نشر سایه سخن
9.72K subscribers
13K photos
4.74K videos
270 files
3.77K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
Forwarded from Maryam .pishghadam
#تاریخ_روانشناسی

🌐 22 آبان، سالگرد درگذشت دکتر پریرخ دادستان
🔻 به بهانه #فیلتر_تلگرام

▪️با سایه ها می جنگید!

◀️ همین روزها اعلام می شود: « روح مجازی تلگرام به فیلتر پیوست». یکی دو روزی در موردش جوک می سازیم، بعد کمی غر می زنیم، تقلا می کنیم با فیلترشکن ورود کنیم، #دولت اعلام می کند در حال تلاش است تا محدودیت ها را بردارد ... بعد #عادت می کنیم! همیشه عادت می کنیم.

اما این چند نکته را خطاب به بزرگان و تصمیم گیران عرض می کنم. باشد که مثل همیشه گوش ندهند:

1️⃣ چند وقت پیش آقای #ضرغامی که بزرگوار وقتی رئیس صدا و سیما بود به آزادی بیان خیلی اعتقاد نداشت و حالا برای #چگوارا و #جان_لاک کلاس خصوصی مبانی آزادی می گذارد، نوشت تعدادی از اعضای #شورای_فضای_مجازی_کشور توان ساخت یک ایمیل را ندارند! ... همین! ما هیچ، ما نگاه! ما #کیانوش در #برره!

2️⃣ در ایران اصولاً کسی نظر ما را نمی خواهد، یعنی جز در هنگام #انتخابات و #راهپیمای های دشمن شکن که در یک مقطع کوتاه فهیم و فکور می شویم، باقی اوقات ما را جزو میوه جات به حساب نمی آورند.

حضور بیش از 40 میلیون نفر در تلگرام و پافشاری آنها برای عدم ترک این فضا و پیوستن به شبکه های ساخت وطن هم خیلی مهم نیست لابد. «آقا به این مردم رو ندید، سوارمون میشن ها!»

3️⃣ پیش تر هم نوشتم که #تکنولوژی نه خوب است، نه بد است و نه بی طرف است. مثل اسلحه. بستگی دارد توی دست چه کسی باشد و چطور از آن استفاده کند. انکار و حاشا و فیلتر کردن تلگرام و مبارزه با تکنولوژی مثل جنگیدن با سایه هاست. پیروز نمی شوید، اما خسته می شوید!

همانطور که سال ها جنگیدن با دوش حمام، برق، رادیو، تلویزیون، مدرسه رفتن دختران، رانندگی زنان، شناسنامه گرفتن،ماهواره، اینترنت و ... جنگیدن با سایه ها بود. قربان تان بروم که نه #تاریخ می خوانید، نه گوش می کنید و نه عبرت می گیرید. پس به جنگ تان ادامه بدهید!

4️⃣ من هم باور نمی کنم که #پاول_دوروف صرفاً برای رضای خدا و خلق خدا تلگرام را راه انداخته باشد. اصولاً یاد گرفته ایم که #پنیر_مجانی فقط ممکن است در #تله_موش موجود باشد.

همه کسانی که از تلگرام استفاده می کنند هم می دانند که اطلاعاتی که به اشتراک می گذارند ممکن است مورد استفاده صاحبان این شبکه قرار بگیرد اما کمی فکر کنید که چرا آنها حاضرند اطلاعاتشان مورد استفاده غریبه قرار بگیرد اما به آشنا اعتماد نمی کنند؟

5️⃣ صرفاً جهت استحضار عرض می کنم که ما در سال 2018 میلادی زندگی می کنیم نه سال سوم هجری قمری. دنیا دارد خودش را برای رونمایی ازWeb3 آماده می کند. لابد می خواهید بدانید Web3چیست؟ هر وقت نحوه ساختن یک #ایمیل را یاد گرفتید انشالله در مورد Web3 هم کسب اطلاع خواهید کرد!

اگر خود تلگرام نتواند در مقابل فیلتر کاری کند خیلی زود یک شبکه جدید وارد این بازار بی انتها می شود. تا ابد نمی توانید در این اتوبان سرعت گیر بسازید.

6️⃣ پیرمرد بی سوادی که الهه جامعه شناسی من است می گفت: «بچه ای که آب #یخ خورد و از تلویزیون #کارتون دید، چوپان نمی شود». مردمی که مزه تلگرام و شبکه های مجازی را چشیدند، به عقب برنمی گردند. به فکر چاره ای بهتر از فیلتر باشید.

7️⃣ سال گذشته در کنفرانس F8 Developer #زاکربرگ موسس فیسبوک گفت: «فناوری جدید ما به شما امکان می دهد که با ذهن تان تایپ کرده و با پوست تان بشنوید». آنها با فناوری جدید به کاربران اجازه دادند بدون استفاده از دست و تنها با دستور ذهن تا هشت کلمه در دقیقه تایپ کنند.

دقت کردید؟با ذهن تایپ کنیم با پوست بشنویم!یعنی حتی اگر گوشی هایمان را از ما بگیرید و به دلیل استفاده از تلگرام در دهان مان #فلفل بریزید باز فایده ندارد. زمین، دور خورشید خواهد گشت حتی اگر همه ما #توبه کنیم!

8️⃣ کاش این اراده ای که برای فیلتر کردن داشتید را صرف مبارزه با فساد و بهبود زندگی مردم می کردید. آن وقت خودمان می رفتیم #فلفل می ریختیم توی دهان موسس تلگرام!

9️⃣در این کانال در حد وسع و توانم تلاش کردم به وحدت ملی، به پاشیدن بذر امید،به ماندن و کار کردن برای کشور، به تشویق جوانترها برای جنگیدن با مشکلات و ... کمک کنم.

هیچ ادعایی ندارم که موثر بوده ام، اما می توانم مدعی شوم که فحش و تهدید و توهین کم نشنیدم. حداقل شما که خبر دارید! از فردا که تلگرام فیلتر شود نمی میرم، احتمالاً می روم و نان و ماستم را می خورم. شما هم نان و موز و #خاویارتان را بخورید. نوش جان.
س: انسان چیست؟
ج: موجودی است بافهم و احساس.

س: اکنون‌که چنین موجودی است چه باید کند؟
ج: باید جویای خوشی و لذت باشد، و از درد دوری جوید.

س: آیا این خودخواهی نیست؟
ج: نتیجه‌ی ضروری خودخواهی است.

س: آیا خودخواهی در همه‌ی مردم یکسان است؟
ج: بلی، زیرا همه‌ی مردم طالب حفظ خود و نیکبختی‌اند.

س: از نیکبختی چه می‌فهمید؟
ج: حالت مداومی که در آن خوشی بیش از رنج است.

س: برای برخورداری از این حالت چه باید کرد؟
ج: باید خرد خویش را پرورش دهیم و از آن پیروی کنیم.

س: خرد چیست؟
ج: شناخت حقایقی است که نیکبختی ما به آن‌ها بستگی دارد.

س: آیا خودخواهی همیشه ما را به کشف این حقایق، و به کار بستن آن‌ها وامی‌دارد؟
ج: نه، زیرا همه‌ی مردم نمی‌دانند که خودخواهی را چگونه باید به کار بست.

س: منظورتان چیست؟
ج: منظورم این است که برخی از مردم خود را به‌حق دوست دارند، و برخی از مردم به‌ناحق.

س: چه کسانی خویشتن را به‌حق دوست دارند؟
ج: آنان که می‌کوشند یکدیگر را بشناسند، و آنان که نیکبختی خود را از نیکبختی دیگران جدا نمی‌کنند.

📚 #تاریخ_تمدن
🖋 #ویل_دورانت
| عصر ولتر | دفتر پنجم | فصل 23 | V- اخلاق جدید


@SOCIAL_SCIENCE
🆔 @SayehSokhan
متن تقدیمی دکتر سریع القلم در ابتدای کتاب اقتدارگرایی در عصر پهلوی:

تقدیم به ایرانیانی که در سال ۱۴۲۲ زندگی خواهند کرد به طوری که:

۱. در انتخابات، مردم به احزاب رأی خواهند داد نه افراد؛
۲. صادرات پتروشیمی ایران، سهمی جزء پنج کشور اول جهان را خواهد داشت؛
۳. در جاده ها، هر ۲۵ کیلومتر، یک بخش استراحت وجود خواهد داشت؛
۴. شهروندان هر چند ماه، یک کتاب خواهند خواند؛
۵. شخصیت شهروندان با دانش آنها هم زمان رشد خواهد کرد؛
۶. نارسایی های محیط زیستی با آموزش و فن آوری روز حل خواهند شد؛
۷. به واسطه حمل و نقل عمومی، نیاز شهروندان به خرید اتوموبیل کمتر خواهد شد؛
۸. یک سوم نمایندگان مجلس از بانوان خواهد بود؛
۹. حداقل بیست میلیون توریست از ایران بازدید خواهند کرد؛
۱۰. هیچ شهروندی در سواحل دریای خزر و خلیج فارس، آشغال پرت نخواهد کرد؛
۱۱. چندین تلویزیون خصوصی با تلویزیون دولتی رقابت خواهند کرد؛
۱۲. شهروندان ۵۶ کشور مسلمان می توانند بدون ویزا به ایران سفر کنند؛
۱۳. اخلاق مدنی به طور چشمگیری در ایران رشد خواهد کرد؛
۱۴. ایرانیان صاحب قرارداد اجتماعی خواهند بود؛
۱۵. میانگین سن وزرای کشور، بین ۴۰ تا ۴۵ سال خواهد بود؛
۱۶. تعداد دانشگاه هایی که مدرک دکتری می دهند به زیر بیست خواهد رسید؛
۱۷. نرخ مهاجرت به حداقل خواهد رسید؛
۱۸نظام بانکی و مالی بین المللی شریک و رقیب نظام بانکی ایران خواهد بود؛
۱۹. روابط ایران با عموم همسایگان، عادی و مسالمت آمیز خواهد بود؛
۲۰. شهروندان در رعایت آداب گفت و گو، قبول کردن تفاوت های فکری و رعایت حریم فردی، در منطقه خاورمیانه زبانزد خواهند بود؛
۲۱. ایران، قطب صنعت IT/ICT در خاورمیانه خواهد بود؛
۲۲. متخصصان و بنگاه های ایرانی، نقش عمده ای در امور تجاری و اقتصادی کشورهای همسایه خواهند داشت؛
۲۳. شهروندان با گذرنامه خود حداقل به ۱۴۵ کشور بدون ویزا می توانند سفر کنند؛
۲۴. صادرات نفت و گاز ایران متوقف خواهد شد؛
۲۵. تصویر بیرونی از ایران: علمی، فن آوری، فرهنگی و مدنی خواهد شد؛
۲۶. مهندسین و متخصصان ایرانی به همراه تبعه ۳۵ کشور دیگر در تولید ایرباس مشارکت خواهند کرد؛
۲۷. رتبه اعتباری ایران در سرمایه گذاری به +A خواهد رسید؛
۲۸. و در نتیجه، هنر، معماری، ادبیات و فرهنگ ایران در دنیا مطرح خواهد بود؛
۲۹. درآمد سرانه به بالای بیست هزار دلار خواهد رسید؛
۳۰. و در نتیجه، اعتماد، صداقت، همکاری مدنی، نهاد خانواده و راست گویی در کشور فراگیر خواهد شد.

#تاریخ_معاصرایران 👇👇👇
📚https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxyFmzRqfJG52Q
🆔 @sayehsokhan
«اسلحه، میکروب و فولاد» در مورد تاریخ مختصر زندگی انسان و چگونگی شکل‌گیری جوامع امروزی است.
نویسنده استدلال می‌کند که شکاف در قدرت و فناوری بین جوامع انسانی ریشه در تفاوت‌های زیست‌محیطی دارد. او توضیح می‌دهد که تقریباً تمام دستاوردهای بشری در قاره اوراسیا رخ داده است. مردم قاره‌های دیگر به‌طور گسترده‌ای مغلوب و جا‌به‌جا شده‌اند و در برخی موارد مثل بومیان آمریکا و استرالیا عمدتاً از بین رفته‌اند. دلیل اولیه این سلطه اوراسیایی‌ها برتری‌های نظامی و سیاسی آن‌ها است که خود ناشی از پیدایش زودهنگام کشاورزی در میان این اقوام پس از آخرین عصر یخ‌بندان بوده است.
سلاح‌های برتر مستقیماً منجر به برتری نظامی می‌شوند (اسلحه)؛ بیماری‌های اروپایی و آسیایی جمعیت‌های بومی را تضعیف کرده و کاهش داده، باعث می‌شوند اعمال کنترل بر آن‌ها راحت‌تر شود (میکروب) و دولت متمرکز ناسیونالیسم را ترویج داده و بستری برای سازمان‌های قدرتمند نظامی به وجود می‌آورد (فولاد).

📚اسلحه میکروب و فولاد (سرنوشت جوامع انسانی)،‌ نویسنده: جرد دایموند،‌ مترجم: حسن مرتضوی،‌ ناشر: بازتاب‌نگار

@ketabemostatab


#معرفی_کتاب
#تاریخ_مختصر_جهان
11 شهریور؛ روز ملی صنعت چاپ
یازدهم شهریور برای اهالی صنعت چاپ اهمیت بسیاری دارد چرا که در این روز، صنعت چاپ ایران با بیش از دو سده قدمت دارای هویت شد و «روز ملی صنعت چاپ» نام گرفت. این روز یادآور تلاش مستمر و زحمت مداوم جمع بزرگی از #کارگران، #صنعتگران و #هنرمندان و در یک جمله وامدار تلاش بزرگمردان فرهنگ ایران زمین است.
 
چاپ یعنی #زندگی، یعنی #حیات، #پویایی و #تحرک، فکر این که در نبود چاپ جامعه با چه مشکلاتی روبه‌رو می‌شود غیرقابل تصور است.
برای چند لحظه به دنیای بدون چاپ فکر کنید، تصور کنید که محصولی عکس نداشته و بخواهد معرفی شود. اگر چاپ نباشد هیچ کارت شناسایی برای معرفی #هویت ما وجود ندارد، خبری از اسکناس‌های رنگارنگ نیست و  #کتاب و #مجله‌ای چاپ نخواهد شد و اگر صفحات وب را #چاپ_نوین بنامیم دیگر سرگرمی به‌نام اینرنت معنا ندارد.
 
اختراع حروف چاپی، از مهم‌ترین رخدادهای تاریخ بشریت

یکی از مهم‌ترین رخدادهای #تاریخ_بشریت، اختراع حروف چاپی مستقل و #دستگاه_چاپ بوده ‌است. نخستین‌بار، #یوهانس_گوتنبرگ آلمانی در سال ۱۴۵۶ میلادی چاپ را #اختراع کرد اما در حقیقت اختراع فن چاپ به قرن‌ها پیش از گوتنبرگ مربوط می‌شود، شاید وقتی به کتیبه حقوق بشر کوروش هخامنشی نگاه می‌کنیم نشانه‌هایی از این صنعت قابل مشاهده باشد.
 
پیدایش صنعت چاپ در جهان

بسیاری پیدایش نخست این صنعت حیات بخش را مربوط به چین می‌دانند اما از کجا معلوم که چاپ قرن‌ها پیش از چینی‌ها ابداع نشده باشد چرا که جنگ‌های پی‌درپی اجازه کاوش را از انسان‌ها گرفته است و شاید اگر نابودی فرهنگی در جنگ‌ها نبود امروز مطالبی می‌توان یافت که چاپ را به ایران نسبت داد. با نگاهی به تمدن تخت جمشید و آثار برجای مانده از شهرسوخته، این فرضیه چندان دور از ذهن نیست.

اگر گوتنبرگ را #پدر_چاپ دنیا معرفی کنیم در توضیح فعالیت‌های وی می‌خوانیم که او روزانه بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ برگ چاپ می‌کرد. نخستین کتابی که او پدید آورد کتاب مقدس ۴۲ سطری بود. کتاب‌هایی که در آن زمان به‌چاپ می‌رسید به «اینکونابولا» معروف است. ابداع گوتنبرگ ظرف مدتی حدود ۴۰ سال در عمده کشورهای اروپایی و در شهرهایی مانند ونیز، فلورانس، پاریس و لیون رواج پیدا کرد و چاپخانه‌هایی با این روش به‌وجود آمد.

نامگذاری روز ملی صنعت چاپ

با گذشت زمان اهمیت صنعت چاپ بر همه روشن شد، نامگذاري روز 11 شهريورماه به‌عنوان روز ملي صنعت چاپ در تقویم ایرانیان در سال 1382 و با تلاش‌ #اسدالله_جامي (مدير كل وقت دفتر امور چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) انجام شد. در آن زمان اهالی صنعت چاپ به شوراي فرهنگ عمومي درخواست‌ دادند و توضيحات بسياري براي لزوم ورود اين روز در تقويم مطرح کردند تا در نهايت اين شورا به اين جمع‌بندي رسيد كه روز ملي صنعت چاپ به رسميت شناخته شود و این‌گونه 11 شهریورماه به‌عنوان روز ملی صنعت چاپ در تقویم نامگذاری شد.

🆔@Sayehsokhan
#تاریخ_بیهقی
#حسنک_وزیر
حسن بن محمد میکالی شناخته شده به حسنک وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور مسعود غزنوی و به فتوای خلیفهٔ بغداد، تحت عنوان قرمطی یا اسماعیلی در روز ۲۴ بهمن سال ۴۱۰ خورشیدی،‌ به دار آویخته شد.
امیر حسنک، از آل میکال از خاندان دیواشتیج شاهزادهٔ سغدی بود. سلطان محمود او را به خاطر دانش و تجربه‌اش به وزارت حکومت خویش منصوب کرد. حسنک در زمان حیات محمود به حج رفت و در هنگام بازگشت به دلیل ناامنی راه‌ها از مسیر مصر به غزنی برگشت. در مصر خلعت خلیفهٔ فاطمی مصر را که شیعهٔ اسماعیلی بود قبول کرده و در غزنی تسلیم سلطان محمود کرد. خلیفهٔ عباسی، حسنک را در واقع بخاطر قبول خلعت فاطمیان و به خدمت نرسیدن وی ولی در ظاهر و با بهانه کردن قرمطی‌گری ساختگی او از محمود خواست وی را تسلیم کند. سلطان محمود که به وزیرش اعتماد داشت و مطمئن بود که وی قرمطی نیست به خواست خلیفه جواب رد داد. ابوالفضل بیهقی می‌گوید که سلطان محمود نسبت به پافشاری خلیفه بر اعدام حسنک وزیر به خشم آمد و گفت: «به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همهٔ جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده‌ام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!»
پس از مرگ محمود غزنوی، حسنک وزیر از جمله کسانی بود که در به سلطنت رساندن محمد پسر محمود و برادر مسعود تلاش فراوان کرد. زمانی که محمد شکست خورد و مسعود غزنوی زمام امور را در دست گرفت، قرمطی‌گری وزیر پدرش را بهانه گرفته و به درخواست خلیفهٔ بغداد و با پافشاری بوسهل زوزنی، او را به دار آویخت. صحنه به دار آویختن حسنک که در تاریخ بیهقی آمده‌است بی‌شک یکی از شاهکارهای نثر قرن ۵ فارسی است.در تاریخ بیهقی آمده‌است:

و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچ‌کس دست بسنگ نمی‌کرد و همه زار می‌گریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده. اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه‌الله‌علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند، نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. … احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند… چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنان‌که تنها آمده بود، از شکم مادر … حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنان‌که پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنان‌که اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنان‌که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنان‌که زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنان‌که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.

🆔 @Sayehsokhan
Interlude 01 Execution of dr Fatemi
Shahrouz kabiri
♬ پادکست تاریخ شفاهی با شهروز
◉ Interlude 01
❒ میان پرده اول: ماجرای دستگیری و اعدام دکتر فاطمی
────────♬────────
کارگردان صوتی: شهروز کبیری

#تاریخ_شفاهی_شهروز #میان_پرده

🆔 @Sayehsokhan
Audio
Forwarded from تاریخ معاصـر ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در برزیل بمناسبت درگذشت اسطوره فوتبال جهان « پله » 3 روز عزای عمومی اعلام شد..

فیلمی تاریخی از سفر اسطوره فوتبال جهان « پله » به ایران ..

پله، ستاره تابناک فوتبال برزیل  در هشتاد و دو سالگی درگذشت...
او  در اردیبهشت سال پنجاه و یک به ایران سفر کرد..

در این سفر، پله در تهران مورد استقبال شدید مردم کشورمان قرار گرفت.
او و تیم ملی برزیل، تنها یک سال و نیم قبل از این سفر، در جام جهانی سال هفتاد میلادی در مکزیک عنوان قهرمانی را به دست آورده بودند...


« ادسون آرانتس دو ناسیمنتو » که با نام « پله »  شناخته می‌شود، بازیکن سابق فوتبال اهل برزیل بود که در پست مهاجم بازی می‌کرد.

او به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین بازیکنان تمام ادوار تلقی می‌شود و از سوی فیفا لقب «برترین» را گرفته‌است.

او یکی از موفق‌ترین و محبوب‌ترین چهره‌های ورزشی قرن بیستم بود. 


#تاریخ_معاصرایران 👇👇👇
📚https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg
🔴هجوم وغارت ایران توسط اعراب جهاد نبود

قبلا در معرفی کتاب #دو_قرن_سکوت از مرحوم دکتر #عبدالحسین_زرین‌کوب اشاره کردم آنچه ظلم وتجاوز در فتوحات نومسلمانان از زمان خلیفه دوم #عمر تا دوران اموی و عباسی انجام شده هیچکدام ربطی به اسلام ندارد در حقیقت از احساسات مسلمانان و به نام جهاد سوء استفاده شد تا اموال و خزانه ایرانیان به مدینه و بعد دمشق و بغداد منتقل گردد و زنان و بچه‌های ایرانی کنیز و غلام شده و فروخته شود.

امامان شیعه هیچکدام به این فتوحات راضی نبودند و آنچه در #تاریخ_طبری از مشورت‌گرفتن عمر از #امیرمومنان نقل شده برای رفتن خلیفه با اعراب به جهاد برای فتح ایران و نرفتن، هم نه تنها دلالتی به رضایت امام به این کشورگشایی‌ها ندارد که با مشورت‌دادن به خالی‌نکردن مدینه مقدمات باقی‌ماندن خلیفه و برخی از قوا را فراهم آورد و از واردشدن خسارت بیشتر پیش‌گیری نمود.

مهمتر آن است که ما در منابع روایی خود روایات صریح داریم در نهی ائمه معصومین از مشارکت شیعیان در این فتوحات.

📣چند دقیقه در این خصوص در گروه گفتگو صحبت کردم.

🎞فیلم سخنان دردمندانه دکترشفیعی کدکنی در خصوص هجوم اعراب به ایران و پاسداشت مقام فردوسی در خدمت به زبان و فرهنگ فارسی را می‌توانید اینجا ببینید
https://t.me/virayeshe_zehn
@ketabeabii
🆔 @Sayehsokhan
#تاریخ

برای اخراج محمدعلی‌شاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آن‌ها بودم.
روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافه‌ای تکیده و شکسته بود. با آن‌که در مورد اخراج محمدعلی‌شاه خبری منتشر نشده بود، ولی عده‌ای زیاد در مقابل سفارت انگلیس در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و می‌خواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند.

هیئت متوجه شد و از شهر درخواست کرد که عده‌ای قزاق بفرستند. قزاق‌ها آمدند و در دو طرف مستقر شدند. قیافۀ جمعیت بی‌نهایت غضبناک و عصبانی بود. هیئت انتظار داشت که واقعه‌ای روی بدهد. ازاین‌رو من جلو جمعیت رفته و آن‌ها را به آرامش دعوت کردم. ولی جمعیت همچنان عصبانی بود.
تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از درِ پنهانی سفارت خارج کنیم. شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغض‌گرفته جلو آمده و به ترکی شروع به احوال‌پرسی کرد. گریه به شاه امان نمی‌داد. من به او گفتم چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟ بغض شاه ترکید. گفت:
«خدا ذلیل کند شاپشال و امیربهادر جنگ را، آن‌ها مرا اغفال کردند تا روبه‌روی ملتم بایستم.»

گفتم: «عذر بدتر از گناه.» به او گفتم: «به‌هرحال الان چاره‌ای نیست و خودکرده را تدبیر نیست. باید هرچه‌زودتر خاک ایران را ترک کنی. تا چه وقت می‌خواهی به این زندگی ذلت‌بار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی.» شاه در این موقع با صدای بلند می‌گریست به‌طوری‌که همه هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متأثر شدند.

محمدعلی‌شاه دیگر آن شاهی نبود که روبه‌روی ملت خود ایستاده بود. مثل بچه مطیعی شده بود که پناهگاهی می‌جست. چون شایع بود که محمدعلی‌شاه قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد، ستارخان به ترکی با فریاد گفت: «جیب‌ها و اثاثه‌اش را بگردید.» من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم رعایت این مردک بیچاره را بکنید. این در وضع روحی بدی است. ستارخان گفت: «مَن بیلمیرم» یعنی من نمی‌دانم.

من پیشنهاد کردم برای آن‌که بهانه‌ای به دست کسی داده نشود، اثاثیه شاه و حتی جیب‌هایش را به شکل زننده‌ای بازرسی کردند. چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورت‌مجلس شد و اعضای هیئت زیر آن را امضا کردند. ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثۀ ملکه‌جهان خانمش را هم بگردید.

من گفتم: «این کار زننده است.» ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلی‌شاه بودند صدا کرد و گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید. زن‌ها حتی سینه‌بند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند. شاه خواست مانع شود،
ستارخان به ترکی گفت: «هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا می‌خواهی دارایی‌های "رعیت" را به تاراج ببری؟» ناسزایی هم نثار شاه کرد. من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمی‌شد و او مرتب مثل شیر می‌غرید و اسلحه‌اش را تکان می‌داد.

در آخر محمدعلی‌شاه به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟ محمدعلی شاه لکه‌ای را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچ‌وقت پاک نخواهد شد. او ملتی را که آزادی می‌خواست کشت. مجلس را به توپ بست و ملک‌المتکلمین و صوراسرافیل را در باغ شاه خفه کرد...
به‌هرحال صحنه‌ای بود دردناک و ناراحت‌کننده. در دل گفتم: یک پایان رقت بار...

#مشروطیت_ایران
#محمود_ستایش
ص ۱۰۴ تا ۱۰۷

🆔 @Sayehsokhan
‏از دور که سواد شهر پیدا شد، دود و آتش بود که از شهر زبانه همی کشید، به شهر که رسیدم، کشته بود که بر جای جای شهر فتاده بود، زنان و‌ مردان و کودکان....

مهاجمان حتی بر حیوانات هم رحم نکرده آنها را نیز کشته بودند. ناگاه از برزنی صدای بربط شنیدیم، به کوی وارد شدیم و مردی را در حال ‏بربط نوازی و رقص دیدیم.
گفتیم ای مرد، این چه حال است؟ با چشمانی گریان و حالی پریشان گفت: که سپاهیان مسلمان بر نیمروز تاخته و یزیدابن مهلب دستور کشتار همگان داد و کشتند و سوختند ، من به همراه اندکی بیرون از شهر بودیم و پس از رفتن آنان آمدیم.
حیرت زده گفتیم پس این نواختن و رقص از برای چیست ؟
گفت : مگر نمی‌دانید که امروز نوروز است؟.🌱


📒 #تاریخ_سیستان
👤 #احمد_کسروی
#نوروز_مبارک

🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from تاریخ معاصـر ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آیا رضا شاه را انگلیس ها به قدرت رساندند؟

دکتر لطف‌الله آجودانی، ( پژوهشگر تاریخ) :

۱. کودتای رضاخان در ۱۲۹۹ به هیچ‌وجه از قبل طراحی، برنامه‌ریزی و تعیین و هدفگذاری شده انگلستان نبود.
یک سال و اندی قبل از این کودتا، رضاخان در اندیشه کودتا بود.
۲. اگر کودتا انگلیسی بود، چرا شاهد حضور افراد ضدانگلیسی همانند ماژور مسعود خان و کاظم خان سیاح هستیم؟
اولی در جنگ جهانی علیه انگلستان جنگید و دومی حتی قرار بود از سوی انگلیسی‌ها در آستانهٔ کودتا اعدام شود
۳. اگر کودتا انگلیسی بود دستگیری افراد وابسته به انگلیس مثل نصرت‌الدوله از سوی کودتاگران چه معنی داشت؟
۴. اگر کودتا انگلیسی بود چرا انگلیسی‌ها از افراد سرسپرده خود استفاده نکردند؟
۵. اگر کودتا انگلیسی بود چرا انگلستان دولت کودتا را بعد از ۱۵ روز به رسمیت شناخت؟ علت این تعلل چه بود؟
۶. اگر کودتا انگلیسی بود چرا رضاخان و سید ضیاء از همان آغاز اختلافات شدیدی داشتند؟
۷. اگر کودتا انگلیسی بود چرا بر اساس خاطرات آیرن‌ساید او به رضاخان بی‌اعتماد بود؟

#تاریخ_معاصرایران 👇👇👇
📚https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg
🪽روایت گدایان

از کوچه‌های خردلی و دیوارهای پیچ در پیچ اُخرایی که می‌گذشتم، صدایی شنیدم موزون و‌ مقفی و‌ محزون که دیواره‌های گلی و آجرهای ریخته را مَسح می‌کشید و ترجیع بندش طنین ممتد ضربه عصایی بود که بر زمین می‌خورد. از درازنای کوچه‌ای که بلندایش سقف آسمان را می‌سایید بیرون آمدم، روبه روی حجره‌هایی که درهایشان بسته بود و پایین پله‌هایی سنگی که به خانه‌ای چوبینه می‌رسید، مردی را دیدم که مرا نمی‌دید.

نابینا گدایی بود عصا زنان  با عرقچینی سفید بر سر و همیانی خالی بر دوش که آواز می‌خواند و کوچه به کوچه می‌رفت. من گدای آوازه خوان کوچه گرد ندیده بودم. هر چه گدا دیده بودم، نشسته بودند با دست‌هایی ملتمس پیش روی رهگذران. اما این مرد در تاریکنای دهلیزی بی‌انتها کوی به کوی  کجا می‌رفت؟ همه عمر در این تاریکی چه چیز را می‌جست؟ اگر تقدیرش به دنیا نیامدن در اینجا و به دنیا آمدن در جایی دیگر بود، شاید جهانش این همه تاریک نمی‌ماند.

او نابینا بود و‌ مردمان را نمی‌دید، مردمان بینا بودند اما باز هم او را نمی‌دیدند.
من به دنبال صدای سائل رفتم، دنبال کلماتی که مُسجّع بود، دنبال موسیقایی که زیر و‌ بمش زخمه می‌زد به تار و پود خاک و خاطره. من رفتم و از کوچه به کتاب رسیدم و دیدم که من رهگذر کتابی هستم که روزی مردی از بصره  آن را نوشته است.

اسم من حارث بن همام شد  و اسم این درویشِ حاجتمند که شعر می‌خواند و از تمنا ‌و تقاضایش بلاغت و فصاحت می‌ریخت، ابو زید سروجی بود. من دیگر در کوچه‌های فاس کهن نبودم. من لابه‌لای خطوط کتاب مقامات حریری بودم، مرا علی بن عثمان حریری داشت می‌نوشت.
من کوچه به کوچه نمی‌رفتم، من مقامه به مقامه روایت می‌شدم، بیرون از این کوچه ها سال ۲۰۲۳ میلادی بود اما آنجا که من بودم، سال چهار صد و‌ نود و پنج هجری بود و حریری مردی چهل و نه ساله که از زیبایی چهره بهره‌ای نداشت، من اما دوستش داشتم که هم ادیب بود و‌ هم سخندان و هم زیرک و هم آداب گدایی را نیک می‌دانست و کیست که قهرمان کتابش گدایی باشد به هزار فن آراسته!

من که دیگر عرفان نبودم، قهرمان_ راوی کتاب مقامات حریری بودم و شهر به شهر می رفتم و همیشه و همه جا به ابوزید می‌رسیدم به گدایی که نزار بود و به خواهش و  دریوزه روزگار می‌گذراند اما بدیع و کلام و‌ لغت و‌ متل می‌دانست، به مفلسی رسیدم که چراغ غریبان بود و تاج ادیبان.

به ابوزید گفتم: منم عرفان، چگونه است حال تو؟
گفت: می‌گردم در دو‌ حال تنگی و‌ فراخی و می‌گردم با دو باد سخت و نرم.
دیدم راست می‌گوید: ما همه همینیم در دو حال تنگی و فراخی می‌گردیم  و می‌چرخیم با دو باد سخت و‌ نرم.

گفت: روزگار را ببین که چگونه بکاست و ظلم را ببین که چگونه بسیار شد!
روزگار را نگاه کردم دیدم که کاسته است و ظلم را هم تماشا کردم که بسیار شده بود.
گفت: اندک بضاعتم و تُنُک توبره. سر چوب بر زمین می‌زنم، گرسنه و میان تهی‌ام، جرعه جرعه خورنده غصه‌هایم، عجبا که می‌خواهم از خواری به برخورداری برسم!
دیدم من هم چنینم او سر چوب بر زمین می‌زند  و‌ من سر قلم بر کاغذ.

به گدای فاسی گفتم: من از باب سوم گلستان می‌آیم، از فضیلت قناعت، از اولین حکایتش، از آنجا که سعدی می‌فرماید: خواهنده مغربی در صف بزازان حلب می‌گفت:
ای خداوندانِ  نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سؤال از جهان بر خاستی.
به او گفتم: هرگز باورم نمی‌شد که قرن‌ها بعد به چشم خود در کوچه‌های فاس خواهنده مغربی ببینم.

گفت: اما به سعدی بگو، رسم سؤال از جهان بر نخواهد خاست و  بگو که خدای تو، چشم را از من دریغ کرد و من تا ابد در کوچه‌های جهان می‌گردم و می‌پرسم چرا چرا چرا؟

و هزاران چرا پیچید در کوچه‌های فاس قدیم از قرن هفتم تا به امروز…
من باید از فاس قدیم و مقامات حریری و حارثی که در من بود و ابوزیدی که او بود جدا می‌شدم،

گفتم: خداحافظ ای خواهنده مغربی که برابرم از تاریخ و طومار در آمدی، خداحافظ…
او می‌رفت و می‌خواند:
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی

✍️#عرفان_نظرآهاری
#تاریخ_و_طومار_در_کوچه_های_فاس
#مراکش
🪽@erfannazarahari
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙برنامه پخش اپیزود ویژه روز جهانی زن در پادکست رخ

اپیزود تک قسمتی داستان زندگی سه بانوی ایرانی(خانم ها بی بی مریم بختیاری، قمرالملوک وزیری و ایران درودی) 🙏🌹

پادکست رخ، روایتگر داستان زندگی کسانی که بخشی از تاریخ ایران یا جهان را رقم زدند
لینک مستقیم دانلود  تمام اپیزودهای پادکست رخ تقدیم شما با عشق 🌺

اپیزود ویژه روز جهانی زنان داستان زندگی سه بانوی ایرانی👇👇👇

🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
لینک دانلود مستقیم
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺

#تاریخ_بدانیم #تاریخ #امیر_سودبخش #بیوگرافی #بی_بی_مریم_بختیاری #ایران #قمرالملوک_وزیری #ایران_درودی

@rokhpodcast

🆔 @Sayehsokhan
🔸‌چرا شاهنامه ابومنصوری چنان با بی‌اعتنایی مواجه شد که به‌مرور زمان از میان رفت؟

در پاسخ این سؤال به دو نکته باید اشاره کرد. اول این‌که اهتمام عموم ایرانیان به شعر و سخن منظوم موجب می‌شد که برای نثر و کلام منثور چندان اهمیتی قائل نشوند و از رونویسی و تکثیر کتاب‌های منثور، به‌ویژه اگر مانند شاهنامه ابومنصوری سنگین و پرورق می‌بود، خودداری ورزند. دیگر این‌که کتاب پرحجمی که معمری به دستور ابومنصور فراهم آورده بود پس از مدتی با حریف قدرقدرتی چون شاهنامه منظوم فردوسی روبه‌رو شد و کم‌کم عرصه را به آن وانهاد و از میدان به در رفت. همین مقدمه آن هم اگر برجای مانده،  به گفتهٔ علامه قزوینی، «در سایهٔ شاهنامهٔ فردوسی» دوام آورده و به دست ما رسیده است. نخستین کسانی که شاهکار فردوسی را استنساخ و رونویسی می‌کرده‌اند چون این مقدمه را مناسب مقام یافته‌اند آن را از شاهنامه فردوسی منتقل کرده و از این طریق موجب ماندگاری‌اش شده‌اند، «والا قرن‌ها بود که با اصلش از میان رفته بود.» (قزوینی، ۱۳۸۹/۱۳۱۳، ص ۱۸۶).

#تاریخ_و_ادبیات
#شاهنامه_ابومنصوری

@dmdehghani

🆔 @sayehsokhan
تنها غصه ای که می‌خورم غصه‌ی ایران است...

زنده یاد استاد داریوش شایگان:

من زندگی روتینی دارم.
حدود چهل سال است که تنها زندگی می‌کنم.
شب‌ها دیر می‌خوابم و صبح هم دیر از خواب بیدار می‌شوم.

صبح ها 45 دقیقه در خانه ورزش می‌کنم تا بدنم راه بیفتد.
ورزش خاصی هم نمی‌کنم.
همین جا توی پذیرایی، راه می‌روم و دور می‌زنم..
نیم ساعت. پانزده دقیقه هم ورزش پا و کمر می‌کنم.

آشپز دارم که هفته‌ای دو روز می‌آید غذا می‌پزد و من ظهرها، بخشی از همان غذا را گرم می‌کنم و می‌خورم.
خیلی کم غذا می‌خورم.

یک آقایی هم هر روز از ساعت هفت صبح می‌آید و خانه را تمیز می‌کند و خریدی اگر باشد انجام می‌دهد و ساعت دوازده ظهر می رود.

شامم هم همیشه یک تکه نان و پنیر است با چایی شیرین.
برای سیگار کشیدنم هم کوپن گذاشته‌ام.
یک جعبه سیگار برمی‌دارم و هر روز صبح، ده نخ سیگار توی آن می‌گذارم که کوپن آن روزم است.
گاهی تقلب می‌کنم اما نه همیشه.

بعد از این که بیست سال قبل سکته قلبی کردم حواسم هست که زیاد سیگار نکشم.
بعد هم می‌روم به سراغ کتاب‌ها و کارهایم.


حقیقت را باید گفت.
یادتان هست چند وقت قبل گفتم روشنفکران نسل من گند زده‌اند و خیلی به ایران صدمه زده‌اند.
به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد.
نمی‌دانم چرا این جا، روشنفکران ما دوست دارند مدام به دیگران بد و بی‌راه بگویند.

انگار که خودشان قدیس اند.
من دلیلی برای فحاشی به دیگران نمی‌بینم.
اصلا ما روشنفکران همیشه غر می‌زنیم.
همیشه ناراضی هستیم.

قبل از انقلاب روشنفکران ما عموما در دانشگاه یا در سازمان برنامه استخدام بودند و حدود هفت- هشت هزار تومان هم حقوق می‌گرفتند.

موسسات علمی – پژوهشی هم راه افتاده بود و همین مقدار هم از این موسسات می‌گرفتند.
اما مدام غر می زدند.
هویت بازی را روشنفکران نسل من راه انداختند.

قدرت تحلیل نداشتند که پول نفت زیاد شده و زیر بنای ایران آن پول را نمی‌کشد.

یک میلیون کارگر متخصص خارجی در ایران وجود داشت.
یادم هست شرکت شایگان که تاسیس شده در دوره‌ی رضاشاهی است، در شمال پروژه ای باید برای نیروی دریایی می‌ساخت و ما مهندس ایرانی نداشتیم و اگر هم بود حقوقش ماهانه 35 هزار تومان بود.

ما هشت مهندس سوئیسی با ماهی 25 هزار تومان استخدام کردیم.

من آدم خوش شانسی در زندگی بودم.
از زندگی خودم راضی‌ام و با زندگی دیگران هم کاری ندارم.

غصه‌ای اگر دارم و دل نگرانی ای، برای ایران است.
تنها غصه ای که می‌خورم غصه‌ی ایران است.

منبع :
( برگرفته از ماهنامه "اندیشه پویا"، ویژه نامه نوروز 1397، شماره 49 )

مرحوم داریوش شایگان، ۱۳۹۶:

« چه بودیم و چه شدیم. قراربود که کره‌ جنوبی باشیم اما سرانجام کره‌ شمالی شدیم....»
🌐https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

🆔 @sayehsokhan