ادب‌سار
14.8K subscribers
4.95K photos
123 videos
21 files
862 links
آرمان ادب‌سار
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی

instagram.com/AdabSar

گردانندگان:
بابک
مجید دُری @MajidDorri
پریسا امام‌وردیلو @New_View

فروشگاه ادبسار: @AdabSar1
Download Telegram
🌼🌷🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍀🍁🌱
🌿🍂🍃
🌸🌱
🥀

🔅سخنی با شما

سه سال پیش که ادب‌سار را در تلگرام رویاندیم تا در کنار شما بیاموزیم و بیاموزانیم، هیچ در گمان ما نبود که سه سال پس از آن بیش از دوازده‌هزار دوست و هموند خواهیم داشت که دل‌شان برای زبان و ریشه‌ی پرمایه‌ی ایران می‌تپد و برای ما می‌نویسند که از یافتن گم‌کرده‌شان که همان پارسی پالایش‌شده است، شادند. دوازده‌هزار دوستدار که بودن‌شان ما را واداشت تا در این کار پایداری کنیم، دل استوار بداریم، بیاندیشیم، برنامه‌ریزی کنیم، همواره در کار و نوشتار خود بازبینی و بازنگری کنیم، هر جستار(موضوع) را باریک‌بینانه بررسی کنیم تا ناخواسته در دام دروغ‌پراکنی، خشک‌سری(تعصب)، تندروی(افراط) و خودشیفتگی میهنی گرفتار نشویم. از خرده‌گیری‌های کارشناسانه‌ی شما بهره‌ها بردیم.
در سه سال گذشته، روزهایی را گذراندیم که خستگی و بی‌انگیزگی بر ما تاخته بود. ولی شما برای ما نوشتید. نه تنها پرسش‌های‌تان را، که از سُهِش(احساس) همدلی و دوستی‌تان نوشتید و شور و انگیزه به دل و جان ما بازگشت. اگر توان پاسخگویی به همه‌ی پیام‌ها را نداریم ولی در برابر آن‌ها بی‌پروا(بی‌تفاوت) نبوده‌ایم. اکنون ادب‌سار پاره‌ی تن ماست. بارها پای کیان آن ایستادیم و برایش سینه سپر کردیم.
در ماه‌های گذشته و با کوشش درخشان یاران همیشگی‌مان، برای نخستین‌بار در جهان دو توژ(فیلم) بلند با زیرنویس پارسی سَره در ادب‌سار همرسانی کردیم. در آغاز چهارمین سال شما را بیش از گذشته فرامی‌خوانیم به شناساندن زبان پاک پارسی در میان مردمان. از آموزگاران فرزانه‌ای که در میان ما کم نیستند و خود از آموختن فروگذار نمی‌کنند، یاری می‌خواهیم تا این جنبش فراگیرتر شود و همیشه وامدار و سپاسگزار دوستان فرهیخته‌ای هستیم که بخش بزرگی از پیام‌های آموزشی ادب‌سار را نوشته‌اند.

#پریسا_امام_وردی، #بابک و #مجید_دری

آغازین پیام ادبسار t.me/AdabSar/62
یادداشت یک‌سالگی ادبسار t.me/AdabSar/4924
یادداشت دوسالگی ادبسار t.me/AdabSar/9217
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🌿
🌸
🌾
🍃🌺🍂🌱
🌻🌾🍀🌼🌷🍃 
Forwarded from ادب‌سار
@AdabSar

شیرِ کوهِ بذ، #بابک_خرمدین
#هما_ارژنگی ۲۹ دی ۱۳۸۰


این فروغ بی‌زوال و جاودان من
قبله‌گاه و جان‌پناه نیکم این وطن

این همیشه سبز، این همیشه پاک
این همیشه روشن و بلند و تابناک

این زلال تا همیشه جاری زمان
این طلوع بی‌غروب و مهر بی‌کران

این فلات پر شکوه ایمن از گزند
در گذار نیک و بد همیشه سربلند

آشیان دلفروز و خانه‌ی من است
در زمانه‌ای چنین تباه و سرد
مهر او بهین بهانه‌ی من است
زیر آسمان پر فروغ و روشنش

از درون سینه‌ی ستبر سنگ‌ها
می‌جهد به خاک چشمه‌های نور
وز پس غبار می‌کشد به دوش خاطرات دور
سد دفینه عشق سد خزانه شور

گوییا هنوز از پس قرون
آن زمان که ماه میدمد به ناز پشت کوهسار

بر ستیغ کوه قلعه‌گاه بذ می‌شود عیان
وز پس حصار جلوه می‌کند روح بابکان
بابک غیور از فراز کوه می‌رود به تک
در رکاب او شیهه می‌کشد اسب راهوار

این یل دلیر از نژاد شیر
در سکوت شب می‌رود به پیش

سر پناه او کوه و آسمان
در بلور ماه موج می‌زند

نقش گنگی از عهد باستان
می‌درد ز هم پرده‌ی زمان
وز پس غبار سال‌های دور می‌شود عیان
کار و انی از خلق خسته جان

دیده ناروا خورده ناسزا
تازیانه از دست تازیان

مانده از ستم زیر بارغم
فقر و احتیاج، جزیه و خراج

می‌کشد به دوش بار ذمه این خلق ناتوان
تا بپاشد آن بارگاه ظلم تا بسوزد آن خانه‌ی ستم

در خیال من جلوه می‌کند باز بابکان
شعله می‌کشد در نگاه او گرم و آتشین خشم بی‌امان

آن یل دلیر شیر کوه بذ آن طلایه‌دار
در کنار او سرخ‌جامگان جمله جانسپار
راه بی‌عبور کوه‌ها بلند قله سرفراز
لرزه افکند کاخ ظلم را گرد یکه‌تاز

سال‌های سال کاخ اهرمن در تب شکست
سال‌های سال در هراس و بیم دشمنان پست

سال‌ها نبرد رزم و کار زار
سال‌ها جدال فتح و افتخار

نقش‌های گنگ می‌دود به هم
پنجه‌های شب نقش دیگری می‌کشد کنون
می‌شود عیان نقش مکر و خون
یار نیمه‌راه حیله و جنون

آنکه می‌زدی لاف دوستی از برای او
خنجر جفا می‌کشد کنون در قفای او

آسمان سیاه چهره‌ها دژم خلق ناامید
می‌کشد به بند شیر شرزه را روبه پلید

آه روزگار روزگار دون روزگار تار بخت واژگون
بابک دلیر زیر یوغ و بند! ژنده شیر نر بسته در کمند؟

آه از این ستم وای از این فسون
شهسوار یل می‌رود اسیر تا به سامرا نزد گرگ پیر

فوج دشمنان ترک و تازیان روز و شب همه در کنار او
لیک در قفا قلب ملتی می‌تپد ز غم سوکوار او
معتصم همان خصم بدنهاد
بارگاه او خانه فساد خود نشسته در انتظار او

پیر و نوجوان، کودک و کلان
گرد دارالعام صف کشیده‌اند

بابک غیور با ردای سرخ
بر نشسته بر پیل کوهوار
همچو شیر نر پر دل و جسور
همچو کوه بذ سخت و استوار

جمع تازیان گرد او به صف
نیزه‌ها به دست تیغ‌ها به کف

معتصم بر او بانگ می‌زند
"مرد نا خلف کیستی؟ بگو
نیست پاسخی بهر پرسشش

دیدگان خلق سوی بابکان خیره می‌شود
آن دلیر گرد می‌رود به پیش

خورده بر لبش مهری از سکوت
نیش خنجری در نگاه او

بار دیگرش می‌دهد ندا
آی خیره‌سر کر شدی مگر؟ نام خود بگو

بابک و سکوت
یک جهان پیام در سکوت او
زهر نفرتش می‌چکد ز رو

معتصم ز خشم نعره می‌کشد
ای بریده کام با من و سکوت؟
آنگه از جنون می‌کشد غریو
"مرد تیغ‌زن کتف او بزن"

مردک پلید می‌رود به پیش
می‌درد به تن سرخ‌جامه‌اش

خون روشن‌اش می‌چکد به خاک
تیره می‌شود آن نگاه پاک

لیکن از غرور تا نبیند آن
دشمن دنی روی زرد او
می‌زند به رخ
رنگ لاله از
زخم خون فشان

چهره می‌کند از گلاب خون
رنگ ارغوان
آنگه از زمین
سوی آسمان خیره می‌شود

شاد و پر توان بر خدای جان سجده می‌برد
"آه کردگار، ای همیشه یار
در ره وطن سهل باشدم
مرگ و افتخار"

باز معتصم می‌زند نهیب
تیغ‌زن بزن کتف دیگرش
برکَنَش زبان، مُثله کن تنش"

بابک دلیر در زلال خون آورد خروش
واپسین ندا از گلوی او می‌رسد به گوش
"اینک ای وطن ای همیشه پاک
مرگ را چه باک
بی‌بها سری خون‌بهای تو گر فتد به خاک؟"

باز نقش‌ها می‌دود به هم
سایه‌های شب می‌کشد مرا سوی آسمان
تا شکوه عشق تا سرای نور تا ستارگان

بینم آن زمان درسکوت شب
روح خرمش جلوه می‌کند پشت کوهسار

بانگ مبهمی می‌رسد به گوش از پس حصار
"بابک دلیر خرمی تو راست ای بهین‌تبار

کی فتد به خاک آن درخت سبز
آنکه زاده شد از برای عشق
کی شود فنا آن که شد فدا
در ره وطن بهر افتخار؟

@AdabSar