آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته فریبا اسماعیل‌صفت، مادر جاویدنام مهران عباسپور، اقدم ضمن انتشار این ویدیو نوشت:


«درست سال گذشته همچنین روزی ۲۳مهر عزیز دلمون به خاک سپردم مهران جان دورت بگردم باورم نمیشه که برای همیشه از دستت دادیم جاوید نام مادر به شجاعتت به دلیر بودن افتخار میکنیم تا ابد یاد ونامت درقلب ما هست
🥀🕊مهران عباسپوراقدم 🕊🥀»

مهران عباسپوراقدم، متولد ۱۳۷۰ اهل رشت .بود پیشه‌اش صافکاری بود مهران دوره محکومیتی را در زندان لاکان رشت سپری می‌کرد و بنا بود ۹ آبان ۱۴۰۱ آزاد شود. در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، به حمایت از بازداشت‌شدگان نوجوان انقلاب زن زندگی آزادی که تحت شکنجه بودند به همراه سایر زندانیان به اعتراض برخاست. نیروهای سرکوب با گاز اشک‌آور و سپس گلوله جنگی پاسخ دادند. مهران بر اثر شدت خونریزی جان باخت.

#مهران_عباسپور_اقدم #زندان_لاکان_رشت #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر داغدار مهرگان زحمتکش، از کشته‌شده‌های زندان لاکان رشت، در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«امروز هم مثل همه ی روزهای تلخ بدون تو گذشت
امروز هم ازصبح منتظر شنیدن صدای زنگ تلفن بودم اینکه ببینم مخاطبم روی صفحه ی گوشی مهرگانم افتاده وقتی به خودم اومدم که این فکرا چیه و به گوشیم بیشتر از یک ساله که مهرگانم زنگ نمیزنه.
توی تموم دوران زندگیم با همه ی روز و شبهای بد و خوبی که باهم داشتیم همیشه با یک فکر شیرین حالم خوب میشد و خستگی تمام سختی های زندگی به یکباره از دوشم می‌رفت.
همیشه فکرمی‌کردم بچه هام که بزرگ بشن یه زندگی قشنگی رو کنارهم تجربه می‌کنیم و مثل همیشه با همیم.
پسرا زن میگیرن و دنیا هم قاعدتا ازدواج میکنه و من میمونم و یه خانواده پر و پیمون که هرکدومشون برام نوه‌های قشنگی بدنیا میارن و زندگی از اونی که فکر می‌کنم قشنگ‌ترمیشه.
و هروقت که به اینجا میرسیدم نا خوداگاه مهرگان بیشتر از بقیه فکرمو درگیر میکرد و باخودم میگفتم خدایا مهرگانم بیشتر از بقیه بچه‌ها سختی کشیده و همیشه آرزویی که براش داشتم و البته برا بقیه ی بچه‌هام،خوشبخت شدنه اینکه ازدواج کنه بابا بشه و بهم چند تا نوه خوشگل بده،حتی فکرش خنده به لبانم می‌آورد و خوشحالی وصف‌ناشدنی تمام وجودمو فرا می‌گرفت.
تااینکه اون روز شوم توی اون زندان کوفتی اون اتفاق وحشتناک افتاد و ازونجایی که پسر با غیرتم طوری تربیت نشده بود که بتونه اونهمه زور و ظلم رو ببینه و دم نزنه و اخرش به اینجا ختم شد ....
من ماندم و یه قلب پر درد،،قلبی پراز آرزوهای برباد رفته و مهرگانی که با هزاران امید و عشق به زندگی زیر خروارها خاک سرد خوابیده و امیدهایی که ناامیدشدن.
مهرگانم
درسته سال‌ها قصه‌ی زندگی‌مون خیلی پر درد و رنج بود ولی
خوش به سعادتت که جاودانه شدی و نام زیبا و قصه ی رشادت و مردانگی‌ات تا دنیا دنیاست درتاریخ ثبت و بازگو خواهد شد.»

sedigheh.phn

#مهرگان_زحمتكش
#زندانیان_بیگناه #زندان_لاکان_رشت #علیه_فراموشی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
عزیز قاسم‌زاده، معلم و کنشر مدنی محبوس در زندان لاکان رشت، طی نامه‌ای درباره رفتار غیر قانونی قاضی ناظر جدید زندان لاکان رشت نوشت. متن این نامه به شرح زیر است:


پیرامون قاضی ناظر زندان لاکان رشت

✍🏻عزیز قاسم زاده
بند میثاق زندان لاکان رشت
چهارشنبه ۰۱/ ۰۹ / ۱۴۰۲

کمی بیشتر از دو ماه است که قاضی ناظر زندان لاکان رشت عوض شده و جوانی متولد اواخر دهه هفتاد بر این جایگاه تکیه زده است. تغییر افراد در سطوح مختلف مدیریتی و نهادهای گوناگون،مسلما به همراه خود اندک تغییراتی را در پی دارد اما اگر تغییر افراد به تغییر رویه‌ها و ساختارها در سطح کلان منجر شود، حکایت از ناهمگونی مشخصی دارد که مهم‌ترین آن رویکرد فردی در فرایند تصمیم‌گیری به جای رویکرد قانونی است که دستورالعمل‌های لازم را در حیطه‌های مختلف تصمیم‌گیری‌ها معین کرده است. رویه قاضی جوان نه تنها با رویه دیگر قاضی ناظرهای پیش از خود در همین زندان تفاوت فاحشی دارد، بلکه اساسا با آنچه در وظایف قانونی و حقوقی قاضی ناظر تعریف شده، منافات مسلم و آشکاری دارد. به عنوان نمونه روال مرخصی‌ها به این شکل است که بعد از درخواست زندانی، رییس اندرزگاه، مسوول واحد اصلاح و تربیت و یا مددکار اجتماعی و کارشناس فرهنگی و مسوول واحد قضایی زندان یا مددکار قضایی (دبیر شورا) و مسوول حفاظت و اطلاعات،  مسوول واحد بهداشت و درمان و روانشناس و رییس یا معاون زندان پس از موافقت خود مراتب را طی نامه‌ای در نهایت به قاضی ناظر زندان ارجاع می دهند. در واقع پس از بررسی‌های انجام شده و تایید مراجع تعیین شده فوق، تایید قاضی ناظر به‌ تعبیر فقهی قضیه، علی الاغلب "جنبه امضایی" دارد و نه "تاسیسی" بدین معنی که قاضی ناظر واضع یک قانون تازه برای اراده‌ی معطوف به نادیده انگاشتن تصمیم جمعی بر طبق قوانین و یا دست کم عرفی که در زندان‌های کشور مرسوم است، نمی‌باشد. در حالی که قاضی فعلی با عدم رعایت این اصل، زندانی‌ها را به صف می‌کشد و از آنها می‌خواهد که قرآن بخوانند و هر کس که از پس این کار بر نیاید مرخصی او را لغو می‌کند. پیرامون قرآن این کتاب آسمانی توصیه موکد شده است که بی وضو سراغ آن نرویم. اینکه زندانیان مختلف را با انواع و اقسام جرم‌های عمومی به صف کردن حتی با نیت پاک، نتیجه آن خیر نخواهد بود. قرآن کتابی است آسمانی و شاهدی است قدسی اما این رویه تبدیل این "شاهد قدسی" به "شاهد بازاری" است.

امری که بنا به توصیه همه بزرگان دینی  در حفظ و نگهداری این کتاب آسمانی کوشا باید بود نه اینکه  فقط در ظواهر امر خود را فردی قرآنی نشان دهیم بلکه باید در بواطن امر عامل به قرآن بود  با چنین شیوه‌ای باید گفت:
گر تو قرآن بر این نّمّط خوانی
ببری رونق مسلمانی
از سوی دیگر روال بر ابن است که افراد مراجعه کننده در دفتر قاضی ناظر در سالن انتظار می‌مانند و نامه‌ها و درخواست‌های آنها از طریق کارمندهای آن بخش به دست قاضی ناظر می رسد و او در نهایت تصمیم می‌گیرد و در صورت لزوم شخص خاصی را احضار می‌کند اما قاضی جوان تک تک افراد را صدا می‌زند و اگر فردی روی صندلی‌های تعیین شده بنشیند، خطاب به او می‌گوید: چه کسی به تو اجازه داده که روی صندلی بنشینی؟ و اگر در پاسخ بشنود که این صندلی‌ها را برای نشستن گذاشته‌اند، می‌گوید : تو زندانی هستی تا من اجازه نداده‌ام حق نشستن نداری
لازم است که گماردگان و ناظران بر قاضی ناظر جوان در دستگاه قضایی به ويژه دادگستری استان گیلان آداب و رسوم قضایی را دست کم به صورت شکلی به این جوان که در حال کار‌آموزی است بیاموزند چرا که به قول سعدی :

ضرورت است که افراد را سَری باشد         
وگرنه مُلک نگیرد به هیچ روی نظام
به شرط آنکه بداند سر اکابر قوم                
که بی وجود رعیت سری است بی اندام

امید می‌رود که دست اندرکاران قضایی با تغییر رویه کنونی شرایط زندان را به حالت تعادل برسانند. این شیوه و  منش نه با سازو کارهای حقوقی و قانونی منطبق است و نه با سازوکارهای شرعی و اخلاقی تطابقی دارد و از سوی دیگر اختلال در امور زندان و تصمیم‌گیری‌های زندان در حوزه‌های مختلف را نیز به دنبال دارد. قاضی جوان نیز می‌باید توصیه حافظ شیرازی را به گوش جان بسپارد و زین پس بر این منوال طی طریق نماید:

مکن که کوکبه خسروی شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند

#عزیز_قاسم_زاده #معلم_زندانی #زندان_لاکان_رشت #بیانیه
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش، در آستانه نوروز ۱۴۰۳، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

«می‌خواستم از اشک‌هام بنویسم
از نبودنت، از دومین عیدی که پیشمون نیستی،
از دلتنگیام، از کابوس‌های شبانه‌ و بی‌خوابی‌هام..... اما،،نمیشه نمی‌تونم،، ذهنم خالی شده و فقط غم و حسرت نبودنت رو توش حس می‌کنم.
از اینکه دارم از چی می‌نویسم؟ از اینکه بخاطر مرگ پسرم چقدر ناراحتم؟ از اینکه بی عدالتی‌ای که در حقش شده هرلحظه میاد و مثل بختک میشینه روی سینم؟ چقد بی تو عذاب می‌کشم مهرگانم 😭😭💔
دوباره یادم میاد که من هنوزم رفتنت رو باور نکرده‌ام؛ هنوزم منتظر شنیدن صدای خنده‌هات و «مامان مامان» صدا زدنتم.
من هنوزم منتظرم مهرگان! من هنوزم باور نکردم، من هنوزم باور نکردم....
بهاردوم هم از راه رسید و من همچنان چشم براهتم
چشم براه تو پسرم »

- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتش‌سوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانواده‌ها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندان‌شان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانواده‌ها و معترضان، راه‌های ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.

یکی از زندانیان کشته‌شده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#مهرگان_زحمتکش
#زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
عزیز قاسم‌زاده، معلم و کنشگر مدنی که حدود یک سال را در زندان گذراند و اخیرا آزاد شد، هنوز دلش پیش هم‌بندی‌هایش است که از نزدیک با آن‌ها معاشرت داشته و از صدق و صفای آن‌ها آگاه شده است. به همین منظور یادداشتی را در کانال تلگرامش درباره چهار زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، نوشته است.
متن این یادداشت به شرح زیر است:

نوروز ۱۴۰۳ فرا رسید و هم‌بندی‌هایم حافظ و آرمان و مهدی و منوچهر لحظات نوروز را برای دومین بار از آن سوی میله‌های زندان به نظاره نشسته‌اند. درباره تک تک این دوستان که نزدیک به یک سال با آنها لحظه به لحظه زندگی کرده‌ام، خاطرات شیرین بسیار دارم. در یک زندگی جمعی و لحظه به لحظه اگر لختی ناسازگاری باشد، گذشت روزها و شب‌ها، اوقات را به ملال انگیزترین تکراری می‌رساند که کمترین پیامدش، تنشی پیوسته و مدام است؛ اما وقتی عشق و محبت و مودت میان جمعی حاکم باشد، دیگر نه تنها این بودن‌های همیشگی را بو و گرد تکرار نمی‌نشیند، بلکه هر آیینه چنین جمعی انبانی از احساسات نو را بی تکراری، کنار هم تجربه می‌کند و شور و سور و نور و سرور وجودشان را انباشته می‌کند و از شادی، درونشان سرشار می‌شود. هر کدام از این دوستان واجد خصایصی هستند که بودن در کنارشان را لذت بخش می‌کند.
«حافظ» جوانی متولد ۷۴ است در عین صلابتی مغرورانه، مهربانی ناتمام دارد که او را دوست داشتنی می‌کند. هفته‌های اول زندانی شدنم اتفاق جالبی روی داد که نشان داد پاکی درون این جوان تا کجاست. در زندان هیچ وسیله‌ای برای پوست کندن میوه و سیب زمینی و... پیدا نیست و باید با ابتکار و اختراعی از پس این امور برآیی کارمندان بخش تأسیسات برای درست کردن حمام به بند آمده‌اند و یک تیغ موکت بری را جا گذاشته‌اند. ناگهان دیدم میان حافظ و «امین» بحثی طولانی در گرفته است رفتم و نشستم و گوش کردم. حافظ می‌گوید: این بیت‌المال است باید برگردانیمش. امین می‌گوید: ما که ندزدیده‌ایم، قصد فروش و منتفع شدن از آن را هم نداریم. حافظ اما می‌گوید: اینها همه توجیه است این وسیله مال ما نیست حتی اگر محروم از پوست کندن چیزهایی باشیم که مشقت ما را دو صد چندان کند. ...

ادامه را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/j7am2r2r

#حافظ_فروحی #آرمان_صدقی #مهدی_میرزایی #منوچهر_فلاح #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نوشته‌ای از شریفه محمدی از بند قرنطینه زندان لاکان رشت

«لحظاتی هستند که هرگز از یاد نخواهم برد، در این شش ماه ساعاتی بودند که بر من سخت و سنگین گذشتند اما هیچ !!! گاه نگریستم.
هنگامی که با صورت کبود برگه های بازجویی بر سرم کوبیده می‌شد!
هنگامی که بعد از سه ماه از انفرادی به بند عمومی منتقل شدم و یا زمانی که بعد از سه ماه آیدین عزیزم را در آغوش گرفتم و هنگام دیدن سیروس در اولین ملاقات بعد از انفرادی که با دیدن چهره خندان من اشکهایش جاری شده بود و... بله هرگز این وقایع از یادم نخواهند رفت.
و حالا دیروز ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ نگاههای منتظر و نگران مادر و خواهرم که انتظار داشتند مرا حضوری ملاقات نمایند از یادم نخواهد رفت. آنها از راه دور با پاهای ورم کرده و درد آلود به تنهایی آمده بودند تا مرا در آغوش خود بگیرند. اما به آنها اجازه داده نشد، مادرم توصیه میکرد که شریفه ناراحت نباش و چیزی نگو تا اذیتت نکنند!!!

اما من فریاد زدم تا هم مادرم و هم دیگران بشنوند و متوجه گردند که من فرزند پدر و مادری هستم که به من آموخته اند در مقابل ظلم وبی عدالتی سکوت نکنم!!!

هنگامی که بعد از سه ماه وارد بند عمومی شدم ، دلم عجیب گرفته بود. با شنیدن این جمله که دلت را پیش عزیزانی بگذار که در شرایط سخت و دشوار تری بوده اند آرامشی مرا فرا گرفت که با امیدی بیشتر از پیشن این روزها را سپری کنم این چند خط را نوشتم برای اینکه به خانواده و دوستان عزیزم بگویم دوستتان دارم به قول آیدین به اندازه کهکشان‌ها دوستتان دارم.

شریفه محمدی»

شریفه محمدی، فعال کارگری محبوس در زندان لاکان، در دوران بازجویی در سنندج مورد ضرب و شتم بازجوها قرار گرفته است و اکنون نیز با وجود بیماری و نیاز به جراحی و رسیدگی پزشکی، همچنان در بند عمومی زندان لاکان رشت بلاتکلیف و بازداشت است.

خانم محمدی در تاریخ ۱۴ آذر در منزل خود در شهر رشت بازداشت شد.
مادر و خواهر شریفه از استان کردستان برای ملاقات او به گیلان رفته بودند.

مرتبط:
ملاقات زندانی
https://tavaana.org/prisoners_rights57/
انواع ملاقات زندانی
https://tavaana.org/prisoners_rights61/

#شریفه_محمدی #زندان_لاکان_رشت #بیانیه #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عارف عاشوری، جوان رعنا و ۲۷ ساله، تنها فرزند خانواده‌اش بود. جوان اهل آستانه اشرفیه که از نوجوانی کار می‌کرد. عارف زندانی مهریه بود، چهار ماه بود که زندانی بود. او جوانی مهربان و دلسوز بود که همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند.او امید خانواده‌اش بود، خانواده‌ای که با هزار آرزو و با سخنی این تک‌ فرزند خود را بزرگ کرده بودند.
یکشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ مادرش به ملاقاتش رفت، روز ملاقات نبود ولی مادر با اصرار فراوان توانست راضیشان کند تا ده دقیقه فرزندش را ببیند چ خبر خوش آزادیش برای دوروز بعد یعنی سه‌شنبه را به او بدهد.
عارف خوشحال و سرخوش بود از اینکه قرار است دو روز دیگر به آغوش پرمهر خانواده برگردد.

اما شب همون روز خبر دادند که زندان لاکان رشت آتش گرفته و مادر و پدر و اقوام سراسیمه به دم در زندان رفتند.
ولی متاسفانه کسی جواب نمی‌داد، همه بسیج شدند تا خبری بگیرند. تک تک بیمارستان‌های رشت و دنبال عارف گشتند و سرانجاک جسد بی جان او را در سردخانه پیدا کردند.

آن شب، زندانیان جرایم عادی، به کمک زندانیان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ شتافته بودند، آن‌ها از وحشی‌گری ماموران و ضرب و شتم جوانان معترض، خشمگین بودند. زندان آتش گرفت و چند نفر از جمله عارف عاشوری توسط مأموران کشت شدند.

مادر عارف در این دو سال، دچار بیماری‌های متعدد شده است و حالش خوب نیست. او به شدت به عارف وابسته بود. جوانی که ۱۸۵ سانتی‌متر قد داشت، به همین راحتی جانش را گرفتند،
هیچوقت نگفتند چرا و به چه جرمی!

هنگام تحویل پیکر عارف به خانواده‌اش، زیر برگه‌ای که از آن‌ها تعهدگرفتند، نوشته بود اغتشاشگر!

علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند، در حالی که او بدنی سالم داشت و هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت.
هنوز کسی به طور دقیق جزئیات وقایع آن شب را نمی‌داند. تعداد دقیق کشته‌شده‌ها مشخص نیست، ولی آنچه که می‌دانیم این است که این جوانان با غیرت، شرف و وجدانشان اجازه نداد که در برابر ظلم سکوت کنند و توسط رژیم کشته شدند.

#عارف_عاشوری #زندان_لاکان_رشت #آتش_سوزی_زندان_لاکان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech