پدر #ابوالفضل_آدینه_زاده در اسپیس خانوادههای دادخواه:
اون کسی که به پسرم شلیک کرد، بعد با لگد به پهلویش میزد که بلند شو و خودت رو به موشمردگی نزن.
فرزند #رامین_فاتحی که در بازداشتگاه وزارت اطلاعات کشته شد: پیکر پدرم را خودشان مخفیانه دفن کردند و حتی نگذاشتند در تشییع و دفن او شرکت کنیم.
عمه و عمویم را یکماه در وزارت اطلاعات شکنجه کردند.
دختر #مینو_مجیدی در اسپیس خانوادههای دادخواه: در بدن مادرم ۱۶۷ گلوله ساچمهای بود.
برادر #علی_روزبهانی: «فشار آوردند و تطمیع کردند که علی را بسیجی معرفی کنیم، قبول نکردیم و به همین دلیل نگذاشتند دیگر علی را در بیمارستان ببینیم
تهدیدم میکردند که حواست باشه دو تا خواهر داری!
گفتیم اصلا پیکر علی رو نمیخوایم اما کثافتکاری نمیکنیم»
شبنم خواهر #محمدرضا_اسکندری : «برادرم را در حالی که گلوله جنگی خورده بود، روی زمین درمانگاه رها کرده بودند و به ما اجازه ورود نمیدادند، مادرم باورش نمیشد میگفت این بیچاره کیه اینجا افتاده؟ در حالی از دست خودم خون میرفت میترسیدم پیکرش را بدزدند»
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
اون کسی که به پسرم شلیک کرد، بعد با لگد به پهلویش میزد که بلند شو و خودت رو به موشمردگی نزن.
فرزند #رامین_فاتحی که در بازداشتگاه وزارت اطلاعات کشته شد: پیکر پدرم را خودشان مخفیانه دفن کردند و حتی نگذاشتند در تشییع و دفن او شرکت کنیم.
عمه و عمویم را یکماه در وزارت اطلاعات شکنجه کردند.
دختر #مینو_مجیدی در اسپیس خانوادههای دادخواه: در بدن مادرم ۱۶۷ گلوله ساچمهای بود.
برادر #علی_روزبهانی: «فشار آوردند و تطمیع کردند که علی را بسیجی معرفی کنیم، قبول نکردیم و به همین دلیل نگذاشتند دیگر علی را در بیمارستان ببینیم
تهدیدم میکردند که حواست باشه دو تا خواهر داری!
گفتیم اصلا پیکر علی رو نمیخوایم اما کثافتکاری نمیکنیم»
شبنم خواهر #محمدرضا_اسکندری : «برادرم را در حالی که گلوله جنگی خورده بود، روی زمین درمانگاه رها کرده بودند و به ما اجازه ورود نمیدادند، مادرم باورش نمیشد میگفت این بیچاره کیه اینجا افتاده؟ در حالی از دست خودم خون میرفت میترسیدم پیکرش را بدزدند»
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
ایران بریفینگ
«پولی که برای عروسی پسرم کنار گذاشته بودم را میدم که حداقل جایی که میخواهیم، دفنش کنیم»؛ این جملهای تکاندهنده از پدر محمدرضا اسکندری، یکی از جانباختگان اعتراضات ۱۴۰۱ ، خطاب به ماموران امنیتی است.
#محمدرضا_اسکندری ، جوان ۲۶ ساله اهل پاکدشت، عصر روز ۳۰ شهریورماه بر اثر اصابت گلوله نظامی توسط بسیجیان در این شهر جان باخت.
محمد رضا،همچون سایر روزها پس از اتمام کار نزد پدرش به باشگاه بدنسازی میرود؛ پس از تمرین، عازم محله مامازن بود تا به روال سالهای اخیر، ساعاتی را با دوستانش بگذراند و تفریح کند. مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به پسرش زنگ میزند و جویای حال او میشود؛ تماسی که آخرین مکالمه مادر و فرزند شد: «در این مکالمه تلفنی، همهچیز عادی بود؛ حتی هیچ صدای اعتراض و درگیری به گوش نمیرسید؛ یعنی احتمالا محمدرضا هنوز به محل درگیریها نرسیده بود.»
محمدرضا کوتاه به مادرش گفت ‘’شام میام؛ میام خونه.’’
ساعت ۹ و نیم شب اما دلشورهای عجیب به جان خانواده میافتد؛ محمدرضا به تلفن پاسخ نمیدهد. خانواده که حالا از سرکوب خونین اعتراضها در پاکدشت باخبر شده، ابتدا به مامازن میروند و ماشین محمدرضا را پارکشده در خیابان پیدا میکنند. صدای تیراندازی در خیابان به گوش میرسد. خانواده سراسیمه ابتدا به نیروی انتظامی و بازداشتگاهها مراجعه میکند؛ مراجعهای بینتیجه.
یکی از اعضای خانواده پیشنهاد میکند که به درمانگاه مراجعه کنند؛ ماموران امنیتی که در بیمارستان حضور دارند ابتدا از ورود خانواده محمدرضا به درمانگاه جلوگیری میکنند و میگویند که ‘’اینجا فقط سه تا پیرمرد زخمی هست’’ اما سرانجام یکی از اعضای خانواده به هر ترتیب وارد درمانگاه میشود.
یکفرد نزدیک به خانواده محمدرضا اسکندری درباره لحظه مواجهه خانواده با پیکر عزیزشان میگوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده میشد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمیکنید کف درمانگاه همهاش خون بود.»
این پایان تلخ جوان رعنای پاکدشتی است،پایان رویاهای خانواده و …
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#محمدرضا_اسکندری ، جوان ۲۶ ساله اهل پاکدشت، عصر روز ۳۰ شهریورماه بر اثر اصابت گلوله نظامی توسط بسیجیان در این شهر جان باخت.
محمد رضا،همچون سایر روزها پس از اتمام کار نزد پدرش به باشگاه بدنسازی میرود؛ پس از تمرین، عازم محله مامازن بود تا به روال سالهای اخیر، ساعاتی را با دوستانش بگذراند و تفریح کند. مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به پسرش زنگ میزند و جویای حال او میشود؛ تماسی که آخرین مکالمه مادر و فرزند شد: «در این مکالمه تلفنی، همهچیز عادی بود؛ حتی هیچ صدای اعتراض و درگیری به گوش نمیرسید؛ یعنی احتمالا محمدرضا هنوز به محل درگیریها نرسیده بود.»
محمدرضا کوتاه به مادرش گفت ‘’شام میام؛ میام خونه.’’
ساعت ۹ و نیم شب اما دلشورهای عجیب به جان خانواده میافتد؛ محمدرضا به تلفن پاسخ نمیدهد. خانواده که حالا از سرکوب خونین اعتراضها در پاکدشت باخبر شده، ابتدا به مامازن میروند و ماشین محمدرضا را پارکشده در خیابان پیدا میکنند. صدای تیراندازی در خیابان به گوش میرسد. خانواده سراسیمه ابتدا به نیروی انتظامی و بازداشتگاهها مراجعه میکند؛ مراجعهای بینتیجه.
یکی از اعضای خانواده پیشنهاد میکند که به درمانگاه مراجعه کنند؛ ماموران امنیتی که در بیمارستان حضور دارند ابتدا از ورود خانواده محمدرضا به درمانگاه جلوگیری میکنند و میگویند که ‘’اینجا فقط سه تا پیرمرد زخمی هست’’ اما سرانجام یکی از اعضای خانواده به هر ترتیب وارد درمانگاه میشود.
یکفرد نزدیک به خانواده محمدرضا اسکندری درباره لحظه مواجهه خانواده با پیکر عزیزشان میگوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده میشد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمیکنید کف درمانگاه همهاش خون بود.»
این پایان تلخ جوان رعنای پاکدشتی است،پایان رویاهای خانواده و …
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
صندلی #ابوالفضل_آدینه_زاده در مدرسه همان مدرسهای که جلوش ایستاد، خودشو با بند کفشش سرگرم کرد تا پدر دور بشه و بعد بره تا برای آزادی کشورش بجنگه 🌐 irbr.news 🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان دردناک پدر جاویدنام #محمدرضا_اسکندری بر سر آرامگاه جاویدنام #ابوالفضل_آدینه_زاده
۳۰ شهریور ۱۴۰۱، «محمدرضا اسکندری»، جوان ۲۶ ساله ساکن پاکدشت به ضرب گلوله مستقیم مزدوران جمهوری اسلامی کشته شد؛ شلیک یک گلوله به قلبش.
او ورزشکاری بود در رویای مهاجرت. برای همین میخواست عید بعدی را در ترکیه باشد. اما قبل از آن، دلش میخواست بتواند برای مسابقات جامجهانی، به قطر سفر کند. حالا، کمتر از یک ماه به برگزاری مسابقات، او در آرامستان «ده امام» شهر پاکدشت زیر خاک آرمیده است.
در گواهی فوت او، دلیل مرگش را «برخورد اجسام سخت یا تیز» و «شوک ناشی از خونریزی- اصابت جسم پرتابهای پرشتاب» نوشتهاند؛ عباراتی که توصیف همان گلولهای است که به قلب محمدرضا برخورد کرد و یک خانواده و جمع رفقایش را به عزا نشاند.
#ابوالفضل_آدینه_زاده نیز روز شنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۱ در شهر مشهد کشته شد.
این نوجوان ۱۶ ساله مقابل در شمالی دانشگاه فردوسی مشهد هدف تفنگ ساچمهای قرار گرفته و بعد از انتقال پیکر مجروح او، در بیمارستان جان باخت.خانواده ابوالفضل با وجود تهدید نیروهای حکومتی، از همان ابتدا درباره کشته شدن او مقابل دانشگاه فردوسی مشهد سکوت نکرده و گفتند فرزندشان بعد از تیر خوردن، با پیکری «پاره پاره» به بیمارستان منتقل شده و ساعتی بعد جان داده است.
#علیه_فراموشی #دادخواهی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
۳۰ شهریور ۱۴۰۱، «محمدرضا اسکندری»، جوان ۲۶ ساله ساکن پاکدشت به ضرب گلوله مستقیم مزدوران جمهوری اسلامی کشته شد؛ شلیک یک گلوله به قلبش.
او ورزشکاری بود در رویای مهاجرت. برای همین میخواست عید بعدی را در ترکیه باشد. اما قبل از آن، دلش میخواست بتواند برای مسابقات جامجهانی، به قطر سفر کند. حالا، کمتر از یک ماه به برگزاری مسابقات، او در آرامستان «ده امام» شهر پاکدشت زیر خاک آرمیده است.
در گواهی فوت او، دلیل مرگش را «برخورد اجسام سخت یا تیز» و «شوک ناشی از خونریزی- اصابت جسم پرتابهای پرشتاب» نوشتهاند؛ عباراتی که توصیف همان گلولهای است که به قلب محمدرضا برخورد کرد و یک خانواده و جمع رفقایش را به عزا نشاند.
#ابوالفضل_آدینه_زاده نیز روز شنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۱ در شهر مشهد کشته شد.
این نوجوان ۱۶ ساله مقابل در شمالی دانشگاه فردوسی مشهد هدف تفنگ ساچمهای قرار گرفته و بعد از انتقال پیکر مجروح او، در بیمارستان جان باخت.خانواده ابوالفضل با وجود تهدید نیروهای حکومتی، از همان ابتدا درباره کشته شدن او مقابل دانشگاه فردوسی مشهد سکوت نکرده و گفتند فرزندشان بعد از تیر خوردن، با پیکری «پاره پاره» به بیمارستان منتقل شده و ساعتی بعد جان داده است.
#علیه_فراموشی #دادخواهی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing