This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خسرو آذربیگ، نوازنده دف، مستندساز و نقاش، پس از ۱۱ روز بازداشت، با خانوادهاش تماس گرفت.
او نسبت به محرومیت از تماس تلفنی با خانواده در طول مدت زمان بازداشت میگوید: «مرا به جرم انتقاد محترمانه و مسالمتآمیز به واریز کردن درآمد ایران به کاخهای شیطانی حسن نصرالله لبنانی و بشار اسد سوری، دستگیر و زندانی کردهاند و تا به امروز که نزدیک به دو هفته از بازداشتم میگذرد، دسترسی به تلفن نداشتم تا با خانوادهام تماس بگیرم.»
#خسرو_آذربیگ #بیانیه #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او نسبت به محرومیت از تماس تلفنی با خانواده در طول مدت زمان بازداشت میگوید: «مرا به جرم انتقاد محترمانه و مسالمتآمیز به واریز کردن درآمد ایران به کاخهای شیطانی حسن نصرالله لبنانی و بشار اسد سوری، دستگیر و زندانی کردهاند و تا به امروز که نزدیک به دو هفته از بازداشتم میگذرد، دسترسی به تلفن نداشتم تا با خانوادهام تماس بگیرم.»
#خسرو_آذربیگ #بیانیه #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وکیل خسرو علیکردی، ویدیویی از زندانی سیاسی حسن ودائیپور در دوران مرخصی درمانی او منتشر کرد و نوشت:
«برادر شرافتمند من #حسن_ودایی_پور زندانی سیاسی«و به عقیده مقامات قضایی مجرم امنیتی»،فرزند رنج دوران کشیده خوزستان_شوش که به بیست سال زندان در تبعید محکوم شده است و تا کنون حدود ۱۴ سال از بیست سال حبسش را در زندان وکیل آباد مشهد سپری نموده است، بزرگمردی که پس از تحمل حدود ۱۴ سال حبس حاضر به امضاء توبه نامه نشد.
آزاد مردی كه مدتى افتخار داشتم در بند ٣ زندان وكيل آباد مشهد در كنار ايشان در اتاق ۴۵ بند ۳ تحمل حبس نمايم و در مقابل صبر، شجاعت، رادمردى و زلال بودنش سر تعظيم فرود مىآورم.
#حسن_ودایی_پور مصداق عينى اين غزل
است!
در برگ ريز درد لگدكوب مىشوى
سروى،ولى تكيده تر از چوب مىشوى
با گيسوان سربى و آن چهرهی صبور
دارى شبيه حضرت ايوب مىشوى
قيصر نبود آن كه برآمد به جُلجُتا
تو كيستى كه يك سره مصلوب مىشوى؟!
لبخند بر لبان تو پرپر نمىشود
از موج درد، گرچه پر آشوب مىشوى
قانون عشق سوختن است وبه قدر درد
محبوب آستانهی محبوب مىشوى
مانند آفتاب دلم سخت روشن است
من خواب ديدهام، به خدا خوب مىشوى!
#حسن_ودایی_پور
#اهواز
#شوش_دانیال
#زندانی_سیاسی
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«برادر شرافتمند من #حسن_ودایی_پور زندانی سیاسی«و به عقیده مقامات قضایی مجرم امنیتی»،فرزند رنج دوران کشیده خوزستان_شوش که به بیست سال زندان در تبعید محکوم شده است و تا کنون حدود ۱۴ سال از بیست سال حبسش را در زندان وکیل آباد مشهد سپری نموده است، بزرگمردی که پس از تحمل حدود ۱۴ سال حبس حاضر به امضاء توبه نامه نشد.
آزاد مردی كه مدتى افتخار داشتم در بند ٣ زندان وكيل آباد مشهد در كنار ايشان در اتاق ۴۵ بند ۳ تحمل حبس نمايم و در مقابل صبر، شجاعت، رادمردى و زلال بودنش سر تعظيم فرود مىآورم.
#حسن_ودایی_پور مصداق عينى اين غزل
است!
در برگ ريز درد لگدكوب مىشوى
سروى،ولى تكيده تر از چوب مىشوى
با گيسوان سربى و آن چهرهی صبور
دارى شبيه حضرت ايوب مىشوى
قيصر نبود آن كه برآمد به جُلجُتا
تو كيستى كه يك سره مصلوب مىشوى؟!
لبخند بر لبان تو پرپر نمىشود
از موج درد، گرچه پر آشوب مىشوى
قانون عشق سوختن است وبه قدر درد
محبوب آستانهی محبوب مىشوى
مانند آفتاب دلم سخت روشن است
من خواب ديدهام، به خدا خوب مىشوى!
#حسن_ودایی_پور
#اهواز
#شوش_دانیال
#زندانی_سیاسی
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ستاره میرسالاری، از بازداشتشدگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در خوزستان، در نوشتهای که منتشر کرده، تجربه بازداشت و روزهای حضورش در زندان سپیدار اهواز را روایت کرده است. او در بخشی از این نوشته، از لحظه هجوم نیروهای امنیتی به خانهاش میگوید؛ وقتی با کفشهای کثیف وارد حریم خانه شدند و با همراهی زنی که شادمانه تکرار میکرد "حقشه که بره زندان". این زن از همان ابتدا با تحقیر و سنگدلی تمام در کنار ماموران ایستاده بود.
ستاره در روایتش از لحظه ورود به سپیدار گفته؛ جایی که زیر نگاه سنگین زندانیان مرد، در فضای خشن و پرتنش نگهبانی ایستاده بود. جایی که افسر نگهبانی با شنیدن اینکه او سیاسی است، گفت "دمت گرم شیرزنی" و بعد او را وارد دنیایی کرد که هر لحظهاش با تحقیر، ترس و دیدن واقعیتهای تلخ همراه بود. زنانی که به جرم اعتراض، قاچاق، اعتیاد و حتی بخاطر گناه نکرده فرزندانشان آنجا بودند.
او همبند زهرا سعیدیانجو، خواهر جاویدنام میلاد سعیدیانجو بود و در کنار او، داستانهای دردناک زنان دیگر را شنید؛ از مادری که فقط بخاطر فراری بودن پسرانش بازداشت شده بود تا زنی باردار که کالای قاچاق زیر لباسش پنهان کرده بود. ستاره از زنانی گفت که بخاطر انتساب به یک گروه سیاسی از درمان محروم شده بودند و از دختران جوانی که به فساد کشیده شده بودند.
در روایت میرسالاری، فساد بخشی از سیستم زندان بود؛ از بازرسیهای تحقیرآمیز تا رابطههای ناسالم و فروش آزادی عمل به زندانیان در ازای رشوه. او از دخترانی نوشت که علنی در حیاط به رفتارهای زننده کشیده شده بودند و پرسنلی که چشم میبستند. حتی غذایی که میدادند، مشکوک بود و او حاضر نشد از آن بخورد. روزها را با چای شیرین و کمی نان و پنیر سر کرد.
لحظه لغو ناگهانی آزادیاش، وقتی بعد از اعلام آزادی دوباره برگردانده شد به بند، یکی دیگر از نکات تکاندهنده این روایت بود. شوک این خبر برادرش را راهی بیمارستان کرد. با این حال، ستاره تمام تحقیرها را تحمل کرد اما حاضر نشد تعهد بدهد. نوشت که "من کاری نکردم که تعهد بدهم" و زیر بار حرف زور نرفت.
در تمام مدت، ترس از وضعیت پدر و مادر بیمار و دوری از فرزند خردسالش همراهش بود. مادری که بخاطر حفظ روحیه پسرش به او گفته بود برای دوره مربیگری قایقرانی به تهران رفته است. این روایت، مجموعهای از ظلمهای سیستماتیک، تحقیر زنان، فساد درون زندان و خشونت علیه معترضان است؛ روایتی که میرسالاری وعده داده در کتابی مفصلتر به آن خواهد پرداخت.
ستاره میرسالاری نه تنها شکسته نشد، بلکه از دل آن دیوارهای بلند، محکمتر و آگاهتر بیرون آمد. این، صدای زنی است که "زن، زندگی، آزادی" را نه در شعار، بلکه با تمام وجودش لمس کرده است.
خانم میرسالاری ضمن انتشار این ویدیو، نوشت:
«خیلی چیزا رو نمیشه نوشت، نمیشه گفت، باید بشه کتاب که بمونه و بشه تشت رسوایی آدمهایی که عجیب نقابهای قشنگ و رنگارنگی بر چهره دارن...
چرخ دنیا میچرخه و بترسید از روزی که...
اصلا ولش کن...اینهمه خون به ناحق ریخته شده و چشم نابینا و پرونده سیاسی و خفقان و سکوت اجباری یه جایی بلاخره فوران میکنه مگه نه؟؟
خیلی سربسته و آروم حرف زدم و نوشتم فقط برای اینکه دوباره چیزی نشه که دل نگران پدر و مادرم بشم و همسرم آواره این دادگاه و اون شخص و این نفر بشه...
اگر خانوادم نبود الان راه من جور دیگری بود...»
#ستاره_میرسالاری #اعتراضات #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #زندانیان_سیاسی #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #ابادان #زن_زندگی_آزادی #زن_زندگی_آزادی_مرد_میهن_آبادی #زندان #مهسا_امینی
#زندان_سپیدار #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ستاره در روایتش از لحظه ورود به سپیدار گفته؛ جایی که زیر نگاه سنگین زندانیان مرد، در فضای خشن و پرتنش نگهبانی ایستاده بود. جایی که افسر نگهبانی با شنیدن اینکه او سیاسی است، گفت "دمت گرم شیرزنی" و بعد او را وارد دنیایی کرد که هر لحظهاش با تحقیر، ترس و دیدن واقعیتهای تلخ همراه بود. زنانی که به جرم اعتراض، قاچاق، اعتیاد و حتی بخاطر گناه نکرده فرزندانشان آنجا بودند.
او همبند زهرا سعیدیانجو، خواهر جاویدنام میلاد سعیدیانجو بود و در کنار او، داستانهای دردناک زنان دیگر را شنید؛ از مادری که فقط بخاطر فراری بودن پسرانش بازداشت شده بود تا زنی باردار که کالای قاچاق زیر لباسش پنهان کرده بود. ستاره از زنانی گفت که بخاطر انتساب به یک گروه سیاسی از درمان محروم شده بودند و از دختران جوانی که به فساد کشیده شده بودند.
در روایت میرسالاری، فساد بخشی از سیستم زندان بود؛ از بازرسیهای تحقیرآمیز تا رابطههای ناسالم و فروش آزادی عمل به زندانیان در ازای رشوه. او از دخترانی نوشت که علنی در حیاط به رفتارهای زننده کشیده شده بودند و پرسنلی که چشم میبستند. حتی غذایی که میدادند، مشکوک بود و او حاضر نشد از آن بخورد. روزها را با چای شیرین و کمی نان و پنیر سر کرد.
لحظه لغو ناگهانی آزادیاش، وقتی بعد از اعلام آزادی دوباره برگردانده شد به بند، یکی دیگر از نکات تکاندهنده این روایت بود. شوک این خبر برادرش را راهی بیمارستان کرد. با این حال، ستاره تمام تحقیرها را تحمل کرد اما حاضر نشد تعهد بدهد. نوشت که "من کاری نکردم که تعهد بدهم" و زیر بار حرف زور نرفت.
در تمام مدت، ترس از وضعیت پدر و مادر بیمار و دوری از فرزند خردسالش همراهش بود. مادری که بخاطر حفظ روحیه پسرش به او گفته بود برای دوره مربیگری قایقرانی به تهران رفته است. این روایت، مجموعهای از ظلمهای سیستماتیک، تحقیر زنان، فساد درون زندان و خشونت علیه معترضان است؛ روایتی که میرسالاری وعده داده در کتابی مفصلتر به آن خواهد پرداخت.
ستاره میرسالاری نه تنها شکسته نشد، بلکه از دل آن دیوارهای بلند، محکمتر و آگاهتر بیرون آمد. این، صدای زنی است که "زن، زندگی، آزادی" را نه در شعار، بلکه با تمام وجودش لمس کرده است.
خانم میرسالاری ضمن انتشار این ویدیو، نوشت:
«خیلی چیزا رو نمیشه نوشت، نمیشه گفت، باید بشه کتاب که بمونه و بشه تشت رسوایی آدمهایی که عجیب نقابهای قشنگ و رنگارنگی بر چهره دارن...
چرخ دنیا میچرخه و بترسید از روزی که...
اصلا ولش کن...اینهمه خون به ناحق ریخته شده و چشم نابینا و پرونده سیاسی و خفقان و سکوت اجباری یه جایی بلاخره فوران میکنه مگه نه؟؟
خیلی سربسته و آروم حرف زدم و نوشتم فقط برای اینکه دوباره چیزی نشه که دل نگران پدر و مادرم بشم و همسرم آواره این دادگاه و اون شخص و این نفر بشه...
اگر خانوادم نبود الان راه من جور دیگری بود...»
#ستاره_میرسالاری #اعتراضات #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد #زندانیان_سیاسی #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #ابادان #زن_زندگی_آزادی #زن_زندگی_آزادی_مرد_میهن_آبادی #زندان #مهسا_امینی
#زندان_سپیدار #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech