#ایران_بریفینگ / #شهید_روز / شهید #عرفان_زمانی در جریان اعتراضات ۱۲ آبان ۱۴۰۱ در #لاهیجان به ضرب گلوله نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شد.
طبق ویدیویی که از لحظه قتل عرفان موجود است مأموران سرکوبگر به کلیههای او تیراندازی کردند و به مردمی که قصد کمک به او را داشتند حمله کردند تا مانع انتقال او به بیمارستان شوند و بالای سر او قرار گرفتند تا از مرگ او اطمینان پیدا کنند.
درنهایت این جوان ۲۷ ساله کشته شد.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
طبق ویدیویی که از لحظه قتل عرفان موجود است مأموران سرکوبگر به کلیههای او تیراندازی کردند و به مردمی که قصد کمک به او را داشتند حمله کردند تا مانع انتقال او به بیمارستان شوند و بالای سر او قرار گرفتند تا از مرگ او اطمینان پیدا کنند.
درنهایت این جوان ۲۷ ساله کشته شد.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
از محرم میگویند و حرکت اسبها بر پیکر کشته شدگان؛ اما نمیگویند در #لاهیجان به جوان ۱۹ ساله شلیک کردند و افتاد کف خیابان ،ماموران رفتند و دیدن زندهاست،میرن میبینن زندهست، سمت مردم شلیک کردند تا کسی نیاید کمک، همانجور بالاسرش ایستادند تا جان داد و تمام کرد…
#علیه_فراموشی #عرفان_زمانی
#شمر_زمانه_را_بشناس
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#علیه_فراموشی #عرفان_زمانی
#شمر_زمانه_را_بشناس
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ماموران حکومت ایستادند تا جان دادن عرفان را ببینند!
۲۷ مرداد سالروز میلاد #عرفان_زمانی است، جاوید نامی که در ۱۳ سالگی پدرش را از دست داده بود و هم کار میکرد و هم درس میخواند.
روز ۱۲ آبان به خیابان رفت و بعد از تیر خوردن، آخرین جملهاش این بود:
«بچهها من تیر خوردم، نَمیرم فقط»
ماموران آنقدر اجازه نزدیک شدن کسی را ندادند تا مطمئن شوند این جوان ۲۳ساله به قتل رسیده.
#علیه_فراموشی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
۲۷ مرداد سالروز میلاد #عرفان_زمانی است، جاوید نامی که در ۱۳ سالگی پدرش را از دست داده بود و هم کار میکرد و هم درس میخواند.
روز ۱۲ آبان به خیابان رفت و بعد از تیر خوردن، آخرین جملهاش این بود:
«بچهها من تیر خوردم، نَمیرم فقط»
ماموران آنقدر اجازه نزدیک شدن کسی را ندادند تا مطمئن شوند این جوان ۲۳ساله به قتل رسیده.
#علیه_فراموشی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱ در #لاهیجان یک جوان به نام #عرفان_زمانی به ضرب گلوله شلیک مستقیم نیروهای سرکوبگر در دم کشته شد.
صحنههایی از لحظه شهادت عرفان زمانی در لاهیجان در ایران بریفینگ منتشر شده بود که مجددا امروز و به مناسبت سالروز تولد وی منتشر میشود.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
صحنههایی از لحظه شهادت عرفان زمانی در لاهیجان در ایران بریفینگ منتشر شده بود که مجددا امروز و به مناسبت سالروز تولد وی منتشر میشود.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مردم آزادیخواه #لاهیجان به رسم یادبود، پس از کشته شدن عرفان زمانی در جمعه شب ۱۳ آبان ۱۴۰۱ در محل کشته شدن #عرفان_زمانی ، شمع روشن کردند و گل آراستند.
نوجوان ۱۶ ساله عرفان زمانی توسط نیروهای یگان ویژه به گلوله بسته شد و با ایستادن مامور ضارب بر سر پیکر مانع رسیدن مردم وکمک نیروهای امدادی به وی شد تا اینکه وی بر اثر خونریزی شدید جان باخت.
امروز ۲۷ مرداد سالروز میلاد اوست.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
نوجوان ۱۶ ساله عرفان زمانی توسط نیروهای یگان ویژه به گلوله بسته شد و با ایستادن مامور ضارب بر سر پیکر مانع رسیدن مردم وکمک نیروهای امدادی به وی شد تا اینکه وی بر اثر خونریزی شدید جان باخت.
امروز ۲۷ مرداد سالروز میلاد اوست.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صحنه های از #سیاهکل و جنگ و گریز خیابانی و شلیک به مردم در مراسم شهید #عرفان_زمانی در دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱
عرفان زمانی ، در جمعه شب ۱۳ آبان ۱۴۰۱ در لاهیجان با شلیک وحوش خامنهای زخمی شد و به علت ممانعت از انتقال پیکر زخمی او به بیمارستان، جانباخت، پس از آن ماموران سعی کردند پیکر وی را از بیمارستان بدزدند که با مقاومت مردمو خانواده مواجه شدند.
امروز ۲۷ مرداد سالروز تولد عرفان زمانی است.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
عرفان زمانی ، در جمعه شب ۱۳ آبان ۱۴۰۱ در لاهیجان با شلیک وحوش خامنهای زخمی شد و به علت ممانعت از انتقال پیکر زخمی او به بیمارستان، جانباخت، پس از آن ماموران سعی کردند پیکر وی را از بیمارستان بدزدند که با مقاومت مردمو خانواده مواجه شدند.
امروز ۲۷ مرداد سالروز تولد عرفان زمانی است.
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
امروز تولد جاویدنام #عرفان_زمانی جوان ۱۹ سالهٔ اهل گیلان است که آبانماه سال گذشته درجریان اعتراضات لاهیجان با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی زخمی شد و بعد از ممانعت بسیجیها با انتقالش به بیمارستان، تو همون محلی که گلوله خورد جان باخت.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دوستش برای تولد او نوشت: «امروز ۲۵ مهر ۱۴۰۲، تولد کسی است که میخواست اسم دخترش رو بزاره روشنا، بهش تیر زدن انقد بالا سرش وایسادن تا جون بده، اگه عرفان زمانی کشته نمیشد، ۲۴ ساله میشد.»
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسبد، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسبد، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
امروز سالگرد قتل ظالمانه عرفان زمانی است؛ جنایتکاران یگان ویژه نیروی انتظامی عرفان رو با تیر زدند و بعد بالای سرش ایستادند تا جان دهد و نگذاشتند کسی برای کمک جلو بیاید، از مردنش که مطمئن سدند، آمبولانس خبر کردند و جنازهاش را دزدیدند.
#عرفان_زمانی قهرمانی از #لاهیجان بود، در دقایقی قبل از کشته شدنش در اینستاگرام نوشته بود :«بجنگ مثل آب جاری، تو راهت شک نکنی میشه صخره هم سوراخ کرد»، او در حالی در خیابان جان داد که تا فردایش هزاران نفر استوری اورا دیدند و خواندند و دیگر صفحهاش نیز خاموش ماند…
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#عرفان_زمانی قهرمانی از #لاهیجان بود، در دقایقی قبل از کشته شدنش در اینستاگرام نوشته بود :«بجنگ مثل آب جاری، تو راهت شک نکنی میشه صخره هم سوراخ کرد»، او در حالی در خیابان جان داد که تا فردایش هزاران نفر استوری اورا دیدند و خواندند و دیگر صفحهاش نیز خاموش ماند…
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر #عرفان_زمانی بر مزار فرزندش در اولین سالگرد او
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
#ایران_بریفینگ / شب گذشته در #لاهیجان یک جوان به نام #عرفان_زمانی به ضرب گلوله شلیک مستقیم نیروهای سرکوبگر در دم کشته شد. صحنههایی از لحظه شهادت عرفان زمانی در لاهیجان در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱ #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران…
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسبد، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
شب قدر و شب قتل اون شبی بود که به عرفان تیر زدید بالا سرش وایسادید بهش خندیدید صبر کردید تا جون بده...
#عرفان_زمانی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#عرفان_زمانی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
صحنه های از #سیاهکل و جنگ و گریز خیابانی و شلیک به مردم در مراسم شهید #عرفان_زمانی در دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱ عرفان زمانی ، در جمعه شب ۱۳ آبان ۱۴۰۱ در لاهیجان با شلیک وحوش خامنهای زخمی شد و به علت ممانعت از انتقال پیکر زخمی او به بیمارستان، جانباخت، پس از…
دوستش برای تولد او نوشت: «امروز تولد کسی است که میخواست اسم دخترش رو بزاره روشنا، بهش تیر زدن انقد بالا سرش وایسادن تا جون بده، اگه عرفان زمانی کشته نمیشد، ۲۶ ساله میشد.»
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسبد، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسبد، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Forwarded from ایران بریفینگ
دوستش برای تولد او نوشت: «امروز تولد کسی است که میخواست اسم دخترش رو بزاره روشنا، بهش تیر زدن انقد بالا سرش وایسادن تا جون بده، اگه عرفان زمانی کشته نمیشد، ۲۶ ساله میشد.»
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسبد، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسبد، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دو سال پیش #در_چنین_روزی جنگیدند و در خیابان خون پاکشان معنای شرافت و آزادگی شد، دو چهلم در دیروز و امروز بود؛ #چهلم_حنانه_کیا و #چهلم_حدیث_نجفی در سراسر کشور اعتراضات پرشورتر بود و از همین رو جانباختگان بیشتری را شاهد هستیم.
۱۲ آبان ۱۴۰۱
#پرستو_مرادخانی کرج
#شعیب_درغاله چابهار
#عرفان_زمانی لاهیجان
#محمدامین_حشمتیان سنقر
#محمدرضا_بالی_لاشک نوشهر
#مهدی_حضرتی کرج
#مهدیس_حسینی آمل
#نیما_نوری کرج
#یاسر_نوری زاهدان
#علی_ابومحمد کرج
#علیرضا_کاکا_محمدی هرسین
#علی_بساکی الیگودرز
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
۱۲ آبان ۱۴۰۱
#پرستو_مرادخانی کرج
#شعیب_درغاله چابهار
#عرفان_زمانی لاهیجان
#محمدامین_حشمتیان سنقر
#محمدرضا_بالی_لاشک نوشهر
#مهدی_حضرتی کرج
#مهدیس_حسینی آمل
#نیما_نوری کرج
#یاسر_نوری زاهدان
#علی_ابومحمد کرج
#علیرضا_کاکا_محمدی هرسین
#علی_بساکی الیگودرز
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دوستش برای تولد او نوشت: «امروز ۲۵ مهر ۱۴۰۲، تولد کسی است که میخواست اسم دخترش رو بزاره روشنا، بهش تیر زدن انقد بالا سرش وایسادن تا جون بده، اگه عرفان زمانی کشته نمیشد، ۲۵ ساله میشد.»
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسید، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
«بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط »
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، معترض اهل سیاهکل، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
منبعی آگاه از روز حادثه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ اینگونه تعریف میکند: «عرفان زمانی، کارگر ۲۳ ساله که در محله «شعرباف» از فاصله نزدیک با شاتگان هدف قرار گرفت. گلوله از پشت به پهلو و کلیه عرفان آسیب زده بود و شاهدان میگویند او در آن لحظه به گیلکی گفته بود: «بچهها من تیر خوردم. فقط نمیرم.»
او نگران بوده است که کسی به مادرش خبر ندهد.
از این محل تا بیمارستان «شفا» فاصله زیادی نیست و میشد جان عرفان را نجات داد اما به گفته شاهدان، وقتی او کف خیابان افتاده و در حال خونریزی بوده است، ماموران بالای سرش ایستاده و با تهدید مردم و شلیک هوایی، مانع از رساندن عرفان به بیمارستان شده بودند.
در تصاویر ثبت شده از این جنایت، یکی از ماموران را میبینیم که پایش را روی گردن او گذاشته و مثل شکارچیان، ژست پیروزی گرفته است.
عرفان اهل سیاهکل بود و برای شرکت در اعتراضها به لاهیجان میرفت. وقتی سه ساله بود، پدرش آنها را ترک کرد و او همراه مادرش از تهران به ولایت اجدادی کوچ کردند. از نوجوانی اهل کار بود و از کابینتسازی تا ساختمانسازی، شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. همزمان درس هم میخواند و دانشجو بود.»
عرفان قبل از کشتهشدن، اسم دخترش را انتخاب کرده بود، «روشنا»، اما به او اجازه ندادند که پدر شود.
یکی از مخاطبان ایران بریفینگ درباره عرفان میگوید: «از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان بنویسید، او در در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند.»
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
امروز دومین سالگرد قتل ظالمانه عرفان زمانی است؛ جنایتکاران یگان ویژه نیروی انتظامی عرفان رو با تیر زدند و بعد بالای سرش ایستادند تا جان دهد و نگذاشتند کسی برای کمک جلو بیاید، از مردنش که مطمئن سدند، آمبولانس خبر کردند و جنازهاش را دزدیدند.
#عرفان_زمانی قهرمانی از #لاهیجان بود، در دقایقی قبل از کشته شدنش در اینستاگرام نوشته بود :«بجنگ مثل آب جاری، تو راهت شک نکنی میشه صخره هم سوراخ کرد»، او در حالی در خیابان جان داد که تا فردایش هزاران نفر استوری اورا دیدند و خواندند و دیگر صفحهاش نیز خاموش ماند…
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#عرفان_زمانی قهرمانی از #لاهیجان بود، در دقایقی قبل از کشته شدنش در اینستاگرام نوشته بود :«بجنگ مثل آب جاری، تو راهت شک نکنی میشه صخره هم سوراخ کرد»، او در حالی در خیابان جان داد که تا فردایش هزاران نفر استوری اورا دیدند و خواندند و دیگر صفحهاش نیز خاموش ماند…
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ در #لاهیجان #عرفان_زمانی به ضرب گلوله شلیک مستقیم نیروهای سرکوبگر در دم کشته شد.
صحنههایی از لحظه شهادت عرفان زمانی در لاهیجان
ماموران جنایتکار پس از شلیک به او آنقدر ایستادند تا عرفان جان سپارد
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
صحنههایی از لحظه شهادت عرفان زمانی در لاهیجان
ماموران جنایتکار پس از شلیک به او آنقدر ایستادند تا عرفان جان سپارد
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
…بچهها تیرخوردم، نمیرم فقط !
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
دوسال از اینجنایت گذشت ، دوسالی که برای خانواده عرفان دهها سال رقم خورده، در ابن میان تنها رسالت ماست که #مادران_دادخواه را تنها نگذاریم، در سالگرد عرفان باید از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان نوشت، او در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند…
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
این آخرین جملهای بود که #عرفان_زمانی، قبل از به قتلرسیدن با شلیک گلولههای ماموران بر زبان آورد، همان مأمورانی که بالای سر عرفان ایستادند، اجازه ندادند کسی به او کمک کند و جاندادنش را تماشا کردند.
دوسال از اینجنایت گذشت ، دوسالی که برای خانواده عرفان دهها سال رقم خورده، در ابن میان تنها رسالت ماست که #مادران_دادخواه را تنها نگذاریم، در سالگرد عرفان باید از سمیه ابراهیمپور، مادر عرفان نوشت، او در تنهایی عظیمی فرو رفته است که با تنهایی خود در تمام سالهای بزرگ کردن عرفان بدون پدر، قابل مقایسه نیست. مثل یک کشتی بیلنگر، مثل غریقی در دل اقیانوس، سمیه با موجها میرود و از درون مویه میکند…
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
مادر عرفان رمانی در متنی دردناک از آخرین روزهای در کنار عرفان بودن نوشته :«وزنه ها رو گذاشت زمین اسپیکر هنوز داشت میخوند ، همه دنبال پولن و اون دنبال مفهوم، از مردم میسازن اون بیرون موجوداتی بی رحم، که به سی نرسیده فک میکنن پیرن،
با پول مواد قاچاق در گیرن…»
تن پوش و گذاشت رو دوشش و همین طور که داشت میرفت سمت حموم گفت مامان بدن و میبینی ،عرق از موهای پرپشتش سُر خوردن روی صورتش ، همین یک ماه پیش وزنه ها رو سفارش داده بود از اصفهان، رفتم براش تحویل گرفتم و آوردم که باهاش تو خونه تمرین کنه، گفتم : آره مامان آفرین به اراده ات ، گفت ؛ یه مشت بزن به شکمم مکث کردم و گفتم میدونم عرفان خیلی سفت شده عضله هات زده بیرون ، مشت بزن ، مجبور شدم یه مشت زدم به شکمش ، گفت ؛ نازم کردی ؟ محکم تر ، محکم تر که زدم دستام درد گرفت با خنده گفتم هرکول شدی دیگه ، اونم خنده ی با ذوقی کرد و گفت حالا نه تا این حد
بهم گفتن گلوله از پهلوش وارد بدنش شده و پشت کمرش و سوراخ کرده بود یه گلوله ی دیگه کتفش و سوراخ کرده بود
گلوله ای که هنوز مشخص نشده از چه اسلحه ای بوده
بهم میگن شماره عرفان و بگو تا مشخص کنیم آیا دقیقا از جلوی فرمانداری بهش شلیک شده ؟ این کش دادنها و حیله ها برای من مشخصه
مطمئنن همین روزها بی کفایتی تون و بیشتر و بیشتر ثابت میشه و میگید قانون نتونست قاتل و مشخص کنه بیایید و به دیه رضایت بدید، قانون شما از قاتلین بچه های ما حمایت میکنه ، اونها رو از شهر خارج میکنه حتی مواظب خانوادشون هست، اون دیه رو هم بریزید تو حسابشون مثل همه ی پولهایی که بهشون در ازای کشتن بچه هامون جایزه دادید خرج کفن و دفن بچه هاشون کنن
یا پسرم و سالم تحویل بدید یا قاتلش و نام ببرید من به ازای پنجاه سال عمر پسرم به ازای آرزوهای به خاک رفته اش باهاش تسویه حساب دارم
عرفان و خاک کردین ولی مادرش تا زنده هست دادخواه خونش هست ،
#دادخواهی #عرفان_زمانی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
با پول مواد قاچاق در گیرن…»
تن پوش و گذاشت رو دوشش و همین طور که داشت میرفت سمت حموم گفت مامان بدن و میبینی ،عرق از موهای پرپشتش سُر خوردن روی صورتش ، همین یک ماه پیش وزنه ها رو سفارش داده بود از اصفهان، رفتم براش تحویل گرفتم و آوردم که باهاش تو خونه تمرین کنه، گفتم : آره مامان آفرین به اراده ات ، گفت ؛ یه مشت بزن به شکمم مکث کردم و گفتم میدونم عرفان خیلی سفت شده عضله هات زده بیرون ، مشت بزن ، مجبور شدم یه مشت زدم به شکمش ، گفت ؛ نازم کردی ؟ محکم تر ، محکم تر که زدم دستام درد گرفت با خنده گفتم هرکول شدی دیگه ، اونم خنده ی با ذوقی کرد و گفت حالا نه تا این حد
بهم گفتن گلوله از پهلوش وارد بدنش شده و پشت کمرش و سوراخ کرده بود یه گلوله ی دیگه کتفش و سوراخ کرده بود
گلوله ای که هنوز مشخص نشده از چه اسلحه ای بوده
بهم میگن شماره عرفان و بگو تا مشخص کنیم آیا دقیقا از جلوی فرمانداری بهش شلیک شده ؟ این کش دادنها و حیله ها برای من مشخصه
مطمئنن همین روزها بی کفایتی تون و بیشتر و بیشتر ثابت میشه و میگید قانون نتونست قاتل و مشخص کنه بیایید و به دیه رضایت بدید، قانون شما از قاتلین بچه های ما حمایت میکنه ، اونها رو از شهر خارج میکنه حتی مواظب خانوادشون هست، اون دیه رو هم بریزید تو حسابشون مثل همه ی پولهایی که بهشون در ازای کشتن بچه هامون جایزه دادید خرج کفن و دفن بچه هاشون کنن
یا پسرم و سالم تحویل بدید یا قاتلش و نام ببرید من به ازای پنجاه سال عمر پسرم به ازای آرزوهای به خاک رفته اش باهاش تسویه حساب دارم
عرفان و خاک کردین ولی مادرش تا زنده هست دادخواه خونش هست ،
#دادخواهی #عرفان_زمانی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing