Forwarded from گفتوشنود
استبداد همیشه با سرنیزه و تفنگ آغاز نمیشود، با داستان آغاز میشود.
نظامهای تمامیتخواه راز جهان را برای مردم بازمیگویند، تا ذهنها را در افسون معناهای آماده گرفتار کنند.
وقتی شهروندان این روایتها را میپذیرند، دیگر نیازی به زور نیست — ذهنِ خودشان زندانشان میشود.
در جمهوری اسلامی، این روایت چهرهای مذهبی و آخرالزمانی دارد.
از «سپردن پرچم انقلاب به امام زمان» گرفته تا وعدهی «بهشت جاودان برای شهیدان»،
همه در خدمت حفظ نظامی است که زندگی را فدای آرمان میکند.
این همان پروژهی «شهیدپروری» است؛ جایی که مرگ مقدس میشود تا آزادی بیارزش جلوه کند.
اما حافظ راه دیگری نشان میدهد.
او میگوید:
حدیث از مطرب و میگو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
یعنی فریب رازهای مقدس را نخور؛ هیچکس راز جهان را نگشوده و نخواهد گشود،
نه با فلسفه، نه با قدرت، نه با دین.
پس به جای آنکه در دام راز و وعده بیفتیم،
به صدای مطرب گوش دهیم — صدای زندگی، شادی، و رهایی از سلطهی معناهای ساختهی حاکمان.
خیام نیز همین هشدار را با زبانی دیگر تکرار میکند.
او میگوید مراقب آنها که با وعدهی فردایی روشن، شادی امروز را از تو میگیرند، باشیم.
در نگاه او، لذت زندگی، گناه نیست — مقاومت است.
او در واقع به ما یادآوری میکند که «می» نماد آگاهی و بیداری است، نه غفلت.
مردم به داستانها پناه میبرند، چون زندگی بیداستان دشوار است.
اما خطر آنجاست که قدرت، همین نیاز را به ابزار اطاعت تبدیل کند.
وقتی انسان میترسد، دنبال معنا میگردد؛ و استبداد از همین جستوجو نردبانی میسازد برای بالا رفتن بر شانههای او.
ما فقط همین یک زندگی را داریم.
چرا باید آن را فدای افسانههایی کنیم که از ما اطاعت میخواهند؟
چرا باید اجازه دهیم مرگ و رنج مقدس شوند و آزادی، گناه؟
بازگشت به حافظ و خیام یعنی بازگشت به انسان.
به صدای مطرب درون، به شادی، به خرد، به حق زیستن در اکنون.
شاید روزی، وقتی مطرب دوباره بنوازد،
ما هم یاد بگیریم —
بهجای راز دهر، به زندگی گوش دهیم.
#استبدتد #زندگی #شادی #معنا #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
استبداد همیشه با سرنیزه و تفنگ آغاز نمیشود، با داستان آغاز میشود.
نظامهای تمامیتخواه راز جهان را برای مردم بازمیگویند، تا ذهنها را در افسون معناهای آماده گرفتار کنند.
وقتی شهروندان این روایتها را میپذیرند، دیگر نیازی به زور نیست — ذهنِ خودشان زندانشان میشود.
در جمهوری اسلامی، این روایت چهرهای مذهبی و آخرالزمانی دارد.
از «سپردن پرچم انقلاب به امام زمان» گرفته تا وعدهی «بهشت جاودان برای شهیدان»،
همه در خدمت حفظ نظامی است که زندگی را فدای آرمان میکند.
این همان پروژهی «شهیدپروری» است؛ جایی که مرگ مقدس میشود تا آزادی بیارزش جلوه کند.
اما حافظ راه دیگری نشان میدهد.
او میگوید:
حدیث از مطرب و میگو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
یعنی فریب رازهای مقدس را نخور؛ هیچکس راز جهان را نگشوده و نخواهد گشود،
نه با فلسفه، نه با قدرت، نه با دین.
پس به جای آنکه در دام راز و وعده بیفتیم،
به صدای مطرب گوش دهیم — صدای زندگی، شادی، و رهایی از سلطهی معناهای ساختهی حاکمان.
خیام نیز همین هشدار را با زبانی دیگر تکرار میکند.
او میگوید مراقب آنها که با وعدهی فردایی روشن، شادی امروز را از تو میگیرند، باشیم.
در نگاه او، لذت زندگی، گناه نیست — مقاومت است.
او در واقع به ما یادآوری میکند که «می» نماد آگاهی و بیداری است، نه غفلت.
مردم به داستانها پناه میبرند، چون زندگی بیداستان دشوار است.
اما خطر آنجاست که قدرت، همین نیاز را به ابزار اطاعت تبدیل کند.
وقتی انسان میترسد، دنبال معنا میگردد؛ و استبداد از همین جستوجو نردبانی میسازد برای بالا رفتن بر شانههای او.
ما فقط همین یک زندگی را داریم.
چرا باید آن را فدای افسانههایی کنیم که از ما اطاعت میخواهند؟
چرا باید اجازه دهیم مرگ و رنج مقدس شوند و آزادی، گناه؟
بازگشت به حافظ و خیام یعنی بازگشت به انسان.
به صدای مطرب درون، به شادی، به خرد، به حق زیستن در اکنون.
شاید روزی، وقتی مطرب دوباره بنوازد،
ما هم یاد بگیریم —
بهجای راز دهر، به زندگی گوش دهیم.
#استبدتد #زندگی #شادی #معنا #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
❤21