Forwarded from borobalatar
سرهنگ ادوارد تامسون که هر دو روز با لباس نظامی در جلسات حاضر می# شد، یک کیف ماشی رنگ که باندازه یک چمدان کوچك بود بهمراه داشت . که وسائل بسیار پیشرفته مخابراتی در آن تعبیه شده بود و هر روز چند نوبت با آن بطور مستقیم با آمریکا تماس می گرفت . این بجز ارتباط های تلفنی بود که با نوعی بیسیم کوچک با سفارت آمریکا در #پاریس برقرار می کرد. این گفتگو ها معمولاً هنگامی صورت می گرفت که از مذاکرات فی مایین خودشان نتیجه ای نمی گرفتند. از بعد از ظهر روز دوم ، #قطب زاده و #سودابه سد یفی که همسر #غضنفر پور بود از شرکت در جلسه کنار گذاشته شدند تا به کمک #بئاتریس و #پاتریسیا در هتلهای پاریس و حومه برای همراهان خمینی و کسانی که قرار بود از ایران به فرانسه بیایند ، اتاق رزرو کنند و #سلامتیان ، #بنی صدر و #حبیبی نیز مامور شدند تا چند حساب بانکی افتتاح کنند . در ساعات آخر، پس از آن که رمزی کلارک تلفنی با واشنگتن صحبت کرد ، #دکتر ابراهیم یزدی ماموریت یافت که فردای همانروز به عراق برود و #خمینی را از# نتیجه جلسات آگاه سازد. در آخرین لحظات از سفارت کانادا در پاریس دو جلد گذرنامه برای #سرهنگ ادوارد تامسون و خاتم دوریان مک گری رسید، که من آنها را تحویل گرفتم و بعد معلوم شد بمنظور مسافرت این دو نفر به بغداد تهیه شده ، تا بد گمانی# های #خمینی از همه جهت برطرف گردد. وقتی ساعت 3:30 بامداد به دفتر قطب زاده رفتم. خبر داد که طی فردا و پس فردا سی نفر چریکی که صورت داده بودم به #پاریس خواهند رسید و باید هم ترتیب استقبال از آنها را با کمک برادران #شاکری بدهم و هم سرپرستی آنها را بعهده بگیرم. #قطب زاده با شاکری ها میانه ای نداشت و توصیه پشت توصیه می کرد که مبادا اجازه دهم و کنترل چریکها از دستم خارج شود . او تنها یک نفررا تعیین کرد که می توانم از دستوراتش پیروی کنم آنهم مردی بود #پاکستانی بنام #اقبال احمد که قرار بود از لندن برای محافظت شخص خمینی به پاریس برسد. https://goo.gl/cFEmdh ادامه مطلب https://goo.gl/FuUdV8
Forwarded from borobalatar
خمینی با آن که بمدت 14 سال در عراق زندگی می کرد ،نمی توانست و هنوز هم نمی تواند به زبان عربی صحبت کند! او مثل بقیه #ملاهای ایران فقط قرآن خوانی بلد است و به همین سبب در تمام مدت اقامت #خمینی در #عراق ، #سید محمود دعایی سمت مترجم او را داشت و حتی وقتی در جریان همکاری خمینی با دولت عراق و بر ضد حکومت #شاه یک فرستنده رادیویی به توصیه #سپهبد تیمور بختیار در اختیار خمینی قرار گرفت ، سید محمود دعایی برنامه های این رادیو را که به زبان فارسی پخش می شد، گویندگی و اداره می کرد. #شیخ مهدی کروبی برای من تعریف کرد که یک بار بهنگام گفتگوی یکی از مقامات امنیتی عراق با #خمینی ، مقام عراقی که به فارسی آشنایی کامل داشته است، متوجه می شود که سید محمود دعایی خباثت از خود نشان می دهد و ضمن ترجمه ، هرچه که خود می خواهد به آن اضافه می کند. کروبی می گفت که با دیدن این صحنه، مامور عراقی سر انجام به فارسی تکلم می کند و #خمینی را در جریان این حقه بازی دعایی قرار می دهد . به هر حال این #سید محمود دعایی و پس از ورود به پاریس ، هر روز به #گالری لافایت می رفته و هر بار مقداری اشیای کم قیمت از این فروشگاه بزرگ پاریس، سرقت می کرده است، سر انجام یک روز وقتی که شیء گرانقیمتی را بر می دارد ، ماموران حفاظتی فروشگاه متوجه می شوند و درست بهنگام خروج از فروشگاه او را دستگیر می کنند و به کمیسریای محل می برند . #دعایی از آنجا تلفن زد و با بنی صدر صحبت کرد و اشکریزان می خواست که بفریادش برسیم وگرنه بزندان خواهد رفت . #بنی صدر قضیه را باطلاع خمینی رساند و خمینی به #شیخ ملا شهاب #اشراقی دستور داد که هر طور شده او را نجات دهند. #سلامتیان و #حبیبی و غضنفر پور راهی پاریس شدند و با پرداخت چهل هزار فرانک فرانسه بعنوان وجه الغمان ، حجه الاسلام را از زندانی شدن نجات# دادند . از آن پس سید محمود #دعایی تبدیل شد ہه «دعایی لافایت »، نامی که هنوز هم روی او مانده است . من بارها بگوش خودم در ایران شنیدم که #هاشمی رفسنجانی، شبستری و #خامنه ای او را به این عنوان صدا می زدند. آسان می شود تصور کرد که چنین موجوداتی وقتی بقدرت برسند، چه کارها که نخواهند کرد . من خود از کسانی بودم که حالا دیگر می دانید از کجا به کجا رسیدم و نه همه چیز برایم در پول و قدرت خلاصه می شد، اما فراموش نکنید که من یک بچه قصاب کم سواد بودم و اینها هر یک #ملا و عمامه به سری که دم از بهشت و جهنم می زدند و خیلی تفاوت ها میان ما بود . بیش از دو هفته از ورود #خمینی به پاریس می گذشت که یک شب اقبال احمد مرا صدا زد و گفت آماده باشم که برای یک ماموریت شبانه، باید به خارج از نوفل لوشاتو بروم. #اقبال احمد توصیه کرد که مسلح باشم و به هر قیمتی که شده از شخصیت هایی که بهمراهشان خواهم بود، محافظت کنم .
یک کلت کمری که مارک دولت #سوریه را داشت ، به من تحویل داد. پرسیدم ، اجازه تیراندازی خواهم داشت ؟ اقبال احمد گفت : البته که نه ! مگر اینکه جان آیت الله زاده براستی در معرض خطر باشد!.به این ترتیب معلوم شد که شخصیت مهم این ماموریت #سید احمد خمینی است . آن شب از شبهای شلوغ نوفل لوشاتو بود. اعتصاب کارکنان نفت در ایران شروع شده بود و هیئت هایی برای جلب رضایت #خمینی به #نوفل لوشاتو می آمدند تا پیرمرد را راضی به صدور یک اعلامیه مبنی بر شکستن اعتصاب کنند، تلویزیونها، فیلمهایی نشان می داد که مردم ایران را در صفهای طویل ، پشت مغازه های #نفت فروشی نشان می داد.
تلاشها، بی ثمر بود. کسانی که در #نوفل لوشاتو نشسته بودند، خوش خیال تر از آن بودند که بفکر سرمای تهران و دوستداران انقلاب باشند و یکی از آنها، همین آیت الله زاده #سید احمد خمینی بود. ساعت ده شب ، وقتی که با یک هیئت تازه از تهران رسیده ، به دیدار خمینی رفتند، اقبال احمد به من ماموریت داد که در معیت صادق قطب زاده بسوی انجام وظیفه بشتابم . https://goo.gl/w2Am3z ادامه مطلب در سایت بروبالاتر https://goo.gl/yhXrLj عکس پیوست شناسنامه مصری سید احمد خمینی
یک کلت کمری که مارک دولت #سوریه را داشت ، به من تحویل داد. پرسیدم ، اجازه تیراندازی خواهم داشت ؟ اقبال احمد گفت : البته که نه ! مگر اینکه جان آیت الله زاده براستی در معرض خطر باشد!.به این ترتیب معلوم شد که شخصیت مهم این ماموریت #سید احمد خمینی است . آن شب از شبهای شلوغ نوفل لوشاتو بود. اعتصاب کارکنان نفت در ایران شروع شده بود و هیئت هایی برای جلب رضایت #خمینی به #نوفل لوشاتو می آمدند تا پیرمرد را راضی به صدور یک اعلامیه مبنی بر شکستن اعتصاب کنند، تلویزیونها، فیلمهایی نشان می داد که مردم ایران را در صفهای طویل ، پشت مغازه های #نفت فروشی نشان می داد.
تلاشها، بی ثمر بود. کسانی که در #نوفل لوشاتو نشسته بودند، خوش خیال تر از آن بودند که بفکر سرمای تهران و دوستداران انقلاب باشند و یکی از آنها، همین آیت الله زاده #سید احمد خمینی بود. ساعت ده شب ، وقتی که با یک هیئت تازه از تهران رسیده ، به دیدار خمینی رفتند، اقبال احمد به من ماموریت داد که در معیت صادق قطب زاده بسوی انجام وظیفه بشتابم . https://goo.gl/w2Am3z ادامه مطلب در سایت بروبالاتر https://goo.gl/yhXrLj عکس پیوست شناسنامه مصری سید احمد خمینی
Forwarded from borobalatar
خمینی با آن که بمدت 14 سال در عراق زندگی می کرد ،نمی توانست و هنوز هم نمی تواند به زبان عربی صحبت کند! او مثل بقیه #ملاهای ایران فقط قرآن خوانی بلد است و به همین سبب در تمام مدت اقامت #خمینی در #عراق ، #سید محمود دعایی سمت مترجم او را داشت و حتی وقتی در جریان همکاری خمینی با دولت عراق و بر ضد حکومت #شاه یک فرستنده رادیویی به توصیه #سپهبد تیمور بختیار در اختیار خمینی قرار گرفت ، سید محمود دعایی برنامه های این رادیو را که به زبان فارسی پخش می شد، گویندگی و اداره می کرد. #شیخ مهدی کروبی برای من تعریف کرد که یک بار بهنگام گفتگوی یکی از مقامات امنیتی عراق با #خمینی ، مقام عراقی که به فارسی آشنایی کامل داشته است، متوجه می شود که سید محمود دعایی خباثت از خود نشان می دهد و ضمن ترجمه ، هرچه که خود می خواهد به آن اضافه می کند. کروبی می گفت که با دیدن این صحنه، مامور عراقی سر انجام به فارسی تکلم می کند و #خمینی را در جریان این حقه بازی دعایی قرار می دهد . به هر حال این #سید محمود دعایی و پس از ورود به پاریس ، هر روز به #گالری لافایت می رفته و هر بار مقداری اشیای کم قیمت از این فروشگاه بزرگ پاریس، سرقت می کرده است، سر انجام یک روز وقتی که شیء گرانقیمتی را بر می دارد ، ماموران حفاظتی فروشگاه متوجه می شوند و درست بهنگام خروج از فروشگاه او را دستگیر می کنند و به کمیسریای محل می برند . #دعایی از آنجا تلفن زد و با بنی صدر صحبت کرد و اشکریزان می خواست که بفریادش برسیم وگرنه بزندان خواهد رفت . #بنی صدر قضیه را باطلاع خمینی رساند و خمینی به #شیخ ملا شهاب #اشراقی دستور داد که هر طور شده او را نجات دهند. #سلامتیان و #حبیبی و غضنفر پور راهی پاریس شدند و با پرداخت چهل هزار فرانک فرانسه بعنوان وجه الغمان ، حجه الاسلام را از زندانی شدن نجات# دادند . از آن پس سید محمود #دعایی تبدیل شد ہه «دعایی لافایت »، نامی که هنوز هم روی او مانده است . من بارها بگوش خودم در ایران شنیدم که #هاشمی رفسنجانی، شبستری و #خامنه ای او را به این عنوان صدا می زدند. آسان می شود تصور کرد که چنین موجوداتی وقتی بقدرت برسند، چه کارها که نخواهند کرد . من خود از کسانی بودم که حالا دیگر می دانید از کجا به کجا رسیدم و نه همه چیز برایم در پول و قدرت خلاصه می شد، اما فراموش نکنید که من یک بچه قصاب کم سواد بودم و اینها هر یک #ملا و عمامه به سری که دم از بهشت و جهنم می زدند و خیلی تفاوت ها میان ما بود . بیش از دو هفته از ورود #خمینی به پاریس می گذشت که یک شب اقبال احمد مرا صدا زد و گفت آماده باشم که برای یک ماموریت شبانه، باید به خارج از نوفل لوشاتو بروم. #اقبال احمد توصیه کرد که مسلح باشم و به هر قیمتی که شده از شخصیت هایی که بهمراهشان خواهم بود، محافظت کنم .
یک کلت کمری که مارک دولت #سوریه را داشت ، به من تحویل داد. پرسیدم ، اجازه تیراندازی خواهم داشت ؟ اقبال احمد گفت : البته که نه ! مگر اینکه جان آیت الله زاده براستی در معرض خطر باشد!.به این ترتیب معلوم شد که شخصیت مهم این ماموریت #سید احمد خمینی است . آن شب از شبهای شلوغ نوفل لوشاتو بود. اعتصاب کارکنان نفت در ایران شروع شده بود و هیئت هایی برای جلب رضایت #خمینی به #نوفل لوشاتو می آمدند تا پیرمرد را راضی به صدور یک اعلامیه مبنی بر شکستن اعتصاب کنند، تلویزیونها، فیلمهایی نشان می داد که مردم ایران را در صفهای طویل ، پشت مغازه های #نفت فروشی نشان می داد.
تلاشها، بی ثمر بود. کسانی که در #نوفل لوشاتو نشسته بودند، خوش خیال تر از آن بودند که بفکر سرمای تهران و دوستداران انقلاب باشند و یکی از آنها، همین آیت الله زاده #سید احمد خمینی بود. ساعت ده شب ، وقتی که با یک هیئت تازه از تهران رسیده ، به دیدار خمینی رفتند، اقبال احمد به من ماموریت داد که در معیت صادق قطب زاده بسوی انجام وظیفه بشتابم . https://goo.gl/w2Am3z ادامه مطلب در سایت بروبالاتر https://goo.gl/yhXrLj عکس پیوست شناسنامه مصری سید احمد خمینی
یک کلت کمری که مارک دولت #سوریه را داشت ، به من تحویل داد. پرسیدم ، اجازه تیراندازی خواهم داشت ؟ اقبال احمد گفت : البته که نه ! مگر اینکه جان آیت الله زاده براستی در معرض خطر باشد!.به این ترتیب معلوم شد که شخصیت مهم این ماموریت #سید احمد خمینی است . آن شب از شبهای شلوغ نوفل لوشاتو بود. اعتصاب کارکنان نفت در ایران شروع شده بود و هیئت هایی برای جلب رضایت #خمینی به #نوفل لوشاتو می آمدند تا پیرمرد را راضی به صدور یک اعلامیه مبنی بر شکستن اعتصاب کنند، تلویزیونها، فیلمهایی نشان می داد که مردم ایران را در صفهای طویل ، پشت مغازه های #نفت فروشی نشان می داد.
تلاشها، بی ثمر بود. کسانی که در #نوفل لوشاتو نشسته بودند، خوش خیال تر از آن بودند که بفکر سرمای تهران و دوستداران انقلاب باشند و یکی از آنها، همین آیت الله زاده #سید احمد خمینی بود. ساعت ده شب ، وقتی که با یک هیئت تازه از تهران رسیده ، به دیدار خمینی رفتند، اقبال احمد به من ماموریت داد که در معیت صادق قطب زاده بسوی انجام وظیفه بشتابم . https://goo.gl/w2Am3z ادامه مطلب در سایت بروبالاتر https://goo.gl/yhXrLj عکس پیوست شناسنامه مصری سید احمد خمینی
#خبرگر
🔴در ادامه اعتراضها به شیوع ویروس #اچآیوی و #هولوکاست لردگان در روستای «#چنار_محمودی» در جنوب غربی #ایران، معترضان خشمگین روز شنبه به مراکز حکومتی در شهرستان #لردگان حمله کردند اما #استاندارچهارمحالوبختیاری این اعتراضها را به «#ضدانقلاب» و «خردهجریانی پیچیده» نسبت داد.
👈در جریان اعتراضهای روز شنبه در #لردگان، #معترضان به ساختمانهای #فرمانداری، #دفترامام_جمعه و :خانه_بهداشت حمله کردند و بخشهایی از این مراکز را آتش زدند.
👈با این حال #اقبال_عباسی، #استاندارچهارمحالوبختیاری، مدعی شده است در اعتراضهای روز شنبه در لردگان «اهالی #چنارمحمودی حضور نداشتند»، «تعدادی هم از #خارج از استان آمده بودند» و مردم لردگان «#توطئه_ضدانقلاب را به گفته او عقیم گذاشتند.»!!!
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#آري_به_حكومت_دموكراتيك
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
#khabargar
#MansourOsanlou
🆔http://t.me/khabargar
🔴در ادامه اعتراضها به شیوع ویروس #اچآیوی و #هولوکاست لردگان در روستای «#چنار_محمودی» در جنوب غربی #ایران، معترضان خشمگین روز شنبه به مراکز حکومتی در شهرستان #لردگان حمله کردند اما #استاندارچهارمحالوبختیاری این اعتراضها را به «#ضدانقلاب» و «خردهجریانی پیچیده» نسبت داد.
👈در جریان اعتراضهای روز شنبه در #لردگان، #معترضان به ساختمانهای #فرمانداری، #دفترامام_جمعه و :خانه_بهداشت حمله کردند و بخشهایی از این مراکز را آتش زدند.
👈با این حال #اقبال_عباسی، #استاندارچهارمحالوبختیاری، مدعی شده است در اعتراضهای روز شنبه در لردگان «اهالی #چنارمحمودی حضور نداشتند»، «تعدادی هم از #خارج از استان آمده بودند» و مردم لردگان «#توطئه_ضدانقلاب را به گفته او عقیم گذاشتند.»!!!
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#آري_به_حكومت_دموكراتيك
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
#khabargar
#MansourOsanlou
🆔http://t.me/khabargar