کانال محمد امین مروتی
1.46K subscribers
1.51K photos
952 videos
132 files
2.64K links
Download Telegram
یک کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت. دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست...
کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند.
دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟
کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟
دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند.
کرگدن گفت : نه امکان ندارد ، کرگدن ها نمی توانند با کسی دوست شوند.
دم جنبانک گفت : اما پشت تو می خارد ، لای چینهای پوستت پر از حشره های ریز است. یکی باید پشت تو را بخاراند . یکی باید حشره های تو رو بردارد .
کرگدن گفت :اما من نمی توانم با کسی دوست شوم پوست من خیلی کلفت است همه به من می گویند پوست کلفت ...
دم جنبانک گفت : اما دوست عزیز دوست داشتن به قلب مربوط میشود نه ، به پوست.
کرگدن گفت : من که قلب ندارم. من فقط پوست دارم .
دم جنبانک گفت : این امکان ندارد همه قلب دارند .
کرگدن گفت : کو ، کجاست ؟ من که قلب خودم را نمی بینم .
دم جنبانک گفت : خوب چون از قلبت استفاده نمی کنی، قلبت را نمی بینی ، ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یه قلب نازک داری .
کرگدن گفت : نه من قلب نازک ندارم ، من حتما یه قلب کلفت دارم .
دم جنبانک گفت : نه تو حتما یه قلب نازک داری چون بجای اینکه دم جنبانک را بترسانی بجای اینکه لگدش کنی بجای اینکه دهن گشاد و گنده ات را باز کنی و آن را بخوری داری با آن حرف می زنی .
کرگدن گفت : خوب این یعنی چی ؟
دم جنبانک گفت : وقتی یه کرگدن پوست کلفت یک قلب نازک دارد یعنی چی ؟ یعنی اینکه می تواند دوست داشته باشد یعنی می تواند عاشق شود .
کرگدن گفت : اینها که میگی یعنی چی؟
دم جنبانک گفت : یعنی .... بزار روی پوست کلفت و قشنگت بنشینم ..... بگذار...
کرگدن چیزی نگفت یعنی داشت دنبال یه جمله مناسب می گشت . فکر کرد بهتر است همان جمله اولش را بگوید .
اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتت را می خاراند . داشت حشره های ریز لای چین پوستش را بر می داشت .
کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید ... اما نمی دانست از چی خوشش می آید !
*کرگدن گفت : اسم این دوست داشتن است ؟ اسم اینکه من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری ؟
دم جنبانک گفت : نه اسم این نیاز است من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت بر طرف می شود احساس خوبی داری یعنی احساس رضایت میکنی اما دوست داشتن از این مهمتر است *
کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید .
روزها گذشت روزها ، هفته ها ، و ماه ها و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست هر روز پشتش را می خاراند و حشره های کوچک و مزاحم را از لای پوستش کلفتش بر می داشت و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت .
یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت :به نظر تو این موضوع که کرگدنی از اینکه دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های مزاحمش را می خورد احساس خوبی دارد برای یک کرگدن کافی است ؟
دم جنبانک گفت : نه کافی نیست .
کرگدن گفت : درست است کافی نیست . چون من حس میکنم چیزهای دیگری هم دوست دارم راستش من بیشتر دوست دارم تو را تماشا کنم ....
دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد چرخی زد و آواز خواند جلوی چشمهای کرگدن ، کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد ...... اما سیر نشد .
کرگدن می خواست همین طور تماشا کند . کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگترین صحنه دنیاست و این دم جنبانک قشنگترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخترین کرگدن توی دنیا . وقتی که کرگدن به اینجا رسید احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد !
کرگدن ترسید و گفت : دم جنبانک ، دم جنبانک عزیزم من قلبم را دیدم همان قلب نازکم را که می گفتی ! اما قلبم از چشمم افتاد حالا چه کنم ؟
دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید . آمد و روی سر او نشست و گفت : غصه نخور دوست عزیز ، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری .
کرگدن گفت : راستی اینکه کرگدن دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و ، وقتی تماشایش می کند قلبش از چشمش می افتد یعنی چی ؟
دم جنبانک چرخی زد و گفت : یعنی اینکه کرگردن ها هم عاشق می شوند !
کرگدن گفت: عاشق یعنی چی ؟
دم جنبانک گفت : یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکند .
کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید ، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند ، باز پرواز کند ، و باز او تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتند .
کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشمهایش بریزد یک روز حتما قلبش تمام می شود .
آن وقت لبخند زد و با خودش گفت : من که اصلا قلب نداشتم حالا که دم جنبانک به من قلب داد چه عیبی دارد ؟ بگذار تمام قلبم را برای او از چشمهایم بریزم ....
#ادبیات
#داستان_کوتاه

#عشق_کرگدن
#شل_سیلور_استاین🍂🍁🍂
از کودکی بیرون می آییم،بی آنکه بدانیم جوانی چیست!
ازدواج می کنیم، بی آنکه بدانیم متاهل بودن چیست و حتی قدم به دوره ی پیری می گذاریم نمی دانیم به کجا می رویم.
سالخوردگان ،کودکان معصوم کهنسالی خویش اند از این جهت ، سرزمینِ انسان، سیاره ی بی تجربگی است...

#میلان_کوندرا
#ادبیات
https://telegram.me/manfekrmikonan
#ادبیات_فلسفه_روانشناسی

در حسرت زندگی دیگران بودن برای این است که از بیرون که نگاه میکنیم،
زندگی دیگران یک کل است که وحدت دارد اما زندگی خودمان،که از درون نگاهش می‌کنیم، همه‌اش تکه‌تکه و پاره‌پاره به نظر می‌آید و ما هنوز هم درپی سراب وحدت می‌دویم.

‏⁧ 👤#آلبر_کامو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
طاعون، رمانی درباره مرگ و معرفت
نوشته آلبر کامو


#ادبیات
#فلسفه

ترجمه و صدا: ایمان فانی

@persianschooloflife
Audio
بیت‌کوین؛ تکنولوژی، تاریخچه، آینده
گفتگوی محمدماشینچیان و بهزاد طبیبیان راجع به کریپتوها و بویژه بیت‌کوین، و پاسخ به پرسش‌های همراهان بورژوا.
Audio
#ادبیات_ایران
نویسنده و کارشناس: زنده یاد مهدی اخوان ثالث
مجری: آذر پژوهش، اخوان ثالث
برنامه ی نخست: هایکو و شعرهای کوتاه پارسی
ادبیات ایران(٥) رودکی پدر شعر فارسی
@mehdi_akhavan_sales
#ادبیات_ایران
نویسنده و کارشناس:#مهدى_اخوان_ثالث
مجری: بانو آذر پژوهش
برنامه ی #پنجم: رودکی، پدر شعر پارسی

.
برای شنیدن قسمتهای دیگر این سری برنامه ، هشتگ #ادبیات_ایران را دنبال بفرمایید
ادبیات ایران...بهروز رضوی
@sher_o_asal
کتاب : #ادبیات_ایران
( جوانمرد قصاب - پوریای ولی )
نویسنده : #مهدی_اخوان_ثالث
با صدای : #بهروز_رضوی
Audio
#ادبیات_ایران
نویسنده و کارشناس: مهدی اخوان ثالث
مجری: بانو آذر پژوهش
برنامه یِ #هجدهم:
درباره یِ "عین القضات همدانی"

برای شنیدن قسمتهای پیشین هشتگ #ادبیات_ایران را در گروه دنبال کنید.
مهدی اخوان ثالث- ادبیات ایران- فصل ششم (فردوسی)- راوی بهروز رضوی
#ادبیات_ایران
نویسنده و کارشناس: مهدی اخوان ثالث
اجرا: بهروز رضوی
برنامه یِ #نوزدهم:
فردوسی در چند افسانه

برای شنیدن قسمتهای پیشین هشتگ #ادبیات_ایران را در گروه دنبال کنید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فرهنگ_و_هنر
#ادبیات

در زدم و گفت کیست ؟
گفتمش ای دوست ، دوست
گفت در آن دوست چیست؟
گفتمش ای دوست ، دوست

گفت اگر دوستی !
از چه در این پوستی ؟
دوست که در پوست نیست؟
گفتمش ای دوست ،دوست

گفت در آن آب گل
دیده ام از دور دل
او به چه امّید زیست؟
گفتمش ای دوست ، دوست

گفتمش اینهم دمیست ،
گفت عجب عالمیست
ساقی بزم تو کیست ؟
گفتمش ای دوست ، دوست

در چو به رویم گشود ،
جمله ی بود و نبود
دیدم و دیدم یکیست ،
گفتمش ای دوست ، دوست

#معینی_کرمانشاهی

........................

🎥گوزنها
#گوزنها #بهروزوثوقی #فرامرزقریبیان #مسعودکیمیایی


https://t.me/taft_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ادبیات

"گل آفتابگردان و نماز آفتابش
به شب و به ابر و ظلمت،
نشود دمی بر او گم:

"دل اوست ، قبله‌یابش"

#استاد_شفیعی_کدکنى



https://t.me/taft_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ادبیات

وظیفهٔ هنرمند خلق و آفرینش هرچه بیشتر احتمالات است. ویتگن اشتاین گفت: « در جستجوی معنی مباش، در جستجوی کاربرد باش».
به جای اینکه در جستجوی معنی شعر حافظ باشیم بایستی در جستجوی کاربرد شعرش باشیم.
حوزهٔ «معنی» چیز بسیار محدودی است در صورتی که حوزهٔ "یعنی"(کاربرد) بسیار وسیع است.
حافظ ذهن انسان را نمی‌خواند بلکه او مجموعهٔ احتمالات را آنچنان فراهم می‌کند که با زندگی و اندیشه‌های هر انسانی همخوانی دارد.
با اطمینان می‌توان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
حافظِ ما در فرهنگ بشری بی‌مانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دوره‌ای شعر او را آینهٔ اندیشه‌های خود بدانند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفت‌سین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر به‌فرد است و همانند ندارد.

#استاد_شفیعی_کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، ص ۱۰۴ و جلد دوم، ص ۱۴

ویدیو:#محمدرضا_یادگار
#روستای_نوایگان_داراب


https://t.me/taft_Iran
#ادبیات


"شرم دارم برده باشم،حتی برده‌ی یک عقیده‌."

📚 از چشم غربی
#جوزف_کنراد
#احمد_میرعلائی


https://t.me/taft_Iran
#ادبیات

استادمحمدرضا شفیعی کدکنی میگوید؛

ادبیات فارسی سالها باید در انتظار بماند تا چهره ای به مانندِ فروغ بر صحایف پریشان و آشفتهٔ آن که میدان ادعاهای بی جا و آشفته کاریهای متشاعرچَگانِ پیر و جوان است بتابد و چه دیر خواهد بود تا چهره ای چون او در شعر ما روی نماید.
فروغ اگر خالص ترین و برجسته ترین چهره ی روشنفکری ایران، در نیمه دوم قرن بیستم نباشد، بی گمان یکی از دو سه تن چهره هایی است که عنوانِ روشنفکر، به کمال، بر آنان صادق است.
صورت و معنی در شعر او مدرن است. هیچ گونه نقابی از صنعت و ریای روشنفکرانه که اغلب متظاهرین در کشورِ ما گرفتارِ آن هستند برچهره ی شخصیت او دیده نمی شود..
اما فروغ در هنرِ خویش، زلال است و خالص.همان است که احساس می کند و همان است که می گوید.

یادش جاودان باد.

https://t.me/taft_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ادبیات

"سپیده دم
به هزار زبان
وِلوِله بود.
بیداری
از افق به افق می‌گذشت
و هم‌چنان که آوازِ دوردستِ گردونه‌ی آفتاب
نزدیک می‌شد
ولوله‌ی پراکنده
شکل می‌گرفت
تا یکپارچه
به سرودی روشن بَدل شود.
پیشبازیان
تسبیح‌گوی
به مطلع آفتاب می‌رفتند
و من
خاموش و بی‌خویش
با خلوتِ ایوانِ چوبین
بیگانه می‌شدم."

#احمد_شاملو


https://t.me/taft_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ادبیات


دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بویِ علفی می‌آمد!

در دلِ من چیزی‌ست،
مثلِ یک بیشه‌یِ نور،
مثلِ خوابِ دَمِ صبح
و چنان بی‌تابم،
که دلم می‌خواهد
بدوم تا تهِ دشت،
بروم تا سرِ کوه...

✍️#سهراب_سپهری