ایران بریفینگ / فارسی
5.98K subscribers
11.9K photos
22.8K videos
23.5K links
هدف ما؛اطلاع رسانی نقض حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی و نظامی درایران است.
سایت:
www.irbr.news


توییتر:
twitter.com/irbriefing

ارتباط با مخاطبین در تلگرام :

@iranbriefing
Download Telegram
پدر ‎#ابوالفضل_آدینه_زاده در اسپیس خانواده‌های دادخواه:
اون کسی که به پسرم شلیک کرد، بعد با لگد به پهلویش می‌زد که بلند شو و خودت رو به موش‌مردگی نزن.
فرزند ‎#رامین_فاتحی که در بازداشتگاه وزارت اطلاعات کشته شد: پیکر پدرم را خودشان مخفیانه دفن کردند و حتی نگذاشتند در تشییع و دفن او شرکت کنیم.
عمه و عمویم را یکماه در وزارت اطلاعات شکنجه کردند.
دختر ‎#مینو_مجیدی در اسپیس خانواده‌های دادخواه: در بدن مادرم ۱۶۷ گلوله ساچمه‌ای بود.
برادر ‎#علی_روزبهانی: «فشار آوردند و تطمیع کردند که علی را بسیجی معرفی کنیم، قبول نکردیم و به همین دلیل نگذاشتند دیگر علی را در بیمارستان ببینیم
تهدیدم می‌کردند که حواست باشه دو تا خواهر داری!
گفتیم اصلا پیکر علی رو نمی‌خوایم اما کثافت‌کاری نمی‌کنیم»
شبنم خواهر ‎#محمدرضا_اسکندری : «برادرم را در حالی که گلوله جنگی خورده بود، روی زمین درمانگاه رها کرده بودند و به ما اجازه ورود نمی‌دادند، مادرم باورش نمی‌شد می‌گفت این بیچاره کیه اینجا افتاده؟ در حالی از دست خودم خون می‌رفت می‌ترسیدم پیکرش را بدزدند»
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران

Irbr.news
@irbriefing
ایران بریفینگ / فارسی
🔴گروهی از خانواده‌های دادخواه به مناسبت سالروز تولد #میلاد_سعیدیان‌جو گرد هم آمده و یاد او را گرامی داشتند. در این جمع، اعضاء خانواده‌‌ مهدی ببرنژاد، فرهاد مجدم، امیرمهدی فرخی‌پور، عرفان خزایی، محمدرضا اسکندری، سیاوش محمودی، پویا بختیاری، شهریار محمدی، …
«پولی که برای عروسی‌ پسرم کنار گذاشته بودم را می‌دم که حداقل جایی که می‌خواهیم، دفنش کنیم»؛ این جمله‌ای تکان‌دهنده از پدر محمدرضا اسکندری، یکی از جان‌باختگان اعتراضات ۱۴۰۱ ، خطاب به ماموران امنیتی است.
#محمدرضا_اسکندری ، جوان ۲۶ ساله اهل پاکدشت، عصر روز ۳۰ شهریورماه بر اثر اصابت گلوله نظامی توسط بسیجیان در این شهر جان باخت.
محمد رضا،همچون سایر روزها پس از اتمام کار نزد پدرش به باشگاه بدنسازی می‌رود؛ پس از تمرین، عازم محله مامازن بود تا به روال سال‌های اخیر، ساعاتی را با دوستانش بگذراند و تفریح کند. مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به پسرش زنگ می‌زند و جویای حال او می‌شود؛ تماسی که آخرین مکالمه مادر و فرزند شد: «در این مکالمه تلفنی، همه‌چیز عادی بود؛ حتی هیچ صدای اعتراض و درگیری به گوش نمی‌رسید؛ یعنی احتمالا محمدرضا هنوز به محل درگیری‌ها نرسیده بود.»
محمدرضا کوتاه به مادرش گفت ‘’شام میام؛ میام خونه.’’
ساعت ۹ و نیم شب اما دلشوره‌ای عجیب به جان خانواده می‌افتد؛ محمدرضا به تلفن پاسخ نمی‌دهد. خانواده که حالا از سرکوب خونین اعتراض‌ها در پاکدشت باخبر شده، ابتدا به مامازن می‌روند و ماشین محمدرضا را پارک‌شده در خیابان پیدا می‌کنند. صدای تیراندازی در خیابان‌ به گوش می‌رسد. خانواده سراسیمه ابتدا به نیروی انتظامی و بازداشتگاه‌ها مراجعه می‌کند؛ مراجعه‌ای بی‌نتیجه.
یکی از اعضای خانواده پیشنهاد می‌کند که به درمانگاه مراجعه کنند؛ ماموران امنیتی که در بیمارستان حضور دارند ابتدا از ورود خانواده محمدرضا به درمانگاه جلوگیری می‌کنند و می‌گویند که ‘’اینجا فقط سه تا پیرمرد زخمی هست’’ اما سرانجام یکی از اعضای خانواده به هر ترتیب وارد درمانگاه می‌شود.
یکفرد نزدیک به خانواده محمدرضا اسکندری درباره لحظه مواجهه خانواده با پیکر عزیزشان می‌گوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده می‌شد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمی‌کنید کف درمانگاه همه‌اش خون بود.»
این پایان تلخ جوان رعنای پاکدشتی است،پایان رویاهای خانواده و …
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing