آموزشکده توانا
57.9K subscribers
30.1K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
به بهانه‌ی زادروز به.آذین، #نویسنده و #مترجم

کم‌تر رمان‌خوانی است که رمان‌های «جان شیفته» و «ژان کریستف»، اثر #رومن_رولان و یا «دُنِ آرام» نوشته‌ی میخائیل #شولوخف را نخوانده باشد. مترجم این آثار ارزش‌مند ِ ادبیات کسی نیست جز محمود اعتمادزاده. محمود اعتماد‌زاده مشهور به م.ا. #به‌آذین، نویسنده و مترجم شناخته‌شده‌ی ایرانی در بیست‌وسوم دی‌ماه ۱۲۹۳ شمسی در کوچه‌ی خُمِیران چهل‌تن ِ شهر #رشت و در یک خانواده‌ی «بازرگان-خرده‌مالک» به دنیا آمد.

در سال ۱۳۲۲ یا ۲۳ عضو حزب توده شد. او خلاف بسیاری‌ از #روشن‌فکران زمانه‌اش که مدتی عضو حزب توده شدند و بعد گسستند تا پایان عضو حزب توده باقی ماند. پس از انقلاب اسلامی بهآذین تحت تاثیر حزب توده از #کانون_نویسندگان که خود از بنیان‌گذاران آن بود و در هیات دبیران آن فعالیت داشت جدا شد و به تعبیری انشعاب کرد و «شورای #نویسندگان و #هنرمندان» را بنا نهاد.

باقر پرهام در مورد این ماجرا چنین می‌گوید: «نکته‌ی عجیب برای ما این بود که می‌دیدیم اعتراض‌های کانون به موارد نقض آزادی بیان و امنیت کارکنان مطبوعات، مطبوع طبع توده‌ای‌های کانون نیست و هر روز که می‌گذرد، در این مورد به خصوص، بیشتر مورد اعتراض آنان در داخل کانون قرار می‌گیریم، چندان که دیگر می‌دیدیم که این‌ها دارند به راستی عرصه را بر ما تنگ‌تر می‌کنند و اگر بخواهیم به دلخواه‌شان عمل کنیم، در واقع باید بپذیریم که کانون چیزی نباشد جز زائده‌ی بی‌بو و خاصیتی از حکومت تازه تاسیس اسلامی.» #مدارا و حتا #هم‌کاری حزب توده با جمهوری اسلامی چندان نپائید و جمهوری اسلامی آن‌ها را نیز قلع و قمع کرد. بهآذین در ۱۷ بهمن‌ماه ۱۳۶۱ و در جریان دست‌گیری‌های گسترده‌ی اعضای حزب توده ایران دست‌گیر شد.

بهآذین در برنامه‌ای تلویزیونی که توسط جمهوری اسلامی به نمایش درمی‌آمد مجبور شد علیه خود #اعتراف کند و به نفی #ایدئولوژی خود و حزب #توده بپردازد. بهآذین در خاطرات خود در مورد بازداشتش چنین می‌نویسد: «در نيمه بيداری گرم و آسوده‌ی بامداد، نزديک ساعت ھفت روز يكشنبه ۱۷ بھمن ۱۳۶۱، زنگ بلند و مكرّر و ناشكيبای در خانه باقيمانده‌ی خواب را از چشمانم پراند. كه می‌توانست باشد، چه می‌خواست؟در خانه، من بودم و ھمسرم: من شصت و ھشت و او شصت وچھارساله. تا از بستر برخيزم و چيزی بپوشم و در باز كنم، صدای قدمھايی كه باشتاب پشت‌بام خانه را می‌نورديدند به من ھشدار داد كه آن‌چه در اين چند ھفته انتظارش می‌رفت به سراغم آمده است.»

بهآذین باور ندارد که به این شکل #بازداشت شود چرا که خود را هم مسیر با انقلاب می‌داند: «رهرو راه انقلاب بوده‌ام و هستم، و با نظام برخاسته از #انقلاب، هرچند که با من سر ناسازگاری داشته باشد، نمی‌خواهم ناسازگار باشم... من خود را با بازجوی جوان و قدرت انقلابی که او نماینده‌ی آن بود در یک صف می‌دانستم. انقلاب را من نزدیک چهل سال خواسته بودم و در راه آن پیوسته در بالاترین حد امکانم کوشیده و رنج برده بودم، و اکنون با صورت اسلامی آن که سرانجام پیروز گشته بود، کمترین دشمنی یا ستیز نداشتم...»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/4AEMIj


@Tavaana_TavaanaTech