آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
این دو تصویر را ببینید، فاصله‌شان فقط یک سال است، حال و روز مادر مهران بصیر توانا از جان‌باختگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، پس از کشته شدن فرزندش چنین است، او دو بار سکنه مغزی خفیف را پشت سر گذاشته و بارها در بیمارستان بستری شده است. بقیه پدران و مادران هم وضع بهتری ندارند.

مهسا بصیر توانا، ضمن انتشار این تصویر، نوشت:

«من مهسا بصیر توانا خواهر جاوید نام مهران بصیر توانا هیچوقت از کسی که برادرم رو نشونه گرفت و مادرمو به این روز انداخت نمی‌گذرم و نه میبخشم نه فراموش میکنم و نه آروم می‌گیرم از پیدا کردن اونی که داداش زحمتکش و خوش قلبم رو از ما گرفت.
حال خانوادم مخصوصا مادرم با اومدن آبان سیاه اصلا مساعد نیست و متاسفانه مادرم شرایط روحی وجسمی مناسبی نداره این روزها با توجه به گذروندن دو مرحله سکته مغزی خفیف همه زندگی ما شده مراجعه به دکتر و دوز های بالای مصرف دارو که تاثیری روش ندارن و روزبه روز ذره ذره آب شدنش رو جلوی چشمام می‌بینم کسی که این حجم از درد و بیقراری رو هر روز جلوی چشماش می‌بینه از هیچ چیز و هیچکس باکی نداره و روز به روز بر خشم و نفرتش اضافه میشه جز اینکه کشنده ی مهران که سران صومعه سرا میدونن کیه و مخفی میکنن معرفی بشه وگرنه تا ابد سکوت نخواهم کرد و مرگ شرافتمندانه رو ترجیح میدم به ترس و سکوت»

tavanaa7932

#دلتنگی_یعنی_حال_من #مهران_بصیر_توانا #مهران_توانا #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
دلنوشته مادر سیاوش محمودی، برای نیکا:

«از دیروز قلب زخمی نا‌آرامم گویی دیگر توان ایستادن در سینه ندارد امروز هم با تو سخن می‌گویم هم با سیاوش.
نیکا جانم عکسای زیادی از تو همه جا هست اما من این عکس از تو که بر دیوار خانه من در اطاق دخترم هست گذاشتم. تو را ندیده‌ام اما هر وقت از جلوی عکست رد می‌شوم با چشمان زیبایت حرف می‌زنم.
دیروز نا آرام گریه می‌کردم گاهی تو را صدا می‌کردم گاهی سیاوش را، یاد سیاوش صورت خونییش، یاد اینکه چه طور دوباره شلیک کردن یاد اینکه چطور پیکر بی جانت را پشت موتور با زور نگه داشته بودند، یک دست زیر گردن و پاهایی که از موتور آویزون بوده و کشان کشان چند جا بردند اما قبول نکردند و آخر در حیاط بیمارستان با همان حالت رها کردند.
تصور اینکه روی زمین می‌کشیدنت برایم سخت طاقت‌فرسا بود. یاد نیکا و تصور کردن آسمانی شدنت به قدری حالم را بد کرد که وقتی رسیدم خانه دیگر توانی نمانده بود.
مادر نیکا، عزیزم من هم مثل شما دختر دارم. من با تمام وجودم دردی که در سینه داری را درک می.کنم و اینکه روزی که به خانه من حمله کردند به جز موبایل خاموش و بدون سیم کارت پسرم که جلو عکسش من به یادگار گذاشته بودم از لابه‌لای کتاب‌های دخترم، عکسی دیگر از نیکا برداشتند. دخترم نگاهی کرد گفت به آن عکس چه کار دارید مگه شما نمی‌گید ما نکشتیم پس عکسش را چه کار دارید؟

اما عکس تو دختر زیبا یکی از توقیفی‌های خانه من بود. در خانه وقتی ستایش مدرسه است، وقتی با سیاوش حرف میزنم میام توی اطاق با تو هم حرف میزنم. بعضی چیزها دخترانه است از تو نظر خواهی میکنم نیکا این قشنگه ببین آخه اون موقع ستایش نیست از ستایش بپرسم. از تو نظر می گیرم. می‌دانم خوش سلیقه‌ای و چشمانت مرا راهنمایی می‌کند. دلتنگی برای نیکا دل تنگی برای سیاووشم دل تنگی برای ابوالفضل آدینه زاده #دلتنگی_یعنی_حال_من هزاران درود بردختران سرزمینم .چون نیکا .سارینا و...... وهمچنین دختر شجاع وصبور مادر ستایش عزیزم #ستایش_محمودی »

#دادخواهی #سیاوش_محمودی #نیکا_شاکرمی #ابوالفضل_آدینه_زاده #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech