ادب‌سار
14.9K subscribers
4.95K photos
123 videos
21 files
859 links
آرمان ادب‌سار
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی

instagram.com/AdabSar

گردانندگان:
بابک
مجید دُری @MajidDorri
پریسا امام‌وردیلو @New_View

فروشگاه ادبسار: @AdabSar1
Download Telegram
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅پیام شما


#روزشمار نیاکان(۱۴دی)

درود به همه و بامداد بهرام‌شید به نیکی آغاز باد💐

یک روز که زنده باشی و سالار، بهتر از آن است که چهل سال زنده باشی و بنده‌ای زبون.
۱۱۷۹ سال پیش در چنین روزی، اَبَر دلاور ایران زنده‌یاد "بابک خرمدین" با بریدن تک‌تکِ دست‌ها و پاها و دیگر اندامش به دستور معتصم(خلیفه عباسی) کشته شد ( پیکر پاکش در بیرون شهر سامرا به دار آویخته شد و زمان بسیاری همانجا ماند) و نامش برای همیشه به فرنام(به عنوان) یکی از بزرگ‌ترین جان‌سپاران میهن جاویدان شد.
بابکِ بزرگ بیش از دو دهه در برابر تازش تازیان ایستادگی کرد و سرانجام به شوند(دلیل) پیمان‌شکنی افشین دشمنیار دستگیر شد .
سخن درباره دلاوری بابک بسیار است، ولی سرآمد همه ی آنها این است که پس از بریدن یک دستش به دستور دژخیم، با دست دیگر چهره‌ی خود را خونین کرد تا مبادا دشمن روی زردشده‌ی یک ایرانی را ببیند و پس از زدن پاهایش خود را به پشت انداخت تا پیش پای خلیفه تازیان نیفتد.
واپسین سخن بابکِ سرفراز "پاینده باد ایران" بود و این سخنِ امروزِ بابک‌هاست.
یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد.

فرستنده: #کوروش_آریاویج
#بابک_خرمدین
#پارسی_پاک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
ادب‌سار
🔷💠🔹🔹 @AdabSar 🔅پیام شما #روزشمار نیاکان(۱۴دی) درود به همه و بامداد بهرام‌شید به نیکی آغاز باد💐 یک روز که زنده باشی و سالار، بهتر از آن است که چهل سال زنده باشی و بنده‌ای زبون. ۱۱۷۹ سال پیش در چنین روزی، اَبَر دلاور ایران زنده‌یاد "بابک خرمدین" با بریدن…
🔷💠🔹🔹

کاش آنی چون "بابک" می‌بودم
کاش آنی
بی‌ارزش می‌نمودم
جان و تنم برای میهنم!
خون دلاورمردان و شیرزنان
بسان رود خواهد گذشت
از دل سنگ‌های تیز زمان،
با موی سپید
چگونه پاسخی خواهم داد
پرسش کودکم را...؟

فرستنده و سراینده: #Hani_Mm
#بابک_خرمدین
#پارسی_پاک
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹

کاش آنی چون "بابک" می‌بودم
کاش آنی
بی‌ارزش می‌نمودم
جان و تنم برای میهنم!
خون دلاورمردان و شیرزنان
بسان رود خواهد گذشت
از دل سنگ‌های تیز زمان،
با موی سپید
چگونه پاسخی خواهم داد
پرسش کودکم را...؟

فرستنده و سراینده: #Hani_Mm
#بابک_خرمدین
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
☀️🇮🇷☀️ @AdabSar

#روزشمار نیاکان(۱۴ - ۱۷ یا ۲۱دی)

☀️🇮🇷 بابک خرمدین: «یک روز که زنده باشی و سالار، بهتر از آن است که چهل سال زنده باشی و بنده‌ای زبون.»

☀️🇮🇷 ۱۱۸۰ سال پیش، اَبَر دلاور ایران زنده‌یاد "بابک خرمدین" با بریدن تک‌تکِ دست‌ها و پاها و دیگر اندامش به دستور معتصم(خلیفه عباسی) کشته شد. آنچه از پیکرش ماند، در بیرون شهر سامرا به دار آویختند و زمان بسیاری همانجا ماند و نامش برای همیشه به فرنام(عنوان) یکی از بزرگ‌ترین جان‌سپاران میهن جاویدان شد. گفته می‌شود سپس سر او را در خراسان گرداندند.

☀️🇮🇷 بابک، رهبر جنبش سرخ‌جامگان یا خرمدینان بود و از آذربادگان برخاست. ولی جنبش او بسیار فراگیر شد و جنگاوران بسیاری از خراسان، گرگان، ری، اسپادانا(اصفهان)، هگمتانه(همدان)، آذربادگان/آتورپاتکان(آذربایجان) و دیگر شهرها به او پیوستند.
بابک با دلاوری و توانمندی‌اش چنان هراسی در دل فرمانروایان تازی انداخته بود که دستگیری او برایشان آرزو و افسانه‌ای دست‌نیافتنی بود. او بیش از دو دهه در برابر تازش تازیان ایستادگی کرد و سرانجام به شوند(دلیل) پیمان‌شکنی افشین دشمنیار دستگیر شد.

☀️🇮🇷 جنبش خرمدینان یا سرخ‌جامگان تا دهه‌ها پس از مرگ بابک زنده و کوشا بود.

☀️🇮🇷 یک سال پس از بابک، مازیار، فرمانروای میهن‌پرست تبرستانی با دشمنیاری برادرش کوهیار در همانجا که بابک را دار زده بودند، به دار آویخته شد.

☀️🇮🇷 سخن درباره دلاوری بابک خرمدین بسیار است، ولی سرآمد همه‌ی آن‌ها این است که پس از بریدن یک دستش به دستور دژخیم، با دست دیگر چهره‌ی خود را خونین کرد تا مبادا دشمن روی زردشده‌ی یک ایرانی را ببیند و پس از زدن پاهایش خود را به پشت انداخت تا پیش پای خلیفه تازیان نیفتد.

☀️🇮🇷 واپسین سخن بابکِ سرفراز "پاینده باد ایران" بود.
یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد.


✍🏻✍🏻 پی‌نوشت:
زادروز نمادین #بابک_خرمدین در روز دهم تیرماه برگزار می‌شود. درباره‌ی سال زاده شدن او آگاهی درستی در دست نیست ولی می‌دانیم که در سال ۸۳۸ ترسایی(میلادی) جان باخت.
نوشیروان کیهانی‌زاده مرگ وی را در روز ۱۴دی، سعید نفیسی ۱۷دی و در نوشته‌های جسته و گریخته‌ای ۲۱دی می‌دانند.

☀️🇮🇷☀️ @AdabSar
@AdabSar

شیرِ کوهِ بذ، #بابک_خرمدین
#هما_ارژنگی ۲۹ دی ۱۳۸۰


این فروغ بی‌زوال و جاودان من
قبله‌گاه و جان‌پناه نیکم این وطن

این همیشه سبز، این همیشه پاک
این همیشه روشن و بلند و تابناک

این زلال تا همیشه جاری زمان
این طلوع بی‌غروب و مهر بی‌کران

این فلات پر شکوه ایمن از گزند
در گذار نیک و بد همیشه سربلند

آشیان دلفروز و خانه‌ی من است
در زمانه‌ای چنین تباه و سرد
مهر او بهین بهانه‌ی من است
زیر آسمان پر فروغ و روشنش

از درون سینه‌ی ستبر سنگ‌ها
می‌جهد به خاک چشمه‌های نور
وز پس غبار می‌کشد به دوش خاطرات دور
سد دفینه عشق سد خزانه شور

گوییا هنوز از پس قرون
آن زمان که ماه میدمد به ناز پشت کوهسار

بر ستیغ کوه قلعه‌گاه بذ می‌شود عیان
وز پس حصار جلوه می‌کند روح بابکان
بابک غیور از فراز کوه می‌رود به تک
در رکاب او شیهه می‌کشد اسب راهوار

این یل دلیر از نژاد شیر
در سکوت شب می‌رود به پیش

سر پناه او کوه و آسمان
در بلور ماه موج می‌زند

نقش گنگی از عهد باستان
می‌درد ز هم پرده‌ی زمان
وز پس غبار سال‌های دور می‌شود عیان
کار و انی از خلق خسته جان

دیده ناروا خورده ناسزا
تازیانه از دست تازیان

مانده از ستم زیر بارغم
فقر و احتیاج، جزیه و خراج

می‌کشد به دوش بار ذمه این خلق ناتوان
تا بپاشد آن بارگاه ظلم تا بسوزد آن خانه‌ی ستم

در خیال من جلوه می‌کند باز بابکان
شعله می‌کشد در نگاه او گرم و آتشین خشم بی‌امان

آن یل دلیر شیر کوه بذ آن طلایه‌دار
در کنار او سرخ‌جامگان جمله جانسپار
راه بی‌عبور کوه‌ها بلند قله سرفراز
لرزه افکند کاخ ظلم را گرد یکه‌تاز

سال‌های سال کاخ اهرمن در تب شکست
سال‌های سال در هراس و بیم دشمنان پست

سال‌ها نبرد رزم و کار زار
سال‌ها جدال فتح و افتخار

نقش‌های گنگ می‌دود به هم
پنجه‌های شب نقش دیگری می‌کشد کنون
می‌شود عیان نقش مکر و خون
یار نیمه‌راه حیله و جنون

آنکه می‌زدی لاف دوستی از برای او
خنجر جفا می‌کشد کنون در قفای او

آسمان سیاه چهره‌ها دژم خلق ناامید
می‌کشد به بند شیر شرزه را روبه پلید

آه روزگار روزگار دون روزگار تار بخت واژگون
بابک دلیر زیر یوغ و بند! ژنده شیر نر بسته در کمند؟

آه از این ستم وای از این فسون
شهسوار یل می‌رود اسیر تا به سامرا نزد گرگ پیر

فوج دشمنان ترک و تازیان روز و شب همه در کنار او
لیک در قفا قلب ملتی می‌تپد ز غم سوکوار او
معتصم همان خصم بدنهاد
بارگاه او خانه فساد خود نشسته در انتظار او

پیر و نوجوان، کودک و کلان
گرد دارالعام صف کشیده‌اند

بابک غیور با ردای سرخ
بر نشسته بر پیل کوهوار
همچو شیر نر پر دل و جسور
همچو کوه بذ سخت و استوار

جمع تازیان گرد او به صف
نیزه‌ها به دست تیغ‌ها به کف

معتصم بر او بانگ می‌زند
"مرد نا خلف کیستی؟ بگو
نیست پاسخی بهر پرسشش

دیدگان خلق سوی بابکان خیره می‌شود
آن دلیر گرد می‌رود به پیش

خورده بر لبش مهری از سکوت
نیش خنجری در نگاه او

بار دیگرش می‌دهد ندا
آی خیره‌سر کر شدی مگر؟ نام خود بگو

بابک و سکوت
یک جهان پیام در سکوت او
زهر نفرتش می‌چکد ز رو

معتصم ز خشم نعره می‌کشد
ای بریده کام با من و سکوت؟
آنگه از جنون می‌کشد غریو
"مرد تیغ‌زن کتف او بزن"

مردک پلید می‌رود به پیش
می‌درد به تن سرخ‌جامه‌اش

خون روشن‌اش می‌چکد به خاک
تیره می‌شود آن نگاه پاک

لیکن از غرور تا نبیند آن
دشمن دنی روی زرد او
می‌زند به رخ
رنگ لاله از
زخم خون فشان

چهره می‌کند از گلاب خون
رنگ ارغوان
آنگه از زمین
سوی آسمان خیره می‌شود

شاد و پر توان بر خدای جان سجده می‌برد
"آه کردگار، ای همیشه یار
در ره وطن سهل باشدم
مرگ و افتخار"

باز معتصم می‌زند نهیب
تیغ‌زن بزن کتف دیگرش
برکَنَش زبان، مُثله کن تنش"

بابک دلیر در زلال خون آورد خروش
واپسین ندا از گلوی او می‌رسد به گوش
"اینک ای وطن ای همیشه پاک
مرگ را چه باک
بی‌بها سری خون‌بهای تو گر فتد به خاک؟"

باز نقش‌ها می‌دود به هم
سایه‌های شب می‌کشد مرا سوی آسمان
تا شکوه عشق تا سرای نور تا ستارگان

بینم آن زمان درسکوت شب
روح خرمش جلوه می‌کند پشت کوهسار

بانگ مبهمی می‌رسد به گوش از پس حصار
"بابک دلیر خرمی تو راست ای بهین‌تبار

کی فتد به خاک آن درخت سبز
آنکه زاده شد از برای عشق
کی شود فنا آن که شد فدا
در ره وطن بهر افتخار؟

@AdabSar
🇮🇷👩🏻 @AdabSar

بانو خرمدین، همسر #بابک_خرمدین (به گمان ۷۹۵ تا ۸۳۸ ترسایی)، از زنان جنگاور ایران و کمانداری چیره‌دست بود که در جنبش خرمدینان یا سرخ‌جامگان، پابه‌پای بابک، رویاروی فرمانروایی تازیان در ایران ایستاد و در همه‌ی نبردهایی که به فرماندهی همسرش رخ می‌داد، جنگید.

بانو، از کودکی با تیر و کمان آشنا بود. او همراه بابک ۲۳ سال با تازیان جنگیدند و در هیچ یک از نبردهایشان شکست نخوردند. سپاهیان بابک را که جامه سرخ به تن می‌کردند، سرخ‌جامگان می‌نامیدند.

با پیمان‌شکنی(خیانت) افشین، بانو همراه بابک دستگیر شد ولی درباره‌ی سرنوشت بانو دو دیدگاه را گفته‌اند. گروهی می‌گویند بانو همراه با بابک کشته شد. گروهی دیگر می‌گویند بانو آزاد شد ولی او را وادار کردند که به دیدار مرگ دلخراش همسرش بنشیند.

داستان آن‌ها در افسانه‌های آذربادگان(آذربایجان)، به نام داستان بهرام و گل‌اندام شناخته شده است.

📖📖 بیشتر بخوانید:
T.me/AdabSar/9703
____________
به ادبسار بپیوندید:
اینستاگرام
Instagram.com/AdabSar

تلگرام
T.me/AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
@AdabSar

شیرِ کوهِ بذ، #بابک_خرمدین
#هما_ارژنگی ۲۹ دی ۱۳۸۰


این فروغ بی‌زوال و جاودان من
قبله‌گاه و جان‌پناه نیکم این وطن

این همیشه سبز، این همیشه پاک
این همیشه روشن و بلند و تابناک

این زلال تا همیشه جاری زمان
این طلوع بی‌غروب و مهر بی‌کران

این فلات پر شکوه ایمن از گزند
در گذار نیک و بد همیشه سربلند

آشیان دلفروز و خانه‌ی من است
در زمانه‌ای چنین تباه و سرد
مهر او بهین بهانه‌ی من است
زیر آسمان پر فروغ و روشنش

از درون سینه‌ی ستبر سنگ‌ها
می‌جهد به خاک چشمه‌های نور
وز پس غبار می‌کشد به دوش خاطرات دور
سد دفینه عشق سد خزانه شور

گوییا هنوز از پس قرون
آن زمان که ماه میدمد به ناز پشت کوهسار

بر ستیغ کوه قلعه‌گاه بذ می‌شود عیان
وز پس حصار جلوه می‌کند روح بابکان
بابک غیور از فراز کوه می‌رود به تک
در رکاب او شیهه می‌کشد اسب راهوار

این یل دلیر از نژاد شیر
در سکوت شب می‌رود به پیش

سر پناه او کوه و آسمان
در بلور ماه موج می‌زند

نقش گنگی از عهد باستان
می‌درد ز هم پرده‌ی زمان
وز پس غبار سال‌های دور می‌شود عیان
کار و انی از خلق خسته جان

دیده ناروا خورده ناسزا
تازیانه از دست تازیان

مانده از ستم زیر بارغم
فقر و احتیاج، جزیه و خراج

می‌کشد به دوش بار ذمه این خلق ناتوان
تا بپاشد آن بارگاه ظلم تا بسوزد آن خانه‌ی ستم

در خیال من جلوه می‌کند باز بابکان
شعله می‌کشد در نگاه او گرم و آتشین خشم بی‌امان

آن یل دلیر شیر کوه بذ آن طلایه‌دار
در کنار او سرخ‌جامگان جمله جانسپار
راه بی‌عبور کوه‌ها بلند قله سرفراز
لرزه افکند کاخ ظلم را گرد یکه‌تاز

سال‌های سال کاخ اهرمن در تب شکست
سال‌های سال در هراس و بیم دشمنان پست

سال‌ها نبرد رزم و کار زار
سال‌ها جدال فتح و افتخار

نقش‌های گنگ می‌دود به هم
پنجه‌های شب نقش دیگری می‌کشد کنون
می‌شود عیان نقش مکر و خون
یار نیمه‌راه حیله و جنون

آنکه می‌زدی لاف دوستی از برای او
خنجر جفا می‌کشد کنون در قفای او

آسمان سیاه چهره‌ها دژم خلق ناامید
می‌کشد به بند شیر شرزه را روبه پلید

آه روزگار روزگار دون روزگار تار بخت واژگون
بابک دلیر زیر یوغ و بند! ژنده شیر نر بسته در کمند؟

آه از این ستم وای از این فسون
شهسوار یل می‌رود اسیر تا به سامرا نزد گرگ پیر

فوج دشمنان ترک و تازیان روز و شب همه در کنار او
لیک در قفا قلب ملتی می‌تپد ز غم سوکوار او
معتصم همان خصم بدنهاد
بارگاه او خانه فساد خود نشسته در انتظار او

پیر و نوجوان، کودک و کلان
گرد دارالعام صف کشیده‌اند

بابک غیور با ردای سرخ
بر نشسته بر پیل کوهوار
همچو شیر نر پر دل و جسور
همچو کوه بذ سخت و استوار

جمع تازیان گرد او به صف
نیزه‌ها به دست تیغ‌ها به کف

معتصم بر او بانگ می‌زند
"مرد نا خلف کیستی؟ بگو
نیست پاسخی بهر پرسشش

دیدگان خلق سوی بابکان خیره می‌شود
آن دلیر گرد می‌رود به پیش

خورده بر لبش مهری از سکوت
نیش خنجری در نگاه او

بار دیگرش می‌دهد ندا
آی خیره‌سر کر شدی مگر؟ نام خود بگو

بابک و سکوت
یک جهان پیام در سکوت او
زهر نفرتش می‌چکد ز رو

معتصم ز خشم نعره می‌کشد
ای بریده کام با من و سکوت؟
آنگه از جنون می‌کشد غریو
"مرد تیغ‌زن کتف او بزن"

مردک پلید می‌رود به پیش
می‌درد به تن سرخ‌جامه‌اش

خون روشن‌اش می‌چکد به خاک
تیره می‌شود آن نگاه پاک

لیکن از غرور تا نبیند آن
دشمن دنی روی زرد او
می‌زند به رخ
رنگ لاله از
زخم خون فشان

چهره می‌کند از گلاب خون
رنگ ارغوان
آنگه از زمین
سوی آسمان خیره می‌شود

شاد و پر توان بر خدای جان سجده می‌برد
"آه کردگار، ای همیشه یار
در ره وطن سهل باشدم
مرگ و افتخار"

باز معتصم می‌زند نهیب
تیغ‌زن بزن کتف دیگرش
برکَنَش زبان، مُثله کن تنش"

بابک دلیر در زلال خون آورد خروش
واپسین ندا از گلوی او می‌رسد به گوش
"اینک ای وطن ای همیشه پاک
مرگ را چه باک
بی‌بها سری خون‌بهای تو گر فتد به خاک؟"

باز نقش‌ها می‌دود به هم
سایه‌های شب می‌کشد مرا سوی آسمان
تا شکوه عشق تا سرای نور تا ستارگان

بینم آن زمان درسکوت شب
روح خرمش جلوه می‌کند پشت کوهسار

بانگ مبهمی می‌رسد به گوش از پس حصار
"بابک دلیر خرمی تو راست ای بهین‌تبار

کی فتد به خاک آن درخت سبز
آنکه زاده شد از برای عشق
کی شود فنا آن که شد فدا
در ره وطن بهر افتخار؟

@AdabSar
بابک خرمدین
@AdabSar/هما ارژنگی
شیرِ کوهِ بذ
چامه‌ای در ستایش #بابک_خرمدین
سروده و سدا{صدا}ی زیبای #هما_ارژنگی
۲۹ دی ۱۳۸۰

☀️🇮🇷 @AdabSar
🇮🇷👩🏻 @AdabSar

☀️ بانو خرمدین، همسر #بابک_خرمدین (به گمان ۷۹۵ تا ۸۳۸ ترسایی)، از زنان جنگاور ایران و کمانداری چیره‌دست بود که در جنبش خرمدینان یا سرخ‌جامگان پابه‌پای بابک رویاروی فرمانروایی تازیان در ایران ایستاد و در نبردهایی که به فرماندهی همسرش رخ می‌داد جنگید.

☀️ بانو از کودکی با تیر و کمان آشنا بود. او همراهِ بابک ۲۳ سال با تازیان جنگیدند و در هیچ‌یک از نبردهایشان شکست نخوردند.

☀️ با پیمان‌شکنی(خیانت) افشین، بانو همراهِ بابک دستگیر شد ولی درباره‌ی سرنوشت بانو دو دیدگاه را گفته‌اند. گروهی می‌گویند بانو همراه با بابک کشته شد. گروهی دیگر می‌گویند بانو آزاد شد ولی او را وادار کردند که به دیدن مرگ دلخراش همسرش بنشیند.

☀️ داستان مهر بانو و بابک در افسانه‌های آذربادگان(آذربایجان) به نام داستان بهرام و گل‌اندام شناخته شده است.

🇮🇷👩🏻 @AdabSar
☀️🇮🇷☀️ @AdabSar

#روزشمار نیاکان(۱۴ - ۱۷ یا ۲۱دی)

☀️🇮🇷 بابک خرمدین: «یک روز که زنده باشی و سالار، بهتر از آن است که چهل سال زنده باشی و بنده‌ای زبون.»

☀️🇮🇷 ۱۱۸۱ سال پیش اَبَردلاور ایران زنده‌یاد "بابک خرمدین" با بریدن تک‌تکِ دست‌ها و پاها و دیگر اندامش به دستور معتصم(خلیفه عباسی) کشته شد. آنچه از پیکرش ماند در بیرون شهر سامرا به دار آویختند و زمان بسیاری همانجا ماند و نامش برای همیشه به فرنام(عنوان) یکی از بزرگ‌ترین جان‌سپاران میهن جاویدان شد. گفته می‌شود سپس سر او را در خراسان گرداندند.

☀️🇮🇷 بابک رهبر جنبش سرخ‌جامگان یا خرمدینان بود و از آذربادگان برخاست. ولی جنبش او بسیار فراگیر شد و جنگاوران بسیاری از خراسان، گرگان، ری، اسپادانا(اصفهان)، هگمتانه(همدان)، آذربادگان(آذربایجان) و دیگر شهرها به او پیوستند.
بابک با دلاوری و توانمندی‌اش چنان هراسی در دل فرمانروایان تازی انداخته بود که دستگیری او برایشان آرزو و افسانه‌ای دست‌نیافتنی بود. او بیش از دو دهه در برابر تازش تازیان ایستادگی کرد و سرانجام به شوند(دلیل) پیمان‌شکنی افشینِ دشمنیار(خائن) دستگیر شد.

☀️🇮🇷 جنبش خرمدینان یا سرخ‌جامگان تا دهه‌ها پس از مرگ بابک زنده و کوشا بود. یک سال پس از بابک «مازیار» فرمانروای میهن‌پرست تبرستانی با دشمنیاری برادرش کوهیار در همانجا که بابک را دار زده بودند به دار آویخته شد.

☀️🇮🇷 سخن درباره دلاوری بابک خرمدین بسیار است ولی سرآمد همه‌ی آن‌ها این است که پس از بریدن یک دستش به دستور دژخیم، با دست دیگر چهره‌ی خود را خونین کرد تا مبادا دشمن روی زردشده‌ی یک ایرانی را ببیند و پس از زدن پاهایش خود را به پشت انداخت تا پیش پای خلیفه تازیان نیفتد.

☀️🇮🇷 واپسین سخن بابکِ سرفراز "پاینده باد ایران" بود.
یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد.


✍🏻 پی‌نوشت:
زادروز نمادین #بابک_خرمدین در روز دهم تیرماه برگزار می‌شود. درباره‌ی سال زاده‌شدن او آگاهی درستی در دست نیست ولی می‌دانیم که در سال ۸۳۸ ترسایی(میلادی) جان باخت.
نوشیروان کیهانی‌زاده مرگ وی را در روز ۱۴ دی، سعید نفیسی ۱۷ دی و در نوشته‌های جسته و گریخته‌ای ۲۱ دی می‌دانند.

☀️🇮🇷☀️ @AdabSar
ز خون رنگین کنم رخسار ز پیش چشم نامردان
که فرزند ارسباران به زردی جان نخواهد داد

شرافتمند خواهم مُرد، ننگینم نمی‌بینید
پلنگ دشت آزادی شرف آسان نخواهد داد!

بزرگ باد یادِ شیرمرد ایرانی #بابک_خرمدین

🇮🇷💪🏼 @AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
@AdabSar

شیرِ کوهِ بذ، #بابک_خرمدین
#هما_ارژنگی ۲۹ دی ۱۳۸۰


این فروغ بی‌زوال و جاودان من
قبله‌گاه و جان‌پناه نیکم این وطن

این همیشه سبز، این همیشه پاک
این همیشه روشن و بلند و تابناک

این زلال تا همیشه جاری زمان
این طلوع بی‌غروب و مهر بی‌کران

این فلات پر شکوه ایمن از گزند
در گذار نیک و بد همیشه سربلند

آشیان دلفروز و خانه‌ی من است
در زمانه‌ای چنین تباه و سرد
مهر او بهین بهانه‌ی من است
زیر آسمان پر فروغ و روشنش

از درون سینه‌ی ستبر سنگ‌ها
می‌جهد به خاک چشمه‌های نور
وز پس غبار می‌کشد به دوش خاطرات دور
سد دفینه عشق سد خزانه شور

گوییا هنوز از پس قرون
آن زمان که ماه میدمد به ناز پشت کوهسار

بر ستیغ کوه قلعه‌گاه بذ می‌شود عیان
وز پس حصار جلوه می‌کند روح بابکان
بابک غیور از فراز کوه می‌رود به تک
در رکاب او شیهه می‌کشد اسب راهوار

این یل دلیر از نژاد شیر
در سکوت شب می‌رود به پیش

سر پناه او کوه و آسمان
در بلور ماه موج می‌زند

نقش گنگی از عهد باستان
می‌درد ز هم پرده‌ی زمان
وز پس غبار سال‌های دور می‌شود عیان
کار و انی از خلق خسته جان

دیده ناروا خورده ناسزا
تازیانه از دست تازیان

مانده از ستم زیر بارغم
فقر و احتیاج، جزیه و خراج

می‌کشد به دوش بار ذمه این خلق ناتوان
تا بپاشد آن بارگاه ظلم تا بسوزد آن خانه‌ی ستم

در خیال من جلوه می‌کند باز بابکان
شعله می‌کشد در نگاه او گرم و آتشین خشم بی‌امان

آن یل دلیر شیر کوه بذ آن طلایه‌دار
در کنار او سرخ‌جامگان جمله جانسپار
راه بی‌عبور کوه‌ها بلند قله سرفراز
لرزه افکند کاخ ظلم را گرد یکه‌تاز

سال‌های سال کاخ اهرمن در تب شکست
سال‌های سال در هراس و بیم دشمنان پست

سال‌ها نبرد رزم و کار زار
سال‌ها جدال فتح و افتخار

نقش‌های گنگ می‌دود به هم
پنجه‌های شب نقش دیگری می‌کشد کنون
می‌شود عیان نقش مکر و خون
یار نیمه‌راه حیله و جنون

آنکه می‌زدی لاف دوستی از برای او
خنجر جفا می‌کشد کنون در قفای او

آسمان سیاه چهره‌ها دژم خلق ناامید
می‌کشد به بند شیر شرزه را روبه پلید

آه روزگار روزگار دون روزگار تار بخت واژگون
بابک دلیر زیر یوغ و بند! ژنده شیر نر بسته در کمند؟

آه از این ستم وای از این فسون
شهسوار یل می‌رود اسیر تا به سامرا نزد گرگ پیر

فوج دشمنان ترک و تازیان روز و شب همه در کنار او
لیک در قفا قلب ملتی می‌تپد ز غم سوکوار او
معتصم همان خصم بدنهاد
بارگاه او خانه فساد خود نشسته در انتظار او

پیر و نوجوان، کودک و کلان
گرد دارالعام صف کشیده‌اند

بابک غیور با ردای سرخ
بر نشسته بر پیل کوهوار
همچو شیر نر پر دل و جسور
همچو کوه بذ سخت و استوار

جمع تازیان گرد او به صف
نیزه‌ها به دست تیغ‌ها به کف

معتصم بر او بانگ می‌زند
"مرد نا خلف کیستی؟ بگو
نیست پاسخی بهر پرسشش

دیدگان خلق سوی بابکان خیره می‌شود
آن دلیر گرد می‌رود به پیش

خورده بر لبش مهری از سکوت
نیش خنجری در نگاه او

بار دیگرش می‌دهد ندا
آی خیره‌سر کر شدی مگر؟ نام خود بگو

بابک و سکوت
یک جهان پیام در سکوت او
زهر نفرتش می‌چکد ز رو

معتصم ز خشم نعره می‌کشد
ای بریده کام با من و سکوت؟
آنگه از جنون می‌کشد غریو
"مرد تیغ‌زن کتف او بزن"

مردک پلید می‌رود به پیش
می‌درد به تن سرخ‌جامه‌اش

خون روشن‌اش می‌چکد به خاک
تیره می‌شود آن نگاه پاک

لیکن از غرور تا نبیند آن
دشمن دنی روی زرد او
می‌زند به رخ
رنگ لاله از
زخم خون فشان

چهره می‌کند از گلاب خون
رنگ ارغوان
آنگه از زمین
سوی آسمان خیره می‌شود

شاد و پر توان بر خدای جان سجده می‌برد
"آه کردگار، ای همیشه یار
در ره وطن سهل باشدم
مرگ و افتخار"

باز معتصم می‌زند نهیب
تیغ‌زن بزن کتف دیگرش
برکَنَش زبان، مُثله کن تنش"

بابک دلیر در زلال خون آورد خروش
واپسین ندا از گلوی او می‌رسد به گوش
"اینک ای وطن ای همیشه پاک
مرگ را چه باک
بی‌بها سری خون‌بهای تو گر فتد به خاک؟"

باز نقش‌ها می‌دود به هم
سایه‌های شب می‌کشد مرا سوی آسمان
تا شکوه عشق تا سرای نور تا ستارگان

بینم آن زمان درسکوت شب
روح خرمش جلوه می‌کند پشت کوهسار

بانگ مبهمی می‌رسد به گوش از پس حصار
"بابک دلیر خرمی تو راست ای بهین‌تبار

کی فتد به خاک آن درخت سبز
آنکه زاده شد از برای عشق
کی شود فنا آن که شد فدا
در ره وطن بهر افتخار؟

@AdabSar
بابک خرمدین
@AdabSar/هما ارژنگی
شیرِ کوهِ بذ
چامه‌ای در ستایش #بابک_خرمدین
سروده و سدا{صدا}ی زیبای #هما_ارژنگی
۲۹ دی ۱۳۸۰

☀️🇮🇷 @AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
ز خون رنگین کنم رخسار ز پیش چشم نامردان
که فرزند ارسباران به زردی جان نخواهد داد

شرافتمند خواهم مُرد، ننگینم نمی‌بینید
پلنگ دشت آزادی شرف آسان نخواهد داد!

بزرگ باد یادِ شیرمرد ایرانی #بابک_خرمدین

🇮🇷💪🏼 @AdabSar
🇮🇷👩🏻 @AdabSar

☀️ بانو خرمدین، همسر #بابک_خرمدین (به گمان ۷۹۵ تا ۸۳۸ ترسایی)، از زنان جنگاور ایران و کمانداری چیره‌دست بود که در جنبش خرمدینان یا سرخ‌جامگان پابه‌پای بابک رویاروی فرمانروایی تازیان در ایران ایستاد و در نبردهایی که به فرماندهی همسرش رخ می‌داد جنگید.

☀️ بانو از کودکی با تیر و کمان آشنا بود. او همراهِ بابک ۲۳ سال با تازیان جنگیدند و در هیچ‌یک از نبردهایشان شکست نخوردند.

☀️ بانو همراهِ بابک دستگیر شد. درباره‌ی سرنوشت او دو دیدگاه را گفته‌اند. گروهی می‌گویند بانو همراه با بابک کشته شد. گروهی دیگر می‌گویند بانو آزاد شد ولی او را وادار کردند که به دیدن مرگ دلخراش همسرش بنشیند. برخی نیز گفته‌اند که او به بردگی گرفته شد که این گمان چندان ارجدار نیست.

☀️ داستان مهرِ بانو و بابک در افسانه‌های آذربادگان(آذربایجان) به نام داستان بهرام و گل‌اندام شناخته شده است.

🇮🇷👩🏻 @AdabSar
☀️🇮🇷☀️ @AdabSar

☀️🇮🇷 «یک روز که زنده باشی و سالار، بهتر از آن است که چهل سال زنده باشی و بنده‌ای زبون.»
#بابک_خرمدین


☀️🇮🇷 ۱۱۸۲ سال پیش در چنین روزی، اَبَردلاور ایران "بابک خرمدین" با بریدن تک‌تکِ دست‌ها و پاها و دیگر اندامش به دستور معتصم(خلیفه عباسی) کشته شد. آنچه از پیکرش ماند در بیرون شهر سامرا به دار آویختند و زمان بسیاری همانجا ماند و نامش برای همیشه به فرنام(عنوان) یکی از بزرگ‌ترین جان‌سپاران میهن جاویدان شد. گفته می‌شود سپس سر او را در خراسان گرداندند.

☀️🇮🇷 پدر بابک به دنبال فروپاشی پایتخت پادشاهی ایران در نیمروز(جنوب) بغداد، از تیسپون(تیسفون) به آذربادگان رفت. بابک رهبر جنبش سرخ‌جامگان یا خرمدینان بود و از آذربادگان برخاست. ولی جنبش او بسیار فراگیر شد و جنگاوران بسیاری از خراسان، گرگان، ری، اسپادانا(اصفهان)، هگمتانه(همدان)، آذربادگان(آذربایجان) و دیگر شهرها به او پیوستند. در آن زمان بیشتر مردم آذربادگان همچنان زرتشتی و فرمانروایان آنان از دودمان ساسانیان بودند.
بابک با دلاوری و توانمندی‌اش چنان هراسی در دل فرمانروایان تازی انداخته بود که دستگیری او برایشان آرزویی دست‌نیافتنی بود. او بیش از دو دهه در برابر تازش آنان ایستاد.

☀️🇮🇷 جنبش خرمدینان یا سرخ‌جامگان تا دهه‌ها پس از مرگ بابک زنده و کوشا بود. یک سال پس از بابک «مازیار» فرمانروای میهن‌پرست تبرستانی با دشمنیاری(خیانت) برادرش کوهیار در همانجا که بابک را دار زده بودند به دار آویخته شد. افشین نیز سرانجامی همانند بابک و مازیار داشت اگرچه ناگزیر به دشمنیاری شده بود.

☀️🇮🇷 در سده‌ای که بابک می‌زیست و نیم‌سده پیش از آن، آزادی‌خواهان بسیاری از گوشه و کنار ایران برخاستند. از اَپاختر(شمال) ایران نیز بابک، مازیار و افشین به ستیز با فرمانروایی بغداد برخاسته بودند. باک خرمدین همچنین دیدگاه‌های مزدک در زمینه کشورداری را دنبال می‌کرد و خواهان برابری مردم در برخورداری از کار و درآمد بود.

☀️🇮🇷 سخن درباره دلاوری بابک خرمدین بسیار است ولی سرآمد همه‌ی آن‌ها این است که پس از بریدن یک دستش به دستور دژخیم، با دست دیگر چهره‌ی خود را خونین کرد تا مبادا دشمن روی زردشده‌ی یک ایرانی را ببیند و پس از زدن پاهایش خود را به پشت انداخت تا پیش پای خلیفه تازیان نیفتد.

☀️🇮🇷 واپسین سخن بابکِ سرفراز "پاینده باد ایران" بود.
یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد.



✍🏻 پی‌نوشت:
زادروز نمادین #بابک_خرمدین در روز دهم تیرماه برگزار می‌شود.
در نوشته‌های گوناگون سال‌مرگ وی را در روز ۱۴ دی، ۱۷ دی و ۲۱ دی می‌دانند.

☀️🇮🇷☀️ @AdabSar
در ستیغ کوه
در میان صخره‌ی انبوه
قلعه‌ی بابک
سنگر آزادی میهن از چنگ شریران بود؛
قلعه‌ی بابک
بیشه‌ی شیران جنگاور
خفیه‌گاه و آشیان شب شکاران و عقابان بود.

در سیاهی‌های بی‌پایان
مشعل خورشید
در بیابان‌های خشک و شوره‌زار یاس
چشمه‌ساران امید و ساز باران بود.

نام این دژ لرزه می‌انداخت
جسم و جان لشکر دشمن
چون که کابوسی هراس‌انگیز
خواب و بیداری که در رویای اهریمن...


برشی از سروده‌ی بلند #بابک_خرمدین
سراینده: #مهدی_یعقوبی

فرتور(عکس): دژ بابک، کلیبر/آذربادگان

☀️🇮🇷 @AdabSar
شما هر دو دست و پای من بخواهید بریدن، و گونه‌ی مردم از خون سرخ باشد، و چون خون از تن برود، روی زرد شود... من روی خویش به خون سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود، نگویند که از بیم و ترس رویش زرد شد...
برشی از «سیاست‌نامه»


☀️ زادروز نمادین بابک خرمدین دهم تیر است. در نوشته‌های گوناگون سال‌مرگ وی را یکی از روزهای ۱۴ دی، ۱۷ دی و ۲۱ دی می‌دانند.
یاد و راهش جاوید باد.

🎨 فرتور(عکس): #بابک_خرمدین
نگارگر: شهاب موسوی‌زاده

🇮🇷💪🏼 @AdabSar
☀️ «یک روز که زنده باشی و سالار، بهتر از آن است که چهل سال زنده باشی و بنده‌ای زبون.»
#بابک_خرمدین


☀️ ۱۱۸۷ سال پیش در چنین روزهایی اَبَردلاور ایران «بابک خرمدین» با بریدن تک‌تکِ دست‌ها و پاها و دیگر اندامش به دستور معتصم (خلیفه عباسی) کشته شد. آنچه از پیکرش ماند در بیرون شهر سامرا به دار آویختند و زمان بسیاری همانجا ماند و نامش برای همیشه به فرنام (عنوان) یکی از بزرگ‌ترین جان‌سپاران (شهیدان) میهن جاویدان شد. گفته می‌شود سپس سر او را در خراسان گرداندند.

☀️ پدر بابک به دنبال فروپاشی پایتخت پادشاهی ایران در نیمروز (جنوب) بغداد، از تیسپون (تیسفون) به آذربادگان رفت. بابک رهبر جنبش سرخ‌جامگان یا خرمدینان بود و از آذربادگان برخاست. ولی جنبش او بسیار فراگیر شد و جنگاوران بسیاری از خراسان، گرگان، ری، اسپادانا (اصفهان)، هگمتانه (همدان)، آذربادگان (آذربایجان) و دیگر شهرها به او پیوستند. در آن زمان بیشتر مردم آذربادگان همچنان زرتشتی و فرمانروایان آنان از دودمان ساسانیان بودند.
بابک با دلاوری و توانمندی‌اش چنان هراسی در دل فرمانروایان تازی انداخته بود که دستگیری او برایشان آرزویی دست‌نیافتنی بود. او بیش از دو دهه در برابر تازش آنان ایستاد.

☀️ جنبش خرمدینان یا سرخ‌جامگان تا دهه‌ها پس از مرگ بابک زنده و کوشا بود. یک سال پس از بابک «مازیار» فرمانروای میهن‌پرست تبرستانی با دشمنیاری (خیانت) برادرش کوهیار در همانجا که بابک را دار زده بودند به دار آویخته شد. افشین نیز سرانجامی همانند بابک و مازیار داشت اگرچه ناگزیر به دشمنیاری شده بود.

☀️ در سده‌ای که بابک می‌زیست و نیم‌سده پیش از آن، آزادی‌خواهان بسیاری از گوشه و کنار ایران برخاستند. از اَپاختر (شمال) ایران نیز بابک، مازیار و افشین به ستیز با فرمانروایی بغداد برخاسته بودند. بابک خرمدین همچنین دیدگاه‌های مزدک در زمینه کشورداری را دنبال می‌کرد و خواهان برابری مردم در برخورداری از کار و درآمد بود.

☀️ سخن درباره دلاوری بابک خرمدین بسیار است ولی سرآمد همه‌ی آن‌ها این است که پس از بریدن یک دستش به دستور دژخیم، با دست دیگر چهره‌ی خود را خونین کرد تا مبادا دشمن روی زردشده‌ی یک ایرانی را ببیند و پس از زدن پاهایش خود را به پشت انداخت تا پیش پای خلیفه تازیان نیفتد.

☀️ واپسین سخن بابکِ سرفراز «پاینده ایران» بود. یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد.


✍🏻 پی‌نوشت:
زادروز نمادین بابک خرمدین در روز دهم تیرماه برگزار می‌شود.
در نوشته‌های گوناگون سال‌مرگ وی را در یکی روزهای ۱۴ دی، ۱۷ دی و ۲۱ دی می‌دانند.

☀️ @AdabSar

شما هر دو دست و پای من بخواهید بریدن، و گونه‌ی مردم از خون سرخ باشد، و چون خون از تن برود، روی زرد شود... من روی خویش به خون سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود، نگویند که از بیم و ترس رویش زرد شد...
برشی از «سیاست‌نامه»

زادروز نمادین بابک خرمدین در روز دهم تیرماه برگزار می‌شود. در نوشته‌های گوناگون سال‌مرگ وی را در یکی روزهای ۱۴ دی، ۱۷ دی و ۲۱ دی می‌دانند.

واپسین سخن بابکِ سرفراز «پاینده ایران» بود. یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد.


فرتور(عکس): دژ #بابک_خرمدین در کلیبر

@AdabSar