This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام شهریار محمدی، بر سر مزار فرزندش، برای ابوالفضل آدینهزاده تولد گرفته است.
خواهر شهریار ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«تولدت مبارك داداش ابوالفضل عزيزم، كاش ميتونستم برات آرزو كن كه تولد ١٢٠سالگيت و اينكه به همه ى آرزوهاى قشنگت برسى ولى افسوس كه فقط ميتونم بگم تولد آسمانيت مبارك به اميد جشن آزادى 💔»
چندی پیش، مینا سلطانی، مادر شهریار محمدی، در ملاقات با خانم گوهر عشقی گفته بود همه این عزیزان کشته شده در سراسر ایران، فرزندان ما هستند.
#ابوالفضل_آدينه_زاده
#شهريار_محمدى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خواهر شهریار ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«تولدت مبارك داداش ابوالفضل عزيزم، كاش ميتونستم برات آرزو كن كه تولد ١٢٠سالگيت و اينكه به همه ى آرزوهاى قشنگت برسى ولى افسوس كه فقط ميتونم بگم تولد آسمانيت مبارك به اميد جشن آزادى 💔»
چندی پیش، مینا سلطانی، مادر شهریار محمدی، در ملاقات با خانم گوهر عشقی گفته بود همه این عزیزان کشته شده در سراسر ایران، فرزندان ما هستند.
#ابوالفضل_آدينه_زاده
#شهريار_محمدى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای خانوادههای دادخواه، هر مناسبتی با خاطرهای از عزیزانشان عجین شده است. اسرین، خواهر جاویدنام شهریار محمدی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«چند روز هست ميخوام اين ويديوهارو پست كنم و از آخرين آغوش شهريار و لبخندهاى مادرم بگم ولى نميتونستم ميزدم زير گريه ولى مينوسيم براى اهل دنيا تا ببين كه بخاطر اينكه خواهان يك زندگى معمولى و حقوق و حقوقمون بوديم و در برابر ظلم ساكت ننشستيم چه بلايى بر سرمون آوردن:
اين ويديوى تولد ٣٠ سالگى من خرداد ١٤٠١ پنج ماه قبل از كشته شدن برادرم توسط جلادهاى ج.ا .
ما تهران زندگى ميكرديم و شهريار بخاطر مشكلى كه براش پيش اومده بود مدتى بود مجبور شده بود برگرده بوكان . يك هفته از تولدم گذشته بود و شهريار نميتونست بياد تهران ديگه من بيخيال اومدنش شدم اون شب من رو #دايه_مينا و ميلاد و دوستان به زور و دعوا بردن بيرون، باكسى حرف نميزدم و عصبانى از اين بودم منو به زور و بدون هماهنگى قبلى يكدفعه بردن بيرون .
آهنگ تولد گذاشتن، یه نفر جلو چشمم ظاهر شد چون انتظارش رو نداشتم اولين نگاه فكر كردم ميلاد هست و دوباره كه نگاه كردم از ديدنش ذوق كردم و اومدن شهريار بهترين سورپرايز تولدم بود، چند ماهى بود نديده بودمش 😔 و انتظار هم نداشتم بتونه بياد بميرم بخاطر من پنج شنبه شب بود رسيد تهران جمعه صبح خيلى زود ٧٠٠ كيلومتر رو برگشت بوكان 😭 آخرين تولد شادى من بود، آخرين بغل كردن شهريار و آخرين بارى كه تونستم بوش كنم و چهرهى زيباش رو لمس كنم، آخرين خندههاى زيباى مادرى كه ذوق ميكرد از ديدن ما ٣تا كنار هم ، آخرين ديدارم بود با شهريار، آخرين تولد شاد من، شهريار برگشت بوكان و ديگه نديدمش بعد ٥ ماه خانوادهى ٤ نفرهى ما رو نابود كردن زندگىاى كه با هزاران بدبختى تونستيم بسازيمش نابود كردن، دايه مينايى كه با ديدن خوشحالى ٣ فرزندى كه با چنگ و دندون و بدون پدر بزرگ كرد خوشحال ميشد و چشماش برق ميزد ٣ تا فرزندش رو ازش گرفتن.
دلم آغوش پدرانه ى شهريار رو ميخواد وقتى كه شهريار بود ستون خونه محكم بود و ما يك خانواده بوديم ولى شهريار نيست خونه و خونواده نيست 💔»
- اسرین جان، تولدت مبارک، درسته که شهریار نیست (که هست)، اما هزاران برادر پیدا کردی که مثل خواهر خودشون دوستت دارند.
#شهريار_محمدى
#دلتنگى_ابدى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«چند روز هست ميخوام اين ويديوهارو پست كنم و از آخرين آغوش شهريار و لبخندهاى مادرم بگم ولى نميتونستم ميزدم زير گريه ولى مينوسيم براى اهل دنيا تا ببين كه بخاطر اينكه خواهان يك زندگى معمولى و حقوق و حقوقمون بوديم و در برابر ظلم ساكت ننشستيم چه بلايى بر سرمون آوردن:
اين ويديوى تولد ٣٠ سالگى من خرداد ١٤٠١ پنج ماه قبل از كشته شدن برادرم توسط جلادهاى ج.ا .
ما تهران زندگى ميكرديم و شهريار بخاطر مشكلى كه براش پيش اومده بود مدتى بود مجبور شده بود برگرده بوكان . يك هفته از تولدم گذشته بود و شهريار نميتونست بياد تهران ديگه من بيخيال اومدنش شدم اون شب من رو #دايه_مينا و ميلاد و دوستان به زور و دعوا بردن بيرون، باكسى حرف نميزدم و عصبانى از اين بودم منو به زور و بدون هماهنگى قبلى يكدفعه بردن بيرون .
آهنگ تولد گذاشتن، یه نفر جلو چشمم ظاهر شد چون انتظارش رو نداشتم اولين نگاه فكر كردم ميلاد هست و دوباره كه نگاه كردم از ديدنش ذوق كردم و اومدن شهريار بهترين سورپرايز تولدم بود، چند ماهى بود نديده بودمش 😔 و انتظار هم نداشتم بتونه بياد بميرم بخاطر من پنج شنبه شب بود رسيد تهران جمعه صبح خيلى زود ٧٠٠ كيلومتر رو برگشت بوكان 😭 آخرين تولد شادى من بود، آخرين بغل كردن شهريار و آخرين بارى كه تونستم بوش كنم و چهرهى زيباش رو لمس كنم، آخرين خندههاى زيباى مادرى كه ذوق ميكرد از ديدن ما ٣تا كنار هم ، آخرين ديدارم بود با شهريار، آخرين تولد شاد من، شهريار برگشت بوكان و ديگه نديدمش بعد ٥ ماه خانوادهى ٤ نفرهى ما رو نابود كردن زندگىاى كه با هزاران بدبختى تونستيم بسازيمش نابود كردن، دايه مينايى كه با ديدن خوشحالى ٣ فرزندى كه با چنگ و دندون و بدون پدر بزرگ كرد خوشحال ميشد و چشماش برق ميزد ٣ تا فرزندش رو ازش گرفتن.
دلم آغوش پدرانه ى شهريار رو ميخواد وقتى كه شهريار بود ستون خونه محكم بود و ما يك خانواده بوديم ولى شهريار نيست خونه و خونواده نيست 💔»
- اسرین جان، تولدت مبارک، درسته که شهریار نیست (که هست)، اما هزاران برادر پیدا کردی که مثل خواهر خودشون دوستت دارند.
#شهريار_محمدى
#دلتنگى_ابدى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech