Forwarded from گفتوشنود
محمد نوریزاد، از طرفداران سابق و مخالفان امروز رژیم جمهوری اسلامی با انتشار مقاله «بوسه بر پای یک بهایی کوچک» در ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲ و شرح دیدار خود از آرتین، فرزند یک زوج زندانی بهایی، برگ جدیدی را در فعالیتهای مدنی در دفاع از حقوق بهاییان گشود. هدف اولیه فعالان حقوق اقلیتها در این راستا، متوقف ساختن «برخوردهای تند و توفانی با اندیشههای مغایر» از جمله آیین بهاییت و پیروان آن است. نوریزاد با انتشار مقاله «جنجال یک بوسه نابهنگام» در تاریخ ۲۸ تیرماه ۹۲ در وبسایت خود در پاسخ به جنجالها و اعتراضات نسبت به اقدام خود، بیان میدارد که این برخوردها «در این سالهای دراز، بیش از آن که نگرانی روحانیان ما را از انحراف مسلمین به نمایش بگذارد، نشانگر این است که روحانیان ما در همه ادوار تاریخ، حیاتشان را در دست به یقه شدن با یک دشمن اعتقادی یافتهاند. و این دست به یقه شدن، برای روحانیان ما یک "نیاز" حتمی و حیاتی برای بقای خودشان بوده و هست.»
در این راستا، آزادی زندانیان بهایی که صرفا به دلیل عقاید مذهبی خود در زندان به سر میبرند و شناسایی حق تحصیل برای جوانان بهایی از خواستههای اولیه این اقدامات است. دیدار از خانواده زندانیان و جوانان محروم از تحصیل، با هدف "اظهار شرمندگی" و نوعی تبری جستن از اقدامات حکومت اسلامی در تضییع حقوق بهاییان به یکی از فعالیتهای محوری فعالان حقوق بهاییان تبدیل شده است. نوریزاد که به همراه جمعی از فعالان سیاسی و مدنی از جمله آیتالله معصومی تهرانی، عیسی سحرخیز، نسرین ستوده، و نرگس محمدی در ششمین سالگرد دستگیری مدیران جامعه بهایی در اردیبهشت ۱۳۹۳ شرکت داشت، بیان نمود که «هر کدام از ما به خاطر رنجی که این عزیزان به خاطر اعتقادشان متحمل می شوند باید به گونه ای اظهار شرمندگی کنیم.»
ارتقای همزیستی مسالمتآمیز میان پیروان ادیان مختلف در ایران و پرهیز از تعصبات کور مذهبی از دیگر اهداف اصلی است. بر این اساس، آیتالله عبدالحمید معصومی تهرانی، روحانی سرشناس و نواندیش شیعی، ضمن تقدیر و اعلام حمایت از اقدام نوریزاد، اقدام وی را «شكل نمادين سخن از انساندوستی و احترام به انسانيت انسان» بدون توجه به دين و مذهب و نژاد و مليت قلمداد نمود.
#رواداری #گفتگو #همزیستی #حقوق_اقلیت #آزادی_دینی #رواداری #گفتگو_توانا #محمد_نوریزاد
@Tavaana_TavaanaTech
در این راستا، آزادی زندانیان بهایی که صرفا به دلیل عقاید مذهبی خود در زندان به سر میبرند و شناسایی حق تحصیل برای جوانان بهایی از خواستههای اولیه این اقدامات است. دیدار از خانواده زندانیان و جوانان محروم از تحصیل، با هدف "اظهار شرمندگی" و نوعی تبری جستن از اقدامات حکومت اسلامی در تضییع حقوق بهاییان به یکی از فعالیتهای محوری فعالان حقوق بهاییان تبدیل شده است. نوریزاد که به همراه جمعی از فعالان سیاسی و مدنی از جمله آیتالله معصومی تهرانی، عیسی سحرخیز، نسرین ستوده، و نرگس محمدی در ششمین سالگرد دستگیری مدیران جامعه بهایی در اردیبهشت ۱۳۹۳ شرکت داشت، بیان نمود که «هر کدام از ما به خاطر رنجی که این عزیزان به خاطر اعتقادشان متحمل می شوند باید به گونه ای اظهار شرمندگی کنیم.»
ارتقای همزیستی مسالمتآمیز میان پیروان ادیان مختلف در ایران و پرهیز از تعصبات کور مذهبی از دیگر اهداف اصلی است. بر این اساس، آیتالله عبدالحمید معصومی تهرانی، روحانی سرشناس و نواندیش شیعی، ضمن تقدیر و اعلام حمایت از اقدام نوریزاد، اقدام وی را «شكل نمادين سخن از انساندوستی و احترام به انسانيت انسان» بدون توجه به دين و مذهب و نژاد و مليت قلمداد نمود.
#رواداری #گفتگو #همزیستی #حقوق_اقلیت #آزادی_دینی #رواداری #گفتگو_توانا #محمد_نوریزاد
@Tavaana_TavaanaTech
سعید ملکپور، زندانی سیاسی سابق که توانست در یازدهمین سال حبس خود در یک مرخصی کوتاه فرار کند و جان به در ببرد، از تجربه مواجهه خود با قاضی مقیسه که اخیرا کشته شد، چنین نوشت:
«زمانی که انفرادی بودم وقتی برای چندمین بار به تمدید حکم بازداشت موقت خودم اعتراض کردم من رو بردند پیش مقیسه، در راه راننده اطلاعات سپاه بهم گفت که میبریمت پیش قاضی پرونده، برای اولین بار که من رو دید بدون هیچ دلیلی شروع کرد داد و فریاد و فحش دادن به من، گفت امکان نداره بگذاره من زنده از انفرادی بیرون بیام.
چند ماه بعد به بند عمومی منتقل شدم، مقیسه من رو به اعدام محکوم کرد و ...
الان من زنده ام و آزاد اون مردک فحاش و بد دهان و فاسد مرده، همه ما میمیریم ولی احتمال اینکه بعد مردن من پشت سرم مثل مقیسه کارناوال شادی راه بیفته خیلی خیلی کمتره.»
ـ لازم به ذکر است، محمد مقیسه، در دادگاه بدوی، سعید ملکپور را به اعدام محکوم کرده بود!
تجربه سعید ملکپور یادآور عمق بیعدالتیای است که نظام قضایی جمهوری اسلامی با تکیه بر افرادی چون محمد مقیسه بر مردم تحمیل کرده است. قاضیای که نه تنها در جایگاه قانونمداری و انصاف قرار نگرفت، بلکه خود نماد خشونت، توهین و بیحرمتی شد. رفتار او نشان میدهد چگونه قدرت در غیاب نظارت و اخلاق، به ابزاری برای سرکوب و تحقیر انسانها تبدیل میشود. اما این روایت یک تضاد عمیق را نیز آشکار میکند: فردی که به بیرحمی و فساد شهرت داشت، اکنون از میان رفته است، در حالی که صدای افرادی چون سعید ملکپور همچنان زنده است و روایتگر ظلمی است که بر آنان رفته.
از کشتهشدگان و آسیبدیدگان توسط مقیسه و امثالهم نام نیک بر جای مانده و درباره مقیسه همه شاهدیم که چه لعن و نفرینهایی میشنویم و از مرگ او چقدر ابراز خوشحالی دیدهایم.
#سعید_ملکپور #محمد_مقیسه #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«زمانی که انفرادی بودم وقتی برای چندمین بار به تمدید حکم بازداشت موقت خودم اعتراض کردم من رو بردند پیش مقیسه، در راه راننده اطلاعات سپاه بهم گفت که میبریمت پیش قاضی پرونده، برای اولین بار که من رو دید بدون هیچ دلیلی شروع کرد داد و فریاد و فحش دادن به من، گفت امکان نداره بگذاره من زنده از انفرادی بیرون بیام.
چند ماه بعد به بند عمومی منتقل شدم، مقیسه من رو به اعدام محکوم کرد و ...
الان من زنده ام و آزاد اون مردک فحاش و بد دهان و فاسد مرده، همه ما میمیریم ولی احتمال اینکه بعد مردن من پشت سرم مثل مقیسه کارناوال شادی راه بیفته خیلی خیلی کمتره.»
ـ لازم به ذکر است، محمد مقیسه، در دادگاه بدوی، سعید ملکپور را به اعدام محکوم کرده بود!
تجربه سعید ملکپور یادآور عمق بیعدالتیای است که نظام قضایی جمهوری اسلامی با تکیه بر افرادی چون محمد مقیسه بر مردم تحمیل کرده است. قاضیای که نه تنها در جایگاه قانونمداری و انصاف قرار نگرفت، بلکه خود نماد خشونت، توهین و بیحرمتی شد. رفتار او نشان میدهد چگونه قدرت در غیاب نظارت و اخلاق، به ابزاری برای سرکوب و تحقیر انسانها تبدیل میشود. اما این روایت یک تضاد عمیق را نیز آشکار میکند: فردی که به بیرحمی و فساد شهرت داشت، اکنون از میان رفته است، در حالی که صدای افرادی چون سعید ملکپور همچنان زنده است و روایتگر ظلمی است که بر آنان رفته.
از کشتهشدگان و آسیبدیدگان توسط مقیسه و امثالهم نام نیک بر جای مانده و درباره مقیسه همه شاهدیم که چه لعن و نفرینهایی میشنویم و از مرگ او چقدر ابراز خوشحالی دیدهایم.
#سعید_ملکپور #محمد_مقیسه #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهرام احمدی، زندانی سیاسی کُرد اهل سنت، «دو مرتبه» توسط قاضی #محمد_مقیسه به اعدام محکوم شد.
آقای شهرام احمدی، زندانی عقیدتی اهل سنت، در اردیبهشت ۱۳۸۸ بازداشت و در تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۹۱ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه
در یک محاکمه «شش دقیقهای» غیرعلنی به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد.
حکم اعدام در دیوان عالی نقض و مجددا به شعبه ۲۸ ارجاع داده شد. قاضی مقیسه در مرداد ۱۳۹۴ بار دیگر با استناد به اعترافات تحت فشار در زمان بازداشت، آقای احمدی را به اعدام محکوم کرد. اینبار حکم در دیوان عالی کشور تایید شد.
به شهادت آقای احمدی، بازجوها برای اخذ اعتراف او را ۳۳ ماه در سلول انفرادی نگهداری کردند و با شوکر برقی او را شکنجه کرده بودند.
آقای مزین، وکیل آقای احمدی، گفت جلسات دادگاه در زمانی کوتاه و در حد سه تا پنج دقیقه برگزار میشد و هیچ فرصتی برای دفاع واقعی به وکیل و متهم داده نمیشد و قاضی توجهی به دفاعیات او و درخواستهای قانونی برای بررسی شواهد و مدارک نکرد: «بارها به مقیسه گفتم که من دارم دفاع میکنم، ولی او سرش را پایین میانداخت و با تلفن مشغول میشد.»
حکم اعدام آقای احمدی به همراه ۳۰ تن از زندانیان سیاسی سنی در ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ در زندان رجاییشهر کرج به اجرا درآمد.
او در نامهای نوشته بود:
«آرزو دارم که مثل یک انسان، مثل یک متهم، در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوم، وکیلم را دیده باشم، او پروندهام را خوانده باشد، شکنجهگرم کنار قاضی نایستاده باشد، قاضی خشمگین نباشد، قاضی نگوید یا از مملکت شیعه میروید، یا میمیرید، دادگاه از پنج دقیقه بیشتر باشد و من اجازه صحبت کردن داشته باشم.
اگر این رویا متحقق شود، در آنجا خواهم گفت
- آقای قاضی، من عضو هیچ گروهی نبودهام و هیچ خشونتی در هیچ سطحی از من سر نزده است. من در زندگی خطاهای زیادی مرتکب شدهام، اما مجازات هیچکدامشان به موجب هیچ قانونی مرگ نیست، مگر قانون آنان که میگویند یا با ما، یا بر دار.
- آقای قاضی، زمانی که در بازداشتگاه سپاه بودم، کسی که پایش را روی زخمهایم فشار میداد، از من میخواست که به سناریویی که ساخته بود اعتراف کنم. وقتی به اطلاعات رفتم، آنها داستان سپاه را نپسندیدند. با ریتم شلاق بازجو، ریتم زمان به هم ریخت، سوار بر بدن از هم پاشیده من شدیم و به گذشته رفتیم و او داستانش را روی ورقهای با چشمبند انگشتخورده من، از نو نوشت. آقای قاضی، این سرگذشت من نیست، داستانی است که آن مردان خشمگین سرائیدهاند، دست خود را به خون بیگناه آلوده نکنید.»
ویدیو ظاهراً در داخل زندان و مخفیانه ضبط شده است.
پرونده «یادبود امید» آقای #شهرام_احمدی را در لینک زیر بخوانید:
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-8012/shahram-ahmadi
#نه_به_اعدام #اهل_سنت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آقای شهرام احمدی، زندانی عقیدتی اهل سنت، در اردیبهشت ۱۳۸۸ بازداشت و در تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۹۱ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه
در یک محاکمه «شش دقیقهای» غیرعلنی به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد.
حکم اعدام در دیوان عالی نقض و مجددا به شعبه ۲۸ ارجاع داده شد. قاضی مقیسه در مرداد ۱۳۹۴ بار دیگر با استناد به اعترافات تحت فشار در زمان بازداشت، آقای احمدی را به اعدام محکوم کرد. اینبار حکم در دیوان عالی کشور تایید شد.
به شهادت آقای احمدی، بازجوها برای اخذ اعتراف او را ۳۳ ماه در سلول انفرادی نگهداری کردند و با شوکر برقی او را شکنجه کرده بودند.
آقای مزین، وکیل آقای احمدی، گفت جلسات دادگاه در زمانی کوتاه و در حد سه تا پنج دقیقه برگزار میشد و هیچ فرصتی برای دفاع واقعی به وکیل و متهم داده نمیشد و قاضی توجهی به دفاعیات او و درخواستهای قانونی برای بررسی شواهد و مدارک نکرد: «بارها به مقیسه گفتم که من دارم دفاع میکنم، ولی او سرش را پایین میانداخت و با تلفن مشغول میشد.»
حکم اعدام آقای احمدی به همراه ۳۰ تن از زندانیان سیاسی سنی در ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ در زندان رجاییشهر کرج به اجرا درآمد.
او در نامهای نوشته بود:
«آرزو دارم که مثل یک انسان، مثل یک متهم، در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوم، وکیلم را دیده باشم، او پروندهام را خوانده باشد، شکنجهگرم کنار قاضی نایستاده باشد، قاضی خشمگین نباشد، قاضی نگوید یا از مملکت شیعه میروید، یا میمیرید، دادگاه از پنج دقیقه بیشتر باشد و من اجازه صحبت کردن داشته باشم.
اگر این رویا متحقق شود، در آنجا خواهم گفت
- آقای قاضی، من عضو هیچ گروهی نبودهام و هیچ خشونتی در هیچ سطحی از من سر نزده است. من در زندگی خطاهای زیادی مرتکب شدهام، اما مجازات هیچکدامشان به موجب هیچ قانونی مرگ نیست، مگر قانون آنان که میگویند یا با ما، یا بر دار.
- آقای قاضی، زمانی که در بازداشتگاه سپاه بودم، کسی که پایش را روی زخمهایم فشار میداد، از من میخواست که به سناریویی که ساخته بود اعتراف کنم. وقتی به اطلاعات رفتم، آنها داستان سپاه را نپسندیدند. با ریتم شلاق بازجو، ریتم زمان به هم ریخت، سوار بر بدن از هم پاشیده من شدیم و به گذشته رفتیم و او داستانش را روی ورقهای با چشمبند انگشتخورده من، از نو نوشت. آقای قاضی، این سرگذشت من نیست، داستانی است که آن مردان خشمگین سرائیدهاند، دست خود را به خون بیگناه آلوده نکنید.»
ویدیو ظاهراً در داخل زندان و مخفیانه ضبط شده است.
پرونده «یادبود امید» آقای #شهرام_احمدی را در لینک زیر بخوانید:
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-8012/shahram-ahmadi
#نه_به_اعدام #اهل_سنت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یاسمن آریانی، فعال مخالف حجاب اجباری که چند سال پیش بازداشت شده بود و چندین سال را در زندان گذرانده بود، ماجرای دادگاهش با قضاوت محمد مقیسه را به شرح زیر نوشت:
«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسهها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمیکردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم میگفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشهای، باید میذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گندهاش شکل چقندر شده بود. نمیدونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون میگفت، من میگفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
میخواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش میکنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، میره محل کارش، وضو شو میگیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدمهای بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»
#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی
#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسهها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمیکردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم میگفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشهای، باید میذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گندهاش شکل چقندر شده بود. نمیدونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون میگفت، من میگفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
میخواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش میکنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، میره محل کارش، وضو شو میگیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدمهای بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»
#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی
#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یاسمن آریانی، فعال مخالف حجاب اجباری که چند سال پیش بازداشت شده بود و چندین سال را در زندان گذرانده بود، ماجرای دادگاهش با قضاوت محمد مقیسه را به شرح زیر نوشت:
«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسهها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمیکردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم میگفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشهای، باید میذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گندهاش شکل چقندر شده بود. نمیدونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون میگفت، من میگفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
میخواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش میکنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، میره محل کارش، وضو شو میگیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدمهای بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»
#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی
#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسهها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمیکردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم میگفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشهای، باید میذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گندهاش شکل چقندر شده بود. نمیدونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون میگفت، من میگفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
میخواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش میکنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، میره محل کارش، وضو شو میگیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدمهای بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»
#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی
#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
منیره برادران، زندانی سیاسی دهه شصت، در متنی که در فیسبوک منتشر کرد، به یکی از مواجهاتش با محمد مقیسه (ناصریان) و نقش او در سرکوب زندانیان سیاسی پرداخته است. او در بخشی از نوشتهاش مینویسد:
"بعدازظهر یکی از روزهای آخر اسفند ۱۳۶۷ نام مرا برای بازجویی خواندند و به دفتر دادیاری در ساختمان مرکزی بردند. یک ساعتی پشت در معطلم کردند. از اتاق بوی غذا و صدای قاشق و بشقاب میآمد. بعد ناصریان آمد و مرا با بدوبیراه فراوان برد توی اتاق. حتی جلو آمد و من حرکت دستش را دیدم که بالا رفت. اما نزد. بهانه این بود که پشت در با آن زندانی دیگر حرف زدهام. گفت: «ضدانقلاب لجبازی هستی؛ باید همان اول اعدام میشدی؛ یک سرموضعی گستاخ هستی.»
بعد مرا نشاند و پرسید آیا حاضر به نوشتن انزجارنامه هستم. گفتم نه. دوباره داد و قالش بالا رفت که: «معلوم نیست چرا خانوادهات برای آزادیت این در و آن در میزنند. باید خودت به آنها بگویی که دوست نداری آزاد شوی تا آنها دیگر مزاحم دادستانی نشوند.» شماره تلفنی را گرفت و شروع کرد به حرفزدن. دانستم آنطرف خط همسر یکی از آشناهای دور است که از بخت بد من در امور قضایی کارهای است. ناصریان پس از اینکه لجاجت و یکدندگی مرا با لحن بسیار موهنی به آن خانم یادآور شد، گوشی را داد به دست من. نمیدانستم چه بگویم. آن زن شروع کرد به نصیحت من که به خانوادهام رحم کنم، که به فکر آبروی آنها باشم. سکوت کردم. ناصریان بیشتر به خشم آمد که چرا به آن خانم محترم احترام لازمه را نکردهام و با ضرب و لگد از اتاق بیرونم انداخت. آخرین حرفش این بود که: «آنقدر در انفرادی میمانی تا عقلت سر جایش بیاید.»
چند ماه بعد، پس از مرگ خمینی در خرداد ۶۸، ناصریان را دوباره دیدم. او گفت: «هنوز هم که انفرادی هستی. هنوز سر عقل نیامدهای؟» و ادامه داد: «خانم، لیسانسیه هم تشریف دارند. خانمِ لیسانسیه بمونه توی سلول، بپوسه تو سلول.» سپس تهدید کرد: «فکر نکن میتوانی از دستمان قِسِر در بروی. میدانی با زندانیهایی مثل تو چه کردیم. یادت که نرفته؟»
در یک ملاقات حضوری با خواهرم که در حضور ناصریان انجام شد، در پاسخ خواهرم که گفت حالا که رهبر تغییر کرده آزادشان کنید، گفت: «اینها ضدانقلاب هستند، چه ربطی به آمدن رهبر جدید دارد؟» خواهرم را تحقیر کرده و من را تهدید کرد که اگر کوتاه نیایم، «باز هم هر وقت بخواهیم میکشیم. همهتان را.»"
#منیره_برادران #محمد_مقیسه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
"بعدازظهر یکی از روزهای آخر اسفند ۱۳۶۷ نام مرا برای بازجویی خواندند و به دفتر دادیاری در ساختمان مرکزی بردند. یک ساعتی پشت در معطلم کردند. از اتاق بوی غذا و صدای قاشق و بشقاب میآمد. بعد ناصریان آمد و مرا با بدوبیراه فراوان برد توی اتاق. حتی جلو آمد و من حرکت دستش را دیدم که بالا رفت. اما نزد. بهانه این بود که پشت در با آن زندانی دیگر حرف زدهام. گفت: «ضدانقلاب لجبازی هستی؛ باید همان اول اعدام میشدی؛ یک سرموضعی گستاخ هستی.»
بعد مرا نشاند و پرسید آیا حاضر به نوشتن انزجارنامه هستم. گفتم نه. دوباره داد و قالش بالا رفت که: «معلوم نیست چرا خانوادهات برای آزادیت این در و آن در میزنند. باید خودت به آنها بگویی که دوست نداری آزاد شوی تا آنها دیگر مزاحم دادستانی نشوند.» شماره تلفنی را گرفت و شروع کرد به حرفزدن. دانستم آنطرف خط همسر یکی از آشناهای دور است که از بخت بد من در امور قضایی کارهای است. ناصریان پس از اینکه لجاجت و یکدندگی مرا با لحن بسیار موهنی به آن خانم یادآور شد، گوشی را داد به دست من. نمیدانستم چه بگویم. آن زن شروع کرد به نصیحت من که به خانوادهام رحم کنم، که به فکر آبروی آنها باشم. سکوت کردم. ناصریان بیشتر به خشم آمد که چرا به آن خانم محترم احترام لازمه را نکردهام و با ضرب و لگد از اتاق بیرونم انداخت. آخرین حرفش این بود که: «آنقدر در انفرادی میمانی تا عقلت سر جایش بیاید.»
چند ماه بعد، پس از مرگ خمینی در خرداد ۶۸، ناصریان را دوباره دیدم. او گفت: «هنوز هم که انفرادی هستی. هنوز سر عقل نیامدهای؟» و ادامه داد: «خانم، لیسانسیه هم تشریف دارند. خانمِ لیسانسیه بمونه توی سلول، بپوسه تو سلول.» سپس تهدید کرد: «فکر نکن میتوانی از دستمان قِسِر در بروی. میدانی با زندانیهایی مثل تو چه کردیم. یادت که نرفته؟»
در یک ملاقات حضوری با خواهرم که در حضور ناصریان انجام شد، در پاسخ خواهرم که گفت حالا که رهبر تغییر کرده آزادشان کنید، گفت: «اینها ضدانقلاب هستند، چه ربطی به آمدن رهبر جدید دارد؟» خواهرم را تحقیر کرده و من را تهدید کرد که اگر کوتاه نیایم، «باز هم هر وقت بخواهیم میکشیم. همهتان را.»"
#منیره_برادران #محمد_مقیسه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سیامک نادری، از زندانیان دهه شصت و از شاهدان اصلی دادگاه حمید نوری، در این ویدیو که بخشی از گفتگو با آقای نجات بهرامی است، از بخشی از جنایات ناصریان (یا همان محمد مقیسه) میگوید. (ناصریان نام مستعار مقیسه در دهه شصت بود)
او تعریف میکند که مقیسه میگفت «خودم از طنابتان آویزان میشوم» یعنی اگر کسی روی دار سخت جان میدهد، به او آویزان میشد تا او سریعتر جان بدهد.
او همچنین شرح میدهد که مقیسه در قتل زنی که تازه زایمان کرده بود نقش داشت و نوزاد شیرخواره را از مادر گرفتند و مادر را کشتند.
ویدیو از نجات بهرامی
#محمد_مقیسه #ناصریان #حمید_نوری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او تعریف میکند که مقیسه میگفت «خودم از طنابتان آویزان میشوم» یعنی اگر کسی روی دار سخت جان میدهد، به او آویزان میشد تا او سریعتر جان بدهد.
او همچنین شرح میدهد که مقیسه در قتل زنی که تازه زایمان کرده بود نقش داشت و نوزاد شیرخواره را از مادر گرفتند و مادر را کشتند.
ویدیو از نجات بهرامی
#محمد_مقیسه #ناصریان #حمید_نوری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دمید خندهٔ شادی به صبحگاه امید
به گوش شبزدگان مژدهٔ وصال رسید
شب سیاه کلاغان گذشت و نور آمد
عقابِِ مانده به بند از میان دام پرید
به بام ملت آزاده پرچم شادی
به اهتزاز درآمد در این طلوع سپید
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند*
همای اوج سعادت٭، دوباره بال کشید
دوباره میرسد از راه روز شادی ما
که میگریزد از این خاکِ پاک، دیو پلید
دوباره خندهٔ مستی، دوباره رقص غرور
دوباره میدمد از آسمانمان خورشید
دوباره دست خداوند میشود مرهم
به سینههای عزیزی که داغ یاران دید
علی رضا جعفری(آزادی)
٭رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند (حافظ)
٭همای اوج سعادت به دام ما افتد (حافظ)
ـ یکی از مخاطبان توانا نوشت، من اگر جای مسئولان جمهوری اسلامی بودم، هر چه زودتر از سمت خودم کنارهگیری میکردم و از مردم ایران بابت همکاری با این رژیم جنایتکار عذرخواهی میکردم. چرا که هم بعد از کشته شدن ابراهیم رئیسی و هم بعد از کشته شدن دو قاضی بدنام، دیدن این موج خوشحالی مردم، مرا به فکر فرو میبرد و نسبت به عاقبت خودم میاندیشیدم. این دو نفر حیف شد که اینجوری کشته شدند، چون فرصت دادخواهی و کشف بسیاری از حقایق از دست رفت،...
نظر شما چیست؟
#اینهمه_سال_جنایت #محمد_مقیسه #علی_رازینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به گوش شبزدگان مژدهٔ وصال رسید
شب سیاه کلاغان گذشت و نور آمد
عقابِِ مانده به بند از میان دام پرید
به بام ملت آزاده پرچم شادی
به اهتزاز درآمد در این طلوع سپید
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند*
همای اوج سعادت٭، دوباره بال کشید
دوباره میرسد از راه روز شادی ما
که میگریزد از این خاکِ پاک، دیو پلید
دوباره خندهٔ مستی، دوباره رقص غرور
دوباره میدمد از آسمانمان خورشید
دوباره دست خداوند میشود مرهم
به سینههای عزیزی که داغ یاران دید
علی رضا جعفری(آزادی)
٭رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند (حافظ)
٭همای اوج سعادت به دام ما افتد (حافظ)
ـ یکی از مخاطبان توانا نوشت، من اگر جای مسئولان جمهوری اسلامی بودم، هر چه زودتر از سمت خودم کنارهگیری میکردم و از مردم ایران بابت همکاری با این رژیم جنایتکار عذرخواهی میکردم. چرا که هم بعد از کشته شدن ابراهیم رئیسی و هم بعد از کشته شدن دو قاضی بدنام، دیدن این موج خوشحالی مردم، مرا به فکر فرو میبرد و نسبت به عاقبت خودم میاندیشیدم. این دو نفر حیف شد که اینجوری کشته شدند، چون فرصت دادخواهی و کشف بسیاری از حقایق از دست رفت،...
نظر شما چیست؟
#اینهمه_سال_جنایت #محمد_مقیسه #علی_رازینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
رضا محمدحسینی زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، پس از کشته شدن قاضی مقیسه متنی در خصوص دادرسیهای ناعادلانه دادگاههای انقلابی و ظلمی که متحمل شده به شرح زیر نوشته است:
چند روز پیش جریان کشتهشدن قاضی محمد مقیسه، بار دیگر تمام خاطرات بازداشتها و دادگاه و ظلمهایی که به من شد را به خاطر آورد و لازم دیدم که برای ثبت در تاریخ این موارد را بنویسم.
در سال ۱۳۹۸، قاضی محمد مقیسه، که به صدور احکام ناعادلانه علیه فعالان حقوق بشر شهرت دارد، تنها به دلیل نوشتن جمله «مرگ بر دیکتاتور» بر دیوار، مرا به ۷ سال حبس محکوم کرد. این حکم ظالمانه بخشی از ظلمی بود که جوانیام را در زندان گرفت. در همان سال، پدرم که برای دفاع از من به دادگاه آمده بود، با توهین مقیسه مواجه شد و از دادگاه بیرون انداخته شد. او گفته بود: «پسرت ضد انقلابه، برو بیرون». این برخورد غیرانسانی زخمی عمیق بر روح خانوادهام گذاشت و بخشی از فشارهایی بود که بر ما تحمیل شد.
پس از آزادی کوتاه ۷۵ روزه در بهمن ۱۴۰۱، به دلیل گفتن جمله «ما به چه زبانی بگوییم که شما را نمیخواهیم؟» بار دیگر بازداشت شدم. در ۱۱ اردیبهشت، مأموران اطلاعات سپاه در حضور پدرم مرا با ضربوجرح شدید دستگیر کردند. در نمایشی به نام «جلسه رسیدگی» در شعبه ۲۸ بیدادگاه انقلاب، قاضی محمدرضا عموزاد مرا به ۷ سال و ۹ ماه حبس محکوم کرد. این حکم ظالمانه در تجدیدنظر توسط آخوند حوزان به ۶ سال و ۳ ماه کاهش یافت. پدرم که تاب دیدن این خشونتها و فشارهای روانی ناشی از وضعیت من را نداشت، بیمار شد و در مهرماه همان سال بر اثر ایست قلبی درگذشت. با وجود این فاجعه، رژیم ستمگر حتی اجازه حضور در مراسم خاکسپاری او را نیز به من نداد.
در طول این سالها، بیش از پنج سال از جوانیام را با زندان، تبعید و انفرادی از من گرفتند. یکی از تلخترین تجربیاتم تبعید از زندان اوین به قزلحصار بود. زمانی که به این تبعید اعتراض کردم، به دستور هدایتالله فرزادی، رئیس زندان اوین، و مدیر داخلی، میثم باقری، به سلول انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شدم و سپس سه هفته را در شرایطی سخت درسلول انفرادی موسوم به سوییت ویژه شکنجه آخرین لحظات زندگی زندانیان اعدامی زندان قزلحصار سپری کردم. شبی در آبان ۱۴۰۲، زندانیای را دیدم که صورت خونینش به حلقههای دیوار بسته شده بود. او با دستبند و پابند، زیر پنجره از سرما میلرزید و التماس میکرد، اما مأموران کوچکترین توجهی به او نداشتند. این رفتارهای غیرانسانی هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد.
پدرم زیر خاک آرمیده، اما آمرین این جنایات، از جمله مقامات سپاه پاسداران، هدایتالله فرزادی، محمدرضا عموزاد، آخوند حوزان، و دیگر عوامل سرکوب، هنوز محاکمه نشدهاند. رژیمی که با خشونت، اعدام، زندان و سرکوب، آزادیخواهان را خاموش میکند، هیچ مشروعیتی ندارد و روزی به دست عدالت سپرده خواهد شد. وظیفه انسانی من این است که روشنگری کنم و صدای قربانیان این جنایات باشم. عدالت روزی برقرار خواهد شد و عاملان این ظلمها در برابر نگاه جهانیان محاکمه خواهند شد.
#محمد_مقیسه #رضا_محمدحسینی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چند روز پیش جریان کشتهشدن قاضی محمد مقیسه، بار دیگر تمام خاطرات بازداشتها و دادگاه و ظلمهایی که به من شد را به خاطر آورد و لازم دیدم که برای ثبت در تاریخ این موارد را بنویسم.
در سال ۱۳۹۸، قاضی محمد مقیسه، که به صدور احکام ناعادلانه علیه فعالان حقوق بشر شهرت دارد، تنها به دلیل نوشتن جمله «مرگ بر دیکتاتور» بر دیوار، مرا به ۷ سال حبس محکوم کرد. این حکم ظالمانه بخشی از ظلمی بود که جوانیام را در زندان گرفت. در همان سال، پدرم که برای دفاع از من به دادگاه آمده بود، با توهین مقیسه مواجه شد و از دادگاه بیرون انداخته شد. او گفته بود: «پسرت ضد انقلابه، برو بیرون». این برخورد غیرانسانی زخمی عمیق بر روح خانوادهام گذاشت و بخشی از فشارهایی بود که بر ما تحمیل شد.
پس از آزادی کوتاه ۷۵ روزه در بهمن ۱۴۰۱، به دلیل گفتن جمله «ما به چه زبانی بگوییم که شما را نمیخواهیم؟» بار دیگر بازداشت شدم. در ۱۱ اردیبهشت، مأموران اطلاعات سپاه در حضور پدرم مرا با ضربوجرح شدید دستگیر کردند. در نمایشی به نام «جلسه رسیدگی» در شعبه ۲۸ بیدادگاه انقلاب، قاضی محمدرضا عموزاد مرا به ۷ سال و ۹ ماه حبس محکوم کرد. این حکم ظالمانه در تجدیدنظر توسط آخوند حوزان به ۶ سال و ۳ ماه کاهش یافت. پدرم که تاب دیدن این خشونتها و فشارهای روانی ناشی از وضعیت من را نداشت، بیمار شد و در مهرماه همان سال بر اثر ایست قلبی درگذشت. با وجود این فاجعه، رژیم ستمگر حتی اجازه حضور در مراسم خاکسپاری او را نیز به من نداد.
در طول این سالها، بیش از پنج سال از جوانیام را با زندان، تبعید و انفرادی از من گرفتند. یکی از تلخترین تجربیاتم تبعید از زندان اوین به قزلحصار بود. زمانی که به این تبعید اعتراض کردم، به دستور هدایتالله فرزادی، رئیس زندان اوین، و مدیر داخلی، میثم باقری، به سلول انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شدم و سپس سه هفته را در شرایطی سخت درسلول انفرادی موسوم به سوییت ویژه شکنجه آخرین لحظات زندگی زندانیان اعدامی زندان قزلحصار سپری کردم. شبی در آبان ۱۴۰۲، زندانیای را دیدم که صورت خونینش به حلقههای دیوار بسته شده بود. او با دستبند و پابند، زیر پنجره از سرما میلرزید و التماس میکرد، اما مأموران کوچکترین توجهی به او نداشتند. این رفتارهای غیرانسانی هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد.
پدرم زیر خاک آرمیده، اما آمرین این جنایات، از جمله مقامات سپاه پاسداران، هدایتالله فرزادی، محمدرضا عموزاد، آخوند حوزان، و دیگر عوامل سرکوب، هنوز محاکمه نشدهاند. رژیمی که با خشونت، اعدام، زندان و سرکوب، آزادیخواهان را خاموش میکند، هیچ مشروعیتی ندارد و روزی به دست عدالت سپرده خواهد شد. وظیفه انسانی من این است که روشنگری کنم و صدای قربانیان این جنایات باشم. عدالت روزی برقرار خواهد شد و عاملان این ظلمها در برابر نگاه جهانیان محاکمه خواهند شد.
#محمد_مقیسه #رضا_محمدحسینی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استوری اینستاگرام مادر جاویدنام محمد قبادلو
جمهوری اسلامی سحرگاه سهشنبه، ۳ بهمن ۱۴۰۲، محمد قبادلو، جوان ۲۳ ساله، را که در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی بازداشت کرده بود، اعدام کرد. پیکر او در قطعه ۹۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
یکسال از قتل حکومتی محمد قبادلو گذشت. اعدام، قتل حکومتی است. جمهوری اسلامی از ابزار اعدام برای سرکوب و ارعاب استفاده میکند. متهمان در ذوندی ناعادلانه محاکمه میشوند. جوانانی که خواستهشان آزادی و رفاه و عدالت است، در چنگال دستگاه ناعادلانه قضایی حکومت کشته میشوند.
محمد قبادلو یکی از جوانان به ستوه آمده از حکومت اسلامی بود که مثل اکثر مردم ایران خواهان سرنگونی این حکومت بود و به خیابان رفته بود.
محمد قبادلو، در جریان اعتراضات، روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، به دلیل تصادف با موتورهای یگان ویژه، بازداشت شده بود.
قاضی دادگاه به اتهام «محاربه و افساد الارض»، در اولین جلسه دادگاه بدون حضور وکیل و خانواده، برای وی، حکم اعدام صادر کرد.
#محمد_قبادلو #نه_به_جمهورى_اسلامى #دادخواهی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی سحرگاه سهشنبه، ۳ بهمن ۱۴۰۲، محمد قبادلو، جوان ۲۳ ساله، را که در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی بازداشت کرده بود، اعدام کرد. پیکر او در قطعه ۹۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
یکسال از قتل حکومتی محمد قبادلو گذشت. اعدام، قتل حکومتی است. جمهوری اسلامی از ابزار اعدام برای سرکوب و ارعاب استفاده میکند. متهمان در ذوندی ناعادلانه محاکمه میشوند. جوانانی که خواستهشان آزادی و رفاه و عدالت است، در چنگال دستگاه ناعادلانه قضایی حکومت کشته میشوند.
محمد قبادلو یکی از جوانان به ستوه آمده از حکومت اسلامی بود که مثل اکثر مردم ایران خواهان سرنگونی این حکومت بود و به خیابان رفته بود.
محمد قبادلو، در جریان اعتراضات، روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، به دلیل تصادف با موتورهای یگان ویژه، بازداشت شده بود.
قاضی دادگاه به اتهام «محاربه و افساد الارض»، در اولین جلسه دادگاه بدون حضور وکیل و خانواده، برای وی، حکم اعدام صادر کرد.
#محمد_قبادلو #نه_به_جمهورى_اسلامى #دادخواهی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سحرگاه سوم بهمن ۱۴۰۲، محمد قبادلو(۲۳ ساله) اعدام شد
یک سال از آن روز گذشت و درد و رنج آن روز. دهها سال هم که بگذرد، هیچگاه فراموش نمیشود.
اعدام در جمهوری اسلامی قتل حکومتی است. قوه قضاییه همان افرادی را که سپاه و وزارت اطلاعات نتوانست در خیابان بکشد یا ترور کند، با پوشش قضایی به قتل میرساند.
دادگاهها در جمهوری اسلامی صوری و نمایشی هستند و آرای قضات، از قبل مشخص است.
اگر هزینه کشتن انسانها در این رژیم پایین باشد، همچنان به کشتار ادامه میدهد.
ویدیو از محمد خاکی
#محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یک سال از آن روز گذشت و درد و رنج آن روز. دهها سال هم که بگذرد، هیچگاه فراموش نمیشود.
اعدام در جمهوری اسلامی قتل حکومتی است. قوه قضاییه همان افرادی را که سپاه و وزارت اطلاعات نتوانست در خیابان بکشد یا ترور کند، با پوشش قضایی به قتل میرساند.
دادگاهها در جمهوری اسلامی صوری و نمایشی هستند و آرای قضات، از قبل مشخص است.
اگر هزینه کشتن انسانها در این رژیم پایین باشد، همچنان به کشتار ادامه میدهد.
ویدیو از محمد خاکی
#محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمد قبادلو، جوانی که در میانه اعتراضات و تلاطمات سیاسی در ایران به دار آویخته شد، یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه برای آزادی به حساب میآید. مادرش، معصومه احمدی، در ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، با غم و اندوه، از روزهای آخر زندگی پسرش و شرایط ناعادلانهای که بر او تحمیل شد، سخن گفته بود.
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
ویدیو از پوریا افضلی
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
ویدیو از پوریا افضلی
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم اولین سالگرد جاویدنام محمد قبادلو با حضور خانوادههای دادخواه بر سر مزارش برگزار شد
ویدیو از استوری اینستاگرام مادر امیر مهدی فرخیپور
محمد قبادلو، جوانی که در میانه اعتراضات و تلاطمات سیاسی در ایران به دار آویخته شد، یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه برای آزادی به حساب میآید. مادرش، معصومه احمدی، در ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، با غم و اندوه، از روزهای آخر زندگی پسرش و شرایط ناعادلانهای که بر او تحمیل شد، سخن گفته بود.
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ویدیو از استوری اینستاگرام مادر امیر مهدی فرخیپور
محمد قبادلو، جوانی که در میانه اعتراضات و تلاطمات سیاسی در ایران به دار آویخته شد، یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه برای آزادی به حساب میآید. مادرش، معصومه احمدی، در ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، با غم و اندوه، از روزهای آخر زندگی پسرش و شرایط ناعادلانهای که بر او تحمیل شد، سخن گفته بود.
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم سالگرد قتل حکومتی جاویدنام محمد قبادلو با حضور خانوادههای دادخواه بر سر مزارش برگزار شد
مادر محمد قبادلو ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«محمدم دیگر نیستی که برایم از آن روزها بگویی از ۱۵ ماه زندان و انفرادی و …
از روزهایی که فقط من و خدای بینمان می دانیم چه بر تو گذشت
همان خدایی که داشتم فراموشش می کردم
یک روز قبل از سالگرد آسمانی شدنت دوباره وجودیتش را به ما نشان داد و نوری از امید بر زخم های قلب ناآرامم تاباند
دیگر باور دارم که معجزه ها را گاه در دستان کسانی می توان یافت که با یک چای تلخ میهمانت می کنند .
محمد تو گفتی ،بارها گفتی برای دفاع از دختران سرزمینت بر ضاربانشان تاختی
چون غیرت بر ناموس را از پدرت آموختی
قلب مادر آرام بخواب که مردان این سرزمین تا طلوع آفتاب مهر ،بیدارن
و راهت ادامه دارد …»
#محمدقبادلو
#محمد_قبادلو
#نه_به_اعدام
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر محمد قبادلو ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«محمدم دیگر نیستی که برایم از آن روزها بگویی از ۱۵ ماه زندان و انفرادی و …
از روزهایی که فقط من و خدای بینمان می دانیم چه بر تو گذشت
همان خدایی که داشتم فراموشش می کردم
یک روز قبل از سالگرد آسمانی شدنت دوباره وجودیتش را به ما نشان داد و نوری از امید بر زخم های قلب ناآرامم تاباند
دیگر باور دارم که معجزه ها را گاه در دستان کسانی می توان یافت که با یک چای تلخ میهمانت می کنند .
محمد تو گفتی ،بارها گفتی برای دفاع از دختران سرزمینت بر ضاربانشان تاختی
چون غیرت بر ناموس را از پدرت آموختی
قلب مادر آرام بخواب که مردان این سرزمین تا طلوع آفتاب مهر ،بیدارن
و راهت ادامه دارد …»
#محمدقبادلو
#محمد_قبادلو
#نه_به_اعدام
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ورق بزنید!
ساعت ۱۰:۳۰ شنبه ۲۹ دی، محمد مقیسه و علی رازینی، دو قاضی بدنام دیوان عالی کشته شدند. این اتفاق با واکنش گسترده جامعه ایران مواجه شد.
چرا مرگ این دو قاضی برای فعالان مدنی جامعه ایران مهم بوده است؟
در کتاب جنایت مومنانه اثر نیره انصاری، میخوانیم:
«حمید نوری در سمت دادیار به ناصریان، مقیسه، کمک میکرده و در واقع دستیار او بوده است.
در دهه ۶۰ قاضی محمد مقیسه با نام مستعار ناصریان در حال همکاری با اعضای گروهی موسوم به «هیئت مرگ» بوده. این هیئت متشکل از ابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، حسینعلی نیری و محمد مقیسه یا ناصریان بوده است. هیئت مرگ به استناد فتوای «روحالله خمینی» مبنی بر اعدام زندانیان سیاسی که بر سر موضع خودباقی بودهاند، حیات زندانیان سیاسی
را از آنان سلب کرده و آنها را اعدام میکردند.
زندانیان سیاسی «گوهردشت» در دادگاه حمید نوری شهادت دادهاند که ناصریان نام مستعار محمد مقیسه است.
کشتار زندانیان در دهه شصت جنایتی ست که هیچگاه فراموش نخواهد شد. جمهوری اسلامی به گزارشگران بینالمللی اجازه بازدید از گورستانهای این قربانیان را نمیدهد و برای امحای آثار این جنایت، حتی گورستانها را هم تخریب میکند.»
کتاب جنایت مومنانه را به رایگان دانلود کنید:
https://tavaana.org/hamid_nouri_trial/
#یاری_مدنی_توانا
#محمد_مقیسه
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
ساعت ۱۰:۳۰ شنبه ۲۹ دی، محمد مقیسه و علی رازینی، دو قاضی بدنام دیوان عالی کشته شدند. این اتفاق با واکنش گسترده جامعه ایران مواجه شد.
چرا مرگ این دو قاضی برای فعالان مدنی جامعه ایران مهم بوده است؟
در کتاب جنایت مومنانه اثر نیره انصاری، میخوانیم:
«حمید نوری در سمت دادیار به ناصریان، مقیسه، کمک میکرده و در واقع دستیار او بوده است.
در دهه ۶۰ قاضی محمد مقیسه با نام مستعار ناصریان در حال همکاری با اعضای گروهی موسوم به «هیئت مرگ» بوده. این هیئت متشکل از ابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، حسینعلی نیری و محمد مقیسه یا ناصریان بوده است. هیئت مرگ به استناد فتوای «روحالله خمینی» مبنی بر اعدام زندانیان سیاسی که بر سر موضع خودباقی بودهاند، حیات زندانیان سیاسی
را از آنان سلب کرده و آنها را اعدام میکردند.
زندانیان سیاسی «گوهردشت» در دادگاه حمید نوری شهادت دادهاند که ناصریان نام مستعار محمد مقیسه است.
کشتار زندانیان در دهه شصت جنایتی ست که هیچگاه فراموش نخواهد شد. جمهوری اسلامی به گزارشگران بینالمللی اجازه بازدید از گورستانهای این قربانیان را نمیدهد و برای امحای آثار این جنایت، حتی گورستانها را هم تخریب میکند.»
کتاب جنایت مومنانه را به رایگان دانلود کنید:
https://tavaana.org/hamid_nouri_trial/
#یاری_مدنی_توانا
#محمد_مقیسه
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
روز گذشته خبر عجیبی منتشر شد. یک شهروند ۶۳ ساله در شهرستان رودسر، به دلیل «اظهارنظر درباره کشتهشدن علی رازینی و محمد مقیسه» بازداشت شد.
این در حالی ست که از منظر حقوقی ابراز خوشحالی از مرگ قضات دیوان عالی کشور یا شوخی با آن جرم نیست.
فرمانده انتظامی رودسر، اما خبر داده که برای این شهروند ۶۳ ساله پرونده قضائی تشکیل شده و اتهام او «تشویش اذهان عمومی» بوده است.
کشتهشدن دو قاضی بدنام محمد مقیسه و علی رازینی با موجی از شادی کاربران ایرانی مواجه شد. در سالهای اخیر بهخصوص نام این قاضیان بدنام بارها تکرار شده بود در پروندههای اعدام معترضان یا توسط خانوادههای دادخواهی که عزیزانشان در دهه ۶۰ به قتل رسیده بودند توسط هیئت مرگ.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
@Tavaana_TavaanaTech
این در حالی ست که از منظر حقوقی ابراز خوشحالی از مرگ قضات دیوان عالی کشور یا شوخی با آن جرم نیست.
فرمانده انتظامی رودسر، اما خبر داده که برای این شهروند ۶۳ ساله پرونده قضائی تشکیل شده و اتهام او «تشویش اذهان عمومی» بوده است.
کشتهشدن دو قاضی بدنام محمد مقیسه و علی رازینی با موجی از شادی کاربران ایرانی مواجه شد. در سالهای اخیر بهخصوص نام این قاضیان بدنام بارها تکرار شده بود در پروندههای اعدام معترضان یا توسط خانوادههای دادخواهی که عزیزانشان در دهه ۶۰ به قتل رسیده بودند توسط هیئت مرگ.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال گذشته فرزند او و سه زندانی سیاسی دیگر را کشتند، ولی محل دفن پیکرها را از خانوادهها مخفی نگاه داشتند.
گناه خانوادهها چیست؟!
به این کار ناپدیدسازی قهری پیکر کشتهشدهها و آزار و شکنجه خانواده آنها میگویند.
رفیق حسینپناهی، که محل مزار برادر او رامین هم هنوز پس از شش سال نامعلوم است، مثل مزار فرزاد کمانگر و ... نوشته:
«من مادر سربدارم؛ فریادی که تاریخ را میلرزاند
من مادر سربدارم؛ مادری که فرزندش را نه بر خاک، که در آغوش دلش دفن کرده است. مادری که حتی از یک مزار برای ریختن اشکهایش محروم است، اما داغ فرزندش را در هر نفس با خود میکشد.
امروز یادآور روزی است که چهار جوان؛ پژمان فاتحی، محسن مظلوم، وفا آذربار و محمد فرامرزی، که بر چوبههای دار ایستادند. آنها رفتند، اما سرهایشان را سربلند بردند، و این خاک را به خون خود آبیاری کردند.
آنان سربداران عصر ما بودند؛ دلیرانی که مرگ را به زندگی در زنجیر ترجیح دادند. اما دریغ و درد که حتی سنگ مزاری ندارند تا مادرانشان اشکهایشان را بر خاک بریزند. فرزندانمان را گرفتند، مزارشان را انکار کردند، اما نامشان را چه میتوانند کنند؟ نامشان فریاد این ملت است.
من مادر سربدارم؛ اشکهایم آتشی است که قلب ظالمان را خواهد سوزاند. هر شب به یاد فرزندم، به یاد آن خاکی که حتی سهم او نشد، دعا میکنم؛ نه برای آرامش خود، که برای بیداری مردمان.
روزی خواهد رسید که این خاک، مزار تمام آزادیخواهان خواهد شد. روزی که هیچ مادری بیمزار نماند و عدالت، یادگار خونهای ریخته شده باشد. آن روز، خورشید آزادی بر این سرزمین طلوع خواهد کرد.»
#پژمان_فاتحی
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#وفا_آذربار #نه_به_اعدام #ناپدیدسازی_قهری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گناه خانوادهها چیست؟!
به این کار ناپدیدسازی قهری پیکر کشتهشدهها و آزار و شکنجه خانواده آنها میگویند.
رفیق حسینپناهی، که محل مزار برادر او رامین هم هنوز پس از شش سال نامعلوم است، مثل مزار فرزاد کمانگر و ... نوشته:
«من مادر سربدارم؛ فریادی که تاریخ را میلرزاند
من مادر سربدارم؛ مادری که فرزندش را نه بر خاک، که در آغوش دلش دفن کرده است. مادری که حتی از یک مزار برای ریختن اشکهایش محروم است، اما داغ فرزندش را در هر نفس با خود میکشد.
امروز یادآور روزی است که چهار جوان؛ پژمان فاتحی، محسن مظلوم، وفا آذربار و محمد فرامرزی، که بر چوبههای دار ایستادند. آنها رفتند، اما سرهایشان را سربلند بردند، و این خاک را به خون خود آبیاری کردند.
آنان سربداران عصر ما بودند؛ دلیرانی که مرگ را به زندگی در زنجیر ترجیح دادند. اما دریغ و درد که حتی سنگ مزاری ندارند تا مادرانشان اشکهایشان را بر خاک بریزند. فرزندانمان را گرفتند، مزارشان را انکار کردند، اما نامشان را چه میتوانند کنند؟ نامشان فریاد این ملت است.
من مادر سربدارم؛ اشکهایم آتشی است که قلب ظالمان را خواهد سوزاند. هر شب به یاد فرزندم، به یاد آن خاکی که حتی سهم او نشد، دعا میکنم؛ نه برای آرامش خود، که برای بیداری مردمان.
روزی خواهد رسید که این خاک، مزار تمام آزادیخواهان خواهد شد. روزی که هیچ مادری بیمزار نماند و عدالت، یادگار خونهای ریخته شده باشد. آن روز، خورشید آزادی بر این سرزمین طلوع خواهد کرد.»
#پژمان_فاتحی
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#وفا_آذربار #نه_به_اعدام #ناپدیدسازی_قهری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گروهی تحت عنوان شبکه سراسری انقلاب «زن زندگی آزادی» بیانیهای به شرح زیر به مناسبت آغاز دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام منتشر کردند و نسخهای از آن را برای ما ارسال کردند.
جمهوری اسلامی حکومتی است که حیاتش مستمرا به جنایت، کشتار، اعدام، شکنجه، زندان و سرکوب وابسته است. از آنجا که در میان همه این ابزارهای بقا، اعدام همواره نقشی منحصر به فرد برای حکومت داشته، مبارزه و جنبش علیه اعدام در ایران هم به عنوان نمادی از مقاومت مردم چند دهه قدمت دارد. مبارزهای که در سالهای اخیر به یکی از مهمترین جنبشهای زنده درون جامعه بدل شده است.
در دل این روند تاریخی جامعه ایران علیه اعدام و برای دفاع از حق زندگی، کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران که از ۹ بهمن ۱۴۰۲ در پی اعدام #محمد_قبادلو و #فرهاد_سلیمی در زندان قزلحصار اعلام موجودیت کرد. اقدامی درخشان از سوی زندانیان، که در تولد یکسالگیاش باید از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ مبارزات کل جامعه علیه اعدام یاد کرد.
همزمان با آغاز دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام و به پاس تلاشهای سرسختانه و مستمر زندانیان، باید بر نکات کلیدی زیر به عنوان دستاوردهای این کارزار تاکید کرد:
۱. این کارزار با به میدان آوردن زندانیان ۳۴ زندان کشور ظرف مدت یکسال و ایجاد فضایی برای فعالیت هماهنگ، منظم و سراسری، سیاهچالههای جمهوری اسلامی، این نمادهای وحشت حکومت را اکنون به یکی از کانونهای اعتراض و سنگر محکم جامعه برابر رژیم تبدیل کرده است.
۲. پیوند دادن زندانیان سیاسی و غیرسیاسی در مبارزه هدفمند علیه اعدام، از جمله دیگر دستاوردهای مهم این کارزار بوده که نه فقط بر دامنه اجتماعی آن افزوده؛ بلکه اساسا سنتها و فرهنگهای مبارزاتی تازهای را در زندانهای جمهوری اسلامی بنا نهاده است.
۳. سهشنبههای نه به اعدام، در عین حال از روز نخست فراخوانی بوده است به مردم، سازمانها و نهادهای حقوق بشری ایرانی و بینالمللی و نیز احزاب و سازمانهای اپوزیسیون؛ فراخوانی که پس از یک سال به خوبی میبینیم حول آن چه مجموعه عظیمی از فعالیتها، همکاریها و همصداییها در داخل و خارج کشور به راه افتاده است.
بله! کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران، یک سرمایه سیاسی مهم جامعه ایران و انقلاب «زن زندگی آزادی» و سلاح قدرتمند مردم ایران علیه حکومت اعدامی است؛ کارزاری که از یکسو خود نتیجه دههها مبارزه در سطح جامعه است و از سوی دیگر خواستار این است که پژواک صدای مبارزه علیه اعدام، باید دهها برابر بلندتر شود.
به همین دلیل، در آغاز به کار دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام، بیش از پیش ضروری است که همه نیروهای مخالف اعدام، همه انسانهای آزادیخواه و برابریطلب، از این کارزار در میدان عمل و به صورت فعالانه حمایت کنند. وقت آن است که تمامی تشکلها و فعالین در داخل کشور، همه کارگران، بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران، دانشآموزان، معلمان، زنان و رنگینکمانیها، تمامی سازمانها، نهادها و احزاب سیاسی اپوزیسیون، پشتیبانی کامل عملی خود را از این کارزار درخشان علیه اعدام و علیه حکومت اعدامی نشان دهند.
در برابر حکومتی که برای بقای سیاسیاش به دنبال گردنی برای طناب دارش میگردد، ما مردم ایران چیزی برای دفاع از خود نداریم جز زنجیرهای انسانی که همه مبارزات، فعالیتها، دردها، رنجها و دادخواهیهایمان را به هم پیوند میزند.
✊ حکومت اعدامی نابود باید گردد
✌️ پیروز باد انقلاب زن زندگی آزادی
🌐 #شبکه_سراسری_انقلاب_زن_زندگی_آزادی
(شامل تشکلها و گروههای مبارزاتی دانشجویی، زنان، جوانان و دانشآموزان)
۹ بهمن ۱۴۰۳
#نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی حکومتی است که حیاتش مستمرا به جنایت، کشتار، اعدام، شکنجه، زندان و سرکوب وابسته است. از آنجا که در میان همه این ابزارهای بقا، اعدام همواره نقشی منحصر به فرد برای حکومت داشته، مبارزه و جنبش علیه اعدام در ایران هم به عنوان نمادی از مقاومت مردم چند دهه قدمت دارد. مبارزهای که در سالهای اخیر به یکی از مهمترین جنبشهای زنده درون جامعه بدل شده است.
در دل این روند تاریخی جامعه ایران علیه اعدام و برای دفاع از حق زندگی، کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران که از ۹ بهمن ۱۴۰۲ در پی اعدام #محمد_قبادلو و #فرهاد_سلیمی در زندان قزلحصار اعلام موجودیت کرد. اقدامی درخشان از سوی زندانیان، که در تولد یکسالگیاش باید از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ مبارزات کل جامعه علیه اعدام یاد کرد.
همزمان با آغاز دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام و به پاس تلاشهای سرسختانه و مستمر زندانیان، باید بر نکات کلیدی زیر به عنوان دستاوردهای این کارزار تاکید کرد:
۱. این کارزار با به میدان آوردن زندانیان ۳۴ زندان کشور ظرف مدت یکسال و ایجاد فضایی برای فعالیت هماهنگ، منظم و سراسری، سیاهچالههای جمهوری اسلامی، این نمادهای وحشت حکومت را اکنون به یکی از کانونهای اعتراض و سنگر محکم جامعه برابر رژیم تبدیل کرده است.
۲. پیوند دادن زندانیان سیاسی و غیرسیاسی در مبارزه هدفمند علیه اعدام، از جمله دیگر دستاوردهای مهم این کارزار بوده که نه فقط بر دامنه اجتماعی آن افزوده؛ بلکه اساسا سنتها و فرهنگهای مبارزاتی تازهای را در زندانهای جمهوری اسلامی بنا نهاده است.
۳. سهشنبههای نه به اعدام، در عین حال از روز نخست فراخوانی بوده است به مردم، سازمانها و نهادهای حقوق بشری ایرانی و بینالمللی و نیز احزاب و سازمانهای اپوزیسیون؛ فراخوانی که پس از یک سال به خوبی میبینیم حول آن چه مجموعه عظیمی از فعالیتها، همکاریها و همصداییها در داخل و خارج کشور به راه افتاده است.
بله! کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران، یک سرمایه سیاسی مهم جامعه ایران و انقلاب «زن زندگی آزادی» و سلاح قدرتمند مردم ایران علیه حکومت اعدامی است؛ کارزاری که از یکسو خود نتیجه دههها مبارزه در سطح جامعه است و از سوی دیگر خواستار این است که پژواک صدای مبارزه علیه اعدام، باید دهها برابر بلندتر شود.
به همین دلیل، در آغاز به کار دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام، بیش از پیش ضروری است که همه نیروهای مخالف اعدام، همه انسانهای آزادیخواه و برابریطلب، از این کارزار در میدان عمل و به صورت فعالانه حمایت کنند. وقت آن است که تمامی تشکلها و فعالین در داخل کشور، همه کارگران، بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران، دانشآموزان، معلمان، زنان و رنگینکمانیها، تمامی سازمانها، نهادها و احزاب سیاسی اپوزیسیون، پشتیبانی کامل عملی خود را از این کارزار درخشان علیه اعدام و علیه حکومت اعدامی نشان دهند.
در برابر حکومتی که برای بقای سیاسیاش به دنبال گردنی برای طناب دارش میگردد، ما مردم ایران چیزی برای دفاع از خود نداریم جز زنجیرهای انسانی که همه مبارزات، فعالیتها، دردها، رنجها و دادخواهیهایمان را به هم پیوند میزند.
✊ حکومت اعدامی نابود باید گردد
✌️ پیروز باد انقلاب زن زندگی آزادی
🌐 #شبکه_سراسری_انقلاب_زن_زندگی_آزادی
(شامل تشکلها و گروههای مبارزاتی دانشجویی، زنان، جوانان و دانشآموزان)
۹ بهمن ۱۴۰۳
#نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
علی شریفزاده، وکیل دادگستری با انتشار متنی در شبکه اجتماعی ایکس از کاهش حکم آقای ماشاالله کرمی، پدر دادخواه محمدمهدی کرمی، خبر داد.
او نوشت:
«حکم ۸سال و ۱۰ ماه حبس ، مصادره اموال و جزای نقدی #ماشالله_کرمی در دادگاه تجدیدنظر کرج نقض شد و فقط به یکسال حبس محکوم شدند . با توجه به حکم دادگاه انقلاب کرج، هنوز مصادره اموال وجود دارد. با سپاس از همکار محترم خانم شهلا اروجی»
او همچنین نوشت:
«با توجه به حکم جدید دادگاه تجدیدنظر ، امیدوارم دیوان عالی کشور با پذیرش اعاده دادرسی مجدد ، نسبت به دادنامه صادره از دادگاه انقلاب کرج موافقت نماید و حکم سه سال و هفت ماه حبس و مصادره اموال نقض شود.»
وکیل پیام درفشان هم نوشت:
«نیکوکاران پرونده آقای ماشالله کرمی به موجب دادنامه صادره شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان البرز که امروز ابلاغ شد ؛ از تمام عناوین اتهامی شامل معاونت در تحصیل مال از طریق نامشروع و همچنین بزه پولشویی تبرئه شده و درنتیجه پرونده دوم ایشان نیز به صورت کامل مختومه گردید.»
ـ با توجه به مدت زمانی که آقای کرمی در زندان بودند، امیدواریم که این کاهش حکم، منجر به آزادی ایشان شود.
#ماشاالله_کرمی
#محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او نوشت:
«حکم ۸سال و ۱۰ ماه حبس ، مصادره اموال و جزای نقدی #ماشالله_کرمی در دادگاه تجدیدنظر کرج نقض شد و فقط به یکسال حبس محکوم شدند . با توجه به حکم دادگاه انقلاب کرج، هنوز مصادره اموال وجود دارد. با سپاس از همکار محترم خانم شهلا اروجی»
او همچنین نوشت:
«با توجه به حکم جدید دادگاه تجدیدنظر ، امیدوارم دیوان عالی کشور با پذیرش اعاده دادرسی مجدد ، نسبت به دادنامه صادره از دادگاه انقلاب کرج موافقت نماید و حکم سه سال و هفت ماه حبس و مصادره اموال نقض شود.»
وکیل پیام درفشان هم نوشت:
«نیکوکاران پرونده آقای ماشالله کرمی به موجب دادنامه صادره شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان البرز که امروز ابلاغ شد ؛ از تمام عناوین اتهامی شامل معاونت در تحصیل مال از طریق نامشروع و همچنین بزه پولشویی تبرئه شده و درنتیجه پرونده دوم ایشان نیز به صورت کامل مختومه گردید.»
ـ با توجه به مدت زمانی که آقای کرمی در زندان بودند، امیدواریم که این کاهش حکم، منجر به آزادی ایشان شود.
#ماشاالله_کرمی
#محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
روایت مواجهه صدیقه وسمقی با محمد مقیسه
بخشهایی از کتاب تبعید با زندان
صدیقه وسمقی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر دینی، در بخشی از کتاب تبعید با زندان، روایت مواجهه خود با محمد مقیسه، قاضیای که اخیرا کشته شده است، به شرح زیر نوشته:
روز سیام مهرماه ۱۳۹۶
همراه با محمد و وکیلم آقای علیزاده به دادسرا رفتیم. پیش از جلسه، پرونده را در مدتی کوتاه مرور کردیم. برخی از اشعارم مانند پول نان ما، نوشتههایی همچون خون هاله ثمر خواهد داد، و متنی در رد سنگسار در پرونده موجود بود.
به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب رفتیم. من و محمد وارد شعبه شدیم، سلام کردیم و نشستیم. یک پایم را روی پای دیگرم انداخته بودم که قاضی مقیسه با پرخاش گفت:
«پایت را بینداز!»
سپس با لحنی تند ادامه داد:
«شما متهم هستید به تبلیغ علیه نظام، عضویت در کمیته غیرقانونی رسیدگی به امور آسیبدیدگان ۸۸ و عضویت در شورای هماهنگی راه سبز امید. از خودت دفاع کن!»
گفتم: «این یعنی تفهیم اتهام؟»
با تندی گفت: «حرف نباشد! از خودت دفاع کن!»
با آرامش پرسیدم: «دلیل و مدرک شما برای این ادعا که من عضو شورای هماهنگی راه سبز امید بودهام چیست؟»
گفت: «مدرک و سند در پرونده هست.»
گفتم: «نیست.»
عصبانی شد و گفت: «نیست که نیست، به من چه!»
بعد ادامه داد: «تو دفترت را در اختیار یک گروه غیرقانونی قرار داده بودی.»
توضیح دادم که در سال ۸۸ عده زیادی توسط عوامل حکومت کشته، زخمی و زندانی شدند. با ابتکار آقای موسوی و آقای کروبی، کمیتهای برای رسیدگی به این افراد تشکیل شد. این کار انسانی و اخلاقی بود و من افتخار میکنم که در آن مشارکت داشتم.
مقیسه عصبانی شد و گفت:
«تو با نوشتههایت پدر نظام را درآوردهای! تو نظام را جنایتکار دانستهای!»
گفتم: «سندش را ارائه کنید. در کدام نوشته؟»
پرونده را تند تند ورق زد و گفت:
«این عبارت یعنی چه؟ ما گذر خواهیم کرد از این بیابان، غم مخور. کدام بیابان؟!»
سپس رو به حاضرین کرد و گفت: «هیچ آثاری از توبه و پشیمانی در این خانم نیست. من بنا دارم همان پنج سال حبس را تأیید کنم.»
با قاطعیت گفتم: «هر کاری دوست دارید بکنید. من با اطلاع از این حکم، با پای خودم به ایران آمدهام. آن کسی که باید توبه کند، شما هستید، نه من.»
مقیسه تمسخرآمیز گفت: «میگویید با پای خودتان آمدهاید؟ خوش آمدید! حتماً حالا میخواهید مصاحبه کنید و بگویید به شما توهین شده!»
گفتم: «من و امثال من وسیلهای برای دفاع از خود جز رسانه نداریم. اگر لازم بدانم، مصاحبه میکنم.»
#محمد_مقیسه #صدیقه_وسمقی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بخشهایی از کتاب تبعید با زندان
صدیقه وسمقی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر دینی، در بخشی از کتاب تبعید با زندان، روایت مواجهه خود با محمد مقیسه، قاضیای که اخیرا کشته شده است، به شرح زیر نوشته:
روز سیام مهرماه ۱۳۹۶
همراه با محمد و وکیلم آقای علیزاده به دادسرا رفتیم. پیش از جلسه، پرونده را در مدتی کوتاه مرور کردیم. برخی از اشعارم مانند پول نان ما، نوشتههایی همچون خون هاله ثمر خواهد داد، و متنی در رد سنگسار در پرونده موجود بود.
به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب رفتیم. من و محمد وارد شعبه شدیم، سلام کردیم و نشستیم. یک پایم را روی پای دیگرم انداخته بودم که قاضی مقیسه با پرخاش گفت:
«پایت را بینداز!»
سپس با لحنی تند ادامه داد:
«شما متهم هستید به تبلیغ علیه نظام، عضویت در کمیته غیرقانونی رسیدگی به امور آسیبدیدگان ۸۸ و عضویت در شورای هماهنگی راه سبز امید. از خودت دفاع کن!»
گفتم: «این یعنی تفهیم اتهام؟»
با تندی گفت: «حرف نباشد! از خودت دفاع کن!»
با آرامش پرسیدم: «دلیل و مدرک شما برای این ادعا که من عضو شورای هماهنگی راه سبز امید بودهام چیست؟»
گفت: «مدرک و سند در پرونده هست.»
گفتم: «نیست.»
عصبانی شد و گفت: «نیست که نیست، به من چه!»
بعد ادامه داد: «تو دفترت را در اختیار یک گروه غیرقانونی قرار داده بودی.»
توضیح دادم که در سال ۸۸ عده زیادی توسط عوامل حکومت کشته، زخمی و زندانی شدند. با ابتکار آقای موسوی و آقای کروبی، کمیتهای برای رسیدگی به این افراد تشکیل شد. این کار انسانی و اخلاقی بود و من افتخار میکنم که در آن مشارکت داشتم.
مقیسه عصبانی شد و گفت:
«تو با نوشتههایت پدر نظام را درآوردهای! تو نظام را جنایتکار دانستهای!»
گفتم: «سندش را ارائه کنید. در کدام نوشته؟»
پرونده را تند تند ورق زد و گفت:
«این عبارت یعنی چه؟ ما گذر خواهیم کرد از این بیابان، غم مخور. کدام بیابان؟!»
سپس رو به حاضرین کرد و گفت: «هیچ آثاری از توبه و پشیمانی در این خانم نیست. من بنا دارم همان پنج سال حبس را تأیید کنم.»
با قاطعیت گفتم: «هر کاری دوست دارید بکنید. من با اطلاع از این حکم، با پای خودم به ایران آمدهام. آن کسی که باید توبه کند، شما هستید، نه من.»
مقیسه تمسخرآمیز گفت: «میگویید با پای خودتان آمدهاید؟ خوش آمدید! حتماً حالا میخواهید مصاحبه کنید و بگویید به شما توهین شده!»
گفتم: «من و امثال من وسیلهای برای دفاع از خود جز رسانه نداریم. اگر لازم بدانم، مصاحبه میکنم.»
#محمد_مقیسه #صدیقه_وسمقی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech