Forwarded from borobalatar
وقتی در فرودگاه اورلی پاریس ازهواپیما پیاده شدم و برای گرفتن چمدانهایم قصد خروج از طبقه اول ساختمان اورلی را داشتم، در کنارغلامعباس توسلی ، سه نفر دیگر را نیز به انتظار خود دیدم، آنها را هرگز ندیده بودم، اما امروز همه آنها نامهای شناخته شده بین المللی هستند.#صادق قطب زاده، #ابوالحسن بنی صدر و حسن ابراهیم حبیبی مستقبلین تازه آشنای من بودند. وقتی با# یک اتومبیل پژو که قطب زاده رانندگیش را بعهده داشت، بسوی شهر پاریس براه افتادیم ، توسلی برایم تعریف کرد که اعزام من به اردوگاه دمشق با توصیه و همکاری #قطب زاده صورت گرفته است . https://goo.gl/7wZ4A2 ادامه مطلب https://goo.gl/vDmvfk
Forwarded from borobalatar
#قطب زاده خندید و به #حبیبی اشاره ای کرد. #حبیبی گفت فردا با آقای #سلامتیان به بانک می روی، حساب باز می کنی و تا اینجا هستی از بابت پول ناراحتی نخواهی داشت
در لیبی هم که میهمان #ژنرال قذافی هستی ،حالا خیلی چیزها برای من مسخره شده است اما اگر شما هم خودتان را جای من بگذارید شاید بهمان حالی دچار می شدید که من شدم. يك شاگرد قصاب قھدردیجانی ، ناگهان بصورت آدمی در می آید که به پاریس و# سوریه و لیبی سفرمی کند و یکدفعه کسی که از یک ژاندارم معمولی نجف آبادی هم می ترسید و هزار جور کرنش و تعظیم وتکریم می کرد، ، مردی می شود که در سفر لیبی میهمان رییس جمهوری آن کشورمی شود، خوب این همه تغییر در تحول هر کسی را دچار غرور می کند و مرا لابد بیشتر! https://goo.gl/6xRMvF ادامه مطلب https://goo.gl/vDmvfk
در لیبی هم که میهمان #ژنرال قذافی هستی ،حالا خیلی چیزها برای من مسخره شده است اما اگر شما هم خودتان را جای من بگذارید شاید بهمان حالی دچار می شدید که من شدم. يك شاگرد قصاب قھدردیجانی ، ناگهان بصورت آدمی در می آید که به پاریس و# سوریه و لیبی سفرمی کند و یکدفعه کسی که از یک ژاندارم معمولی نجف آبادی هم می ترسید و هزار جور کرنش و تعظیم وتکریم می کرد، ، مردی می شود که در سفر لیبی میهمان رییس جمهوری آن کشورمی شود، خوب این همه تغییر در تحول هر کسی را دچار غرور می کند و مرا لابد بیشتر! https://goo.gl/6xRMvF ادامه مطلب https://goo.gl/vDmvfk
Forwarded from borobalatar
در حالی که یاد آهنگ عربی را #فیروزه خواننده مصری خوانده بود با صدای بلند می خواندم ، در اتاق خواب را باز کردم، اما با آنچه که دیدم کم مانده بود پس بیفتم. #قطب زاده در حالی که فقط یک شورت آبی رنگ به تن داشت ، روی تخت دراز کشیدہ بود و بئاتریسں ، لخت مادرزاد ، در حالی که پشت به در ورودی داشت ، خم شده بود و فندکی را برای روشن کردن سیگارش از روی زمین برمی داشت. خجالت زده و شرمگین، قصد برگشتن داشتم که قطب زاده گفت : کجا؟؟؟؟ بیا تو! اینجا اروپاست . . . و بعد در حالی که من هنوز از تعجب بیرون نیامده بودم، دیدم بئاتریس هم برگشت و بی آنکه احساس شرم و خجالت کند، همانطور که لخت مادر زاد بود، بطرف من آمد ، چهار بار سورتم را بوسید و با لبخند گفت : چرا خجالت می کشی؟
شاید باور نکنید ، ولی این اولین باری بود که من در همه عمرم ، یک زن را به این برهنگی کامل می دیدم. آنها لخت بودند و من خجالت می کشیدم. سرم همچنان پایین بود و قطب زاده و بئاتریس لاینقطع می خندیدند، آخر هم قطب# زاده به فرانسه چیزی به #بئاتریس گفت که از در بیرون رفت و قطب زاده هم مشغول پوشیدن لباسش شد ، ساعتی بعد همه چیز دوباره عادی شده بود، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد، بئاتریس باز لباس پوشیده بود و تمیز و مرتب پشست میز کارش نشسته بود و من و #قطب زاده و حبیبی که تازه از راه رسیده بود، مشغول گپ و گفتگو# بودیم. صحبت ها بیشتر درباره اردوگاه دمشق بود و آنها سعی می کردند، از زبان من حرف کشی کنند و از جزئیات اردوگاه اطلاعاتی بدست آورند.https://goo.gl/t7LgKw ادامه مطلب https://goo.gl/vDmvfk
شاید باور نکنید ، ولی این اولین باری بود که من در همه عمرم ، یک زن را به این برهنگی کامل می دیدم. آنها لخت بودند و من خجالت می کشیدم. سرم همچنان پایین بود و قطب زاده و بئاتریس لاینقطع می خندیدند، آخر هم قطب# زاده به فرانسه چیزی به #بئاتریس گفت که از در بیرون رفت و قطب زاده هم مشغول پوشیدن لباسش شد ، ساعتی بعد همه چیز دوباره عادی شده بود، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد، بئاتریس باز لباس پوشیده بود و تمیز و مرتب پشست میز کارش نشسته بود و من و #قطب زاده و حبیبی که تازه از راه رسیده بود، مشغول گپ و گفتگو# بودیم. صحبت ها بیشتر درباره اردوگاه دمشق بود و آنها سعی می کردند، از زبان من حرف کشی کنند و از جزئیات اردوگاه اطلاعاتی بدست آورند.https://goo.gl/t7LgKw ادامه مطلب https://goo.gl/vDmvfk
Forwarded from borobalatar
به پیشنهاد قطب زاده، بئاتریس یکی از دوستانش را که #پاتریسیا نام داشت، با من آشنا کرد که مثلاً به من فرانسه یاد بدهد، اما در همان جلسه اول کار ما به عشقبازی و رختخواب کشید و اگر چه بالاخره چند جمله ای فرانسه یاد گرفتم . اما بیشتر وقتمان در کافه رستورانهای پاریس یا حومه پاریس می گذشت . بعضی روزها من و #قطب زاده و گهگاهی هم با #سلامتیان به فرودگاه دیگر #پاریس #شارل دوگل می رفتیم و از مسافرانی که از لندن یا آلمان می آمدند، بسته های کوچکی می گرفتیم که مثلاً امانتی بود اما بین 5 تا 30 لول تریالک در آن بود. تریاک ها ، مشتریان مخصوص داشت که اوائل با #قطب زاده یا #سلامتیان و بعدها خودم به تنهایی آنها
صادق طباطبایی برادر زن احمد خمینی در کار قاچاق مواد مخدر بود را به مشتریانش تحویل می دادم. یکی از این مشتریان #سید جلال تهرانی بود که بعد ها در ایام انقلاب رئیس شورای سلطنت شد و بعد در مسافرت #پاریس با برنامه ای که برایش ریختند ، استعفایش را به #امام خمینی داد. بموقع ماجرای او و همچنین #سنجابی را تعریف خواهم کرد. #قطب زاده، خودش تریاک نمی کشید اما در مشروب خوروی و رابطه جنسی با زنها بخصوص زنان ولگرد بیداد می کرد. یکی از برنامه های تعطیل نشدنی #قطب زاده و #حبیبی که بعد من هم به آن اضافه شدم، رفتشن به سینما و دیدن فیلمهای سکسی بود. اوائل من بدم می آمد . اما بزودی من هم به تماشای آنها معتاد شدم و اگر یک روز در فاصله ساعت 3 تا 4 بعد از ظهر# به سینماهای دور و بر #پیگال نمی رفتیم، همگی عصبانی و پکر بودیم. بعد از بیرون آمدن از سینما هم معلوم بود که #قطب زاده آنچه را که آموخته بود با #بئاتریس تجربه می کرد و من با #پاتریسیا ۰ #حبیبی چون با یک دختر ایرانی دوست بود، نه او را به ما معرفی می کرد و نه بعد از سینما بلافاصله با ما به دفتر می آمد. در چنین اوضاع و احوالی که گمان می کنم به من بیشتر از همه خوش می گذشت ، یک روز #قطب زاده اطلاع داد که بزودی و پس از تاخیری که پیش آمده ، عازم #لندن میشویم تا از آنجا به #لیبی پرواز کنیم .https://goo.gl/xuwFHw
صادق طباطبایی برادر زن احمد خمینی در کار قاچاق مواد مخدر بود را به مشتریانش تحویل می دادم. یکی از این مشتریان #سید جلال تهرانی بود که بعد ها در ایام انقلاب رئیس شورای سلطنت شد و بعد در مسافرت #پاریس با برنامه ای که برایش ریختند ، استعفایش را به #امام خمینی داد. بموقع ماجرای او و همچنین #سنجابی را تعریف خواهم کرد. #قطب زاده، خودش تریاک نمی کشید اما در مشروب خوروی و رابطه جنسی با زنها بخصوص زنان ولگرد بیداد می کرد. یکی از برنامه های تعطیل نشدنی #قطب زاده و #حبیبی که بعد من هم به آن اضافه شدم، رفتشن به سینما و دیدن فیلمهای سکسی بود. اوائل من بدم می آمد . اما بزودی من هم به تماشای آنها معتاد شدم و اگر یک روز در فاصله ساعت 3 تا 4 بعد از ظهر# به سینماهای دور و بر #پیگال نمی رفتیم، همگی عصبانی و پکر بودیم. بعد از بیرون آمدن از سینما هم معلوم بود که #قطب زاده آنچه را که آموخته بود با #بئاتریس تجربه می کرد و من با #پاتریسیا ۰ #حبیبی چون با یک دختر ایرانی دوست بود، نه او را به ما معرفی می کرد و نه بعد از سینما بلافاصله با ما به دفتر می آمد. در چنین اوضاع و احوالی که گمان می کنم به من بیشتر از همه خوش می گذشت ، یک روز #قطب زاده اطلاع داد که بزودی و پس از تاخیری که پیش آمده ، عازم #لندن میشویم تا از آنجا به #لیبی پرواز کنیم .https://goo.gl/xuwFHw
Forwarded from borobalatar
ورود و خروج پاریس همیشه بجز یکبار با هواپیمای غیر لیبیایی انجام می گرفت و چرایش را هرگز ندانستم . شب ، باز همه دور هم بودیم و #قطب زاده ، #بنی صدر، سلامتیان ۰ #حبیبی ، #پاتریسیا و #بئاتریس… عمر سفر من به پاریس که قرار بود بیست روز باشد بمیل خودم به پانزده روز تقلیل یافت و دوباره به طرابلس برگشتم، دولت لیبی با آمدن #پاتریسیا موافقت نکرده بود. این را #قطب زاده گفت و شاید هم که دروغ می گفت اما بهر حال من هم کسی نبودم که ماهی هزار دلار به پاتریسیا بدهم! از آن پس هر بار که به پاریس می آمدم و معمولاً هر دو یا سه ماه این مسافرتها انجام می شد ، دوستان پاریسی را گرفتارتر از دفعه قبلی می دیدم ، تنها دقایق خوش با #قطب زاده می گذشت و دیگران آنقدر مشغول بحث و گفتگوهای سیاسی بودند و برنامه ریزی می کردند که براستی حضور در جلساتشان خسته کننده شده بود . بهر حال از آن زمان تا پنج روز پیش از مسافرت خمینی(10 مهر) به پاریس ، من مقیم لیبی بودم و در اداره امنیت و مخابرات کار می کردم و هر دو یا سه ماه یکبار سری هم به پاریس می زدم و هر بار سر خورده تر از دیدار این دوستان به لیبی باز می گشتم. تنها جاذبه ای که پاریس ہرایم داشت ، علاوه بر دیدار #قطب زاده و همخوابی با #پاترسیا، تلفن هایی بود که به اصفهان می کردم و با پدر و مادرم و داود ، صحبت می کردم.
این تلفن ها هم بیشتر برای آن بود که بدانم دوستان بر سر قول و قرارشان هستند، یا نه ؟ و آیا پول بطور مرتب به پدرم داده می شود و به حساب خودم هم واریز می شود یا نه ؟ که جواب هم همیشه مثبت بود . تنها، یکبار بطور جدی تصمیم گرفتم به ایران برگردم و آن موقعی بود که در جریان محاکمه سید مهدی هاشمی و بستگانم به اتهام قتل آیت الله شمس آبادی قرار گرفتم. تا از لیبی خودم را به پاریس برسانم ، دادگاه رایش را صادر کرده بود و #سید مهدی هاشمی ، مردی که اینهمه پول و دبدبه و کبکبه را از او داشتم و به دوبار اعدام محکوم شده بود . من معنی دوبار اعدام شدن را نمی دانستم و همین موضوع سوژه ای شده بود تا #قطب زاده لودگی کند و مرا دست بیندازد . به #قطب زاده گفتم : هر طور شده من باید خودم را به ایران برسانم و #سیدمهدی هاشمی را از زندان نجات دهم. https://goo.gl/2MxWLT ادامه مطلب https://goo.gl/T5Xsia
این تلفن ها هم بیشتر برای آن بود که بدانم دوستان بر سر قول و قرارشان هستند، یا نه ؟ و آیا پول بطور مرتب به پدرم داده می شود و به حساب خودم هم واریز می شود یا نه ؟ که جواب هم همیشه مثبت بود . تنها، یکبار بطور جدی تصمیم گرفتم به ایران برگردم و آن موقعی بود که در جریان محاکمه سید مهدی هاشمی و بستگانم به اتهام قتل آیت الله شمس آبادی قرار گرفتم. تا از لیبی خودم را به پاریس برسانم ، دادگاه رایش را صادر کرده بود و #سید مهدی هاشمی ، مردی که اینهمه پول و دبدبه و کبکبه را از او داشتم و به دوبار اعدام محکوم شده بود . من معنی دوبار اعدام شدن را نمی دانستم و همین موضوع سوژه ای شده بود تا #قطب زاده لودگی کند و مرا دست بیندازد . به #قطب زاده گفتم : هر طور شده من باید خودم را به ایران برسانم و #سیدمهدی هاشمی را از زندان نجات دهم. https://goo.gl/2MxWLT ادامه مطلب https://goo.gl/T5Xsia
Forwarded from borobalatar
این را هم اضافه کنم که همان روز اول ورودم به #پاریس ، #قطب زاده بمن گفت که سی نفر از چریکهایی را که در #طرابلس زیر نظرم بودند ، از میان بقیه افراد انتخاب کنم، نام آنها را به او بدهم تا پس از جلب موافقت قذافی بعنوان گارد شخصی و محافظ #خمینی از طرابلس به پاریس بیایند. لیست آنها را من همانروز به #قطب زاده دادم و طبیعی آست که #چایچی ، #احمدی، #تقوی نیا و #نعمانی هم جزو آنها بودند. همانطور که گفتم فردای روز ورودم به پاریس باتفاق #قطب زاده ، #بنی صدر ،#سلامتیان ،#غضنفر پور ، #خانم سدیفی ، #علی و خسرو شاکری، #خسرو قشقایی و #حبیبی به هتل #مریدین پاریس رفتیم . در این جلسه برای اولین بار با دکتر #ایراهیم یزدی که در معیت چند آمریکایی و از جمله #رمزی کلارلک . #ریچارد کاتم، #فالک ، #سرهنگ ادوارد تامسون و زن مرموزی بنام #دوریان مک گری به پاریس آمده بود، آشنا شدم. #بروس لینگن که بعدها کاردار سفارت امریکا در تهران شد و بهنگام گروگان گیری در تهران بود، همزمان با ورود خمینی به پاریس به این جمع اضافه شد. البته ، در آن روز و در آن جلسه من بجز نام آشنای #دکتر یزدی، حتی قادر به تلفظ صحیح نام اینها نبودم، چه رسد که با آنها آشنا شوم. طی روزهای بعد و مطرح شدن جهانی،بعضی از آنها این معرفتی که امروز به آن اشاره می کنم حاصل شد. بهرحال، آنروز یک اتاق بزرگ ، در هتل #مریدین پاریس در اختیار این جماعت بود و غظنفر پور و من هم بعنوان مسئولان حفاظتی و امنیتی ، درون اتاق ولی پشت در نشسته بودیم.https://goo.gl/XZW5kZ ادامه مطلب https://goo.gl/FuUdV8
Forwarded from borobalatar
سرهنگ ادوارد تامسون که هر دو روز با لباس نظامی در جلسات حاضر می# شد، یک کیف ماشی رنگ که باندازه یک چمدان کوچك بود بهمراه داشت . که وسائل بسیار پیشرفته مخابراتی در آن تعبیه شده بود و هر روز چند نوبت با آن بطور مستقیم با آمریکا تماس می گرفت . این بجز ارتباط های تلفنی بود که با نوعی بیسیم کوچک با سفارت آمریکا در #پاریس برقرار می کرد. این گفتگو ها معمولاً هنگامی صورت می گرفت که از مذاکرات فی مایین خودشان نتیجه ای نمی گرفتند. از بعد از ظهر روز دوم ، #قطب زاده و #سودابه سد یفی که همسر #غضنفر پور بود از شرکت در جلسه کنار گذاشته شدند تا به کمک #بئاتریس و #پاتریسیا در هتلهای پاریس و حومه برای همراهان خمینی و کسانی که قرار بود از ایران به فرانسه بیایند ، اتاق رزرو کنند و #سلامتیان ، #بنی صدر و #حبیبی نیز مامور شدند تا چند حساب بانکی افتتاح کنند . در ساعات آخر، پس از آن که رمزی کلارک تلفنی با واشنگتن صحبت کرد ، #دکتر ابراهیم یزدی ماموریت یافت که فردای همانروز به عراق برود و #خمینی را از# نتیجه جلسات آگاه سازد. در آخرین لحظات از سفارت کانادا در پاریس دو جلد گذرنامه برای #سرهنگ ادوارد تامسون و خاتم دوریان مک گری رسید، که من آنها را تحویل گرفتم و بعد معلوم شد بمنظور مسافرت این دو نفر به بغداد تهیه شده ، تا بد گمانی# های #خمینی از همه جهت برطرف گردد. وقتی ساعت 3:30 بامداد به دفتر قطب زاده رفتم. خبر داد که طی فردا و پس فردا سی نفر چریکی که صورت داده بودم به #پاریس خواهند رسید و باید هم ترتیب استقبال از آنها را با کمک برادران #شاکری بدهم و هم سرپرستی آنها را بعهده بگیرم. #قطب زاده با شاکری ها میانه ای نداشت و توصیه پشت توصیه می کرد که مبادا اجازه دهم و کنترل چریکها از دستم خارج شود . او تنها یک نفررا تعیین کرد که می توانم از دستوراتش پیروی کنم آنهم مردی بود #پاکستانی بنام #اقبال احمد که قرار بود از لندن برای محافظت شخص خمینی به پاریس برسد. https://goo.gl/cFEmdh ادامه مطلب https://goo.gl/FuUdV8
Forwarded from borobalatar
همانطور که گفتم ورود #خمینی به #پاریس و اقامتش در نوفل لوشاتو هرگز تصادفی نبود
حداقل سه روز پيش از ورود او به فرانسه ،من و30 نفر از چريكهايم در نوفل لوشاتو از هر دو خانه اجاره ايى كه براى اقامت خمينى در نظر گرفته شده بود ،محافظت مى كرديم در همين مدت بود كه 16 خط تلفنى و خطوط ديگر مخابراتی در اندرونى نصب شد،من و حتى چريكهايم مى دانستيم كه #خمينى بهنگام ورود سه روز در خانه #بنى صدر خواهد ماند و اين را هم هم اضافه كنم درست روزى كه محافظت از ويلاهای #نوفل لوشاتو را بعهده گرفتيم 143 نفر از #ملاها و روضه خوانها يى كه بعدها در #جمهورى اسلامى صاحب مشاغل و عنوانهاى حكومتى شدند،از تهران و #نجف به #پاريس امدند و در انتظار ورود خمينى بودند، بنابراین ملاحظه میکنید که افسانه تصادفی بودن سفر #خمینی به #فرانسه از بیخ و بن دروغ است . حتی اينكه ميگويند #امريكايى ها در نزديكى ويلاهاى نوفلوشاتو ساختمانى اجاره كرده بودند تا كارهاى خمينى را زير نظر بگيرند به تعبيرى درست وبه تعبيرى نادرست است،درست است از اين جهت كه اين ساختمان توسط امريكايى ها اجاره شده بود و يازده نفرنظامى و غير نظامى آمريكايى با تجهيزات مفصل مخابراتى در ان اقامت داشتند و دروغ است اگر گفته شود براى جاسوسى از كارهاى خمينى بود،برعكس هدف انها از این برنامه حمایت از #خمینی و راهنمايى او بود هر جا و هر لحظه كه مشكلى پيش مى امد،بلافاصله #دكتر ابراهيم يزدى به سراغ اين ساختمان مى رفت،مدتى را انجا مى ماند و بر بعد بر مى گشت و لحظاتی بعد #خمینی یک تیر دیگر از ترکش #حرفهایش رها میکرد ما که در آنجا اقامت داشتیم و از همه مسائل باخبر بودم . میدانستیم #دکتر ابراهیم یزدی بطور مستقیم با #آمریکاییها ، #بنی صدر با #اسراییلیها و #قطب زاده همزمان با فرانسوی ها و انگیلیسیها در ارتباط ساعت به ساعت و حدالقل روزانه بودند . طی 2 ماه اقامت خمینی در فرانسه 2 بار هم چند نفر از همین ماموران آمریکایی ، پس از نیمه شب در پوشش #خبرنگار به منزل #خمینی رفتند و با او ملاقات کردند. https://goo.gl/2xJkyj ادامه مطلب https://goo.gl/FuUdV8
حداقل سه روز پيش از ورود او به فرانسه ،من و30 نفر از چريكهايم در نوفل لوشاتو از هر دو خانه اجاره ايى كه براى اقامت خمينى در نظر گرفته شده بود ،محافظت مى كرديم در همين مدت بود كه 16 خط تلفنى و خطوط ديگر مخابراتی در اندرونى نصب شد،من و حتى چريكهايم مى دانستيم كه #خمينى بهنگام ورود سه روز در خانه #بنى صدر خواهد ماند و اين را هم هم اضافه كنم درست روزى كه محافظت از ويلاهای #نوفل لوشاتو را بعهده گرفتيم 143 نفر از #ملاها و روضه خوانها يى كه بعدها در #جمهورى اسلامى صاحب مشاغل و عنوانهاى حكومتى شدند،از تهران و #نجف به #پاريس امدند و در انتظار ورود خمينى بودند، بنابراین ملاحظه میکنید که افسانه تصادفی بودن سفر #خمینی به #فرانسه از بیخ و بن دروغ است . حتی اينكه ميگويند #امريكايى ها در نزديكى ويلاهاى نوفلوشاتو ساختمانى اجاره كرده بودند تا كارهاى خمينى را زير نظر بگيرند به تعبيرى درست وبه تعبيرى نادرست است،درست است از اين جهت كه اين ساختمان توسط امريكايى ها اجاره شده بود و يازده نفرنظامى و غير نظامى آمريكايى با تجهيزات مفصل مخابراتى در ان اقامت داشتند و دروغ است اگر گفته شود براى جاسوسى از كارهاى خمينى بود،برعكس هدف انها از این برنامه حمایت از #خمینی و راهنمايى او بود هر جا و هر لحظه كه مشكلى پيش مى امد،بلافاصله #دكتر ابراهيم يزدى به سراغ اين ساختمان مى رفت،مدتى را انجا مى ماند و بر بعد بر مى گشت و لحظاتی بعد #خمینی یک تیر دیگر از ترکش #حرفهایش رها میکرد ما که در آنجا اقامت داشتیم و از همه مسائل باخبر بودم . میدانستیم #دکتر ابراهیم یزدی بطور مستقیم با #آمریکاییها ، #بنی صدر با #اسراییلیها و #قطب زاده همزمان با فرانسوی ها و انگیلیسیها در ارتباط ساعت به ساعت و حدالقل روزانه بودند . طی 2 ماه اقامت خمینی در فرانسه 2 بار هم چند نفر از همین ماموران آمریکایی ، پس از نیمه شب در پوشش #خبرنگار به منزل #خمینی رفتند و با او ملاقات کردند. https://goo.gl/2xJkyj ادامه مطلب https://goo.gl/FuUdV8
Forwarded from borobalatar
این اولین یا دومین باری بود که پس از ورود #خمینی با #قطب زاده تنها می ماندم ۰ از روزی که #خمینی به #فرانسه آمده بود ، مسابقه ای فشرده در جلب محبت او ، بین #قطب زاده ، #یزدی و #بنی صدر شروع شده بود، هیچ یک حاضر نبودند ، حتی دقیقه ای از کنار امامی که خودشان ساخته بودند ، جدا شوند . #قطب زاده به محض آن که پشت فرمان اتومبیل نشست ، گفت : جعفر، خیلی باید مواظب بود پیرمرد راستی راستی باورش شده که #امام شده است !
١٦ ميليون دلاړ پول زبان بسته را من از ارباب سابق تو قذافی گرقته ام ، حالا بنی صدر و یزدی خودشان را جلو انداخته اند و با این سنار و سه شاهی که از تهران می رسد . خیال می کنند کارها پیش می رود . #سلامتیان و #بنی صدر یک حساب به اسم خودشان باز کرده اند و هرچه از تهران می رسد یا زیر تشکچه آقا می رود، مستقیماً می رود توی این حساب , تازه یک رقم پنج میلیون تومانی هم این وسط گم شده است بهر حال تو یکی مواظب باش ، هنوز مرا نشناخته اند ! امشب هم هوش و گوشت را باز کن، داریم #سید احمد را به فسق و فجور و منکرات می بر بیم ! خودش خواست منهم ترتیب دادم. فقط یادت باشد، اگر تصادفاً دیدی کسی مشغول عکس گرفتن است، چریک بازی درنیار و شتر دیدی ندیدی ،یکدفعه خریت نکنی، یقه عکاس بیچاره را بگیری ، این جوری که بوش میاد، خیلی زود به این عکسها احتیاج داریم! ساعتی بعد در پاریس، 3 میهمان عزیز به ما پیوستند : #سید احمد خمینی ، #محمد منتظری و #بئاتریس معشوقه و منشی قطب زاده ،https://goo.gl/Qp8wBA ادامه مطلب https://goo.gl/D5FqTG
١٦ ميليون دلاړ پول زبان بسته را من از ارباب سابق تو قذافی گرقته ام ، حالا بنی صدر و یزدی خودشان را جلو انداخته اند و با این سنار و سه شاهی که از تهران می رسد . خیال می کنند کارها پیش می رود . #سلامتیان و #بنی صدر یک حساب به اسم خودشان باز کرده اند و هرچه از تهران می رسد یا زیر تشکچه آقا می رود، مستقیماً می رود توی این حساب , تازه یک رقم پنج میلیون تومانی هم این وسط گم شده است بهر حال تو یکی مواظب باش ، هنوز مرا نشناخته اند ! امشب هم هوش و گوشت را باز کن، داریم #سید احمد را به فسق و فجور و منکرات می بر بیم ! خودش خواست منهم ترتیب دادم. فقط یادت باشد، اگر تصادفاً دیدی کسی مشغول عکس گرفتن است، چریک بازی درنیار و شتر دیدی ندیدی ،یکدفعه خریت نکنی، یقه عکاس بیچاره را بگیری ، این جوری که بوش میاد، خیلی زود به این عکسها احتیاج داریم! ساعتی بعد در پاریس، 3 میهمان عزیز به ما پیوستند : #سید احمد خمینی ، #محمد منتظری و #بئاتریس معشوقه و منشی قطب زاده ،https://goo.gl/Qp8wBA ادامه مطلب https://goo.gl/D5FqTG
Forwarded from borobalatar
نزدیکی های شهرداری پاریس قرار داشت ، همه ما را از هم جدا کردند و هر یک را به سلولی فرستادند. در آخرین لحظات ، #قطب زاده خیلی آهسته گفت : بخاطر اسلحه وضع تو از همه خرابتر است ، با اینهمه گمان نمی کنم در میان همه دستگیر شدگان کسی خونسردتر و بی اعتنا تر از من بود !. فکر می کردم چرا این قدر خونسرد و بی تفاوت شده ام ، در زمان شاه ، وقتی که بعلت ذبح غیر بهداشتی به زندان افتادم، آنچنان وحشتی کردم که همان وحشت سبب نزدیکی من به #سید مهدی هاشمی شد و خلاصه جریانهایی که حالا دیگر شما هم می دانید درزندگیم اتفاق افتاد. چریک شدم، تروریست شدم، آدم کشتم ، مردم را شکنجه می دادم و خیال می کردم دارم انتقام می گیرم، اما حالا در پاریس بخاطر فسق و فجور آیت الله زاده ها ،در زندان بودم و عین خیال هم نبود. شاید هم این خونسردی و بی اعتنایی برای این بود که براستی برای من فرقی نداشت . من نه پسر#آیت الله خمینی بودم و نه پسر شیخ #حسینعلی منتظری نه پدرم قصد انقلاب داشت و نه خودم می خواستم کاره ای بشوم، ولو این که در زندان هم می ماندم ، در سوریه و لیبی آنقدر یاد گرفته بودم که بتوانم بهر قیمتی شده فرار کنم . یکی دوبار پلیس را صدا زدم و هر بار شکسته و بریده به خیال خودم چیزهایی به فرانسه گفتم که معلوم شد نفهمیده اند ، چون در عوض حرفهای من برایم غذا و دوبار هم دو نخ سیگار آوردند. ساعت ۹ شب بالاخره مرا از سلول انفرادی به همان اتاقی که در لحظات ورود به مرکز پليس آورده بودند، بردند و در آنجا بود که متوجه شدم، پیش از من همه متهمین پرونده به جز کارمن ، سروین و شوهران و برادرشان را از سلول ها بیرون آورده اند و علاوه بر ما، #بنی صدر، #سلامتیان، #حسن ابراهیم حبیبی، #حاج مانیان ، پروفسور #سیف الدین نبوی و یکی دو وکیل فرانسوی هم در آنجا هستند .
پاتریسیا در برابر چشم همه ، مرا بوسید و#قطب زاده در حالی که باد به غبغب انداخته بود، گفت : زیاد هم خوشحال نباشید، محاکمه اصلی در #نوفل لوشاتو خواهد بود!. در همین هنگام سر و کله خانم #دوریان مك گری پیدا شد و پس از آن که مرا بوسید، گفت ، از میان همه اینها، تنها برای تو شور می زد. تو از همه اینها بیگناه تر بودی و سنگین ترین اتهام هم متوجه تو بود. دیگر هرگز نه از اقبال احمد و نه از هیچ احمق دیگری یک اسلحه نشاندار که مربوط به دولت یک کشور است . نگیر و اگر هم بزور بتو دادند، در اولین فرصتی که پیدا کردی آن را دور بینداز! اگر این اسلحه لعنتی نبود، تمام امروز را در زندان نمی ماندید. با تعجب گفتم ، ولی جریان چیز دیگری بود، گفت : همه را می دائم و از شانس بد شما، پلیس در تعقیب این زن و مردها بوده است ، چون به ظاهر اینها یک باند هستند و کارشان همین است و چندی پیش همین بلا را سر وزیر نفت عربستان آقای #زکی یمانی هم آورده اند، آنهم با یک میلیون دلار و نقد هم گرفته اند! گفتم حالا وضعمان چطور می شود؟ گفت : همگی آزاد هستید و حتی می توانید علیه آنها شکایت کنید .اما وضع تو به خاطر اسلحه فرق میکند، ترتیب آن را هم قرار شده است بدهیم، آقای ژیسکار دستن علاقه مند نیست خطری برای انقلاب ایران بوجود آید! . . . . و بعد دوباره مرا بوسید و گفت ، دنیای کثیفی است ، نه ؟ و من فقط توانستم بخندم ! نزدیک ساعت یازده شب ، تشریفات مربوط به آزادی ما تمام شد و همگی بسوی #نوفل لوشاتو حرکت کردیم. به محض ورود ، #دکتر یزدی که حالت نوعی سرزنش بخودش گرفته بود، گفت ، متفرق نشوید که امام می خواهد همگی را یکجا ببیند، قطب زاده هم در مقابل چشم همه و از جمله چند نفر که اصلا در جریان نبودند ، با سرعتی باور نکردنی ، یقه #دکتر یزدی را در میان دستهای درشتش گرفت و در حالی که بدترین فحش های ناموسی را می داد، گفت ،
مادر قحبه ! اگر فکر می کنی از این قضیه می توانی آب گل آلود کنی ، کور خوانده ای . حواست جمع باشد ، تا حالا هم خيلى آقایی کرده ام .https://goo.gl/v6QW1L ادامه مطلب در سایت بروبالاترhttps://goo.gl/p9XJrK
پاتریسیا در برابر چشم همه ، مرا بوسید و#قطب زاده در حالی که باد به غبغب انداخته بود، گفت : زیاد هم خوشحال نباشید، محاکمه اصلی در #نوفل لوشاتو خواهد بود!. در همین هنگام سر و کله خانم #دوریان مك گری پیدا شد و پس از آن که مرا بوسید، گفت ، از میان همه اینها، تنها برای تو شور می زد. تو از همه اینها بیگناه تر بودی و سنگین ترین اتهام هم متوجه تو بود. دیگر هرگز نه از اقبال احمد و نه از هیچ احمق دیگری یک اسلحه نشاندار که مربوط به دولت یک کشور است . نگیر و اگر هم بزور بتو دادند، در اولین فرصتی که پیدا کردی آن را دور بینداز! اگر این اسلحه لعنتی نبود، تمام امروز را در زندان نمی ماندید. با تعجب گفتم ، ولی جریان چیز دیگری بود، گفت : همه را می دائم و از شانس بد شما، پلیس در تعقیب این زن و مردها بوده است ، چون به ظاهر اینها یک باند هستند و کارشان همین است و چندی پیش همین بلا را سر وزیر نفت عربستان آقای #زکی یمانی هم آورده اند، آنهم با یک میلیون دلار و نقد هم گرفته اند! گفتم حالا وضعمان چطور می شود؟ گفت : همگی آزاد هستید و حتی می توانید علیه آنها شکایت کنید .اما وضع تو به خاطر اسلحه فرق میکند، ترتیب آن را هم قرار شده است بدهیم، آقای ژیسکار دستن علاقه مند نیست خطری برای انقلاب ایران بوجود آید! . . . . و بعد دوباره مرا بوسید و گفت ، دنیای کثیفی است ، نه ؟ و من فقط توانستم بخندم ! نزدیک ساعت یازده شب ، تشریفات مربوط به آزادی ما تمام شد و همگی بسوی #نوفل لوشاتو حرکت کردیم. به محض ورود ، #دکتر یزدی که حالت نوعی سرزنش بخودش گرفته بود، گفت ، متفرق نشوید که امام می خواهد همگی را یکجا ببیند، قطب زاده هم در مقابل چشم همه و از جمله چند نفر که اصلا در جریان نبودند ، با سرعتی باور نکردنی ، یقه #دکتر یزدی را در میان دستهای درشتش گرفت و در حالی که بدترین فحش های ناموسی را می داد، گفت ،
مادر قحبه ! اگر فکر می کنی از این قضیه می توانی آب گل آلود کنی ، کور خوانده ای . حواست جمع باشد ، تا حالا هم خيلى آقایی کرده ام .https://goo.gl/v6QW1L ادامه مطلب در سایت بروبالاترhttps://goo.gl/p9XJrK
Forwarded from borobalatar
ما منتظر شدیم تا خمینی صدایمان بزند، ابتدا سید احمد و بعد بقیه وارد اتاق شدیم، خمینی روی مخده نشسته بود و تنها کسی که اجازه یافت برود و پهلوی دستش بنشیتد، خانم دوریان مک گری بود، پس از لحظه ای با خمینی در حالی که بشدت عصبانی به نظر می رسید، خطاب به بنی صدر گفت ، چه شد ؟! بنی صدر گفت ، مسئله مهمی نبود ، یک سوء تفاهم جزئی بود که چون آقایان به جز آقای قطب زاده . زبان فرانسه نمی دانند، ایجاد اشکال کرده بود. اینجا هم که فورمالیته و کاغذ بازی بیداد می کند . این بود که تا اقدامات لازم انجام شود، کمی طول کشید. خمینی رو به سلامتیان کرد و گفت ، پس مسئله پانصدهزار فرانک چه بوده است ؟ #سلامتیان دستپاچه و سراسیمه، گفت ، خوشبختانه احتیاجی پیدا نشد ! #قطب زاده که بالای دست من نشسته بود، به آرامی گفت ، ای مادر سگ .
خمینی با صدای بلند خطاب به سید احمد و شیخ محمد منتظری گفت ، شما ها ناسلامتی زن و بچه دارید و از منسوبین من هستید، مگر نمی دانید دنیا چشم باز کرده تا همه کارهای خوب از ما صادر بشود. این خاک بر سر بازیها را بگذارید برای بعد ! یک شبانه روز است ، اینجا همه در اضطراب هستند . در ضمن از آقای قطب زاده هم میخواهم که دیگر به تقاضاهای این دو خبیث توجه نفرمایند. بعد هم در حالی که برای اولین بار لبخندش را می دیدم ، خطاب به من گفت : ازبابت شما صحبت های فراوان شنیده ام و فداکاریهایی که برای ما و اسلام کرده اید ، خدا خودش اجر شما را خواهد داد . حالا همگی این قضیه را فراموش کنید و از بابت غیبت از اینجا هم بگویید که دنبال یک کار سیاسی بوده اید. احمد و محمد بمانند و بقیه می توانند بروند ! به محض آن که از اتاق بیرون آمدیم، #قطب زاده به #سلامتیان گفت : یکی طلب من ، من و بچه ها تو زندانیم و تو می خواهی پانصد هزار بالا بکشی ! مگر خود من شقاتل گرفته ام ؟. #دوریان که تازه از اتاق بیرون آمده بود، قطب زاده را با خود برد و من و دیگران هم از هم جدا شدیم. خواب تنها چیزی بود که به آن احتیاج داشتم. اما مگر فکر و خیال می گذاشت ؟ آنچه که به نظرم می آمد. این بود که در چهار چوب #نوفل لوشاتو، هر آنچه که می گذشت ، دروغ بود و همه اصرار داشتند دروغ بگویند ! امام دروغ می گفت ، بنی صدر دروغ می گفت ، قطب زاده دروغ می گفت ، یزدی دروغ می گفت ، و دروغ و دروغ و دروغ آن هم میان کسانی که همدیگر را خوب می شناختند!.. من بهیچوجه نمی خواهم در این خاطرات وارد ماجراهای خصوصی افراد بشوم وگرنه از این نوع فسق و فجورها بسیار دیدم و البته این به آن معنی هم نیست که من خودم مبری از عیبم، خیر، ولی من اگر صاحب هر عیب و ایرادی که باشم ، که گفته ام و بقیه را هم با صداقت خواهم گفت ، دیگر ادعایی ندارم. دم از خدا و پیغمبر و محشر و معاد هم نمی زنم . بهر حال همین جا این را هم اضانه کنم که بعد از این ماجرا، #قطب زاده بفهمی نفهمی از چشم خمینی افتاد و گرنه تا آن شب ، قطب زاده چشم و چراغ #خمینی بود، بخصوص بابت حمایتهایی که از سوریه، الجزایر و لیبی برای خمینی جلب کرده بود. اینجوری که خود قطب زاده بمن گفت ، اگر این ماجرا پیش نیامده بود ، بجای سرپرستی رادیو تلویزیون، او باید نخست وزیر جمهوری اسلامی می شد . و اما نکته دیگر وی که در رابطه با این ماجرای عیاشی باید گفته شود. اینست که پس از این قضیه #فاطمه خمینی، یعنی همسر سید احمد و خواهر #صادق طباطبایی تا پای طلاق و طلاق کشی پیش رفت و چون با پا در میانی همسر امام و برادرش و خواهر #امام موسی صدر ناگزیر به سکوت شد ، شاید هم به اندیشه انتقام ،عاشق یک خبرنگار بخت برگشته کانادایی شد که حکایت آن را هم بموقع برایتان خواهم گفت . اختلاف #سید احمد و فاطمه نزدیک به چهار سال بعد از پیروزی انقلاب ادامه داشت . https://goo.gl/DZ7816
خمینی با صدای بلند خطاب به سید احمد و شیخ محمد منتظری گفت ، شما ها ناسلامتی زن و بچه دارید و از منسوبین من هستید، مگر نمی دانید دنیا چشم باز کرده تا همه کارهای خوب از ما صادر بشود. این خاک بر سر بازیها را بگذارید برای بعد ! یک شبانه روز است ، اینجا همه در اضطراب هستند . در ضمن از آقای قطب زاده هم میخواهم که دیگر به تقاضاهای این دو خبیث توجه نفرمایند. بعد هم در حالی که برای اولین بار لبخندش را می دیدم ، خطاب به من گفت : ازبابت شما صحبت های فراوان شنیده ام و فداکاریهایی که برای ما و اسلام کرده اید ، خدا خودش اجر شما را خواهد داد . حالا همگی این قضیه را فراموش کنید و از بابت غیبت از اینجا هم بگویید که دنبال یک کار سیاسی بوده اید. احمد و محمد بمانند و بقیه می توانند بروند ! به محض آن که از اتاق بیرون آمدیم، #قطب زاده به #سلامتیان گفت : یکی طلب من ، من و بچه ها تو زندانیم و تو می خواهی پانصد هزار بالا بکشی ! مگر خود من شقاتل گرفته ام ؟. #دوریان که تازه از اتاق بیرون آمده بود، قطب زاده را با خود برد و من و دیگران هم از هم جدا شدیم. خواب تنها چیزی بود که به آن احتیاج داشتم. اما مگر فکر و خیال می گذاشت ؟ آنچه که به نظرم می آمد. این بود که در چهار چوب #نوفل لوشاتو، هر آنچه که می گذشت ، دروغ بود و همه اصرار داشتند دروغ بگویند ! امام دروغ می گفت ، بنی صدر دروغ می گفت ، قطب زاده دروغ می گفت ، یزدی دروغ می گفت ، و دروغ و دروغ و دروغ آن هم میان کسانی که همدیگر را خوب می شناختند!.. من بهیچوجه نمی خواهم در این خاطرات وارد ماجراهای خصوصی افراد بشوم وگرنه از این نوع فسق و فجورها بسیار دیدم و البته این به آن معنی هم نیست که من خودم مبری از عیبم، خیر، ولی من اگر صاحب هر عیب و ایرادی که باشم ، که گفته ام و بقیه را هم با صداقت خواهم گفت ، دیگر ادعایی ندارم. دم از خدا و پیغمبر و محشر و معاد هم نمی زنم . بهر حال همین جا این را هم اضانه کنم که بعد از این ماجرا، #قطب زاده بفهمی نفهمی از چشم خمینی افتاد و گرنه تا آن شب ، قطب زاده چشم و چراغ #خمینی بود، بخصوص بابت حمایتهایی که از سوریه، الجزایر و لیبی برای خمینی جلب کرده بود. اینجوری که خود قطب زاده بمن گفت ، اگر این ماجرا پیش نیامده بود ، بجای سرپرستی رادیو تلویزیون، او باید نخست وزیر جمهوری اسلامی می شد . و اما نکته دیگر وی که در رابطه با این ماجرای عیاشی باید گفته شود. اینست که پس از این قضیه #فاطمه خمینی، یعنی همسر سید احمد و خواهر #صادق طباطبایی تا پای طلاق و طلاق کشی پیش رفت و چون با پا در میانی همسر امام و برادرش و خواهر #امام موسی صدر ناگزیر به سکوت شد ، شاید هم به اندیشه انتقام ،عاشق یک خبرنگار بخت برگشته کانادایی شد که حکایت آن را هم بموقع برایتان خواهم گفت . اختلاف #سید احمد و فاطمه نزدیک به چهار سال بعد از پیروزی انقلاب ادامه داشت . https://goo.gl/DZ7816
Forwarded from borobalatar
یادداشت ادمین بروبالاتر : همراهان و دوستان گرامی ، لطفن به این قسمت با دقت توجه کنید و ببینید دشمنان ایران چطور با روی کار آوردن جمهوری اسلامی بهترین متخصصان ، نظامیان ، پزشکان ، اساتید و بزرگان یک مملکت را بنام اسلام کشتند و وضع امروز کشور عزیزمان را به این شکل درآوردند . برای روی کار آوردن مزدوران جمهوری اسلامی ابتدا میبایست تمامی روشنفکران سیاسی و نظامیان وطنپرست را میکشتند تا بتوانند این اجنویهای ایران فروش را به قدرت برسانند ! ادامه کتاب : در ایام اقامت خمینی در پاریس ، علاوه بر آنچه توسط خبرگزاریها و رادیو تلویزیونها پخش می شد و در حقیقت ظاهر قضایا بود، وقایع و حوادث دیگری نیز در پشت پرده جریان داشت که اگر یکصدم آنرا، همان رادیو تلویزیونها پخش می کردند، بی شک پای خمینی و یاران او که من هم یکی از آنها هستم. هرگز به ایران نمی رسید. برنامه های #نوفل لوشاتو یک جنبه آشکار و علنی داشت و یک جنبه مخفی و پنهانی . حالا پس از گذشت چند سال و با تجربیاتی که بدست آورده ام می توانم به صراحت بگویم که همه آن چیزهای آشکار و علنی فقط دروغ و توطئه بود. مثلاً بازی خمینی با دکتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر شاه و همه آن چیزهایی که آنروزها گفته می شد و بعد ها نوشته شد، جز دروغ نیست و حقیقت آن است که اگر در جلسات شبانه #نوفل لوشاتو ، توافق بر فهرست اسم کسانی که باید در همان ده روز اول انقلاب اعدام می شدند، حاصل شده بود، هم بختیار به پاریس می آمد و هم احتمالاً اگر یزدی و #قطب زاده و #بنی صدر می گذاشتند،بجای بازرگان نخست وزیر می شد .
یادداشت ادمین بروبالاتر : همراهان و دوستان گرامی ، لطفن به این قسمت با دقت توجه کنید و ببینید دشمنان ایران چطور با روی کار آوردن جمهوری اسلامی بهترین متخصصان ، نظامیان ، پزشکان ، اساتید و بزرگان یک مملکت را بنام اسلام کشتند و وضع امروز کشور عزیزمان را به این شکل درآوردند . برای روی کار آوردن مزدوران جمهوری اسلامی ابتدا میبایست تمامی روشنفکران سیاسی و نظامیان وطنپرست را میکشتند تا بتوانند این اجنویهای ایران فروش را به قدرت برسانند !
خلاصه ماجرا از این قرار است که آمریکاییها وانگلیسی ها یک فهرست مشترک تهیه کرده بودند که 4830 نفر از امرای ارتش ، افسران ارشد ، وزرا، وکلا، بازرگانان . استادان دانشگاه، مهندسان مقاطعه کار، پزشکان شاغل کارهای دولتی ، روحانیون و روزنامه نویسان باید طی همان ده روز اول انقلاب به چوبه دار آویخته می شدند. خمینی و مشاوران نزدیك او بسیاری از این افراد را نمی شناختند و شاید به همین دلیل هم خمینی زودتر از آنچه که همه فکر می کردند با اصل برنامه موافقت کرد . اما اختلاف میان آمریکایی ها و انگلیسی ها، کار تصمیم گیری را روزهای روز به عقب انداخت . از این فهرست 3000 نفر در فهرست آمریکایی ها قرار داشت و 1830نفر در لیست انگلیسی ها، هرگز هم هیچیک از ما نفهمیدیم که چرا سرهنگ تامسون آمریکایی و مستر ساندرز انگلیسی بجای آن که میان خودشان مسئله را حل و فصل کنند، آن را به نزد خمینی می آوردند . بطوری که گفته می شد آمریکایی ها همین لیست را به سفیر شاه ، اردشیر زاهدی داده بود ند و در یکی از سفرهایی که وی به تهران می رفته است آنرا با خود برده بود، فهرستی که آمریکایی ها به زاهدی داده بودند، بالای چهار هزار نفر بود، البته بدون در نظر گرفتن لیست انگلیسی ها، این را #دوریان مک گری بعدها در ایران و در جریان اعدامها برایم فاش ساخت . در لیست آمریکایی ها، بیشتر نظامیان قرارداشتند و در فهرست انگلیسی ها شخصی ها، 35 نفر روحانی صاحب نام هم در لیست انگلیسی ها بود که در حد اطلاعات من بسیاری از آنها بدون سر و صدا و محاکمه، بطرز فجیعی کشته شدند، آیت الله علامه بوشهری ، آیت الله سید محمد خلفی نائینی، آیت الله سید محمود سادات اشکوری، آیت الله حاج سید اسدالله نظام العلمای تفرشی و آیت الله رحمت الله امامی دستجردی از جمله این روحانیون بودند که من درجریان قتل فجیع آنها قرار گرفتم . https://goo.gl/hKdzXA ادامه مطلب در سایت بربالاتر https://goo.gl/bg36CW
یادداشت ادمین بروبالاتر : همراهان و دوستان گرامی ، لطفن به این قسمت با دقت توجه کنید و ببینید دشمنان ایران چطور با روی کار آوردن جمهوری اسلامی بهترین متخصصان ، نظامیان ، پزشکان ، اساتید و بزرگان یک مملکت را بنام اسلام کشتند و وضع امروز کشور عزیزمان را به این شکل درآوردند . برای روی کار آوردن مزدوران جمهوری اسلامی ابتدا میبایست تمامی روشنفکران سیاسی و نظامیان وطنپرست را میکشتند تا بتوانند این اجنویهای ایران فروش را به قدرت برسانند !
خلاصه ماجرا از این قرار است که آمریکاییها وانگلیسی ها یک فهرست مشترک تهیه کرده بودند که 4830 نفر از امرای ارتش ، افسران ارشد ، وزرا، وکلا، بازرگانان . استادان دانشگاه، مهندسان مقاطعه کار، پزشکان شاغل کارهای دولتی ، روحانیون و روزنامه نویسان باید طی همان ده روز اول انقلاب به چوبه دار آویخته می شدند. خمینی و مشاوران نزدیك او بسیاری از این افراد را نمی شناختند و شاید به همین دلیل هم خمینی زودتر از آنچه که همه فکر می کردند با اصل برنامه موافقت کرد . اما اختلاف میان آمریکایی ها و انگلیسی ها، کار تصمیم گیری را روزهای روز به عقب انداخت . از این فهرست 3000 نفر در فهرست آمریکایی ها قرار داشت و 1830نفر در لیست انگلیسی ها، هرگز هم هیچیک از ما نفهمیدیم که چرا سرهنگ تامسون آمریکایی و مستر ساندرز انگلیسی بجای آن که میان خودشان مسئله را حل و فصل کنند، آن را به نزد خمینی می آوردند . بطوری که گفته می شد آمریکایی ها همین لیست را به سفیر شاه ، اردشیر زاهدی داده بود ند و در یکی از سفرهایی که وی به تهران می رفته است آنرا با خود برده بود، فهرستی که آمریکایی ها به زاهدی داده بودند، بالای چهار هزار نفر بود، البته بدون در نظر گرفتن لیست انگلیسی ها، این را #دوریان مک گری بعدها در ایران و در جریان اعدامها برایم فاش ساخت . در لیست آمریکایی ها، بیشتر نظامیان قرارداشتند و در فهرست انگلیسی ها شخصی ها، 35 نفر روحانی صاحب نام هم در لیست انگلیسی ها بود که در حد اطلاعات من بسیاری از آنها بدون سر و صدا و محاکمه، بطرز فجیعی کشته شدند، آیت الله علامه بوشهری ، آیت الله سید محمد خلفی نائینی، آیت الله سید محمود سادات اشکوری، آیت الله حاج سید اسدالله نظام العلمای تفرشی و آیت الله رحمت الله امامی دستجردی از جمله این روحانیون بودند که من درجریان قتل فجیع آنها قرار گرفتم . https://goo.gl/hKdzXA ادامه مطلب در سایت بربالاتر https://goo.gl/bg36CW
Forwarded from اتچ بات
🔴📣🔴شترها هم قربانی بی توجهی مسئولین بی درد شدند/ واردات شتر از چین، انگلیس و ایتالیا در سرزمین قطب تامین گوشت
در حالی بیش از نیمی از جمعیت شتر موجود در کشور مختص به بلوچستان و سیستان است که مسئولان به جای توجه به تولیدکننده بومی و داخلی و ایجاد مراکز فرآوری محصولاتی که از شتر به دست میآید، اقدام به واردات شتر از کشورهایی مانند انگلستان و چین میکنند. بلوچستان و سیستان از چند سال قبل به عنوان قطب تامین گوشت کشور نام گرفته اما عدم توجه به تولید داخل و واردات بی رویه، باعث تهدید زندگی پرورش دهندگان شتر در این خطه پهناور شده است.
در سه ماه اول امسال نیز بر اساس آمار ارائه شده از سوی اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران؛ تنها از کشور پاکستان و فقط از بازارچه مرز میرجاوه به وزن 727855 کیلوگرم و به ارزش 5597978000 تومان (بیش از 5.5 میلیارد تومان) واردات شتر ثبت شده است.
مجتبی پیری رئیس سازمان جهاد کشاورزی بلوچستان و سیستان گفت: مجوز واردات شتر پس از سال ها رایزنی در سال قبل صادر شده و نتیجه آن واردات 8800 نفر شتر به استان بوده و این امار در سه ماهه اول امسال؛ به 3000 نفر رسیده است. اینها در حالی است که امسال این مسئول باید از تولیدات بومی حمایت کنند ولی به جهت بی دردی و بی لیاقتی این مسئولین است.
#شتر
#قطب_تامین_گوشت
#مسئولین_بی_درد
#بلوچستان
@khabargar
در حالی بیش از نیمی از جمعیت شتر موجود در کشور مختص به بلوچستان و سیستان است که مسئولان به جای توجه به تولیدکننده بومی و داخلی و ایجاد مراکز فرآوری محصولاتی که از شتر به دست میآید، اقدام به واردات شتر از کشورهایی مانند انگلستان و چین میکنند. بلوچستان و سیستان از چند سال قبل به عنوان قطب تامین گوشت کشور نام گرفته اما عدم توجه به تولید داخل و واردات بی رویه، باعث تهدید زندگی پرورش دهندگان شتر در این خطه پهناور شده است.
در سه ماه اول امسال نیز بر اساس آمار ارائه شده از سوی اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران؛ تنها از کشور پاکستان و فقط از بازارچه مرز میرجاوه به وزن 727855 کیلوگرم و به ارزش 5597978000 تومان (بیش از 5.5 میلیارد تومان) واردات شتر ثبت شده است.
مجتبی پیری رئیس سازمان جهاد کشاورزی بلوچستان و سیستان گفت: مجوز واردات شتر پس از سال ها رایزنی در سال قبل صادر شده و نتیجه آن واردات 8800 نفر شتر به استان بوده و این امار در سه ماهه اول امسال؛ به 3000 نفر رسیده است. اینها در حالی است که امسال این مسئول باید از تولیدات بومی حمایت کنند ولی به جهت بی دردی و بی لیاقتی این مسئولین است.
#شتر
#قطب_تامین_گوشت
#مسئولین_بی_درد
#بلوچستان
@khabargar
Telegram
attach 📎
Forwarded from آپوزيت Upozit (Afshin Nariman)