کتابخانه سیمرغ
70.8K subscribers
12.9K photos
845 videos
6.83K files
477 links
Download Telegram
دروغ‌ها چیزهای وحشتناکی هستند. می‌توان گفت، بزرگ‌ترین گناهانی که جامعه‌ی مدرن را می‌آزارند افزایش دروغ و سکوت است. گستاخانه دروغ می‌گوییم و بعد زبان‌مان را قورت می‌دهیم. به هرحال، اگر تمام طول سال صرفا حقیقت را بگوییم، احتمالا حقیقت ارزشش را از دست بدهد.

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
برای هر کسی،
یه اسم توی زندگیش هست که
تا ابد هر جایی اونو بشنوه،
ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت؛
یا از روی ذوق،
یا از روی حسرت،
یا از روی نفرت...

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

داشتن چیزی که نماد آزادی باشد، آدم را خوشحالتر از رسیدن به آزادیی میکند که آن چیز نماد آن است. بیشتر آدمهای دنیا سعی نمیکنند آزاد باشند، فقط فکر میکنند که آزادند. همه‌اش توهم است. بیشتر آدمهای دنیا اگر آزادشان بگذاری، بدجوری تو هچل می‌افتند بهتر است یادت باشد. مردم عملا ترجیح می دهند آزاد نباشند.

ژان ژاک روسو میگوید تمدن از وقتی شروع شد که مردم نرده‌ها را ساختند. نظری بسیار هوشمندانه. درست هم هست همهء تمدن محصول فقدان آزادی است که دورش نرده کشیده‌اند.........

📕 #کافکا_در_کرانه

#هاروکی‌_موراکامی

♦️@seemorghbook
.
اگر روزی چشم هایت را باز کردی
و خودت را وسط یک کوره دیدی
نترس و سعی کن از آن،
پخته خارج شوی،
چرا که "سوختن" را همه بلدند...!

#هاروکی_موراکامی

@seemorghbook
📕#وقتی_آتش_خاموش_میشود

#هاروکی_موراکامی

از متن کتاب:

وقتي تلفن چند دقيقه مانده به نصف شب، زنگ زد، جانکو داشت تلويزيون تماشا مي کرد. کي ساکه گوشه اتاق نشسته بود. هدفون بر گوش و با چشماني نيمه باز. همين طور که انگشتان کشيده اش روي سيم هاي گيتار برقي مي رقصيد، سرش را به عقب و جلو تاب مي داد. داشت قطعه اي را تمرين مي کرد که ريتم تندي داشت و ابداً صداي زنگ تلفن را نمي شنيد. جانکو گوشي را برداشت.
- بيدارت کردم؟
مياکه بود با لهجه آشنا و نامفهوم اوزاکا. جانکو جواب داد:
- نه بابا، بيدار بوديم.
- تو ساحلم. بايد ببيني چقدر تخته پاره روي آبه. اين دفعه يکي بزرگترش رو درست مي کنيم. مي توني بياي اين پائين؟
جانکو گفت:
- معلومه که ميام. بذار لباسام رو عوض کنم. ده دقيقه ديگه اونجام.

♦️@seemorghbook
باید نگاه کنی!... بستن چشم‌هایت چیزی را عوض نمی‌کند. چون نمی‌خواهی شاهد اتفاقی باشی که می‌افتد، هیچ‌چیز ناپدید نمی‌شود. در واقع دفعه‌ی بعد که چشم واکنی، اوضاع بدتر می‌شود. دنیایی که تویش زندگی می‌کنیم، این‌جور است... چشمانت را باز کن. فقط بزدل چشم‌هایش را می‌بندد. چشم بستن و پنبه در گوش چپاندن باعث نمی‌شود زمان از حرکت بایستد.

📘#کافکا_در_کرانه

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

پيرمرد جواب داد: من هم باید ترک کنم.
من هر روز فقط دو نخ سیگار می‌کشم
برای همین نباید زیاد سخت باشد.
اما می‌دانی ..
رفتن به مغازه برای سیگار خریدن و آمدن به اینجا برای سیگار کشیدن،
خودش کمک می‌کند وقت بگذرد،
من را به تحرک وامی‌دارد و نمی‌گذارد زیاد فکر کنم.
گفتم: یعنی می‌گویید برای سلامتی‌تان سیگار می‌کشید؟
پیرمرد با نگاهی جدی گفت:
"دقیقا "

📕#كجا_ممكن_است_پيدايش_كنم

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

روزنامه هایِ صبح پخش شده، مردم با سگ های بزرگی قدم می زنند، صدایِ تهیه‌ی غذا از پنجره آشپزخانه ها شنیده می شود، مردم یکدیگر را صدا می کنند، اینجا هم روزِ جدیدی آغاز می شود، ممکن است این هم روزی مثلِ روزهای دیگر باشد یا آن قدر روزِ جالب توجهی که از هر جهت در خاطره ها بماند، فعلا که برایِ بیشترِ مردم فقط یک ورقه‌ی کاغذ خالی است.

📕#بعد_از_تاریکی

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

هر وقت افسردگی به سراغم می آید، شروع  به تمیز کردنِ خانه می کنم. حتی اگر دو یا سه صبح باشد. ظرف ها را می شویم، اجاق را گردگیری می کنم، زمین را جارو می کشم، دستمال ظرف ها را در سفید کننده می اندازم، کشوهای میزم را منظم می کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد، اتو می کشم... آن قدر این کار را می کنم تا خسته شوم ... و می خوابم. صبح بیدار می شوم و وقتی جوراب هایم را می پوشم، حتی یادم نمی آید شب قبل به چه فکر می کردم.

بار دیگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق، مثلِ همیشه، تمیز و مرتب بود.

آدم ها در ساعت سه صبح، به هر چیزی فکر می کنند. همه ما این طور هستیم. برای همین هر کدام مان باید شیوه ی مبارزه ی خود را با آن، پیدا کنیم.

📕#کجا_ممکن_است_پیدایش_کنم

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه ای از کتاب

بستن چشم هايت چيزي را تغيير نمي دهد. هيچ چيز فقط به خاطر اينكه تو آنچه را دارد اتفاق مي افتد نمي بيني٬ ناپديد نمي شود. در حقيقت بار ديگري كه چشم هايت را باز كني اوضاع حتي خيلي بدتر خواهد بود. دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم اين چنين است. چشم هايت را كاملا باز نگه دار. فقط يك ترسو چشم هايش را مي بندد. بستن چشم هايت و گرفتن گوش هايت زمان را متوقف نمي كند ... .

📕#کافکا_در_کرانه

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
نصف اشتباهاتمان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم ، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم ، فکر می کنیم . . .

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️ قطعه‌ای از کتاب

هر کدام از ما چیزی را که برایش باارزش بوده از دست می‌دهد. موقعیت‌های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم به‌دست بیاوریم .... این بخشی از آن چیزی است که معنی‌اش زنده بودن است!
اما درون سرمان اتاق کوچکی است که آن خاطرات را در آن نگه می‌داریم.
اتاقی شبیه قفسه‌های توی این کتابخانه.

و برای درک عملکردِ قلبمان باید مدام کارت‌های مرجع جدید درست کنیم. باید هر چندوقت یک‌بار چیزها را گردگیری کنیم. آن‌ها را هوا بدهیم، آب گلدان را عوض کنیم.
 

📕#کافکا_در_کرانه

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
حالا که به هم سلام کردید، باید بگویم که وقت وداع است. سلام، خداحافظ. به قول معروف زندگی ما مثل وداعی طولانی است، درست مثل گل‌هایی که دستخوش توفان پراکنده می‌شود.

📘#کافکا_در_کرانه

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

همه ما انسان‌های ناقصی هستیم که در دنیایی ناقص زندگی می‌کنیم"
ما که با اندازه‌گیری تمام خطوط و زوایای زندگی‌مان با خط کش و نقاله زندگی نمی‌کنیم!؟

📕#جنگل_نروژی

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
دروغ‌ها چیزهای وحشتناکی هستند. می‌توان گفت، بزرگ‌ترین گناهانی که جامعه‌ی مدرن را می‌آزارند افزایش دروغ و سکوت است. گستاخانه دروغ می‌گوییم و بعد زبان‌مان را قورت می‌دهیم. به هرحال، اگر تمام طول سال صرفا حقیقت را بگوییم، احتمالا حقیقت ارزشش را از دست بدهد.

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
📕#سرزمین_عجایب_بیرحم

#هاروکی_موراکامی

در این اثر دو راوی در دنیاهایی جداگانه و یکی در میان، در فصلی متفاوت داستان را روایت می‌کنند. بخش‌های مختلف این کتاب به نوبت در دو منطقه اتفاق می‌افتند؛ فصل‌های فرد در «سرزمین عجایب بی رحم» حوادثی را در زیرزمین‌های ژاپن نشان می‌دهد و فصل‌های زوج در «ته دنیا» كه مکانی خیالی است، روی می‌دهد.
نویسنده این دو موقعیت را با یک رشته ظریف و باریک به هم وصل می‌کند و مفاهیم ضمیر ناآگاه و آگاه و هویت انسانی را می‌كاود. موضوع اصلی كتاب نگاهی است به هوشیاری انسان‌ها و دو راوی داستان، ماجراهای اطرافشان را در حول و حوش همین موضوع روایت می‌كنند.
در پشت جلد این كتاب آمده: «می‌گویی تو این شهر نه دعوایی است و نه نفرتی یا میلی. این رویای قشنگی است. من هم بدون شك طالب سعادت توام. اما غیاب دعوا یا نفرت یا میل هم‌چنین به معنای آن است كه ضد آن‌ها هم نیست. نه شادی، نه پیوند و نه عشق. فقط آن‌جا كه دلسردی و افسردگی و غم هست، شادی موجودیت دارد، بدون یاس فقدان، امیدی هم در بین نیست... . جانورها همه جا پرسه می‌زنند و بقای ذهن را جذب می‌كنند، بعد آن‌ها را می‌برند به دنیای بیرون. زمستان كه می‌شود با آنچه در درونشان مانده می‌میرند. چیزی كه آن‌ها را می‌كشد سرما و كمبود خوراك نیست، قاتلشان بار خویشتن‌هایی است كه شهر بر گرده‌شان گذاشته. بهار كه می‌شود جانورهای تازه به دنیا می‌آیند ـ دقیقا به تعداد آن‌هایی كه مردند ـ و روز از نو، روزی از نو. این بهای كمال توست. كمالی كه همه چیز را به آن كه ضعیف و ناتوان است تحمیل می‌كند.››

♦️@seemorghbook
📕#یک_کیو_هشتاد_و_چهار(1q84)

#هاروکی_موراکامی

رمان یک کیو هشتاد و چهار که نام آن یاد آور نام کتاب 1984 جورج اورول می‌باشد، روایت داستان زنی است که در حین تلاش برای رسیدن به قرار ملاقات سوار تاکسی شده و در ترافیک ناچار به پیاده شدن زود هنگام از تاکسی می‌شود. این زن بعد از پیاده شدن از تاکسی خود را در بعدی دیگر از دنیای فعلی می‌یابد، بعدی که موازی با دنیای واقعی می‌باشد لیکن شامل مفاهیم متفاوتی است...
اگر موراکامی‌خوان باشید که سبک نوشتارش را حتما می‌شناسید، اما برای آن دسته که هنوز اثری از ایشان نخوانده‌اند که باید بگویم که به پیش بردن داستان‌های موازی و استفاده استادانه از شخصیت‌های تخیلی و آمیختن واقعیت‌هایی از دنیای واقعی با دنیای تخیلی، از مشخصات نوشته‌های این نویسنده ژاپنی نامدار است.
داستان در یک بن‌بست اتفاق می‌افتد: دختری جوان به نام آئومام (به معنای نخود سبز) در تاکسی در ترافیک سنگین اتوبانی بالاتر از سطح زمین که کمربندی توکیو را دور می‌زند گیر کرده است. آهنگی از رادیوی تاکسی پخش می‌شود. همین‌طور که آهنگ نواخته می‌شود و تاکسی منتظر است، راننده به آئومام پیشنهاد یک راه خروجی غیرمتعارف داد. به او میگوید که اتوبان‌های بالاتر از سطح زمین، راه‌های خروج اضطراری دارند و یکی از آن‌ها کمی جلوتر است.و میگوید که این خروجی‌ها راه‌پله‌های مخفی به خیابان‌ها دارند و بیش‌تر مردم از آن‌ها خبر ندارند، و اگر او واقعاً دیرش شده چاره‌ای ندارد جز این‌که از یکی از این راه‌پله‌ها پایین برود. وقتی آئومام فکر می‌کند که چه کار کند، ناگهان راننده یک هشدار موراکامی‌وار میدهد؛ «فقط یادت باشه که چیزها اون‌جوری که به نظر می‌آن نیستن.» در واقع به دختر هشدار میدهد که وقتی پایین برود ممکن است دنیایش برای همیشه تغییر کند.
دختر از پله‌ها پایین می‌رود و آن‌چه راننده گفته بود اتفاق می‌افتد. دنیایی که آئومام واردش می‌شود، به طور ظریفی با دنیایی که منتظرش بود متفاوت است. قرار ملاقاتی که برایش عجله داشت، یک قتل از آب درمی‌آید.
این شروع دیوانه‌وار 1Q84 است. در میانه‌ی داستان، کار به اتفاق‌های غیرواقعی و ماورایی (مانند ساعتی که در هوا معلق است) می‌کشد، و...
ترجمه فارسی 1Q84 را انتشارات آوای مکتوب در سه جلد با قیمت ۶۰ هزار تومان منتشر کرده است.
رمان "1Q84"که در دو جلد نخست توانست عنوان پرفروشترین کتاب سال ژاپن را از آن خود کند.موفقیت این رمان همچنین باعث فروش آثار قبلی موراکامی و استقبال از سی‌دی موسیقی ذکر شده در رمان شد.


♦️@seemorghbook
اگر روزی
چشم هایت را باز کردی
و خودت را وسط یک کوره دیدی نترس
و سعی کن از آن پخته خارج شوی،
چرا که "سوختن" را همه بلدند...!

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه ای از کتاب

بستن چشم هايت چيزي را تغيير نمي دهد. هيچ چيز فقط به خاطر اينكه تو آنچه را دارد اتفاق مي افتد نمي بيني٬ ناپديد نمي شود. در حقيقت بار ديگري كه چشم هايت را باز كني اوضاع حتي خيلي بدتر خواهد بود. دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم اين چنين است. چشم هايت را كاملا باز نگه دار. فقط يك ترسو چشم هايش را مي بندد. بستن چشم هايت و گرفتن گوش هايت زمان را متوقف نمي كند ... .

📕#کافکا_در_کرانه

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook
☕️قطعه ای از کتاب

بستن چشم هايت چيزي را تغيير نمي دهد. هيچ چيز فقط به خاطر اينكه تو آنچه را دارد اتفاق مي افتد نمي بيني٬ ناپديد نمي شود. در حقيقت بار ديگري كه چشم هايت را باز كني اوضاع حتي خيلي بدتر خواهد بود. دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم اين چنين است. چشم هايت را كاملا باز نگه دار. فقط يك ترسو چشم هايش را مي بندد. بستن چشم هايت و گرفتن گوش هايت زمان را متوقف نمي كند ... .

📕#کافکا_در_کرانه

#هاروکی_موراکامی

♦️@seemorghbook