آموزشکده توانا
50.9K subscribers
36.8K photos
39.7K videos
2.56K files
20.7K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پخش موزیک #شب_همیشه_شب_نمیمونه از پنجره‌ی خانه حین قطعی برق در تهران

در آستانه سومین سالگرد آغاز انقلاب «زن، زندگی، آزادی» هستیم. می‌توانیم قرار بگذاریم در ساعات مشخصی، به خصوص در هنگام قطع برق همه چنین فعالیت‌هایی انجام دهیم. استفاده از بلندگو و هماهنگی برای پخش همزمان ترانه‌ها و سرودهای انقلابی می‌تواند تاثیرگذار باشد.

#زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
27🕊5👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب همیشه شب نمی‌مونه

دو قدم دیگه می‌رسیم به نور

ویدیوی کوتاهی از یکی از کارهای تازه توماج صالحی، که در یوتیوب منتشر کرد.
https://youtu.be/aRTjE9MMvIA?si=q3XX3rHCKZ4bTM8y

#توماج_صالحی #شب_همیشه_شب_نمیمونه #امید #نه_به_جمهوری_اسلامی #زن‌_زندگی_آزادی #همبستگی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
🕊279👍3👎3
روایت نیلوفر آقایی، از مصدومان شلیک عامدانه به چشم، از شب عروسی‌اش و مشکلات پروتز چشم

_ پنج و نیم صبح بیدار شدم برم آرایشگاه، رفتم دست و صورتم‌و بشورم شروع کردم با چشمم صحبت کردن که امروزو با من راه بیا اذیتم نکن برات جبران میکنم:) ولی همون اول صبحی که تا کرم مرطوب‌کننده رو بهش زدم و پنج دقیقه بعد خشک شد، فهمیدم روز سختی در پیش است….

_ساعت نه صبح آرایشگاه
هانیه جون من یه لحظه برم دستشویی؟
رفتم تو دستشویی دارم با دست جشامو باد میزنم که اشکم درنیاد و دوباره کرم میزنم و بهش غر میزنم که خیلی نامردی که تو روز عروسیم داری ده برابر هر روز اذیتم میکنی…

_ وسط روز در حال عکاسی

فیلمبرداری که از ماجرای چشمم خبر نداشت رو کلافه کرده بودم بنده ی خدا می‌گفت نیلوفر جان توروخدا یکم پلک زدنت کمتر بشه من سریع ویدئو رو گرفتمااا.
من: باشه باشه فقط یه لحظه صبر کنین من کرم چشممو بزنم…

_بعد از ظهر بعد از اتمام عکاسی

به جرات هر هفت هشت دقیقه یکباار: علی عزیزم کرم چشممو از جیبت میدی؟
سرماخوردگی ناگهانی خشکی چشمم رو بدترش کرده بود.

_شب وسط مراسم

مهمونا: نیلوفر جون عکس بگیریم؟ من: آره عزیزم حتما فقط یه لحظه من کرم چشمم رو بزنم🫠

خلاصه از پروتزم دلخورم که اذیتایی که روزای معمولی با من نمی‌کرد رو همه رو روز عروسیم جبران کرد… از خودم ممنونم که با همه‌ی این اذیتا، روحیمو حفظ کردم و نذاشتم روزمو خراب کنه و از وسط مجلس تکون نخوردم و تا آخر در حال پایکوبی بودم و علی‌ام که حواسش جمع بود بهم.

گریه داشتماا ولی یجوری خودمو نگه داشتم که حتی با دیدن گریه‌ی مامان و بابا هم گریه نکردم چون یه بهونه لازم بود که اشکای اذیت چشمم هم بهش اضافه شه و اونجا وقتش نبود.

این عکس رو بی نهایت دوسش دارم💚 یه بچه‌بغضم کردماا سر گرفتنش ولی زود خودمو جمع و‌جور کردم چون میدونم #شب_همیشه_شب_نمیمونه


عروس ما، نیلوفر آقایی عزیز، که یک چشمش را توسط عوامل حکومت از دست داد، در شب عروسی‌اش اینقدر بغض داشت و درگیر پروتز چشم بود... عروس اونا اما ....
....

و شمخانی از افرادی بود که دستور کشتار مردم را داده بود.

#نیلوفر_آقایی #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
46💔23