[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
19.4K subscribers
3.64K photos
1.07K videos
71 files
1.71K links
️انسان هر اندازه کمتر از حقایق آگاهی داشته باشد، بیشتر پذیرای خرافات خواهد بود!



دروغ‌ها و خرافاتِ اسلام:
https://t.me/Islie_Group

گروه سیاسی:
t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg

Channels:
@KHOD2 | @KTYAB | @Womens_Mag | @ARKIV
Download Telegram
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📃 | من از این ایرانیان شگفت دارم، هزاران سال سلطنت کردند و یک ساعت به ما محتاج نشدند، درصورتی‌که ما صد سال است حکومت می‌کنیم و یک ساعت از آنان بی‌نیاز نیستیم! ❃ با شکست ایرانیان از تازیان و پس از آن، از غلامان ترک، این امر روشن شده بود که ایرانیان نیروی…
📃اشرافیت و خودکامگی؛ زوال اشرافیت در ایران پس از اسلام | جواد طباطبایی


❃به نظر جامعه‌شناس معاصر آلمانی نوربرت الیاس، سبب این‌که [روند تمدن] در مغرب‌زمین یگانه و منحصربه‌فرد است، جز این نیست که، در آن تقسیم وظایف و عملکردها چنان پیشرفته، استقرار انحصار و برقراری نظم و مالیه چنان استوار و تعمیم وابستگی متقابل و رقابت در فضاهای چنان گسترده‌ای صورت گرفته است که در تاریخ بشریت نمونه‌ی دیگری برای آن نمی‌توان پیدا کرد.

❃با توجه به توضیحات الیاس می‌توان به اهمیت تأکیدی که در همه‌ی سفرنامه‌ های اروپاییان بر فقدان اشرافیت در ایران آمده پی برد. بدیهی است که در نوشته‌های فارسی، واژه‌ی «اشراف» درباره‌ی بزرگان و اعیان دوره‌ی گذار به کار رفته است، اما واژه‌ی «اشرافیت» در زبان فارسی کنونی را نباید با معادل آن در زبان‌های اروپایی به‌عنوان مثال aristocracy و nobility در زبان انگلیسی اشتباه کرد.

❃رافائل دُومان، راهب یسوعی فرانسوی، با آشنایی دقیقی که با نظام اجتماعی فرانسه و نیز ایران داشت، به نکته‌ای روشنگر برای تاریخ ایران اشاره می‌کند. او می‌نویسد: «در نزد ایرانیان اشرافیت نَسَبی وجود ندارد. اینجا اشرافیت به مال و منال و منصب است و ایرانیان توجهی به قدمت خانوادگی و اشرافیت خاندان (noblesse due sang) ندارند. وقتی فقر و درماندگی آنان را ببینند، آنان را در زمره‌ی طبقات پایین قرار می‌دهند. اینجا نام ویژه‌ای برای «پرنس»، «دوک»، «مارکی»، «بارون» و غیره وجود ندارد و این واژه‌ها را نمی ‌توان به فارسی برگرداند و بیشتر از آن فهماند.»

❃دُومانِ یسوعی، مانند نوربرت الیاسِ جامعه ‌شناس دربار، از این اشاره‌ی مقدماتی نتیجه می‌گیرد که در فقدان اشرافیتی که بتواند تعادلی در قدرت سیاسی ایجاد کند، اقتدار پادشاه به قدرت مطلق میل می‌کند و این قدرت سیاسی مطلق و خودکامه موجب می‌شود که خاندان‌های اعیان یا بزرگان ایرانی تداوم پیدا نکنند و به اشرافیت به معنای دقیق کلمه تبدیل نشوند.

❃دُومان، در فقره‌ای که از نظر تاریخِ اندیشه و نیز جامعه‌ شناسی تاریخی ایران دارای اهمیت است، می‌نویسد: {حکومت کشور، که فرمان پادشاه به‌طور مطلق بر همه‌ی قلمرو آن، بر رعیت و جان و مال آنان رواست، بی‌آنکه واهمه‌ای از شورش و خروج داشته باشد، خودکامه یا سلطنتی است. این را سبب آن است که همه‌ی این بزرگان را که نخستین و برحسب معمول واپسین فرد خاندان خود هستند، شاه به همان آسانی بر می‌کشد و باز بر زمین می‌زند.} سبب این‌که «اعیان»، در دوره‌ی گذار تاریخ ایران، «اشراف» نیستند، این است که اغلب، بزرگانْ نخستین و، در عین حال، واپسین فرد خاندان خود هستند و در واقع در ایران خاندان‌های اعیان، وجودی مستقل از اقتدار سیاسی مطلقه‌ی پادشاه که به دلخواه خود آن‌ها را برمی‌کشد و به هر بهانه‌ای نیز خاندانی را نابود می‌کند، ندارند.

❃قدرت مطلق پادشاه تنها وجهی از نظام فرمانروایی ایران بود، اما بیشتر شاهان ایران، اگرچه در عالم نظر سلطنت مطلقه داشتند، ولی به‌هرحال در عمل چنین نبود. تأکید سفرنامه ‌نویسان بر ایرادهای آموزش و پرورش شاهزادگان و این واقعیت که دربار ایران آنان را برای فرمانروایی آماده نمی‌کند، مبیّن این نکته است که روی دیگر سکه‌ی فرمان روایی خودکامه، ضعف نهاد سلطنت و سستْ‌ عنصری پادشاه بود.

❃با فروپاشی نظام پادشاهی دوره‌ی باستان و از میان رفتن خاندان‌های بزرگ ایرانی و نیز دهقانان، در دوره‌ی اسلامی ایران، سلطنت به انحصار سران قبیله‌ها و اقوامی در آمد که در دوره‌هایی به ایران مهاجرت کرده بودند و از آنجاکه خاستگاه فرمانروایی جز زور نبود و فرمانروایان «خربنده»هایی بودند که امارت یافته بودند و یا چنان‌که از باب ذمِّ شبیه به مدح درباره‌ی نادرشاه گفته‌اند «فرزند شمشیر» بودند، تنها بنیادگذاران و یا جانشینان بلافصل آنان می‌توانستند انسجامی نِسبی و تعادلی ناپایدار میان گروه‌های مختلف و نیروهای گریز از مرکز ایجاد کنند. با مرگ فرمانروای بنیادگذار یا جانشین بلافصل او شالوده‌ی انسجام حکومت رو به سستی می‌نهاد و با بر آمدن «فرزند شمشیر» دیگری یکسره از میان می‌رفت. با استفاده از تعبیر ابن خلدون می‌توان گفت که «عصبیت» پیشین تا زمانی استوار می‌ماند که «عصبیتی» جدید پدید نیامده باشد و، در سده‌های متأخر تاریخ ایران، از سویی، عصبیت‌ها بسیار زود فرسوده می‌شدند و، از سوی دیگر، عصبیت‌های جدید به آسانی سر بر می‌آوردند. ... ناظر آگاه تاریخ دوره‌ی اسلامی، ابن خلدون، با توجه به این واقعیت، به‌درستی، عمر متوسط سلسله‌ها در کشورهای اسلامی را سه نسل دانسته است.

📓 | تأملی درباره‌ ایران؛ جلد نخست، صص ۲۵۸-۲۶۳

#اشرافیت #پادشاهی #سلطنت
#اندیشه_سیاسی #ایران #ایرانشهر
#آزادی #خودکامگی #استبداد

🏴@ISLIE