✳️ قصیدهٔ «پیام»، بخش چهارم
🔻 ۷
طنین پرتپش لا اله الا الله
فکنده لرزه بر اندامِ شهر، چون تُندَر
نگاهِ شهر به رفتارِ تازهٔ مردی است
که بوده است امین و شده است پیغمبر
پیمبری که خدا را یگانه خوانَد و نیز
به جز خدا، همه ارباب ز او شده منکَر
رهایی تن و جان را به دین تازهٔ خویش
گشوده است فراروی مردمان، معبر
به گوش مردم محروم، گفتهاش دلخواه
به جان خیل ستمباره، شیوهاش نشتر
پیام آورد از جانب خدا، زی خلق
به گونهای که فرومانده هر سخنگستر
نه شاعر است و نه ساحر، نه کاهن و نه حکیم
که این کسان دگرند و پیمبر است دگر
صلای او مگر از نای مرد و زن خیزد
که بازگو شود این گفتهها به هر محضر:
کنید بندگی او که رمز آزادی است
که بندگیش رهاتان کند ز هر مهتر
به سوی حق بگرایید تا شوید آزاد
هلا گروه ستمکش، ز بندِ استمگر
به سوی او که عزیز و حکیم و قدوس است
همان که هست مر او را همه جهان، کشور
نزاد و نیز نزاید، که بوده است و بوَد
توان شناخت ورا، هر کجا به چشمِ فِکَر
نظر کنید به این آسمانِ استاده
به گردش شب و روز سیاه و روشنگر
به گونهگونگی رنگهای کوهستان
به خاک و قطرهٔ باران و گونه گونه شجر
نظر کنید به این جمله تا که دریابید
کز اوست در همه گیتی هزار گونه اثر
هرآنچه خود به زمین است و آسمان، از اوست
که هر چه هست، به فرمان اوست فرمانبر
سجود اوست نمازی که میبرد هر شاخ
درود اوست خروشی که میکند تندر
به ابر گفته ببارد، زمین برویاند
شجر ز باد شود باردار و آرد بر
به بهرهبردن انسان در این جهان بزرگ
بیافریده هزاران نِعَم برون ز شمر
اراده کرده خدا تا که حکمران زمین
شوند مردم محروم، نک بزرگ خبر!
🔻 ۸
ز بیم بعثت و این نهضت رهاییبخش
شدند جملهٔ یغماگران به فکر اندر
همان کسان که ربایند حق رنجبران
همان گُرُه که کشد خون خلق در ساغر
کز این پیام، ستمدیدگان برآشوبند
دگر به هیچ نگیرند کهتران، مهتر
نیاز آمدشان روبهرو شدن با او
از آن سپس که نشد حاصلی ز شور و ز شر
بدین امید که با وعده و فریب و مقام
از این خرابگری بگذرد پیامآور
کنون به خانهٔ بوطالب است این برخورد
سزاست تا که شوی جمله چشم و گوش ایدر:
-: «چه فتنهای است که در شهر کردهای برپا
چه آتشی است که افکندهای به خشک و به تر؟
چه گفتهای که جوانان ز ره بهدر شدهاند
چه کردهای که ستاده پسر به روی پدر؟
چگونه سنت اجداد را شماری پست
چرا به جمله خدایان ما زنی تسخر؟
تو خود بزرگتباری، چگونه میگویی
تفاوتی نبوَد بین کهتر و مهتر
مهل که قوم از این گفتهها شود بیدین
مهل که سنت و امنیّت اوفتد به خطر
نگر که جمله تو را دوستدار و همخونیم
به ما بگوی چه داری بهراستی در سر؟
اگر امارتِ این شهر و قوم میخواهی
تو باش مهتر و ما نیز جمله فرمانبر
وگر تو راست نیازی به مکنت و زر و سیم
نیازهات برآریم هم به سیم و به زر
صوابِ ما و تو این است ای امین قریش!
بیا مجادله بگذار و زین هویٰ بگذر
وگر که باز نگردی از این طریق خطا
میانِ ما و تو شمشیر میشود داور.»
🔻 ۹
گشود لب چو به پاسخ نبی، زمان یک دم
ستاد و دوخت نگه بر لبانِ پیغمبر
نفس به نای زمان شد گره که نک باید
بگردد از رهِ خود، یا به راه گیرد پر
-: «به آن که داده مرا جان، بوَد مرا تا جان
به هر دو دست نهیدم اگر چه شمس و قمر،
ز راه خویش نگردم، به هیچ رو هرگز.»
- زمان به راه فتاد از نخست پویاتر.
به این صحیفهٔ قرآن که ذکر حق دارد
هلاکت است سرانجامِ مردمِ کافر
بسا کسا به زمانها، که بر پیمبرها
شدند منکر و دیدند عاقبت کیفر
به این مداوم پویندهٔ زمان، سوگند
که آدمی است به احوال خود زیانآور
مگر به پرتو ایمان و پایداری حق
ز تنگنای بجوید به سوی خیر، مفر
تو جانشین خدایی به خاک، ای انسان
بههوش باش و بدین قدر خویشتن بنگر
ز روح خویش، خداوند بردمیده به تو
تویی ز جملهٔ مخلوق، در جهان برتر
ز خونِ بسته تو را آفرید، ایزدِ پاک
تو را اراده و دانش نهاد در جوهر
ز بیشمار صفات خود این دو را به تو داد
دو موهبت که بود هر دو بیحد و بیمر
که خود به پرتو دانش، صواب دریابی
کنی اراده و یابی به هر مراد، ظفر
(ادامه دارد)
#بعثت
#پیام
#نعمت_میرزازاده
@mkazemkazemi
🔻 ۷
طنین پرتپش لا اله الا الله
فکنده لرزه بر اندامِ شهر، چون تُندَر
نگاهِ شهر به رفتارِ تازهٔ مردی است
که بوده است امین و شده است پیغمبر
پیمبری که خدا را یگانه خوانَد و نیز
به جز خدا، همه ارباب ز او شده منکَر
رهایی تن و جان را به دین تازهٔ خویش
گشوده است فراروی مردمان، معبر
به گوش مردم محروم، گفتهاش دلخواه
به جان خیل ستمباره، شیوهاش نشتر
پیام آورد از جانب خدا، زی خلق
به گونهای که فرومانده هر سخنگستر
نه شاعر است و نه ساحر، نه کاهن و نه حکیم
که این کسان دگرند و پیمبر است دگر
صلای او مگر از نای مرد و زن خیزد
که بازگو شود این گفتهها به هر محضر:
کنید بندگی او که رمز آزادی است
که بندگیش رهاتان کند ز هر مهتر
به سوی حق بگرایید تا شوید آزاد
هلا گروه ستمکش، ز بندِ استمگر
به سوی او که عزیز و حکیم و قدوس است
همان که هست مر او را همه جهان، کشور
نزاد و نیز نزاید، که بوده است و بوَد
توان شناخت ورا، هر کجا به چشمِ فِکَر
نظر کنید به این آسمانِ استاده
به گردش شب و روز سیاه و روشنگر
به گونهگونگی رنگهای کوهستان
به خاک و قطرهٔ باران و گونه گونه شجر
نظر کنید به این جمله تا که دریابید
کز اوست در همه گیتی هزار گونه اثر
هرآنچه خود به زمین است و آسمان، از اوست
که هر چه هست، به فرمان اوست فرمانبر
سجود اوست نمازی که میبرد هر شاخ
درود اوست خروشی که میکند تندر
به ابر گفته ببارد، زمین برویاند
شجر ز باد شود باردار و آرد بر
به بهرهبردن انسان در این جهان بزرگ
بیافریده هزاران نِعَم برون ز شمر
اراده کرده خدا تا که حکمران زمین
شوند مردم محروم، نک بزرگ خبر!
🔻 ۸
ز بیم بعثت و این نهضت رهاییبخش
شدند جملهٔ یغماگران به فکر اندر
همان کسان که ربایند حق رنجبران
همان گُرُه که کشد خون خلق در ساغر
کز این پیام، ستمدیدگان برآشوبند
دگر به هیچ نگیرند کهتران، مهتر
نیاز آمدشان روبهرو شدن با او
از آن سپس که نشد حاصلی ز شور و ز شر
بدین امید که با وعده و فریب و مقام
از این خرابگری بگذرد پیامآور
کنون به خانهٔ بوطالب است این برخورد
سزاست تا که شوی جمله چشم و گوش ایدر:
-: «چه فتنهای است که در شهر کردهای برپا
چه آتشی است که افکندهای به خشک و به تر؟
چه گفتهای که جوانان ز ره بهدر شدهاند
چه کردهای که ستاده پسر به روی پدر؟
چگونه سنت اجداد را شماری پست
چرا به جمله خدایان ما زنی تسخر؟
تو خود بزرگتباری، چگونه میگویی
تفاوتی نبوَد بین کهتر و مهتر
مهل که قوم از این گفتهها شود بیدین
مهل که سنت و امنیّت اوفتد به خطر
نگر که جمله تو را دوستدار و همخونیم
به ما بگوی چه داری بهراستی در سر؟
اگر امارتِ این شهر و قوم میخواهی
تو باش مهتر و ما نیز جمله فرمانبر
وگر تو راست نیازی به مکنت و زر و سیم
نیازهات برآریم هم به سیم و به زر
صوابِ ما و تو این است ای امین قریش!
بیا مجادله بگذار و زین هویٰ بگذر
وگر که باز نگردی از این طریق خطا
میانِ ما و تو شمشیر میشود داور.»
🔻 ۹
گشود لب چو به پاسخ نبی، زمان یک دم
ستاد و دوخت نگه بر لبانِ پیغمبر
نفس به نای زمان شد گره که نک باید
بگردد از رهِ خود، یا به راه گیرد پر
-: «به آن که داده مرا جان، بوَد مرا تا جان
به هر دو دست نهیدم اگر چه شمس و قمر،
ز راه خویش نگردم، به هیچ رو هرگز.»
- زمان به راه فتاد از نخست پویاتر.
به این صحیفهٔ قرآن که ذکر حق دارد
هلاکت است سرانجامِ مردمِ کافر
بسا کسا به زمانها، که بر پیمبرها
شدند منکر و دیدند عاقبت کیفر
به این مداوم پویندهٔ زمان، سوگند
که آدمی است به احوال خود زیانآور
مگر به پرتو ایمان و پایداری حق
ز تنگنای بجوید به سوی خیر، مفر
تو جانشین خدایی به خاک، ای انسان
بههوش باش و بدین قدر خویشتن بنگر
ز روح خویش، خداوند بردمیده به تو
تویی ز جملهٔ مخلوق، در جهان برتر
ز خونِ بسته تو را آفرید، ایزدِ پاک
تو را اراده و دانش نهاد در جوهر
ز بیشمار صفات خود این دو را به تو داد
دو موهبت که بود هر دو بیحد و بیمر
که خود به پرتو دانش، صواب دریابی
کنی اراده و یابی به هر مراد، ظفر
(ادامه دارد)
#بعثت
#پیام
#نعمت_میرزازاده
@mkazemkazemi
Forwarded from ایبنا (خبرگزاری کتاب ایران)
🔰محمدکاظم کاظمی در یادداشت اختصاصیاش برای ایبنا مطرح کرد؛
🔸جشنواره شعر فجر را جشنواره ملی شعر ایران بدانیم/ محافل ادبی در شهرهایی که هنوز «محفلزده» نشدهاند برگزار شوند
🔹محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستانی و عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی که سابقه دبیری یازدهمین دوره جشنواره شعر فجر را در کارنامه خود دارد در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده نکتههایی را در مورد هفدهمین دوره جشنواره فجر بیان کرده است.
🔻متن کامل خبر:
https://www.ibna.ir/vdcfe0dmjw6dm1a.igiw.html
@ibna_official
🔸جشنواره شعر فجر را جشنواره ملی شعر ایران بدانیم/ محافل ادبی در شهرهایی که هنوز «محفلزده» نشدهاند برگزار شوند
🔹محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستانی و عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی که سابقه دبیری یازدهمین دوره جشنواره شعر فجر را در کارنامه خود دارد در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده نکتههایی را در مورد هفدهمین دوره جشنواره فجر بیان کرده است.
🔻متن کامل خبر:
https://www.ibna.ir/vdcfe0dmjw6dm1a.igiw.html
@ibna_official
کانال محمدکاظم کاظمی
🔰محمدکاظم کاظمی در یادداشت اختصاصیاش برای ایبنا مطرح کرد؛ 🔸جشنواره شعر فجر را جشنواره ملی شعر ایران بدانیم/ محافل ادبی در شهرهایی که هنوز «محفلزده» نشدهاند برگزار شوند 🔹محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستانی و عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان…
یادداشتی دربارهٔ هفدهمین جشنوارهٔ شعر فجر در سایت خبرگزاری کتاب.
Forwarded from مطبوعات قدیمی
✳️ مجموعه مجلات طنز دوره پهلوی، نشریات حوزه زنان و جراید نظامی این دوره در تلگرام آپلود شده و آماده ارسال برای خریداران است، مبالغ دریافتی از شما صرف خرید نسخه های کاغذی و اسکن آن ها می شود
@seyedrohollahaminabadi
@seyedrohollahaminabadi
کانال محمدکاظم کاظمی
✳️ مجموعه مجلات طنز دوره پهلوی، نشریات حوزه زنان و جراید نظامی این دوره در تلگرام آپلود شده و آماده ارسال برای خریداران است، مبالغ دریافتی از شما صرف خرید نسخه های کاغذی و اسکن آن ها می شود @seyedrohollahaminabadi
دوستانی که علاقهمند به نسخهٔ اسکنشدهٔ نشریات سالهای پیش هستند، از این مجموعهٔ غنی که به کوشش جناب سید روحالله امینآبادی گردآوری و تهیه شده است، غافل نشوند. در این کانال اطلاعات بیشتر در این مورد را میتوانید بیابید.
https://t.me/oldnewspaper
https://t.me/oldnewspaper
Telegram
مطبوعات قدیمی
@oldnewspaper
سایت ما:
arshiveiran.com
@seyedrohollahaminabadi
سایت ما:
arshiveiran.com
@seyedrohollahaminabadi
✳️ قصیدهٔ «پیام»، بخش پنجم
(شروع انتشار این قصیده، از اینجاست)
بههوش باش که علم و ارادهای که تو راست
دو شهپرند، به سویِ خدا تو را رهبر
تویی که خالقِ آزادِ سرنوشت خودی
تو را نه سود و زیان است از قضا و قدر
ز کار خلق، خدا مشکلی بنگشاید
به جدّ و جهد نخیزند جمله قوم، اگر
که آدمی نبرَد بهره جز به کوشش خویش
به آدمی نرسد جز ز خویش، سود و ضرر
پیمبران همه مبعوث هوشدار تو اند
که کیستی و چهسان زندگی کنی بهتر
پیمبران را باید اجابت از سرِ صدق
که روح تازه دمانند در حیات بشر
بشر اسیر زمین است و تختهبندِ تن است
نیازهاش چنان ریسمان و او چنبر
نیازِ زیستن و نان و آب خود جستن
غریزه است و نه کس را از آن گزیر و مفر
برای آن که تواند به راه یزدان رفت
بباید ایمنیاش داد و پایِ راهسپر
چگونه پای؟ دو پای از معاش خود ستوار
چگونه ایمنی؟ ایمنشدن ز غارتگر
اگر معاش نباشد ورا، ندارد دین
که این دو نیست جدا هیچگه ز یکدیگر
چو دسترنجِ ورا بازگیری از دستش
ز شأن آدمیاش کاهی و شود مضطر
هر آنکه بهرهکشی میکند ز دیگر خلق،
چنان بوَد که به جنگ خدای، بسته کمر
زمین از آنِ خدای است و خلق، وارث او
به حق خلق، نشاید ستم ز هیچ نفر
که تن به رنج دهد مرد تا بیاساید
وگر که بهرهٔ رنجش رباید استمگر
نیازمند، کسی اینچنین، که مانده پریش
شود اراده و آزادگی از او یکسر
ز سیرِ رفعتِ انسانیاش شود محروم
چو از بلندی پرواز، مرغکی بیپر
هر آنکه خلق چنین خواست کرد، خصم خداست
به چهره آدم و در طینت است دیوسیَر
که پیش دانش و تقوی که شاهراه خداست
به هیچگونه نباید نهاد سد و سپر
هر آنکه هست مسلمان، به هر بلاد یکی است
اگر به چهره سیاه است یا به چشم اخضر
نژاد و رخت و زبان و زمین نباشد مرز
مگر تلاقی توحید و شرک، در باور
عیار ارزش هر کس به قدر پاکی اوست
هر آنکه دانش و تقواش بیشتر، بهتر
🔻 ۱۰
دگر جهاد عظیم است و بیشمار بلا
دگر قلیلی و هر سو ز دشمنان لشکر
همی تحمل خواری برای خیرِ کسان
همی ستادن و کردن هزار گونه خطر
سری که کارگه خیر مرد و زن میبود
ز دست خصم، بسی دید سنگ و خاکستر
گهی به سخره، که این است ساحر و مجنون
گهی به طعنه، که این است بیکس و ابتر
سه برگریز خزان در فجیعتر احوال
به جای خیمه، هوا بود و درّهشان بستر
کسی ندید و ندانست چون گذشت سه سال
بر آن گروه که بُد قوتشان ز خون جگر
گهی روانهشدن بود، سوی ملک حَبَش
پناهجستن از آن دشمنان به رنج سفر
گهی مباهله و گاه کشمکش با خصم
گهی مهاجرت و ترک خانه و همسر
چه مایه جان گرامی بسوخت، کاین شعله
به پرتو آمد و گردید زهرهٔ ازهر
گهی به «خندق» و «بدر» است رزم و پیروزی
گهی قصاص «اُحُد» را گشایش «خیبر»
به پایمردی یارانِ در شمار اندک
به جانفشانیِ آن مؤمنانِ شیرشکَر
که رشد ساقهٔ اسلام را بُدند سحاب
که قطع ریشهٔ بیداد را بُدند تبر
به پاسداری حق، رزم را ستاده به جان
شعاعِ روشنِ خورشیدِ تیغها بر سر
به آنچه امر خداوند، خاشع و تسلیم
به پیش لشکر دشمن، مبارز و صفدر
مسلّم است که فرجام کار، پیروزی است
که مژده داده خداوندِ قادرِ داور
زدودن حرم پاک حق از آن بتها
سپس «بلال» به تکبیر، زان بلند مقر
اذان نگفت، که پایان ظلم کرد اعلام
یکی غلام سیهچهرِ الکنِ لاغر:
کز این سپس، همه یکسان و در کنار هماند
اگرچه میر قریش است این و، آن بربر
که خانوادهٔ انسان ز هر نژاد و محیط
یکی است امت واحد، به گرد این محور
بدین طریق، رهایی ز گیر و دارِ حجاز
سپس نبشتن فرمان به خسرو و قیصر
به چندگامی پایان عمر، آن ابلاغ
به نیمروز، بر آن از جهازها منبر
که چیست مایهٔ جاوید ماندن اسلام
که کیست از پس من این قیام را رهبر
که در برابر هر نهضتی به بحر زمان
هزار موج مخالف کنند سینه سپر
سزاست رهبری خلق را به سوی هدف
کسی به دانش و تقوا ز همگنان برتر
کدام دانش؟ آگاهبودن از مقصود
کدام تقوا؟ در راه حق نهادن سر
(ادامه دارد)
#بعثت
#پیام
#نعمت_میرزازاده
@mkazemkazemi
(شروع انتشار این قصیده، از اینجاست)
بههوش باش که علم و ارادهای که تو راست
دو شهپرند، به سویِ خدا تو را رهبر
تویی که خالقِ آزادِ سرنوشت خودی
تو را نه سود و زیان است از قضا و قدر
ز کار خلق، خدا مشکلی بنگشاید
به جدّ و جهد نخیزند جمله قوم، اگر
که آدمی نبرَد بهره جز به کوشش خویش
به آدمی نرسد جز ز خویش، سود و ضرر
پیمبران همه مبعوث هوشدار تو اند
که کیستی و چهسان زندگی کنی بهتر
پیمبران را باید اجابت از سرِ صدق
که روح تازه دمانند در حیات بشر
بشر اسیر زمین است و تختهبندِ تن است
نیازهاش چنان ریسمان و او چنبر
نیازِ زیستن و نان و آب خود جستن
غریزه است و نه کس را از آن گزیر و مفر
برای آن که تواند به راه یزدان رفت
بباید ایمنیاش داد و پایِ راهسپر
چگونه پای؟ دو پای از معاش خود ستوار
چگونه ایمنی؟ ایمنشدن ز غارتگر
اگر معاش نباشد ورا، ندارد دین
که این دو نیست جدا هیچگه ز یکدیگر
چو دسترنجِ ورا بازگیری از دستش
ز شأن آدمیاش کاهی و شود مضطر
هر آنکه بهرهکشی میکند ز دیگر خلق،
چنان بوَد که به جنگ خدای، بسته کمر
زمین از آنِ خدای است و خلق، وارث او
به حق خلق، نشاید ستم ز هیچ نفر
که تن به رنج دهد مرد تا بیاساید
وگر که بهرهٔ رنجش رباید استمگر
نیازمند، کسی اینچنین، که مانده پریش
شود اراده و آزادگی از او یکسر
ز سیرِ رفعتِ انسانیاش شود محروم
چو از بلندی پرواز، مرغکی بیپر
هر آنکه خلق چنین خواست کرد، خصم خداست
به چهره آدم و در طینت است دیوسیَر
که پیش دانش و تقوی که شاهراه خداست
به هیچگونه نباید نهاد سد و سپر
هر آنکه هست مسلمان، به هر بلاد یکی است
اگر به چهره سیاه است یا به چشم اخضر
نژاد و رخت و زبان و زمین نباشد مرز
مگر تلاقی توحید و شرک، در باور
عیار ارزش هر کس به قدر پاکی اوست
هر آنکه دانش و تقواش بیشتر، بهتر
🔻 ۱۰
دگر جهاد عظیم است و بیشمار بلا
دگر قلیلی و هر سو ز دشمنان لشکر
همی تحمل خواری برای خیرِ کسان
همی ستادن و کردن هزار گونه خطر
سری که کارگه خیر مرد و زن میبود
ز دست خصم، بسی دید سنگ و خاکستر
گهی به سخره، که این است ساحر و مجنون
گهی به طعنه، که این است بیکس و ابتر
سه برگریز خزان در فجیعتر احوال
به جای خیمه، هوا بود و درّهشان بستر
کسی ندید و ندانست چون گذشت سه سال
بر آن گروه که بُد قوتشان ز خون جگر
گهی روانهشدن بود، سوی ملک حَبَش
پناهجستن از آن دشمنان به رنج سفر
گهی مباهله و گاه کشمکش با خصم
گهی مهاجرت و ترک خانه و همسر
چه مایه جان گرامی بسوخت، کاین شعله
به پرتو آمد و گردید زهرهٔ ازهر
گهی به «خندق» و «بدر» است رزم و پیروزی
گهی قصاص «اُحُد» را گشایش «خیبر»
به پایمردی یارانِ در شمار اندک
به جانفشانیِ آن مؤمنانِ شیرشکَر
که رشد ساقهٔ اسلام را بُدند سحاب
که قطع ریشهٔ بیداد را بُدند تبر
به پاسداری حق، رزم را ستاده به جان
شعاعِ روشنِ خورشیدِ تیغها بر سر
به آنچه امر خداوند، خاشع و تسلیم
به پیش لشکر دشمن، مبارز و صفدر
مسلّم است که فرجام کار، پیروزی است
که مژده داده خداوندِ قادرِ داور
زدودن حرم پاک حق از آن بتها
سپس «بلال» به تکبیر، زان بلند مقر
اذان نگفت، که پایان ظلم کرد اعلام
یکی غلام سیهچهرِ الکنِ لاغر:
کز این سپس، همه یکسان و در کنار هماند
اگرچه میر قریش است این و، آن بربر
که خانوادهٔ انسان ز هر نژاد و محیط
یکی است امت واحد، به گرد این محور
بدین طریق، رهایی ز گیر و دارِ حجاز
سپس نبشتن فرمان به خسرو و قیصر
به چندگامی پایان عمر، آن ابلاغ
به نیمروز، بر آن از جهازها منبر
که چیست مایهٔ جاوید ماندن اسلام
که کیست از پس من این قیام را رهبر
که در برابر هر نهضتی به بحر زمان
هزار موج مخالف کنند سینه سپر
سزاست رهبری خلق را به سوی هدف
کسی به دانش و تقوا ز همگنان برتر
کدام دانش؟ آگاهبودن از مقصود
کدام تقوا؟ در راه حق نهادن سر
(ادامه دارد)
#بعثت
#پیام
#نعمت_میرزازاده
@mkazemkazemi
Telegram
کانال محمدکاظم کاظمی
✳️ پیام
قصیدهای است باشکوه، طولانی و پرمعنی از نعمت میرزازاده (م. آزرم). این شاعر چند قصیدهٔ عالی دربارهٔ حضرت پیامبر، حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا دارد و اینها در کتاب «لیلةالقدر» او چاپ شده است. دریغ که گذشت ایام و فاصلهای که شاعرِ این سرودهها با نظام…
قصیدهای است باشکوه، طولانی و پرمعنی از نعمت میرزازاده (م. آزرم). این شاعر چند قصیدهٔ عالی دربارهٔ حضرت پیامبر، حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا دارد و اینها در کتاب «لیلةالقدر» او چاپ شده است. دریغ که گذشت ایام و فاصلهای که شاعرِ این سرودهها با نظام…
Forwarded from کانال محمدکاظم کاظمی
کانال محمدکاظم کاظمی
نصرت فتحعلی خان – یا حسین
🔴 یا حسین، یا حسین
یک قوالی مذهبی از نصرت فتحعلی خان
از احمد شهریار، شاعر گرانقدر پاکستانی به خاطر این ترجمه سپاسگزارم.
شہیدِ کربلا کی مومنو جب یاد آتی ہے
تڑپ جاتی ہے دنیا خون کے آنسو بہاتی ہے
(ای مومنان! هنگامی که به یاد شهید کربلا می افتد
دنیا مضطرب شده و خون گریه می کند)
شاه است حسین، پادشاه است حسین
دین است حسین، دینپناه است حسین
سر داد و نداد دست در دست یزید
حقا که بنای لااله است حسین
سجدے میں سر کٹانے کو آخر کٹا دیا
لیکن خدا کے نام کا ڈنکا بجا دیا
(هرچند اجازه داد سرش در سجده بریده شود
اما نامِ خدا را (در دنیا) عام کرد.)
دین کی گر تلاش ہے سر کو جھکا نماز میں
دل سے خودی کو دور کر، خود کو مٹا نماز میں
آئے گا تجھ کو تب نظر روئے خدا نماز میں
پہلے حسین کی طرح سر کو کٹا نماز میں
(اگر دنبال دین هستی، سرت را در نماز خم کن
خودبینی را از دلت دور کن و خودت را در نماز فنا کن
آن وقت است که در نمازت لقای خدا را خواهی دید
(پس) اول مانند حسین باید سرت در نماز بریده شود.)
کس کی مجال اے حسین، کس کی ہو تجھ سے ہمسری
باپ اگر امام تھے، نانا کے گھر پیمبری
شکل حسین دیکھ کر حق بھی کہے گا حشر میں
اے مرے مصطفی کے لال امت مصطفی بری
(ای حسین! چه کسی جرائت همانندی تو را دارد
اگر پدرت امام بود، خانۀ جدت پیغبری داشت
در روز حشر با دیدن روی حسین خدا خواهد گفت:
ای نورِ دیدۀ مصطفی! (به خاطر تو) امتِ مصطفی آزاد است.)
سلامی کربلا میں کیا قیامت کی گھڑی ہوگی
چھری شبیر کی گردن پہ جس دم چل رہی ہوگی
(ای سلامی! در کربلا چه محشری برپا بوده باشد
هنگامی که بر گردن حسین خنجر کشیده می شد)
کلیجا تھام کر پیرِ فلک بھی رہ گیا ہوگا
کلیجے پر علی اکبر کے برچھی جب لگی ہوگی
(شاید پیرِ فلک نیز دستش را بر جگر گذاشته باشد
زمانی که دشنه بر جگر علی اکبر خورده باشد)
مجھے جانے دو پانی بھر کے یہ عباس کہتے تھے
کئی دن کی پیاسی ہے سکینہ رو رہی ہوگی
(هنگام پر کردن (مشک) آب، عباس میگفت: «بگذار برویم»
سکینه چند روز است که تشنه است، شاید دارد گریه می کند)
لٹی ہے جیسے دنیا کربلا میں ابن حیدر کی
کسی مظلوم کی دنیا نہ دنیا میں لٹی ہوگی
(آن گونه که دنیای ابن حیدر در کربلا به غارت رفت
دنیای هیچ مظلومی در این دنیا به آن صورت برباد نشده است)
(در اینجا قدری راگخوانی دارد. دقیقۀ ۹)
محمد کے نواسے نے جو کی تیغوں کے سائے میں
بشر تو کیا فرشتوں سے نہ ایسی بندگی ہوگی
(آن گونه بندگیای که نوۀ محمد در زیر تیغ انجام داد
بشر که بماند، فرشته ها از عهدۀ آن برنخواهند آمد)
ہمارے خون کے بدلے میں امت بخش دے یارب
خدا سے حشر میں یہ التجا شبیر کی ہوگی
(خدایا! به حق خون ما، این امت را ببخش!
در روز جزا، حسین از خدا این التجا را خواهد کرد)
@mkazemkazemi
یک قوالی مذهبی از نصرت فتحعلی خان
از احمد شهریار، شاعر گرانقدر پاکستانی به خاطر این ترجمه سپاسگزارم.
شہیدِ کربلا کی مومنو جب یاد آتی ہے
تڑپ جاتی ہے دنیا خون کے آنسو بہاتی ہے
(ای مومنان! هنگامی که به یاد شهید کربلا می افتد
دنیا مضطرب شده و خون گریه می کند)
شاه است حسین، پادشاه است حسین
دین است حسین، دینپناه است حسین
سر داد و نداد دست در دست یزید
حقا که بنای لااله است حسین
سجدے میں سر کٹانے کو آخر کٹا دیا
لیکن خدا کے نام کا ڈنکا بجا دیا
(هرچند اجازه داد سرش در سجده بریده شود
اما نامِ خدا را (در دنیا) عام کرد.)
دین کی گر تلاش ہے سر کو جھکا نماز میں
دل سے خودی کو دور کر، خود کو مٹا نماز میں
آئے گا تجھ کو تب نظر روئے خدا نماز میں
پہلے حسین کی طرح سر کو کٹا نماز میں
(اگر دنبال دین هستی، سرت را در نماز خم کن
خودبینی را از دلت دور کن و خودت را در نماز فنا کن
آن وقت است که در نمازت لقای خدا را خواهی دید
(پس) اول مانند حسین باید سرت در نماز بریده شود.)
کس کی مجال اے حسین، کس کی ہو تجھ سے ہمسری
باپ اگر امام تھے، نانا کے گھر پیمبری
شکل حسین دیکھ کر حق بھی کہے گا حشر میں
اے مرے مصطفی کے لال امت مصطفی بری
(ای حسین! چه کسی جرائت همانندی تو را دارد
اگر پدرت امام بود، خانۀ جدت پیغبری داشت
در روز حشر با دیدن روی حسین خدا خواهد گفت:
ای نورِ دیدۀ مصطفی! (به خاطر تو) امتِ مصطفی آزاد است.)
سلامی کربلا میں کیا قیامت کی گھڑی ہوگی
چھری شبیر کی گردن پہ جس دم چل رہی ہوگی
(ای سلامی! در کربلا چه محشری برپا بوده باشد
هنگامی که بر گردن حسین خنجر کشیده می شد)
کلیجا تھام کر پیرِ فلک بھی رہ گیا ہوگا
کلیجے پر علی اکبر کے برچھی جب لگی ہوگی
(شاید پیرِ فلک نیز دستش را بر جگر گذاشته باشد
زمانی که دشنه بر جگر علی اکبر خورده باشد)
مجھے جانے دو پانی بھر کے یہ عباس کہتے تھے
کئی دن کی پیاسی ہے سکینہ رو رہی ہوگی
(هنگام پر کردن (مشک) آب، عباس میگفت: «بگذار برویم»
سکینه چند روز است که تشنه است، شاید دارد گریه می کند)
لٹی ہے جیسے دنیا کربلا میں ابن حیدر کی
کسی مظلوم کی دنیا نہ دنیا میں لٹی ہوگی
(آن گونه که دنیای ابن حیدر در کربلا به غارت رفت
دنیای هیچ مظلومی در این دنیا به آن صورت برباد نشده است)
(در اینجا قدری راگخوانی دارد. دقیقۀ ۹)
محمد کے نواسے نے جو کی تیغوں کے سائے میں
بشر تو کیا فرشتوں سے نہ ایسی بندگی ہوگی
(آن گونه بندگیای که نوۀ محمد در زیر تیغ انجام داد
بشر که بماند، فرشته ها از عهدۀ آن برنخواهند آمد)
ہمارے خون کے بدلے میں امت بخش دے یارب
خدا سے حشر میں یہ التجا شبیر کی ہوگی
(خدایا! به حق خون ما، این امت را ببخش!
در روز جزا، حسین از خدا این التجا را خواهد کرد)
@mkazemkazemi
Forwarded from کانال استاد سرآهنگ (محمدکاظم کاظمی)
✳️ آهنگهای استاد محمدحسین سرآهنگ در سایت محمدکاظم کاظمی
🔻 بخشی دیگر از آهنگهای استاد محمدحسین سرآهنگ در سایت محمدکاظم کاظمی منتشر شد.
این آهنگها همراه با متن شعرها و توضیحات و پانوشتهای لازم منتشر شده است.
🔻 تا کنون حدود ۱۳۰ آهنگ از آنچه در دست دارم، در سایت منتشر شده و حدود دو برابر اینها هنوز در نوبت مانده است. این کار را حدود شش سال است که شروع کردهام و همیشه مشغلههای متعدد، نگذاشته است که به طور مداوم به آن رسیدگی کنم.
🔻 گفتنی است که بیشتر این آهنگها به اضافهٔ حدود ۱۵۰ آهنگ دیگر، در کانال تلگرامی استاد سرآهنگ هم منتشر شده است. آنچه در سایت منتشر میشود در مواردی با توضیحات بیشتری همراه است و نیز گاهی اجراهای متعددی از یک آهنگ را دارد.
🔹 نشانی صفحهٔ اصلی آهنگها در سایت.
https://www.mkkazemi.com/category/sarahang/
این نیز گفتنی است که برای سهولت دسترسی به آهنگها در سایت، یک فهرست کامل از آنها به صورت الفبایی هم منتشر شده است تا یافتن یک آهنگ در سایت، آسان باشد. نشانی فهرست این است.
https://www.mkkazemi.com/fehrest-sarahang/
🔻 بخشی دیگر از آهنگهای استاد محمدحسین سرآهنگ در سایت محمدکاظم کاظمی منتشر شد.
این آهنگها همراه با متن شعرها و توضیحات و پانوشتهای لازم منتشر شده است.
🔻 تا کنون حدود ۱۳۰ آهنگ از آنچه در دست دارم، در سایت منتشر شده و حدود دو برابر اینها هنوز در نوبت مانده است. این کار را حدود شش سال است که شروع کردهام و همیشه مشغلههای متعدد، نگذاشته است که به طور مداوم به آن رسیدگی کنم.
🔻 گفتنی است که بیشتر این آهنگها به اضافهٔ حدود ۱۵۰ آهنگ دیگر، در کانال تلگرامی استاد سرآهنگ هم منتشر شده است. آنچه در سایت منتشر میشود در مواردی با توضیحات بیشتری همراه است و نیز گاهی اجراهای متعددی از یک آهنگ را دارد.
🔹 نشانی صفحهٔ اصلی آهنگها در سایت.
https://www.mkkazemi.com/category/sarahang/
این نیز گفتنی است که برای سهولت دسترسی به آهنگها در سایت، یک فهرست کامل از آنها به صورت الفبایی هم منتشر شده است تا یافتن یک آهنگ در سایت، آسان باشد. نشانی فهرست این است.
https://www.mkkazemi.com/fehrest-sarahang/
Forwarded from آوای خاور
فرهنگِ املاییِ فارسی منتشر شد.
۶۳۴ صفحه، وزیری، جلدِ نرم
چاپِ اول، زمستانِ ۱۴۰۱
ناشر: آوای خاور
بها: ۳۸۰۰۰۰ تومان
برای تهیۀ کتاب به این شماره پیامک بدهید:
۰۹۳۰۵۵۴۰۳۰۸
پیوند گروه نشر آوای خاور
https://t.me/avayekhavarpub
۶۳۴ صفحه، وزیری، جلدِ نرم
چاپِ اول، زمستانِ ۱۴۰۱
ناشر: آوای خاور
بها: ۳۸۰۰۰۰ تومان
برای تهیۀ کتاب به این شماره پیامک بدهید:
۰۹۳۰۵۵۴۰۳۰۸
پیوند گروه نشر آوای خاور
https://t.me/avayekhavarpub
Forwarded from soleiman Cd
«فرهنگِ املاییِ فارسی» منتشر شد.
۶۳۴ صفحه، وزیری، جلدِ نرم
چاپِ اول، زمستانِ ۱۴۰۱
ناشر: آوای خاور
بها: ۳۸۰۰۰۰ تومان
برای تهیۀ کتاب به این شماره پیامک بدهید:
۰۹۳۰۵۵۴۰۳۰۸
پیوند گروه نشر آوای خاور
https://t.me/avayekhavarpub
معرفیِ کتاب
«قانونگذار» باید نوشت یا «قانونگزار»؟
«پیشگفتار» بنویسیم یا «پیشگفتار»؟
«بیعلاقگی» بنویسیم یا «بیعلاقهگی»؟
«مرهم» درست است یا «مرحم»؟
«دردِدل کردن» درست است یا «درد و دل کردن»؟
حتماً شما هم گهگاه با چنین پرسشهایی رو به رو میشوید و میخواهید پاسخِ درست و مطمئنی برای آنها بیابید. فرهنگِ املاییِ فارسی مرجعی دقیق و معتبر برای پاسخ دادن به چنین پرسشهایی است. املا، رسمالخط، حرکتگذاری، و فاصلهگذاری موضوعاتِ این مرجع را تشکیل میدهند.
فرهنگِ املاییِ فارسی همچنین مرجعی روشمند برای گفتارینویسی (شکستهنویسی) است.
مخاطبانِ این کتاب نویسندگان، مترجمان، ویراستاران، روزنامهنگاران، و عمومِ کسانیاند که با خواندن و نوشتن سر و کار دارند.
معرفیِ نویسنده
بهروزِ صفرزاده (متولدِ ۱۳۴۸ تهران) کارنامۀ پُرباری در زمینۀ فرهنگنویسیِ فارسی دارد و در حالِ حاضر سرپرستِ بخشِ تألیف در مؤسسۀ لغتنامۀ دهخداست.
از میانِ آثارِ وی میتوان به فرهنگِ موضوعیِ فارسی (۱۳۹۶)، فرهنگِ فارسیِ گفتاری (۱۳۹۵)، و دستنامۀ ویرایش (۱۳۹۶) اشاره کرد.
۶۳۴ صفحه، وزیری، جلدِ نرم
چاپِ اول، زمستانِ ۱۴۰۱
ناشر: آوای خاور
بها: ۳۸۰۰۰۰ تومان
برای تهیۀ کتاب به این شماره پیامک بدهید:
۰۹۳۰۵۵۴۰۳۰۸
پیوند گروه نشر آوای خاور
https://t.me/avayekhavarpub
معرفیِ کتاب
«قانونگذار» باید نوشت یا «قانونگزار»؟
«پیشگفتار» بنویسیم یا «پیشگفتار»؟
«بیعلاقگی» بنویسیم یا «بیعلاقهگی»؟
«مرهم» درست است یا «مرحم»؟
«دردِدل کردن» درست است یا «درد و دل کردن»؟
حتماً شما هم گهگاه با چنین پرسشهایی رو به رو میشوید و میخواهید پاسخِ درست و مطمئنی برای آنها بیابید. فرهنگِ املاییِ فارسی مرجعی دقیق و معتبر برای پاسخ دادن به چنین پرسشهایی است. املا، رسمالخط، حرکتگذاری، و فاصلهگذاری موضوعاتِ این مرجع را تشکیل میدهند.
فرهنگِ املاییِ فارسی همچنین مرجعی روشمند برای گفتارینویسی (شکستهنویسی) است.
مخاطبانِ این کتاب نویسندگان، مترجمان، ویراستاران، روزنامهنگاران، و عمومِ کسانیاند که با خواندن و نوشتن سر و کار دارند.
معرفیِ نویسنده
بهروزِ صفرزاده (متولدِ ۱۳۴۸ تهران) کارنامۀ پُرباری در زمینۀ فرهنگنویسیِ فارسی دارد و در حالِ حاضر سرپرستِ بخشِ تألیف در مؤسسۀ لغتنامۀ دهخداست.
از میانِ آثارِ وی میتوان به فرهنگِ موضوعیِ فارسی (۱۳۹۶)، فرهنگِ فارسیِ گفتاری (۱۳۹۵)، و دستنامۀ ویرایش (۱۳۹۶) اشاره کرد.
Telegram
آوای خاور
ایران شناسی و خاورشناسی 989305540308
Forwarded from خانهٔ آینه
🍁 شبی با بیدل، ۱۵۷
🔹 یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲
اینستاگرام محمدکاظم کاظمی
🔸 http://instagram.com/mkazemkazemi
🔻 متن غزل
عشق مختار است، با تدبیرِ عقلش کار نیست
«این کنم یا آن کنم» شایستهٔ مختار نیست
خواب را در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست
خانهٔ خورشید را با فرش مخمل کار نیست
شعلهٔ آواز ما در سرمه بالی میزند
شمع را از ضعف، رنگِ ناله در منقار نیست
حسنِ یکتایی و آغوش دویی! وهم است، وهم
تا تو از آیینه مییابی اثر، دیدار نیست
چارسویِ دهر از شورِ زیانکاران پر است
آنکه با خود مایهای دارد، در این بازار نیست
در حصول گنج دنیا از بلا ایمن مباش
نقش روی درهمش جز پیچوتابِ مار نیست
عبرت از آیینه گیر ای غافل از لاف کمال!
عرضِ جوهر جز خراش چهرهٔ اظهار نیست
زین تعلّقها که بر دوش تخیّل بستهایم
آنچه از سر میتوان وا کرد، جز دستار نیست
آمدورفت نفس دارد غبارِ حادثات
جز شکستن، کاروانِ موج را در بار نیست
دل به ذوق وعدهٔ فرداست مغرورِ امل
عشق گوید: چشم وا کن، فرصت آنمقدار نیست
از هوا برپاست «بیدل» خانهٔ وهم حباب
در لباس هستی ما جز نفس یک تار نیست
#شبی_با_بیدل
@khanehayeneh
🔹 یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲
اینستاگرام محمدکاظم کاظمی
🔸 http://instagram.com/mkazemkazemi
🔻 متن غزل
عشق مختار است، با تدبیرِ عقلش کار نیست
«این کنم یا آن کنم» شایستهٔ مختار نیست
خواب را در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست
خانهٔ خورشید را با فرش مخمل کار نیست
شعلهٔ آواز ما در سرمه بالی میزند
شمع را از ضعف، رنگِ ناله در منقار نیست
حسنِ یکتایی و آغوش دویی! وهم است، وهم
تا تو از آیینه مییابی اثر، دیدار نیست
چارسویِ دهر از شورِ زیانکاران پر است
آنکه با خود مایهای دارد، در این بازار نیست
در حصول گنج دنیا از بلا ایمن مباش
نقش روی درهمش جز پیچوتابِ مار نیست
عبرت از آیینه گیر ای غافل از لاف کمال!
عرضِ جوهر جز خراش چهرهٔ اظهار نیست
زین تعلّقها که بر دوش تخیّل بستهایم
آنچه از سر میتوان وا کرد، جز دستار نیست
آمدورفت نفس دارد غبارِ حادثات
جز شکستن، کاروانِ موج را در بار نیست
دل به ذوق وعدهٔ فرداست مغرورِ امل
عشق گوید: چشم وا کن، فرصت آنمقدار نیست
از هوا برپاست «بیدل» خانهٔ وهم حباب
در لباس هستی ما جز نفس یک تار نیست
#شبی_با_بیدل
@khanehayeneh
کانال محمدکاظم کاظمی
🍁 شبی با بیدل، ۱۵۷ 🔹 یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲ اینستاگرام محمدکاظم کاظمی 🔸 http://instagram.com/mkazemkazemi 🔻 متن غزل عشق مختار است، با تدبیرِ عقلش کار نیست «این کنم یا آن کنم» شایستهٔ مختار نیست خواب را در دیدهٔ حیران عاشق بار نیست خانهٔ خورشید را…
با سلام خدمت دوستان. اگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک یاری کنند، برنامههای «شبی با بیدل» را در اینستاگرام دوباره شروع میکنیم. اولین برنامه از دور جدید، قرار است امشب یعنی ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲ به وقت ایران باشد. توضیحات بیشتر در پست قبلی داده شده است.
Forwarded from مکتب بافت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 دختر اهل سمرقند در ریگستان شعر زیبای نجیب بارور را میخواند:
«لهجهام دُر دری اما زبانم پارسیست؛
روح من شهنامه است و جسم و جانم پارسیست؛
از تبار رستم و از زادگاهِ آرشام،
تیرهایم واژگان است و کمانم پارسیست.»
#خراسان_بزرگ
#خانه_خراسان
#مکتب_بافت
@maktabebaft
«لهجهام دُر دری اما زبانم پارسیست؛
روح من شهنامه است و جسم و جانم پارسیست؛
از تبار رستم و از زادگاهِ آرشام،
تیرهایم واژگان است و کمانم پارسیست.»
#خراسان_بزرگ
#خانه_خراسان
#مکتب_بافت
@maktabebaft
Forwarded from آوای قلم
📽ببینید📺
نظامیخوانی زینب بیات (شاعر افغانستانی) در دومین هفته بزرگداشت حکیم نظامی
📎فیلم کامل این شعرخوانی را در آپارات https://www.aparat.com/v/VL7hz تماشا کنید.
#خانه_کتاب_و_ادبیات_ایران
#دومین_هفته_بزرگداشت_حکیم_نظامی
🆔 @AvayeQalam
🆔 ble.ir/khaneh_ketab_adabiat
🆔 eitaa.com/khaneh_ketab_adabiat
نظامیخوانی زینب بیات (شاعر افغانستانی) در دومین هفته بزرگداشت حکیم نظامی
📎فیلم کامل این شعرخوانی را در آپارات https://www.aparat.com/v/VL7hz تماشا کنید.
#خانه_کتاب_و_ادبیات_ایران
#دومین_هفته_بزرگداشت_حکیم_نظامی
🆔 @AvayeQalam
🆔 ble.ir/khaneh_ketab_adabiat
🆔 eitaa.com/khaneh_ketab_adabiat
✳️ قصهٔ ویراستاری
🔻 در واپسین روزهای سال ۱۴۰۱، واپسین صفحات یک پروژهٔ هشتصد صفحهای ویراستاری را کار میکنم. یک دو صفحه ویرایش میکنم و دستم به کار نمیرود. چرا؟
🔻 قریب به سی سال از زمانی که اولین کتاب را ویرایش کردم گذشته است. سی سال یک عمر است. مردم بعد از سی سال کار بازنشسته میشوند. ولی من در همین سال جاری، در شش ماه گذشته پرکارترین دوران ویراستاری همه عمرم را گذراندم. در نیمهٔ دوم امسال، قریب به ۳۵ عنوان کتاب را ویراستاری کردم، حدود شش هزار صفحه کتاب. یعنی ماهی هزار صفحه. البته تقریباً دو برابر اینها هم صفحهآرایی داشتم.
🔻 این حرفه را دوست داشتهام. این که حاصل کار تو، بهبود کیفیت یک کتاب است. هم با زبان فارسی که آن را دوست میداری سر و کار داری و هم در حین کار کتاب میخوانی. خیلی از بهترین کتابهای عمرم را در حین ویرایش خواندهام. به بعضی از این کتابها سخت دل دادهام و بسیار چیزها از آنها آموختهام.
🔻 با ناشران خوبی کار کردهام. نشر عرفان، سپیدهباوران، انتشارات امیری، رخشید، بهنشر و جام جم. همیشه رویههای نیک دیدهام و قدردانی. خیلی از این کتابها برایم عزیز هستند. کتابهای مربوط به افغانستان برای نشر عرفان و امیری، کتابهای ادبیات و کتابهای دکتر شریعتی برای سپیدهباوران، کتابهای روایی جام جم و بسیار کتابهای مهم و ارزشمند دیگر از دوستان شاعر و نویسنده و پژوهشگر.
🔻 ولی طبیعتاً خیلی از کارهای نوشتنی من به زمین ماند. بخشی به خاطر مشغلههای دیگر بود و بخشی هم به خاطر ویراستاریهایی گاه وقتگیر.
🔻 مجموعهای از نقدها و مقالات دربارهٔ شعر معاصر افغانستان و ایران؛ مقالاتی دربارهٔ شعر کهن فارسی؛ مطالب بسیاری دربارهٔ بیدل؛ مطالب بسیاری دربارهٔ نگارش و ویرایش؛ همه اینها منتظر «کتابشدن» هستند. من در دههٔ نود فقط سه کتاب تازه داشتم، در مقابل ده کتاب در دههٔ هشتاد. کارنامهٔ خوبی نیست. سه سال است که بازنویسی گزیدهٔ غزلیات بیدل را بر سر دست دارم و میسر نمیشود تمام کنم. همین کتاب اخیر یعنی «هشترود» هم عملاً هفت سال بر سر دستم بود. در دههٔ هشتاد من چنین کتابی را در هفت ماه مینوشتم.
🔻 پس شاید ضروری و اجتنابناپذیر باشد اگر مدتی کرکرهٔ ویراستاری را پایین بکشم، مگر در مورد کتابهای ناتمام یا ناشرانی که با آنها تعهد یا قرار و مدار کاری دارم و طبیعتاً پایبند این تعهدات هستم. شاید عمری بود و کارهای خود را به یک جایی رساندیم و به این عرصه برگشتیم. یار باقی، کار باقی.
تصویر: چند نمونه از کتابهایی که در این سالها ویرایش کردهام.
#ویراستاری
#محمدکاظم_کاظمی
@mkazemkazemi
🔻 در واپسین روزهای سال ۱۴۰۱، واپسین صفحات یک پروژهٔ هشتصد صفحهای ویراستاری را کار میکنم. یک دو صفحه ویرایش میکنم و دستم به کار نمیرود. چرا؟
🔻 قریب به سی سال از زمانی که اولین کتاب را ویرایش کردم گذشته است. سی سال یک عمر است. مردم بعد از سی سال کار بازنشسته میشوند. ولی من در همین سال جاری، در شش ماه گذشته پرکارترین دوران ویراستاری همه عمرم را گذراندم. در نیمهٔ دوم امسال، قریب به ۳۵ عنوان کتاب را ویراستاری کردم، حدود شش هزار صفحه کتاب. یعنی ماهی هزار صفحه. البته تقریباً دو برابر اینها هم صفحهآرایی داشتم.
🔻 این حرفه را دوست داشتهام. این که حاصل کار تو، بهبود کیفیت یک کتاب است. هم با زبان فارسی که آن را دوست میداری سر و کار داری و هم در حین کار کتاب میخوانی. خیلی از بهترین کتابهای عمرم را در حین ویرایش خواندهام. به بعضی از این کتابها سخت دل دادهام و بسیار چیزها از آنها آموختهام.
🔻 با ناشران خوبی کار کردهام. نشر عرفان، سپیدهباوران، انتشارات امیری، رخشید، بهنشر و جام جم. همیشه رویههای نیک دیدهام و قدردانی. خیلی از این کتابها برایم عزیز هستند. کتابهای مربوط به افغانستان برای نشر عرفان و امیری، کتابهای ادبیات و کتابهای دکتر شریعتی برای سپیدهباوران، کتابهای روایی جام جم و بسیار کتابهای مهم و ارزشمند دیگر از دوستان شاعر و نویسنده و پژوهشگر.
🔻 ولی طبیعتاً خیلی از کارهای نوشتنی من به زمین ماند. بخشی به خاطر مشغلههای دیگر بود و بخشی هم به خاطر ویراستاریهایی گاه وقتگیر.
🔻 مجموعهای از نقدها و مقالات دربارهٔ شعر معاصر افغانستان و ایران؛ مقالاتی دربارهٔ شعر کهن فارسی؛ مطالب بسیاری دربارهٔ بیدل؛ مطالب بسیاری دربارهٔ نگارش و ویرایش؛ همه اینها منتظر «کتابشدن» هستند. من در دههٔ نود فقط سه کتاب تازه داشتم، در مقابل ده کتاب در دههٔ هشتاد. کارنامهٔ خوبی نیست. سه سال است که بازنویسی گزیدهٔ غزلیات بیدل را بر سر دست دارم و میسر نمیشود تمام کنم. همین کتاب اخیر یعنی «هشترود» هم عملاً هفت سال بر سر دستم بود. در دههٔ هشتاد من چنین کتابی را در هفت ماه مینوشتم.
🔻 پس شاید ضروری و اجتنابناپذیر باشد اگر مدتی کرکرهٔ ویراستاری را پایین بکشم، مگر در مورد کتابهای ناتمام یا ناشرانی که با آنها تعهد یا قرار و مدار کاری دارم و طبیعتاً پایبند این تعهدات هستم. شاید عمری بود و کارهای خود را به یک جایی رساندیم و به این عرصه برگشتیم. یار باقی، کار باقی.
تصویر: چند نمونه از کتابهایی که در این سالها ویرایش کردهام.
#ویراستاری
#محمدکاظم_کاظمی
@mkazemkazemi
Forwarded from کانال استاد سرآهنگ
امروز نوبهار است، ساغرکشان بیایید
(ای نسیم)
شعر: بیدل ـ آواز: محمدحسین سرآهنگ
مدت: 22:34 دقیقه. کامل. کیفیت صدا و آهنگ: عالی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایام بهار را با بهاریههای استاد سرآهنگ بگذرانیم. این آهنگ آرام و طولانی را با حوصله و در وقت فراغت گوش کنید. از آثار ماندگار استاد است. همه چیز در آن عالی است؛ هم شعر، هم طرز و اجرا و هم بیتهایی که در میانهی شعر اصلی خوانده شده است. در این میان بیتهای پایانی آهنگ جالب است که آنها را به تناسب پایانیافتن وقت برنامه انتخاب کرده است (چه کنم، وقت تنگ میبینم). این هنرمندیها و خواندن بیتهایی به تناسب مقام در بسیاری از آهنگهای او دیده میشود.
این آهنگ در یکی از برنامههای «د آهنگونو محفل» (محفل آهنگها) با گردانندگی جناب عبدالوهاب مددی خوانده شده است. سخنان آقای مددی در ابتدا و انتهای آهنگ هم موجود است. از این شعر یک اجرا با یک طرز دیگر هم دارم که البته کیفیت این آهنگ را ندارد. آن را هم در نوبتی دیگر پیشکش خواهم کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(این بهاریهی حضرت ابوالمعانی بیدل را به راگ پیلو میخوانم)
(ای نسیم از کوی جانان میرسی، آهسته باش
همرهت بوی بهاری هست و من دیوانهام)
امروز نوبهار است، ساغرکشان بیایید
گُل، جوشِ باده دارد، تا گلستان بیایید
(موج گل از در و دیوار چمن لبریز است
کشتی باده بیارید که گل طوفان کرد)
(یار شد بیپرده، دیگر تاب خودداری که راست؟
ای رفیقان! نوبهار آمد، کنون دیوانهام)
(بهار، نامهی یاران رفته میآرد
گُلی که وا کند آغوش، در برش گیرید)
(از گِل و خاک برویند همه نخل و نهال
ای محبت! تو چه نخلی که ز دل میرویی)
(جیب و دامان خیال من چمن میپرورد
بس که چیدم از بهار جلوهات گلهای ناز)
(در جوانی به خزان غم دل پیر شدم
چون گُل زرد، بهارم به خزان میماند)
جز شوق راهبر نیست، اندیشهی خطر نیست
خاری در این گذر نیست، دامنکشان بیایید
(بیطراوت بود بیدل، کوچهباغ انتظار
گریهی نومیدی آخر چشم ما را آب داد)
آغوش آرزوها از خود تهی است اینجا
در قالب تمنّا خوشتر ز جان بیایید
امروز آمدنها چندین بهار دارد
فردا که راست امّید تا خود چهسان بیایید؟
بیدل به هر تب و تاب ممنون التفاتی است
نامهربان بیایید یا مهربان بیایید
(اندکی پیش تو گفتم غم دل، ترسیدم
که دل آزرده شوی، ورنه سخن بسیار است)
(صلح کردم به بوسهی دهنش
چه کنم؟ وقت تنگ میبینم)
#سرآهنگ
#امروز_نوبهار_است
@ostad_sarahang
(ای نسیم)
شعر: بیدل ـ آواز: محمدحسین سرآهنگ
مدت: 22:34 دقیقه. کامل. کیفیت صدا و آهنگ: عالی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایام بهار را با بهاریههای استاد سرآهنگ بگذرانیم. این آهنگ آرام و طولانی را با حوصله و در وقت فراغت گوش کنید. از آثار ماندگار استاد است. همه چیز در آن عالی است؛ هم شعر، هم طرز و اجرا و هم بیتهایی که در میانهی شعر اصلی خوانده شده است. در این میان بیتهای پایانی آهنگ جالب است که آنها را به تناسب پایانیافتن وقت برنامه انتخاب کرده است (چه کنم، وقت تنگ میبینم). این هنرمندیها و خواندن بیتهایی به تناسب مقام در بسیاری از آهنگهای او دیده میشود.
این آهنگ در یکی از برنامههای «د آهنگونو محفل» (محفل آهنگها) با گردانندگی جناب عبدالوهاب مددی خوانده شده است. سخنان آقای مددی در ابتدا و انتهای آهنگ هم موجود است. از این شعر یک اجرا با یک طرز دیگر هم دارم که البته کیفیت این آهنگ را ندارد. آن را هم در نوبتی دیگر پیشکش خواهم کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(این بهاریهی حضرت ابوالمعانی بیدل را به راگ پیلو میخوانم)
(ای نسیم از کوی جانان میرسی، آهسته باش
همرهت بوی بهاری هست و من دیوانهام)
امروز نوبهار است، ساغرکشان بیایید
گُل، جوشِ باده دارد، تا گلستان بیایید
(موج گل از در و دیوار چمن لبریز است
کشتی باده بیارید که گل طوفان کرد)
(یار شد بیپرده، دیگر تاب خودداری که راست؟
ای رفیقان! نوبهار آمد، کنون دیوانهام)
(بهار، نامهی یاران رفته میآرد
گُلی که وا کند آغوش، در برش گیرید)
(از گِل و خاک برویند همه نخل و نهال
ای محبت! تو چه نخلی که ز دل میرویی)
(جیب و دامان خیال من چمن میپرورد
بس که چیدم از بهار جلوهات گلهای ناز)
(در جوانی به خزان غم دل پیر شدم
چون گُل زرد، بهارم به خزان میماند)
جز شوق راهبر نیست، اندیشهی خطر نیست
خاری در این گذر نیست، دامنکشان بیایید
(بیطراوت بود بیدل، کوچهباغ انتظار
گریهی نومیدی آخر چشم ما را آب داد)
آغوش آرزوها از خود تهی است اینجا
در قالب تمنّا خوشتر ز جان بیایید
امروز آمدنها چندین بهار دارد
فردا که راست امّید تا خود چهسان بیایید؟
بیدل به هر تب و تاب ممنون التفاتی است
نامهربان بیایید یا مهربان بیایید
(اندکی پیش تو گفتم غم دل، ترسیدم
که دل آزرده شوی، ورنه سخن بسیار است)
(صلح کردم به بوسهی دهنش
چه کنم؟ وقت تنگ میبینم)
#سرآهنگ
#امروز_نوبهار_است
@ostad_sarahang
کانال محمدکاظم کاظمی
محمدحسین سرآهنگ – امروز نوبهار است
آهنگی بهاری از استاد محمدحسین سرآهنگ تقدیم دوستان.
۲۲ دقیقه است ولی عالی است.
گوش کنید تا رستگار شوید.
متن شعرها هم پیاده شده برای راحتی دوستان.
بازنشر از کانال استاد سرآهنگ.
@ostad_sarahang
۲۲ دقیقه است ولی عالی است.
گوش کنید تا رستگار شوید.
متن شعرها هم پیاده شده برای راحتی دوستان.
بازنشر از کانال استاد سرآهنگ.
@ostad_sarahang