ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش هفتم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی اگر چه در بارهی دیگر واژههایی که با پیشوند Poly- آغاز میشوند میتوان «چند-» را به آسانی به کار برد، مانند «چندزبانه» برابر با Polyglot که در اینجا نیز یک همدایش (ترکیب) بهنجار پارسی و رسانای مانک…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش هشتم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
نکتهی ریشهدار آن است که اگر یک پیشوند یا پسوند (یا پیشوندگونه و پسوندگونه) در زبان پارسی با پیشوندی یا پسوندی در زبان دیگر در یک یا چند همدایش(ترکیب) ویژه جور باشد و مانَک(معنی) را برساند، پروانه(اجازه)ی آن نیست که آن را در همهی بخشهای همانند، یکسان به کار بریم و واژهسازی افزارهای (مکانیکی) کنیم، اگرچه این کار بسیار آسان باشد و ایراد ما را آشکارا درست کند. برای نمونه، غزالی در «کیمیای سعادت» واژهی «گزافگرایی» را به کار میبرد که به نگر ما برابر درستی برای Extremism است و مانک آن گرایش یا خواهندگی به سوی «گزاف» (تندروی یا بیش از اندازه گذشتن) است، ولی از آنجا که مانک «گراییدن» در پارسی، گرایش یافتن یا شورمندی به سوی چیزی است و نه، برای نمونه، باورداشتن به آن، برابر درست برای همهی مانکها و کاربردهای -ism نیست، با آنکه «ـگرا» و «ـگرایی» در همهی بخشهای دیگر میتوانند همدایشهای رسایی برای برخی از واژهها بسازند. از گروه برابر این واژهها در زبان انگلیسی:
Centripetal کانونگرا
Ascending فرازگرا
Ascension فرازگرایی
Introvert درونگرا
Introversion درونگرایی
میبینیم که «ـگرا» و «ـگرایی»، اگر به مانک درست خود به کار رود، برابر افزارهای (مکانیکی) ist- و ism- نیست، اگرچه در جاهایی در برابر آنها هم میتواند به کار رود. همچنانکه «ـگری» را نیز در بخشهایی میتوان برابر -ism بکار برد (برای نمونه در برابر Eugenism میتوان «بهنژادگری» گذاشت و در برابر Colonialism که به مانک آباد خواستن است، «استعمارگری» میگوییم) ولی نه در همهجا.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش هشتم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
نکتهی ریشهدار آن است که اگر یک پیشوند یا پسوند (یا پیشوندگونه و پسوندگونه) در زبان پارسی با پیشوندی یا پسوندی در زبان دیگر در یک یا چند همدایش(ترکیب) ویژه جور باشد و مانَک(معنی) را برساند، پروانه(اجازه)ی آن نیست که آن را در همهی بخشهای همانند، یکسان به کار بریم و واژهسازی افزارهای (مکانیکی) کنیم، اگرچه این کار بسیار آسان باشد و ایراد ما را آشکارا درست کند. برای نمونه، غزالی در «کیمیای سعادت» واژهی «گزافگرایی» را به کار میبرد که به نگر ما برابر درستی برای Extremism است و مانک آن گرایش یا خواهندگی به سوی «گزاف» (تندروی یا بیش از اندازه گذشتن) است، ولی از آنجا که مانک «گراییدن» در پارسی، گرایش یافتن یا شورمندی به سوی چیزی است و نه، برای نمونه، باورداشتن به آن، برابر درست برای همهی مانکها و کاربردهای -ism نیست، با آنکه «ـگرا» و «ـگرایی» در همهی بخشهای دیگر میتوانند همدایشهای رسایی برای برخی از واژهها بسازند. از گروه برابر این واژهها در زبان انگلیسی:
Centripetal کانونگرا
Ascending فرازگرا
Ascension فرازگرایی
Introvert درونگرا
Introversion درونگرایی
میبینیم که «ـگرا» و «ـگرایی»، اگر به مانک درست خود به کار رود، برابر افزارهای (مکانیکی) ist- و ism- نیست، اگرچه در جاهایی در برابر آنها هم میتواند به کار رود. همچنانکه «ـگری» را نیز در بخشهایی میتوان برابر -ism بکار برد (برای نمونه در برابر Eugenism میتوان «بهنژادگری» گذاشت و در برابر Colonialism که به مانک آباد خواستن است، «استعمارگری» میگوییم) ولی نه در همهجا.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش هشتم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی نکتهی ریشهدار آن است که اگر یک پیشوند یا پسوند (یا پیشوندگونه و پسوندگونه) در زبان پارسی با پیشوندی یا پسوندی در زبان دیگر در یک یا چند همدایش(ترکیب) ویژه جور باشد و مانَک(معنی) را برساند، پروانه(اجازه)ی…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش نهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
نمونهی دیگری برای این گفتمان، پسوند «-سالاری» است که در سالهای گذشته برای چند واژه در گسترهی دانش هازمان(اجتماع) به کار رفته است. مانند «پدرسالاری» و «مردمسالاری». ولی میتوان افزون بر اینها در بخشهای دیگری هم آن را به کار گرفت و در فرجام، میتواند برای چند پسوند در زبان انگلیسی قرار گیرد.
Heteronomy دگرسالاری
Autonomy خودسالاری
Entrepreneurship کارسالاری (از کارسالار = Entrepreneur)
Democracy مردمسالاری
Patriarchy پدرسالاری
Mobocracy غوغاسالاری
Militarism ارتشسالاری
بدینسان است که با آتانش (توجه) به ساخت بهنجار واژه در زبان پارسی و همچنین بار درست مانک واژهها، اگر آنها را به روش انداموار (ارگانیک) همدایش(ترکیب ) کنیم، به گسترش دستگاه واژگان زبان یاری بهتر و ارزندهتری کردهایم. با اینهمه یک خُرده(ایراد) بر روش واژهسازی انداموار، نمای پیدای(شهودی) آن است. بدین گونه که وارونهی روش افزارهای (مکانیکی) که از واکاوی واژهی بنیادین یا با رویکرد به ریشهی همدایش (ترکیبی) واژه در زبان پایه از آن الگوبرداری میکنند، در روش ساخت انداموار میباید با گونهای نمایان به بهترین و بهنجار(طبیعی)ترین همدایش بایسته از درون زبان دست یافت، که همیشه آسان نیست. ولی جنبوجوش بهنجار زبان و پیدایش واژهها و همدایشهای تازه، خود تا اندازهی بسیاری راهگشا است. زیرا هر یک از واژهها و همآمیختگیهای تازه، الگویی برای همدایشهای دیگر در زبان تواند باشد. چنانکه همدایشهای «پدرسالاری» و «مردمسالاری» خود الگویی است برای نمونههای دیگری که آوردیم و «سنگواره»(= Fossil) خود الگویی برای جشنواره و ماهواره و یادواره و مانند آن شده است. کاروند الگویی برای پسوند و پیشوند و میانوند و شهروند…
با اینهمه همانگونه که یادآور شدیم، پرهیز از واژهسازی افزارهای (مکانیکی) یک دستور بیچون و چرا نیست. به نگر ما در گسترهی هازمانشناسی و مردمی و فرزان(فلسفه) تا جای بایسته باید از آن پرهیز کرد. ولی در گسترهی گیتیک شناسی(علوم فیزیکی) که برای همهی پدیدهها مانند ستارگان، مایگان کیمیایی و مانند آنها نیاز به نامگذاریهای زنجیرهای هست، از روش افزارهای با گذاشتن برابرهایی به آسانی میتوان بهره گرفت و یکسره از پیشوندها و پسوندهای زبانهای باستانی ایرانی و دیگر از زبانهای اروپایی وام گرفت. همانگونه که آنها از یونانی و لاتینی وام گرفتهاند.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش نهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
نمونهی دیگری برای این گفتمان، پسوند «-سالاری» است که در سالهای گذشته برای چند واژه در گسترهی دانش هازمان(اجتماع) به کار رفته است. مانند «پدرسالاری» و «مردمسالاری». ولی میتوان افزون بر اینها در بخشهای دیگری هم آن را به کار گرفت و در فرجام، میتواند برای چند پسوند در زبان انگلیسی قرار گیرد.
Heteronomy دگرسالاری
Autonomy خودسالاری
Entrepreneurship کارسالاری (از کارسالار = Entrepreneur)
Democracy مردمسالاری
Patriarchy پدرسالاری
Mobocracy غوغاسالاری
Militarism ارتشسالاری
بدینسان است که با آتانش (توجه) به ساخت بهنجار واژه در زبان پارسی و همچنین بار درست مانک واژهها، اگر آنها را به روش انداموار (ارگانیک) همدایش(ترکیب ) کنیم، به گسترش دستگاه واژگان زبان یاری بهتر و ارزندهتری کردهایم. با اینهمه یک خُرده(ایراد) بر روش واژهسازی انداموار، نمای پیدای(شهودی) آن است. بدین گونه که وارونهی روش افزارهای (مکانیکی) که از واکاوی واژهی بنیادین یا با رویکرد به ریشهی همدایش (ترکیبی) واژه در زبان پایه از آن الگوبرداری میکنند، در روش ساخت انداموار میباید با گونهای نمایان به بهترین و بهنجار(طبیعی)ترین همدایش بایسته از درون زبان دست یافت، که همیشه آسان نیست. ولی جنبوجوش بهنجار زبان و پیدایش واژهها و همدایشهای تازه، خود تا اندازهی بسیاری راهگشا است. زیرا هر یک از واژهها و همآمیختگیهای تازه، الگویی برای همدایشهای دیگر در زبان تواند باشد. چنانکه همدایشهای «پدرسالاری» و «مردمسالاری» خود الگویی است برای نمونههای دیگری که آوردیم و «سنگواره»(= Fossil) خود الگویی برای جشنواره و ماهواره و یادواره و مانند آن شده است. کاروند الگویی برای پسوند و پیشوند و میانوند و شهروند…
با اینهمه همانگونه که یادآور شدیم، پرهیز از واژهسازی افزارهای (مکانیکی) یک دستور بیچون و چرا نیست. به نگر ما در گسترهی هازمانشناسی و مردمی و فرزان(فلسفه) تا جای بایسته باید از آن پرهیز کرد. ولی در گسترهی گیتیک شناسی(علوم فیزیکی) که برای همهی پدیدهها مانند ستارگان، مایگان کیمیایی و مانند آنها نیاز به نامگذاریهای زنجیرهای هست، از روش افزارهای با گذاشتن برابرهایی به آسانی میتوان بهره گرفت و یکسره از پیشوندها و پسوندهای زبانهای باستانی ایرانی و دیگر از زبانهای اروپایی وام گرفت. همانگونه که آنها از یونانی و لاتینی وام گرفتهاند.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش نهم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی نمونهی دیگری برای این گفتمان، پسوند «-سالاری» است که در سالهای گذشته برای چند واژه در گسترهی دانش هازمان(اجتماع) به کار رفته است. مانند «پدرسالاری» و «مردمسالاری». ولی میتوان افزون بر اینها…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش دهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
کار بایستهای که در این زمینه باید انجام داد، خواندن چگونگی گسترش چندی (کمیتی) و چگونگی (کیفیتی) زبان دانش و فنی در گسترهی زبانهای اروپایی، بهویژه انگلیسی و فرانسه است که به ما شناخت درستی دربارهی آن بدهد و در این زمینه ما پارسیزبانان بسیار ناآگاهیم و کوشش پژوهندگان این جستارها برای چنین پژوهشی به روشنگری زمینهی نگری(نظری) چگونگی پرورش و گسترش زبان پارسی برای نیازها و آرمانهای امروزین ما را یاری خواهد کرد.
این بخش برگفته از جستار «زبان فارسی و کارکردهای تازهی آن» است که در کتاب بازاندیشی زبان پارسی (ده مقاله)؛ تهران: نشر مرکز آمده است.
🍀🌺🍀🌺🍀
✍ پانویس:
دو نمایندهی نامدار این روش در زبان پارسی که بیش از همه آن را به کار گرفتهاند، «احمد آرام» و «شمسالدین ادیبسلطانی» هستند. بهویژه ادیبسلطانی نمونههای نامداری از روش واژهسازی افزارهای( مکانیکی )به دست داده است. ولی باید یادآور شد که بهرهگیری بیش از اندازه از روش واژهسازی افزارهای، زبانی تیره و تار پدید میآورد که واژههای آن همیشه در برابر واژهای در زبان بازخَن(مرجع)و به پشتوانهی آن مانک میدهند نه به خودی خود. به هر روی ک به دشواری میتوانند بند ناف خود را از زبان بازیابه(مرجع) ببرند. از نمونههای آن واژهی «دوئیچمگوئیک» در برابر «دیالکتیک» است که ادیبسلطانی از واشکافی Dialactic به Dia- و Lectic- و مانک ریشهای این دو در زبان یونانی ساخته است. این واژه که در زبان یونانی همدایشی(ترکیبی) است، در زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی و زبانهای دیگری که آن را وام گرفتهاند، یک واژهی گسترده به شمار میآید. (از آن میان در پارسی که آن را از فرانسه وام گرفته است) و از نگر(دید) زبانشناسان، جز از نگر(نظر) ریشهشناسی، واکاوی نمیشود تا ما در پارسی با واکاوی آن، واژهی شگفت «دوئیچمگوئیک» را بسازیم. به هر روی، دیالکتیک هم مانند برخی دیگر از واژههایی که دارای گذری بجا و گاهداد(تاریخ) پیچیدهای هستند (به نگر ما مانند «ایده» و «بورژوا» و واژههایی همانند آنها) واگردانپذیر نیست و میباید آن را همانگونه وام گرفت و مانک ارزشمند و بسیار پیچیده و فنی آن را در زبان فرزان (فلسفه) و از آنچه هست پیچیدهتر و سربستهتر نکرد.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش دهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
کار بایستهای که در این زمینه باید انجام داد، خواندن چگونگی گسترش چندی (کمیتی) و چگونگی (کیفیتی) زبان دانش و فنی در گسترهی زبانهای اروپایی، بهویژه انگلیسی و فرانسه است که به ما شناخت درستی دربارهی آن بدهد و در این زمینه ما پارسیزبانان بسیار ناآگاهیم و کوشش پژوهندگان این جستارها برای چنین پژوهشی به روشنگری زمینهی نگری(نظری) چگونگی پرورش و گسترش زبان پارسی برای نیازها و آرمانهای امروزین ما را یاری خواهد کرد.
این بخش برگفته از جستار «زبان فارسی و کارکردهای تازهی آن» است که در کتاب بازاندیشی زبان پارسی (ده مقاله)؛ تهران: نشر مرکز آمده است.
🍀🌺🍀🌺🍀
✍ پانویس:
دو نمایندهی نامدار این روش در زبان پارسی که بیش از همه آن را به کار گرفتهاند، «احمد آرام» و «شمسالدین ادیبسلطانی» هستند. بهویژه ادیبسلطانی نمونههای نامداری از روش واژهسازی افزارهای( مکانیکی )به دست داده است. ولی باید یادآور شد که بهرهگیری بیش از اندازه از روش واژهسازی افزارهای، زبانی تیره و تار پدید میآورد که واژههای آن همیشه در برابر واژهای در زبان بازخَن(مرجع)و به پشتوانهی آن مانک میدهند نه به خودی خود. به هر روی ک به دشواری میتوانند بند ناف خود را از زبان بازیابه(مرجع) ببرند. از نمونههای آن واژهی «دوئیچمگوئیک» در برابر «دیالکتیک» است که ادیبسلطانی از واشکافی Dialactic به Dia- و Lectic- و مانک ریشهای این دو در زبان یونانی ساخته است. این واژه که در زبان یونانی همدایشی(ترکیبی) است، در زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی و زبانهای دیگری که آن را وام گرفتهاند، یک واژهی گسترده به شمار میآید. (از آن میان در پارسی که آن را از فرانسه وام گرفته است) و از نگر(دید) زبانشناسان، جز از نگر(نظر) ریشهشناسی، واکاوی نمیشود تا ما در پارسی با واکاوی آن، واژهی شگفت «دوئیچمگوئیک» را بسازیم. به هر روی، دیالکتیک هم مانند برخی دیگر از واژههایی که دارای گذری بجا و گاهداد(تاریخ) پیچیدهای هستند (به نگر ما مانند «ایده» و «بورژوا» و واژههایی همانند آنها) واگردانپذیر نیست و میباید آن را همانگونه وام گرفت و مانک ارزشمند و بسیار پیچیده و فنی آن را در زبان فرزان (فلسفه) و از آنچه هست پیچیدهتر و سربستهتر نکرد.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش دهم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی کار بایستهای که در این زمینه باید انجام داد، خواندن چگونگی گسترش چندی (کمیتی) و چگونگی (کیفیتی) زبان دانش و فنی در گسترهی زبانهای اروپایی، بهویژه انگلیسی و فرانسه است که به ما شناخت درستی دربارهی…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش یازدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
در نوشته.های پیشین دربارهی ریشهشناسی، نگریهی «داریوش آشوری» را دربارهی کارهای واژهشناسی بازگفتیم و اکنون به چندوچون نگر استاد «محمد حیدری ملایری» این دانشمند برجسته در واژهشناسی خواهیم پرداخت.
کار او در زمینهی ساختارهای زبانی بسیار برجسته است و ازدادهای (اطلاعات) واژگانی و ریشهشناسی و دیگر آگهدادهای زبانیاش از زبانهای ایران باستان شایستهی آتانش(توجه) است. با این دید، آیا میتوان گفت واژهسازیاش نابجا و بیشَوَند(بیدلیل) پذیرفته باشد؟
آنجا که حیدری ملایری واژهی «دیسول» را در برابر «فرمول» و واژهی «نپاهشگاه» را در برابر «رصدخانه» میسازد (به راستی، چه نیاز ادبی یا زبانی یا دانشیک برای برساختن واژهای به جای «رصدخانه» هست؟) و واژهی «هموگش» را در برابر equation/همچندی( معادله) میسازد...
بهراستی وختی(وقتی) حیدری ملایری واژهی دیسول را در برابر فرمول میسازد و مینویسد که دیسول از «دیس»(شکل) به مانَک نما است و پسوند نخستاش آن است که در زنگوله و کوتوله و مشکوله و تُنگوله (تُنگ کوچک) و گلوله و گوله و جاشوله (در کُردی = خَر کوچک) است، آیا بهراستی شنوندگان خود را ایرانیان کنونی میداند، یا خوانندگان خود را نژادی میداند بازمانده از زمان هخامنشیان یا اشکانیان یا ساسانیان که هنوز سخن گفتنشان این گونه است:
«او م دیبریه اُوُن کو خوب نیبـِگ اود رَگ نیبـِگ باریک دانیشن کاماگ کار انگوست اود فرزانیگ ساخوان هِم.»
بنده در گذشته هم به این اندیشیدم که آیا دانستن زبانهای اوستایی و پهلوی و مانند آنها، باید به ما دید گستردهتر بدهد یا هول هولکی هرچه از اوستایی و پهلوی یادگرفتیم، به پارسی نو بیاوریم؟
با این همه یکی از ویژگیهای مهَند(مهم) کار استاد حیدری که نگاهها را به سوی خود کشاند، همین واکاوی و ریشهشناسی واژههای پارسی پیشنهادی است. من با خواندن این ریشهشناسیها بسیار بیشتر با زبان خود آشنا شدم. دربارهی بایستگی ساخت واژهها نیز در پیشگفتار فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترگیتیک به فراوانی سخن گفته است و من آرمان دوبارهگویی آن را ندارم.
نکتهی ارزشمند دیگری که در کار استاد حیدری دیده میشود یاری گرفتن از زبانهای بومی ایران مانند کردی، لری، گیلکی و... است. کاری که «صادق کیا» در دههی ۱۳۴۰ آغاز کرد. من نمیدانم «گذشت و گستردگی دید» چهگونه در واژهسازی بازتابیده میشود؟ با سری به هایستگی (تایید) تکان دادن و دنبال کردن همان راهی که پیش تر میرفتیم؟ آیا جز این که همچون حیدری ملایری از دانستههایمان برای ساختن واژههای تازه یاری بگیریم؟
او با دادن نمونههای کاربردی پساوندها و پیشاوندهای فراموش شده در زبان شناخته شده و امروزی (برای نمونه «ــول/ــوله» در کوتوله و زنگوله) به ما نشان میدهد که ما این پساوندها و پیشاوندها را در زبان امروزیمان هم داریم. پس میتوانیم آن را در ساختن واژههای نو مانند «دیسول» به کار ببریم. و این سخن گفتن به زبان اوستایی و پهلوی نیست!
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش یازدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
در نوشته.های پیشین دربارهی ریشهشناسی، نگریهی «داریوش آشوری» را دربارهی کارهای واژهشناسی بازگفتیم و اکنون به چندوچون نگر استاد «محمد حیدری ملایری» این دانشمند برجسته در واژهشناسی خواهیم پرداخت.
کار او در زمینهی ساختارهای زبانی بسیار برجسته است و ازدادهای (اطلاعات) واژگانی و ریشهشناسی و دیگر آگهدادهای زبانیاش از زبانهای ایران باستان شایستهی آتانش(توجه) است. با این دید، آیا میتوان گفت واژهسازیاش نابجا و بیشَوَند(بیدلیل) پذیرفته باشد؟
آنجا که حیدری ملایری واژهی «دیسول» را در برابر «فرمول» و واژهی «نپاهشگاه» را در برابر «رصدخانه» میسازد (به راستی، چه نیاز ادبی یا زبانی یا دانشیک برای برساختن واژهای به جای «رصدخانه» هست؟) و واژهی «هموگش» را در برابر equation/همچندی( معادله) میسازد...
بهراستی وختی(وقتی) حیدری ملایری واژهی دیسول را در برابر فرمول میسازد و مینویسد که دیسول از «دیس»(شکل) به مانَک نما است و پسوند نخستاش آن است که در زنگوله و کوتوله و مشکوله و تُنگوله (تُنگ کوچک) و گلوله و گوله و جاشوله (در کُردی = خَر کوچک) است، آیا بهراستی شنوندگان خود را ایرانیان کنونی میداند، یا خوانندگان خود را نژادی میداند بازمانده از زمان هخامنشیان یا اشکانیان یا ساسانیان که هنوز سخن گفتنشان این گونه است:
«او م دیبریه اُوُن کو خوب نیبـِگ اود رَگ نیبـِگ باریک دانیشن کاماگ کار انگوست اود فرزانیگ ساخوان هِم.»
بنده در گذشته هم به این اندیشیدم که آیا دانستن زبانهای اوستایی و پهلوی و مانند آنها، باید به ما دید گستردهتر بدهد یا هول هولکی هرچه از اوستایی و پهلوی یادگرفتیم، به پارسی نو بیاوریم؟
با این همه یکی از ویژگیهای مهَند(مهم) کار استاد حیدری که نگاهها را به سوی خود کشاند، همین واکاوی و ریشهشناسی واژههای پارسی پیشنهادی است. من با خواندن این ریشهشناسیها بسیار بیشتر با زبان خود آشنا شدم. دربارهی بایستگی ساخت واژهها نیز در پیشگفتار فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترگیتیک به فراوانی سخن گفته است و من آرمان دوبارهگویی آن را ندارم.
نکتهی ارزشمند دیگری که در کار استاد حیدری دیده میشود یاری گرفتن از زبانهای بومی ایران مانند کردی، لری، گیلکی و... است. کاری که «صادق کیا» در دههی ۱۳۴۰ آغاز کرد. من نمیدانم «گذشت و گستردگی دید» چهگونه در واژهسازی بازتابیده میشود؟ با سری به هایستگی (تایید) تکان دادن و دنبال کردن همان راهی که پیش تر میرفتیم؟ آیا جز این که همچون حیدری ملایری از دانستههایمان برای ساختن واژههای تازه یاری بگیریم؟
او با دادن نمونههای کاربردی پساوندها و پیشاوندهای فراموش شده در زبان شناخته شده و امروزی (برای نمونه «ــول/ــوله» در کوتوله و زنگوله) به ما نشان میدهد که ما این پساوندها و پیشاوندها را در زبان امروزیمان هم داریم. پس میتوانیم آن را در ساختن واژههای نو مانند «دیسول» به کار ببریم. و این سخن گفتن به زبان اوستایی و پهلوی نیست!
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش یازدهم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی در نوشته.های پیشین دربارهی ریشهشناسی، نگریهی «داریوش آشوری» را دربارهی کارهای واژهشناسی بازگفتیم و اکنون به چندوچون نگر استاد «محمد حیدری ملایری» این دانشمند برجسته در واژهشناسی خواهیم پرداخت.…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش دوازدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
آیا پویهی (فعل) پاییدن و پاستن و پاسبان و... که ما در زبان روزانه و گفتار هم به کار میبریم، «مایههای دور زبانی»* است؟ پویهی نپاهیدن (رصد کردن) و واژههای نپاهشگر (رصدکننده) و نپاهشگاه (رصدخانه) چه اندازه دورند؟ آیا نمایشگر و نمایشگاه نیز زمانی «مایههای دور» نبودند؟
ارتش بهجای قشون، دادگستری به جای عدلیه، شهرداری به جای بلدیه، چگالی به جای «دانسیته» و... نیز زمانی مایههای دور زبانی بودند.
آیا هنگامی که در زبانهای اروپایی از مایههای دور زبانی لاتین و یونانی باستان برای ساختن واژهها یاری میگیرند کسی چیزی میگوید؟ یا در زبانهای اروپایی این نیاز را پذیرفتهاند که برای واژهسازی به این مایهها نیاز داریم؟ در گذشته هم نمونههای بسیار نوشتهام که آیا پیشاوند acro (سر) که در ساختن واژهی acronym به کار رفته، از مایههای نزدیک زبانی مردم انگلیسیزبان است؟
من نمیگویم هر واژهای را که ساخته میشود باید پذیرفت. ولی باید استانده(معیار)هایمان روشن، دانشیک(علمی) و یکنواخت باشد. بدبختانه ناکارایی ما در واژهسازی بیشتر وختها فرهنگی است تا زبانی. اگر یک واژهی شگفتانگیز و ناشناس فرنگی را بشنویم بیهیچ درنگی آن را به کار میبریم و گاه مایهی پُز دادن و بالیدنمان هم میشود که برای نمونه «آری! من نبیگی(کتابی) دربارهی زَندشناسی (هرمنوتیک)** خواندهام» و هیچگاه هم نمیرویم ببینیم این «هرمنوتیک» از کجا آمده است. چون فرنگی است پس درست است. برای بسیاری پراندن واژههای فرنگی نشان برجستگی و پیشرفته بودن است. نمونهای را خوانندهای نوشته که در ایران گروهی دانشجو نام دستهی ورزشی خود را wavelet (موجک/موج کوچک) گذاشتهاند! اما هنگامی که به یک واژهی پارسی برمیخوریم میخواهیم مو را از ماست بکشیم. ناگهان دلشورههای زبانیمان گل میکند و میشویم نگاهبان خستگیناپذیر زبان. زبانی که بیشترمان به شَوَند(دلیل) نخواندن یا بیآتانشی (بیتوجهی) به گاهداد(تاریخ) و ادبسار(ادبیات) و نوشتار آن، تنها با زیر گروههای بسیار کوچکی از تواناییها و مایهها و پشتوانهی واژگانی آن آشنا هستیم. بگذریم....
تازمانی دیگر
📜 پینوشت:
*زبانزدهایی که در زمانهای گذشته بهکار میرفتند.
**هرمنوتیک، از پویه یونانی Hermeneuein بهمانک زَندشناسی (تفسیر کردن) برگرفته شده است و با واژهی هرمس (ایزد پیامرسان یونانیان) دارای ریشهی همبَهر(مشترک) هستند.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش دوازدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
آیا پویهی (فعل) پاییدن و پاستن و پاسبان و... که ما در زبان روزانه و گفتار هم به کار میبریم، «مایههای دور زبانی»* است؟ پویهی نپاهیدن (رصد کردن) و واژههای نپاهشگر (رصدکننده) و نپاهشگاه (رصدخانه) چه اندازه دورند؟ آیا نمایشگر و نمایشگاه نیز زمانی «مایههای دور» نبودند؟
ارتش بهجای قشون، دادگستری به جای عدلیه، شهرداری به جای بلدیه، چگالی به جای «دانسیته» و... نیز زمانی مایههای دور زبانی بودند.
آیا هنگامی که در زبانهای اروپایی از مایههای دور زبانی لاتین و یونانی باستان برای ساختن واژهها یاری میگیرند کسی چیزی میگوید؟ یا در زبانهای اروپایی این نیاز را پذیرفتهاند که برای واژهسازی به این مایهها نیاز داریم؟ در گذشته هم نمونههای بسیار نوشتهام که آیا پیشاوند acro (سر) که در ساختن واژهی acronym به کار رفته، از مایههای نزدیک زبانی مردم انگلیسیزبان است؟
من نمیگویم هر واژهای را که ساخته میشود باید پذیرفت. ولی باید استانده(معیار)هایمان روشن، دانشیک(علمی) و یکنواخت باشد. بدبختانه ناکارایی ما در واژهسازی بیشتر وختها فرهنگی است تا زبانی. اگر یک واژهی شگفتانگیز و ناشناس فرنگی را بشنویم بیهیچ درنگی آن را به کار میبریم و گاه مایهی پُز دادن و بالیدنمان هم میشود که برای نمونه «آری! من نبیگی(کتابی) دربارهی زَندشناسی (هرمنوتیک)** خواندهام» و هیچگاه هم نمیرویم ببینیم این «هرمنوتیک» از کجا آمده است. چون فرنگی است پس درست است. برای بسیاری پراندن واژههای فرنگی نشان برجستگی و پیشرفته بودن است. نمونهای را خوانندهای نوشته که در ایران گروهی دانشجو نام دستهی ورزشی خود را wavelet (موجک/موج کوچک) گذاشتهاند! اما هنگامی که به یک واژهی پارسی برمیخوریم میخواهیم مو را از ماست بکشیم. ناگهان دلشورههای زبانیمان گل میکند و میشویم نگاهبان خستگیناپذیر زبان. زبانی که بیشترمان به شَوَند(دلیل) نخواندن یا بیآتانشی (بیتوجهی) به گاهداد(تاریخ) و ادبسار(ادبیات) و نوشتار آن، تنها با زیر گروههای بسیار کوچکی از تواناییها و مایهها و پشتوانهی واژگانی آن آشنا هستیم. بگذریم....
تازمانی دیگر
📜 پینوشت:
*زبانزدهایی که در زمانهای گذشته بهکار میرفتند.
**هرمنوتیک، از پویه یونانی Hermeneuein بهمانک زَندشناسی (تفسیر کردن) برگرفته شده است و با واژهی هرمس (ایزد پیامرسان یونانیان) دارای ریشهی همبَهر(مشترک) هستند.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش دوازدهم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی آیا پویهی (فعل) پاییدن و پاستن و پاسبان و... که ما در زبان روزانه و گفتار هم به کار میبریم، «مایههای دور زبانی»* است؟ پویهی نپاهیدن (رصد کردن) و واژههای نپاهشگر (رصدکننده) و نپاهشگاه (رصدخانه)…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش سیزدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
محمد حیدری ملایری: با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت!
اکنون واکاوی میکنیم چرایی و چگونگی ساخت واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه که «محمد حیدری ملایری» در «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» پیش نهاده است. گرچه فرانمون(توضیح)های بایسته در آن فرهنگ زیر درآیهی(observe) آمدهاند چنین مینماید که برخی خُردهگیران(منتقدان) گرایشی به خواندن آن ندارند.
اگرچه بررسی و گفتوگوی سودمند نیاز است ولی باریکبینی هنگامی سازنده است که سنجشگر به همهی دادهها آتانش(توجه) کرده باشد. از سوی دیگر کسانی هم فرانمونها را دریافته و واژههای پیشنهادی را بهکار میبرند.
پرسش این است که ما در پارسی واژهی فراگیری برای واگویی observation نداریم؟ نخست این درونمایه(مفهوم) را بازنماییم تا روشن شود دربارهی چه گفتوگو میکنیم.
این درونمایه را میتوان چنین نوشت: «پاییدن، زیر نگر گرفتن با نگاهی ژرف و رویکردی دانشیک بهویژه از راه سنجش».
واژهی observation بنیادیترین درونمایه دانشهای آروینی(تجربی) است. پایه دیگر این دانشها theory(نگره) است که در این چکیده به آن نمیپردازیم.
اکنون که اندریافت را شناختیم، ببینیم واژهی observe از کجا آمده است. این واژه در سال ۱۳۸۶ ترسایی از زبان فرانسوی به انگلیسی میانه راه یافت. زبان فرانسوی آن را از لاتینی observare گرفته است به مانَک(معنی) «نگاه کردن، نگاه داشتن، پاس دادن، پرستاری کردن» از پیشاوند ob «بر، به» و servare «پاس داشتن، نگاهداری کردن». این واژهی لاتینی هم ریشه است با اوستایی har «نگاه داشتن، پاس داشتن، توجه کردن»، haraiti «نگاه میدارد»، harətar «نگاه دارنده، پاس دارنده»، harəθra «نگاهداری، پاس، پرستاری». این واژه اوستایی ریشه واژه پارسی «زنهار» است به مانک پناه و زنهار(امان). همچنین همریشه است با یونانی heros «نگاه دارنده، پهلوان، قهرمان» و از ریشه پوروا*(هند و اروپایی) ser «نگاه داری کردن».
چنان که گفتیم، در پارسی واژهی فراگیری برای این اندریافت نداریم. در اخترشناسی آن را «رصد» میگویند. ولی بیرون از اخترشناسی برای آن واژههای دیگری بهکار میبرند: «مشاهده، مشاهدهگری، نگرش و...». این چگونگی زایندهی دستکم سه پرسمان(مساله) است:
۱- برابرهای دوم هرچه باشند، درونمایه observation در پارسی دستخوش دوگانگی (dichotomy) است. واژههای نماینده این دوگانگی (از یکسو «رصد» و از سوی دیگر «مشاهده، نگریستن، نگرش») هیچ پیوند واژگانی با هم ندارند. این نکته نشان میدهد که رویکرد پارسیزبانان به درونمایههای دانشی، روششناسی دانشی و شناختشناسی، پیچیده و پیامد آن است.
به سخنی دیگر، پارسیزبانان خودکارانه درنمییابند که پایهی آن چه اخترشناس میکند با آن چه زیستشناس، جانورشناس یا مردمشناس میکند، در ریشه یکی است. اینچنین بریدگی، راهبندی است در راه ساختن اندیشهی روشمندانه و دانشی. ای کاش این تنها نکته سنگ بر سر راه خود انداختن و نواله(لقمه) را دور سر گرداندن در زبانی میبود که به ریزبینیهای بسیار نیازمند است.
۲- «مشاهده» به مانک observation در پارسی پیشینهی چندانی ندارد و از تبارمندی (اصالت) برخوردار نیست. برابری است که برخی برگردانکاران بیآنکه به تواناییهای زبان پارسی آتانش کرده باشند، با سادهانگاری بهکار بردهاند. این واژه در برابر واژههایی چون خوردن، پریدن، خواندن، دویدن، دیدن مانک درستی ندارد.
واژهنامهها را برگ بزنیم:
«دریافت با چشم و بینش و نگاه و نگر، بررسی کردن، بازبینی، دیدار، یکدیگر را رویاروی دیدن». مشاهده همچنین زبانزدی در یزدانشناسی و نزد خداشناسان گزارهای از بودن است. این همه مانک برای «مشاهده» نشان میدهد که این واژه پرسون(دقیق) نیست. مشاهده در ریشه واژهای است دوسویه، مانند کشمکش، با هم روبهرو شدن، دادوستد، با هم گفتوگو کردن، برای هم نامه نوشتن، یکدیگر را دیدن. ولی در observation تنها یکسو به مانک آدم است که نگاه میکند و آگهداد(خبر)ی از «نگاه به همدیگر» نیست.
افزون بر این کاستیها، «مشاهده» چهارهجایی است که پویهی گستردهای ندارد. بدین مانک که «مشاهده کردن» از پویایی، نرمش و توانایی برای ساختن واژههایی دیگر برخوردار نیست. در زبان دانشیک، بودش (وجود) همکردها یا پویه(فعل)های سبک، دشواری برجستهای است. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به جُستار:
«بحثی درباره ی صرف فعل در زبان علمی فارسی» (از محمد حیدری ملایری به سال ۱۳۵۲)
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
*پینوشت نگارنده: «پوروا» نخستین زبانی است که آدمیان با آن گفتگو کردند و در پدیدار شدن زبانهای نخستین کارا بود. این واژهی اوستایی برابر است با پروتو: پیش، آغازین.
«سر ویلیام جونز» در سده ۱۸ این زبان را مادر همهی زبانهای هند و اروپایی با پیشینه ۳۵۰۰ ساله میدانست.
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش سیزدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
محمد حیدری ملایری: با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت!
اکنون واکاوی میکنیم چرایی و چگونگی ساخت واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه که «محمد حیدری ملایری» در «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» پیش نهاده است. گرچه فرانمون(توضیح)های بایسته در آن فرهنگ زیر درآیهی(observe) آمدهاند چنین مینماید که برخی خُردهگیران(منتقدان) گرایشی به خواندن آن ندارند.
اگرچه بررسی و گفتوگوی سودمند نیاز است ولی باریکبینی هنگامی سازنده است که سنجشگر به همهی دادهها آتانش(توجه) کرده باشد. از سوی دیگر کسانی هم فرانمونها را دریافته و واژههای پیشنهادی را بهکار میبرند.
پرسش این است که ما در پارسی واژهی فراگیری برای واگویی observation نداریم؟ نخست این درونمایه(مفهوم) را بازنماییم تا روشن شود دربارهی چه گفتوگو میکنیم.
این درونمایه را میتوان چنین نوشت: «پاییدن، زیر نگر گرفتن با نگاهی ژرف و رویکردی دانشیک بهویژه از راه سنجش».
واژهی observation بنیادیترین درونمایه دانشهای آروینی(تجربی) است. پایه دیگر این دانشها theory(نگره) است که در این چکیده به آن نمیپردازیم.
اکنون که اندریافت را شناختیم، ببینیم واژهی observe از کجا آمده است. این واژه در سال ۱۳۸۶ ترسایی از زبان فرانسوی به انگلیسی میانه راه یافت. زبان فرانسوی آن را از لاتینی observare گرفته است به مانَک(معنی) «نگاه کردن، نگاه داشتن، پاس دادن، پرستاری کردن» از پیشاوند ob «بر، به» و servare «پاس داشتن، نگاهداری کردن». این واژهی لاتینی هم ریشه است با اوستایی har «نگاه داشتن، پاس داشتن، توجه کردن»، haraiti «نگاه میدارد»، harətar «نگاه دارنده، پاس دارنده»، harəθra «نگاهداری، پاس، پرستاری». این واژه اوستایی ریشه واژه پارسی «زنهار» است به مانک پناه و زنهار(امان). همچنین همریشه است با یونانی heros «نگاه دارنده، پهلوان، قهرمان» و از ریشه پوروا*(هند و اروپایی) ser «نگاه داری کردن».
چنان که گفتیم، در پارسی واژهی فراگیری برای این اندریافت نداریم. در اخترشناسی آن را «رصد» میگویند. ولی بیرون از اخترشناسی برای آن واژههای دیگری بهکار میبرند: «مشاهده، مشاهدهگری، نگرش و...». این چگونگی زایندهی دستکم سه پرسمان(مساله) است:
۱- برابرهای دوم هرچه باشند، درونمایه observation در پارسی دستخوش دوگانگی (dichotomy) است. واژههای نماینده این دوگانگی (از یکسو «رصد» و از سوی دیگر «مشاهده، نگریستن، نگرش») هیچ پیوند واژگانی با هم ندارند. این نکته نشان میدهد که رویکرد پارسیزبانان به درونمایههای دانشی، روششناسی دانشی و شناختشناسی، پیچیده و پیامد آن است.
به سخنی دیگر، پارسیزبانان خودکارانه درنمییابند که پایهی آن چه اخترشناس میکند با آن چه زیستشناس، جانورشناس یا مردمشناس میکند، در ریشه یکی است. اینچنین بریدگی، راهبندی است در راه ساختن اندیشهی روشمندانه و دانشی. ای کاش این تنها نکته سنگ بر سر راه خود انداختن و نواله(لقمه) را دور سر گرداندن در زبانی میبود که به ریزبینیهای بسیار نیازمند است.
۲- «مشاهده» به مانک observation در پارسی پیشینهی چندانی ندارد و از تبارمندی (اصالت) برخوردار نیست. برابری است که برخی برگردانکاران بیآنکه به تواناییهای زبان پارسی آتانش کرده باشند، با سادهانگاری بهکار بردهاند. این واژه در برابر واژههایی چون خوردن، پریدن، خواندن، دویدن، دیدن مانک درستی ندارد.
واژهنامهها را برگ بزنیم:
«دریافت با چشم و بینش و نگاه و نگر، بررسی کردن، بازبینی، دیدار، یکدیگر را رویاروی دیدن». مشاهده همچنین زبانزدی در یزدانشناسی و نزد خداشناسان گزارهای از بودن است. این همه مانک برای «مشاهده» نشان میدهد که این واژه پرسون(دقیق) نیست. مشاهده در ریشه واژهای است دوسویه، مانند کشمکش، با هم روبهرو شدن، دادوستد، با هم گفتوگو کردن، برای هم نامه نوشتن، یکدیگر را دیدن. ولی در observation تنها یکسو به مانک آدم است که نگاه میکند و آگهداد(خبر)ی از «نگاه به همدیگر» نیست.
افزون بر این کاستیها، «مشاهده» چهارهجایی است که پویهی گستردهای ندارد. بدین مانک که «مشاهده کردن» از پویایی، نرمش و توانایی برای ساختن واژههایی دیگر برخوردار نیست. در زبان دانشیک، بودش (وجود) همکردها یا پویه(فعل)های سبک، دشواری برجستهای است. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به جُستار:
«بحثی درباره ی صرف فعل در زبان علمی فارسی» (از محمد حیدری ملایری به سال ۱۳۵۲)
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
*پینوشت نگارنده: «پوروا» نخستین زبانی است که آدمیان با آن گفتگو کردند و در پدیدار شدن زبانهای نخستین کارا بود. این واژهی اوستایی برابر است با پروتو: پیش، آغازین.
«سر ویلیام جونز» در سده ۱۸ این زبان را مادر همهی زبانهای هند و اروپایی با پیشینه ۳۵۰۰ ساله میدانست.
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش سیزدهم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی محمد حیدری ملایری: با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت! اکنون واکاوی میکنیم چرایی و چگونگی ساخت واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه که «محمد حیدری ملایری» در «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک»…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش چهاردهم
فرستنده #بزرگمهر_صالحی
هنوز از واژهی «مشاهده» سخن میگوییم. چنین درونمایهی دانشیک و بنیادینی به برابر پارسی استوار، سنجیده و پرسون(دقیق) نیاز دارد. برای پدید آوردن راژمان(سیستم) زبانی توانایی که پاسخگوی نیازهای دانشی و فنی باشد باید از سادهانگاریها و نابجاییها دوری گُزید. گزارهی شماره ۲ در پیشگفتار «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» بایسته میداند که درونمایههای بنیادی دانشیک برابر پارسیِ پسندیدهای داشته باشند. این خویشکاری(وظیفه) دلبستگان به نگاهداشت و توانایی پارسی است که با یاری گرفتن از همهی تواناییها و دستاوردهای زبانشناسی، بهویژه زبانشناسی گاهدادی(تاریخی) و همسنجیها، چنین برابری را بیافرینند.
۳- برابر دیگر observation واژهی «رصد» است(در عربی به مانک نگهداشت، نگهبانی، پرستاری) و در اخترشناسی بهکار میرود. این واژه در پزشکی، روانشناسی، هواشناسی، هازمان(جامعه)شناسی و دهها رشتهی دیگر که با observation سروکار دارند، همسان اخترشناسی بهکار نمیرود. برای نمونه گفته نمیشود «رصد گروههای اجتماعی»، «رصد بیمار»، «رصد رفتار جانوران». همچنین «رصدخانه» تنها در اخترشناسی کاربرد دارد و در پارسی با برابرهایی چون «رصدخانهی بیماران»، «رصدخانهی دانشهای آدمیان و همبودگاه» و «رصدخانهی فرسارهای(حقوق) آدمیان» روبهرو نمیشویم، مگر در کار کسانی که برای برگردان واژگان از نرمافزار سود میبرند.
بر پایهی این واکاوی و به پیروی از روششناسی دانشی و نیاز به روشناندیشی و ریزبینی، بخردانه مینماید که برای درونمایهی بنیادین observation واژهی یگانهای در پارسی داشته باشیم. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک کار خود دانسته است که به این نیاز پاسخ گوید. برابر فراگیری که میتوانست برای درونمایه observation بهکار رود واژهی «پاییدن» است که «ابوریحان بیرونی» گاه بهجای «رصد» بهکار برده است: «و بپای تا به دایره اندر آید» (التفهیم، برگ ۶۴)، «و بپای ارتفاع آفتاب را» (التفهیم، برگ ۳۱۳). شادروان «جلالالدین همایی» در واژهنامهی «التفهیم» میگوید: «پاسیدن و پاییدن: رصد کردن و مراقبت کردن در احوال ستارگان».
در اینجا برای روشنی باید این واژه را بشکافیم. پاییدن از پارسی میانهی pātan/pāy میآید به مانک «نگاهداری کردن، پرستاری کردن»، سغدی p’y «پاییدن، نگهداری کردن»، پارسی باستان pā «مراقبت کردن»، patā «نگاه داشته، فرابینی (مراقبت) شده»؛ اوستایی pā «نگاهداری کردن»، pati «نگاه میدارد»؛ (nipā(y «پاسیدن، فرابینی»، nipātar «نگاه دارنده، فرابینگر»؛ nipāθri «زن فرابین (مراقبت)کننده»؛ بسنجید با سنسکریت pā «نگاه داری کردن، مراقبت کردن»، tanū.pā «تنپا، نگهدارندهی بدن»، paś.pā «چوپان»؛ یونانی poma «سرپوش، در، کلاهک»، poimen «چوپان»؛ لاتین pascere «چراندن»، pastor «چوپان»؛ ریشهی پوروا* هندواروپایی pā «نگاهداری کردن، خوراندن». پاییدن در پارسی به چند دیسه(شکل) دیگر به کار میرود: پاهیدن (گویشهای لاری و گراشی)، پاسیدن، پاستن (گیلکی). دگردیس (تبدیل) شدن فونمهای h و i و s به هم در زبانهای هندواروپایی فراوانند (هیدروژن/ئیدروژن، سند/هند).
ولی بهکار بردن پاییدن برای observe بدور از دشواری نیست. زیرا این واژه در پارسی مانک دیگری دارد که «دنباله داشتن، پایدار ماندن» است و در آن مانک بسیار به کار میرود: «...ولی شید(نور) تنها یک دَم(لحظه) پایید» (سیمین دانشور، جزیرهی سرگردانی، برگ ۵). همچنین پاییدن به این مانک در زبان دانشیک پارسی کاربرد بسیار دارد: پایا، دماپای، پایداری، پایندگی.
بودش مانک دوم، به گمان، بر هم افتادن pātan/pāy بر pattutan/pattāy «دنباله داشتن» در پارسی میانه است.
به این شوندها، برای توانا کردن زبان دانشیک پارسی، فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک نپاهیدن (nepāhidan) را برابر (observe(v پیش نهاده است. این واژه از دو بخش ساخته شده است: پاهیدن که همان پاییدن است، چنان که در بالا آمد و پیشاوند ne. این پیشاوند به مانک «پایین، به سوی پایین» در پارسی در واژههای «نگاه، نگر، نشستن، نهفتن، نفرین» وجود دارد. ریشهی آن به اوستایی/پارسی باستان ni «پایین، در» برمیگردد و هم ریشه است با سنسکریت ni «پایین»، یونانی neiothen «از پایین»؛ همچنین انگلیسی nether (برای نمونه در نام انگلیسی کشور هلند: Netherlands نام آن در فرانسوی Pays-Bas)، آلمانی nieder؛ ریشهی پوروا هندواروپایی ni «پایین، زیر».
با پذیرفتن نپاهیدن برای observe بخردانه است که همهی برگرفته شدههای این درونمایه را با آن بر زبان آوریم: نپاهش، نپاهیده، نپاهشگر، نپاهیدنی و نپاهشگاه(برای رصدخانه).
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
*پینوشت: برای آشنایی با «پوروا»، پینوشت بخش سیزدهم یادداشت را بخوانید:
t.me/AdabSar/17705
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش چهاردهم
فرستنده #بزرگمهر_صالحی
هنوز از واژهی «مشاهده» سخن میگوییم. چنین درونمایهی دانشیک و بنیادینی به برابر پارسی استوار، سنجیده و پرسون(دقیق) نیاز دارد. برای پدید آوردن راژمان(سیستم) زبانی توانایی که پاسخگوی نیازهای دانشی و فنی باشد باید از سادهانگاریها و نابجاییها دوری گُزید. گزارهی شماره ۲ در پیشگفتار «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» بایسته میداند که درونمایههای بنیادی دانشیک برابر پارسیِ پسندیدهای داشته باشند. این خویشکاری(وظیفه) دلبستگان به نگاهداشت و توانایی پارسی است که با یاری گرفتن از همهی تواناییها و دستاوردهای زبانشناسی، بهویژه زبانشناسی گاهدادی(تاریخی) و همسنجیها، چنین برابری را بیافرینند.
۳- برابر دیگر observation واژهی «رصد» است(در عربی به مانک نگهداشت، نگهبانی، پرستاری) و در اخترشناسی بهکار میرود. این واژه در پزشکی، روانشناسی، هواشناسی، هازمان(جامعه)شناسی و دهها رشتهی دیگر که با observation سروکار دارند، همسان اخترشناسی بهکار نمیرود. برای نمونه گفته نمیشود «رصد گروههای اجتماعی»، «رصد بیمار»، «رصد رفتار جانوران». همچنین «رصدخانه» تنها در اخترشناسی کاربرد دارد و در پارسی با برابرهایی چون «رصدخانهی بیماران»، «رصدخانهی دانشهای آدمیان و همبودگاه» و «رصدخانهی فرسارهای(حقوق) آدمیان» روبهرو نمیشویم، مگر در کار کسانی که برای برگردان واژگان از نرمافزار سود میبرند.
بر پایهی این واکاوی و به پیروی از روششناسی دانشی و نیاز به روشناندیشی و ریزبینی، بخردانه مینماید که برای درونمایهی بنیادین observation واژهی یگانهای در پارسی داشته باشیم. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک کار خود دانسته است که به این نیاز پاسخ گوید. برابر فراگیری که میتوانست برای درونمایه observation بهکار رود واژهی «پاییدن» است که «ابوریحان بیرونی» گاه بهجای «رصد» بهکار برده است: «و بپای تا به دایره اندر آید» (التفهیم، برگ ۶۴)، «و بپای ارتفاع آفتاب را» (التفهیم، برگ ۳۱۳). شادروان «جلالالدین همایی» در واژهنامهی «التفهیم» میگوید: «پاسیدن و پاییدن: رصد کردن و مراقبت کردن در احوال ستارگان».
در اینجا برای روشنی باید این واژه را بشکافیم. پاییدن از پارسی میانهی pātan/pāy میآید به مانک «نگاهداری کردن، پرستاری کردن»، سغدی p’y «پاییدن، نگهداری کردن»، پارسی باستان pā «مراقبت کردن»، patā «نگاه داشته، فرابینی (مراقبت) شده»؛ اوستایی pā «نگاهداری کردن»، pati «نگاه میدارد»؛ (nipā(y «پاسیدن، فرابینی»، nipātar «نگاه دارنده، فرابینگر»؛ nipāθri «زن فرابین (مراقبت)کننده»؛ بسنجید با سنسکریت pā «نگاه داری کردن، مراقبت کردن»، tanū.pā «تنپا، نگهدارندهی بدن»، paś.pā «چوپان»؛ یونانی poma «سرپوش، در، کلاهک»، poimen «چوپان»؛ لاتین pascere «چراندن»، pastor «چوپان»؛ ریشهی پوروا* هندواروپایی pā «نگاهداری کردن، خوراندن». پاییدن در پارسی به چند دیسه(شکل) دیگر به کار میرود: پاهیدن (گویشهای لاری و گراشی)، پاسیدن، پاستن (گیلکی). دگردیس (تبدیل) شدن فونمهای h و i و s به هم در زبانهای هندواروپایی فراوانند (هیدروژن/ئیدروژن، سند/هند).
ولی بهکار بردن پاییدن برای observe بدور از دشواری نیست. زیرا این واژه در پارسی مانک دیگری دارد که «دنباله داشتن، پایدار ماندن» است و در آن مانک بسیار به کار میرود: «...ولی شید(نور) تنها یک دَم(لحظه) پایید» (سیمین دانشور، جزیرهی سرگردانی، برگ ۵). همچنین پاییدن به این مانک در زبان دانشیک پارسی کاربرد بسیار دارد: پایا، دماپای، پایداری، پایندگی.
بودش مانک دوم، به گمان، بر هم افتادن pātan/pāy بر pattutan/pattāy «دنباله داشتن» در پارسی میانه است.
به این شوندها، برای توانا کردن زبان دانشیک پارسی، فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک نپاهیدن (nepāhidan) را برابر (observe(v پیش نهاده است. این واژه از دو بخش ساخته شده است: پاهیدن که همان پاییدن است، چنان که در بالا آمد و پیشاوند ne. این پیشاوند به مانک «پایین، به سوی پایین» در پارسی در واژههای «نگاه، نگر، نشستن، نهفتن، نفرین» وجود دارد. ریشهی آن به اوستایی/پارسی باستان ni «پایین، در» برمیگردد و هم ریشه است با سنسکریت ni «پایین»، یونانی neiothen «از پایین»؛ همچنین انگلیسی nether (برای نمونه در نام انگلیسی کشور هلند: Netherlands نام آن در فرانسوی Pays-Bas)، آلمانی nieder؛ ریشهی پوروا هندواروپایی ni «پایین، زیر».
با پذیرفتن نپاهیدن برای observe بخردانه است که همهی برگرفته شدههای این درونمایه را با آن بر زبان آوریم: نپاهش، نپاهیده، نپاهشگر، نپاهیدنی و نپاهشگاه(برای رصدخانه).
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
*پینوشت: برای آشنایی با «پوروا»، پینوشت بخش سیزدهم یادداشت را بخوانید:
t.me/AdabSar/17705
📝 @AdabSar
Telegram
ادبسار
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش سیزدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
محمد حیدری ملایری: با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت!
اکنون واکاوی میکنیم چرایی و چگونگی ساخت واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه که «محمد حیدری ملایری» در «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» پیش…
واژهسازی و ما
بخش سیزدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
محمد حیدری ملایری: با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت!
اکنون واکاوی میکنیم چرایی و چگونگی ساخت واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه که «محمد حیدری ملایری» در «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» پیش…
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش چهاردهم فرستنده #بزرگمهر_صالحی هنوز از واژهی «مشاهده» سخن میگوییم. چنین درونمایهی دانشیک و بنیادینی به برابر پارسی استوار، سنجیده و پرسون(دقیق) نیاز دارد. برای پدید آوردن راژمان(سیستم) زبانی توانایی که پاسخگوی نیازهای دانشی…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش پانزدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
با این همه شاید کسانی این رویکرد را بیهوده بدانند و بپندارند به این کوششها نیازی نیست برای نمونه استاد
ارجمند «داریوش آشوری» در پاسخ به پرسندهای گفتهاند: «باید بگویم که من هم مانند شما نیازی برای ساختن واژهی جانشین برای رصدخانه و واژههایی از این دست نمیبینم. آن هم با مایههای دوردست زبانهای کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زباندانان و زبانشناسان با آنها آشنا نیستند.»
سخن ایشان بدین میماند که گفتمان بالا بیهوده است. چنانکه نیازی به اینگونه واکاوی روششناسانه و زبانشناسانه نیست. زیرا واژههای مشاهده، رصد و رصدخانه نیازهایمان را برآورده میکنند. با این بازنمودهایی که در بالا آمد، داوری در این باره با خواننده است. با این همه بد نیست نُـمارِش(اشاره) شود که واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه را کسی که با اخترشناسی و دانش بیگانه است پیشنهاد نکرده. ونکه(بلکه) از سوی اخترگیتیکدانی است که میکوشد در گسترهی کاریاش دشواریهای پایهای پارسی را در پدید آوردن راژمان زبان دانشیک بشناسد و از میان بردارد. واژهی نپاهیدن دستاورد چند دهه پژوهش در زبان پارسی، گویشهای آن، پیشینیانش، ارجگذاری به بازمانههای کهن آن و باور به توانایی زبان پارسی است که بسیاری از آنها ناآگاهند.
میدانیم که با واژههای بیبندوبار نمیتوان زبان دانشی داشت و اینگونه واکاوی که برای «نپاهیدن» آمد، بیگمان بایسته و سودمند است. اینکار ناتوانی زبانزدهای پارسی را آشکار میکند و انگیزهی بهتر شناختن و دریافتن درونمایه میشود. در فراروند این سبُک سنگین کردنها، درونمایه زبان اروپایی (در این جا observation) شکافته میشود. این کارها، آگاهیهای فراوان دربارهی کششهای گوناگون زبان پارسی به خواننده میدهد و تواناییهای ناشناختهی زبان پارسی را از تاریکی به روشنایی میکشاند.
باور به این که این گفتمان بایستگی (ضرورت) ندارند، به مانک بیبهره ساختن خود و پارسیزبانان از آموختن و شناختن و آموزشگری است. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک برابرهایی را که پیش مینهد به همین روش واکاوی میکند تا خواننده با بیشترین دادهها دربارهی آنها داوری کند. اینگونه هشدار دربارهی بیهوده بودن واژههایی چون شهرداری، شهربانی، دادگستری، واژه و دهها نمونهی دیگر هم میشد که بهجای بلدیه، نظمیه، عدلیه، لغت و دیگرها نشستهاند. ولی نباید به هیچروی از رها کردن این واژهها دریغمند بود. فزون برآن که هر واژهی نو با خود شایِـش(امکان)های تازهای برای ساخت واژههای دیگر میآورد.
این روش گزارهای (عبارت) است از پذیرفتن واژههای نابجا یا برابرهای اروپایی آنها بیآن که کوشش بایستهای برای یافتن برابر پارسی آنها بشود. برای روشن شدن نمونهای بنویسیم. گمان کنیم که با پنداره(مفهوم)های object و subject روبهرو باشیم. چنان که در بالا دیدیم جستوجوی برابر پارسی برای این پندارهها آگاهی بسیاری دربارهی خاستگاه این واژگان به دست میدهد. این کار همچنین انگیزهای خواهد بود برای پژوهش دربارهی راههای تازه در واگشود(حلّ) دشواریهای واژگان دانشی پارسی. «میرشمسالدین ادیب سلطانی» در برگردان «سنجش خرد ناب» نوشتهی «کانت» واژههای «برونآخته» و «درونآخته» را برای آنها به کار میبرد. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و «برآخت» و «درآخت» را برتری داده است. برای آگاهی بیشتر دربارهی چرایی و چگونگی این واژهها به آن نبیگ(کتاب) نگاه کنید. در برابر، پذیرفتن واژههای فرانسوی «ابژه» و «سوژه» آفرینندگی چندانی ندارد، از نویابی(ابتکار) تهی است و کمکی به دشواریهای پیش روی واژاک(اصطلاح)شناسی پارسی نمیکند. همچنین اگر بخواهیم از فرنایش(استدلال) «دمساز بودن» واژهها برای مردم سود ببریم (که این هم داستان دیگری است) باید گفت ایرانیانی که با زبان فرانسوی آشنایی دارند بسیار اندکاند. همه در آموزشگاه انگلیسی یاد میگیرند، انگلیسی زبان جهانی چیره است و واژه های «آبجکت» و «سابجکت» برتریهای خود را دارند و نباید آنها را دست کم گرفت.
نکتهی دیگری که در گفتهی استاد آشوری نیاز به باز کردن دارد، پرسمانی است در مایههای دوردستی که گروه کوچکی آن واژهها را میشناسند. در کجای نپاهیدن چنین چیزی هست؟ چنان که آمد، نپاهیدن همان پاییدن، پاهیدن، پاسیدن است که در پارسی کنونی به کار میرود. پیشوند ne هم چنانکه دیدیم در پارسی وجود دارد.
در فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک باز گفتها(توضیحات) آمدهاند. اگرچه این فرهنگ واژههایی را پیش مینهد که ناشناسند. چرایی این کار در پیشگفتار آن نبیگ به گستردگی بازنمود گردیده است.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش پانزدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
با این همه شاید کسانی این رویکرد را بیهوده بدانند و بپندارند به این کوششها نیازی نیست برای نمونه استاد
ارجمند «داریوش آشوری» در پاسخ به پرسندهای گفتهاند: «باید بگویم که من هم مانند شما نیازی برای ساختن واژهی جانشین برای رصدخانه و واژههایی از این دست نمیبینم. آن هم با مایههای دوردست زبانهای کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زباندانان و زبانشناسان با آنها آشنا نیستند.»
سخن ایشان بدین میماند که گفتمان بالا بیهوده است. چنانکه نیازی به اینگونه واکاوی روششناسانه و زبانشناسانه نیست. زیرا واژههای مشاهده، رصد و رصدخانه نیازهایمان را برآورده میکنند. با این بازنمودهایی که در بالا آمد، داوری در این باره با خواننده است. با این همه بد نیست نُـمارِش(اشاره) شود که واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه را کسی که با اخترشناسی و دانش بیگانه است پیشنهاد نکرده. ونکه(بلکه) از سوی اخترگیتیکدانی است که میکوشد در گسترهی کاریاش دشواریهای پایهای پارسی را در پدید آوردن راژمان زبان دانشیک بشناسد و از میان بردارد. واژهی نپاهیدن دستاورد چند دهه پژوهش در زبان پارسی، گویشهای آن، پیشینیانش، ارجگذاری به بازمانههای کهن آن و باور به توانایی زبان پارسی است که بسیاری از آنها ناآگاهند.
میدانیم که با واژههای بیبندوبار نمیتوان زبان دانشی داشت و اینگونه واکاوی که برای «نپاهیدن» آمد، بیگمان بایسته و سودمند است. اینکار ناتوانی زبانزدهای پارسی را آشکار میکند و انگیزهی بهتر شناختن و دریافتن درونمایه میشود. در فراروند این سبُک سنگین کردنها، درونمایه زبان اروپایی (در این جا observation) شکافته میشود. این کارها، آگاهیهای فراوان دربارهی کششهای گوناگون زبان پارسی به خواننده میدهد و تواناییهای ناشناختهی زبان پارسی را از تاریکی به روشنایی میکشاند.
باور به این که این گفتمان بایستگی (ضرورت) ندارند، به مانک بیبهره ساختن خود و پارسیزبانان از آموختن و شناختن و آموزشگری است. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک برابرهایی را که پیش مینهد به همین روش واکاوی میکند تا خواننده با بیشترین دادهها دربارهی آنها داوری کند. اینگونه هشدار دربارهی بیهوده بودن واژههایی چون شهرداری، شهربانی، دادگستری، واژه و دهها نمونهی دیگر هم میشد که بهجای بلدیه، نظمیه، عدلیه، لغت و دیگرها نشستهاند. ولی نباید به هیچروی از رها کردن این واژهها دریغمند بود. فزون برآن که هر واژهی نو با خود شایِـش(امکان)های تازهای برای ساخت واژههای دیگر میآورد.
این روش گزارهای (عبارت) است از پذیرفتن واژههای نابجا یا برابرهای اروپایی آنها بیآن که کوشش بایستهای برای یافتن برابر پارسی آنها بشود. برای روشن شدن نمونهای بنویسیم. گمان کنیم که با پنداره(مفهوم)های object و subject روبهرو باشیم. چنان که در بالا دیدیم جستوجوی برابر پارسی برای این پندارهها آگاهی بسیاری دربارهی خاستگاه این واژگان به دست میدهد. این کار همچنین انگیزهای خواهد بود برای پژوهش دربارهی راههای تازه در واگشود(حلّ) دشواریهای واژگان دانشی پارسی. «میرشمسالدین ادیب سلطانی» در برگردان «سنجش خرد ناب» نوشتهی «کانت» واژههای «برونآخته» و «درونآخته» را برای آنها به کار میبرد. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و «برآخت» و «درآخت» را برتری داده است. برای آگاهی بیشتر دربارهی چرایی و چگونگی این واژهها به آن نبیگ(کتاب) نگاه کنید. در برابر، پذیرفتن واژههای فرانسوی «ابژه» و «سوژه» آفرینندگی چندانی ندارد، از نویابی(ابتکار) تهی است و کمکی به دشواریهای پیش روی واژاک(اصطلاح)شناسی پارسی نمیکند. همچنین اگر بخواهیم از فرنایش(استدلال) «دمساز بودن» واژهها برای مردم سود ببریم (که این هم داستان دیگری است) باید گفت ایرانیانی که با زبان فرانسوی آشنایی دارند بسیار اندکاند. همه در آموزشگاه انگلیسی یاد میگیرند، انگلیسی زبان جهانی چیره است و واژه های «آبجکت» و «سابجکت» برتریهای خود را دارند و نباید آنها را دست کم گرفت.
نکتهی دیگری که در گفتهی استاد آشوری نیاز به باز کردن دارد، پرسمانی است در مایههای دوردستی که گروه کوچکی آن واژهها را میشناسند. در کجای نپاهیدن چنین چیزی هست؟ چنان که آمد، نپاهیدن همان پاییدن، پاهیدن، پاسیدن است که در پارسی کنونی به کار میرود. پیشوند ne هم چنانکه دیدیم در پارسی وجود دارد.
در فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک باز گفتها(توضیحات) آمدهاند. اگرچه این فرهنگ واژههایی را پیش مینهد که ناشناسند. چرایی این کار در پیشگفتار آن نبیگ به گستردگی بازنمود گردیده است.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش پانزدهم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی با این همه شاید کسانی این رویکرد را بیهوده بدانند و بپندارند به این کوششها نیازی نیست برای نمونه استاد ارجمند «داریوش آشوری» در پاسخ به پرسندهای گفتهاند: «باید بگویم که من هم مانند شما نیازی…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش شانزدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
چنین گذشت که بزرگان و دانشوران برای روشنایی این راه، جان و روزگاری را هزینه کردند. باشد که ما هم به اندازهای هرچند کم یاریرسانی باشیم.
اگر واژههای نو بازنمود و واکاوی بایسته نمیداشتند، سخنی دیگر بود. «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» به روشنی و به شیوهای آموزشگرانه ناشناختهها را بازنموده است.
چرا باید بنیاد را بر نادانستگی و ناتوانی مردم گذاشت و اینگونه دستوپا را بست و از پیشرفت جلوگیری کرد؟ چرا نباید بنیاد بر این باشد که پارسیزبان هوشمند است و توانایی دریافتن دارد؟ جوانان تشنهی آموختناند، درمییابند و دانستهها را به دورتر میبرند. کسی که میداند سزاست که آموزشگری کند و به دیگران آزادی گزینش دهد. این که ما بر پایهی دانستههای خود برای دیگران گزیرش(تصمیم) بگیریم که آنان نخواهند دانست و در فرجام خود را برزایی(سانسور)کنیم، مانند اینکه بگوییم «زبان پارسی با این نوآفرینیها بهم می ریزد» به داستان دردآوری میماند که بازنمودنش زمان دیگری میخواهد.
چیزی که باسپادان(محافظهکاران) را میآزارد، بهکار گرفتن الگوهایی است که در تنگنای آیین(سنت) نمیبینند. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترگیتیک (فیزیک) به پیروی از ابراهیم پورداود، بهرام فرهوشی، محمود حسابی و میرشمسالدین ادیب سلطانی بر این باور است که شایش(امکان)های زبانی ما به پارسی دری کرانمند(محدود) نمیشوند و باید از همهی بازخَنهای (منابع) پیشینهی پارسی و گویشهای آن بهره گرفت. تنها از این راه است که میتوان به پارسی توانایی بایا(لازم) را برای گفتن درونمایههای دانشی و فرزانی(فلسفی) نوین داد. این گمان که تنها با پارسی ادبی پس از اسلام میتوان از پس نیازهای روزافزون ژاداک(اصطلاح)شناسی امروزین برآمد، سرابی بیش نیست. روش آیینی(سنتی) که خود را به زیر گروه کوچکی از سراسر زبان پارسی پایبند میکند، کاری بیهوده و سادهانگارانه است. تنها با یاری گرفتن از زبانهای مادر پارسی دری و شایشهایی که گویشها فرامینهند میتوان راژمان(سیستم) واژگانی پرسون (دقیق) و پویا پدید آورد.
کار ایستار(سُنت)گرایان را میتوان به کوشش برای ساخت آسمانخراش با خشت و گل همانند کرد. این کار نشدنی است. همچنان که رفتن به ماه با نردبان. برای بر پا کردن آسمانخراش باید فنورزیها، روشها و ساختمایههایی را بکار بُرد که مهراز آیینگرا(معمار سنتی) با آن ها ناآشناست.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش شانزدهم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
چنین گذشت که بزرگان و دانشوران برای روشنایی این راه، جان و روزگاری را هزینه کردند. باشد که ما هم به اندازهای هرچند کم یاریرسانی باشیم.
اگر واژههای نو بازنمود و واکاوی بایسته نمیداشتند، سخنی دیگر بود. «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» به روشنی و به شیوهای آموزشگرانه ناشناختهها را بازنموده است.
چرا باید بنیاد را بر نادانستگی و ناتوانی مردم گذاشت و اینگونه دستوپا را بست و از پیشرفت جلوگیری کرد؟ چرا نباید بنیاد بر این باشد که پارسیزبان هوشمند است و توانایی دریافتن دارد؟ جوانان تشنهی آموختناند، درمییابند و دانستهها را به دورتر میبرند. کسی که میداند سزاست که آموزشگری کند و به دیگران آزادی گزینش دهد. این که ما بر پایهی دانستههای خود برای دیگران گزیرش(تصمیم) بگیریم که آنان نخواهند دانست و در فرجام خود را برزایی(سانسور)کنیم، مانند اینکه بگوییم «زبان پارسی با این نوآفرینیها بهم می ریزد» به داستان دردآوری میماند که بازنمودنش زمان دیگری میخواهد.
چیزی که باسپادان(محافظهکاران) را میآزارد، بهکار گرفتن الگوهایی است که در تنگنای آیین(سنت) نمیبینند. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترگیتیک (فیزیک) به پیروی از ابراهیم پورداود، بهرام فرهوشی، محمود حسابی و میرشمسالدین ادیب سلطانی بر این باور است که شایش(امکان)های زبانی ما به پارسی دری کرانمند(محدود) نمیشوند و باید از همهی بازخَنهای (منابع) پیشینهی پارسی و گویشهای آن بهره گرفت. تنها از این راه است که میتوان به پارسی توانایی بایا(لازم) را برای گفتن درونمایههای دانشی و فرزانی(فلسفی) نوین داد. این گمان که تنها با پارسی ادبی پس از اسلام میتوان از پس نیازهای روزافزون ژاداک(اصطلاح)شناسی امروزین برآمد، سرابی بیش نیست. روش آیینی(سنتی) که خود را به زیر گروه کوچکی از سراسر زبان پارسی پایبند میکند، کاری بیهوده و سادهانگارانه است. تنها با یاری گرفتن از زبانهای مادر پارسی دری و شایشهایی که گویشها فرامینهند میتوان راژمان(سیستم) واژگانی پرسون (دقیق) و پویا پدید آورد.
کار ایستار(سُنت)گرایان را میتوان به کوشش برای ساخت آسمانخراش با خشت و گل همانند کرد. این کار نشدنی است. همچنان که رفتن به ماه با نردبان. برای بر پا کردن آسمانخراش باید فنورزیها، روشها و ساختمایههایی را بکار بُرد که مهراز آیینگرا(معمار سنتی) با آن ها ناآشناست.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش شانزدهم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی چنین گذشت که بزرگان و دانشوران برای روشنایی این راه، جان و روزگاری را هزینه کردند. باشد که ما هم به اندازهای هرچند کم یاریرسانی باشیم. اگر واژههای نو بازنمود و واکاوی بایسته نمیداشتند،…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش هفدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
بررسی پیشینهی ساخت واژ در ایران
در ايران پژوهش دربارهی دستور زبان به سدههای بسيار کهن باز میگردد. چنین مینماید بسيار دور، در زمان ساسانيان نيز دربارهی آواشناسی و ساختواژه بررسیهایی انجام شده است.
پس از اسلام و رواگمند(رایج) شدن زبان عرب در سراسر ایران، هر چند دانشمندان پارسیزبان بیشتر دوست داشتند نوشتههای خود را به زبان عربی بنویسند ولی چون بیشتر مردم و نیز بسیاری از فرمانروایان بر زبان عربی چیرگی نداشتند، بایستگی نگارش به زبان پارسی نيز سهش(احساس) میشد. نخستین کسی که به دستور زبان پارسی پرداخت، پورسینا (ابنسینا)بود. همانا نگرش پورسینا به دستور، نگرشی فرزانی(فلسفی) بود و اُستوانش(اثبات) جهانی بودن زبان را در نگر داشت. افزون بر این او از نخستین کسانی بود كه به یافتن برابرهای پارسی برای واژگان عربی و یونانی در برابر بسیاری از واژگان عربی برابر نهادی پارسی درست كرد و در این گستره، پورسینا تنها نبود.
ابوریحان بیرونی، جوزجانی، غزالی، ناصرخسرو و افضلالدين کاشانی از ديگر نامآورانی هستند که هر یک در گسترههای گوناگون در ساختن واژگان نو کوشیدند.
کهنترين نَسک پارسی که دربارهی روشهای ساختواژی پارسی کاوش میکند و به دست ما رسیده است، نبیگ «المعجم في معايير اشعار العجم» است کهه به دست «شمس قیس رازی» در سدهی هفتم نوشته شد. بیگمان زمینهی مهادین (اصلی) نبیگ دربارهی چامهسنجی(عروض) و پساوند(قافیه) و نغز(بديع) است ولی دربارهی ساختواژه نيز بررسی دانشورانهای دارد. پس از اين نبیگ، برجستهترین مانداک(اثر)هایی که به ساختواژه پرداختهاند بر این پایهاند:
۱- فرهنگ جهانگیری، نوشتهی حسين اینجوی
۲- فرهنگ برهان قاطع، نوشتهی محمدحسين بن خلفتبريزی
۳- فرهنگ انجمن آرای ناصری نوشتهی حسینقلی خان هدایتباشی.
اين سه فرهنگ در پیشگفتار خود به ساختواژه پرداختهاند. در سدهی سیزدهم، سه نبیگ دستور نیز نوشته شد که به دلخواه گفتمان ساختواژه را در خود داشتند. در سدهی چهاردهم، نخست «دستور سخن» و «دبستان پارسی» به خامهی میرزا حبیب اسپهانی نگاشته شد. پس از او کار دستورنویسی پارسی تا اندازهای روبراه شد و دستورهایی چند چاپخش شد که در همهی آنها بخشی از کار دربارهی ساختواژه بود.
در سال ۱۳۱۴ با سازمان دادن فرهنگستان نخست، برای نخستین بار در ايران واژهسازی و برابرگزینی برای واژگان لاتین و باختری به نمای گروهی و سامانمند آغاز شد. از آن زمان تاکنون گروهها و کارشناسان بسیاری به روش رسَتادی(رسمی) و روشهای دیگر به واژهسازی پرداختند که بررسی كار آنها بیگمان گامی است در راستای گردآوری کاری فراگیر در زمينهی ساختواژهی پارسی. در دورههای گذشته، پژوهشهای ساختواژی نیز کموبیش انجام گرفته است و نسکها و نوشتارها و جُستاری چند به شیوهی رسا به اين برنامه اداختهاند(اختصاص یافتهاند).
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش هفدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
بررسی پیشینهی ساخت واژ در ایران
در ايران پژوهش دربارهی دستور زبان به سدههای بسيار کهن باز میگردد. چنین مینماید بسيار دور، در زمان ساسانيان نيز دربارهی آواشناسی و ساختواژه بررسیهایی انجام شده است.
پس از اسلام و رواگمند(رایج) شدن زبان عرب در سراسر ایران، هر چند دانشمندان پارسیزبان بیشتر دوست داشتند نوشتههای خود را به زبان عربی بنویسند ولی چون بیشتر مردم و نیز بسیاری از فرمانروایان بر زبان عربی چیرگی نداشتند، بایستگی نگارش به زبان پارسی نيز سهش(احساس) میشد. نخستین کسی که به دستور زبان پارسی پرداخت، پورسینا (ابنسینا)بود. همانا نگرش پورسینا به دستور، نگرشی فرزانی(فلسفی) بود و اُستوانش(اثبات) جهانی بودن زبان را در نگر داشت. افزون بر این او از نخستین کسانی بود كه به یافتن برابرهای پارسی برای واژگان عربی و یونانی در برابر بسیاری از واژگان عربی برابر نهادی پارسی درست كرد و در این گستره، پورسینا تنها نبود.
ابوریحان بیرونی، جوزجانی، غزالی، ناصرخسرو و افضلالدين کاشانی از ديگر نامآورانی هستند که هر یک در گسترههای گوناگون در ساختن واژگان نو کوشیدند.
کهنترين نَسک پارسی که دربارهی روشهای ساختواژی پارسی کاوش میکند و به دست ما رسیده است، نبیگ «المعجم في معايير اشعار العجم» است کهه به دست «شمس قیس رازی» در سدهی هفتم نوشته شد. بیگمان زمینهی مهادین (اصلی) نبیگ دربارهی چامهسنجی(عروض) و پساوند(قافیه) و نغز(بديع) است ولی دربارهی ساختواژه نيز بررسی دانشورانهای دارد. پس از اين نبیگ، برجستهترین مانداک(اثر)هایی که به ساختواژه پرداختهاند بر این پایهاند:
۱- فرهنگ جهانگیری، نوشتهی حسين اینجوی
۲- فرهنگ برهان قاطع، نوشتهی محمدحسين بن خلفتبريزی
۳- فرهنگ انجمن آرای ناصری نوشتهی حسینقلی خان هدایتباشی.
اين سه فرهنگ در پیشگفتار خود به ساختواژه پرداختهاند. در سدهی سیزدهم، سه نبیگ دستور نیز نوشته شد که به دلخواه گفتمان ساختواژه را در خود داشتند. در سدهی چهاردهم، نخست «دستور سخن» و «دبستان پارسی» به خامهی میرزا حبیب اسپهانی نگاشته شد. پس از او کار دستورنویسی پارسی تا اندازهای روبراه شد و دستورهایی چند چاپخش شد که در همهی آنها بخشی از کار دربارهی ساختواژه بود.
در سال ۱۳۱۴ با سازمان دادن فرهنگستان نخست، برای نخستین بار در ايران واژهسازی و برابرگزینی برای واژگان لاتین و باختری به نمای گروهی و سامانمند آغاز شد. از آن زمان تاکنون گروهها و کارشناسان بسیاری به روش رسَتادی(رسمی) و روشهای دیگر به واژهسازی پرداختند که بررسی كار آنها بیگمان گامی است در راستای گردآوری کاری فراگیر در زمينهی ساختواژهی پارسی. در دورههای گذشته، پژوهشهای ساختواژی نیز کموبیش انجام گرفته است و نسکها و نوشتارها و جُستاری چند به شیوهی رسا به اين برنامه اداختهاند(اختصاص یافتهاند).
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
📒 @AdabSar
پیشنهادی ساده برای #واژه_گزینی
✍ نویسنده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر)
روش برگردانی واژهبهواژه برای واژههای بیگانه که فرهنگستان پارسی سالهاست برگزیده و هنوز کامیابی خوشایندی در مردم به دست نیاورده است، تنها روش واژهیابی نیست. میتوان با باریکاندیشی در این زمینه، راههای دیگری را هم آزمود که در زیر به برخی از آنها میپردازیم:
۱- به کارگیری واژههای دیرین که اگر کاربرد بیشتری داشته باشد، روزبهروز به گوش و هوش همه آشناتر خواهد شد.
👈 نمونه: هشیوار = بابصیرت
۲- روش بهکارگیری از به هم آوردن و پیوستن واژهها
👈 نمونه: برماند = میراث
نوآفری = خلاقیت
۳- وام گرفتن از گویشهای بومی که زیرشاخهی زبان پارسی هستند.
۴- آفرینش تازه که از برخی نکتهها، نزدیکراه و باریکراهی به آن چیز داشته باشند. مانند بسیاری از ابزارها که یادآور کاری است که با آن انجام میشود و میتوان از آن ابزار برای آفرینش واژه کمک گرفت.
👈 نمونه: نقاش ساختمان = رنگکار ساختمان
نقاش صورت = چهره نگار
نقاش ماشین = رنگ پیشه
نقاش تابلوی هنری = رنگینکار، نگارگر و...
۵- میتوان از نمادها هم بهره جست.
مگر واژهی «بیمار» از نماد کسی که گرفتار دردی شده بود، برگرفته نشده است؟ چه میشود مگر امروز هم به نمادها دست ببریم تا زبان، پویا و کارا شود؟
۶- از ساختار سادهی زبان هم میتوان بیشترین بهرهبرداری را کرد. در کشور افغانستان که در سنجش با ما زبان گفتوگوهایش نابتر است، واژهی «است کردن» به «ایجاد و خلق کردن» میگویند که ریزپرداختهتر از واژهی «آفرینش» برای این ویژگی خداوند است. چه می شود ما هم باورمندانه به سادگی این گونه ریشهها دست ببریم.
باید گفت که من بر آن نیستم که باید همهی توان خود را در نوشتن، هزینهی سرهنویسی کرد. ونکه(بلکه) خواستم این نکته را برسانم که باید همهی گنجایش و رهسانه/رسانههای هستار(حاضر/موجود) را در فرادید آورد و پس از آن داوش(ادعای) خود را دربارهی شدن یا ناشدن پارسینویسی بهمیان آورد.
📒 @AdabSar
پیشنهادی ساده برای #واژه_گزینی
✍ نویسنده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر)
روش برگردانی واژهبهواژه برای واژههای بیگانه که فرهنگستان پارسی سالهاست برگزیده و هنوز کامیابی خوشایندی در مردم به دست نیاورده است، تنها روش واژهیابی نیست. میتوان با باریکاندیشی در این زمینه، راههای دیگری را هم آزمود که در زیر به برخی از آنها میپردازیم:
۱- به کارگیری واژههای دیرین که اگر کاربرد بیشتری داشته باشد، روزبهروز به گوش و هوش همه آشناتر خواهد شد.
👈 نمونه: هشیوار = بابصیرت
۲- روش بهکارگیری از به هم آوردن و پیوستن واژهها
👈 نمونه: برماند = میراث
نوآفری = خلاقیت
۳- وام گرفتن از گویشهای بومی که زیرشاخهی زبان پارسی هستند.
۴- آفرینش تازه که از برخی نکتهها، نزدیکراه و باریکراهی به آن چیز داشته باشند. مانند بسیاری از ابزارها که یادآور کاری است که با آن انجام میشود و میتوان از آن ابزار برای آفرینش واژه کمک گرفت.
👈 نمونه: نقاش ساختمان = رنگکار ساختمان
نقاش صورت = چهره نگار
نقاش ماشین = رنگ پیشه
نقاش تابلوی هنری = رنگینکار، نگارگر و...
۵- میتوان از نمادها هم بهره جست.
مگر واژهی «بیمار» از نماد کسی که گرفتار دردی شده بود، برگرفته نشده است؟ چه میشود مگر امروز هم به نمادها دست ببریم تا زبان، پویا و کارا شود؟
۶- از ساختار سادهی زبان هم میتوان بیشترین بهرهبرداری را کرد. در کشور افغانستان که در سنجش با ما زبان گفتوگوهایش نابتر است، واژهی «است کردن» به «ایجاد و خلق کردن» میگویند که ریزپرداختهتر از واژهی «آفرینش» برای این ویژگی خداوند است. چه می شود ما هم باورمندانه به سادگی این گونه ریشهها دست ببریم.
باید گفت که من بر آن نیستم که باید همهی توان خود را در نوشتن، هزینهی سرهنویسی کرد. ونکه(بلکه) خواستم این نکته را برسانم که باید همهی گنجایش و رهسانه/رسانههای هستار(حاضر/موجود) را در فرادید آورد و پس از آن داوش(ادعای) خود را دربارهی شدن یا ناشدن پارسینویسی بهمیان آورد.
📒 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش هفدهم ✍ #بزرگمهر_صالحی بررسی پیشینهی ساخت واژ در ایران در ايران پژوهش دربارهی دستور زبان به سدههای بسيار کهن باز میگردد. چنین مینماید بسيار دور، در زمان ساسانيان نيز دربارهی آواشناسی و ساختواژه بررسیهایی انجام شده است.…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش هیژدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
بازنمود(تعریف) واژه:
پيش از آغاز به گفتن دربارهی واژهسازی، نابجا نیست که اندکی دربارهی ستودن* واژه به گونهای که برخی زبانشناسان گفتهاند، سخن بگوییم. واژه یکای(واحد) مانکداری است که در خور بخشبندی به دو پاره یا پارههای کوچکتر مانکدار نیست و به شیوهی آزاد یا جداگانه بهکار می.رود.
بازنمود واژه كار آسانی نیست. از اینرو بسیاری از زبانشناسان دیدگاههای گوناگونی از آن به دست دادهاند. اینک بازنمودهای واژه را بخوانیم:
۱-دستهای از آواها كه دارای مانک است.
۲- کوچکترین بخش زبانی که به تنهایی بهکار رود و دستکم از یک سازه پدید آمده باشد.
۳- یکی از پنج بخش دستوری سخن که میان سازه و گروه، نهش(قرار) میگیرد.
۴- کوچکترین بخش آزاد گفته كه دارای نمایی در سخن است.
۵- نمود نوشتاری یا زبانی اندیشه
- «آندره مارتينه» بهجای واژهی وَتان(اصطلاح) «بخش١» را بهکار برده است.
- «هلیدی» (M.K.Halliday) در نگريه جُستار و سنجش (scale and category) واژه را بر پایهی پارههای ساختاری آن بازنمود کرده که یکی از شناختهترین بازنمودهای ستودن واژه است. به نگر او «واژه بخشی از ساخت یا دستور زبان است که از یک یا چند واژک/واج/واژتک ساخته شده و در ساخت گزاره بهكار میرود.»
- «اكماجيان و ديگران» (۱۹۹۷، برگ ۵۰) در بازگفت فراگیر دربارهی واژگان گفتهاند که واژه گزارهای است از پیوند و هماهنگ شدن نهش(قرار)ها و مانک.
- بازنمود ديگری هم از «لئونارد بلومفیلد» (۱۹۹۳) دربارهی واژه آمده كه كموبیش فراگیرترین بازنمود شناخته شده است و برای بسیاری از زبانشناسان پذیرفته شده است.
بلومفیلد در مروادن(تعریف) واژه میگوید: «واژه، گزارهای است از کوچکترين بخش آزاد(The minimal free form) که در زبان بهکار میرود.»
نمونه(مثال) بازنمود بلومفیلد، واژهی «وزیران» در پاسخ به این پرسش است که: «چه کسانی دیروز نشست شَروانیدن زَتانی(امنیت ملی) برپا کردهاند؟
✍ پینوشت: فردید(منظور) از ستودن/ستایش واژه در این نوشتار هنگامی است که به فراوانی به یک نهشته(موضوع) بپردازیم و پیاپی از آن سخن بگوییم.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش هیژدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
بازنمود(تعریف) واژه:
پيش از آغاز به گفتن دربارهی واژهسازی، نابجا نیست که اندکی دربارهی ستودن* واژه به گونهای که برخی زبانشناسان گفتهاند، سخن بگوییم. واژه یکای(واحد) مانکداری است که در خور بخشبندی به دو پاره یا پارههای کوچکتر مانکدار نیست و به شیوهی آزاد یا جداگانه بهکار می.رود.
بازنمود واژه كار آسانی نیست. از اینرو بسیاری از زبانشناسان دیدگاههای گوناگونی از آن به دست دادهاند. اینک بازنمودهای واژه را بخوانیم:
۱-دستهای از آواها كه دارای مانک است.
۲- کوچکترین بخش زبانی که به تنهایی بهکار رود و دستکم از یک سازه پدید آمده باشد.
۳- یکی از پنج بخش دستوری سخن که میان سازه و گروه، نهش(قرار) میگیرد.
۴- کوچکترین بخش آزاد گفته كه دارای نمایی در سخن است.
۵- نمود نوشتاری یا زبانی اندیشه
- «آندره مارتينه» بهجای واژهی وَتان(اصطلاح) «بخش١» را بهکار برده است.
- «هلیدی» (M.K.Halliday) در نگريه جُستار و سنجش (scale and category) واژه را بر پایهی پارههای ساختاری آن بازنمود کرده که یکی از شناختهترین بازنمودهای ستودن واژه است. به نگر او «واژه بخشی از ساخت یا دستور زبان است که از یک یا چند واژک/واج/واژتک ساخته شده و در ساخت گزاره بهكار میرود.»
- «اكماجيان و ديگران» (۱۹۹۷، برگ ۵۰) در بازگفت فراگیر دربارهی واژگان گفتهاند که واژه گزارهای است از پیوند و هماهنگ شدن نهش(قرار)ها و مانک.
- بازنمود ديگری هم از «لئونارد بلومفیلد» (۱۹۹۳) دربارهی واژه آمده كه كموبیش فراگیرترین بازنمود شناخته شده است و برای بسیاری از زبانشناسان پذیرفته شده است.
بلومفیلد در مروادن(تعریف) واژه میگوید: «واژه، گزارهای است از کوچکترين بخش آزاد(The minimal free form) که در زبان بهکار میرود.»
نمونه(مثال) بازنمود بلومفیلد، واژهی «وزیران» در پاسخ به این پرسش است که: «چه کسانی دیروز نشست شَروانیدن زَتانی(امنیت ملی) برپا کردهاند؟
✍ پینوشت: فردید(منظور) از ستودن/ستایش واژه در این نوشتار هنگامی است که به فراوانی به یک نهشته(موضوع) بپردازیم و پیاپی از آن سخن بگوییم.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش هیژدهم ✍ #بزرگمهر_صالحی بازنمود(تعریف) واژه: پيش از آغاز به گفتن دربارهی واژهسازی، نابجا نیست که اندکی دربارهی ستودن* واژه به گونهای که برخی زبانشناسان گفتهاند، سخن بگوییم. واژه یکای(واحد) مانکداری است که در خور بخشبندی…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش نوزدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
واژهسازی آن بخش از دستگاه گردانش(صَرف) زبان است که نمایان کنندهی واژهای تازه است. از همين رو، بيش از هر بخش دیگر زبان، دستخوش دگرسانی و دگرگشت میشود و هماهنگسازی زبان با اگره(شرط)های تازه بر دوش آن نَهِش(قرار) دارد.
همدایش و ریشهگیری (ترکیب و اشتقاق) دو روش بنیادین واژهسازی هستند. در همدایش دستكم دو واژه به هم میپیوندند و یک واژهی تازه میسازند. مانند «مهمانخانه» و «پهلوانپرور» که ساختن به شیوهی «وند افزایی» روی میدهد و در پایان آن از یک واژه جداشده بهدست میآيد. مانند «کارمند»، «دانشجو» و «جنگجویان». این دو روش در پدید آوردن واژهها و وتان(اصطلاح)های نو بسیار ارزشمندند. برای نمونه آگاهی از این که واژهی «تنديس» از دو بخش «تن» و «ديس» (پسوند همانندی) ساخته شده است، خوانندهی تازهکار را به دریافت مانَک(معنی) آن كه «پیکره» است، راهنمایی میکند. آگاهی از شیوهی ساخت واژگانی به یاری «کده» مانند «آتشکده» و «دانشکده» در دریافت مانکهای آن واژهها هناینده(موثر) است و ساختن همدایشهای تازه مانند «بارکده» (شهر یا بندری كه جایگاه گرد آمدن کالا باشد) «زبانکده»، «پژوهشکده» و جز آن را آسان میکند.
☘️🍁⛈️☘️🍁⛈️
شیوهی همریشگی(اشتقاق) در زبانهای گوناگون ناهمسانند. در زبانهای سامی مانند عربی، ریشهگیری به روشهای گوناگونی است که این شیوه در زبانهای هندواروپایی بسیار اندک است.
«سفيلد» ریشهگیری در زبان انگلیسی را به دو گونه بخش میکند:
۱- گونهای این است که واژهای از واژهای دیگر با دگرگونی در نمای آن گرفته شود. مانند men در افزونهی man.
۲- گونهی دیگر آن است که واژه را با افزودن ونـدها (پیشوند و پسوند) میسازد، بیآن که نمای بنیادین آن دگرگونی یابد. مانند manly که با پسوند ly ساخته شده است و reform که با افزودن پیشوند re به form بهدست آمده است.
در زبان فرانسوی ریشهگیری سه روش دارد:
۱- با افزودن پسوند مانند accidental از accident.
۲- با افزودن پیشوند مانند reformer از reform.
۳- دگرگونی جایگاه دستوری واژه مانند آنکه beau به مانک زیبا که فروزه(صفت) است، در مانک نام le beau بهکار رود.
پیچیدگیهایی که در اینجا پیش میآید دربارهی برخی از ریشهگیریها است كه آیا بنیاد ریشهگیری در آنها نام است يا پویه(فعل)! به گفتهی دیگر نخست نام بوده است و سپس از آن پویه ساختهاند یا واژگونه(برعکس)؟
در اینباره، بهکارگیری گاهداد(تاريخ) تا اندازهای دشواری را میزداید. برای نمونه واژههای «پناهیدن» و «انباریدن» چنانکه کاربرد نشان میدهد، از نامهای «پناه» و «انبار» ساخته شدهاند.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش نوزدهم
✍ #بزرگمهر_صالحی
واژهسازی آن بخش از دستگاه گردانش(صَرف) زبان است که نمایان کنندهی واژهای تازه است. از همين رو، بيش از هر بخش دیگر زبان، دستخوش دگرسانی و دگرگشت میشود و هماهنگسازی زبان با اگره(شرط)های تازه بر دوش آن نَهِش(قرار) دارد.
همدایش و ریشهگیری (ترکیب و اشتقاق) دو روش بنیادین واژهسازی هستند. در همدایش دستكم دو واژه به هم میپیوندند و یک واژهی تازه میسازند. مانند «مهمانخانه» و «پهلوانپرور» که ساختن به شیوهی «وند افزایی» روی میدهد و در پایان آن از یک واژه جداشده بهدست میآيد. مانند «کارمند»، «دانشجو» و «جنگجویان». این دو روش در پدید آوردن واژهها و وتان(اصطلاح)های نو بسیار ارزشمندند. برای نمونه آگاهی از این که واژهی «تنديس» از دو بخش «تن» و «ديس» (پسوند همانندی) ساخته شده است، خوانندهی تازهکار را به دریافت مانَک(معنی) آن كه «پیکره» است، راهنمایی میکند. آگاهی از شیوهی ساخت واژگانی به یاری «کده» مانند «آتشکده» و «دانشکده» در دریافت مانکهای آن واژهها هناینده(موثر) است و ساختن همدایشهای تازه مانند «بارکده» (شهر یا بندری كه جایگاه گرد آمدن کالا باشد) «زبانکده»، «پژوهشکده» و جز آن را آسان میکند.
☘️🍁⛈️☘️🍁⛈️
شیوهی همریشگی(اشتقاق) در زبانهای گوناگون ناهمسانند. در زبانهای سامی مانند عربی، ریشهگیری به روشهای گوناگونی است که این شیوه در زبانهای هندواروپایی بسیار اندک است.
«سفيلد» ریشهگیری در زبان انگلیسی را به دو گونه بخش میکند:
۱- گونهای این است که واژهای از واژهای دیگر با دگرگونی در نمای آن گرفته شود. مانند men در افزونهی man.
۲- گونهی دیگر آن است که واژه را با افزودن ونـدها (پیشوند و پسوند) میسازد، بیآن که نمای بنیادین آن دگرگونی یابد. مانند manly که با پسوند ly ساخته شده است و reform که با افزودن پیشوند re به form بهدست آمده است.
در زبان فرانسوی ریشهگیری سه روش دارد:
۱- با افزودن پسوند مانند accidental از accident.
۲- با افزودن پیشوند مانند reformer از reform.
۳- دگرگونی جایگاه دستوری واژه مانند آنکه beau به مانک زیبا که فروزه(صفت) است، در مانک نام le beau بهکار رود.
پیچیدگیهایی که در اینجا پیش میآید دربارهی برخی از ریشهگیریها است كه آیا بنیاد ریشهگیری در آنها نام است يا پویه(فعل)! به گفتهی دیگر نخست نام بوده است و سپس از آن پویه ساختهاند یا واژگونه(برعکس)؟
در اینباره، بهکارگیری گاهداد(تاريخ) تا اندازهای دشواری را میزداید. برای نمونه واژههای «پناهیدن» و «انباریدن» چنانکه کاربرد نشان میدهد، از نامهای «پناه» و «انبار» ساخته شدهاند.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش نوزدهم ✍ #بزرگمهر_صالحی واژهسازی آن بخش از دستگاه گردانش(صَرف) زبان است که نمایان کنندهی واژهای تازه است. از همين رو، بيش از هر بخش دیگر زبان، دستخوش دگرسانی و دگرگشت میشود و هماهنگسازی زبان با اگره(شرط)های تازه بر دوش آن…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیستم
✍ #بزرگمهر_صالحی
در زبان پارسی، ریشهگیری کرانمند به پویه است(اشتقاق محدود به فعل است). چنین است که از بن نام، تنها پویه ساخته میشود و آن با افزودن «یدن» است. «پناهیدن»، «گرانیدن»، «نغزیدن»، «پارسیدن»، «سرفیدن»، «چربیدن» و جز آن.
اینک چند نمونه:
از رقیب دیو سیرت به خدای خود «پناهم»
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
حافظ
من ايدون «گمانم» كه تو رستمی
و یا آفتاب سپیده دمی
فردوسی
برافشاند اندر بر تخت خاک سیاه
«بنفريد» بر جان بدخواه شاه
فردوسی
دو تن با دو قوم [...] يكديگر را بنفرينند.
ساختن پویه از ریشهی نام، بیش از آن که در فارسی دری رواگمند شود، در زبان پهلوی بسیار بهکار رفته است. ولی پیش از پسوند «یدن» بیشتر «ین» به نام افزوده میشود. مانند: «آزار»، «آزارین»، «آزارینیدن». در همین نوشتار برای ریشهگیری پویه از نام، اين نمونهها آمده است: آغازیدن، بوسیدن، توفیدن، ترسیدن، چربيدن، چرخيدن، دزديدين، رنجيدن، سزیدن، شكوهیدن، ستیزیدن، شوریدن، طبیدن، غریویدن، و گندیدن.
ولی برگرفتگیهای کنونی از بن نامهای عربی که در پارسی نیز بهکار میروند فراوانند. برابر شیوهی اين برگرفتگی در چارچوب پوییدنها (اِفعال) انجام میگیرد. همچون «مرخم» ساخته از «رخام» و «موكب» و «مششدر» و «مقرنس».
اینک چند گواه:
نزدیک مسجد کلیسایی است عظیم به تکلف هم از سنگ ساخته و زمین کلیسا مرخم کرده به نقشهای[...]
ناصرخسرو
بر یک نمط نماند کار بساط مملکت
مهره به دست ماند و خانه شود مششدر
خاقانی
فتنه میبارد از اين سقف مقرنس برخيز
تا به ميخانه پناه از همه آفات بريم
حافظ
ولی ریشهگیری از پویه کاری است رواگمند که در همهی زبانهای شناخته شده اینگونه است. همهی بُنمایههای کنونی (ماده ماضی یا امر) که در مانک نام بهکار میروند. مانند: گريز، دوخت، ناز، خرام، ایست، خرید، فروش، خروش، در زبان فرانسوی نیز رواگمند است. همچون cri از crier.
شاید بتوان نام ریشهی (اسم مصدر) عربی را هم برگرفتهی نامی دانست. همچون: عطار، سلام و كلام كه نام ریشهاند از اعطاء، تسلیم و تکلیم.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیستم
✍ #بزرگمهر_صالحی
در زبان پارسی، ریشهگیری کرانمند به پویه است(اشتقاق محدود به فعل است). چنین است که از بن نام، تنها پویه ساخته میشود و آن با افزودن «یدن» است. «پناهیدن»، «گرانیدن»، «نغزیدن»، «پارسیدن»، «سرفیدن»، «چربیدن» و جز آن.
اینک چند نمونه:
از رقیب دیو سیرت به خدای خود «پناهم»
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
حافظ
من ايدون «گمانم» كه تو رستمی
و یا آفتاب سپیده دمی
فردوسی
برافشاند اندر بر تخت خاک سیاه
«بنفريد» بر جان بدخواه شاه
فردوسی
دو تن با دو قوم [...] يكديگر را بنفرينند.
ساختن پویه از ریشهی نام، بیش از آن که در فارسی دری رواگمند شود، در زبان پهلوی بسیار بهکار رفته است. ولی پیش از پسوند «یدن» بیشتر «ین» به نام افزوده میشود. مانند: «آزار»، «آزارین»، «آزارینیدن». در همین نوشتار برای ریشهگیری پویه از نام، اين نمونهها آمده است: آغازیدن، بوسیدن، توفیدن، ترسیدن، چربيدن، چرخيدن، دزديدين، رنجيدن، سزیدن، شكوهیدن، ستیزیدن، شوریدن، طبیدن، غریویدن، و گندیدن.
ولی برگرفتگیهای کنونی از بن نامهای عربی که در پارسی نیز بهکار میروند فراوانند. برابر شیوهی اين برگرفتگی در چارچوب پوییدنها (اِفعال) انجام میگیرد. همچون «مرخم» ساخته از «رخام» و «موكب» و «مششدر» و «مقرنس».
اینک چند گواه:
نزدیک مسجد کلیسایی است عظیم به تکلف هم از سنگ ساخته و زمین کلیسا مرخم کرده به نقشهای[...]
ناصرخسرو
بر یک نمط نماند کار بساط مملکت
مهره به دست ماند و خانه شود مششدر
خاقانی
فتنه میبارد از اين سقف مقرنس برخيز
تا به ميخانه پناه از همه آفات بريم
حافظ
ولی ریشهگیری از پویه کاری است رواگمند که در همهی زبانهای شناخته شده اینگونه است. همهی بُنمایههای کنونی (ماده ماضی یا امر) که در مانک نام بهکار میروند. مانند: گريز، دوخت، ناز، خرام، ایست، خرید، فروش، خروش، در زبان فرانسوی نیز رواگمند است. همچون cri از crier.
شاید بتوان نام ریشهی (اسم مصدر) عربی را هم برگرفتهی نامی دانست. همچون: عطار، سلام و كلام كه نام ریشهاند از اعطاء، تسلیم و تکلیم.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش بیستم ✍ #بزرگمهر_صالحی در زبان پارسی، ریشهگیری کرانمند به پویه است(اشتقاق محدود به فعل است). چنین است که از بن نام، تنها پویه ساخته میشود و آن با افزودن «یدن» است. «پناهیدن»، «گرانیدن»، «نغزیدن»، «پارسیدن»، «سرفیدن»، «چربیدن»…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و یکم
✍ #بزرگمهر_صالحی
نیکارک*(نقش) واژهسازی در زبان
فرزانی بودش (فلسفه وجودی) دستگاه واژهسازی چیست؟ واژهسازی بهراستی پیایند بهنجار(نتیجه طبیعی) بنیاد بومدات(اصل اقتصاد) یا بهینهجویی است که بر همهی بخشهای زبان پادشاه است.
زبان، گونهای سامانهی پیوندی است و در هر دستگاه پیوند دهنده، شایسته است که با کمترین هزینه، بیشترین اَزداها (اطلاعات) جابجا شود. به همین شَوَند(دلیل) در همهی بخشهای زبان پایه، كمترين كوششی انجام نمیگیرد يا دستکم بازدهی در چرخهی کار دیده نمیشود.
بهینهجویی دو گونه است:
بهینهجویی در آسهی (محور) همنشینی و بهینهجویی در آسهی جانشینی.
واژهسازی روشی است که بهینهجویی در هر دو چرخشگاه را شدنی میکند. برای نمونه اگر بخواهیم یک برونداد(مفهوم) تازه را بر زبان بیاوریم چهار راه در پیش داریم:
۱- گفتن آن برونداد از روش واژههای هستمند در زبان و با کمک دستگاه گُفشناسی(نحو)
۲- ساختن واژهای ساده یا نیامیخته(بسیط)
۳- وام گرفتن واژهای از زبان دیگر
۴- بر زبان آوردن آن برونداد با بهرهگیری از بخشهای هستمند(موجود) در زبان و با کمک روشهای گردانشی(صرفی).
برای نمونه هنگامی که پارسیزبانان با پدیدهای به نام Automobil روبرو شدند، اگر میخواستند از روش نخست سود ببرند، باید میگفتند:
«دستگاهی که چهار چرخ دارد و...».
اگر میخواستند از روش دوم یا سوم بهره بگیرند، باید یا واژهای تازه درست كنند(روشی که در همهی زبانها بسیار کم رخ میدهد)؛ یا با وامگیری از زبان دیگر آن را «اتومبیل» بنامند.
راهکار نخست بنیاد بومدات را در آسهی همنشینی دستکاری میکند.
راهکارهای دوم و سوم بنیاد بومدات را در آسهی جانشینی نادیده میگیرند زیرا درست کردن واژه یا وامگیری، واژههای گنگ را به زبان میآورد.
ولی راه چهارم، بهرهگیری از بخشهای هستمند زبان و با یاری روشهای گردانشی است که دستاورد آن ساختن واژهای مانند «خودرو» است. روشی که بهینهجویی در هر دو چرخشگاه را شُدنی میسازد. با آتانش«توجه» به آنچه گفتیم، میتوانیم گفت كه مهند(مهم)ترين نیکارک دستگاه واژهسازی، ساختن واژههایی با مانکهای پیشبینی شده است. زیرا تنها در این شیوه است که بهینهجویی در هر دو چرخشگاه همنشینی و جانشینی بهدست میآید.
*نیکارک = نگاره (فرهنگ پهلوی)
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و یکم
✍ #بزرگمهر_صالحی
نیکارک*(نقش) واژهسازی در زبان
فرزانی بودش (فلسفه وجودی) دستگاه واژهسازی چیست؟ واژهسازی بهراستی پیایند بهنجار(نتیجه طبیعی) بنیاد بومدات(اصل اقتصاد) یا بهینهجویی است که بر همهی بخشهای زبان پادشاه است.
زبان، گونهای سامانهی پیوندی است و در هر دستگاه پیوند دهنده، شایسته است که با کمترین هزینه، بیشترین اَزداها (اطلاعات) جابجا شود. به همین شَوَند(دلیل) در همهی بخشهای زبان پایه، كمترين كوششی انجام نمیگیرد يا دستکم بازدهی در چرخهی کار دیده نمیشود.
بهینهجویی دو گونه است:
بهینهجویی در آسهی (محور) همنشینی و بهینهجویی در آسهی جانشینی.
واژهسازی روشی است که بهینهجویی در هر دو چرخشگاه را شدنی میکند. برای نمونه اگر بخواهیم یک برونداد(مفهوم) تازه را بر زبان بیاوریم چهار راه در پیش داریم:
۱- گفتن آن برونداد از روش واژههای هستمند در زبان و با کمک دستگاه گُفشناسی(نحو)
۲- ساختن واژهای ساده یا نیامیخته(بسیط)
۳- وام گرفتن واژهای از زبان دیگر
۴- بر زبان آوردن آن برونداد با بهرهگیری از بخشهای هستمند(موجود) در زبان و با کمک روشهای گردانشی(صرفی).
برای نمونه هنگامی که پارسیزبانان با پدیدهای به نام Automobil روبرو شدند، اگر میخواستند از روش نخست سود ببرند، باید میگفتند:
«دستگاهی که چهار چرخ دارد و...».
اگر میخواستند از روش دوم یا سوم بهره بگیرند، باید یا واژهای تازه درست كنند(روشی که در همهی زبانها بسیار کم رخ میدهد)؛ یا با وامگیری از زبان دیگر آن را «اتومبیل» بنامند.
راهکار نخست بنیاد بومدات را در آسهی همنشینی دستکاری میکند.
راهکارهای دوم و سوم بنیاد بومدات را در آسهی جانشینی نادیده میگیرند زیرا درست کردن واژه یا وامگیری، واژههای گنگ را به زبان میآورد.
ولی راه چهارم، بهرهگیری از بخشهای هستمند زبان و با یاری روشهای گردانشی است که دستاورد آن ساختن واژهای مانند «خودرو» است. روشی که بهینهجویی در هر دو چرخشگاه را شُدنی میسازد. با آتانش«توجه» به آنچه گفتیم، میتوانیم گفت كه مهند(مهم)ترين نیکارک دستگاه واژهسازی، ساختن واژههایی با مانکهای پیشبینی شده است. زیرا تنها در این شیوه است که بهینهجویی در هر دو چرخشگاه همنشینی و جانشینی بهدست میآید.
*نیکارک = نگاره (فرهنگ پهلوی)
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش بیست و یکم ✍ #بزرگمهر_صالحی نیکارک*(نقش) واژهسازی در زبان فرزانی بودش (فلسفه وجودی) دستگاه واژهسازی چیست؟ واژهسازی بهراستی پیایند بهنجار(نتیجه طبیعی) بنیاد بومدات(اصل اقتصاد) یا بهینهجویی است که بر همهی بخشهای زبان پادشاه…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و دوم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
اَگرهها(شرایط) بایسته برای واژهسازی
چنانكه پیش از این گفتیم، ساختن واژههای نو به روش همدایش و ریشهگیری (ترکیب واشتقاق)، واژهسازی نام دارد.
در گردانش(صرف) نیز مانند گُفشناسی(نحو)، زایایی بیشتر بر پایهی روشها و الگوهایی رخ میدهد که باشندگان زبان، دانشی ناخودآگاه دربارهی آنها دارند و میتوانند نماهای خوشساخت و بدساخت را از یکدیگر بازشناسند و خود نیز برپایهی نیاز نماهای نو بسازند.
برای انجام واژهسازی دستكم بايد دو اَگره پیشاست(وجود) داشته باشد:
۱- نیاز
۲- نامپذیری
واژهای ساخته نمیشود مگر آنکه پدیده، کُنش یا یک چگونگی، هستی داشته باشد که نیاز باشد واژهای ما را به آن راهنمون كند. برای نمونه سد سال پیش در پارسی واژهی «روانكاوی» هستمند نبود. زیرا چنین دانشی هنوز در ايران و جهان فراگیر نشده بود.
فزون بر این كه باید پدیدهای خواه دیدنی، خواه پنداری و خواه ویری(ذهنی) بودش(وجود) داشته باشد که واژهای ما را به آن راهبری کند، آن پدیده هم باید نامپذیر باشد. چنان که بتوان برای آن واژهای درست کرد. برای نمونه بسیار کارین(بعید) است ه هیچ زبانی بتواند برای «مردی بلندبالا و گوشدراز که همیشه یار تنگدستان است و آنها را مینوازد و بر خری سوار است»، واژهای روشن بسازد.
همواره با فرایندهای گردانشی تنها پیوندهایی را میتوان بر زبان آورد که ساده و فراگیر باشند.
راهبندهای واژهسازی
اگرچه هیچ تنگنایی برای شمار واژگانی که میتوانند در زبان ساخته شوند، پیشاست(وجود) ندارد؛ ولی هر واژهی ساخته شدهای هم پروانهی درایش(اجازه ورود) به انبوههی واژگان زبان را ندارد.
در این بخش به سازههایی که زایایی زبان را کرانمند میکنند، پرداخته میشود: سازههای درون زبانی و سازههای برون زبانی.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و دوم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
اَگرهها(شرایط) بایسته برای واژهسازی
چنانكه پیش از این گفتیم، ساختن واژههای نو به روش همدایش و ریشهگیری (ترکیب واشتقاق)، واژهسازی نام دارد.
در گردانش(صرف) نیز مانند گُفشناسی(نحو)، زایایی بیشتر بر پایهی روشها و الگوهایی رخ میدهد که باشندگان زبان، دانشی ناخودآگاه دربارهی آنها دارند و میتوانند نماهای خوشساخت و بدساخت را از یکدیگر بازشناسند و خود نیز برپایهی نیاز نماهای نو بسازند.
برای انجام واژهسازی دستكم بايد دو اَگره پیشاست(وجود) داشته باشد:
۱- نیاز
۲- نامپذیری
واژهای ساخته نمیشود مگر آنکه پدیده، کُنش یا یک چگونگی، هستی داشته باشد که نیاز باشد واژهای ما را به آن راهنمون كند. برای نمونه سد سال پیش در پارسی واژهی «روانكاوی» هستمند نبود. زیرا چنین دانشی هنوز در ايران و جهان فراگیر نشده بود.
فزون بر این كه باید پدیدهای خواه دیدنی، خواه پنداری و خواه ویری(ذهنی) بودش(وجود) داشته باشد که واژهای ما را به آن راهبری کند، آن پدیده هم باید نامپذیر باشد. چنان که بتوان برای آن واژهای درست کرد. برای نمونه بسیار کارین(بعید) است ه هیچ زبانی بتواند برای «مردی بلندبالا و گوشدراز که همیشه یار تنگدستان است و آنها را مینوازد و بر خری سوار است»، واژهای روشن بسازد.
همواره با فرایندهای گردانشی تنها پیوندهایی را میتوان بر زبان آورد که ساده و فراگیر باشند.
راهبندهای واژهسازی
اگرچه هیچ تنگنایی برای شمار واژگانی که میتوانند در زبان ساخته شوند، پیشاست(وجود) ندارد؛ ولی هر واژهی ساخته شدهای هم پروانهی درایش(اجازه ورود) به انبوههی واژگان زبان را ندارد.
در این بخش به سازههایی که زایایی زبان را کرانمند میکنند، پرداخته میشود: سازههای درون زبانی و سازههای برون زبانی.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش بیست و دوم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی اَگرهها(شرایط) بایسته برای واژهسازی چنانكه پیش از این گفتیم، ساختن واژههای نو به روش همدایش و ریشهگیری (ترکیب واشتقاق)، واژهسازی نام دارد. در گردانش(صرف) نیز مانند گُفشناسی(نحو)، زایایی…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و سوم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
سازههای درون زبانی
اين سازهها با سامانهی زبان و آساهای (قوانين) بالادستی آن هماهنگ میشوند. شایا(ممکن)ترین آنها بر این پایهاند:
۱- بودش (وجود) واژههای همانند:
گاهی برای یک برونداد(مفهوم)، واژهای همهگیر پیشاست(وجود) دارد هرچند كه هم مانک(معنی)های رسا هرگز پیشاست(وجود) ندارند. در چنين اگرههایی (شرايطی) زایوری (توليد) واژهای ديگر نیس شده (منتفی) اسـت. زيرا «نیاز» که یکی از اگرههای ارزشمند واژهسازی است، بودش ندارد. برای نمونه با بودن واژهی فراگیری مانند «بنّا» ديگر نيازی نيست كه واژهای مانند «خانهساز» ساخته شود. در پارسی امروزین، سرهگرایی مایهی آن شده كه برخی واژههای جاافتادهی عربی و لاتين جای خود را به برابرهای پارسی بدهند. همچون «نظميه» كه جای خود را به «پاسگاه» داده و «ديكسيونر» كه جای خود را به «واژهنامه» سپرده است. با اين همه هنگامی که دو واژه هممانک باشند، یکی از آنها از دیگری زایاتر است و هر چه واژه زایاتر باشد، سازههای کرانمندکنندهی(محدود) کمتری به آن ورزانیده(اعمال) میشود.
۲- سازههای واجشناختی:
گاهی ساختار واجی واژه، پنامی (مانعی) برای ساختن واژهای دیگر از آن میشود.
برای نمونه، در زبان پارسی برای ساختن فروزه(صفت) میتوان پسوند «ی» را به نام افزود. مانند:
نام-فروزه: عشق-عشقی؛ كاربرد-كاربردی؛ زبان-زبانی؛ جهان-جهانی و…
ولی در واژهی پایانیافته به «ی»، اين فرایند توانایی ورزانیدن ندارد. به همین انگیزه است که برای ساختن فروزه در واژهای مانند «زبانشناسی» و «آسيبشناسی»، آنها را به ریخت «زبانشناختی» و «آسيبشناختی» بهکار میبریم.
۳- سازههای گردانشی(صرفی):
ویژگیهای گردانشی پایه میتواند از کارهای روشمند گردانشی (صرفی) شود. بیشتر تکواژهای بومی، گاهی رفتاری دگرسان با فامی(قرضی) از خود نشان میدهند. برای نمونه، برخی «وند»ها تنها با پایههای ناب یا میانجی (دخیل) به كار میروند. برای نمونه پسوند «یت» که نام مانک میسازد، بیشتر به واژگانی که از عربی وام گرفته شدهاند افزوده میشود. مانند:
انسانیت = آدمیگری
بشریت = مردمی
ضدیت = دشمنی
۴- سازهگان مانکدار:
سازههای مانکدار هم در کاربرد فرایندهای گردانشی هنایندگی(تاثیر) دارند. برای نمونه فتاد(مورد)ی را میتوان گواه گرفت که در بسیاری زبانها یافت میشود و به گمان از ساختارهای جهانی زبان است: اگر دو فروزه از دید مانک در دو نشیم ناهمدید (قطب مخالف) باشند و یکی از آنها مانکی داهیدار(مثبت) و ديگری مانکی ناییدار(منفی) داشته باشد، وندی(پسوند یا پیشوند) كه مانک ناییدار شده را میرساند، به فروزهای میپیوندد که مانکی داهیدار دارد و اگر به فروزهی ناییدار بپیوندد، بیشتر واژهای بدساخت درست میکند. به همین شَوَند(دلیل) است که برای نمونه میتوان از واژهها «زیبا»، «درست»، «شاد» واژههای «نازیبا»، «نادرست» و «ناشاد» را ساخت ولی از واژگان «زشت»، «غمگين» و «غلط» نمیتوان واژههای «نازشت»، «ناغـمگين» و «نـاغلــط» را ســاخــت.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و سوم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
سازههای درون زبانی
اين سازهها با سامانهی زبان و آساهای (قوانين) بالادستی آن هماهنگ میشوند. شایا(ممکن)ترین آنها بر این پایهاند:
۱- بودش (وجود) واژههای همانند:
گاهی برای یک برونداد(مفهوم)، واژهای همهگیر پیشاست(وجود) دارد هرچند كه هم مانک(معنی)های رسا هرگز پیشاست(وجود) ندارند. در چنين اگرههایی (شرايطی) زایوری (توليد) واژهای ديگر نیس شده (منتفی) اسـت. زيرا «نیاز» که یکی از اگرههای ارزشمند واژهسازی است، بودش ندارد. برای نمونه با بودن واژهی فراگیری مانند «بنّا» ديگر نيازی نيست كه واژهای مانند «خانهساز» ساخته شود. در پارسی امروزین، سرهگرایی مایهی آن شده كه برخی واژههای جاافتادهی عربی و لاتين جای خود را به برابرهای پارسی بدهند. همچون «نظميه» كه جای خود را به «پاسگاه» داده و «ديكسيونر» كه جای خود را به «واژهنامه» سپرده است. با اين همه هنگامی که دو واژه هممانک باشند، یکی از آنها از دیگری زایاتر است و هر چه واژه زایاتر باشد، سازههای کرانمندکنندهی(محدود) کمتری به آن ورزانیده(اعمال) میشود.
۲- سازههای واجشناختی:
گاهی ساختار واجی واژه، پنامی (مانعی) برای ساختن واژهای دیگر از آن میشود.
برای نمونه، در زبان پارسی برای ساختن فروزه(صفت) میتوان پسوند «ی» را به نام افزود. مانند:
نام-فروزه: عشق-عشقی؛ كاربرد-كاربردی؛ زبان-زبانی؛ جهان-جهانی و…
ولی در واژهی پایانیافته به «ی»، اين فرایند توانایی ورزانیدن ندارد. به همین انگیزه است که برای ساختن فروزه در واژهای مانند «زبانشناسی» و «آسيبشناسی»، آنها را به ریخت «زبانشناختی» و «آسيبشناختی» بهکار میبریم.
۳- سازههای گردانشی(صرفی):
ویژگیهای گردانشی پایه میتواند از کارهای روشمند گردانشی (صرفی) شود. بیشتر تکواژهای بومی، گاهی رفتاری دگرسان با فامی(قرضی) از خود نشان میدهند. برای نمونه، برخی «وند»ها تنها با پایههای ناب یا میانجی (دخیل) به كار میروند. برای نمونه پسوند «یت» که نام مانک میسازد، بیشتر به واژگانی که از عربی وام گرفته شدهاند افزوده میشود. مانند:
انسانیت = آدمیگری
بشریت = مردمی
ضدیت = دشمنی
۴- سازهگان مانکدار:
سازههای مانکدار هم در کاربرد فرایندهای گردانشی هنایندگی(تاثیر) دارند. برای نمونه فتاد(مورد)ی را میتوان گواه گرفت که در بسیاری زبانها یافت میشود و به گمان از ساختارهای جهانی زبان است: اگر دو فروزه از دید مانک در دو نشیم ناهمدید (قطب مخالف) باشند و یکی از آنها مانکی داهیدار(مثبت) و ديگری مانکی ناییدار(منفی) داشته باشد، وندی(پسوند یا پیشوند) كه مانک ناییدار شده را میرساند، به فروزهای میپیوندد که مانکی داهیدار دارد و اگر به فروزهی ناییدار بپیوندد، بیشتر واژهای بدساخت درست میکند. به همین شَوَند(دلیل) است که برای نمونه میتوان از واژهها «زیبا»، «درست»، «شاد» واژههای «نازیبا»، «نادرست» و «ناشاد» را ساخت ولی از واژگان «زشت»، «غمگين» و «غلط» نمیتوان واژههای «نازشت»، «ناغـمگين» و «نـاغلــط» را ســاخــت.
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش بیست و سوم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی سازههای درون زبانی اين سازهها با سامانهی زبان و آساهای (قوانين) بالادستی آن هماهنگ میشوند. شایا(ممکن)ترین آنها بر این پایهاند: ۱- بودش (وجود) واژههای همانند: گاهی برای یک برونداد(مفهوم)،…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و چهارم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
سازههای برونزبانی
ساختارهایی که در یادداشت پیشین به آنها نُمارش (اشاره)، با خود زبان درپیوند نیستند، ونکه (بلکه) با فرهنگ، گرایشها، آرا و اندیشههای هازمان(جامعه) زبانی درپیوند هستند. مهمترین سازهای که در همهی زبانها راه واژهسازی را میبندد، وامگیری بسیار گسترده از زبان یا زبانهای دیگر است. این روش بیشتر در زمانی پیش میآيد که یک هازمان زبانی با هازمانی رویارو شود که از پشتوانه و چیرگی فرهنگی برخوردار است. در چنن جایی اگر وامگیری با چنان شتابی رخ دهد که رفتهرفته دستگاه واژهسازی زبان ناكارا شود، زبان از پای درآمده و شاینده (ممکن) است هاتا(حتی) در راه نابودی بیفتد. هازمانشناسان( جامعهشناسان) زبان نشان دادهاند که بهکار نبردن فرایندهای واژهسازی از نشانههای مرگ یک زبان است. زبانی پیشرفت میکند که توانایی فرو ریختن الگوهای ایستای اندیشهی آدمی را برای نشان دادن همهی درونبُردهای(مفاهیم) تازه که در نگر زبانشناسان است، آشکار کند. در زبان پارسی برای ساخت یافتههای تازه، از شش روش بهرهمند می گردند كه یک به یک آنها را به کوتاهی بازگو میکنیم.
۱- گسترش ماناکی(معنایی):
آرمان از گسترش ماناکی آن است كه شمار چيزهایی که یک واژه بر آنها رهنمودی دارد، افزایش یابد. به گفتهای دیگر، یک واژه پهنهی مانک خود را گسترش میدهد. برای نمونه در پارسی واژههای «مجلس»، «گل» و «روضه» در کنار مانکهای گذشتهی خود مانکی تازه یافتهاند. این فرایند در برابر کرانبندی ماناکی (تحدید معنایی) نَهش(قرار) دارد که در آن، مانک یک واژه کوچکتر، يا فراگیری آن کرانمند(محدود)تر از مانک گذشتهاش میشود.
۲- وامگیری:
روی هم رفته، هرگاه سخنگویان یک زبان به هر شَوَندی(دلیلی)، به واژهای تازه نیاز داشته باشند، به یکی از دو روش واژهسازی یا وامگیری دست میزنند. وامگیری واژگان به دو دسته بخش میشود:
آ- واژههایی که یکراست از زبان آغازین به زبان ديگر راه یافتهاند. مانند ماشین، تلفن و رادیو که از زبان انگلیسی به پارسی آمدهاند.
ب- واژههایی که یکراست و از چند زبان میانجی به زبان دیگر راه یافتهاند. مانند:
جانستان، کُشنده، آدمکُش: assassin ازفرانسوی assassin از لاتین سدههای میانه assassinus و از عربی «حشاشین»
وامگیری زبانی را میتوان چنین بازنوشت: «روندی که هنگام آن، یک زبان یا یک گویش، برخی از ریزههای زبانی را از زبان یا گویشی دیگر می گیرد و در خود جای میدهد.»
شاد زیوید
درسایسار زبان پارسی
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و چهارم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
سازههای برونزبانی
ساختارهایی که در یادداشت پیشین به آنها نُمارش (اشاره)، با خود زبان درپیوند نیستند، ونکه (بلکه) با فرهنگ، گرایشها، آرا و اندیشههای هازمان(جامعه) زبانی درپیوند هستند. مهمترین سازهای که در همهی زبانها راه واژهسازی را میبندد، وامگیری بسیار گسترده از زبان یا زبانهای دیگر است. این روش بیشتر در زمانی پیش میآيد که یک هازمان زبانی با هازمانی رویارو شود که از پشتوانه و چیرگی فرهنگی برخوردار است. در چنن جایی اگر وامگیری با چنان شتابی رخ دهد که رفتهرفته دستگاه واژهسازی زبان ناكارا شود، زبان از پای درآمده و شاینده (ممکن) است هاتا(حتی) در راه نابودی بیفتد. هازمانشناسان( جامعهشناسان) زبان نشان دادهاند که بهکار نبردن فرایندهای واژهسازی از نشانههای مرگ یک زبان است. زبانی پیشرفت میکند که توانایی فرو ریختن الگوهای ایستای اندیشهی آدمی را برای نشان دادن همهی درونبُردهای(مفاهیم) تازه که در نگر زبانشناسان است، آشکار کند. در زبان پارسی برای ساخت یافتههای تازه، از شش روش بهرهمند می گردند كه یک به یک آنها را به کوتاهی بازگو میکنیم.
۱- گسترش ماناکی(معنایی):
آرمان از گسترش ماناکی آن است كه شمار چيزهایی که یک واژه بر آنها رهنمودی دارد، افزایش یابد. به گفتهای دیگر، یک واژه پهنهی مانک خود را گسترش میدهد. برای نمونه در پارسی واژههای «مجلس»، «گل» و «روضه» در کنار مانکهای گذشتهی خود مانکی تازه یافتهاند. این فرایند در برابر کرانبندی ماناکی (تحدید معنایی) نَهش(قرار) دارد که در آن، مانک یک واژه کوچکتر، يا فراگیری آن کرانمند(محدود)تر از مانک گذشتهاش میشود.
۲- وامگیری:
روی هم رفته، هرگاه سخنگویان یک زبان به هر شَوَندی(دلیلی)، به واژهای تازه نیاز داشته باشند، به یکی از دو روش واژهسازی یا وامگیری دست میزنند. وامگیری واژگان به دو دسته بخش میشود:
آ- واژههایی که یکراست از زبان آغازین به زبان ديگر راه یافتهاند. مانند ماشین، تلفن و رادیو که از زبان انگلیسی به پارسی آمدهاند.
ب- واژههایی که یکراست و از چند زبان میانجی به زبان دیگر راه یافتهاند. مانند:
جانستان، کُشنده، آدمکُش: assassin ازفرانسوی assassin از لاتین سدههای میانه assassinus و از عربی «حشاشین»
وامگیری زبانی را میتوان چنین بازنوشت: «روندی که هنگام آن، یک زبان یا یک گویش، برخی از ریزههای زبانی را از زبان یا گویشی دیگر می گیرد و در خود جای میدهد.»
شاد زیوید
درسایسار زبان پارسی
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش بیست و چهارم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی سازههای برونزبانی ساختارهایی که در یادداشت پیشین به آنها نُمارش (اشاره)، با خود زبان درپیوند نیستند، ونکه (بلکه) با فرهنگ، گرایشها، آرا و اندیشههای هازمان(جامعه) زبانی درپیوند هستند.…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و پنجم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
در بخش بیست و چهارم بخش گسترش ماناکی و وامگیری واژه ها را باز گفتیم. واژهسازی(ساختواژه) یکی از بخشهای دانش زبانشناسی است که در درازنای فرایندهایی برای ساختن واژه و یکانهای زبانی برابر شیوهها و پایههای ویژهی هر زبان به کار گرفته میشود. از فرایندهای واژهسازی میتوان همکنش، ریشهگیری، ستُردن و کوتهنوشت(ترکیب، اشتقاق، ترخیم و اختصار) واژههای آمیخته را نام برد. تاریخ بیهقی یکی از نسکهای بازماندهی زبان پارسی است که فرایندهای واژهسازی یادشده در آن بهکار رفته است.
👈 همکنش یا همکرد روشی است که در آن با آمیختگی دو واژه، واژهای نو ساخته میشود. مانند گُلخانه، گلخن، سنگفرش، آب انبار. در این روش برای نشان دادن یک چیز، از آمیختن ویژگیهایش واژهای نو میسازند. ناهمگونی این شیوه با روش پیشین در این است که در روش دوم، واژگان پایه شکسته شده و سپس از درآمیختن آنها واژهای نو پدید میآید. مانند فینگلیش و سراچه.
👈 ریشهگیری (اشتقاق):
به جای میِ سرخ کین آوریم
کمان و کمند و کمین آوریم
فردوسی
ریشهگیری به مانک گرفتن و جدا کردن است و در اینجا به مانک به دست آوردن چند واژه از یک ریشه است.
👈 ستردن (ترخیم):
گونهای زدایش میباشد. در دستور زبان، انداختن واج پایانی واژه، مانند انداختن واج نون از پایان بنریشه است. مانند رفت/رفتن و گفت/گفتن. در بخش بیست و ششم و پایانی این جُستار به سرینام یا کوتهنوشت واژه میپردازیم که از واجهای نخست چند واژه گرفته شده باشد. در انگلیسی به آن abbreviation گفته میشود.
گسترده باد شاخسار زبان پارسی
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و پنجم
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
در بخش بیست و چهارم بخش گسترش ماناکی و وامگیری واژه ها را باز گفتیم. واژهسازی(ساختواژه) یکی از بخشهای دانش زبانشناسی است که در درازنای فرایندهایی برای ساختن واژه و یکانهای زبانی برابر شیوهها و پایههای ویژهی هر زبان به کار گرفته میشود. از فرایندهای واژهسازی میتوان همکنش، ریشهگیری، ستُردن و کوتهنوشت(ترکیب، اشتقاق، ترخیم و اختصار) واژههای آمیخته را نام برد. تاریخ بیهقی یکی از نسکهای بازماندهی زبان پارسی است که فرایندهای واژهسازی یادشده در آن بهکار رفته است.
👈 همکنش یا همکرد روشی است که در آن با آمیختگی دو واژه، واژهای نو ساخته میشود. مانند گُلخانه، گلخن، سنگفرش، آب انبار. در این روش برای نشان دادن یک چیز، از آمیختن ویژگیهایش واژهای نو میسازند. ناهمگونی این شیوه با روش پیشین در این است که در روش دوم، واژگان پایه شکسته شده و سپس از درآمیختن آنها واژهای نو پدید میآید. مانند فینگلیش و سراچه.
👈 ریشهگیری (اشتقاق):
به جای میِ سرخ کین آوریم
کمان و کمند و کمین آوریم
فردوسی
ریشهگیری به مانک گرفتن و جدا کردن است و در اینجا به مانک به دست آوردن چند واژه از یک ریشه است.
👈 ستردن (ترخیم):
گونهای زدایش میباشد. در دستور زبان، انداختن واج پایانی واژه، مانند انداختن واج نون از پایان بنریشه است. مانند رفت/رفتن و گفت/گفتن. در بخش بیست و ششم و پایانی این جُستار به سرینام یا کوتهنوشت واژه میپردازیم که از واجهای نخست چند واژه گرفته شده باشد. در انگلیسی به آن abbreviation گفته میشود.
گسترده باد شاخسار زبان پارسی
⏳ دنباله دارد
#واژه_گزینی
📝 @AdabSar
ادبسار
📝 @AdabSar واژهسازی و ما بخش بیست و پنجم ✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی در بخش بیست و چهارم بخش گسترش ماناکی و وامگیری واژه ها را باز گفتیم. واژهسازی(ساختواژه) یکی از بخشهای دانش زبانشناسی است که در درازنای فرایندهایی برای ساختن واژه و یکانهای زبانی برابر…
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و ششم و پایانی
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
گسترش ماناک(بسط معنایی) و رازگردانی*
اگر میخواهید چیزی را به یادتان بسپارید، ماناک(معنی) آن را گسترش دهید. برای روشن شدن این جُستار، در روزنامهای، دربارهی گسترش بیماری ویژهای نوشتهای میخوانید که گفته دستاندرکاران بهداشت و درمان میکوشند این بیماری را درمان کنند.
در اندیشهی خود پرسشهایی دربارهی انگیزهها و پیامدهای این بیماری واگیردار پیریزی کنید.
سرینام(کوته نوشت واژه):
سرواژه(واج نخست واژه) گونهای واژهی کوتهنوشت است كه در آن واژهای بر پایهی نخستین واجهای یک گزاره جایگزین آن میشود.
سرواژه به دو گونه بخش میشود:
۱- سرواژهی واژگانی مانند واژگان پیش پا افتاده خوانده میشوند؛ مانند: ناجا و نزاجا.
۲- سرواژههای گفتاری مانند ردیف واجهای الفبا خوانده میشود؛ مانند: VIP و ID در انگليسی.
برساخت(جعل) واژه:
شیوهی دیگری که ریشه در مایههای باشا(موجود) واژگانی ندارد، آفرینش واژه است. واژههای نو که تازه ساخته میشوند.
برخی از واژههای آفریده شده در زبان انگليسی كه پایه و ریشه ندارند:
آسپرین aspirin
کلینکس cleenex
نایلون nylon
و…
ساختن همکنشها(ترکیب):
در این فرایند دو یا چند واژه را در کنار یكدیگر میگذارند که ساختاری فرازشناسانه(نحوی) پیدا میکند به شیوهای که بخشهای آن گفتار با پیوندها به هم گره خورده باشند. در آن نما از همدایشهای فرازشناسانه بهره جستهايم.
«خانهی سیمانی»، «آبوهوا» و «چرخ و فلک» نمونههایی از همدایشهای فرازین هستند.
بهرمندی از همدایش و ریشهگیری(اشتقاق):
بهرهگیری از این دو روش، بومداتی(اقتصادی)ترین راه برای گفتن پنداشتهای نویافته است. از میان روشهای ششگانهی بالا، تنها روش پایانی همدایش و ریشهگیری است که در دستگاه گردانش زبان(صَرف) آرام میگيرد.
🗞 بدرود تا پژوهشی دیگر در سازههای زبان پارسی
____________
📝 *پینوشت: رازگردانی دادهها یکی از کارهای یادانبار(حافظه) است که به آدمی پروانه(اجازه) میدهد که فتادههای(موارد) یادگیری، ساختاری سزاوار اندوختن در مغز شوند تا پس از آن از انبارهی بلند زیم(حافظه بلند مدت) یا کوتاه زیم بازیابی شوند.
____________
📚 بازخَنها(منابع):
۱-آرلاتو، آنتونی، ۱۹۳۰، درآمد بر زبانشناسی تاریخی، ترجمه يحیی مدرسی، ۱۳۸۴
۲- آشوری، داريوش، بازانديشی زبان فارسی، نشر مركز، ۱۳۷۲
۳- باطنی، محمد رضا، توصيف ساختمان دستوری زبان فارسی، ۱۳۷۲
۴- رضایی باغ بيدی، حسن، واژهشناسی و ریشهشناسی زبان انگلیسی، ۱۳۷۷
۵- طباطبایی، علاءالدين، فعل بسيط فارسی و واژهسازی، ۱۳۷۶
۶- فرشيدورد، خسرو، ساختمان دستوری و تحليل معنایی مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۲
۷- ناتل خانلری، پرويز، ساختمان فعل، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۵۵
۸- وثوقی، حسين، واژهشناسی و فرهنگنگاری در زبان فارسی، انتشارات باز، ۱۳۸۳
____________
📝 دوستان ارجمند این رشته یادداشت در اینجا به پایان رسید. میتوانید بخشهای پیشین را با جستوجوی برچسب #واژه_گزینی بخوانید.
📝 @AdabSar
واژهسازی و ما
بخش بیست و ششم و پایانی
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
گسترش ماناک(بسط معنایی) و رازگردانی*
اگر میخواهید چیزی را به یادتان بسپارید، ماناک(معنی) آن را گسترش دهید. برای روشن شدن این جُستار، در روزنامهای، دربارهی گسترش بیماری ویژهای نوشتهای میخوانید که گفته دستاندرکاران بهداشت و درمان میکوشند این بیماری را درمان کنند.
در اندیشهی خود پرسشهایی دربارهی انگیزهها و پیامدهای این بیماری واگیردار پیریزی کنید.
سرینام(کوته نوشت واژه):
سرواژه(واج نخست واژه) گونهای واژهی کوتهنوشت است كه در آن واژهای بر پایهی نخستین واجهای یک گزاره جایگزین آن میشود.
سرواژه به دو گونه بخش میشود:
۱- سرواژهی واژگانی مانند واژگان پیش پا افتاده خوانده میشوند؛ مانند: ناجا و نزاجا.
۲- سرواژههای گفتاری مانند ردیف واجهای الفبا خوانده میشود؛ مانند: VIP و ID در انگليسی.
برساخت(جعل) واژه:
شیوهی دیگری که ریشه در مایههای باشا(موجود) واژگانی ندارد، آفرینش واژه است. واژههای نو که تازه ساخته میشوند.
برخی از واژههای آفریده شده در زبان انگليسی كه پایه و ریشه ندارند:
آسپرین aspirin
کلینکس cleenex
نایلون nylon
و…
ساختن همکنشها(ترکیب):
در این فرایند دو یا چند واژه را در کنار یكدیگر میگذارند که ساختاری فرازشناسانه(نحوی) پیدا میکند به شیوهای که بخشهای آن گفتار با پیوندها به هم گره خورده باشند. در آن نما از همدایشهای فرازشناسانه بهره جستهايم.
«خانهی سیمانی»، «آبوهوا» و «چرخ و فلک» نمونههایی از همدایشهای فرازین هستند.
بهرمندی از همدایش و ریشهگیری(اشتقاق):
بهرهگیری از این دو روش، بومداتی(اقتصادی)ترین راه برای گفتن پنداشتهای نویافته است. از میان روشهای ششگانهی بالا، تنها روش پایانی همدایش و ریشهگیری است که در دستگاه گردانش زبان(صَرف) آرام میگيرد.
🗞 بدرود تا پژوهشی دیگر در سازههای زبان پارسی
____________
📝 *پینوشت: رازگردانی دادهها یکی از کارهای یادانبار(حافظه) است که به آدمی پروانه(اجازه) میدهد که فتادههای(موارد) یادگیری، ساختاری سزاوار اندوختن در مغز شوند تا پس از آن از انبارهی بلند زیم(حافظه بلند مدت) یا کوتاه زیم بازیابی شوند.
____________
📚 بازخَنها(منابع):
۱-آرلاتو، آنتونی، ۱۹۳۰، درآمد بر زبانشناسی تاریخی، ترجمه يحیی مدرسی، ۱۳۸۴
۲- آشوری، داريوش، بازانديشی زبان فارسی، نشر مركز، ۱۳۷۲
۳- باطنی، محمد رضا، توصيف ساختمان دستوری زبان فارسی، ۱۳۷۲
۴- رضایی باغ بيدی، حسن، واژهشناسی و ریشهشناسی زبان انگلیسی، ۱۳۷۷
۵- طباطبایی، علاءالدين، فعل بسيط فارسی و واژهسازی، ۱۳۷۶
۶- فرشيدورد، خسرو، ساختمان دستوری و تحليل معنایی مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۲
۷- ناتل خانلری، پرويز، ساختمان فعل، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۵۵
۸- وثوقی، حسين، واژهشناسی و فرهنگنگاری در زبان فارسی، انتشارات باز، ۱۳۸۳
____________
📝 دوستان ارجمند این رشته یادداشت در اینجا به پایان رسید. میتوانید بخشهای پیشین را با جستوجوی برچسب #واژه_گزینی بخوانید.
📝 @AdabSar