🌴🌴 ریگان سلام 🌴
1.62K subscribers
38.8K photos
6.24K videos
341 files
12.7K links
اجتماعی ،فرهنگی ،خبری تحلیلی ،سرگرمی

ارسال خبر، مطلب، عکس و فیلم و سوژه و تبلیغات

ارتباط با ادمین :

@Tmr_alb

@R_izadyan
Download Telegram
#بم
حضور استاد خوشنویسی آقای رضا دریجانی هنرمند #بمی در برنامه صبح بخیر کرمان
#استاد_خوشنویسی #هنرمند_بمی #رضا_دریجانی
❇️ @RiganSalam
حضور جوانان #بمی در ورزشگاه محل بازی فوتبال ایران -مراکش
عکس::آقای قهری
🔻 کانال #ریگان_سلام 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEDg_-uFwq0NdI0XMg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥حجت الاسلام غضنفرآبادی : به عنوان یک #بمی تلاش کردیم #دست_مفسدین اقتصادی را از اموال بیت المال قطع بکنیم


#ریگان_سلام
🇮🇷 @Rigansalam
Forwarded from عکس نگار
مصاحبه اختصاصی #ریگان_سلام با #بازیگر #بمی سریال #افسانه_هزارپایان شبکه #سه_سیما

اگر نگاهی به تاریخ شرق استان بیندازیم ،می بینیم که این خطه از دیرباز مهد هنر و هنرمند بوده است و گواه این موضوع ارگ قدیم بم با معماری زیبا و بی نظیرش می باشد .در هر دوره و زمان ،بم بزرگ توانسته هنرمندانی در دامن خود در رشته های مختلف بپروراند.
در این روزها شاهدپخش سریال تلویزیونی افسانه هزارپایان از شبکه های سه سیما و نسیم هستیم.سریالی طنز و تاریخی به تهیه کنندگی و کارگردانی شهاب عباسی که سال های ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ ساخته شده و ۱۵ قسمت از آن در بهمن ۱۳۹۶ به صورت همزمان از دو شبکه پنج و نسیم پخش شد. ادامه این مجموعه از ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ از شبکه های نسیم و سه در حال پخش است .در این سریال هنرمندان بزرگی به ایفای نقش می پردازند.
یکی از بازیگران این مجموعه تلویزیونی #حسین_نصری اهل شهرستان #بم می باشد .به همین منظور #ریگان_سلام گفتگویی اختصاصی با این هنرمند انجام داده است.

با عرض سلام ،لطفا خودتان را کامل معرفی کنید.

سلام خدمت همه عزیزان وهمشهریان گرامی،حسین نصری هستم متولد۹بهمن ۵۴ کوچه ناظمی محله عیش آباد شهر بم.

بفرمایید از چه زمانی وارد عرصه هنر شدید؟
سال ۱۳۶۶ کلاس دوم راهنمایی بودم که آقای دامغانی معلم پرورشی ما به سر کلاس آمد وگفت: می‌خواهد گروه تئاتر مدرسه را تشکیل بدهد و من هم مشتاقانه دستم را بالا گرفتم و عضو گروه تئاتر مدرسه راهنمایی #سعدی_بم شدم.در آن تئاتر قرار شد من نقش پدر را بازی کنم.اولین بار در امور تربیتی بم روی صحنه رفتم، سال ها در تئاتر مدارس فعالیت داشتم تا آنکه سال ۷۸ در حالی که دانشجوی رشته شیمی دانشکده فنی دانشگاه کرمان بودم در یک تئاتر، نقش حضرت ابراهیم را بازی کردم و از آن زمان وارد تئاتر حرفه‌ای شدم، در سال ۷۹ در نمایش دغدغه های آقای قراری به جشنواره استانی و منطقه ای فجر راه پیدا کردم، سال ۸۴ برای پیشرفت در کارم، راهی تهران شدم، ورود به گروه های حرفه ای خیلی سخت بود و بالاخره در سال ۸۵ در نقش وزیر شنبلیله در تئاتر سلامان و ابسال در سالن اصلی تئاتر شهر تهران بازی کردم.
در همان سال به عضویت انجمن بازیگران خانه تئاتر درآمدم و افتخار حضور در نمایش های خانمچه و مهتابی در نقش سردار به کارگردانی هادی مرزبان ،نمایش پله آخر در نقش شاگرد به کارگردانی آقای ابراهیم آبادی و در نمایش غصه ها قصه شدن در نقش پدر به کارگردانی ابراهیم آبادی و غیره حضور داشتم.

ریگان سلام -غیر از تئاتر در عرصه سینما و تلویزیون چه فعالیتی داشتید؟
آقای نصری-در فیلم سینمایی قصه ها به کارگردانی رخشان بنی اعتماد در نقش کارگر خجالتی بازی کردم و این فیلم برنده شیر طلایی جشنواره هم شد ، در فیلم سینمایی مانا به کارگردانی آقای رزاقی فرد در فیلم تلویزیونی مشق عشق به کارگردانی آقای مختاری،
در دو تئاتر تلویزیونی به کارگردانی خانم گلاب آدینه ، در سریال افسانه هزار پایان در نقش تاجر بی بخارایی به کارگردانی آقای شهاب عباسی و سریال دریا در نقش کاسب طماع به کارگردانی آقای مهدی پور بازی کردم ، در جشنواره‌های مختلفی حضور داشتم و سالهاست که به تدریس نمایش خلاق به کودکان زیر ۶ سال می پردازم.

آیا تاکنون به ریگان هم سفری داشته‌اید؟
بله در زمانی که حجت الاسلام مهری امام جمعه آنجا بودند به این منطقه سفر کردم.
آخرین باری که به بم سفر کردید چه سالی بود ؟
عید ۹۷
چه صحبتی برای جوانان، هنرمندان و مردم ریگان و شرق استان دارید؟
مردم کویر خودشان از من بیشتر می دانند،ما باید بذر امید و اعتماد را در وجود جوانان و نوجوانان بکاریم ،این بذر چند سال بعد حتماً جواب خواهد داد و رشد خواهد کرد، باید حرکت کرد نه اینکه غُر بزنیم ،نهایت استفاده را از فرصتها ببریم و در عرصه هنر و پیشرفت منطقه تلاش بیشتری داشته باشیم ودرپایان برای همه همشهریان آرزوی سلامتی و بهروزی دارم.

ریگان سلام از آقای نصری بابت وقتی که در اختیار این رسانه قرار دادند کمال تشکر را دارد.

#ریگان_سلام
🇮🇷 @Rigansalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنرنمایی اقای سبزواری هنرمند #بمی در شبکه جام جم
https://t.me/joinchat/AAAAAEDg_-uFwq0NdI0XMg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تارنوازی استاد سبزواری هنرمند #بمی تقدیم شما مخاطبین عزیز

https://t.me/joinchat/AAAAAEDg_-uFwq0NdI0XMg
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اجرای آهنگ #ایران از هنرمند #بمی آقای رضااحمدی در شبکه یک سیما
#ریگان_سلام
🇮🇷 @Rigansalam
قصه #بخشو و #مریمو

.
مریمو دختر همسایه بی‌بی بود، بلوغاتی و دررسیده، برارش ابوذرو تو‌ مدرسه ما آمادگی می‌خوند.ظهرا میومد دنبالش...ابوذرو پوزش همیشه آویزون بود، یه بره‌ی بی‌پناه وسط گرگ‌های دبستان اُحُد، هادِرِش بودم کسی خوراکیاشو نخوره،توپ جمع‌کن نباشه تو دروازه وای‌نسته، مریمو که میخندید بوی پرتقال میریخت تو‌ کله‌م . تو‌ خرماپزون همون سال بود که بی‌بی به مادرم گفت: مریمو داره عاروس میشه...بی‌بی گفت: شوش کارمند بانکه، وضعش خوبه پراید داره...ولی من دیده بودم مریمو از بخشو نوار حمیرا میگیره و‌ وقتی بخشو با موتورش جلو دبیرستانشون کون‌چرخ می‌زنه و آسفال جر میده مریمو گونه‌هاش میشه عین انار سرخ...اون روز یه وانتی اومد و ده‌تا صندوق زمزم توی جوب آب که وسط باغ بی‌بی رد میشد چید که تا شب تَگَر بشن...ظهر دوتا نری سر بریدن کردن تو دیگای مس...توی دلم رخت میشستن...غروب من داشتم با قاشق پاه‌پاه در شیشه زمزم می‌پکوندم که میثم غاره زد اومدن اومدن...پرایدی که روبانها و گلایل‌های آبی پلاسیده ریده بود به هیبتش جفت‌راهنما‌زنان وارد کوچه شد. گوسفندی را کشان‌کشان زمین زدند، کارمندبانک پیاده شد با پیراهن سفید پیچ‌اسکن و کت‌و‌شلوار مشکلی پرپیله و اپل دار و سبیل قیطانی و موهای آمیناباچانی ، خون گوسفند روی زمین شده بود عین نقشه‌ی شیلی...سازی دهلی‌ها شروع کردند... زن‌ها کلولو کشیدند، مریمو یک ذره چادرش را داد بالا که از روی انقلاب سرخ شیلی رد شود و ژپون دامنش سرخ نشود، والله العظیم توی شش میلیارد نفر آن سالهای کره‌زمین من فقط اشکهای مریمو را دیدم... تف کردم دنیا بی‌مزه شد، رغبت دو پرس غذا خوردن یکی در زنانه یکی درمردانه خاکسترشد، همه آن شش‌تا نوشابه‌ای که کف رفته بودم و زیر بافه‌های کاه پنهان کرده بودم که تاآخر هفته نوشابه داشته باشم را برگرداندم، سر چندتا نی را گره زدم و‌ توی چندتا نوشابه تف کردم که گوه بگیرند این عروسی را... سازی دهلی‌ها میزدند و من بغض داشتم...نمی‌دانم چرا ولی با قاشق رفتم تا روی صندوق پراید هم تاریخ عروسی را حک کنم که به یادگار بماند... سر کوچه کله‌چراغ یاماهایی روشن بود، بخشو ضدنور نشسته بود و‌ شاخه‌نوری که به لب داشت را کام‌حبس می‌رفت..گریه نمیکرد. عین شیر زخمی، هفّه میکرد و زخمهایش را می‌لیسید...
.
بخشو را ندیدم تا همین یکی دوسال پیش...که دور میدان فرمانداری شارژ و تخمه و خرت وپرت می‌فروخت...یک آب معدنی خریدم و‌ بقیه پولم را که میداد یک ام بی ریخت بزرگ روی مچش خالکوبی را دیدم از بین هفت‌میلیارد جمعیت جهان فقط من میدانستم آن ام یعنی : مریمو...


اثر آقای #حامد_عسکری شاعر و نویسنده #بمی

#ریگان_سلام
🇮🇷 @Rigansalam