کانال محمدکاظم کاظمی
2.64K subscribers
1.94K photos
280 videos
96 files
867 links
کانال‌های مرتبط:
آثار (شعرها و نوشته‌های آموزشی)
@asarkazemi
پادکست شعر پارسی
https://castbox.fm/va/5426223
صفحۀ اینستاگرام:
instagram.com/mkazemkazemi
سایت:
www.mkkazemi.com
Download Telegram
Forwarded from فلاخن||سلمان کدیور (سلمان کدیور)
✳️ به بهانه رمان #بادبادک_باز، اثر خالد حسینی
...
...

🔶رمان غم انگیز بادبادک باز را خواندم. در خلال رمان، گاه احساس می کردم افتادن افغانستان در سراشیبی اضمحلال و آغاز جنگ و خونریزی و آوارگی، تقاصی بوده که خداوند از #پشتون ها بخاطر ظلم و ستم به هزاره ای ها، گرفته است. ظلم و ستم و به بردگی گرفتن که تنها به جرم _شیعه بودن هزاره ها بر آن ها تحمیل می شده. ظلمی که هنوز به قوت خود باقی است، البته از سوی #طالبان، همچنان که بر پشتون ها نیز هست.

🔶این رمان مرا واداشت که سری به تاریخ افغانستان بزنم و چه بد که انگار فراموش کرده بودم که این تاریخ چیزی حدود صد سال قدمت دارد و پیش از آن، ما تاریخ ایران داشته ایم، تاریخی که افغانستان جزئی از آن بوده تحت نام ولایت هرات یا آریانا یا خراسان.

🔶و چقدر غمگین شدم که این تکه از جان ایران را، با مردمانی که اصیل ترین لهجه فارسی موجود را دارند، از مادرش ایران جدا کردند.

🔶و فردای این جدایی، که با توطئه انگلیس ها رخ داد، ولایت هرات تا امروز روی خوش ندیده است.

🔶انگلیسی که تا قدرت را به دست گرفت نام ولایت هرات یا خراسان را به افغانستان تغییر داد، نامی که در حقیقت نام دیگر قوم پشتون بوده و تنوع قومی این سرزمین را اقناع نمی کرده و تفرقه و جنگ و کینه از همین نامگذاری آغاز شده و تا امروز به ده ها جای دیگر سرایت کرده.

🔶این رمان را که خواندم میل و عشقی عمیق به #افغانستان یافته ام. انگار پاره ای از وجودم را سیم های خاردار و مرزهای جغرافیایی از هم جدا کرده باشد. 

🔶مردمانی که بیش از امروز ما با شاهنامه و خیام و حافظ و سعدی مانوس و مشحون بوده اند. 
ملتی که مولانا و خواجه عبدالله انصاری، انوری، جامی، سنایی غزنوی، ناصر خسرو، فارابی، ابوریحان بیرونی، بیدل دهلوی و .... که هر کدام سهمی در ساخت تاریخ و ادبیات و فلسفه ایران داشته ، از آن خطه برخاسته اند.

#سلمان_کدیور
....
....
@Falaakhon
🔷زنجیره‌ی قوم‌گرایی از عبدالرحمان تا اشرف غنی
🔺زینب بیات
رخدادهای مملکت ما چنان به هم پیوند خورده که این روزها دیگر برای تحلیل مسائل کشور لازم نیست سیاستمدار باشی. کافی است بگذاری که ذهنت به شکل خودکار رشته تحولات قرن اخیر را کنار هم بچیند و آن وقت نتیجه خودش به دست می‌آید.
ذهنم می برد مرا به دوران عبدالرحمان خان که لقب «جابر» را در بین مردم از آن خود کرده است. کسی که با اقدامات نژادپرستانه و قتل‌ها و کوچ اجباری مردم هزاره از افغانستان در تاریخ ما، نام کشیده است. کشتار مردم، به بردگی گرفتن و غصب زمین‌های آن‌ها که باعث کوچ عده‌ی زیادی از مردم شیعه و فارسی‌زبان به پاکستان و ایران شد، حدود ۱۳۰ سال پیش.
از دروازهٔ زمان عبور می‌کنم و می‌رسم به زمانی که نام خراسان بزرگ به افغانستان تغییر یافت، یک نام نو که قبلاً فقط به مناطق محدودی از کشور اطلاق می‌شد و نه کل این سرزمین پهناور با اقوام و ملیت‌های مختلف. نام یک قوم به کل کشور تعمیم داده شد و به کل قومیت‌های دیگر.
از دروازهٔ زمان عبور می‌کنم و می‌بینم که همچنان حاکمان یک‌دست پشتون در دوره‌های متعدد تلاش می‌كنند که این سرزمین را به سمت پشتونیزه کردن ببرند. انتقال گروه‌هایی از مردم پشتون جنوب به نوار مرزی و شمال افغانستان که کلاً تاجیک‌نشین و ازبک‌نشین است در زمان محمدنادر خان و حتی همین حالا.
گردونۀ زمان می‌چرخد و می رسم به دورهٔ ظاهر شاه، زمانی که زبان پشتو در کنار زبان فارسی در قانون اساسی به رسمیت شناخته شد. آموزش زبان پشتو در ادارات و در مکاتب اجباری شد و تلاش شد یک نوع فارسی‌ستیزی در سیاست حکومتی، ‌حاکم شود تا به امروز که حتی در قانون اساسی افغانستان، بیان شده است که باید سرود ملی به زبان پشتو باشد. من این قانون را در شرایطی که قومیت‌های متعدد با زبان‌های مختلف و به صورت گسترده با زبان ملی فارسی صحبت می‌کنند درک نمی‌کنم.
می‌رسم به حامد کرزی که طالبان را که سال‌ها شب و روزشان به انتحاری‌کردن و کشتن مردم ما از پیر و جوان و خرد و کلان گذشته، برادر خواند، برادری که صرفاً ناراضی است ولی نارضایتی او به قیمت ریختن خون جوانان و کودکان و زنان و مردان زیادی به‌خصوص از مردم هزاره و شیعه منجر شده است، مثل حوادث اخیر در دشت برچی. به راستی چرا تمرکز کشت و کشتار در کابل توسط طالبان، ‌مناطق شیعه‌نشین و هزاره‌نشین بود؟ آیا بین طالبان و اشرف غنی با عبدالرحمان جابر نسبتی است؟ آیا سیاست پشتونیزه‌کردن افغانستان حالا به شکل جدیدتر و مدرن‌تری ادامه دارد؟
به اشرف غنی که می‌رسم یک مرحله جلوتر می‌رود او با طالبان به توافق‌های پنهانی می‌رسد. شهرها را یکی یکی می‌سپارد به دست طالبان، هم‌تباران خودش. به نیروهای دفاعی در ولایات مختلف، پشتیبانی نمی رساند و علی‌رغم دل بستگی به پست خودش، انگار به یک منفعت بزرگ‌تر قومی و یک معاملهٔ بزرگ‌تر تاریخی فکر می‌کند و آن رسیدن به مرحلهٔ نهایی پشتونیزه‌کردن افغانستان است. کاری که استارتش را عبدالرحمان جابر زده بود باید به یک سرانجامی می‌رسید.
طالبان کشور را یک‌دست می‌گیرد. در شمال و جنوب و شرق و غرب سیطره پیدا می‌كند و نیروها و فرماندهان ازبک و تاجیک و هزاره به استثنای احمد مسعود همه و همه میدان را خالی ‌می‌کنند. در کابل هم مردم گروه گروه به میدان هوایی هجوم می‌آورند که کابل را ترک کنند و عمده‌ی این مردم، فارسی‌زبان هستند.
ذهن من این اتفاق‌ها را در کنار هم می‌چیند، به یک رشته درمی‌آورد و به یک نتیجه‌گیری شوم می‌رسد.
نشسته‌ام و به این تحلیل فکر می‌كنم به افغانستانی یک‌دست پشتون با یک فکر افراطی و سلفی در منطقه، ‌بدون زبان فارسی و بدون تعادل و به آینده‌ای مبهم و گنگ برای کشوری که روزی نامش خراسان بزرگ بود و مولانا و سنایی و ناصرخسرو و خواجه عبدالله انصاری در آن نفس کشیدند و شعر گفتند و گنجینه‌ای به نام زبان فارسی را با همه تعالیم بی‌نظیر و ارزشمندش به تاریخ بشر هدیه کردند.
و به این فکر می‌کنم شاید روزی برسد که برای فرزندان‌مان قصه کنیم که روزگاری در کابل و غزنه و هرات و بلخ و بامیان و بدخشان...مردم به زبان فارسی حرف می‌زدند، مادران به فارسی برای بچه‌هایشان، لالایی‌می‌خواندند، جوانان به فارسی شعر می‌سرودند، شب‌های کابل، شب‌های شعر بود، تابلوهای خیابان‌ها و دکان‌ها فارسی بود و ...
روزگاری بود اما حالا ....
#طالبان
#افغانستان
#زبان_فارسی
#پشتونیسم
@zaynabbayat
و باز وضع یک محدودیت تازه برای دختران افغانستانی، ممنوعیت ادامه تحصیل برای دانشجویان رشته پرستاری و مامایی(قابلگی) از سوی طالبان.
این روزها دلم در چنگ اندوه است.

🇦🇫جغرافیای کهنه‌ی غم
برای دختران دلتنگ وطنم
زینب بیات

فرصت رسیده یار بیا غصه سر کنیم
جغرافیای کهنه‌ی غم را سفر کنیم
از زخم‌های تازه‌ جهان را خبر کنیم

از قید و بند بر تن دانشسرای‌مان
از دختران جان به لب مه‌لقای‌مان
از آسمان بی‌کسی‌مان گذر کنیم

دردی عمیق، بال مرا پر بریده است
غم تا به استخوان تنم سر کشیده است
فریاد از ته دل خونین جگر کنیم

گیسو بریده ناجیه، کس اعتنا نکرد
ترکید بغض رابعه، چون و چرا نکرد
از مختصات مرده، سخن مختصر کنیم

مادر فروخت تکه‌ی دل را برای نان
دختر نشست پهلوی پیری فسرده جان
از اشک زیر چادری‌اش قصه سر کنیم

هی ابر ابر ابر، دل آسمان تکید
خورشید زیر چادر اندوه وارمید
باران کجاست تا غم دل را بدر کنیم

گوساله‌ها به دشت تمدن چریده‌اند
از شاخه‌ها پرنده و پُندُک پریده‌اند.
هی سرنوشت را به قضا و قدر کنیم

مردم، غرور رستمی زابلی چه شد؟
آن کارنامه کهن کابلی چه شد؟
از بلخ و بامیان و بدخشان، سحر کنیم

غزنه برآر شعله‌ای از سوز سرکش‌ات
از دارها درخت بساز و از آتش‌ات
گل‌های سرخ مشرقی‌ات را به سر کنیم

دستی برآر باز ز سرچشمه‌ی شعور
از کابل و هرات، از آن خاستگاه نور
پیراهن پر از گل خود را به بر کنیم

یک بلخ شعر، یک هری از شور را بخوان
یک بامیان برادری و نور را بخوان
بر خاک دل گرفته‌‌ی‌مان، نیشکر کنیم

ققنوس‌وار از دل این خاک برشویم
فرصت کم است حادثه‌ساز سحر شویم
هر چند سخت، خیز بیا تا خطر کنیم

۱۵ آذر ۱۴۰۳
پ.ن: پُندُک: غنچه، جوانه در آستانه‌ی رویش
#دختران_افغانستان
#زنده_به‌گوری
#طالبان
@zaynabbayat