کانال محمدکاظم کاظمی
2.67K subscribers
1.95K photos
284 videos
96 files
873 links
کانال‌های مرتبط:
آثار (شعرها و نوشته‌های آموزشی)
@asarkazemi
پادکست شعر پارسی
https://castbox.fm/va/5426223
صفحۀ اینستاگرام:
instagram.com/mkazemkazemi
سایت:
www.mkkazemi.com
Download Telegram
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✳️ شعری از محمدحسن حسین‌زاده

🖤غم‌شریکی

باز هم درکنار تان هستم
غم شریک و برار تان هستم*

آتش انگار در سرای من است
سوختم داغدار تان هستم

آتش انگار در تن وجانم
جان من بیقرار تان هستم

غم من بوده روی شانهٔ تان
ای غمم، غمگسار تان هستم

خون تان گشته قاطیٍ خونم
سرخ در لاله‌زار تان هستم

یاد تان هست ازقدیم وندیم
که همان هم‌تبار تان هستم

نام تان خورده روی سینهٔ من
لاجرم در شمار تان هستم

مثل سرو و چنارهای بلند
درکنار وقطار تان هستم

گر خدای نکرده باز خطر...
آتش کارزار تان هستم

شمس تبریزیِ همیشه‌ی من
چه کنم من دچار تان  هستم

*. برار: برادر به زبان محاوره.
۱۴۰۴/۲/۹
محمد حسن حسین زاده
Forwarded from خبرهای شعر خراسان (محمدکاظم کاظمی)
▪️ هوالباقی

▪️بانو آذر جهانگیری، همسر گرامی جناب مرتضی امیری اسفندقه درگذشت و خانواده‌ای را به سوگ نشاند.
این واقعه را به این شاعر گرانقدر و نیز دیگر بستگان و دوستدارانشان تسلیت می‌گوییم.

▪️مراسم ترحیم در روز یک‌شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹ در مسجد نور، واقع در خیابان فاطمی تهران برگزار می‌شود.
✳️ گفت‌وگو با محمدکاظم کاظمی
▪️ در برنامهٔ «اصیل»

▪️کارگردان: محمدحسن بینا
▪️تهیه‌کننده: مهدی بهادران
▪️به میزبانی محمدرضا مقدسیان

🔻دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۵
🔻شبکهٔ دوم صدا و سیمای ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍁 گفت‌وگو با محمدکاظم کاظمی

▪️ در برنامهٔ «اصیل» شبکهٔ دوم صدا و سیما

01:26 آغاز گفت‌وگو

02:50 انتقال آموخته‌ها و تجربه‎ها به دیگران

03:47 ارتباط با علاقه‌مندان جوان‌تر ادبیات

04:51 مهم‌ترین کتاب کاظمی از نظر خودش

06:24 چالش‌های زبان فارسی در ایران و افغانستان

10:11 رفتن به سمت زبان و ادبیات فارسی

14:47 فضای خانوادهٔ پدری و ادبیات

17:27 مهاجرت به ایران (۱۳۶۳)

20:15 دشواری‌های مهاجرت

24:00 مفهوم «هویت» از نگاه کاظمی

26:46 رفتن به سمت ویراستاری و صفحه‌آرایی

31:19 چرا زبان فارسی مهم است؟

34:09 تصمیم بازگشت به افغانستان

35:52 چکیدۀ زندگی کاظمی در یک جمله

©️از: تلوبیون (۱۴۰۴/۲/۱۵)

#️⃣ #گفت‌وگو #زبان_فارسی #ادبیات #شعر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نسخهٔ کم‌حجم فیلم مربوط به زبان فارسی در افغانستان که در کانال «زبان‌ورزی» منتشر شده بود.
با تشکر از دست‌اندرکاران گرامی این کانال‌ برای انتشار این قسمت.


پخش
‌شده در دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ در شبکهٔ دوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

🔻نسخۀ کامل این برنامه به صورت اینترنتی در تلویبیون و شبکهٔ سپهر در دسترس است.
https://telewebion.com/
https://sepehrtv.ir/live/tv4چ
✳️ آثار محمدکاظم کاظمی
🔻در انتشارات سپیده‌باوران
🔻در نمایشگاه کتاب تهران
🔻غرفهٔ سپیده‌باوران: شبستان، راهرو ۲۱
لینک خرید نمایشگاه مجازی
https://b2n.ir/jk9986
Forwarded from عماریار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📣 ذهن خودمان را به تحلیل کردن موضوعات عادت دهیم...

⭕️ دوره آموزشی «ویراستاری و درست نویسی» + مینی‌دوره رایگان

🔻 ویرایش و نگارش جدایی ناپذیرند. یک نویسنده هنگام نوشتن، هم‌زمان باید ویراستار خود هم باشد. شیوه تفکیک یک جمله طولانی به یک جمله کوتاه را بداند و ذهن خود را به تحلیل موضوعات عادت دهد...

مهلت پیش‌خرید تا ۲۵ اردیبهشت‌ماه با ۲۲۰ هزار تومان صرفه‌جویی و فقط برای صد نفر اول...

هزاران ساعت آموزش کاربردی با حرفه‌ای‌ها در #عماریار 👇
@Ammaryar_ir
کانال محمدکاظم کاظمی
📣 ذهن خودمان را به تحلیل کردن موضوعات عادت دهیم... ⭕️ دوره آموزشی «ویراستاری و درست نویسی» + مینی‌دوره رایگان 🔻 ویرایش و نگارش جدایی ناپذیرند. یک نویسنده هنگام نوشتن، هم‌زمان باید ویراستار خود هم باشد. شیوه تفکیک یک جمله طولانی به یک جمله کوتاه را بداند…
✳️ دربارهٔ این دورهٔ‌ ویراستاری و درست‌نویسی

🔻توضیح: این دوره به صورت حضوری و نیز برخط، در سال ۱۴۰۳ برگزار شد. آنچه در اینجا عرضه شده است، نسخهٔ‌ آفلاین آن دوره است به صورت فیلم‌های آموزشی و نیز متن سرفصل‌ها و مثال‌ها به صورت فایل پی‌دی‌اف.

🔻 معمولاً یک ویراستار خوب، برای موفقیت در کار خویش و خدمت شایسته به حوزهٔ چاپ و نشر، به وقوف و آگاهی در چند زمینه نیاز دارد.
۱. آشنایی با قواعد فنی درست‌نویسی و رعایت شیوه‌نامه‌های ویرایش.
۲. آشنایی با شیوه‌های زیبانویسی و شیوانویسی به گونه‌ای که متن ویرایش‌شدهٔ او، افزون بر درست‌بودن، ساده، روان و شیوا باشد.
۳. آشنایی با امکانات رایانه‌ای و استفادهٔ بهینه و درست از آن‌ها برای ویرایش. از جمله آشنایی با استایل‌ها، ترک‌چینج، یادداشت‌گذاری، کلیدهای میانبر، جستجو و جایگزینی، ماکرو و...
۴. اصول کلی ویرایش و مراحل انجام ویراستاری و اموری همچون تعیین قیمت، شیوهٔ تعامل با مؤلف و ناشر.

✳️ در این دورهٔ آموزشی کوشیده‌ایم که در هر چهار حوزه‌ای که نام بردیم مباحثی کاربردی بیان شود. در واقع اگر بخواهیم یک مزیت برای این دوره قائل شویم، این است که در اینجا تمرکز بر بیان و حفظ‌کردن قواعد فنی از قبیل قطع و وصل کلمات یا شیوه‌نامهٔ رسم‌الخط نیست، بلکه سیاست‌گذاری و شیوهٔ برخورد با این قواعد و قوانین است، چیزی که گاهی در آموزش‌های ویراستاری مغفول می‌ماند.

✳️ سرفصل‌های مباحث
🔻جلسهٔ اول: آشنایی با اصول و کلیات ویراستاری و ویژگی‌های یک ویراستار خوب.
🔻جلسهٔ دوم: ویرایش فنی (نقطه‌گذاری، اعراب‌گذاری و...)
🔻جلسهٔ سوم: ویرایش زبانی. (شناخت کلمات، ترتیب اجزای جمله و...)
🔻جلسهٔ چهارم: ادامهٔ ویرایش زبانی (ساده‌نویسی، کوتاه‌نویسی، پاراگراف‌بندی و...)
🔻جلسهٔ پنجم: مباحث نرم‌افزاری.
🔻جلسهٔ ششم: مراحل عملی و مسائل کلی در مدیریت کار.
💢 انتشار کتاب جانِ‌ورِ قندهار (سفرنامه هادی معصومی زارع به امارت دوم طالبان)
مرداد و شهریور ۱۴۰۰

♦️ تهیه کتاب خلال روزهای آتی از غرفه انتشارات خط مقدم در نمایشگاه کتاب (سالن عمومی، راهروی ۱۷، غرفه ۳۱۵)



❇️ متن پشت جلد کتاب:

... درست از همان‌جا که باغ‌های انار تمام می‌شوند، وارد جادّه‌ای با کف‌پوشی از سنگ‌های باریک و بسیار تیز می‌شویم. تا چشم کار می‌کند همه‌جا خشک و برهوت است. پرنده پر نمی‌زند، جز موتورسوارهایی که برای فرار از باد سوزان کویری، صورت‌شان را پوشانده‌اند. این میزانسن، تداعی‌گر همان تصویر همیشه‌گی‌ام از افغانستان است: قلم‌رویی خشک و کوهستانی و پر از موتورسوارهای مسلّحِ دستاربه‌سر. یک‌آن جملهٔ مشهور ژنرال کارل ایکن‌بری را به یاد می‌آورم که «جایی که جادّه به پایان‌ می‌رسد، طالبان آغاز می‌شود

پ.ن: ان‌شاءالله از سه‌شنبه تا جمعه (۲۳ تا ۲۶ اردیبهشت) در نمایشگاه حاضر خواهم بود. دوستانی که تشریف می‌آورند، خبر دهند تا دیداری تازه کنیم.

#جان‌ور_قندهار
#هادی_معصومی_زارع

🖌هادی معصومی زارع
منبثات: پراکنده‌ها و شطحیات یک پژوهشگر
@Monbathat
کانال محمدکاظم کاظمی
💢 انتشار کتاب جانِ‌ورِ قندهار (سفرنامه هادی معصومی زارع به امارت دوم طالبان) مرداد و شهریور ۱۴۰۰ ♦️ تهیه کتاب خلال روزهای آتی از غرفه انتشارات خط مقدم در نمایشگاه کتاب (سالن عمومی، راهروی ۱۷، غرفه ۳۱۵) ❇️ متن پشت جلد کتاب: ... درست از همان‌جا که باغ‌های…
🔺 دوستان علاقه‌مند به مسائل افغانستان، این کتاب را از دست ندهید. من افتخار ویراستاری این کتاب را داشتم و در واقع پیش از چاپ از آن بهره‌های فراوان بردم. سفرنامه‌ای است حاوی نکات و مباحث ارزشمند دربارهٔ افغانستان پس از طالبان در دور جدید.
Forwarded from رضا عطایی
🔰غیبت ناشران افغانستان؛ تداوم چرخهِ "فقرشناختی" و "مهاجرستیزی"
رضا عطایی (کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران و دبیر کارگروه اجتماعی-سیاسی انجمن راحل)

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-1006131
Forwarded from محمدکاظم کاظمی
✳️ تحفه‌های دانایی
🔻محفل رونمایی از تازه‌های نشر دارا

▪️با حضور
عبدالله آرزو
ابوطالب مظفری
محمدکاظم کاظمی
دکتر محمد عثمان نورزایی

▪️با شعرخوانی شاعران امروز
▪️گرداننده: زینب بیات

🔻سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۴ عصر
🔻مشهد، بلوار پیروزی، پیروزی ۱۷، محدثی‌فر ۱، پلاک ۲۲
Forwarded from خبرهای شعر خراسان (محمدکاظم کاظمی)
✳️ جلسۀ نقد کتاب «دهلیزهای اندوه»
🔹 مجموعه شعر محبوبه بزم‌آرا

🔻 یک‌شنبه ۴ خرداد ۱۴۰۳
🔺 ساعت ۱۷ تا ۱۹
🔸 مشهد، بولوار هاشمیه، بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲
حوزۀ هنری خراسان رضوی.
سبک هندی در خراسان
به مناسبت پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی استاد محمّد قهرمان


🔸
با سخنرانی:
دکتر محمود فتوحی
دکتر سعید شفیعیون
دکتر مهدی رحیم‌پور
دکتر سلمان ساکت


🔸
با حضور و شعرخوانی:
استاد محمّدکاظم کاظمی

🔸همراه با اعلام نتایج پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی قهرمان

📍
مکان:
سه راه ادبیات، مجتمع دکتر علی شریعتی جهاد دانشگاهی (دانشکدهٔ ادبیات سابق)، تالار فردوسی

🗓️
زمان:
چهارشنبه، ۷ خردادماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷



حضور برای عموم علاقه‌مندان آزاد است.


#اطلاع_رسانی


@Avaze_Sorkh

instagram.com/Salmansaket.Official
🍁دم سفر مپسندید ناامید مرا
زینب بیات

این روزها، جمعیت قابل توجهی از مهاجران افغانستانی، برگه خروج گرفته‌اند و باید ایران را ترک کنند. این خبر به ظاهر ساده است. اما اتفاق سنگین و سهمگینی است برای بسیاری از مهاجران. بگذریم از اینکه در کشور خراب‌شدۀ ما، شرایط زندگی چگونه است که همه می‌دانند. بگذریم از این غم‌باد و بغض گیر کرده در گلو، برای دخترانی که اینجا دانش آموز بوده‌اند و برنامه‌ریزی‌ها داشتند برای آینده‌شان، حالا با کامی تلخ باید بروند و خانه‌نشین شوند.
تصمیمی است که مسولین ایرانی گرفته‌اند و صلاح ممکلت خویش را حتما بر این دانسته‌اند که مهاجران را برگردانند. می‌دانیم که جمهوری اسلامی ایران سالهای سال پذیرای مهاجران افغانستانی بوده‌اند. می‌دانیم که برای ماندن یا خروج مهاجران حق تصمیم‌گیری دارند. می‌دانیم که خودشان هم مسائل و مشکلاتی دارند.
اما چه، چه حرفی می‌ماند پس؟
حرف این است که حالا که قرار است مهاجر افغانستانی، ایران را ترک کند. این مهاجری که همسایه و همزبان هم هست و گذشتۀ تمدنی مشترک با او هست. چگونه برود که نرنجد؟
که با خاطرۀ تلخ ایران را ترک نکند؟
که کرامت انسانی او زیرپا نشود؟
چگونه برود که سرمایۀ ارزشمندی به نام اخلاق، به نام فرهنگ، به نام مهمان‌نوازی که اعتبار ایران و حوزهٔ تمدنی مشترک ماست، به مخاطره نیفتد؟
گزارشهای مردمی از وضعیت بازگشت مهاجرین اما چیز دیگری می‌گوید.
دوستی می‌گفت که این روزها گذارم به اردوگاه شاندیز مشهد افتاد. جایی که مهاجرین ارجاع داده می‌شوند برای بازگشت به افغانستان. جمعیت انبوه مهاجرین چمدان به دست در صف‌های چند صد متری، جوانان مجرد، خانواده‌، زن و کودک و حتی زن باردار روی فضای خاکی وسیعی سرگردانند. برخوردهای تند و خشن سربازها، کمبود مواد غذایی و کمبود امکانات بهداشتی و حتی نبود سرویس بهداشتی از نکاتی است که شرایط غیرانسانی را برای مهاجر فراهم کرده است.
کافی است یک لحظه، به انسان بودن مهاجر و احساس و نیاز او فکر کنیم، به هم‌کیش و هم‌فرهنگ بودن، همزبان بودن، نه به این فکر کنیم که آیا این شرایط چقدر به آبرو و حیثیت ایران با آن تاریخ و پیشینه غنی فرهنگی لطمه می‌زند.
این روزها با دیدن و شنیدن این اوضاع و احوال تلخیم، نه اینکه دنبال مقصر بگردیم که اگر هم بگردیم ریشۀ این اتفاقات و این صحنه‌ها اول‌تر از همه در ممکلت خود ماست. ولی حداقل می‌شود به این اندیشید که اگر مهاجر با احساس خوب از ایران برود. قطعا سفیر فرهنگی ایران خواهد شد. ولی اگر اشک در چشم و بغض در گلو برود چطور؟

دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ عزیزان، بحل کنید مرا

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت

#مهاجران
#بازگشت
#کرامت_انسانی
@zaynabbayat
✳️ چشم‌دیدهای یکی از مهاجرین افغانستان
از اردوگاه اخراج مهاجرین در شاندیز مشهد


ازدحام
از چه ساعتی از شب؟ خدا می‌داند.
صف مجردها چند صد متر.
صف خانوار هم شلوغ.
زن و نوزاد گریانش روی خاک‌ها.
مردی بچه‌به‌بغل روی جدول.
کسی در محوطه‌ی خاکیِ روبه‌رو برای قضای حاجت.
و جای خالیِ یک کانکسِ توالت‌دار.
چیزی که در راهپیمایی‌های یک‌روزه هم در نظر گرفته می‌شود.
و اگر آذوقه تمام شود...
نان تافتون، دانه‌ای سی‌هزار تومان.

نگهبان پشت در، جواب نمی‌دهد.
همهمه‌ی مبهمِ جمعیتِ مستأصل.
چهره‌ها همه پشیمان از «ایران آمدن»...
مادر جوانی حیران و در حال شیردادن به نوزادش.
برخورد تند نگهبان اردوگاه برای تنظیم صف.
نوبت ۲۳۰ که روی دست نوجوانی نوشته‌اند.
ورود اتوبوس‌ها یکی‌یکی.

در همسایگی اردوگاه،
سالن شیک و مجهزِ ورزشی.
مجهز، اما بسته و محصور.
حتماً چند توالت هم دارد.

ساک‌هایی که روی زمین کشیده می‌شوند.
تاکسی‌های منتظر که شاید مسافرانی را برگردانند.
پرایدی به‌سرعت برگشت تا باز چند مهاجرِ مستأصل بیاورد.
طفلک زورش به ساک نمی‌رسد که پدرش را کمک کند.

مردهای پشتون،
زن‌های هزاره،
جوانان تاجیک،
مهاجرِ ازبک.
شاندیز جای بد هم داشته...

سحر است و جمعیت،
اما نه برای ورزش.
مردمی بی‌صاحب برای چندین دهه.
از که باید گله کرد؟

نگهبان اردوگاه همچنان تند و بی‌ادب است.
آیا نگهبان اردوگاه اتباع، نماز صبح را خوانده؟
الحمدلله ربّ العالمین
الرحمن الرحیم
مالک یوم‌الدین

حتماً دیشب باز در ارگ کابل غذاهای خوشمزه طبخ شده.
طفلکی زیر دیوار اردوگاه شیر می‌خواهد.
طفلکی بی‌حوصله است.
دختر جوانِ نسبتاً شیک‌پوش، متحیر است که کجای دنیا ایستاده؟
جمعیت در حال زیاد شدن است.
با لباس‌هایی که دیگر پاک خاکی شده‌اند.
و کودکانی که بازی نمی‌کنند.
گویا بازی برای آن‌ها هم جدی است.

فیلم‌برداری ممنوع است؛
سعی می‌کنم با چشمم بشنوم،
صداهای محزونِ هم‌وطنانم را.
تندتند و پی‌هم می‌نویسم.
اتوبوس اول پُر شد و رفت،
با نگاه‌های مستأصل و به روزگار سپرده‌شده‌ی مسافرانش.
اتوبوسی دیگر آمد که مهاجر طرد کند.

نگهبان بی‌ادب و عصبی.
کودکی با لبخندی بی‌دلیل پرسه می‌زند.
اشکی در گوشه‌ی چشمم دیدم را خیره ساخته.
شاندیز فقط رستورانِ حاج‌حسن نداشته،
اردوگاه هم دارد.
می‌گویند ساعتی بعد، آب و نان گران‌تر می‌شود.
اکنون اشرف غنی در کجا کیف می‌کند؟

دخترکی روی نرده‌ی اردوگاه قصد بازی دارد،
اما نه... منصرف شد.
چشم‌های پُر از سؤال که چرا چنین؟
جوانی فرشکی پهن می‌کند که مادرش دمی بنشیند.
مادرش نواسه‌اش را سخت در بغل گرفته.
صدای چرخ ساک‌ها همچنان شنیده می‌شود.
ساک‌های سبزِ خاک‌پُر،
سرخِ خاک‌پُر،
آبیِ خاک‌پُر.
و خورشیدی که کم‌کم او هم قصد آزار دارد.
شاید دل درختانِ شاندیزی هم گرفته...

موسپیدی با لباس وطنی، دنبال تهِ صف است.
زن جوانی که گویا باردار است،
به‌سختی راه می‌رود و جایی برای تکیه می‌پالد.
راننده‌ی تاکسی، بارها را جلوتر نمی‌برد.
صبح سنگینی دارم.
برمی‌گردم.
جاده‌ی شاندیز، تردد معمول خود را دارد.
در کنار جاده، تالار عروسی گل‌افشان است.
امشب حتماً شبِ شادی دارد.
دیشب هم حتماً عروسی داشته.
کوه‌های شاندیز خیلی چیزها را دیده‌اند.
شهر خمیازه‌ی بلندی می‌کشد.
اینجا مشهد است.
ساعت شش بامداد.

خدایا،
به حاکمان ما عقل،
به مردم ما بیداری،
به دوستان ما انصاف،
و به دشمنان ما تکانی عنایت کن.