روایت #رضا_ذوقی از آنچه در بازداشتگاه #کهریزک بر او و سایر زندانیان گذشت را بخوانید.
آنچه به عنوان هک دوربینهای #زندان_اوین منتشر شده است، گویای واقعیت زندانهای جمهوری اسلامی و #شکنجه زندانیان نیست.
«همه شما از دیدن تصاویر هک شده از زندان اوین شوکه شدید. حق دارید چون توقع دیدن بدرفتاری با زندانیان و شرایط بد بهداشتی را نداشتید. تصاویر کفخوابی باعث ناراحتی همه شما شده است. ولی لازم است تا مروری کنم بر آنچه که در بازداشتگاه کهریزک بر من گذشت.
در آنجا اصلا تختخوابی وجود نداشت. همه ما در یک زیر زمین کوچک بودیم. فضا بسیار کوچک و تعداد ما بسیار زیاد بود. ما اصلا فضای کافی نداشتیم تا حتی پایمان را دراز کنیم چه برسد به خوابیدن. از امکانات بهداشتی همین را بگویم که تنها در انتهای سالن دوتا توالت فاقد درب وجود داشت. من ۵ شبانه روز را در آنجا گذراندم.
در طول این ۵ روز ما فقط روزی یک وعده غذا داشتیم. غذای ما یک تکه سیب زمینی با یک کف دست نان بود. آب آشامیدنی تمیز نبود ولی همان آب غیر بهداشتی هم کم بود. ما از بطریهای پلاستیکی خالی نوشابه برای آشامیدن آب استفاده میکردیم به طوری که دست به دست میکردیم و هر نفر یکی دو قلپ مینوشید.
به همه اینها ضربات سنگین افسر نگهبانان با لولههای پیویسی به سر و صورت و بدن ما را هم اضافه کنید. داستان به اینجا ختم نمیشود؛ آنها شکنجه های دیگری هم برای ما داشتند: همون موقعی که وارد شدیم همه ما او مجبور کردند در حیاط لخت مادرزاد بشیم و لباسهایمان را به سطل آشغال بیندازیم و وسایلمان را هم و تحویل بدیم.
همان شب در جواب اعتراض ما به فضای بسیار کم آنجا حدود سی نفر از زندانیان سابقهدار و خطرناک را به ما اضافه کردند. روز دوم از دریچه نزدیک به سقف دود گازوئیل وارد آن محیط میکردند که تنفس برای ما مشکل بود. روز سوم به بهانه وجود شپش در آنجا ما را به حیاط بردند و شروع کردند به سمپاشی کردن و بلافاصله ما را برگردندند داخل آنجا. روز چهارم شروع کردند با یک ماشین دستی اصلاح موی سرهای ما را تراشیدند یا بهتر بگویم کندند! تبدیل شده بودیم به یک زامبی. در تمام این مدت به خاطر فضای کم ما فقط عرق میریختیم و کتک میخوردیم. تمام بدنهایمان عفونت کرده بود.
روز پنجم قرار شد ما را به زندان اوین منتقل کنند. بیش از پنج ساعت با پاهای برهنه زیر آفتاب سوزان تیر ماه توی حیاط بودیم و کتک میخوردیم. باورم نمیشد که هنوز زنده هستم. زندان اوین برای ما مثل آزادی بود. در بین راه امیر جوادیفر را از دست دادیم. او با دستان بسته و لب تشنه کف خیابان جان داد.
.
وقتی وارد حیاط زندان اوین شدیم بوی تعفن ما باعث شده بود همه ماموران ماسک بزنند. همانجا محسن روحالامینی تشنج کرد و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. موقع ورود باید لخت میشدیم تا مورد بازرسی بدنی قرار بگیریم و بعدش به ما لباس و دمپایی دادند با محلول شستشوی ضد شپش.
.
در قرنطینه یک بودیم و تعداد حمامها بسیار محدود بود. مجبور بودیم دو نفری دوش بگیریم. تازه دوش گرفته بودم و روی تخت دراز کشیده بودم و به اینکه آیا من زنده هستم یا مرده، فکر میکردم که یکهو محمد کامرانی تشنج کرد و با سر خورد به دیوار. چند نفری گرفتیمش و به دم در بردیم از آنجا بردندش بهداری.
.
بعدا وکیل بند گفت که حالش خیلی بد بوده و او را به بیمارستان فرستادند. یکی دو روز بعد متوجه شدیم محمد عزیز هم جان سپرد. من هنوز هم وقتی فکر میکنم به آن روزها، باورم نمیشود که زنده ماندهام. آنها واقعا قصد کشتن همه ما را داشتند. فقط ظرف پنج روز سه نفر کشته شدند.»
@Tavaana_TavaanaTech
آنچه به عنوان هک دوربینهای #زندان_اوین منتشر شده است، گویای واقعیت زندانهای جمهوری اسلامی و #شکنجه زندانیان نیست.
«همه شما از دیدن تصاویر هک شده از زندان اوین شوکه شدید. حق دارید چون توقع دیدن بدرفتاری با زندانیان و شرایط بد بهداشتی را نداشتید. تصاویر کفخوابی باعث ناراحتی همه شما شده است. ولی لازم است تا مروری کنم بر آنچه که در بازداشتگاه کهریزک بر من گذشت.
در آنجا اصلا تختخوابی وجود نداشت. همه ما در یک زیر زمین کوچک بودیم. فضا بسیار کوچک و تعداد ما بسیار زیاد بود. ما اصلا فضای کافی نداشتیم تا حتی پایمان را دراز کنیم چه برسد به خوابیدن. از امکانات بهداشتی همین را بگویم که تنها در انتهای سالن دوتا توالت فاقد درب وجود داشت. من ۵ شبانه روز را در آنجا گذراندم.
در طول این ۵ روز ما فقط روزی یک وعده غذا داشتیم. غذای ما یک تکه سیب زمینی با یک کف دست نان بود. آب آشامیدنی تمیز نبود ولی همان آب غیر بهداشتی هم کم بود. ما از بطریهای پلاستیکی خالی نوشابه برای آشامیدن آب استفاده میکردیم به طوری که دست به دست میکردیم و هر نفر یکی دو قلپ مینوشید.
به همه اینها ضربات سنگین افسر نگهبانان با لولههای پیویسی به سر و صورت و بدن ما را هم اضافه کنید. داستان به اینجا ختم نمیشود؛ آنها شکنجه های دیگری هم برای ما داشتند: همون موقعی که وارد شدیم همه ما او مجبور کردند در حیاط لخت مادرزاد بشیم و لباسهایمان را به سطل آشغال بیندازیم و وسایلمان را هم و تحویل بدیم.
همان شب در جواب اعتراض ما به فضای بسیار کم آنجا حدود سی نفر از زندانیان سابقهدار و خطرناک را به ما اضافه کردند. روز دوم از دریچه نزدیک به سقف دود گازوئیل وارد آن محیط میکردند که تنفس برای ما مشکل بود. روز سوم به بهانه وجود شپش در آنجا ما را به حیاط بردند و شروع کردند به سمپاشی کردن و بلافاصله ما را برگردندند داخل آنجا. روز چهارم شروع کردند با یک ماشین دستی اصلاح موی سرهای ما را تراشیدند یا بهتر بگویم کندند! تبدیل شده بودیم به یک زامبی. در تمام این مدت به خاطر فضای کم ما فقط عرق میریختیم و کتک میخوردیم. تمام بدنهایمان عفونت کرده بود.
روز پنجم قرار شد ما را به زندان اوین منتقل کنند. بیش از پنج ساعت با پاهای برهنه زیر آفتاب سوزان تیر ماه توی حیاط بودیم و کتک میخوردیم. باورم نمیشد که هنوز زنده هستم. زندان اوین برای ما مثل آزادی بود. در بین راه امیر جوادیفر را از دست دادیم. او با دستان بسته و لب تشنه کف خیابان جان داد.
.
وقتی وارد حیاط زندان اوین شدیم بوی تعفن ما باعث شده بود همه ماموران ماسک بزنند. همانجا محسن روحالامینی تشنج کرد و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. موقع ورود باید لخت میشدیم تا مورد بازرسی بدنی قرار بگیریم و بعدش به ما لباس و دمپایی دادند با محلول شستشوی ضد شپش.
.
در قرنطینه یک بودیم و تعداد حمامها بسیار محدود بود. مجبور بودیم دو نفری دوش بگیریم. تازه دوش گرفته بودم و روی تخت دراز کشیده بودم و به اینکه آیا من زنده هستم یا مرده، فکر میکردم که یکهو محمد کامرانی تشنج کرد و با سر خورد به دیوار. چند نفری گرفتیمش و به دم در بردیم از آنجا بردندش بهداری.
.
بعدا وکیل بند گفت که حالش خیلی بد بوده و او را به بیمارستان فرستادند. یکی دو روز بعد متوجه شدیم محمد عزیز هم جان سپرد. من هنوز هم وقتی فکر میکنم به آن روزها، باورم نمیشود که زنده ماندهام. آنها واقعا قصد کشتن همه ما را داشتند. فقط ظرف پنج روز سه نفر کشته شدند.»
@Tavaana_TavaanaTech