This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای هالو به کرونا مبتلا شده است ولی از روی تخت بیمارستان هم گریبان استبداد دینی را رها نمیکند.
#آقای_هالو #شاعر #کرونا #استبداد_دینی
@Tavaana_Tavaanatech
#آقای_هالو #شاعر #کرونا #استبداد_دینی
@Tavaana_Tavaanatech
بر اساس اعلام کانون نویسندگان، میلاد جنت، مترجم، شاعر و از اعضای این کانون، روز سهشنبه ۲۴ تیرماه توسط مأموران امنیتی در منزل شخصی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.
مأموران پس از تفتیش منزل، وسایل شخصی از جمله کتابها و لپتاپ او را ضبط کردهاند.
تا کنون دلیل بازداشت این عضو کانون نویسندگان ایران اعلام نشده است و مشخص نیست این بازداشت به دستور کدام نهاد صورت گرفته است.
#میلاد_جنت #کانون_نویسندگان_ایران #نویسنده #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
مأموران پس از تفتیش منزل، وسایل شخصی از جمله کتابها و لپتاپ او را ضبط کردهاند.
تا کنون دلیل بازداشت این عضو کانون نویسندگان ایران اعلام نشده است و مشخص نیست این بازداشت به دستور کدام نهاد صورت گرفته است.
#میلاد_جنت #کانون_نویسندگان_ایران #نویسنده #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث،«امید» ِ نااُمید
او در نوجوانی به شاعری روی آورد و به شکل شاعران قدیم شعر سرود. او در سال ۱۳۲۹ با دخترعموی خود ازدواج کرد. اخوان چند بار در زمان پهلوی به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان و در سال ۱۳۲۶ به کار در رادیو مشغول شد و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
.
اخوان در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار مشغول شد. اخوان در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر مشغول شد و در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد.
.
هر چند اخوان زندگانی درویشمسلکانهای داشت اما نداشتن شغل و محرومیت او از مشاغل دولتی باعث شد که او در فقر و تنگدستی ِ بیشتری زندگی سپری کند. حمید مصدق میگوید: «در عین نیازمندی، بینیاز بود و برای جیفهی دنیوی سر بر هیچ مقامی خم نکرد.»
.
«عماد خراسانی» دوست و همشهری اخوان در مورد زندگی اخوان چنین میگوید: «این درد ندارد که «اخوان» بعد از چهل سال قلمزنی، در مقدمهی همین کتا ب اخیرش (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم)، پس از اظهار ارادت به دوستان و ابراز حقشناسی میگوید: « بیهیچ رودربایستی و شرمندگی میگویم که در این اواخر، شش هفت هشت سالی هست که زندگی من از رهگذر محبت اینگونه دوستان میگذرد. همهی درآمدهای من قطع شده است. من بودم و قناعت به درآمد کتابهایم (که به لطف و عنایت و محبت حضراتی که نام برده شناختهاند) دارد روز به روز فشرده و فشردهتر، کمتر و کوتاهتر میشود. بقول معروف آب میرود…»
.
اخوان ثالث در سال ۱۳۶۹ و به دعوت خانهی فرهنگ آلمان برای برگزاری یک شب شعر از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای بار نخست از ایران خارج شد و چند ماه پس از بازگشت از این سفر در چهارم شهریور همان سال درگذشت و طبق وصیت او در توس و در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
goo.gl/VEsnjK
#مهدی_اخوان_ثالث #اخوان_ثالث #شعر #شاعر #ایران #توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او در نوجوانی به شاعری روی آورد و به شکل شاعران قدیم شعر سرود. او در سال ۱۳۲۹ با دخترعموی خود ازدواج کرد. اخوان چند بار در زمان پهلوی به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان و در سال ۱۳۲۶ به کار در رادیو مشغول شد و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
.
اخوان در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار مشغول شد. اخوان در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر مشغول شد و در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد.
.
هر چند اخوان زندگانی درویشمسلکانهای داشت اما نداشتن شغل و محرومیت او از مشاغل دولتی باعث شد که او در فقر و تنگدستی ِ بیشتری زندگی سپری کند. حمید مصدق میگوید: «در عین نیازمندی، بینیاز بود و برای جیفهی دنیوی سر بر هیچ مقامی خم نکرد.»
.
«عماد خراسانی» دوست و همشهری اخوان در مورد زندگی اخوان چنین میگوید: «این درد ندارد که «اخوان» بعد از چهل سال قلمزنی، در مقدمهی همین کتا ب اخیرش (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم)، پس از اظهار ارادت به دوستان و ابراز حقشناسی میگوید: « بیهیچ رودربایستی و شرمندگی میگویم که در این اواخر، شش هفت هشت سالی هست که زندگی من از رهگذر محبت اینگونه دوستان میگذرد. همهی درآمدهای من قطع شده است. من بودم و قناعت به درآمد کتابهایم (که به لطف و عنایت و محبت حضراتی که نام برده شناختهاند) دارد روز به روز فشرده و فشردهتر، کمتر و کوتاهتر میشود. بقول معروف آب میرود…»
.
اخوان ثالث در سال ۱۳۶۹ و به دعوت خانهی فرهنگ آلمان برای برگزاری یک شب شعر از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای بار نخست از ایران خارج شد و چند ماه پس از بازگشت از این سفر در چهارم شهریور همان سال درگذشت و طبق وصیت او در توس و در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
goo.gl/VEsnjK
#مهدی_اخوان_ثالث #اخوان_ثالث #شعر #شاعر #ایران #توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث،«امید» ِ نااُمید او در نوجوانی به شاعری روی آورد و به شکل شاعران قدیم شعر سرود. او در سال ۱۳۲۹ با دخترعموی خود ازدواج کرد. اخوان چند بار در زمان پهلوی به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان و در سال ۱۳۲۶ به کار در رادیو مشغول…
Forwarded from آموزشکده توانا
به بهانهی زادروز منوچهر آتشی، شاعر جنوب
«میرویم و آرام نمیشویم
و میگذریم بیسایههامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.
خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتشخان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آنجا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک میگفتند علاقهمند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادرهی ثبت و احوال بوشهر شد.
منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتبخانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتبخانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسهی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسهی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همهی مخالفتهایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.
در چاهکوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربههای شعریاش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقهمند بود اما اولین تجربهی شعر و شاعریاش در چاهکوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگیاش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام میبرد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفتوگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همهی شعرهایش بوده است.آتشی در اینباره میگوید: «آن سالها ترانههای زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم میخورد.»
ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین میگوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشتوگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شمارهی صفحهی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. میدانست شعرش را دوست دارم. اما مسئلهی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی همسالانش همچنان شعر خوب و ناب از او میشنیدم. هر بار از بوشهر به تهران میآمد با بغلی پر از شعر میآمد. باید همه گوش میشدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بیاختیاز تقاضای نسخهای از آن را میکردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپشده و نشدهی او میتوان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست میگفت که بیش از هر #شاعر معاصر #شعر برگزیده دارد.»
#منوچهر_آتشی در ۲۹ آبانماه ۱۳۸۴ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«میرویم و آرام نمیشویم
و میگذریم بیسایههامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.
خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتشخان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آنجا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک میگفتند علاقهمند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادرهی ثبت و احوال بوشهر شد.
منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتبخانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتبخانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسهی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسهی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همهی مخالفتهایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.
در چاهکوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربههای شعریاش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقهمند بود اما اولین تجربهی شعر و شاعریاش در چاهکوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگیاش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام میبرد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفتوگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همهی شعرهایش بوده است.آتشی در اینباره میگوید: «آن سالها ترانههای زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم میخورد.»
ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین میگوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشتوگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شمارهی صفحهی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. میدانست شعرش را دوست دارم. اما مسئلهی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی همسالانش همچنان شعر خوب و ناب از او میشنیدم. هر بار از بوشهر به تهران میآمد با بغلی پر از شعر میآمد. باید همه گوش میشدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بیاختیاز تقاضای نسخهای از آن را میکردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپشده و نشدهی او میتوان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست میگفت که بیش از هر #شاعر معاصر #شعر برگزیده دارد.»
#منوچهر_آتشی در ۲۹ آبانماه ۱۳۸۴ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به بهانهی زادروز منوچهر آتشی، شاعر جنوب «میرویم و آرام نمیشویم و میگذریم بیسایههامان مشتعل بر سنگ و منحنی در مرگ» منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد. خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه…
Forwarded from آموزشکده توانا
زادروز لعبت والا، شاعر و ترانهسرا
توانا- لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود. لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند.
.
با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند. لعبت والا داستان مخفیکردن شعرهایش را اینگونه روایت میکند: «من پدر نداشتم، ولی برادرهایم که هشت سال و شش سال بزرگتر از من بودند، خیلی متعصب بودند. مادرم هم بسیار زن مقتدر و خشنی بود. چون به هرحال باید کار پدر و مادر را با هم انجام میداد و دوتا پسر را سرپرستی میکرد، میبایستی خیلی خشونت به کار میبرد که بتواند از عهدهی کار بربیاید. آن هم در جهان و سرزمینی که مردسالاری بنیان آن است.طبیعتاً من هم که فرزند کوچک و آخرین فرزند خانواده بودم، در حقیقت توسریخور خانواده بودم. آنموقع همه در قبال من احساس مسئولیت میکردند و فکر میکردند اگر بخواهم کتابهای شعر یا رمان بخوانم، از راه به در میشوم. به همین دلیل، زندگی من خیلی محدود بود...»
.
لعبت والا بیش از شصت سال است که شعر میگوید. او میگوید که به خودش و شعرش خیانت کرده است چرا که همهی انرژی و نیرویش را برای شعر نگذاشته است: «من یادم است که فروغ می گفت که آدم نمیتواند هم مادر خوبی باشد، هم همسر خوبی باشد و هم شاعر خوبی باشد. باید یکیاش را انتخاب کرد و معتقدم که واقعا اینطور است. هنر فداکاری لازم دارد و باید تمام نیرو را برایش گذاشت و من این کار را نکردم. من بیشتر برای زندگی و در جهت امرار معاش حرکت کردم چون بیشتر ایام زندگیام به عنوان یک زن تنها فرزندانم را سرپرستی کردم، طبیعتا انرژی من بیشتر صرف زندگی آنها شده است.» از لعبت والا چند مجموعه اشعار منتشر شده است که میتوان به «گسسته»، «رقص بادها»، «پرگشودنها به هوای پرواز» و «فردایی دیگر» اشاره کرد. از والا رمانی به نام «تا وقتی خروس میخواند» نیز منتشر شده است. شهرنوش پارسیپور، داستاننویس، خواهرزادهی لعبت والا است.
.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2zzqNuo
#لعبت_والا #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
توانا- لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود. لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند.
.
با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند. لعبت والا داستان مخفیکردن شعرهایش را اینگونه روایت میکند: «من پدر نداشتم، ولی برادرهایم که هشت سال و شش سال بزرگتر از من بودند، خیلی متعصب بودند. مادرم هم بسیار زن مقتدر و خشنی بود. چون به هرحال باید کار پدر و مادر را با هم انجام میداد و دوتا پسر را سرپرستی میکرد، میبایستی خیلی خشونت به کار میبرد که بتواند از عهدهی کار بربیاید. آن هم در جهان و سرزمینی که مردسالاری بنیان آن است.طبیعتاً من هم که فرزند کوچک و آخرین فرزند خانواده بودم، در حقیقت توسریخور خانواده بودم. آنموقع همه در قبال من احساس مسئولیت میکردند و فکر میکردند اگر بخواهم کتابهای شعر یا رمان بخوانم، از راه به در میشوم. به همین دلیل، زندگی من خیلی محدود بود...»
.
لعبت والا بیش از شصت سال است که شعر میگوید. او میگوید که به خودش و شعرش خیانت کرده است چرا که همهی انرژی و نیرویش را برای شعر نگذاشته است: «من یادم است که فروغ می گفت که آدم نمیتواند هم مادر خوبی باشد، هم همسر خوبی باشد و هم شاعر خوبی باشد. باید یکیاش را انتخاب کرد و معتقدم که واقعا اینطور است. هنر فداکاری لازم دارد و باید تمام نیرو را برایش گذاشت و من این کار را نکردم. من بیشتر برای زندگی و در جهت امرار معاش حرکت کردم چون بیشتر ایام زندگیام به عنوان یک زن تنها فرزندانم را سرپرستی کردم، طبیعتا انرژی من بیشتر صرف زندگی آنها شده است.» از لعبت والا چند مجموعه اشعار منتشر شده است که میتوان به «گسسته»، «رقص بادها»، «پرگشودنها به هوای پرواز» و «فردایی دیگر» اشاره کرد. از والا رمانی به نام «تا وقتی خروس میخواند» نیز منتشر شده است. شهرنوش پارسیپور، داستاننویس، خواهرزادهی لعبت والا است.
.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2zzqNuo
#لعبت_والا #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز لعبت والا، شاعر و ترانهسرا توانا- لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا. . والا از نخستین دانشآموختگان…
Forwarded from آموزشکده توانا
به بهانهی سالگرد درگذشت منوچهر آتشی، شاعر جنوب
«میرویم و آرام نمیشویم
و میگذریم بیسایههامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.
خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتشخان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آنجا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک میگفتند علاقهمند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادرهی ثبت و احوال بوشهر شد.
منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتبخانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتبخانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسهی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسهی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همهی مخالفتهایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.
در چاهکوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربههای شعریاش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقهمند بود اما اولین تجربهی شعر و شاعریاش در چاهکوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگیاش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام میبرد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفتوگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همهی شعرهایش بوده است.آتشی در اینباره میگوید: «آن سالها ترانههای زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم میخورد.»
ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین میگوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشتوگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شمارهی صفحهی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. میدانست شعرش را دوست دارم. اما مسئلهی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی همسالانش همچنان شعر خوب و ناب از او میشنیدم. هر بار از بوشهر به تهران میآمد با بغلی پر از شعر میآمد. باید همه گوش میشدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بیاختیاز تقاضای نسخهای از آن را میکردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپشده و نشدهی او میتوان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست میگفت که بیش از هر #شاعر معاصر #شعر برگزیده دارد.»
#منوچهر_آتشی در ۲۹ آبانماه ۱۳۸۴ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«میرویم و آرام نمیشویم
و میگذریم بیسایههامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.
خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتشخان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آنجا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک میگفتند علاقهمند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادرهی ثبت و احوال بوشهر شد.
منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتبخانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتبخانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسهی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسهی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همهی مخالفتهایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.
در چاهکوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربههای شعریاش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقهمند بود اما اولین تجربهی شعر و شاعریاش در چاهکوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگیاش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام میبرد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفتوگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همهی شعرهایش بوده است.آتشی در اینباره میگوید: «آن سالها ترانههای زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم میخورد.»
ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین میگوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشتوگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شمارهی صفحهی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. میدانست شعرش را دوست دارم. اما مسئلهی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی همسالانش همچنان شعر خوب و ناب از او میشنیدم. هر بار از بوشهر به تهران میآمد با بغلی پر از شعر میآمد. باید همه گوش میشدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بیاختیاز تقاضای نسخهای از آن را میکردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپشده و نشدهی او میتوان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست میگفت که بیش از هر #شاعر معاصر #شعر برگزیده دارد.»
#منوچهر_آتشی در ۲۹ آبانماه ۱۳۸۴ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به بهانهی زادروز منوچهر آتشی، شاعر جنوب «میرویم و آرام نمیشویم و میگذریم بیسایههامان مشتعل بر سنگ و منحنی در مرگ» منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد. خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه…
علیرضا جباری، شاعر، مترجم، عضو کانون نویسندگان ایران و زندانی سیاسی پیشین، روز دوشنبه هفدهم آذر ماه بر اثر ابتلا به کرونا در بیمارستان مدرس تهران درگذشت.
او متولد ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز بود و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد دانشگاه شیراز ادامه داد. او از اعضای فعال عضو فعال کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو کارزار لغو اعدام، لگام، بود.
علیرضا جباری در هفتم دی ماه سال ۱۳۸۱ از سوی نیروهای امنیتی که در آن زمان به عنوان «اطلاعات موازی» شهرت داشتند بازداشت شد و در بازداشتگاهی مخفی در تهران تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او نزدیک به دو سال زندانی شد و در مهر سال ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.
شماری از کتابهای علیرضا جباری هرگز در ایران مجوز چاپ نگرفتند و بیش از سی جلد کتاب از جمله ترجمههای او نیز منتشر شدند که از آن جمله مجموعه داستانهایی از تولستوی با عنوان «تمشک»، «آبیترين چشم» از تونی موريسون، «اوالونا» اثر ايزابل آلنده است.
متن از ایران اینترنشنال
#علیرضا_جباری #نویسنده #شاعر #مترجم #کانون_نویسندگان
@Tavaana_TavaanaTech
او متولد ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز بود و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد دانشگاه شیراز ادامه داد. او از اعضای فعال عضو فعال کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو کارزار لغو اعدام، لگام، بود.
علیرضا جباری در هفتم دی ماه سال ۱۳۸۱ از سوی نیروهای امنیتی که در آن زمان به عنوان «اطلاعات موازی» شهرت داشتند بازداشت شد و در بازداشتگاهی مخفی در تهران تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او نزدیک به دو سال زندانی شد و در مهر سال ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.
شماری از کتابهای علیرضا جباری هرگز در ایران مجوز چاپ نگرفتند و بیش از سی جلد کتاب از جمله ترجمههای او نیز منتشر شدند که از آن جمله مجموعه داستانهایی از تولستوی با عنوان «تمشک»، «آبیترين چشم» از تونی موريسون، «اوالونا» اثر ايزابل آلنده است.
متن از ایران اینترنشنال
#علیرضا_جباری #نویسنده #شاعر #مترجم #کانون_نویسندگان
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز سالگرد درگذشت حیدر رقابی، #شاعر ترانهی زیبای «#مراببوس» است.
#حیدررقابی با تخلص «هاله» برای اولینبار شعر آن را در مجموعهی «آسمان اشک» و در سال ۱۳۲۹ منتشر کرد و با ویولن پرویز یاخقی و با صدای زیبای حسن گلنراقی در رادیو اجرا شد و مورد توجه علاقهمندان بسیاری قرار گرفت و موجب شد تا بارها از رادیو ایران پخش شود.
این اجرا که میبینید آخرین اجرای «مرا ببوس» است که #گلنراقی یک سال پیش از مرگ خود در یک جمع به صورت خصوصی اجرا کرده است. در این جمع خانم ##دلکش هم حضور دارد.
این ترانهی زیبا و خاطرهانگیز تقدیم میشود به همهی همراهان همیشگی توانا
برای آشنایی بیشتر با حیدر رقابی:
https://goo.gl/0Hwd8R
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#حیدررقابی با تخلص «هاله» برای اولینبار شعر آن را در مجموعهی «آسمان اشک» و در سال ۱۳۲۹ منتشر کرد و با ویولن پرویز یاخقی و با صدای زیبای حسن گلنراقی در رادیو اجرا شد و مورد توجه علاقهمندان بسیاری قرار گرفت و موجب شد تا بارها از رادیو ایران پخش شود.
این اجرا که میبینید آخرین اجرای «مرا ببوس» است که #گلنراقی یک سال پیش از مرگ خود در یک جمع به صورت خصوصی اجرا کرده است. در این جمع خانم ##دلکش هم حضور دارد.
این ترانهی زیبا و خاطرهانگیز تقدیم میشود به همهی همراهان همیشگی توانا
برای آشنایی بیشتر با حیدر رقابی:
https://goo.gl/0Hwd8R
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سیاوش کسرایی در سخنرانی در جمع نیروهای غیرمذهبی:
کتاب ولایت فقیه آیتالله خمینی را بخوانید که ببیند چگونه سعی کرده برای حکومت اسلامی نظام عادلانهای را تشریح کند بنا براین مذهبیها با نظامی که در پیش دارند نمیتوانند به شما اجازه فعالیت ندهند!
با وقوع انقلاب ۵۷، کسرایی که عضو حزب توده بود و به خاطر آن زندان نیز رفته بود، در موضع دفاع از نظام برآمده از انقلاب قرار میگیرد. اما ماه عسل #حزب_توده با جمهوری اسلامی خیلی زود به اتمام می رسد و با آغاز سرکوب حزب توده در سال ۶۲ کسرایی به افغانستان میگریزد. در کابل حدود چهار سال زندگی میکند و سپس به مسکو میرود.
از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۴ در مسکو زندگی میکند تا اینکه در سال ۱۳۷۴ به وین میرود. اما برای زندگی در اروپا مجال زیادی نمییابد و در بهمن ۱۳۷۴ در سن ۶۸ سالگی بر اثر بیماری قلبی جان خود را از دست میدهد. کسرایی در آرامگاه مرکزی وین در بخش مشاهیر به خاک سپرده میشود.
#سیاوش_کسرایی یک #شاعر نیمایی بود. او از جمله کسانی بود که در دهه ۲۰ شمسی در حلقه نیما یوشیج حضور داشت. نخستین #شعر نیمایی او، «پس از من شاعری آید» نام داشت که در ۲۵ سالگی سروده شد.
کسرایی در مقطع انقلاب ۵۷ آن اندازه جوزده شده بود که حتی شعری در رثای پیامبر مسلمانان سرود که «فرهاد مهراد» آن را با نام «والا پیامدار، محمد» اجرا کرد.
اما کسرایی بیشتر از اشعار سیاسی خود با برخی از اشعار ماندگار خود شناخته میشود که البته در آن ها نیز میتوان ردپای ایدهآلها و استعارههای سیاسی یافت. از جمله میتوان از منظومه «آرش کمانگیر» نام برد که به باور برخی منتقدان پیوند حماسه و غزل است.
بیشتر بخوانید:
goo.gl/om4fFp
@Tavaana_TavaanaTech
کتاب ولایت فقیه آیتالله خمینی را بخوانید که ببیند چگونه سعی کرده برای حکومت اسلامی نظام عادلانهای را تشریح کند بنا براین مذهبیها با نظامی که در پیش دارند نمیتوانند به شما اجازه فعالیت ندهند!
با وقوع انقلاب ۵۷، کسرایی که عضو حزب توده بود و به خاطر آن زندان نیز رفته بود، در موضع دفاع از نظام برآمده از انقلاب قرار میگیرد. اما ماه عسل #حزب_توده با جمهوری اسلامی خیلی زود به اتمام می رسد و با آغاز سرکوب حزب توده در سال ۶۲ کسرایی به افغانستان میگریزد. در کابل حدود چهار سال زندگی میکند و سپس به مسکو میرود.
از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۴ در مسکو زندگی میکند تا اینکه در سال ۱۳۷۴ به وین میرود. اما برای زندگی در اروپا مجال زیادی نمییابد و در بهمن ۱۳۷۴ در سن ۶۸ سالگی بر اثر بیماری قلبی جان خود را از دست میدهد. کسرایی در آرامگاه مرکزی وین در بخش مشاهیر به خاک سپرده میشود.
#سیاوش_کسرایی یک #شاعر نیمایی بود. او از جمله کسانی بود که در دهه ۲۰ شمسی در حلقه نیما یوشیج حضور داشت. نخستین #شعر نیمایی او، «پس از من شاعری آید» نام داشت که در ۲۵ سالگی سروده شد.
کسرایی در مقطع انقلاب ۵۷ آن اندازه جوزده شده بود که حتی شعری در رثای پیامبر مسلمانان سرود که «فرهاد مهراد» آن را با نام «والا پیامدار، محمد» اجرا کرد.
اما کسرایی بیشتر از اشعار سیاسی خود با برخی از اشعار ماندگار خود شناخته میشود که البته در آن ها نیز میتوان ردپای ایدهآلها و استعارههای سیاسی یافت. از جمله میتوان از منظومه «آرش کمانگیر» نام برد که به باور برخی منتقدان پیوند حماسه و غزل است.
بیشتر بخوانید:
goo.gl/om4fFp
@Tavaana_TavaanaTech