کتابخانه سیمرغ
74.8K subscribers
14.2K photos
931 videos
7.03K files
487 links
Download Telegram
‍ روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم


 #مولانا

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

نفرت، آدمی را بتدریج شبیه کسی می‌کند که از او متنفر است، همچون شکارچی‌ای که در غایتِ میل به کشتن شکارش، شبیه شکارش می‌شود؛چراکه برای کشتن شکاری باید مثل او شد؛ مثل او خوابید، بیدار شد، نگاه کرد، راه رفت و از همه مهمتر، اندیشید و احساس کرد و در نهایت خود شکار شد.

📕#هر_چیز_که_در_جستن_آنی_آنی

#مولانا

♦️@seemorghbook
موی بشکافی به عیب دیگران

چون به عیب خود رسی کوری از آن

#مولانا

♦️@seemorghbook
چون تو با بَد، بَد کنی
پس فرق چیست؟

#مولانا

♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

اگر کسی از دیگری به نیکی یاد کند، آن خیر و نیکی، به وی باز می‌گردد.
این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند.
پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد.
و چون از یکی بد گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد!
پس اکنون که می‌توانی در باغ و گلزار باشى
چرا در ميان خارستان و مارستان مى‌گَردى؟!
همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى.

#مولانا

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب


مجنون را گفتند که از لیلی خوب‌ترانند بر تو بیاریم.
او می‌گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمی‌دارم و لیلی صورت نیست!
لیلی به دست من همچون جامی‌ست، من از آن جام شراب می‌نوشم.
پس من عاشق شرابم که از او می‌نوشم و شما را نظر بر قَدَح است.
از شراب آگاه نیستید!

📕#فیه_ما_فیه

#مولانا

♦️@seemorghbook
☕️ قطعه‌ای از کتاب

عالَم بر مثالِ كوه است. هرچه گويی، از خير و شر، از كوه همان شنوی. و اگر گمان بری كه "من خوب گفتم، كوه زشت جواب داد،" مُحال باشد كه بلبل در كوه بانگ كند، از كوه بانگ زاغ آيد يا بانگِ آدمي يا بانگِ خر. پس يقين دان كه بانگِ خر كرده باشی!

📕#فیه‌_ما_فیه

#مولانا

♦️@seemorghbook
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن
پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی
می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و
مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی
می‌راند آن ادرار، دريای بی‌ساحل به
نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ.
زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است.
و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا

♦️@seemorghbook
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪﯼ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ
ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ
ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ !
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻧﯽ
ﺩﻝ ﻣﻮﺭﯼ ﻧﺮﻧﺠﺎﻧﯽ ...
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ
ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ که از ﺁﻧﯽ ... !

#مولانا

♦️@seemorghbook
صبح است بیا تا من وتو ما بشویم
در سفره صبحانه ی دل جا بشویم
من چای غزل نوش وتو قند در پهلو
هی شعر بنوشیم ومعما بشویم

#مولانا

♦️@seemorghbook
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها ، زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن

#مولانا

♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

#مولانا

♦️@seemorghbook
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪﯼ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ
ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ
ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ !
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻧﯽ
ﺩﻝ ﻣﻮﺭﯼ ﻧﺮﻧﺠﺎﻧﯽ ...
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ
ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ که از ﺁﻧﯽ ... !

#مولانا

♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

#آسیاب_به_نوبت

رفت روزی زاهدی در آسیاب
آسیابان را صدا زد با عـتاب
گفت  دانی کیستم من ، گفت نه
گفت نشناسی مرا ، ای روسـیَه
این  منم من ، زاهدی عالی مقام
در رکوعُ درسجودم صبح و شام
ذکر یا قدوس و  یا  سبوح ِ مـن
بـُرده تـاپیش  ملایک روح ِ مـن
مستجاب الدعوه ام تنها و بس
عزت ِ  ما را نداند هیچکس
هرچه خواهم از خدا آن میشود
با نفیرم زنده بی جان میشود
حال‌برخیزُ به خدمت کن شتاب
گندم  آوردم  از  برای آسیاب
زود  این گندم  درون دلو ریز
تا بخواهم  از خدا باشی عزیز
آسیابت  را کنم  کاخی بلند
بر  تو پوشانم  لباسی از پرند
صد  غلام  و صد کنیز  خو‌برو
می‌ کنم امـشب برایت  آرزو
آسـیابان گـفـت ای مرد خدا
من   کجا  و  آنچه  میگویی کجا
چونکه عمری را به همت زیستم
راغـب ِ ایـن کاخ و دربان نیستم
در مرامم هرکسی را حرمتیست
آسـیابم هـم ، همیشه نوبتیست
نوبتت چون شد کنم بار تو باز
خواه مومن باشُ خواهی بی‌نماز
باز  زاهد کرد  فریاد  و  عتاب
کاسیابت بر سرت سازم خراب
یک دعا گویم سَقَط گردد خرت
بر زمین ریزد هـمه بار و بـرت
آسیابان خنده  زدای  مرد حق
از  چه  بر بیهوده می‌ریزی عرق
گر دعاهای تو می‌سازد مجاب
با دعایی گندم خـود را بساب ...


#مولانا

♦️@seemorghbook
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن
پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی
می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و
مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی
می‌راند آن ادرار، دريای بی‌ساحل به
نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ.
زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است.
و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

گفت پیلی را آوردند بر سر چشمه‌ای که آب خورد،
خود را در آب می‌دید و می‌رمید!
او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد
نمی‌دانست که از خود می‌رمد!

همه اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد
و حرص و بی‌رحمی و کبر ، چون در توست، نمی‌رنجی!
چون آن را در دیگری می بینی
می‌رمی و می‌رنجی!

📕#فیه_ما_فیه

#مولانا


♦️@seemorhhbook
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن
پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی
می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و
مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی
می‌راند آن ادرار، دريای بی‌ساحل به
نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ.
زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است.
و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب


هر حيوان كه از دور ديدی و ندانستی سگ و گرگ است يا آهو،
ببين رو به سمت مرغزار و سبزينه است يا لاشه و استخوان؛
آدمی را نيز چون نشناسی، ببين به كدام سوی می‌رود

📕#مجالس_سبعه

#مولانا

♦️@seemorghbook
زندگی حکایت؛
قدیمی کوهستان است!
هرچه را که صدا کنی همان را می شنوی!
پس به نیکی صدا کن تا به
نیکی‌ به تو پاسخ دهد!

اين جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آيد نداها را صدا.

#مولانا

♦️@seemorghbook

مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ

ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم

#مولانا

♦️@seemorghbook