کتابخوانی📚
6.37K subscribers
6.04K photos
390 videos
12.1K files
990 links
https://www.instagram.com/azadshafi7


👻مخاطب نوشته هام یه موجود خیالیه :)


Admin:
@ShafiAzad7
Download Telegram
📎 #_یک_تکه_کتاب

یک روز پیرمردی سفید مو از ما تقاضای صدقه کرد و همراهم جوزف پنج فرانک به او پول داد و وقتی نگاه متعجب مرا دید گفت: این مرد بیچاره منو به یاد داستانی می اندازه که باید بهت بگم . خاطره ای که مثل سایه همیشه دنبالم می آد. خانواده من که اصالتا اهل هاور بودند ، هیچ ثروتی نداشتند تنها کار ما این بود که به هر نحوی شده دخل و خرجمان را با هم جور کنیم .پدرم سخت کار می کرد و شب ها دیروقت از اداره بر می گشت اما با این همه درآمد خیلی کمی داشت . من دو خواهر دیگر هم داشتم . مادرم که از موقعیت پائین زندگی ما به شدت رنج میبرد ، با سنگدلی با پدر حرف میزد ، سرزنشهایی که مودبانه و غیر مستقیم اما خطاب به او بودند

📕 کتاب : عمو جولز
✍️🏻 اثر : #گی_دو_موپاسان

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

میدونم که به تو نیومده که از خدا صحبت کنی تو فقط میخوای خودتو پشت اسم خدا قایم کنی. من که دیگه بچه نیستم, میبینم همه آه و ناله شان بلنده یه ریز غر می زنن,وشکوه میکنند, ولی میبینی باز هم کثافتکاریهاشونو ادامه میدن گناه میکنن بعدش فرار می کنن و خودشونو قایم میکنن ،پروردگارا گناهان ما را ببخش!‌ همه این حقه ها و دوز و کلکها را میبینم همه شون حقه بازن و خودشونو گول میزنن و سر خدا را هم شیره میمالن...

📕 کتاب : سه رفیق
اثر : #ماکسیم_گورکی

@shafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

معمولا وقتی کتابی را نمی‌فهمیم، آن را بسیار هوشمندانه می‌پنداریم! به‌ هر حال، عقایدِ ژرف و عمیق را نمیتوان با زبان کودکان توضیح داد. با این وجود، مرتبط دانستنِ دشوار بودن و عمیق بودن را میتوان جلوه‌ای از انحراف در فضای ادبیات و نگارش دانست. انحرافی که در زندگی عاطفی با آن آشنایی داریم. یعنی وقتی که افرادِ مرموز و مبهم، ساده‌تر از افراد قابل اعتماد و روراست، می‌توانند ذهن انسان‌های ساده‌دل را به‌ احترام وادارند.

📕 کتاب : تسلی بخشی‌های فلسفه
اثر : #آلن_دوباتن
@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

به گمان من، هنر بزرگ، هنر فاصله‌هاست، آدم‌ها زیاد نزدیک باشند می‌سوزند و زیاد دور یخ می‌زنند، باید نقطه درست را پیدا کرد و در آن ماند.

و آن را جز با ریاضت کشیدن نمی‌توان یافت، مثل همه چیزهای دیگری که آدم واقعا می‌آموزد، برای دانستن باید بهایش را پرداخت....درد را دوست ندارم، هرگز هم آن را دوست نخواهم داشت، ولی باید اذعان کنم که آموزگار خوبی است، رستگاری نگه داشتن هوشمندی است و نشاط و ملایمت

رستگاری یعنی زنده ماندن حتی اگر مرده باشیم ...

📕 دیوانه بازی
✍🏻 #کریستین_بوبن

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. یک کمندعلی بک بود یک باغ داشت. تو باغش هم دوازده تا کندوی عسل داشت. کندوها را سینه کش آفتاب، وسط سبزه ها و گلها ، زیر درخت های سیب و زردآلو ، روی سکو کار گذاشته بود و زمستان ک میشد جلوی انباری اطاق بالاش را خالی میکرد و کندوها را تو درگاهیش می چید و سالی پنجاه من عسل می فروخت. دیگر نه غصه ای داشت نه دلهره ای و نه
پ ن : کمندعلی بک که عقل از سرش داشت می پرید یکجا خشکش زده بود و هرچه زنش داد میزد "علی بک ! خونه خراب! آخه یه غلطی بکن !" از جا تکان نمی خورد و انگشت به دهان و حیران مانده بود زنبورها که مثل دوازده لکه ی کوچک در آسمان سیاهی می زدند و به طرف خانه و زندگی اصلی خودشان می رفتند ، وقتی از آسمان روستا گذشتند همه ی دهاتیها آنها را دیدند و با انگشت به هم نشان دادند.

📕 سرگذشت کندوها
✍🏻 #جلال_آل_احمد
@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

شما هرگز نباید فکر کنید که او خودکشی کرده. او خیلی بشاش و سرزنده بود. او… آه خدای من… پر از شور و نشاط جوانی بود! وقتی امروز بعد از ظهر با اتومبیلش از سرازیری تپه پایین می آمد درست مثل یکیک… اوه نمی توانم وصفش کنم!
ولی همه به خوبی می دانستند که ورا چه می خواهد بگوید. آنتونی مارستون در اوج جوانی و برازندگی مثل یک موجود فناناپذیر بود. اما حالا بر روی زمین افتاده و در هم شکسته بود. دکتر آرمسترانگ گفت:
آیا جز خودکشی دلیل دیگری برای مرگ او به نظرتان نمی رسد؟
همه به آرامی سرشان را تکان دادند. هیچ دلیل دیگری برای مرگ آنتونی وجود نداشت، زیرا فقط مشروب او آلوده شده بود و همه شاهد بودند که او خودش ویسکی و سودا را در لیوانش ریخت، پس نتیجتا خودش سیانید را در مشروبش ریخته است ولی با این همه چرا جوانی مثل مارستون باید مرتکب خودکشی شود؟

📕 و سپس هیچکس نبود
✍🏻 #آگاتا_کریستی

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

رایلی دوران کودکی بسیار شادی را پشت سر گذاشته بود. او با پدر و مادرش در شهر کوچکی در ایالت مینه‌سوتا زندگی میکرد. عاشق بازی هاکی، وقت گذراندن با دوستانش و اسکیت روی یخ دریاچه بود. اما وقتی رایلی یازده ساله شد، پدر و مادرش تصمیم بزرگی گرفتند و همه چیز تغییر کرد. پدر رایلی کسب ‌و‌ کار جدیدی را شروع کرده بود. برای همین، پدر و مادر رایلی خانه‌شان در مینه‌سوتا را فروختند و همگی به سن‌فرنسیسکو نقل مکان کردند. به همین سادگی زندگی رایلی از این‌رو به آن‌رو شد...

📕 پشت و رو
✍🏻 #آلبر_کامو

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

همه جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند ولی همه زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود. معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند.
عشق های دوران جوانی همین ستاره ها هستند و تو هر وقت به ستاره ها نگاه کنی، می فهمی که یک جایی، یک جایی از دنیا یک کسی هست که وقتی به تو فکر میکند ته قلبش گرم میشود..

📕 چهل سالگی
✍🏻 #ناهید_طباطبایی

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

نسیم بهاری بوی خوشی به همراه داشت. مالشی در دلم بود كه لذت بخش بود احساس می كردم همه را دوست دارم حتی فكر میكردم انیس خانوم را هم دوست داشتم، و بی اعتنایی آقا ناصر را هم تحمل میكردم، حق می دادم آخه فكر می كرد من هنوز بچه ام كم محلی میكرد، یواش یواش كه بزرگ شوم با من دوست میشود، شبها بعد از شام شب چره را میرویم خانه آنها، منهم زن بگیرم و بساطی جور كنم آنها هم می آیند پیش ما ، زن هایمان مثل خواهر می شوند ما هم مثل برادر، مادر هم كه عاشق بی قرار انیس خانوم است، زندگی او منتهای آرزویش است، اوستا هم با زنش به جمع ما می پیوندند به به چه میشود؟

📕 شب سراب
✍🏻 #ناهید_پژواک

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

میخواهم‌ نامه‌یی‌ برایت‌ بنویسم‌که‌ به‌ هیچ‌ نامه‌ی‌ دیگری‌ شبیه‌ نباشد وَ زبانی‌ نو برای‌ تو بیآفرینم‌ زبانی‌ هم‌ْترازِ اندامت‌ وَ گُستره‌ی‌ عشقم‌ !
میخواهم‌ از برگ‌های‌ لغت‌ْنامه‌ بیرون‌ بیایم‌
وَ از دهانم‌ اجازه‌ی‌ سفر بگیرم‌ !
خسته‌اَم‌ از چرخاندن‌ زبان‌ در این‌ دهان‌ !
دهانی‌ دیگر میخواهم‌ که‌ بتواند به‌ درخت‌ِ گیلاس‌، یا چوب‌ کبریتی‌ بَدَل‌ شَود !
دهانی‌ که‌ کلمات‌ از آن‌ بیرون‌ بریزند ،
مانندِ پریان‌ِ دریایی‌ از امواج‌ِ دریا
وَ کبوتران‌ از کلاه‌ِ شعبده‌باز !
کتاب‌های‌ دبستانم‌ را از من‌ بگیریدُ نیمکت‌های‌ کلاسم‌ را ، گچ‌ها وُ قلم‌ها وُ تخته‌ سیاه‌ را
از من‌ بگیرید ، تنها واژه‌یی‌ به‌ من‌ ببخشید
تا آن‌ راچون‌ گوشواری‌ به‌ گوش‌ِ معشوق‌ِ خود بیاویزم‌ !

📕 باران یعنی تو برمی‌گردی
✍🏻 #نزار_قبانی

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

مادر بزرگ هستی خانم نوریان است که عمریست با یاد تنها پسر کشته شده اش زندگی میکند. پسری که در جریانهای سیاسی دهه سی، ققنوس وار خویشتن را در آتش میافکند تا نهالی پا بگیرد. خانم نوریان اندی است که نوههایش، هستی و شاهین را زیر بال و پر خود گرفته است. او که زمانی پیشه آموزگاری داشته، هنوز هم خاطره دیروزها و پریروزها رهایش نکرده، برای پیر احمد آباد ( مصدق ) و پسرش اشک میریزد. عشرت یا مامان عشی مادر هستی است که اکنون زن مرد پولداری پیوسته با دستگاه دولت و آمریکایی هاست و با ولنگاری های خویش در فکر شکستن سدجنسیت است تا به یه خیال خود آدم شود و با نترسی، با مردان دله و هیزی میآمیزد...

📕 جزیره سرگردانی
✍🏻#سیمین_دانشور

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

من دو بابا داشتم؛ یکی دارا و دیگری نادار. یکی بسیار درس‌خوانده و زیرک بود، مدرک دکترا داشت و دوره‌ی 4ساله‌ی کارشناسی را 2ساله گذرانده بود. بابای دیگر، هرگز نتوانسته بود کلاس هشتم را هم به پایان برساند. هر دو مرد، سخت‌کوش و در کار و زندگی خود پیروز بودند. درآمد هر دو رضایت‌بخش بود اما یکی از آنان در زمینه‌ی مالی، پیوسته مشکل داشت. بابای دیگر، از خانواده و دیگران به ارث گذاشت. از دیگری تنها صورتحساب‌هایی به‌جا ماند که می‌بایست پرداخت شوند. هر دو به من اندرزهایی دادند اما اندرزهای‌شان متفاوت بود...

📕 بابای دارا، بابای ندار
✍️🏻 #رابرت_کیوساکی

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

من در جستجو هستم، می‌دانم نیاز به جستجو دارم، باید خود را بجویم. باد به گلو نمی‌اندازم ولی هر چه هست می‌دانم که هستم و برای خودم یک زندگی دارم، زندگی ناچیزی دارم.
زندگی همچو طولانی نیست، تنها یک بار هم هست. من حق دارم؛ من وظیفه دارم که آن را به هدر ندهم و سرسری از آن نگذرم ...

📕 جان شیفته
✍🏻 #رومن_رولان

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

بیشتر ما با این ندا بزرگ شدیم:‌
دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر نمره کارنامه ات خوب باشد. دوستت دارم اگر دبیرستانت را تمام کنی. اوه، چقدر دوست دارم مردم بگویند پسرش دکتر شده. و بدین ترتیب ما عملاً به تدریج باورمان می‌شود که می‌توانیم با رفتار خوب محبت بخریم، یا جایزه بگیریم، یا هر چیز دیگری را به دست آوریم. بعد هم با کسی ازدواج می‌کنیم که می‌گوید: «دوستت دارم اگر فلان چیز را برایم بخری».

اگر ما بتوانیم کودکان خود و نسل آینده را با محبت بدون قید و شرط و با انضباطی محکم و یکنواخت و بدون تنبیه بزرگ کنیم، این کودکان هرگز از زندگی یا مرگ نخواهند ترسید و دیگر لازم نیست بنشینیم کتاب هایی درباره مرگ و مردن بنویسیم.

📕 ماندن در وضعیت آخر
✍🏻 #تامس_هریس

@Shafiazad
📎 #_یک_تکه_کتاب

قرار بود دیروز صبح راه بیفتیم، که نشد. یعنی چهار صبح رفتیم فرودگاه و هفت، با لک و لوچه آویزان برگشتیم؛ درحالی که آشیانه حجاج پر بود از آدم. بچه ها مثل متکا پیچیده و دراز و گرد؛ در خواب و یک گوشه، جماعت کردها کلاغی به سر، دست به سینه به نماز ایستاده؛ با پیشنمازشان که کلاغی سفید بسته بود و یکی در صف نماز، چنان بلندقامت بود، که شاه شطرنج در صف پیاده ها و امام، با کلاغی سفیدش نصف قد یک پیاده هم نمی شد. حج است دیگر!

📕 خسی در میقات
✍️🏻 #جلال_آل_احمد

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

قرار بود دیروز صبح راه بیفتیم، که نشد. یعنی چهار صبح رفتیم فرودگاه و هفت، با لک و لوچه آویزان برگشتیم؛ درحالی که آشیانه حجاج پر بود از آدم. بچه ها مثل متکا پیچیده و دراز و گرد؛ در خواب و یک گوشه، جماعت کردها کلاغی به سر، دست به سینه به نماز ایستاده؛ با پیشنمازشان که کلاغی سفید بسته بود و یکی در صف نماز، چنان بلندقامت بود، که شاه شطرنج در صف پیاده ها و امام، با کلاغی سفیدش نصف قد یک پیاده هم نمی شد. حج است دیگر!

📕 خسی در میقات
✍️🏻 #جلال_آل_احمد
📎 #_یک_تکه_کتاب

اینکه یکی از نخست‌وزیران رژیم پهلوی شیفته‌ی ادبیات بود و خواننده پر و پا قرص شاعران بزرگ فرانسوی به شمار می‌رفت ، اینکه هویدا علاقه‌ی خاصی به جمع‌های روشنفکری داشت : صادق هدایت ، صادق چوبک و ابراهیم گلستان از دوستان نزدیکش بودند ، همه و همه نشان می‌دهد که او آدم خاصی بود. اگر چه این خاص بودن با انگِ همجنس‌گرایی و بهایی‌ بودن هویدا همواره تکفیر می‌شد، اما میلانی جنبه‌های دیگری از زندگی خاص هویدا را تصویر می‌کند. او در میان مجموعه‌ای از کارگزاران سلطنتی که آلوده به فساد اقتصادی بودند، کمتر علاقه‌ای به مکنت داشت. از طرف دیگر او علاقه‌ی چندانی به قدرت نیز نداشت و یا به قول ابراهیم گلستان ، چنین وانمود می‌کرد...

📕 معمای هویدا
✍️🏻 #عباس_میلانی

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

نپرسید دنیا به چه نیاز دارد؛ نپرسید دیگران درباره‌ی کاری که شما باید با زندگیتان انجام دهید چه فکر می‌کنند؛ بپرسید چه چیزی باعث بیداری و زنده شدنتان می‌شود چون دنیا بیش از هر چیز دیگری به مردان و زنانی نیاز دارد که بیدار و زنده شده‌اند. آنچه دنیا بدان نیاز دارد این است که مردم با خلوصی ذاتی طوری علایقشان را دنبال کنند که در زندگی دیگران نیز بهبودی ایجاد کند.

📕 دگرگونی
✍🏻 #میشل_بوتور

@ShafiAzad
📎 #_یک_تکه_کتاب

سربار بودن و حالت مفت خوری با پسوند ویلان الدوله ارتباطش این است که کسانی که زندگی خود را از امور مردم تأمین میکنند، افرادی هستند که وجدان کاری و اخلاقی ندارند. این افراد بود و نبودشان یکی است که دقیقا ً اشاره به شخصیت ویلان الدوله دارد. ویلان الدوله از آدم هایی بود که مردم فکر میکردند کاری از دست او برمی آید ولی وقتی مردم به سراغش میرفتند می دیدند کاری نمیکند. اگر ویلان الدوله یک تیپ باشد نماد چه آدم هایی است؟ این امر یکی از رفتارهای اجتماعی ایران بوده و هست.

📕 یکی بود یکی نبود
✍️🏻 #مارک_تواین

@ShafiAzad