Forwarded from ادبسار
@AdabSar
میباری ای باران و میشویی زمین را
اما نمیشویی دل اندوهگین را
رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز
آبی بر آتش نیستی جانِ حزین را
سنگینترینی بیشک اما اندکی نیز
تسکین نخواهی داد این غمگینترین را
بارانِ دیگر باید و از ابرِ دیگر
تا شوید از دلهای ما این خشم و کین را
بارانی از شمشیر و آنگه سیلی از خون
سیلی که خواهد کَند بیخِ ظالمین را
سیلی که خواهد بُرد از ذهنِ چَلیپا
یاد یَهودا را و شامِ واپسین را
آنگونه بارانی که خواهد شست با خون
ناچار خونِ ناحقِ آن نازنین را
آری! همان باران که خواهد داشت در پی
آفاقِ آبی وآفتابِ راستین را
#حسین_منزوی
@AdabSar
میباری ای باران و میشویی زمین را
اما نمیشویی دل اندوهگین را
رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز
آبی بر آتش نیستی جانِ حزین را
سنگینترینی بیشک اما اندکی نیز
تسکین نخواهی داد این غمگینترین را
بارانِ دیگر باید و از ابرِ دیگر
تا شوید از دلهای ما این خشم و کین را
بارانی از شمشیر و آنگه سیلی از خون
سیلی که خواهد کَند بیخِ ظالمین را
سیلی که خواهد بُرد از ذهنِ چَلیپا
یاد یَهودا را و شامِ واپسین را
آنگونه بارانی که خواهد شست با خون
ناچار خونِ ناحقِ آن نازنین را
آری! همان باران که خواهد داشت در پی
آفاقِ آبی وآفتابِ راستین را
#حسین_منزوی
@AdabSar
Forwarded from ادبسار
💫
گاهی همین که دل به کسی بستهای بس است
بغضت ترکترک شد و نشکستهای بس است
گاهی فقط همین که به امیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای بس است
#حسین_منزوی
@AdabSar
گاهی همین که دل به کسی بستهای بس است
بغضت ترکترک شد و نشکستهای بس است
گاهی فقط همین که به امیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای بس است
#حسین_منزوی
@AdabSar
@AdabSar
تو در سفر که باشی یا در سفر نباشی
بامن از اینکه هستی نزدیکتر نباشی
ای لذتِ شبانه با یا که بیبهانه
از تو پر است خانه حتی اگر نباشی
اینسان که بیقرارم باید ترا سپارم
رازی که از تو دارم گر پردهدر نباشی
سهل است در بدایت سخت است در نهایت
وز رازم این کفایت تا بیخبر نباشی
چندانکه مینمایی ز اهل جنون مایی
اما چنانکه شایی دیوانهسر نباشی
تا با جنون نگردی از خود برون نگردی
تا بیسکون نگردی دریاگذر نباشی
#حسین_منزوی
@AdabSar
تو در سفر که باشی یا در سفر نباشی
بامن از اینکه هستی نزدیکتر نباشی
ای لذتِ شبانه با یا که بیبهانه
از تو پر است خانه حتی اگر نباشی
اینسان که بیقرارم باید ترا سپارم
رازی که از تو دارم گر پردهدر نباشی
سهل است در بدایت سخت است در نهایت
وز رازم این کفایت تا بیخبر نباشی
چندانکه مینمایی ز اهل جنون مایی
اما چنانکه شایی دیوانهسر نباشی
تا با جنون نگردی از خود برون نگردی
تا بیسکون نگردی دریاگذر نباشی
#حسین_منزوی
@AdabSar
💫
ﻫﻨﻮز اﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﯿﺎیی دوﺑﺎره میشوم آﻏﺎز
اﮔﺮﭼﻪ خستهتر از آﻓﺘﺎب ﺑﺮ ﻟﺐ ﺑﺎﻣﻢ
#حسین_منزوی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
ﻫﻨﻮز اﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﯿﺎیی دوﺑﺎره میشوم آﻏﺎز
اﮔﺮﭼﻪ خستهتر از آﻓﺘﺎب ﺑﺮ ﻟﺐ ﺑﺎﻣﻢ
#حسین_منزوی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
Forwarded from ادبسار
Forwarded from ادبسار
💫
بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من، ای به تنم جان همه تو
من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو
هر که و هر کس همه تو، این همه تو، آن همه تو
#حسین_منزوی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من، ای به تنم جان همه تو
من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو
هر که و هر کس همه تو، این همه تو، آن همه تو
#حسین_منزوی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
Forwarded from ادبسار
💫
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افقها، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادیام مپرس که من نیز در از
همراه خواجه قرعهی قسمت به غم زدم
#حسین_منزوی
@AdabSar
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افقها، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادیام مپرس که من نیز در از
همراه خواجه قرعهی قسمت به غم زدم
#حسین_منزوی
@AdabSar
Forwarded from ادبسار
Forwarded from ادبسار
@AdabSar
ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر
چشمانت از چشمهسارانِ صافِ سحر باصفاتر
با تو برای چه از غربت دستهایم بگویم؟
ای دوست! ای از غم غربتِ من به من آشناتر
من با تو از هیچ، از هیچ توفان هراسی ندارم
ای ناخدای وجود من، ای از خدایان خداتر
ای مرمر سینهی تو در آن طرفه پیراهن سبز
از خرمن یاس، در بستر سبزهها دلرباتر
ای خندههای زلال تو در گوش ذرات جانم
از ریزش مِی به جام، آسمانیتر و خوشصداتر
بگذار راز دلم را بدانی، «تو را دوست دارم»
ای با من از رازهایم صمیمیتر و بیریاتر
آری تو را دوست دارم، وگر این سخن باورت نیست
اینک نگاه ستایشگَرَم از زبانم رساتر
#حسین_منزوی
@AdabSar
ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر
چشمانت از چشمهسارانِ صافِ سحر باصفاتر
با تو برای چه از غربت دستهایم بگویم؟
ای دوست! ای از غم غربتِ من به من آشناتر
من با تو از هیچ، از هیچ توفان هراسی ندارم
ای ناخدای وجود من، ای از خدایان خداتر
ای مرمر سینهی تو در آن طرفه پیراهن سبز
از خرمن یاس، در بستر سبزهها دلرباتر
ای خندههای زلال تو در گوش ذرات جانم
از ریزش مِی به جام، آسمانیتر و خوشصداتر
بگذار راز دلم را بدانی، «تو را دوست دارم»
ای با من از رازهایم صمیمیتر و بیریاتر
آری تو را دوست دارم، وگر این سخن باورت نیست
اینک نگاه ستایشگَرَم از زبانم رساتر
#حسین_منزوی
@AdabSar
Forwarded from ادبسار
@AdabSar
میباری ای باران و میشویی زمین را
اما نمیشویی دل اندوهگین را
رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز
آبی بر آتش نیستی جانِ حزین را
سنگینترینی بیشک اما اندکی نیز
تسکین نخواهی داد این غمگینترین را
بارانِ دیگر باید و از ابرِ دیگر
تا شوید از دلهای ما این خشم و کین را
بارانی از شمشیر و آنگه سیلی از خون
سیلی که خواهد کَند بیخِ ظالمین را
سیلی که خواهد بُرد از ذهنِ چَلیپا
یاد یَهودا را و شامِ واپسین را
آنگونه بارانی که خواهد شست با خون
ناچار خونِ ناحقِ آن نازنین را
آری! همان باران که خواهد داشت در پی
آفاقِ آبی وآفتابِ راستین را
#حسین_منزوی
@AdabSar
میباری ای باران و میشویی زمین را
اما نمیشویی دل اندوهگین را
رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز
آبی بر آتش نیستی جانِ حزین را
سنگینترینی بیشک اما اندکی نیز
تسکین نخواهی داد این غمگینترین را
بارانِ دیگر باید و از ابرِ دیگر
تا شوید از دلهای ما این خشم و کین را
بارانی از شمشیر و آنگه سیلی از خون
سیلی که خواهد کَند بیخِ ظالمین را
سیلی که خواهد بُرد از ذهنِ چَلیپا
یاد یَهودا را و شامِ واپسین را
آنگونه بارانی که خواهد شست با خون
ناچار خونِ ناحقِ آن نازنین را
آری! همان باران که خواهد داشت در پی
آفاقِ آبی وآفتابِ راستین را
#حسین_منزوی
@AdabSar
Forwarded from ادبسار
💫
سر میزنی به سودا، اما نه دل به دریا
محبوب من مبادا! مـــرد خطر نباشی
ای لــــذت شبانـــه! باز آ کـــه بیبهانه
از تو پـــر است خانه، حتا اگر نباشی
#حسین_منزوی
@AdabSar
سر میزنی به سودا، اما نه دل به دریا
محبوب من مبادا! مـــرد خطر نباشی
ای لــــذت شبانـــه! باز آ کـــه بیبهانه
از تو پـــر است خانه، حتا اگر نباشی
#حسین_منزوی
@AdabSar
💫
درون آینهی روبرو چه میبینی
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی
تویی برابر تو چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفتگو چه میبینی
#حسین_منزوی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
درون آینهی روبرو چه میبینی
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی
تویی برابر تو چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفتگو چه میبینی
#حسین_منزوی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💫
مجالِ بوسه به لبهای خویشتن بدهیم
که این بلیغترین مبحث شناساییست
#حسین_منزوی
فرستنده #مهین_دری
@AdabSar
مجالِ بوسه به لبهای خویشتن بدهیم
که این بلیغترین مبحث شناساییست
#حسین_منزوی
فرستنده #مهین_دری
@AdabSar
Baghe Ahorayei
Alireza Ghorbani
ای باغ چه شد مدفن خونین کفنانت؟
کو خاک شهیدان کفن پیرهنانت؟
تا سرب که پاشیده و تا لاله که چیدهات
در سینه و سیمای بهارین بدنانت
***
آه ای وطن! ای خورده به بازار شقاوت
بس چوب حراج از طرف بیوطنانت
خون که شتک زد ز پدرها و پسرها
بر صبح یتیمان و شب بیوه زنانت
رودابهی من! رودگری کن که فتادند
در چاه شغادان زمان، تهمتنانت
رگبار گرفت آنگه و بارید ز هر سو
بر سینه و سر، نیزه و شمشیر و سنانت
ای باغ اهوراییام افسوس که کردند
بیفرّه و بیفرّ و شکوه، اهرمنانت
***
همخوان نسیمم من و همگریهی باران
در ماتم سرخ سمن و یاسمنانت…
🎵 سراینده: #حسین_منزوی
🎼 خواننده: #علیرضا_قربانی
🏴 #آبادان
@AdabSar
کو خاک شهیدان کفن پیرهنانت؟
تا سرب که پاشیده و تا لاله که چیدهات
در سینه و سیمای بهارین بدنانت
***
آه ای وطن! ای خورده به بازار شقاوت
بس چوب حراج از طرف بیوطنانت
خون که شتک زد ز پدرها و پسرها
بر صبح یتیمان و شب بیوه زنانت
رودابهی من! رودگری کن که فتادند
در چاه شغادان زمان، تهمتنانت
رگبار گرفت آنگه و بارید ز هر سو
بر سینه و سر، نیزه و شمشیر و سنانت
ای باغ اهوراییام افسوس که کردند
بیفرّه و بیفرّ و شکوه، اهرمنانت
***
همخوان نسیمم من و همگریهی باران
در ماتم سرخ سمن و یاسمنانت…
🎵 سراینده: #حسین_منزوی
🎼 خواننده: #علیرضا_قربانی
🏴 #آبادان
@AdabSar
آهای خبردار!
مستی یا هوشیار؟
خوابی یا بیدار؟
خاله یادگار!
تو شبِ سیا
تو شبِ تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه، جار:
آهای غمی كه
مثلِ یه بختک
رو سینهی من
شدهای آوار
از گلوی من
دستاتو وردار
توی كوچهها
یه نسیم رفته
پی ولگردی
توی باغچهها
پاییز اومده
پی نامردی
توی آسمون
ماهو دق میده
دردِ بیدردی
خاله یادگار!
نمیای بریم
شهرو بگردیم
قدم به قدم؟
نمیای بریم
چراغ ورداریم
پرسه بزنیم
دنبالِ آدم؟
كوچههای شهر
پُرِ ولگرده
دل پُرِ درده
شب پُرِ مَردو
پُرِ نامرده
همه پا دارن
همه دَس دارن
اما بعضیا
دورِ خودشون
یه قفس دارن
بعضیاشونم
توی دستشون
یه جرس دارن
آره خاله جون!
خاله خبردار!
باغ داریم تا باغ
یكی غرقِ گل
یكی پُرِ خار
مرد داریم تا مرد
یكی سَرِ كار
یكی سَرِ بار
یكی سَرِ دار
آهای خبر دار!
خاله یادگار!
تو میخونهها
دیگه كی مسته؟
دیگه كی هوشیار؟
تو ویرونهها
دیگه كی مرده؟
كی شده مُردار؟
تو افسونهها
دیگه كی دیوه؟
دیگه كی دیوار؟
آره خبردار
خاله یادگار!
میخوان بینِ ما
دیوار بزنن
میله بكارن
خندق بكنن
تو رو ببرن
اونورِ بازار
منو بیارن
اینورِ بازار
از من و توها
بازار شلوغه
تا ما با همیم
دیوار دروغه
بارون نزنه
آبت نبره
من دارم میام
خوابت نبره...
خبر، خبردار
خاله یادگار!
من به یادِ تو
بیدار میمونم
تو به یادِ كی
میمونی بیدار؟
سراینده #حسین_منزوی
هنرمند: #آرش_کمانکن
#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
b2n.ir/aaazaaadiii
🥀🍂 @AdabSar
مستی یا هوشیار؟
خوابی یا بیدار؟
خاله یادگار!
تو شبِ سیا
تو شبِ تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه، جار:
آهای غمی كه
مثلِ یه بختک
رو سینهی من
شدهای آوار
از گلوی من
دستاتو وردار
توی كوچهها
یه نسیم رفته
پی ولگردی
توی باغچهها
پاییز اومده
پی نامردی
توی آسمون
ماهو دق میده
دردِ بیدردی
خاله یادگار!
نمیای بریم
شهرو بگردیم
قدم به قدم؟
نمیای بریم
چراغ ورداریم
پرسه بزنیم
دنبالِ آدم؟
كوچههای شهر
پُرِ ولگرده
دل پُرِ درده
شب پُرِ مَردو
پُرِ نامرده
همه پا دارن
همه دَس دارن
اما بعضیا
دورِ خودشون
یه قفس دارن
بعضیاشونم
توی دستشون
یه جرس دارن
آره خاله جون!
خاله خبردار!
باغ داریم تا باغ
یكی غرقِ گل
یكی پُرِ خار
مرد داریم تا مرد
یكی سَرِ كار
یكی سَرِ بار
یكی سَرِ دار
آهای خبر دار!
خاله یادگار!
تو میخونهها
دیگه كی مسته؟
دیگه كی هوشیار؟
تو ویرونهها
دیگه كی مرده؟
كی شده مُردار؟
تو افسونهها
دیگه كی دیوه؟
دیگه كی دیوار؟
آره خبردار
خاله یادگار!
میخوان بینِ ما
دیوار بزنن
میله بكارن
خندق بكنن
تو رو ببرن
اونورِ بازار
منو بیارن
اینورِ بازار
از من و توها
بازار شلوغه
تا ما با همیم
دیوار دروغه
بارون نزنه
آبت نبره
من دارم میام
خوابت نبره...
خبر، خبردار
خاله یادگار!
من به یادِ تو
بیدار میمونم
تو به یادِ كی
میمونی بیدار؟
سراینده #حسین_منزوی
هنرمند: #آرش_کمانکن
#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
b2n.ir/aaazaaadiii
🥀🍂 @AdabSar