بیانیه احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، درباره شرایط زندان زنان قرچک
درود بر شما
پیش از هر سخن، یاد و نام علی مجدم، عدنان غبیشاوی، محمدرضا مقدم، سالم موسوی، حبیب دریس، معین خنفری و سامان محمدی خیاره را گرامی میدارم؛ انسانهایی که قربانی ساختاری شدند که نه تنها حقوق بنیادین بشر، که خود «حق زندگی» را انکار میکند. در زندانهای شیبان و قزلحصار و دهها زندان دیگر، طناب دار هر روز جان شهروندانی را میگیرد، اما در نقطهای دیگر از همین سرزمین، در زندان قرچک، شیوهای دیگر از سلب حیات در جریان است؛
اینجا، «حق حیات» و «حق سلامت» بیش از هزار زن زندانی هر روز و هر لحظه تهدید میشود گویی خطری عامدانه در مسیر زندگی آنان کار گذاشته شده است؛ چرا که قرچک زندان نیست جهنمی است که مسئولانِ مسئولیتناپذیر این حکومت، نام «زندان» بر آن نهادهاند.
سال ۹۹، پس از تجربهی کوتاه مدتی حبس در زندان تهران بزرگ، در جستوجوی واژهای بودم که بتواند آن مکان را توصیف کند. در میان ورقهای خاطرات هاشمی رفسنجانی، به پاسخی برخوردم که ریشهی ذهنیت اینگونه زندانها را برملا میکرد: در یکی از سالهای دههی هفتاد، گروهی از مقامات قضایی وقت، مهمان او بودند و دربارهی ساخت زندانی تازه در تهران گفتوگو میکردند. پیشنهاد ساخت زندانی در سی کیلومتری جنوب تهران، وسط بیابانی خشک، با آب شور و هوایی سوزان، از جانب چه کسی بود؟
بله از سوی همان کسی که در این نظام، «الگوی زندانبان نمونه» لقب گرفته بود: اسدالله لاجوردی.
و اینگونه بود که تفکر «حبس در دل بیابان» به الگویی بدل شد؛ الگویی که بعدها، در ساخت زندانهای جدیدی چون تهران بزرگ و قرچک تکرار شد.
کسی که حتی یکبار مسیر زندان زنان قرچک را طی کرده باشد، نیازی ندارد پشت دیوارهای بلندش زندانی شود تا درک کند چه فاجعهای در دل آن بیابان جریان دارد. کافی است همان راه را بپیماید تا بفهمد ذهنهایی که در سالهای ۸۹ و ۹۰ تصمیم گرفتند چند سوله متروک در حاشیهی جنوبشرقی تهران را به نام «زندان زنان» افتتاح کنند، تا چه اندازه بیمار و بیرحم بودهاند؛ همان ذهنهایی که طرح زندان تهران بزرگ را نیز ستودند.
دربارهی زندان زنان #قرچک، تنها یک مطالبه باید فریاد شود:
این جهنمی را که در میان بیابان ساختهاید، زندان نیست؛ باید فوراً تعطیل شود.
از یادِ زندهیاد #سمیه_رشیدی تا #یلدا_آقافضلی، و همهی زنان و دخترانی که در این پانزده سال، در این جهنمِ بینام و نشان به تدریج به مرگ سپرده شدند — مسئولیت نقض «حق حیات» آنان، بر عهدهی تمام حاکمیت است. روزی، بیتردید، پاسخگوی این جنایت خواهید بود.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
#بیانیه #از_قرچک_بگو
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
درود بر شما
پیش از هر سخن، یاد و نام علی مجدم، عدنان غبیشاوی، محمدرضا مقدم، سالم موسوی، حبیب دریس، معین خنفری و سامان محمدی خیاره را گرامی میدارم؛ انسانهایی که قربانی ساختاری شدند که نه تنها حقوق بنیادین بشر، که خود «حق زندگی» را انکار میکند. در زندانهای شیبان و قزلحصار و دهها زندان دیگر، طناب دار هر روز جان شهروندانی را میگیرد، اما در نقطهای دیگر از همین سرزمین، در زندان قرچک، شیوهای دیگر از سلب حیات در جریان است؛
اینجا، «حق حیات» و «حق سلامت» بیش از هزار زن زندانی هر روز و هر لحظه تهدید میشود گویی خطری عامدانه در مسیر زندگی آنان کار گذاشته شده است؛ چرا که قرچک زندان نیست جهنمی است که مسئولانِ مسئولیتناپذیر این حکومت، نام «زندان» بر آن نهادهاند.
سال ۹۹، پس از تجربهی کوتاه مدتی حبس در زندان تهران بزرگ، در جستوجوی واژهای بودم که بتواند آن مکان را توصیف کند. در میان ورقهای خاطرات هاشمی رفسنجانی، به پاسخی برخوردم که ریشهی ذهنیت اینگونه زندانها را برملا میکرد: در یکی از سالهای دههی هفتاد، گروهی از مقامات قضایی وقت، مهمان او بودند و دربارهی ساخت زندانی تازه در تهران گفتوگو میکردند. پیشنهاد ساخت زندانی در سی کیلومتری جنوب تهران، وسط بیابانی خشک، با آب شور و هوایی سوزان، از جانب چه کسی بود؟
بله از سوی همان کسی که در این نظام، «الگوی زندانبان نمونه» لقب گرفته بود: اسدالله لاجوردی.
و اینگونه بود که تفکر «حبس در دل بیابان» به الگویی بدل شد؛ الگویی که بعدها، در ساخت زندانهای جدیدی چون تهران بزرگ و قرچک تکرار شد.
کسی که حتی یکبار مسیر زندان زنان قرچک را طی کرده باشد، نیازی ندارد پشت دیوارهای بلندش زندانی شود تا درک کند چه فاجعهای در دل آن بیابان جریان دارد. کافی است همان راه را بپیماید تا بفهمد ذهنهایی که در سالهای ۸۹ و ۹۰ تصمیم گرفتند چند سوله متروک در حاشیهی جنوبشرقی تهران را به نام «زندان زنان» افتتاح کنند، تا چه اندازه بیمار و بیرحم بودهاند؛ همان ذهنهایی که طرح زندان تهران بزرگ را نیز ستودند.
دربارهی زندان زنان #قرچک، تنها یک مطالبه باید فریاد شود:
این جهنمی را که در میان بیابان ساختهاید، زندان نیست؛ باید فوراً تعطیل شود.
از یادِ زندهیاد #سمیه_رشیدی تا #یلدا_آقافضلی، و همهی زنان و دخترانی که در این پانزده سال، در این جهنمِ بینام و نشان به تدریج به مرگ سپرده شدند — مسئولیت نقض «حق حیات» آنان، بر عهدهی تمام حاکمیت است. روزی، بیتردید، پاسخگوی این جنایت خواهید بود.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
#بیانیه #از_قرچک_بگو
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤12🕊6💔4