Forwarded from گفتوشنود
سوگیری تأییدی؛ دام نادیدهانگاری واقعیت در باورهای گروهی
سوگیری تأییدی یکی از بنیادیترین خطاهای شناختی انسان است که تأثیر آن در شکلگیری و پایداری باورهای گروهی بهویژه پررنگتر میشود. این خطا به تمایل ذهن انسان برای پذیرش اطلاعاتی که باورهای موجود را تأیید میکند، و در عین حال نادیدهگرفتن یا کماهمیت جلوهدادن اطلاعاتی که آن باورها را به چالش میکشند، اشاره دارد. در بستر اجتماعی، این تمایل میتواند به تقویت اطمینان کاذب نسبت به درستی یک دیدگاه مشترک بینجامد، حتی اگر آن دیدگاه نادرست یا غیرواقعگرایانه باشد.
گروههای فکری، مذهبی، سیاسی یا فرهنگی، بهواسطه تعاملات درونی و اشتراک باورها، مستعد شکلگیری نوعی بازخورد بسته هستند. اعضای چنین گروههایی معمولاً در فضایی قرار میگیرند که در آن، بیشتر یا تنها اطلاعاتی ردوبدل میشود که موضع غالب گروه را تأیید میکند. دیدگاههای انتقادی یا متفاوت با سوءظن نگریسته میشود یا کلاً حذف میگردد. به این ترتیب، گروه وارد مرحلهای از «تقدسبخشی به باور مشترک» میشود و هرگونه نقد را تهدیدی برای هویت جمعی تلقی میکند.
این فرایند نه تنها مانع رشد فکری و مواجهه با واقعیتهای پیچیدهتر میشود، بلکه پیامدهای خطرناکتری نیز دارد. از رادیکالیزه شدن باورها و طرد مخالفان گرفته تا تصمیمگیریهای غلط و جمعی بر اساس اطلاعات ناقص یا تحریفشده. در تاریخ، نمونههای بسیاری از فرقهها، جنبشهای ایدئولوژیک و حتی دولتها وجود دارد که بهسبب این سوگیری، در برابر هشدارها و شواهد خلاف، مقاومت کرده و در نهایت، با بحرانهای جدی مواجه شدهاند.
یکی از نمودهای امروزی سوگیری تأییدی را میتوان در شبکههای اجتماعی مشاهده کرد. الگوریتمهای این پلتفرمها، اغلب بر اساس ترجیحات قبلی کاربران، اطلاعاتی را به آنها نمایش میدهند که باورهایشان را تقویت میکند. این وضعیت، به شکلگیری «اتاق پژواک» میانجامد؛ جایی که افراد تنها صدای خود یا همفکرانشان را میشنوند و هرچه بیشتر از دیدگاههای متفاوت فاصله میگیرند. این پدیده، نوعی جداسازی ذهنی میان گروهها به وجود میآورد که تعامل سازنده و گفتوگوی بیناگروهی را دشوار میسازد.
برای مقابله با این خطا، هم در سطح فردی و هم در سطح گروهی، لازم است رویکردی انتقادی و بازاندیشانه اتخاذ شود. شنیدن دیدگاههای مخالف، طرح پرسشهای جدی درون گروه، و تأکید بر حقیقتجویی به جای صرفاً «درستنشان دادن خود»، گامهایی مؤثر در کاهش اثرات سوگیری تأییدی هستند. آگاهی از وجود این خطا، نخستین قدم برای فرار از دامهای شناختی است که ذهن ما ناخودآگاه در مسیر باورهای از پیشپذیرفته شده، برایمان میچیند.
#سوگیری_تائیدی #خطای_شناختی #باور #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
سوگیری تأییدی یکی از بنیادیترین خطاهای شناختی انسان است که تأثیر آن در شکلگیری و پایداری باورهای گروهی بهویژه پررنگتر میشود. این خطا به تمایل ذهن انسان برای پذیرش اطلاعاتی که باورهای موجود را تأیید میکند، و در عین حال نادیدهگرفتن یا کماهمیت جلوهدادن اطلاعاتی که آن باورها را به چالش میکشند، اشاره دارد. در بستر اجتماعی، این تمایل میتواند به تقویت اطمینان کاذب نسبت به درستی یک دیدگاه مشترک بینجامد، حتی اگر آن دیدگاه نادرست یا غیرواقعگرایانه باشد.
گروههای فکری، مذهبی، سیاسی یا فرهنگی، بهواسطه تعاملات درونی و اشتراک باورها، مستعد شکلگیری نوعی بازخورد بسته هستند. اعضای چنین گروههایی معمولاً در فضایی قرار میگیرند که در آن، بیشتر یا تنها اطلاعاتی ردوبدل میشود که موضع غالب گروه را تأیید میکند. دیدگاههای انتقادی یا متفاوت با سوءظن نگریسته میشود یا کلاً حذف میگردد. به این ترتیب، گروه وارد مرحلهای از «تقدسبخشی به باور مشترک» میشود و هرگونه نقد را تهدیدی برای هویت جمعی تلقی میکند.
این فرایند نه تنها مانع رشد فکری و مواجهه با واقعیتهای پیچیدهتر میشود، بلکه پیامدهای خطرناکتری نیز دارد. از رادیکالیزه شدن باورها و طرد مخالفان گرفته تا تصمیمگیریهای غلط و جمعی بر اساس اطلاعات ناقص یا تحریفشده. در تاریخ، نمونههای بسیاری از فرقهها، جنبشهای ایدئولوژیک و حتی دولتها وجود دارد که بهسبب این سوگیری، در برابر هشدارها و شواهد خلاف، مقاومت کرده و در نهایت، با بحرانهای جدی مواجه شدهاند.
یکی از نمودهای امروزی سوگیری تأییدی را میتوان در شبکههای اجتماعی مشاهده کرد. الگوریتمهای این پلتفرمها، اغلب بر اساس ترجیحات قبلی کاربران، اطلاعاتی را به آنها نمایش میدهند که باورهایشان را تقویت میکند. این وضعیت، به شکلگیری «اتاق پژواک» میانجامد؛ جایی که افراد تنها صدای خود یا همفکرانشان را میشنوند و هرچه بیشتر از دیدگاههای متفاوت فاصله میگیرند. این پدیده، نوعی جداسازی ذهنی میان گروهها به وجود میآورد که تعامل سازنده و گفتوگوی بیناگروهی را دشوار میسازد.
برای مقابله با این خطا، هم در سطح فردی و هم در سطح گروهی، لازم است رویکردی انتقادی و بازاندیشانه اتخاذ شود. شنیدن دیدگاههای مخالف، طرح پرسشهای جدی درون گروه، و تأکید بر حقیقتجویی به جای صرفاً «درستنشان دادن خود»، گامهایی مؤثر در کاهش اثرات سوگیری تأییدی هستند. آگاهی از وجود این خطا، نخستین قدم برای فرار از دامهای شناختی است که ذهن ما ناخودآگاه در مسیر باورهای از پیشپذیرفته شده، برایمان میچیند.
#سوگیری_تائیدی #خطای_شناختی #باور #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍14
Forwarded from گفتوشنود
اثر حقیقت واهی (Illusory Truth Effect) یکی از شناختهشدهترین سوگیریهای شناختی است که نشان میدهد تکرار مداوم یک ادعا— اگر غلط باشد—میتواند باعث شود افراد آن را بهعنوان حقیقت بپذیرند. این پدیده بر پایه این واقعیت روانشناختی عمل میکند که آشنایی ذهنی با یک گزاره، حس صحت و اطمینان به آن را افزایش میدهد. به بیان ساده، هرچه چیزی را بیشتر بشنویم، احتمال بیشتری دارد که آن را باور کنیم، صرفنظر از اینکه چقدر با شواهد واقعی در تضاد باشد.
این سوگیری در جوامع چندفرهنگی و بهویژه در نظامهای بسته، بستر حاصلخیزی برای تحریف واقعیت فراهم میکند. حکومتهای دیکتاتوری مذهبی، که نیازمند تثبیت یک روایت واحد و جلوگیری از پرسشگری هستند، از این پدیده بهعنوان یک ابزار تبلیغاتی مؤثر استفاده میکنند. آنها با تکرار بیوقفه آموزهها، شعارها و روایتهای ایدئولوژیک، حتی مخالفان را در معرض همان گزارهها قرار میدهند تا در طول زمان، حس آشنایی جای تحلیل منطقی را بگیرد.
یکی از پیامدهای خطرناک اثر حقیقت واهی این است که مرز بین «باور» و «حقیقت» در ذهن مردم محو میشود. وقتی یک جامعه مرتباً با گزارههای خاص بمباران شود، حتی اگر در ابتدا با شک و تردید به آنها نگاه کند، به تدریج در برابر آنها بیدفاع میشود. در حکومتهای دیکتاتوری مذهبی، این روند اغلب با استفاده از منابر، رسانههای کنترلشده، آموزش رسمی و مراسم آیینی تشدید میگردد تا یک «واقعیت رسمی» جایگزین واقعیتهای متکثر و متناقض شود.
از منظر روانشناختی، اثر حقیقت واهی بر اساس «پردازش روانی آسان» عمل میکند: ذهن ما ترجیح میدهد چیزی را بپذیرد که آسان و بدون زحمت پردازش میشود. گزارهای که بارها شنیدهایم، بهصورت روانتری در ذهن پردازش میشود و همین روانی پردازش، بهاشتباه بهعنوان نشانه صحت آن تلقی میگردد. این مکانیسم، بهخصوص در جوامعی که دسترسی آزاد به اطلاعات محدود است، به یک چرخه خودتقویتکننده تبدیل میشود که شکستن آن دشوار است.
برای مقابله با اثر حقیقت واهی، دو گام ضروری وجود دارد: نخست، آموزش سواد رسانهای و مهارت ارزیابی انتقادی اطلاعات؛ دوم، ایجاد دسترسی آزاد و گسترده به منابع خبری و روایتهای جایگزین. در غیاب این اقدامات، هرچقدر هم یک حکومت دروغ بزرگی بگوید، کافی است آن را آنقدر تکرار کند تا در نهایت به «حقیقت رسمی» بدل شود—حقیقتی که نه بر شواهد، بلکه بر آشنایی و تکرار بنا شده است.
#خطای_شناختی #سوگیری_شناختی #اثر_حقیقت_واهی #پروپاگاندا #حکومت_مذهبی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
اثر حقیقت واهی (Illusory Truth Effect) یکی از شناختهشدهترین سوگیریهای شناختی است که نشان میدهد تکرار مداوم یک ادعا— اگر غلط باشد—میتواند باعث شود افراد آن را بهعنوان حقیقت بپذیرند. این پدیده بر پایه این واقعیت روانشناختی عمل میکند که آشنایی ذهنی با یک گزاره، حس صحت و اطمینان به آن را افزایش میدهد. به بیان ساده، هرچه چیزی را بیشتر بشنویم، احتمال بیشتری دارد که آن را باور کنیم، صرفنظر از اینکه چقدر با شواهد واقعی در تضاد باشد.
این سوگیری در جوامع چندفرهنگی و بهویژه در نظامهای بسته، بستر حاصلخیزی برای تحریف واقعیت فراهم میکند. حکومتهای دیکتاتوری مذهبی، که نیازمند تثبیت یک روایت واحد و جلوگیری از پرسشگری هستند، از این پدیده بهعنوان یک ابزار تبلیغاتی مؤثر استفاده میکنند. آنها با تکرار بیوقفه آموزهها، شعارها و روایتهای ایدئولوژیک، حتی مخالفان را در معرض همان گزارهها قرار میدهند تا در طول زمان، حس آشنایی جای تحلیل منطقی را بگیرد.
یکی از پیامدهای خطرناک اثر حقیقت واهی این است که مرز بین «باور» و «حقیقت» در ذهن مردم محو میشود. وقتی یک جامعه مرتباً با گزارههای خاص بمباران شود، حتی اگر در ابتدا با شک و تردید به آنها نگاه کند، به تدریج در برابر آنها بیدفاع میشود. در حکومتهای دیکتاتوری مذهبی، این روند اغلب با استفاده از منابر، رسانههای کنترلشده، آموزش رسمی و مراسم آیینی تشدید میگردد تا یک «واقعیت رسمی» جایگزین واقعیتهای متکثر و متناقض شود.
از منظر روانشناختی، اثر حقیقت واهی بر اساس «پردازش روانی آسان» عمل میکند: ذهن ما ترجیح میدهد چیزی را بپذیرد که آسان و بدون زحمت پردازش میشود. گزارهای که بارها شنیدهایم، بهصورت روانتری در ذهن پردازش میشود و همین روانی پردازش، بهاشتباه بهعنوان نشانه صحت آن تلقی میگردد. این مکانیسم، بهخصوص در جوامعی که دسترسی آزاد به اطلاعات محدود است، به یک چرخه خودتقویتکننده تبدیل میشود که شکستن آن دشوار است.
برای مقابله با اثر حقیقت واهی، دو گام ضروری وجود دارد: نخست، آموزش سواد رسانهای و مهارت ارزیابی انتقادی اطلاعات؛ دوم، ایجاد دسترسی آزاد و گسترده به منابع خبری و روایتهای جایگزین. در غیاب این اقدامات، هرچقدر هم یک حکومت دروغ بزرگی بگوید، کافی است آن را آنقدر تکرار کند تا در نهایت به «حقیقت رسمی» بدل شود—حقیقتی که نه بر شواهد، بلکه بر آشنایی و تکرار بنا شده است.
#خطای_شناختی #سوگیری_شناختی #اثر_حقیقت_واهی #پروپاگاندا #حکومت_مذهبی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍9
Forwarded from گفتوشنود
«سوگیری اقتدار» و سلطه باورهای رسمی
در حکومتهای مذهبی
سوگیری اقتدار (Authority Bias) یکی از خطاهای شناختی مهم است که بر پایه گرایش ذهن انسان به اعتماد بیشازحد به گفتهها یا دستورات افراد صاحب قدرت یا جایگاه شکل میگیرد. در این خطا، فرد نه بر اساس شواهد و استدلال منطقی، بلکه صرفاً به دلیل موقعیت و نفوذ گوینده، به یک ادعا یا دستور تن میدهد. این مکانیسم روانی در بسیاری از شرایط اجتماعی و سیاسی بهکار گرفته میشود و میتواند بستر پذیرش بیچونوچرای ایدهها و تصمیمات نادرست را فراهم کند.
در حکومتهای مذهبی، سوگیری اقتدار نقشی پررنگ و چندلایه دارد. وقتی رهبران دینی یا سیاسی در جایگاه «نمایندگان خدا» یا «مفسران حقیقت مطلق» معرفی میشوند، هرگونه سخن یا فرمان آنها فراتر از نقد و پرسش قرار میگیرد. در چنین نظامهایی، مردم از کودکی آموزش میبینند که سخن روحانیون یا صاحبان قدرت مذهبی را نه بهعنوان نظر شخصی، بلکه بهمثابه کلامی مقدس یا قطعی بپذیرند. این وضعیت باعث میشود حتی ادعاهایی غیرعقلانی یا ضدعلمی، تنها به دلیل نسبتدادن به اقتدار دینی، گسترده پذیرفته شوند.
یکی از پیامدهای مستقیم سوگیری اقتدار در حکومتهای مذهبی، سلب توانایی تفکر انتقادی از شهروندان است. برای مثال، اگر یک مرجع دینی حکم به حرام یا حلال بودن یک رفتار اجتماعی بدهد، بسیاری از پیروان بدون بررسی منطقی، آن را اجرا میکنند. در تاریخ معاصر، نمونههای متعددی از فتاوای مذهبی یا احکام حکومتی وجود دارد که موجب محدودسازی آزادیهای فردی و اجتماعی شدهاند، اما جامعه به دلیل سوگیری اقتدار، کمتر جرئت پرسشگری در برابر آنها را داشته است.
این سوگیری همچنین ابزار قدرتمندی برای سرکوب دگراندیشی در اختیار حکومتهای مذهبی قرار میدهد. هر صدای مخالف، بهسادگی بهعنوان «مخالفت با اقتدار» یا حتی «مخالفت با خدا» معرفی میشود و مشروعیت خود را از دست میدهد. بدینترتیب، سوگیری اقتدار بهطور همزمان هم در خدمت اطاعت کورکورانه از رهبران است و هم به حذف صدای مخالفان کمک میکند. این وضعیت، جامعه را در چرخهای از تکرار و تثبیت اقتدار نگه میدارد که گسستن از آن دشوار است.
برای مقابله با اثرات مخرب سوگیری اقتدار، آگاهیبخشی و تقویت فرهنگ پرسشگری ضروری است. جوامعی که یاد میگیرند اقتدار را نسبی ببینند و آن را به محک عقل، علم و اخلاق بسنجند، کمتر در دام این خطا گرفتار میشوند.
#خطای_شناختی
#سوگیری_اقتدار
#تفکر_انتقادی
#گفتگو_توانا
@Dialogue1402
«سوگیری اقتدار» و سلطه باورهای رسمی
در حکومتهای مذهبی
سوگیری اقتدار (Authority Bias) یکی از خطاهای شناختی مهم است که بر پایه گرایش ذهن انسان به اعتماد بیشازحد به گفتهها یا دستورات افراد صاحب قدرت یا جایگاه شکل میگیرد. در این خطا، فرد نه بر اساس شواهد و استدلال منطقی، بلکه صرفاً به دلیل موقعیت و نفوذ گوینده، به یک ادعا یا دستور تن میدهد. این مکانیسم روانی در بسیاری از شرایط اجتماعی و سیاسی بهکار گرفته میشود و میتواند بستر پذیرش بیچونوچرای ایدهها و تصمیمات نادرست را فراهم کند.
در حکومتهای مذهبی، سوگیری اقتدار نقشی پررنگ و چندلایه دارد. وقتی رهبران دینی یا سیاسی در جایگاه «نمایندگان خدا» یا «مفسران حقیقت مطلق» معرفی میشوند، هرگونه سخن یا فرمان آنها فراتر از نقد و پرسش قرار میگیرد. در چنین نظامهایی، مردم از کودکی آموزش میبینند که سخن روحانیون یا صاحبان قدرت مذهبی را نه بهعنوان نظر شخصی، بلکه بهمثابه کلامی مقدس یا قطعی بپذیرند. این وضعیت باعث میشود حتی ادعاهایی غیرعقلانی یا ضدعلمی، تنها به دلیل نسبتدادن به اقتدار دینی، گسترده پذیرفته شوند.
یکی از پیامدهای مستقیم سوگیری اقتدار در حکومتهای مذهبی، سلب توانایی تفکر انتقادی از شهروندان است. برای مثال، اگر یک مرجع دینی حکم به حرام یا حلال بودن یک رفتار اجتماعی بدهد، بسیاری از پیروان بدون بررسی منطقی، آن را اجرا میکنند. در تاریخ معاصر، نمونههای متعددی از فتاوای مذهبی یا احکام حکومتی وجود دارد که موجب محدودسازی آزادیهای فردی و اجتماعی شدهاند، اما جامعه به دلیل سوگیری اقتدار، کمتر جرئت پرسشگری در برابر آنها را داشته است.
این سوگیری همچنین ابزار قدرتمندی برای سرکوب دگراندیشی در اختیار حکومتهای مذهبی قرار میدهد. هر صدای مخالف، بهسادگی بهعنوان «مخالفت با اقتدار» یا حتی «مخالفت با خدا» معرفی میشود و مشروعیت خود را از دست میدهد. بدینترتیب، سوگیری اقتدار بهطور همزمان هم در خدمت اطاعت کورکورانه از رهبران است و هم به حذف صدای مخالفان کمک میکند. این وضعیت، جامعه را در چرخهای از تکرار و تثبیت اقتدار نگه میدارد که گسستن از آن دشوار است.
برای مقابله با اثرات مخرب سوگیری اقتدار، آگاهیبخشی و تقویت فرهنگ پرسشگری ضروری است. جوامعی که یاد میگیرند اقتدار را نسبی ببینند و آن را به محک عقل، علم و اخلاق بسنجند، کمتر در دام این خطا گرفتار میشوند.
#خطای_شناختی
#سوگیری_اقتدار
#تفکر_انتقادی
#گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍14❤2
Forwarded from گفتوشنود
چهار خطای شناختی، چهار ابزار استبداد؛
بیکن پیشتر هشدار داده بود
فرانسیس بیکن در آغاز دوران مدرن کوشید نشان دهد چرا انسانها در فهم جهان خطا میکنند. او این خطاها را در قالب چهار «بت» یا مانع شناختی توضیح داد: قبیله، غار، بازار و نمایش. آنچه بیکن بهعنوان مانع علم معرفی کرد، امروز میتواند کلید فهم سیاست در نظامهای استبدادی، بهویژه جمهوری اسلامی، باشد؛ زیرا همین خطاها به ابزار سلطه تبدیل شدهاند.
بت قبیله از خطاهای مشترک انسانی سرچشمه میگیرد: تمایل به سادهسازی، ترس جمعی، یا دشمنپنداری. جمهوری اسلامی این نقطهضعف را به سرمایه سیاسی بدل کرده است. با دامن زدن به ترس از «دشمن خارجی»، جامعه را در حالت اضطراب دائمی نگه میدارد تا پرسشگری به حاشیه رانده شود.
بت غار خطاهای فردی و شخصی است؛ هرکس در غار تجربههای محدود خود زندانی است. حکومت این غارها را تقویت میکند: برای مذهبیها با وعده ثواب، برای ملیگرایان با شعار استقلال، برای جاهطلبان با امتیاز و مقام. فرد هرچه بیشتر در غار خویش فرو رود، کمتر توان دیدن واقعیت مشترک خواهد داشت.
بت بازار همان فساد زبان است؛ جایی که واژهها تحریف یا تهی میشوند. در قاموس رسمی، «آزادی» به «بی بندو باری»، «انتخابات» به «بیعت» و «دموکراسی» به «مردمسالاری دینی» بدل میشود. وقتی زبان دروغ میگوید، اندیشه هم اسیر میشود.
و سرانجام بت نمایش: بزرگترین ابزار استبداد. جمهوری اسلامی با رژهها، سخنرانیها، و روایتهای رسمی، پردهای نمایشی بر واقعیت میکشد. فقر به «امتحان الهی»، شکست به «پیروزی»، و اعتراض به «توطئه دشمن» ترجمه میشود. درحالیکه مردم در زندگی روزمره جز ناکامی و رنج نمیبینند.
بیکن هشدار داده بود که شناخت، بیشکستن بتها ممکن نیست. اگر امروز این هشدار را جدی نگیریم، نمایش استبداد همچنان ادامه خواهد یافت و ما در چهار دیوار خطاها زندانی خواهیم ماند.
#خطای_شناختی #فرانسیس_بیکن #چهار_بت_فرانسیس_بیکن #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
چهار خطای شناختی، چهار ابزار استبداد؛
بیکن پیشتر هشدار داده بود
فرانسیس بیکن در آغاز دوران مدرن کوشید نشان دهد چرا انسانها در فهم جهان خطا میکنند. او این خطاها را در قالب چهار «بت» یا مانع شناختی توضیح داد: قبیله، غار، بازار و نمایش. آنچه بیکن بهعنوان مانع علم معرفی کرد، امروز میتواند کلید فهم سیاست در نظامهای استبدادی، بهویژه جمهوری اسلامی، باشد؛ زیرا همین خطاها به ابزار سلطه تبدیل شدهاند.
بت قبیله از خطاهای مشترک انسانی سرچشمه میگیرد: تمایل به سادهسازی، ترس جمعی، یا دشمنپنداری. جمهوری اسلامی این نقطهضعف را به سرمایه سیاسی بدل کرده است. با دامن زدن به ترس از «دشمن خارجی»، جامعه را در حالت اضطراب دائمی نگه میدارد تا پرسشگری به حاشیه رانده شود.
بت غار خطاهای فردی و شخصی است؛ هرکس در غار تجربههای محدود خود زندانی است. حکومت این غارها را تقویت میکند: برای مذهبیها با وعده ثواب، برای ملیگرایان با شعار استقلال، برای جاهطلبان با امتیاز و مقام. فرد هرچه بیشتر در غار خویش فرو رود، کمتر توان دیدن واقعیت مشترک خواهد داشت.
بت بازار همان فساد زبان است؛ جایی که واژهها تحریف یا تهی میشوند. در قاموس رسمی، «آزادی» به «بی بندو باری»، «انتخابات» به «بیعت» و «دموکراسی» به «مردمسالاری دینی» بدل میشود. وقتی زبان دروغ میگوید، اندیشه هم اسیر میشود.
و سرانجام بت نمایش: بزرگترین ابزار استبداد. جمهوری اسلامی با رژهها، سخنرانیها، و روایتهای رسمی، پردهای نمایشی بر واقعیت میکشد. فقر به «امتحان الهی»، شکست به «پیروزی»، و اعتراض به «توطئه دشمن» ترجمه میشود. درحالیکه مردم در زندگی روزمره جز ناکامی و رنج نمیبینند.
بیکن هشدار داده بود که شناخت، بیشکستن بتها ممکن نیست. اگر امروز این هشدار را جدی نگیریم، نمایش استبداد همچنان ادامه خواهد یافت و ما در چهار دیوار خطاها زندانی خواهیم ماند.
#خطای_شناختی #فرانسیس_بیکن #چهار_بت_فرانسیس_بیکن #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
❤17👍2🕊1