در ایران هیچ حادثه غیرمترقبهای وجود ندارد. در ایران حکومتی مستقر است که در دوران کرونا مانع از ورود واکسن شد و دهها هزار ایرانی را به قتل رساند. حکومتی است که به هواپیمای مسافربری موشک شلیک کرد، حکومتی است که به قلب و سر و چشم مردم بی دفاع شلیک کرد...
حکومتی است که مواد اولیه سوخت موشک بالستیک را بدون رعایت استانداردهای امنیتی نگهداری میکند.
موادی که برای ساخت موشک، نه برای دفاع از مردم و منافع ایران، که برای صدور انقلاب و مقاصد ایدئولوژیک و حفظ نظام خونریز استفاده میشود.
طرح از بهزاد ریاضی
behzadtales
#بندرعباس #بندر_رجایی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
حکومتی است که مواد اولیه سوخت موشک بالستیک را بدون رعایت استانداردهای امنیتی نگهداری میکند.
موادی که برای ساخت موشک، نه برای دفاع از مردم و منافع ایران، که برای صدور انقلاب و مقاصد ایدئولوژیک و حفظ نظام خونریز استفاده میشود.
طرح از بهزاد ریاضی
behzadtales
#بندرعباس #بندر_رجایی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سیامک پورزند؛ زندگی و مرگ با چشمان باز
ساعت ۱۲ شب، لیلی مثل همیشه شماره تلفن پدرش را گرفت. شبها برای او معنایی نداشت جز صدای پدر. آنروز، تهران، بعدازظهر نهم اردیبهشت سال ۱۳۹۰ را از سر میگذراند. صدای خسته پدر مثل اکثر آنروزها گرفته و غمگین بود. پیرمرد باید برای ادامه دوره درمان طولانیاش به بیمارستان بر میگشت اما به لیلی گفت که میخواهد فردا، جمعه را در خانه بماند و شنبه برود. لیلی که پرسید چرا؟ جواب پدر، دلش را لرزاند: «خسته شدم». دخترک از پشت تلفن، نازش را کشید و التیامش داد. گفت که این روزها تمام میشود و میتوانی از ایران خارج شوی و همدیگر را ببینیم. ده سالی بود که لیلی، پدرش را ندیده بود. صحبت که به اینجا رسید، لحظهای سکوت بینشان برقرار شد. سیامک، آرامتر از همیشه از دخترش پرسید: «دوباره کی زنگ میزنی بابا؟» لیلی جواب داد: «دو ساعتی میخوابم و زودی میآم تا قبل از اینکه دلت تنگ بشه. باشه؟». حدود ساعت سه نیمه شب کانادا بود که لیلی در تاریکی اتاق، دوباره به پدرش زنگ زد. جوابی نیامد. نگران نشد. فکر کرد حتما پدر خوابیده و استراحت میکند. خیلی نگذشت که دوباره تماس گرفت. اینبار صدایی غریبه پاسخ داد. سیامک پورزند خود را در میانه تلفنهای لیلی از بالکن اتاقش به پایین پرت کرده بود. او تصمیم گرفته بود که پس از یک دهه آزار و اذیت وی و خانوادهاش توسط ماموران دولت، به زندگیش خاتمه دهد.
با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رییسجمهور، فضای سیاسی و اجتماعی تغییر کرد. در این دوران او به تدریج توانست بار دیگر وارد صحنه روزنامهنگاری حرفهای، هنری و فضای روشنفکری ایران شود. مطبوعات رونق گرفته بودند و او از این اتفاق در پوست خود نمیگنجید. او که گویی سالها جوانتر شده بود، سعی کرد تجربیات خود را به فضای جدید روزنامهنگاری به عنوان مشاور انتقال دهد. ایدههای پورزند هم در کار روزنامهنویسی و هم در قسمت جذب آگهی و سرمایه برای این روزنامهها ومجلات کمکی شایان توجه بود. از جمله کارهایی که سیامک در این دوران و با همکاری روزنامههای اصلاحطلب وقت مانند جامعه، نشاط و نوروز ترتیب داد، برگزاری مراسم بزرگداشت برای بسیاری از هنرمندان سالخورده و فراموش شده بود. او همچنین مدتی در سمت مشاور مرکز امور فرهنگی و هنری جزیره کیش، چند جشنواره سینمایی و نیز جشنوارههای موسیقی و ادبی برگزار کرد که با استقبال چشمگیری مواجه شد. او در سال ۷۹ به عنوان مدیراجرایی و مشاور در مجموعه فرهنگی هنری تهران مشغول به کار شد.
.
سیامک سعی کرد در کنار برگزاری برنامههای فرهنگی و هنری برای عموم مردم از امکاناتی که در اختیار داشت در جهت کمک به جنبش نوپای زنان استفاده کند. رفت و آمد هنرمندان و فعالان مدنی زن در مجموعه زیرنظر پورزند، بیش از پیش وی را در تیررس نهادهای امنیتی تازه تاسیس قرار داد. او در سال ۱۳۷۷ و در جریان پروژه قتلهای زنجیرهای وزارت اطلاعات گزارشی صوتی را با نام خود از قتل دوستانش، پروانه و داریوش فروهر، تهیه کرده بود؛ ایت گزارش که بارها از ایستگاه رادیویی صدای ایران در آمریکا پخش شده بود، طعمه مخالفان دولت اصلاحطلب در نهادهای امنیتی برای تسویه حسابهای سیاسی شد.
پاییز سال ۱۳۸۰ برنامه نهادهای امنیتی اجرایی شد. سیامک پورزند هفتاد ساله در آذرماه و در مقابل خانه خواهرش در تهران، بدون هیچ حکم قضایی ربوده شد تا جایی که خانوادهاش که حالا در خارج از ایران بودند، تا چندین هفته از وضعیت او و محل نگهداریاش بیخبر بودند. سیامک ابتدا به زندان اداره اماکن و سپس بازداشتگاه فرودگاه مهرآباد منتقل و به صورت قرنطینه، زندانی شد.
سیامک پورزند، یکی از روزنامهنگاران حرفهای و با سابقهی ایران بود که مورد غضب حکومت قرار گرفت. او را وادار به اعترافات اجباری علیه خودش کردند. دندههایش را شکستند، ساعتها زیر دوش آب داغ نگه داشتند، از نظر جسمی و روحی تحت فشار قرار دادند و از دیدار خانواده و دوستانش محروم کردند.
سیامک پورزند با علاقه فراوان به کشورش و مردمش، در روز جهانی روزنامهنگار، پس از سالها تحمل درد و دوری، در سن هشتاد سالگی، مرگ خود خواسته را برگزید و از بالکن طبقه ششم خانهاش، حدود ساعت چهار بعدازظهر، به دردهایش پایان داد. مرگ او انعکاس زیادی در ایران و جهان داشت. مردی که تصمیم بر این گرفته بودند تا بستر مرگ او را کنترل کنند، حاکمیت را مضطرب کرد و با مرگش پایان بازی را تغییر داد.
درباره این روزنامهنگار بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/siamak-pourzand/
#سیامک_پورزند #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ساعت ۱۲ شب، لیلی مثل همیشه شماره تلفن پدرش را گرفت. شبها برای او معنایی نداشت جز صدای پدر. آنروز، تهران، بعدازظهر نهم اردیبهشت سال ۱۳۹۰ را از سر میگذراند. صدای خسته پدر مثل اکثر آنروزها گرفته و غمگین بود. پیرمرد باید برای ادامه دوره درمان طولانیاش به بیمارستان بر میگشت اما به لیلی گفت که میخواهد فردا، جمعه را در خانه بماند و شنبه برود. لیلی که پرسید چرا؟ جواب پدر، دلش را لرزاند: «خسته شدم». دخترک از پشت تلفن، نازش را کشید و التیامش داد. گفت که این روزها تمام میشود و میتوانی از ایران خارج شوی و همدیگر را ببینیم. ده سالی بود که لیلی، پدرش را ندیده بود. صحبت که به اینجا رسید، لحظهای سکوت بینشان برقرار شد. سیامک، آرامتر از همیشه از دخترش پرسید: «دوباره کی زنگ میزنی بابا؟» لیلی جواب داد: «دو ساعتی میخوابم و زودی میآم تا قبل از اینکه دلت تنگ بشه. باشه؟». حدود ساعت سه نیمه شب کانادا بود که لیلی در تاریکی اتاق، دوباره به پدرش زنگ زد. جوابی نیامد. نگران نشد. فکر کرد حتما پدر خوابیده و استراحت میکند. خیلی نگذشت که دوباره تماس گرفت. اینبار صدایی غریبه پاسخ داد. سیامک پورزند خود را در میانه تلفنهای لیلی از بالکن اتاقش به پایین پرت کرده بود. او تصمیم گرفته بود که پس از یک دهه آزار و اذیت وی و خانوادهاش توسط ماموران دولت، به زندگیش خاتمه دهد.
با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رییسجمهور، فضای سیاسی و اجتماعی تغییر کرد. در این دوران او به تدریج توانست بار دیگر وارد صحنه روزنامهنگاری حرفهای، هنری و فضای روشنفکری ایران شود. مطبوعات رونق گرفته بودند و او از این اتفاق در پوست خود نمیگنجید. او که گویی سالها جوانتر شده بود، سعی کرد تجربیات خود را به فضای جدید روزنامهنگاری به عنوان مشاور انتقال دهد. ایدههای پورزند هم در کار روزنامهنویسی و هم در قسمت جذب آگهی و سرمایه برای این روزنامهها ومجلات کمکی شایان توجه بود. از جمله کارهایی که سیامک در این دوران و با همکاری روزنامههای اصلاحطلب وقت مانند جامعه، نشاط و نوروز ترتیب داد، برگزاری مراسم بزرگداشت برای بسیاری از هنرمندان سالخورده و فراموش شده بود. او همچنین مدتی در سمت مشاور مرکز امور فرهنگی و هنری جزیره کیش، چند جشنواره سینمایی و نیز جشنوارههای موسیقی و ادبی برگزار کرد که با استقبال چشمگیری مواجه شد. او در سال ۷۹ به عنوان مدیراجرایی و مشاور در مجموعه فرهنگی هنری تهران مشغول به کار شد.
.
سیامک سعی کرد در کنار برگزاری برنامههای فرهنگی و هنری برای عموم مردم از امکاناتی که در اختیار داشت در جهت کمک به جنبش نوپای زنان استفاده کند. رفت و آمد هنرمندان و فعالان مدنی زن در مجموعه زیرنظر پورزند، بیش از پیش وی را در تیررس نهادهای امنیتی تازه تاسیس قرار داد. او در سال ۱۳۷۷ و در جریان پروژه قتلهای زنجیرهای وزارت اطلاعات گزارشی صوتی را با نام خود از قتل دوستانش، پروانه و داریوش فروهر، تهیه کرده بود؛ ایت گزارش که بارها از ایستگاه رادیویی صدای ایران در آمریکا پخش شده بود، طعمه مخالفان دولت اصلاحطلب در نهادهای امنیتی برای تسویه حسابهای سیاسی شد.
پاییز سال ۱۳۸۰ برنامه نهادهای امنیتی اجرایی شد. سیامک پورزند هفتاد ساله در آذرماه و در مقابل خانه خواهرش در تهران، بدون هیچ حکم قضایی ربوده شد تا جایی که خانوادهاش که حالا در خارج از ایران بودند، تا چندین هفته از وضعیت او و محل نگهداریاش بیخبر بودند. سیامک ابتدا به زندان اداره اماکن و سپس بازداشتگاه فرودگاه مهرآباد منتقل و به صورت قرنطینه، زندانی شد.
سیامک پورزند، یکی از روزنامهنگاران حرفهای و با سابقهی ایران بود که مورد غضب حکومت قرار گرفت. او را وادار به اعترافات اجباری علیه خودش کردند. دندههایش را شکستند، ساعتها زیر دوش آب داغ نگه داشتند، از نظر جسمی و روحی تحت فشار قرار دادند و از دیدار خانواده و دوستانش محروم کردند.
سیامک پورزند با علاقه فراوان به کشورش و مردمش، در روز جهانی روزنامهنگار، پس از سالها تحمل درد و دوری، در سن هشتاد سالگی، مرگ خود خواسته را برگزید و از بالکن طبقه ششم خانهاش، حدود ساعت چهار بعدازظهر، به دردهایش پایان داد. مرگ او انعکاس زیادی در ایران و جهان داشت. مردی که تصمیم بر این گرفته بودند تا بستر مرگ او را کنترل کنند، حاکمیت را مضطرب کرد و با مرگش پایان بازی را تغییر داد.
درباره این روزنامهنگار بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/siamak-pourzand/
#سیامک_پورزند #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پدر محسن لنگرنشین، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، در ویدیویی که در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، ضمن ابراز نگرانی از احتمال اجرای قریبالوقوع حکم اعدام پسرش، از مردم یاری طلبیده و خواستار آن شده است که صدای این خانواده باشند.
او میگوید محسن به ناحق درگیر پروندهای شده که پر از ابهام، ایراد و پرسشهای بیپاسخ است. خانواده بارها برای پیگیری این پرونده اقدام کردهاند و به مراجع مختلف مراجعه کردهاند، اما متأسفانه هیچ پاسخ روشنی به انهت داده نشده است.
او میگوید:
«با کمال تأسف، خبر رسیده که حکم اعدام محسن در آستانه اجراست؛ همانطور که میدانید، اعدامها اغلب در روزهای چهارشنبه انجام میشود.
محسن حدود ۲۳ ماه در بازداشت بهسر برده، که ۲۰ ماه آن در زندان اوین بوده است. از این مدت، ۱۲ ماه را در بند ۲۰۹ گذرانده و پس از آن در دادگاه انقلاب، توسط قاضی صلواتی محاکمه و به اعدام محکوم شده است.
ما سه بار درخواست اعاده دادرسی دادهایم که هر سه بار بدون ارائه توضیحی رد شدهاند. آخرین درخواست ما روز شنبه ثبت شد و در کمال ناباوری، تنها یک روز بعد، یعنی یکشنبه، رد شد.»
روز گذشته یک فایل صوتی از محسن لنگرنشین منتشر شد که او در آن از شکنجه و تهدید و اعتراف اجباری سخن میگفت.
محسن لنگرنشین، ۱۲ تیر ماه ۱۴۰۲ بازداشت شد. او ابتدا به یک خانه امن منتقل شد. در آنجا تا صبح بازجویی و تهدید شد تا آنچه که بازجویان میخواهند را بنویسد. گفتند حکم تعزیر داریم و آنقدر تو را میزنیم تا بنویسی.
از طرفی به او وعده دادند که اگر چیزهایی را که ما بخواهیم بنویسی، آزادت میکنیم.
روز بعد او را برای تفهیم اتهام به دادسرا بردند، آقای لنگرنشین در دادسرا اتهامات را نپذیرفت و بعد از آن به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد و ۴۳ روز را در سلول انفرادی گذراند.
او را تحت بازجوییهای سنگین شبانه و تهدید و توهین قرار دادند. او را تهدید کردند که تک تک اعضای خانواده، پدر و مادر و خواهر و نامزدت، را به زندان آورده و برای مدت طولانی بازداشت میکنیم، انقدر نگه میداریم که اگر ببینی آنها را نشناسی.
بعد به او گفتند که فعلا خواهر و مادرت را به ۲۰۹ آوردهایم. در صورتی آزادشان میکنیم که تو چیزهایی را که ما میخواهیم، بنویسی.
جزییات بیشتری درباره پرونده محسن لنگرنشین را قبلا منتشر کردهایم.
جان این جوان در خطر است. روند دادرسی در جمهوری اسلامی ناعادلانه است. همانطور که پدر محسن میگوید بدون مطالعه پرونده، اعاده دادرسی را رد کردهاند!
جمهوری اسلامی برای طناب دار خود دنبال یک گردن میگردد
#محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او میگوید محسن به ناحق درگیر پروندهای شده که پر از ابهام، ایراد و پرسشهای بیپاسخ است. خانواده بارها برای پیگیری این پرونده اقدام کردهاند و به مراجع مختلف مراجعه کردهاند، اما متأسفانه هیچ پاسخ روشنی به انهت داده نشده است.
او میگوید:
«با کمال تأسف، خبر رسیده که حکم اعدام محسن در آستانه اجراست؛ همانطور که میدانید، اعدامها اغلب در روزهای چهارشنبه انجام میشود.
محسن حدود ۲۳ ماه در بازداشت بهسر برده، که ۲۰ ماه آن در زندان اوین بوده است. از این مدت، ۱۲ ماه را در بند ۲۰۹ گذرانده و پس از آن در دادگاه انقلاب، توسط قاضی صلواتی محاکمه و به اعدام محکوم شده است.
ما سه بار درخواست اعاده دادرسی دادهایم که هر سه بار بدون ارائه توضیحی رد شدهاند. آخرین درخواست ما روز شنبه ثبت شد و در کمال ناباوری، تنها یک روز بعد، یعنی یکشنبه، رد شد.»
روز گذشته یک فایل صوتی از محسن لنگرنشین منتشر شد که او در آن از شکنجه و تهدید و اعتراف اجباری سخن میگفت.
محسن لنگرنشین، ۱۲ تیر ماه ۱۴۰۲ بازداشت شد. او ابتدا به یک خانه امن منتقل شد. در آنجا تا صبح بازجویی و تهدید شد تا آنچه که بازجویان میخواهند را بنویسد. گفتند حکم تعزیر داریم و آنقدر تو را میزنیم تا بنویسی.
از طرفی به او وعده دادند که اگر چیزهایی را که ما بخواهیم بنویسی، آزادت میکنیم.
روز بعد او را برای تفهیم اتهام به دادسرا بردند، آقای لنگرنشین در دادسرا اتهامات را نپذیرفت و بعد از آن به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد و ۴۳ روز را در سلول انفرادی گذراند.
او را تحت بازجوییهای سنگین شبانه و تهدید و توهین قرار دادند. او را تهدید کردند که تک تک اعضای خانواده، پدر و مادر و خواهر و نامزدت، را به زندان آورده و برای مدت طولانی بازداشت میکنیم، انقدر نگه میداریم که اگر ببینی آنها را نشناسی.
بعد به او گفتند که فعلا خواهر و مادرت را به ۲۰۹ آوردهایم. در صورتی آزادشان میکنیم که تو چیزهایی را که ما میخواهیم، بنویسی.
جزییات بیشتری درباره پرونده محسن لنگرنشین را قبلا منتشر کردهایم.
جان این جوان در خطر است. روند دادرسی در جمهوری اسلامی ناعادلانه است. همانطور که پدر محسن میگوید بدون مطالعه پرونده، اعاده دادرسی را رد کردهاند!
جمهوری اسلامی برای طناب دار خود دنبال یک گردن میگردد
#محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
⭕️ کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» در هفته شصت و ششم با پیوستن زندان سنندج به ۴۱ زندان گسترش یافت.
شصت و ششمین هفته کارزار سه شنبههای نه به اعدام، با خبر تأثرانگیز جان باختن دهها تن و مجروح و مصدوم شدن بیش از هزار نفر از مردم در انفجار هولناک در بندرعباس همراه شدهاست؛ به خانوادههای همه جانباختگان تسلیت میگوییم. برای عموم مردم ایران روشن است که مسببان اصلی این فاجعه که هنوز هم ابعاد خسارات جانی و مالی آن برای ملت ایران روشن نشده، حاکمان ظالم و نیروی تروریستی سپاه پاسداران هستند که در راستای ساخت تسلیحات موشکی و اتمی و برای جنگافروزی همواره دستبهکارند.
در آستانه روز جهانی کارگر و روز ملی معلم، اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» این روز را به تمامی مردم ایران بهویژه کارگران، زحمتکشان و معلمان شاغل و بازنشسته تبریک و تهنیت میگویند، اگر چه سالیان سال است که طبقه کارگر، معلمان و تمام زحمتکشان بخاطر احقاق حقوقشان تحت سرکوب و تبعیض حاکمان ستمگر قرار گرفتهاند و به زندان و حتی اعدام محکوم شدهاند.
در اینجا جا دارد از تمام کارگران، معلمان، بازنشستگان، هنرمندان و نویسندگان و شاعران که در این روزها به اشکال مختلف علیه اعدام ایستادهاند تقدیر کنیم امیدواریم «نه به اعدام» به بخشی از خواست عمومی تبدیل گردد و چون گذشته شعار «نه به اعدام» در تجمعات طنینانداز گردد.
موج اعدامها در هفتههای اخیر به ویژه برای زندانیان سیاسی باعث نگرانی شدید ما نسبت به جان زندانیان محکوم به اعدام شدهاست. در اردیبهشت ماه تاکنون ۳۵ تن اعدام شدهاند که شامل یک زن و دو زندانی سیاسیعقیدتی بودند؛ رستم زینالدین اهل زاهدان و حمید حسین نژاد حیدرانلو به طور سبعانهای به دار آویخته شدند و حتی پیکر آقای حیدرانلو به خانوادهاش تحویل داده نشد. این رفتارها خلاف انسانیت و نقض آشکار حقوق بشر و نشانه ترس حکومت از قیام مردمی است.
روز چهارشنبه گذشته نیز برای دومین بار اعاده دادرسی دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام مهدی حسنی و بهروز احسانی توسط دیوان عالی رژیم رد شد که به این ترتیب هر آن خطر اجرای حکم آنان وجود دارد.
همچنین طبق اخبار منتشر شده، یک زندانی به اسم محسن لنگرنشین که به اتهام جاسوسی محکوم به اعدام شده بود اکنون به انفرادی منتقل شده که نگرانی نسبت به اجرای حکم او نیز وجود دارد.
امروز هزاران زندانی با جرایم مختلف زیر حکم اعدام قرار دارند که هر لحظه بیم آن میرود که حکم آنها اجرا شود. در اعتراض به این احکام قرون وسطایی جمعی از زندانیان زندان سنندج در نامهای اعلام کردند که از سهشنبه، ۹ اردیبهشت به کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» پیوسته و همراه با دیگر زندانهای سراسر کشور دست به اعتصاب غذا میزنند تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند.
زندانیان در کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» روز سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ برای شصت و ششمین هفته در ۴۱ زندان زیر در اعتصاب غذا خواهند بود:
زندان اوین (بند زنان، بند ۴و ۸)، زندان قزلحصار(واحد ۳و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان تهران بزرگ، زندان خورین ورامین، زندان چوبیندر قزوین، زندان اراک، زندان خرم آباد، زندان اسدآباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان سپیدار اهواز(بند زنان و مردان)، زندان نظام شیراز، زندان عادل آباد شیراز(بند زنان و مردان)، زندان زاهدان (بند زنان)، زندان برازجان، زندان رامهرمز، زندان بهبهان، زندان بم، زندان کهنوج، زندان طبس، زندان مشهد، زندان گنبدکاووس، زندان قائمشهر، زندان رشت (بند مردان و زنان )، زندان رودسر، زندان حویق تالش، زندان ازبرم لاهیجان، زندان دیزل آباد کرمانشاه، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان میاندوآب، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان کامیاران و زندان سنندج
هفته شصت و ششم
سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
#کارزار_سهشنبههای_نه_به_اعدام #نه_به_اعدام #بیانیه #مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #محسن_لنگرنشین #حمید_حسیننژاد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شصت و ششمین هفته کارزار سه شنبههای نه به اعدام، با خبر تأثرانگیز جان باختن دهها تن و مجروح و مصدوم شدن بیش از هزار نفر از مردم در انفجار هولناک در بندرعباس همراه شدهاست؛ به خانوادههای همه جانباختگان تسلیت میگوییم. برای عموم مردم ایران روشن است که مسببان اصلی این فاجعه که هنوز هم ابعاد خسارات جانی و مالی آن برای ملت ایران روشن نشده، حاکمان ظالم و نیروی تروریستی سپاه پاسداران هستند که در راستای ساخت تسلیحات موشکی و اتمی و برای جنگافروزی همواره دستبهکارند.
در آستانه روز جهانی کارگر و روز ملی معلم، اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» این روز را به تمامی مردم ایران بهویژه کارگران، زحمتکشان و معلمان شاغل و بازنشسته تبریک و تهنیت میگویند، اگر چه سالیان سال است که طبقه کارگر، معلمان و تمام زحمتکشان بخاطر احقاق حقوقشان تحت سرکوب و تبعیض حاکمان ستمگر قرار گرفتهاند و به زندان و حتی اعدام محکوم شدهاند.
در اینجا جا دارد از تمام کارگران، معلمان، بازنشستگان، هنرمندان و نویسندگان و شاعران که در این روزها به اشکال مختلف علیه اعدام ایستادهاند تقدیر کنیم امیدواریم «نه به اعدام» به بخشی از خواست عمومی تبدیل گردد و چون گذشته شعار «نه به اعدام» در تجمعات طنینانداز گردد.
موج اعدامها در هفتههای اخیر به ویژه برای زندانیان سیاسی باعث نگرانی شدید ما نسبت به جان زندانیان محکوم به اعدام شدهاست. در اردیبهشت ماه تاکنون ۳۵ تن اعدام شدهاند که شامل یک زن و دو زندانی سیاسیعقیدتی بودند؛ رستم زینالدین اهل زاهدان و حمید حسین نژاد حیدرانلو به طور سبعانهای به دار آویخته شدند و حتی پیکر آقای حیدرانلو به خانوادهاش تحویل داده نشد. این رفتارها خلاف انسانیت و نقض آشکار حقوق بشر و نشانه ترس حکومت از قیام مردمی است.
روز چهارشنبه گذشته نیز برای دومین بار اعاده دادرسی دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام مهدی حسنی و بهروز احسانی توسط دیوان عالی رژیم رد شد که به این ترتیب هر آن خطر اجرای حکم آنان وجود دارد.
همچنین طبق اخبار منتشر شده، یک زندانی به اسم محسن لنگرنشین که به اتهام جاسوسی محکوم به اعدام شده بود اکنون به انفرادی منتقل شده که نگرانی نسبت به اجرای حکم او نیز وجود دارد.
امروز هزاران زندانی با جرایم مختلف زیر حکم اعدام قرار دارند که هر لحظه بیم آن میرود که حکم آنها اجرا شود. در اعتراض به این احکام قرون وسطایی جمعی از زندانیان زندان سنندج در نامهای اعلام کردند که از سهشنبه، ۹ اردیبهشت به کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» پیوسته و همراه با دیگر زندانهای سراسر کشور دست به اعتصاب غذا میزنند تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند.
زندانیان در کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» روز سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ برای شصت و ششمین هفته در ۴۱ زندان زیر در اعتصاب غذا خواهند بود:
زندان اوین (بند زنان، بند ۴و ۸)، زندان قزلحصار(واحد ۳و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان تهران بزرگ، زندان خورین ورامین، زندان چوبیندر قزوین، زندان اراک، زندان خرم آباد، زندان اسدآباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان سپیدار اهواز(بند زنان و مردان)، زندان نظام شیراز، زندان عادل آباد شیراز(بند زنان و مردان)، زندان زاهدان (بند زنان)، زندان برازجان، زندان رامهرمز، زندان بهبهان، زندان بم، زندان کهنوج، زندان طبس، زندان مشهد، زندان گنبدکاووس، زندان قائمشهر، زندان رشت (بند مردان و زنان )، زندان رودسر، زندان حویق تالش، زندان ازبرم لاهیجان، زندان دیزل آباد کرمانشاه، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان میاندوآب، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان کامیاران و زندان سنندج
هفته شصت و ششم
سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
#کارزار_سهشنبههای_نه_به_اعدام #نه_به_اعدام #بیانیه #مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #محسن_لنگرنشین #حمید_حسیننژاد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
فواد چوبین، از اعضای خانوادههای دادخواه خبر داد که پیکر نگار کورکور، خواهر مجاهد کورکور، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، از آلمان به ایران منتقل شد و شامگاه دوشنبه، تحت فشارهای شدید امنیتی و با حضور ماموران، در روستای تخت کاشان در ایذه به خاک سپرده شد.
مجاهد کورکور، زندانی سیاسی در ایران محکوم به اعدام شده و خواهرش نگار، پس از خروج از ایران و اقامت در کشور آلمان، به دلیل بیماری سرطان در بامداد روز ۲۷ فروردین درگذشت.
نگار در حالی که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد، در یکی از آخرین پیام های خود گفته بود: «من نیز همچون برادرم ابوال کورکور و تمامی مبارزان راه آزادی، تا آخرین نفر ایستادگی خواهم کرد. تسلیم نخواهم شد. اگر مرگ سرنوشت من باشد، آن را ایستاده و با چشمانی باز در آغوش میکشم، با وداعی تلخ اما پُرغرور از مام میهنم، ایران.»
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
#نگار_کورکور #ابول_کورکور #مجاهد_کورکور #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مجاهد کورکور، زندانی سیاسی در ایران محکوم به اعدام شده و خواهرش نگار، پس از خروج از ایران و اقامت در کشور آلمان، به دلیل بیماری سرطان در بامداد روز ۲۷ فروردین درگذشت.
نگار در حالی که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد، در یکی از آخرین پیام های خود گفته بود: «من نیز همچون برادرم ابوال کورکور و تمامی مبارزان راه آزادی، تا آخرین نفر ایستادگی خواهم کرد. تسلیم نخواهم شد. اگر مرگ سرنوشت من باشد، آن را ایستاده و با چشمانی باز در آغوش میکشم، با وداعی تلخ اما پُرغرور از مام میهنم، ایران.»
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
#نگار_کورکور #ابول_کورکور #مجاهد_کورکور #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech