آموزشکده توانا
54.1K subscribers
33.2K photos
38.3K videos
2.55K files
19.7K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص، زبان مقاومت است...
رقص در شرایط تنگنا هم اعلام وجود است و هم ناقل این پیام که هنوز به رغم همه مصائب زنده‌ام.
رقص هم می‌تواند یک واکنش طبیعی به فشار محیط باشد،
و هم می‌تواند بک کنش هدفمند در راستای به چالش کشیدن نظم ظالمانه.
همچنان که در دوران کرونا رقص پزشکان و پرستاران، برای حفظ ایستادگی و تداوم زندگی در برابر ویروس مرگ بود.

متن و ویدیو از سامی فردی
samy_fardi

#رقص_زبان_مقاومت
#زن_زندگی_آزادی
#نرگس_محمدی
#مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی از زندان اوین:
حالِ خوبِ ما نقطه‌ی مرگِ ستمگر است

نامه‌ی گلرخ ایرایی روایت‌هایی از رنج، مقاومت و امید در سخت‌ترین شرایط زندان است. او تجربه‌های شخصی و مشاهدات خود را از زندان‌های مختلف ایران بازگو می‌کند و به قصه‌های هم‌بندی‌هایش که محکوم به اعدام بودند، می‌پردازد. برخی بخش‌های نامه به شکل عینی در ادامه آورده شده است:

"رنج زندان نه دیوارهاست و نه بیهودگی مدامی‌ست که رهایت نمی‌کند. دستان بسته‌ات است آن‌گاه که با فوجی از مأموران می‌رود و پشت درهایی که یک به یک قفل می‌شوند جا می‌مانی، با صدایت که گم می‌شود در هیاهوی بی‌حوصلگی‌های شبی دیگر که آخرین شب زندگی‌اش است. آخرین شب زندگی او که کمی آن‌سوتر در سلولی ایستاده یا نشسته، اذان صبح را انتظار می‌کشد و طلوع آفتاب را که غروب بودنش خواهد شد."

او از لحظاتی می‌گوید که با رفتن هم‌بندی‌ها به سوی مرگ، بند زنان خلأیی عمیق تجربه می‌کرد:

"دو هفته بعد از ورودم به زندان قرچک در سال ۱۳۹۸، «فاطمه قزل» و «نرگس طباطبایی» را هم‌زمان برای اجرای حکم مرگ از بند خارج کردند و به سلول انفرادی بردند... نرگس را می‌بردند، اشک می‌ریخت و به بچه‌ها دل‌داری می‌داد. می‌گفت شرایط را پذیرفته و از چیزی نمی‌ترسد. می‌گفت بعد از رفتنش گریه نکنند و شاد باشند و مثل روزهای دیگر عصرها رادیو آوا گوش کنند."

او همچنین از لحظات مقاومت و شادی در بند می‌نویسد، زمانی که با وجود تهدید مأموران، شادی را به زندان برمی‌گرداندند:

"رقصیدن در زندان قرچک ممنوع بود... اما فضا را شکسته بودیم و بچه‌ها از دستور مأموران سرپیچی می‌کردند. قزل و نرگس رفته بودند اما لحظات شادی که کنارمان بودند تا مدت‌ها مرور می‌شد. حتی کمی بعد یکی از بچه‌ها رقص قزل را هم‌زمان با آهنگ مورد علاقه‌اش تقلید می‌کرد. برخی اشک می‌ریختند و برخی می‌خواستند ادامه بدهد."

یکی از تأثیرگذارترین روایت‌های او مربوط به معصومه زارعی است، زنی که در روزهای آخر زندگی‌اش نیز روحیه‌اش را از دست نداد:

"معصومه زارعی... با شوری وصف‌ناشدنی بچه‌ها را که پنهانی اشک می‌ریختند از تخت‌ها بیرون کشید. چند دقیقه بعد همه وسط اتاق بودند. برخی با اشک و برخی هم برای دقایقی همه چیز را فراموش کرده بودند... غروبِ چند روز بعد معصومه را از بند خارج کردند... در برابر چشمان دخترش به دار آویخته شد. صدای نعره‌های دختر نوجوان معصومه را از پشت دیوارها می‌شنیدیم که می‌خواست مادرش را از طناب جدا کند."

در پایان، گلرخ پیام مقاومت و امید را برجسته می‌کند:

"حالِ خوبِ ما نقطه‌ی مرگِ ستمگر است... در اوج سختی‌ها و در فضایی که مدام رنج و اندوه بر سر آوار می‌شود، می‌توان وجه مثبتِ داشته‌ها را دید و آن را به همبستگیِ بیشتر، تمرینِ مقاومت و رمز ایستادگی بدل کرد."

#گلرخ_ایرایی #بیانیه #بند_زنان_زندان_اوین #رقص #مقاومت_زندگیست #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech