار، زبانشناس و کتابخوانی ماهر بود. ایرج افشار در وصفِ او گفتهاست: «احتمالاً باید کتاببازترین فردِ تاریخِ معاصرِ ایران را سعید نفیسی دانست.» کسی که حتی در شبِ عروسیاش دست از کتاب و کتاببازی برنداشت و با همسرش مشغولِ تصحیحِ یک کتاب شد!
خواندنِ زندگینامۀ این ادیبِ صاحبفضلِ خوشنویسِ کتاببازِ دانشور از زبان پیمان طالبی برایم تجربهای لذتبخش بود. کتاب را نشرِ ققنوس با کیفیتِ مطلوبی به طبع رسانده.
۲۷ شهریور ۱۴۰۴
#خواندهها
@kashkool_book
خواندنِ زندگینامۀ این ادیبِ صاحبفضلِ خوشنویسِ کتاببازِ دانشور از زبان پیمان طالبی برایم تجربهای لذتبخش بود. کتاب را نشرِ ققنوس با کیفیتِ مطلوبی به طبع رسانده.
۲۷ شهریور ۱۴۰۴
#خواندهها
@kashkool_book
عثمانیها کتابی است که از خواننده میخواهد به اروپا _ چه از نظر عقیده و چه از نظر جغرافیا _به صورت یک کل نگاه کند تا اروپایی را بشناسد که صرفاً مسیحی نیست. اگر ممکن است اروپایی را تصور کنید که اروپاست، چه مسیحیان بر آن حکومت کنند و چه مسلمانان، تصور کنید که مرزهای اروپا به دیوارهای وین - مرز امپراتوری مقدس روم، صحنه دو محاصره شکستخورده عثمانی - ختم نشود. در آن صورت چه تعریفی میتوانیم از اروپا داشته باشیم، و چه کسانی را میتوانیم بهدرستی متعلق به آن بدانیم؟
کتاب عثمانیها نشان میدهد که امپراتوری عثمانی، آنطور که معمولا تصور میشود، بیارتباط با اروپا نیست. عثمانی امپراتوریای اروپایی بود و بخشی جداییناپذیر از فرهنگ و تاریخ اروپا باقی خواهد ماند.
#بهزودی
#عثمانیها
#مارک_دیوید_بئر
#یاسمین_مشرف
#انتشارات_ققنوس
@qoqnoospublication
کتاب عثمانیها نشان میدهد که امپراتوری عثمانی، آنطور که معمولا تصور میشود، بیارتباط با اروپا نیست. عثمانی امپراتوریای اروپایی بود و بخشی جداییناپذیر از فرهنگ و تاریخ اروپا باقی خواهد ماند.
#بهزودی
#عثمانیها
#مارک_دیوید_بئر
#یاسمین_مشرف
#انتشارات_ققنوس
@qoqnoospublication
Forwarded from بهدانی
⭕️بررسی کتاب هفتم پویش #بهدانی
همراهان گرامی
با سلام و احترام
👌🏻روز شنبه ۵ مهر ماه ساعت ۱۷ جلسه بررسی و نقد کتاب «فلسفهای برای زندگی» توسط استاد ملکیان به صورت مجازی و رایگان برگزار میشود.
👌🏻برای شرکت در این جلسه نیاز به ثبت نام نیست. لینک ورود به جلسه:
https://www.skyroom.online/ch/maktabkhoone/niekman
با مهر و سپاس
نیک مان
@behdaniReads
همراهان گرامی
با سلام و احترام
👌🏻روز شنبه ۵ مهر ماه ساعت ۱۷ جلسه بررسی و نقد کتاب «فلسفهای برای زندگی» توسط استاد ملکیان به صورت مجازی و رایگان برگزار میشود.
👌🏻برای شرکت در این جلسه نیاز به ثبت نام نیست. لینک ورود به جلسه:
https://www.skyroom.online/ch/maktabkhoone/niekman
با مهر و سپاس
نیک مان
@behdaniReads
Forwarded from 🎬 رسانه پردیسکتاب
🔻شصت و یکمین نشست جمعههای پردیس کتاب
📓از فرانکلین تا لالهزار
🔅با حضور و سخنرانی :
🎙سیروس علینژاد
🎙مجید جلیسه
🎙دبیر نشست: علی قدیری
🗓جمعه ۴ مهر ماه ۱۴۰۴
🕗 ساعت ۱۰صبح
📍 شعبۀ مرکزی پردیس کتاب(مشهد بین ابن سینای ۴و۶) و لایو در اینستاگرام پردیس کتاب 📳
®️@pardis_ketab
®️@pardis_ketab_media
#جمعه_های_پردیس_کتاب #پردیس_کتاب
📓از فرانکلین تا لالهزار
🔅با حضور و سخنرانی :
🎙سیروس علینژاد
🎙مجید جلیسه
🎙دبیر نشست: علی قدیری
🗓جمعه ۴ مهر ماه ۱۴۰۴
🕗 ساعت ۱۰صبح
📍 شعبۀ مرکزی پردیس کتاب(مشهد بین ابن سینای ۴و۶) و لایو در اینستاگرام پردیس کتاب 📳
®️@pardis_ketab
®️@pardis_ketab_media
#جمعه_های_پردیس_کتاب #پردیس_کتاب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وای ویلیام، باز هم تو!
در رمان وای ویلیام، الیزابت استراوت ما را به سفری میبرد که نه از جنس عشق است، نه از جنس نفرت؛ بلکه از جنس آن پیوندهای پنهان و گاه خستهکنندهایست که حتی پس از طلاق، پس از مرگ، پس از سالها فاصله، هنوز در جان آدم باقی میمانند. لوسی، نویسندهای در دههٔ شصت زندگیاش، پس از مرگ همسر دومش، دوباره با ویلیام، همسر اولش، همراه میشود، نه برای بازگشت، بلکه برای کشف رازهایی که شاید فقط با حضور آن دیگری، آن شریک قدیمی، قابل کشفاند.
و در وبسایت جوایز بوکر اینطور آمده:
«این یکی از آن رمانهای آرام و درخشانی است که عمیقترین رازها را در سادهترین چیزها پیدا میکند.»
لوسی و ویلیام، مثل بسیاری از ما، درگیر گذشتهایاند که هنوز تمام نشده. گویی هر جدایی، هر بازگشت، هر مکاشفه، تلاشیست برای پاسخ دادن به پرسشی که سالهاست بیپاسخ مانده. و در این تلاش، گاه فقط میتوان گفت:
«وای ویلیام، از دست تو!»
همانطور که لوسی میگوید، و ما هم شاید در دل خودمان زمزمهاش کنیم.
#وای_ویلیام
@qoqnoospub
در رمان وای ویلیام، الیزابت استراوت ما را به سفری میبرد که نه از جنس عشق است، نه از جنس نفرت؛ بلکه از جنس آن پیوندهای پنهان و گاه خستهکنندهایست که حتی پس از طلاق، پس از مرگ، پس از سالها فاصله، هنوز در جان آدم باقی میمانند. لوسی، نویسندهای در دههٔ شصت زندگیاش، پس از مرگ همسر دومش، دوباره با ویلیام، همسر اولش، همراه میشود، نه برای بازگشت، بلکه برای کشف رازهایی که شاید فقط با حضور آن دیگری، آن شریک قدیمی، قابل کشفاند.
و در وبسایت جوایز بوکر اینطور آمده:
«این یکی از آن رمانهای آرام و درخشانی است که عمیقترین رازها را در سادهترین چیزها پیدا میکند.»
لوسی و ویلیام، مثل بسیاری از ما، درگیر گذشتهایاند که هنوز تمام نشده. گویی هر جدایی، هر بازگشت، هر مکاشفه، تلاشیست برای پاسخ دادن به پرسشی که سالهاست بیپاسخ مانده. و در این تلاش، گاه فقط میتوان گفت:
«وای ویلیام، از دست تو!»
همانطور که لوسی میگوید، و ما هم شاید در دل خودمان زمزمهاش کنیم.
#وای_ویلیام
@qoqnoospub
منتشر شد
امپراتوری عثمانی، در روایتهای سنتی غرب، همواره به مثابۀ «دیگری اسلامی-آسیایی» در برابر «غرب مسیحی-اروپایی» تصویر شده است، اما واقعیت چهرهای پیچیدهتر و شگفتانگیزتر دارد: قلمرو چندقومیتی، چندزبانه و چنددینی عثمانیها تا اعماق قارۀ اروپا گسترش یافته بود. در حقیقت، فرمانروایان عثمانی خود را وارثان امپراتوری روم میدانستند. مارک دیوید بئر، در این روایت جدید و جذاب، اوجگیری شگفتانگیز عثمانیها از یک امارت مرزی کوچک به یک امپراتوری جهانی را با تأکید بر پیوندهای آنان با میراثهای ترکی، مغولی، اسلامی و بیزانسی به تصویر میکشد.او نشان میدهد که عثمانیها همزمان که پیشگام تساهل و مدارای دینی بودند، از ابزار تغییر مذهب برای ادغام و یکپارچهسازی ملتهای مغلوب استفاده میکردند. اما در قرن نوزدهم، این سیاست جای خود را به انحصارطلبی داد، روندی که سرانجام به پاکسازی قومی، نسلکشی و فروپاشی امپراتوری پس از جنگ جهانی اول انجامید.
#عثمانیها
@qoqnoospub
امپراتوری عثمانی، در روایتهای سنتی غرب، همواره به مثابۀ «دیگری اسلامی-آسیایی» در برابر «غرب مسیحی-اروپایی» تصویر شده است، اما واقعیت چهرهای پیچیدهتر و شگفتانگیزتر دارد: قلمرو چندقومیتی، چندزبانه و چنددینی عثمانیها تا اعماق قارۀ اروپا گسترش یافته بود. در حقیقت، فرمانروایان عثمانی خود را وارثان امپراتوری روم میدانستند. مارک دیوید بئر، در این روایت جدید و جذاب، اوجگیری شگفتانگیز عثمانیها از یک امارت مرزی کوچک به یک امپراتوری جهانی را با تأکید بر پیوندهای آنان با میراثهای ترکی، مغولی، اسلامی و بیزانسی به تصویر میکشد.او نشان میدهد که عثمانیها همزمان که پیشگام تساهل و مدارای دینی بودند، از ابزار تغییر مذهب برای ادغام و یکپارچهسازی ملتهای مغلوب استفاده میکردند. اما در قرن نوزدهم، این سیاست جای خود را به انحصارطلبی داد، روندی که سرانجام به پاکسازی قومی، نسلکشی و فروپاشی امپراتوری پس از جنگ جهانی اول انجامید.
#عثمانیها
@qoqnoospub
چارلز دیکنز با رمانهایی مملو از شخصیتهایی ماندگار چون الیور توئیست و دیوید کاپرفیلد و با تصویرگری فوقالعادهاش از فقر و بیعدالتی شهره است، اما او در قلمرو وهم نیز استادی میکند. دیکنز با نگاهی روانکاوانه، حتی در داستانهایش، در ذهن و وجدان آدمی دنبال ریشههای هراس است.
در این مجموعه داستان، او از عناصر کلاسیک گوتیک – خانههای متروک، اشباح، وهم و اضطراب – برای روایتی عمیقتر استفاده میکند. نتیجه داستانهایی است که نهفقط ترسناکاند، بلکه پرسشبرانگیز و تأثیرگذارند.
#داستانهای_ارواح
#چارلز_دیکنز
#مهرداد_وثوقی
#ادبیات_گوتیک_ققنوس
@qoqnoospub
در این مجموعه داستان، او از عناصر کلاسیک گوتیک – خانههای متروک، اشباح، وهم و اضطراب – برای روایتی عمیقتر استفاده میکند. نتیجه داستانهایی است که نهفقط ترسناکاند، بلکه پرسشبرانگیز و تأثیرگذارند.
#داستانهای_ارواح
#چارلز_دیکنز
#مهرداد_وثوقی
#ادبیات_گوتیک_ققنوس
@qoqnoospub
ژانگادا به موازات ماجرای پلیسی، بهنوعی به معرفی رود آمازون و کشورهای اطراف آن نیز میپردازد، و توصیفات این مناطق آنقدر دقیقاند که خواننده از وسعت اطلاعات ژول ورن حیرتزده میشود. البته عناصر مورد علاقهٔ ژول ورن را در این اثر هم، مثل سایر آثارش، میتوان یافت، از جمله سفر، که پیشتر در آثاری مانند پنج هفته در بالن، از زمین تا ماه و دور ماه هم به آن پرداخته بود، و اتفاقات شگفتانگیزی مانند نبرد با تمساحهای رود آمازون که کشش داستانی را بیشتر میکنند.
ژانگادا در واقع نوعی کشتی است که در این کتاب اسباب سفر ژوام گارال همراه با خانواده و خدمتکارانش است. آنها سوار بر ژانگادا، با گذر از رود آمازون، از پرو به سمت بِلِم، شهری در برزیل، میروند تا در آنجا مراسم ازدواج دختر ژوام را برگزار کند. ما نیز همراه آنها در طول مسیر با شهرها و مناطق مختلفی که در امتداد آمازون، این شاهرگ حیاتی آمریکای جنوبی، قرار دارند آشنا میشویم. پایان خوش رمان این داستان را دلنشینتر کرده است، جایی که ژوام گارال که مرد محترم و درستکاری است از گناهی قدیمی که بهاشتباه به او نسبت داده شده تبرئه میشود. ..
#ژانگادا
#ژول_ورن
@qoqnoospub
ژانگادا در واقع نوعی کشتی است که در این کتاب اسباب سفر ژوام گارال همراه با خانواده و خدمتکارانش است. آنها سوار بر ژانگادا، با گذر از رود آمازون، از پرو به سمت بِلِم، شهری در برزیل، میروند تا در آنجا مراسم ازدواج دختر ژوام را برگزار کند. ما نیز همراه آنها در طول مسیر با شهرها و مناطق مختلفی که در امتداد آمازون، این شاهرگ حیاتی آمریکای جنوبی، قرار دارند آشنا میشویم. پایان خوش رمان این داستان را دلنشینتر کرده است، جایی که ژوام گارال که مرد محترم و درستکاری است از گناهی قدیمی که بهاشتباه به او نسبت داده شده تبرئه میشود. ..
#ژانگادا
#ژول_ورن
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
Photo
هانا آرنت در کتاب وضع بشر به مخالفت با آن دسته از فیلسوفان سیاسی میپردازد که همۀ انواع فعالیتهای بشری را یککاسه میکنند و ذیل عناو.ین واحدی مثل کار، عمل یا فعالیت میگنجانند. آرنت برای توضیح روشنتر مسائل سه مفهوم متمایز را مطرح میکند: زحمت (labor)، کار (work) و عمل (action). زحمت با فعالیت مادی و زیستی انسان برای بقا مرتبط است. کار با فعالیتهای انسان در ساختنِ مصنوعات ارتباط دارد. و عمل با فعالیتهای خلاقانۀ انسان برای طرحافکنی و اقدام سیاسی مرتبط است.
ساحت عمل کثرت انسانها را به نمایش میگذارد. در حالی که انسانها در ساحت زحمت و کار کمابیش مشابهاند، در ساحت عمل تنوع و کثرت گستردهای دارند. اما تلقی سیاست در قالبِ بقا (زحمت) یا ساختن (کار) به منزلۀ غافل ماندن از تکثر بشری در نظر و اعمال زور بر افراد در عمل است. به نظر آرنت فیلسوفان سیاسی به گونهای دربارۀ سیاست قلم زدهاند که به نحو نظامیافته مهمترین ویژگیهای سیاسی آدمیان را از نظر دور میدارد: این که آدمیان متکثرند، هر یک از آنان قابلیت دیدگاههای تازه و اعمال تازه دارند و به قالب طرح و الگویی مرتب و منظم و پیشبینیپذیر درنمیآیند مگر به قیمت پایمال شدن این قابلیتهای سیاسی.
تحلیل آرنت از سه ساحت زحمت و کار و عمل و تأکید بر اهمیت عمل در حوزۀ سیاست دعوتیست به طرحافکنی، ایدهپردازی، آزادی و عاملیت انسان و قدرت خلاقانۀ او در تفسیر و تغییر جهان. این وضع و حال و شرط اساسی سیاست است: سیاست در میان انسانهای متکثر جریان دارد که هر کدام میتوانند عمل کنند و جریان تازهای به راه اندازند. نتایجی که از چنین تعاملی سر بر میآورند ممکن نه ضروری و پیشبینیناپذیرند، اموری هستند مربوط به سیاست عملی که تابع توافق جمعی کثیر است.
#وضع_بشر
@qoqnoospub
ساحت عمل کثرت انسانها را به نمایش میگذارد. در حالی که انسانها در ساحت زحمت و کار کمابیش مشابهاند، در ساحت عمل تنوع و کثرت گستردهای دارند. اما تلقی سیاست در قالبِ بقا (زحمت) یا ساختن (کار) به منزلۀ غافل ماندن از تکثر بشری در نظر و اعمال زور بر افراد در عمل است. به نظر آرنت فیلسوفان سیاسی به گونهای دربارۀ سیاست قلم زدهاند که به نحو نظامیافته مهمترین ویژگیهای سیاسی آدمیان را از نظر دور میدارد: این که آدمیان متکثرند، هر یک از آنان قابلیت دیدگاههای تازه و اعمال تازه دارند و به قالب طرح و الگویی مرتب و منظم و پیشبینیپذیر درنمیآیند مگر به قیمت پایمال شدن این قابلیتهای سیاسی.
تحلیل آرنت از سه ساحت زحمت و کار و عمل و تأکید بر اهمیت عمل در حوزۀ سیاست دعوتیست به طرحافکنی، ایدهپردازی، آزادی و عاملیت انسان و قدرت خلاقانۀ او در تفسیر و تغییر جهان. این وضع و حال و شرط اساسی سیاست است: سیاست در میان انسانهای متکثر جریان دارد که هر کدام میتوانند عمل کنند و جریان تازهای به راه اندازند. نتایجی که از چنین تعاملی سر بر میآورند ممکن نه ضروری و پیشبینیناپذیرند، اموری هستند مربوط به سیاست عملی که تابع توافق جمعی کثیر است.
#وضع_بشر
@qoqnoospub